1400/11/19
بسم الله الرحمن الرحیم
تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 19/11/1400 عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 19/11/1400
معاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابعمعاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابع
جلسه 71جلسه 71
موضوع: حکمت متعاليه
«قال الشيخ في المباحثات إن الوجود في ذوات الماهيات لا يختلف بالنوع بل إن كان اختلاف فبالتأكد و الضعف و إنما تختلف ماهيات الأشياء التي تنال الوجود بالنوع و ما فيها من الوجود غير مختلف النوع فإن الإنسان يخالف الفرس بالنوع- لأجل ماهيته لا لوجوده» خدا رحمت کنه مرحوم شيخ الرئيس رو که مباحث حکمي واقعا با تامل در مباحث حکمي نکاتي را بيان مي فرمايند مرحوم صدرالمتألهين خب به جهت مناسباتي رو که با عرفان و اهل معرفت و آثارشون يافت خب تغيير و تحول ساختاري پيدا کردند و مباحث فکري ايشون تحت تاثير نظر معرفتي بسيار عميق و وسيع شد اما جناب شيخ خب دسترسي به اين جور منابع نداشتن شايد فرصت شايد امکانات ارتباطات جوري نبود که نشانه از اين باشه که اين نوع از نگاهي که در مباحث حکمي دارند متاثر از نگرش هاي عرفاني است اما خود مرحومه صدرالمتألهين نسبت به اين مسئله اظهار دارند که آنچه را که در فضاي حکمت براشون حاصل شده به مدت متا از نگرش هاي معرفت و اهل معرفت است خب در فصل پنجم مطالبي که مطرح بود همون طور که در جلسه قبل ملاحظه فرموديد تحت عنوان «في أن تخصص الوجود بما ذا» اين اختصاصاتي که براي وجود هست امتيازاتي که براي وجود هست منشش چيه آيا چه عاملي باعث مي شود که موجودات موجودات نه ماهيات ماهيات که ذات متکثر از غيره فکثرت عدد اين ها از همديگه به لحاظ جنس و فصل و نه و امثال ذلک از يکديگر ممتاز حالا يا به تمام ذات ممتازان مثل اجناس عاليه آيا به بعضي ذات ممتازان مثل انواع مختلف يک جنس يا به ملزمات از يکديگر ممتاز اند که به اعراض مي شود الميزان ما به تمام ذاتي و بعضي ذاتي اعجاب ملزمات که در حقيقت اين نوع از تمايز و امتيازات براي ماهيت در اين سه حوزه اتفاق مي افتد و ما راجع به تمايز ماهيت الان سخن نمي گيم بلکه راجع به تمايزات امتيازات و اختصاصات وجود داريم حرف مي زنيم موجودات چگونه از يکديگر ممتاز هستند بله اگر ما فقط و فقط يک هستي داشتيم به نام هست حق سبحانه و تعالي مابقي ديگه هستي نبودن ذرات هست بودند خب ما سوالي اصلا نداشتيم همون طوري که از استاد در آغاز شرح اين مسئله فرمودند اون جايي که نگرش وحدت وحدت حاکم است و وحدت شخصي در حقيقت داره فرمانروايي و حکمراني مي کند ديگه ما موجوداتي نداريم تا بگيم که في أن تخصص الوجود بماذا اين بحث ها اون جا پيش نمياد اما در حکمت هستيم و کثرت رو پذيرفتيم با پذيرش کثرت سوال اين است که منشا اين کثرات درجات چيست جناب صدرالمتألهين به صورت کلي در يک صدر تقريب اين منشا کثرت ها را به سه امر بازگردوندن امر اول خود هستي به ذات از ديگر موارد ممتاز است چون مطلق با مقيد مطلق به ذات از ديگران ممتاز