1400/11/25
بسم الله الرحمن الرحیم
تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 25/11/1400 عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 25/11/1400
معاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابعمعاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابع
جلسه 75جلسه 75
وضوع: فان تخصص الوجود به ماذا
«و ما أكثر ما زلت أقدام المتأخرين حيث حملوا هذه العبارات و أمثالها الموروثة من الشيخ الرئيس و أترابه و أتباعه على اعتبارية الوجود و أن لا فرد له في الماهيات سوىالحصص فقد حرفوا الكلم عن مواضعها» خب در حقيقت در پايان فصل پنجم براي اينکه تخصص وجود به چيست مطالبي رو بيان فرمودند که در حقيقت بله بيان فرمودند که اين در حقيقت مباحث تکميل ميشه و زمينه براي در زمينه براي فهم مسئله روشن تر ميشه؛ آنچه که در بخش پاياني فصل پنجم بيان مي شود در حقيقت عقده ايست که از جناب صدرالمتألهين و همفکرانش داره باز ميشه خب بعد از اينکه فضاي حالت وجود و اعتبارت ماهيت رو در فصل چهارم و پنجم خوب باز کردند و عمده مطالب را بيان فرمودند گرچه توضيحات و تشريفات بعدي رو انشا الله ما در پيش خواهيم داشت و جناب صدرالمتألهين هم وعده داده است اما محصول و نتيجه سخن رو در اين جلسه دارن بيان مي کنن که در حقيقت ماهيت جز حيثيت اعتباري و انتزاعي در ذهن چيز ديگري براي او نيست هيچ حقيقتي براي ماهيت در خارج وجود ندارد بلکه ظهورات و ذهنيت ذهنيت هايي است که از آن در اذهان باقي مانده است و سخناني را که بزرگان از حکمت از زمان جناب شيخ الريس و هم همزادان و همسالان و هم عمران ايشون و بعد تا به ايشون بيان داشته اند اين سخنان دلالت بر اصالت وجود و اعتبارات ماهيت دارد و برخي ديگر که تلاش مي کردند سخنان جناب شيخ رئيس را به اعتبارت وجود و از حالت ماهيت برگردانند اين سخنان اين زحمات و تلاش ها را هم در حقيقت بايد دانست که تلاش ناصوابي است اصلا سخنان آن در مسير اعتبار وجود نيست بعد اين تعبير رو دارن جناب صدرالمتألهين من در گذشته به شدت از اصالت ماهيت و ماهوي ها دفاع مي کردم و اون مسير فکري رو داشتم بعد خداي عالم راهنمايي کرد و اين مسئله رو براي من روشن کرد که امر کام برعکس است اين جور نيست که ماهيت اصيل باشد تحصل مال ماهيت باشد تحقق و حقيقت مال ماهيت باشد بلکه امر کام برعکس است وجود اصيل است و ماهيت امر اعتباري است و مراد از اصالت وجود اين است که وجود متحقق بالذات است و ماهيت هيچ نوع تحققي در خارج ندارد جز اينکه ظهور اون ماه اون وجود است در ذهن اين چيزي است که محصول تلاش علمي است و همچنين هدايت الهي که خداي عالم مرا به اين امر هدايت کرد گاهي اوقات دايم مدت در مباحث عملي هست که خب انسان کاري رو در گذشته انجام مياد و فکر مي کرد اين کار درستيه بعد مشخص شد که کار درستي نيست و خداي عالم در مسير عمل اون ها را «و اوحينا اليهم فيع الخيرات» اون ها رو آشنا کرديم که کار نيکو يعني چي و کار ناصواب يعني چي ولي اوني که مهم تر از فعل خيرات است انديشه هاي بلند و افکار ماسوا فصيحي است که خب همه قلمرو هستي را در حقيقت فرا مي گيرد اينا فوق العاده ارزشمند ما از خداي عالم بايستي که چنين درخواست هايي داشته باشيم آيا خواستي ميشي و از خدا که خداي آدم يک انديشه درست و يک انگيزه صحيح به ما عطا کند علم صائب و عمل صالح اين دوتا رو هميشه از خداي عالم مسئلت کنيم در هر خواسته در مخصوصا بعد از نمازها چون فرصت بعد از نمازها که در پيشگاه خداي عالم آدم خواسته هاش رو مطرح کنه بسيار فرصت مغتنمي است مخصوصن بعد از فرائض نماز صبح نماز عصر نماز ظهر و ساير نمازهاي واجب ياد مي خواست اين خواسته که يکي مسئله صراط مستقيم فکري و عملي است که خيلي مهمه خيلي مهمه بسياري از افراد هستند در جامعه حوزوي ما سواد زياد دارن اطلاعاتشون فراوان بلکه اطلاعات پراکنده و غير مستقيم اين استقامت در فکر خيلي ارزشمنده که خدا انسان عطا بکنه از خداي عالم بخواد استقامت در فکر رو که اين افکاري که مياد همين که از آيت الله جوادي آملي بفرمايند که جمع سالم بين اين علوم خيلي ارزش داره خيلي ها از دوستان و طلاب و اساتيد هم هست که فاضل زحمت کشيدن اما يک استقامت فکري و دو جمع سالم بين اين دانش ها خيلي مي تونه کار رو براي انسان تسهيل بکن خب جناب صدرالمتألهين مي فرمايد که اين هديه الهي است به من که من در فضاي فکري خدا منو هدايت کرد و من فهميدم که کام وارونه فکر مي کردم فکر مي کردم که وجود اعتباري و انتزاعي است و اوني که اصيل است ماهيت است شديد و ضبط از اين امر بودم ولي خداي عالم منو هدايت کرد و من فهميدم که نه امر کام برعکس است و اوني که اصالت دارد وجود است و اوني که از اصالت برخوردار نيست و اعتباري هست ماهيت است و اين از هدايت الهي است که جايگاه شکر و ثنا دارد از نسبت عبد اين مطلب هست بنابراين ضمن اينکه سخن ديگران را نفي کردند و فرمودند که اون سخن ناصواب است جايگاه خودشون رو هم تشريح فرمودند گفتم من تاکنون شديد ال از حالت ماهوي بودم و از اون ها حمايت مي کردن خب بعد چي برام روشن شد اين مطلب قابل توجهي است در فرمايش امروز مرموز تحليل ما استدلالي نداريم اما سخناني داريم که محصول تلاش علمي و مجاهدت هاي عرفاني ايشون هست البته اگر کسي با منابع عرفاني سرو کار داشته باشه و فضاي فکري اهل معرفت رو در اين کتاب هاي منابعشون دنبال کرده باشه کام مي تونه بياب که اون ها به صورت روشن و صريح اهل وجود و اصالت وجود البته مراد از اصالت وجود براي اهل معرفت با اهل حکمت خيلي متفاوته چون آن وجود را اصيل مي دانند اما غير واجب اصلا موجود نيست در نزد اون ها اوني که موجوديت و وجود و تحقق دارد جز واجب سبحانه و تعالي نيست و ما سوي الله هرچه که هست نبود و ظهور اوست ماهيات در انديشه عرفاني و در نزد اهل معرفت حقايق حقايقي هستند که اين امور در حقيقت به صورت ظهورات الاعيان خودشو نشون ميده البته در مباحث اهل حکمت اين اصطلاح هست که ماهيات ظهورات الاشياء الاذهان اما در نزد اهل معرفت اصطلاح نيست بلکه اصطلاح اعيان ثابته است که اين ها معتقدند اعياني هست که وجود ندارند و حقيقتي براي اون ها نيست سقوط براي اون ها هست و اين سقوط هم سقوط علمي است و نه سقوط عيني اعياني که سودن عينيت ندارند بلکه در حقيقت يک ثبوت علمي است لذا علم رو حضرت علميه حق سبحانه مي داند در مقام فعل يعني علم ذاتي حق تعالي به ذات حق موجود است اما علم فعلي در حضرت علميه ايست که از او به اعيان ثابته ياد مي کنند اين ها همون مواردي هستند که خداي عالم به اون ها خطاب کند مي کند و يافت مي شوند انما امره اذا اراد شيئاً ان يقول له کن فيکن اين له چي هست اين له همون حضرت علمي تعالي که اهل معرفت از او به اعيان ثابته ياد مي کند و مخاطب خطاب کن الهي همين ها هستند که عينيت و خارجيت ندارن فقط ثبوت علمي دارد وصالي به اين حساب اوليه که حضرت علميه هستند در حقيقت خطاب مي کنند و موجودات يافت مي شود اين هم در حقيقت تفاوتي که در نزد اهل معرفت و اهل حکمت در باب ماهيت وجود دارد
سوال................