هست نوع ديگر از تمايز در خود حوزه هست هست اما اين تمايز به شدت و ضعف است به کمال و نقص است به غنا و فقر است و امثال ذلک اين تمايز مال خود هستي هست به جهت مراتبي که دارد در هر مرتبه ويژگي دارد که به اون ويژگي در حقيقت باعث مي شود که ممتاز ميش ويژگي غنا با ويژگي فقر فرق مي کند ويژگي بالفعل با ويژگي بالقوه متمايز است ويژگي قديم از ويژگي حديث و حادث جدا است و امثال ذلک اين هم نوع ديگري از تمايز است نوع سوم از تمايز هست که به تعبير حکيم سبزواري به کثرت الموضوع قد تکثري است سرا در حقيقت آنچه که باعث کثرت جات مي شود از ناحيه غير براي او حاصل مي شود اين غير همون موضوعي است که وجود بر اون موضوع و اون موطن وارد مي شود و تمايز پيدا مي کند وجود شجر وجود حجر وجود عرض وجود سما اين تمايزات از ناحيه ماهيات در حقيقت براي موجودات حاصل مي شود حالا اين کليت مسئله بايد بريم وارد جزئيات و تحليل مسئله در تحليل مسئله اولي رو به راحتي گذروندن بله وجودي که در نهايت بساطت و صرافت و اطلاق و احاطه است هيچ چيزي لازم نيست با او سنجيده بشه خود ذات او خودش رو از ديگران ممتاز مي کنه اگر ديگراني باشند فرض بشوند وجود داشته باشد نوع دوم از امتياز هم باز در فضاهاي مخصوصا تشکيک خيلي روشنه اونايي که در فضاي تشکيک نسبت بين موجودات رو به شدت و ضعف يافتن به کمال و نقص يافتند براي اون ها خيلي روشن است که موجودات از يکديگر متمايزند به نفس ذاتشون يک زائد وجودي است در مرتبه قوي وجودي است در مرتبه ضعيف هيچ چيزي لازم نيست اينا رو از همديگه جدا بکنه و همديگه رو در حقيقت امتياز بده امتياز اون ها به نفس وجودشون هست وقتي يه وجودي غني شد و غنا به عنوان مقوم وجودي او قرار گرفت و ديگري فقير شد و فقر به عنوان مقوم وجودي ن ماهوي قرار گرفت بنابراين ديگه از هم ديگه ممتاز ديگه اما نوع سوم که بحث موضوعات است و از ناحيه ذات وجود نمي آيد اين حقيقت جاي بحث داره مرحوم صدرالمتألهين خب به اقتضاي اين کتاب اسفار و ذهنيت وصله و شرايطي که براشون بود به هر حال به فرمايشات جناب شيخ الرئيس در مباحثات و در تعليقات مي پردازند اين مطلب رو از اون جا ميارن که اين دو مطلب داره کمک مي کنه به اين ذهنيت که موجودات اگر تمايزات خودشون را به ذات دارند اين رو هم مرحوم شيخ پذيرفته که در حقيقت با اين دو فرمايشي که الان جناب صدر متألهين از جناب شيخ در مباحثات و تعليقات دارن نقل مي کنن ذهن مي تونه برسه به اين جا که جناب شيخ الريس هم به نوعي در تشيع در وجود قائل بودن هم به اصالت وجود و هم به تشريح که در وجود قائل بودند حالا لطف عبارت ها رو دقت بکنيد ما بيشتر امروز اين دو عبارت جناب شيخ رئيس خوايم بخونيم که اين دو عبارت مي خواد در حقيقت دو تا مطلب رو بگه يکي ضمني و ديگري به صراحت اوني که به صراحت مي خواد بفرمايد اين هستش که موجودات از يکديگر به ذات متز ممتاز هستند چيزي باعث امتياز وجود از ديگر نيست جز خود وجود جز خود وجود همون گونه که مرتبه ده از مرتبه پنج متمايز است به نفس عدد چيز ديگري در مرتبه