جواب: گفتم ديگه حضرت علميه عينيت ندارن ديگه هي ندارم داريم اصرار بکنيم که اينا عينيت ندارن معتقدم يک سکوتي که حالا اين سخن آيا مورد پذيرش هست يا نه جاي بحث داره اينا الان نمي خوايم فقط نظر اون ها و قول اونا رو داريم پس بنابراين همچنان در خصوص موجودات اشيا انشا الله همون طور که قبل هم بيان شد اوني که تحقق دارد در نزد اهل حکمت موجودات اشياست وجوب دارد البته وجوب با الغير براي ممکنات و وجوب بالذات براي واجب سبحانه تعالي ماهيت اين موجودات ممکنه در ذهن موجود هستن ظهورات الاشيائ في الذهان اما در نزد اهل معرفت اين گونه است که لذا ما بايد بساط علمي اين دو دستگاه معرفتي رو کاملا از هم جدا کنيم کام از هم جدا بکنيم يعني هيچ هم نمي خوره گرچه يکي در حقيقت برتر هست ما ما هيچ وقت هيچي به هيچي نمي خوره در نظام هاي معرفتي بايد کام دقت بکنيم که مسئله حکمت با عرفان حتي حکمت متعاليه با هم به اصطلاح نه اينکه ناسازگار باشند دو دستگاه معرفتي در دو سطح از معرفت هست که بايد ايشالا همه رو دادم متوجه
سوال...................
جواب: در حقيقت اهل حکمت خب حالا کار زياد داريم الان بگيم کار زياد زود نتيجه نگيريم اول اجازه بديد که حضرت استاد خدا سلامتشون بر دور اسفار گفتن ولي ما ديگه مجال بعد سه دوره از گفتن نداريم ما بايد يه دارو بگيم خوب بگيم و خوب روشن فضا باز باشه ممکنه کمي طولاني بشه ولي جزئيات رو با هم پيش ببريم و سعي کنيم که چيزي فروگذار نشه اين کتاب رقيق مختوم دست گرفتيم و اسفار رو براي اينکه رقيق مردم هم اسفار رو داره و هم مطالبي که در حقيقت امروزه در زمان هذا داره از حکمت بحث ميشه لذا خيلي بايستي که سعي کنيم انشا الله مطالب مطالب همه گفته بشه «و ما أكثر ما زلت أقدام المتأخرين» چقدر زياد است آنچه که باعث لغزش قدم هاي متاخرين شده است متا خرين يعني کساني که تقريب در زمان نزديک به صدرالمتألهين زيست مي کردند از زمان جناب شيخ عشق بعد اينا رو مي گن متا آخرين ما يه اقدمي داريم قدما داريم که متاخريم اقدم رو خب در حکمت باستاني حالا يا يوناني يا ايراني اونا داشتن از جناب افلاطون و ارسطو و سقراط ها مي گن اقدمي يا حکمت خسرواني پهلويان اينا رو مي گن ايم که اينا نوعي از حکمت رو پايه ريزي کرده بود که اين دانش رو به درستي پايه ريزي بعد در دوران مرحوم فارابي و جناب شيخ الرئيس و امثال ذلک دوران قدما هست خب اين ها آمد و در مسير فکري ها قرار گرفت اصلاح شد تصحيح شد تکميل شد و تدوين کتاب اشارات شد کتاب شفا خب کتاب شفا کتاب اشارات که جناب شيخ رئيس تدوين کردن که انشا الله هشت تاشون با انبيا هاش کار بسيار عظيمي شد در فضاي حکمت اسلامي گرچه جناب فارابي بنيان گذار حکمت اسلامي بوده است اما اون معلم اين قصه و اون کسي که به نظم و علم درآورد تدوين کرده واقعا جناب شيخ الرئيس حق بزرگ جناب شيخ الرئيس سينا نسبت به حالا نه دانشي