ده وجود نداره که بگيم که ده از پنج متمايز است براي اينکه ده پنجه به علاوه يه چيزي غير عدد دارد تمامش عدد ديگه ده از پنج ممتاز است به جهت خود عدد نفس عدد همون طور که نقطه اشتراکشون در عدد است نقطه امتيازشون هم در عدد است خيلي خوب يا در نور، نور صد با نور پنجاه تفاوتشون در اين نيست يه نور صد يه چيزي غير از نور درش هست که شده نور صد نور سد همان نور پنجاه است که شديد شده است نور پنجاه همان نور سر است که ضعيف شده است خب اين نوع از بيان نشانه از تشک است ديگه پس به صراحت امتياز را به وجود برگرداندن در ضمن اين نشانه از اين است که بايستي تشکيک رو پذيرفت اين دو عبارتي که دارن از جناب شيخ و ريس در مباحثات و تعليقات بيان مي کنند مفيد همين معناست ما هنوز وارد فاز سوم که در حقيقت به کثرت موضوع تکثر است وارد نشديم الان داريم شواهدي رو از فرمايشات جناب شيخ مي خوانيم که اين شواهد اون دو قسم اول رو داره تاکيد مي کنه که امتيازات از ناحيه خود وجود حاصل مي شود «قال الشيخ في المباحثات إن الوجود في ذوات الماهيات لا يختلف بالنوع بل إن كان اختلاف فبالتأكد و الضعف» شما موجودات لحاظ کنيد و تفکيک کنيد بين وجود شجر وجود حجر وجود ارز وجود سماع به ماهيت کار نداشته باشيد اين اختلافات اين امتيازات تفاوت ها منشا چيه مي فرمايد که «إن الوجود في ذوات الماهيات لا يختلف بالنوع» يعني از راه ماهيت ها اين اختلافات براي موجودات حاصل نمي شود «بل إن كان اختلاف» اگر بناست بين وجود اختلافي وجود داشته باشه وجود شجر وجود ارز وجود زمان چيه « فبالتأكد و الضعف» اين يعني چي؟ که وجود منشکک است که ديگه اوني که به صراحت دلالت مي کند فرمايش جناب شيخ تاکد و ضعف يعني تاکد عامل امتيازي يه وجوده مثل واجب ضعف عامل امتياز وجود ديگر است که اون وجود ممکن است وجود امکاني نيست خب اين يعني چي يعني هيچ چيز ديگري در وجود دخيل نيست تا ما وجودت را از يکديگر به جهت اون مسئله از همديگر ممتاز و مختص بدانيم بلکه به نفس وجود اين تفاوت ها داره ايجاد ميشه
سوال.............
جواب: اگر شما به اصطلاح موجودات را در کنار ذوات ماهيات مي بينيد بدانيد که اين اختلافات از ناحيه ماهيات نيست ببينيد ما الان وجود داريم ديگه هيچ وجودي بدون ماهيت که نيست که هر وجودي که باشه اين وجود با ماهيتش حالا غير واجب اصلا ماهيت ندارد خيلي خوب اگر وجود با ماهيت است ما مي خوايم ببينيم آيا اين تفاوت هايي که مال وجودش هست خيلي داره مال وجودش هست از ناحيه ماهيت براش مياد درسته والتحدا هويتاً آيا اين موجوداتي که با ماهيت هستند فرمود که ان الوجود في ذوات الماهيات اينا مختلف بهش به خودشون به تاکد و ضعف درسته که با ماهيت همراه درسته که ممکن است از راه ماهيت ها هم يک نوع امتيازي که امتياز سوم است توضيح بديم حاصل مي شود ولي ذات اين ها ممتاز به چي به خودشون يکي موکل هست که ضعيف است « بل إن كان اختلاف فبالتأكد و الضعف و إنما تختلف ماهيات الأشياء التي تنال الوجود بالنوع و ما فيها من الوجود غير مختلف النوع»
سوال..........