مثل دانش طب داره به جاي خود در آب حکمت کار اساسي کرده است ايشون به تعبيري مهندسي کرده حکمت رو جاده به اصطلاح کشيده و صراط حکمت رو داده خب ديگران آمدند روي صراط حرکت کردند اصلاح کردند وسيع کردند پيش رفتن اما اون کسي که الفضل لمن سبق واقعا ايشون در اين رابطه همون طوري که جناب ارسطو رو به عنوان معلم اول مي شناسن و فارابي به عنوان معلم ثاني در حقيقت اين علم در سطح جناب شيخ الريس بوعلي سينا به يک نظام حساب علمي رسيد ما مي توانيم بگيم علم حکمت اين حکمت به صورت علم درآمد خب لذا به اين ها مي گن آدما و به کساني که در عصر جناب صدرالمتألهين مي زيستن يا قبل از عصر ايشون رو مي گن متا خرين و ما اکثر چقدر زياد است آنچه که موجب لغزش اقدام متاخرين شده است چطور چرا اونا لغزيدن «حيث حملوا هذه العبارات و أمثالها الموروثة من الشيخ الرئيس و أترابه و أتباعه على اعتبارية الوجود» اتراب يعني هم سن و سالشون همزادان شون هم عمران شون اما اتباع کساني که دنبال روح تفکر ايشون بودم صاحب التحصيل جنابان بهمن يار رو تابع جناب شيخ و رئيس مي دانند و ان لا خب اينا گفتن چي امر کردند اين سخنان را بر اعتبارت وجود و گفتند که « و أن لا فرد له في الماهيات» در خارج ما هيچ فردي از موجودات نداريم در خارج وجود به هيچ وجه هر دو مصداقي ندارد سه بحث است حصه ها هم که تو ذهن هستن وجود شجر وجود حجر وجود عرض وجود سما اينا حسه هايي هستند که تو ذهن شکل مي گن «و الحصة الكلي مقيدا يجيء تقيّد جزء و قيد خارجيّ» حصه يعني چي حصه يه طرفش به کلي وصل است يه طرفش به جزئي اون تقيد به جزئي وصل بشه ولي خودش از اون کليت مفهوم کلي وجود اين هيچ نيست ولي اون مفهوم کلي رو اگر ما مقيد کنيم به يکي از اين ماهيت بگيم وجود شجر ميشه حصه اينا تو ذهن هستن اينا خارج نيستن ديگه اون قائلين به اعتبارت وجود گفتم ما دو تا وجود داريم يه وجود عام مطلق و مفهوم عام مطلق يکي وجودي که قصه هستش يه وجود جزئي هست حصه هست اما حس ها در ذهن هستند «حيث حملوا هذه العبارات و أمثالها الموروثة من الشيخ الرئيس و أترابه و أتباعه على اعتبارية الوجود و أن لا فرد له في الماهيات سوى الحصص فقد حرفوا الكلم عن مواضعها» اين بزرگواران و متا خرين کلام رو هم از مواضعشون برگردوندن خب اين مطلب آقايان دقت کنيد بود حرفوا الکلم عن مواضع اين مسئله خيلي مهم همين تفسير به را که مي گن همينه اين فرقي نمي کنه آدم ميره سراغ قرآن اين جوري مابه ميره سخن کلام کلام معصومين پيامبر گرامي و اهل بيت عليهم السلام اين جوريه و تحريف مي کنه تعريف مي کنه کجش مي کنه منحرفش مي کنه اين سخنان روشن جناب بهمن يار بوعلي سينا رو تحريف کردن به سمت اعتباريت وجود «حيث حرفوا الکلم عن مواضع امروز ما که در چهل چهل و سومين سال انقلابشون مع بشيم از انقلاب و از امام و انديشه ها تحريف مي کنند اون چيز روشن ويني که از مواضع