جواب: «و إنما تختلف ماهيات الأشياء» پس ما يه اختلافي در موجودات اشيا داريم يه اختلافي در ماهيت اشيا داريم اون اختلافي که در وجود اشيا هست اگر باشد تأکد و ضعف است مال خودش حالا خود وجود هستش اما اگر اختلافي را شما در ماهيت ملاحظه فرموديد اين به اختلاف انواع برمي گردد «و إنما تختلف ماهيات الأشياء التي تنال الوجود بالنوع» ببينيد شجر حجر سما اينا وقتي در نظام خارج در تحقق خارجي اين ها از هم ديگه ممتاز شدن امتيازشون ماهيتشون ها ماهيتش امتيازشون از راه وجود نمياد مال خودشونه شجر حجر ارس ماهيتشون از يکديگر ممتاز است مختلف هستن حالا يا به تمام ذات به بعضي ذات به زحمات از اين جا اين اختلافات حاصل مي شود، اون مال خوام بگم نوع سوم هستش که يک نوع تمايزي براي موجودات هست که از راه ماهيات حاصل مي شود اين فقط داره تمايز خود ماهيت بيان مي کنه «و إنما تختلف ماهيات الأشياء التي تنال الوجود بالنوع» ماهيت اشيا از راه مسائل ماهوي شون از يکديگر ممتاز هست «و ما فيها من الوجود غير مختلف النوع» و آنچه که در اين ماهيت از وجود دارد اين کار در دخيل در نوعشون نيست نوعشون در مسير ذات خودشون و کيفيت هاي ماهوي خودشون شکل مي گيرند مثل «فإن الإنسان يخالف الفرس بالنوع» نه چون وجود فرس با وجود انسان متمايز است پرس و انسان از يکديگر متمايز شدند پس ما دو نوع اختلاف داريم يک اختلافي است که از راه وجود نشأت مي گيرد اون اختلاف به تکد و ضعف برمي گردد به کمال و نقص برمي گردد به شدت ضعف برمي گردد يک نوع تمايزي است که در ماهيت است و اين اختلاف اختلافي است که به نوع ماهيت برمي گردد «فإن الإنسان يخالف الفرس بالنوع- لأجل ماهيته لا لوجوده» يعني مخالفت پرس با انسان از جايگاه وجود فرس و وجود انسان نيست بلکه از جايگاه ماهيت انسان است که با ماهيت پرس متمايز است نه از راه وجودت خب اين فقره از فرمايشات جناب شيخ الرئيس در مباحثات خيلي حرف رو با خودش داره خيلي براي جناب حکيم سلام متلين عزيز اين حرف بعد از تقريب ششصد سال وقتي جناب صدرالمتألهين از عرض کنم که حالت وجود حرف مي زنه و کدي به شاهدي از فرمايشات جناب شيخ جدا مي کنه براش خيلي معنا داره که اين سخن از سخنان شخصي که به عنوان رئيس کاروان حکمت است شيخ الرئيس از اين خيلي مغتنم است خب اين يک فرمايش که اين رو اجازه بديد بازه تحليل صدرايي روش بياريم بعد وارد فاز فاز ديگر و فرمايش ديگري از جناب شيخ بشيم ملاحظه کنيد همين رو جناب صدرالمتألهين دارن بهره حکمي مي برن و با تحليل اين مس اين فقره دارن مسئله اصالت وجود را و اين که امتيازات تخصص باوجود هست رو بيان کنم «فالتخصص للوجود على الوجه الأول بحسب ذاته بذاته» خب تخصصي که براي وجود برشمرديم گفتيم دو نوع بوده ديگه يه تخصصي به ذاتش بوده که هيچ امري حتي مسئله سنجش و اينا مطرح نيست مقيد که با مطلق نمي سنجند که که بهم مي گن که آقا مقيد از مطلق شد مطلق داراي ويژگي هاي ذاتي است مثل ظرافت مثل بساطت مثل احاطه که خود اين ويژگي ها او را از سايرين ممتاز مي کند اينو مي گن چي مي گن الامتياز امتياز ذات ذات به ذات خودش ممتاز است و اين جدا فرمودم «فالتخصص للوجود على