امام وجود داره جور ديگه قرائت ميشه اين تعريف ها هست ما اختصاص به اين اگر کسي يه عينکي به چشم زد اين عينک فرقي نمي کنه تو حکمت باشه توي عرفان باشه توي تفسير باشه توي ديني شناسي باشه توي سنت شناسي باشه قرآن شناسي باشه فرقي نمي کنه آدمايي هست که در حقيقت يک چشم سالم داشته باشه و بخواد حق بين باشه از خواسته هايي که در پيشگاه حق سبحانه تعالي بايد مطرح کنيم اين است که حق بين باشه «اللهم ارني الاشياء کما هي» واقعا ما بدونيم که آنچه که در انديشه ديني ما هست چيه در حکمت هم همين طور هستش جناب صدرالمتألهين الان بفرماييد که حرف هاي روشن بزرگان رو اينا تحريف کردن به سمت اعتباري خب چيه قصه واقعا چرا اين کارو مي کنن مگه خداي نکرده اي وجود داره که حالا ما بگيم اعتبار وجود مثل اصالت وجود مگر چه مسئله اي هستيد خب خيلي از مسائل در اين رابطه هست که چون قدرت حل ندارن اينه که از مسائل چون قدرت حل مسئله ندارن تحريف مي کنه خب يکي از مسائلش اين هستش که مي گن اگر وجود وجود را ما اصيل بدانيم بعد هم وجود را مشترک معنوي بدانيم لازم چيه لازمه اش اين است که ممکنات با واجب در يک سطح باشند هر دو وجود و وجود واجب و وجود ممکن هم چون عنوان وجود مشترک معنوي است يعني از يک حقيقت برخوردار و اين جور مسائل هست که اينا رو داره به اين سمت مي کشه که اگر ما قائل به اشتراک معنوي وجود بشيم قائل به اصطلاح عرض کنم که از حالت وجود بخوايم پشيمان سال زار لوازمي داره و اين لوازم رو نمي تونن حل بکنن چون لوازم و نمي تونن حل بکنن در غم به مردم دست مي زنن منظوم مي برن تو فضاي ذهني و امثال ذلک در حالي که مسائل خيلي خيلي سنگين تري هم از اين به بعد پيش مياد خب اون چه که در حقيقت مسئله رو حل کرد بعد از اظهارت وجود اشک که در وجود جناب صدرالمتألهين اين حالت وجود رو به صحنه آورد و اين کار بسيار بسيار بزرگي بود با توجه به اين محذوراتي که هست اما با اصل ديگر تشکيک مسئله رو حل کرد گفت درسته که هر دو در فضاي اصل وجود مشترک اما اين کجا و اون کجا اينا تفاوت مراتب دارن مرتبه واجبي بالذات از مرتبه امکاني متفاوت است اون غني به ذات است اين فقير و ذات است اون بالفعل طعام کامل است اين بالقوه ناقص است و امثال صالح بنابراين اين مسائل هم وجود داره که انسان ها دست به تحريف مي زنن فقد حرفوا الکلم عن مواضعها اين سخن همين سخن قرآني است که در حقيقت يحرفون الکلم عن مواضعها که در قرآن آمده يه جا هم از اون ريشه مي گيرن اما اين اظهار جناب سليم بسيار اظهار لذت بخشيه شايد در هيچ جايي به اين صورت اين اظهار انجام نشده بود ايشون بفهمد که من با تاکيد مي فرمايند «و إني قد كنت شديد الذب عنهم» در گذشته دفاع جانانه و شديدي از همه اسد ماهوي ها قائلين به اعتباريت وجود داشتن و اونايي که قائل به وجود اعتباري است و ماهيت اصيل است و تاثر ماهيات
سوال.................
جواب: «و تأصل الماهيات حتى أن هداني ربي و انكشف لي انكشافا بينا» تا اين که خداي عالم هدايت کرد مرا پروردگار من مرا هدايت کرد و مسئله براي من کشف شد يعني اين جور نبود که حالا دو تا استدلال و برهان و اين حرفا نبوده اون قدر هدايت الهي غني و قوي بود که مسئله براي من روشن شد انکشاف بينا يعني من کاملا به صورت روشن ديدم که بله امر الامر به عکس ذلک است يعني وجود اصيل است و ماهيت اعتباري است خب چي عکس زار يعني چي يعني و هو أن الوجودات هي الحقائق المتأصلة الواقعة اون چيزي که واقعيت دارد در خارج و بذات اصيل هست عبارت است از موجودات «ن الوجودات هي الحقائق المتأصلة الواقعة في العين و أن الماهيات المعبر عنها في عرف طائفة من أهل الكشف و اليقين بالأعيان الثابتة ما شمت رائحة الوجود أبدا» آنچه را که در عرف طائفه اي از اهل کشف و يقين به اعيان ثابته معروف هست اينا اين ماهيات که در نزد اون ها به عنوان اعيان ثابته شناخته شده است به هيچ وجه «ما شمت رائحة الوجود أبدا» در سياق نفي عمو م هستش يعني به هيچ وجه از بوي از وجود ندارن بويي از وجود ندارن اين را دقت بفرماييد که خب خيليا مي خواستن در حد بالطبع يا بالعرض درست بکنن نه اصلا فقط فقط اوني که در خارج وجود دارد وجود است و اين ها ظهورات الشياء في الذهان هست ابدا اين عبارت هايي است که خوب «كما سيظهر لك من تضاعيف أقوالنا الآتية إن شاء الله» مضاعف در مضاعف اشاره اين مسئله را تکرار خواهيم کرد که ان شا الله براي شما هم يک انکشاف معيني پيدا بکنه که وجود تحقق با ذات است خيلي حرف حاج آقا تو همين وجود داره «و ستعلم أيضا أن مراتب الوجودات الإمكانية التي هي حقائق الممكنات ليست إلا أشعة و أضواء للنور الحقيقي و الوجود الواجبي جل مجده» آقا خب حالا که اين طور هست ما شمة رائحة الوجود خب مراتب موجودات چي هستند مراتب موجودات هم مراتب موجودات امکاني يعني وجود عقل وجود نفس وجود طبع و امثال ذلک اينا هم « هي حقائق الممكنات ليست إلا أشعة و أضواء للنور» خب دقت اين ها به جهت تمايل عرفاني جناب صدرالمتألهين اين ها به سمت عرفان داره کشيده مي شه ولي ما همچنان اصرار خودمون رو بر حکمت داريم ما در سراي حکمت زندگي مي کنيم و اين ها رو فعلا داراي تحقق وجود مي شناسيم تا بعدها برسيم که واقعا اين ها ضلال اينا پرتو و ظهورات يک وجود واجبي هستم «و ليست هي أمور مستقلة بحيالها و هويات مترئسة بذواتها» اين موجودات رو شما حقايق مستقل که به هاله ها و نياله ها موجود هستند نگاه نکنيد اينا رو يه وجود ربطي بدانيد وجود رابط بدانيد که در سايه غير معنا پيدا مي کنند و شکل پيدا مي کنند و الا رأسا چيزي نيستن و هويت مستقلي ندارند و لي سطحي يعني همين موجودات وجود امکاني اين ضمير به موجودات امکاني مي خوره و نه اين سطحي يعني موجودات امکاني «و ليست هي أمور مستقلة بحيالها و هويات مترئسة بذواتها» راسا اين ها موجود هستن ضعفش خودشون موجود هستن خب چي اند پس اين ها «بل إنما هي شئونات لذات واحدة و تطورات لحقيقة فاردة» ما يه حقيقت داريم که فرد است يعني متفرد است وجود مال