الوجه الأول بحسب ذاته بذاته» به حسب ذات وجود است به ذات وجود نه هيچ عامل ديگر حتي به عامل سنجش دو تا وجود هم نيست مقايسه دو تا وجودم نيست که بگيم از راه شدت ضعف و کمال و نفس اينا از همديگه ممتاز نه خود اين وجود به ذات با قطع نظر از هر امر ديگر حتي مقايسه در فضاي وجود اين در حقيقت به ذات ممتاز است «أما على الوجه الثاني فباعتبار ما معه في كل مرتبة من النعوت الكلية» مراتب با هستي هستن مرتبه ده با عدد هست مرتبه پنجم با عدد هست اينا مراتبي هست سن اين اختلاف مراتب اختلاف وجودي رو براي اين ها ايجاد مي کنه و امتياز از اين جا حاصل مي شود «أما على الوجه الثاني فباعتبار ما معه في كل مرتبة من النعوت الكلية» نوت کليه مثل ضعف و به شدت ضعف تا حد تاخر يا وجوب امکان و امثال ذلک به اين اعتبارات اين اختلافات براي اين موجودات حاصل مي شود خب اين فرمايشي است که در حقيقت به عنوان تدوين مطالب جناب شيخ الريس بيان شده است ولي مطلب شيخ بسيار مطلب رسا کامل و نشانگر اين است که خب امتيازات موجودات به خودشون هست او با اين دقت مرحوم شيخ الرئيس جدا کرده تمام موجوداتي که با ماهيت هستن به لحاظ وجودشون تکثر شون مال خودشونه هيچ ربطي به ماهيتشون نداره ماهيت البته اختلافاتي دارند ولي اين ماهيت اختلافاتشون به نوع شونه به خودشون بر مي گرده از راه وجود هم نيست بنابراين ما دو نوع اختلاف داريم يه اختلاف موجودات هست اين اختلاف در ماهيت است اختلاف درجات را به کمال و نقص بر مي گردانيم و اختلاف در ماهيت را به نوع و زات ها برمي گردد
سوال................
جوابم: درسته اين عبارت بله چون اين جا ديگه تو متني که الان ما نوشتيم کام نقطه گذاشتن سر صبر ج جدا کردن اين نشانه از اين بود که حتي قالش شيخ في المباحثات اين به اصطلاح عدد دو رو هم که گذاشتن همون بالا گذاشتن قاعده اش اين بود که پايين در نهايت گذاشته بود اما اين جدا کردن يه مقداري مسئله رو به هم زد بسيار خوب
سوال......................
جواب: «فالتخصص للوجود على الوجه الأول بحسب ذاته بذاته و أما على الوجه الثاني فباعتبار ما معه في كل مرتبة من النعوت الكلية » خب اين يک فراز از فرمايش جناب شيخ الريس که اين کد رو جناب صدرالمتألهين دادن تا بگن که بله جناب شيخ رئيس هم مويد اين مطلب است بلکه اين ها زيرساخت هاي فکري رو در گذشته فراهم آورده بود اما عرض کرديم که جناب شيخ الرئيس اين مسائل رو با تحقق در حقيقت تحقيق در خود اصل وجود در حقيقت اما بسياري از اين مطالب براي جناب صدرالمتألهين از راه ديگر آشکار شدند خب اما فرمايش ديگر شاهد و کد دومي که جناب سلين از جناب شيخ الرئيس بيان مي کنند اينجاست قال في التعليقات نکته ديگري که جناب جناب شيخ ريئس در تعليقات دارد چيه «الوجود المستفاد من الغير كونه متعلقا بالغير هو مقوم له كما أن الاستغناء عن الغير مقوم لواجب الوجود بذاته و المقوم للشيء لا يجوز أن يفارقه إذ هو ذاتي له» خب اينا مطالبي اصيلي است که بنيان مسائل و در حقيقت به همراه داره و از محکمات شمرده ميشه خب ما در فضاي ماهيت يک نوع تقويمي رو مي شناسيم مي گيم که ماهيات مقوماتي رو با خود دارند جنس مقوم است فصل مقوم مسيرها تقرر ماهوي مي بخشند به نو نوع براي اينکه تقرر ماهوي پيدا بکنه جنس و فصل مي خواد ديگه اين ناظر به انواع ماهوي هستش اما انواع موجودات چي آيا موجودات مقومي دارن آيا موجودات امري دارن که قوام بخشنده وجود اون ها باشه مي گن بله اين تقرر ماهوي مال ماهيات است اما تقرر وجودي مال نفس وجود است يعني اين واژه تقرب ما بريم توسعه مي ديم ها چون تقرب به عمد ماهوي درش مطرح است جنس و فصل و اينا مطرح است اما ما مي خواي بگيم که يه نوع مقوم ديگري رو داريم به صحنه مياريم که اين مقوم متفاوت از قوميت عرض کنم که ماهيت است اما چيزي هم غير از وجود نيست در جلسه اصالت وجود ما اين رو خيلي تاکيد کرديم که اون راز و رمز عرض کنم که تشکيک در چيه براي اينکه ما به اشتراک عين ما به الامتياز باشه اينو نبايد از دست بديم اگه اينو از دست داديم گرفتار تشريک عامي مي شيم تشکيک عامي يعني اين که يه مامون اشتراکي هست قابل امتيازي هم هست اما اونا به هم ديگه بر مي گردن سفيدي و سفت سفيد و سفيدتر قرمز و قرمز تر اين به قرمزي برنمي گردد به شدت و ضعف به تفاوت هايي که بس درون جسم وجود دارد برمي گردد ما در تشکيک خاصي کام بايد حواسمون جمع باشه کام بايد دقت بکنيم که آيا ما به اشتراک به ما به امتياز بر مي گرده و بالعکس يا نه الان جناب جناب مرحوم شيخ اين جوري دارن بررسي مي کنن مي گن که ما در ماهيت تفاوت هايي مي بينيم درسته و اين تفاوت ها به مقررات اون ها هستش به جنس و فصلش هست و مسائل ماهوي ايشون هست کار به نداره اينا رو منطقي ها گفتن اما در فضاي وجود يه تفاوت هايي داريم مي بينيم که اين تفاوت ها چيزي جز خود وجود نيست يعني ما به امتياز داره به ما به اشتراک بر مي گرده خب چطور بفرماييد منظورتون چيه فرمود که منظور ما غنا و فقر در وجود آقا يه وجود غني داريم يه وجود فقير اين غنا و فقر که مقوم وجودي شدن ها نه مقوم باوي اين غنا و فقر که مقوم وجودي شدن از کجا اومدن چيزي غير از وجود است يا خودم وجود است چون غنا و فقر به خود وجود برمي گردد بنابراين خود غنا ميشود مقوم آيا چه چيزي در ذات واجب باعث شده است که واجب واجب بشود بگن هيچي جز قوت وجودي جز شدت وجودي جز غناي وجودي آيا چه چيزي باعث شده است که ممکن ممکن بشود مي گن هيچي جز وابستگي وجودي فقر افتغار وجودي اين افتخار وجودي مقوم ممکن است اون افتغنا وجودي مقوم واجب هستش اين با هم امتياز پيدا کردن اين رو جناب شيخ الريس خب به عنوان سخن محکم داره مطرح مي کنه يعني محکم منظور از يعني محکمات است از محکمات فرمايش جناب شيخ هستش ممکنه در جاي ديگه سخن بره به سمت ماهيت و اعتبار ماهيت يعني اصالت ماهيت و امثال ذلک ولي نه اين سخن داره مي گه که وجود به نفس ذات خودش نه به عامل ديگر کمال و نقص پيدا مي کند و اين باعث مي شود که وجود به جهت کمالش قوميتي پيدا کند و به جهت نقضش کم قوميتي پيدا کنن ملاحظه بفرماييد قال تعليقات تعليقات هم که خب آدرس دادن ص صد و هفتاد و هفت در صد فرمودن چي که «قال في التعليقات الوجود المستفاد من الغير كونه متعلقا بالغير هو مقوم له» اينکه تعلق به غير دارد افتغار به غير دارد خود اين افتغار چي مقوم