اوست او مختص است به هستي و لاغير و اون هم ذات واجب سبحانه و تعالي است بقيه موجودات امکاني ماي که نه موجودات امکاني ذل اويند شاي اويند پرتويي از تو بگويند شئونات او هستند حالا يعني شه يعني چي ايشالا بايستي که در پايان جلد دوم که ارجاع عليت به تشيع است اون ج ان شا الله فضا روشن بشه البته همه مطالبي که داريم مي گيم رو هوا نيست روي دلخوشي و انس با عرف عرفان نيست «كل ذلك بالبرهان القطعي» اين چه که براي شما گفتين فعلا حکايتي داستاني است که ان شا الله بايد در بعد اون حقيقت رو ملاحظه بفرماييد «و هذه حكاية عما سيرد لك بسطه و تحقيقه إن شاء الله تعالى» که بسط و تحقيقش ان شا الله در آينده براي شما آشکار خواهد شد «و بالجملة فقد تبين لك الآن أن مفهوم الوجود العام و إن كان أمرا ذهنيا مصدريا انتزاعيا لكن أفراده و ملزوماته أمور عينية» خب برگرديم به حکمت خودمون ما يه شش هدر انديش و از جناب صدرالمتألهين همون طور که قبل فعلا حکايت است داستان است شما اينا از ما در حد حکايت داشته باشيد که داريد علت ان شا الله برهان حقيقي خب برگرديم به حکمت خودمون حالا که برگشتيم چي مي گيم مي گيم آقا اين موجودات امکاني جايگاه خودشون رو دارن اينا اصيل هست «و بالجملة فقد تبين لك الآن» يعني بعد از اين فصل چهارم و فصل پنجم که در مباحث اصالت وجود و اعتبارات ماهيت و تخصص وجود اينا خونديم «و بالجملة فقد تبين لك الآن أن مفهوم الوجود العام و إن كان» مفهوم وجود امر ذهني ثمره انتزاعي است اما حقيقت وجود امور عيني و خارجي است «و إن كان أمرا ذهنيا مصدريا انتزاعيا لكن أفراده و ملزوماته أمور عينية» ملزومات شيون يعني ما يه لازمي داريم يک ملزوم لازم همون که ديروز در فرمايش جناب شيخ رئيس گفت في الوجود و علل منظور از اين وجود معناي عام است علل يعني اون منش اي که اين مفهوم وجود از آن انتزاع مي شود منشا شون چيه موجودات خارجي اعيان خارجي هستند مفهوم چيه لازم اون ملزوم هستش پس ملزومات در خارجن لازم در ذهن هستش
سوال.................
جواب: احسنت ما در تشکيک ايشون ملاحظه کرديد که همون طوري که وحدت حقيقي است کثرت هم حقيقي ببينيد هم وحدت حقيقي هم کثرت حقيقت بله چون کثرت حقيقي هست ما يه وحدت شخصي که نداريم يه وحدتي داري همين ذات مراتب اگر ما مراتب رو نديديم نگرش وحدتي ديديم کان بيان شما هست شما چون حقيقت مراتب رو نمي خوايد لحاظ بکنيد ديگه يه حقيقت است حالا اين حقيقت ذو مراتب است اما الان فرمايش جناب صدرالمتألهين هستش که اون حقيقت چون داراي مراتب است به اين مراتب حقيقت وجود دارن پس کثرات داريم و افراد داريم «لكن أفراده و ملزوماته أمور عينية كما أن الشيء كذلك» خب مي تونيد شما مثال ديگه بزني غير از وجود مي گن آقا مفهوم شي هم همين طور شي هم يک مفهوم عام داره و افراد به شمار آقا شجر شي است از حجر شي شي از تماشاي هستش يک مفهوم عام هم از همه اينا گرفته مي شود ميشه «في الوجود و علل في الشي وعلل « كما أن الشيء كذلك بالقياس إلى أفراده من الأشياء المخصوصة» هر کدام شي مخصوص ديگر شجر اجر سما مخصوص است خب «فنسبة مفهوم الوجود إلى أفراده كنسبة مفهوم الشيء إلى أفراده لكن الوجودات معان مجهولة الأسامي» خوب يه مسئله اين هستش که آقا ما اين موجودات چي بناميم ماهيات خب اسم مشخصي دارن شجر اجر ارض خب اين موجودات چي به نام ما وجود شجر وجود هجر وجود عرض وجود سما با اين وجود چي بنام مي گن ما نمي تونيم اسم براش بذاريم وجود اسم نداره ماهيت اسم داره شجر و حجر چون ما يقال في جواب ماهي هست ولي وجود اسم ندارند مي فرما که «لكن الوجودات معان مجهولة الأسامي سواء اختلف بالذات أو بالمراتب الكمالية» الان شما مي خواد وجود واجب اسم بر اين وجود چي اسم گذاري همون وجود واجب اين همشه وجود ممکن يعني ما چيزي نداريم که به وسيله اون چيز بخواييم موجودات رو بشکافيم و به لحاظ موجودات براشون اسم قرار بديم چون اسمي ندارن رسمي ندارن جزئي ندارن جوهر اينا دارن عرضي ندارن با کيفي ندارن هم عيدي ندارند و امثال ذلک «لكن الوجودات معان مجهولة الأسامي سواء اختلف بالذات» مثل واجب سبحانه تعالي که اين ذات از ساير موجودات متفاوت است يا بالمراتب الکلي و نفس همين بحثي که ما داشتيم که تخصص وجود به ماذات همين يه وقت بگيم وجود به ذات از موجودات ديگر جدا از وجود واجبي
سوال....................
جواب: ما الان خودمون بحث کرديم روشن کرديم که اين موجودات اختلافشون تميزشون به چيست گفتيم سه نوع تميز داريم يک نوع تميز به ذات است يک نوع بمراتب است «بل يعلم أن تخصص کل وجود اما بنفس حقيقته اي بذاته او بمرتبة الي المرتبة» خب به اون جا بزنه ديگه در پايان مختلف «سواء اختلف بالذات أو بالمراتب الكمالية و النقصية» شما ببين وقتي ميريد که آقا به تباين وجود متباين اصلا کلا وارونه مي کنيد بحث رو فضاي بحث و ذهنيت بحث و نظر مي گيريد از خودتون مي گيريد اون چه ربطي به تمايل ما چي کار داريم تواين وجود اصلا باطله اون تباين مستحضريد که چي بر مي گرده يعني موجودات عين ماهيت اشيا هستن همون طور که ماهيت متغيرات به تمام ذات هستن موجودات هم متمايل به تمام سال هستند و امسال ذلک «لكن الوجودات معان مجهولة الأسامي سواء اختلف بالذات أو بالمراتب الكمالية و النقصية شرح أسمائها أنها وجود» اسماءشون رو شرح بديد وجود واجب وجود ممکن وجود شکر وجود حجر همش وجود شده است خب چکار مي خواد بکنيد شرح و اسمائها کجا مي خواد شرح بکنه بگيد آقا اين وجود شجر است اين وجود حجر هستش وجود کذاب و وجود کذاب و «و الوجود الذي لا سبب له» خب وجود واجب چيه وجود شما لطفا شرح بديد بيان بکنيد که وجود واجبي چيه مي گيم وجودي که مستغني نيست است لا سبب «ثم يلزم الجميع في الذهن الوجود العام البديهي» بله همه اينا رو در ذهنمون جمع بکنيم مثل وجود مفهوم عام وحي و اما «و الماهيات معان معلومة الأسامي و الخواص» بله ماهيات يه حقايقي هستن که معاني شون روشنه وام خود شجر اجر سما چون اينا ماهيات دارن اجزا دارن جنس و فصل دارند و مي تونن کنار هم قرار بگيرند و يک تعريفي حاصل بشود «و الماهيات معان معلومة الأسامي و الخواص».
الحمد الله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.