اين تقرر ماهوي نيستا مقوم ماهيت نيستا مقاوم وجود هست «الوجود المستفاد من الغير كونه متعلقا بالغير هو مقوم له» يعني چي يعني آقا اين ويژگي رو از جاي ديگه پيدا نکرده به ذات خود وجودش بر مي گرده يه وجود غني داريم يه وجود فقير وجود غني يعني وجود بعلاوه غنا وجود ضعيف يعني وجود بعلاوه ضعف همون وجود تکد پيدا مي کنه غني ضعف پيدا مي کني ضعيف ممکن «كما أن الاستغناء عن الغير مقوم لواجب الوجود» خب دقت آقايون خب الان قوميت رو ما در فضاي ماهيت که نگاه مي کرديم و گفتيم جنس و فصل مقوم ديگه اما الان داريم اين معنا رو توسعه مي ديم چرا چون يک نوع تفاوت امتياز مي بينيم خب امتياز کجا اسناد بديم در واجب و ممکن به لحاظ وجودي نه به لحاظ ماهوي به لحاظ وجودي اين امتياز رو به کجا نسبت بديم راه نگه نداريم که هيچ چيز ديگه وجود نداره که جز اينکه به خود تعقل وجود ضعف وجود اضاف فرمود که «كما أن الاستغناء عن الغير مقوم لواجب الوجود بذاته و المقوم للشيء لا يجوز أن يفارقه إذ هو ذاتي» خب آيا ما مي تونيم جنس و فصل رو از ماهيت يک نوع جدا بکنيم چرا چون اين ها مقوم ديگه شما حيوان رو از انسان برداريد نطق رو از انسان برداره ديگه انساني وجود نداره اينا مقوم وجودي مقوم ماهوي انسان هستن خب ما اين خصيصه رو بايد داشته باشيم عين اين خصيصه را بايستي که در اون نوع دوم نوع وجود هم داشته باشه آقا استغنا عن الغير مقوم ذات واجب الوجود است بله اينو که نمي تونيد برداريد که اگه اينو بردار ديگه واجب وجود نيست همون طور که اگر حيوان را از انسان برداريد ديگه انسان وجود ندارد اين حيث مقوم بودن استغنا عن الغير رو هم اگه از واجب برده ديگه واجب نيست که يا افتخار به غير را هم از ممکن برداريد ديگه ممکنه ممکن نيست که اين ها مقوم وجود ان اما از بيرون نيامدن از خود وجود هست فهم اين مسئله کار بسيار سختي نيست براي اينکه نوع معمول مي گيم که خب عامل امتياز از عامل اشتراک متفاوت است« كما أن الاستغناء عن الغير مقوم لواجب الوجود بذاته و المقوم للشيء لا يجوز أن يفارقه إذ هو ذاتي له» خيلي خوب که مراد از ذاتي ذاتي باب عيسي قوچ نيست بلکه ذاتي باب هويت است که از هويت او هستش خب در جاي ديگر در همين ما با کتاب تعليقات جناب شيخ مطلب ديگري را مي فرمايند که باز اين مطلب مي تواند کمکي باشد و تاييدي باشد به اينکه اختلاف و امتياز وجود به نفس ذات خودشون هستش «و قال في موضع آخر منها الوجود إما أن يكون محتاجا إلى الغير فيكون حاجته إلى الغير مقومة له و إما أن يكون مستغنيا عنه فيكون ذلك مقوما له و لا يصح أن يوجد الوجود المحتاج غير محتاج كما أنه لا يصح أن يوجد الوجود المستغني محتاجا و إلا قوم بغيره و بدل حقيقتهما» مطلب تقريب شبيه مطلب بالا هست مطلب قبل گفته شده هست اما با تبيين بيشتر مي فرمايند که ما يه وجود محتاج داريم مفتقر به غير از يه وجودي داريم که مستغني از غير است شما لطف توضيح بديد اين افتخار به غير و اين استغنا عن الغير اين به چي بر مي گرده آره ديگه واجب مستغني علي الغير است و ممکن محتاج مفتقر غرقه اين ويژگي افتخار به غير و استغنا عن الغير به چي بر مي گرده آيا ما چيزي داريم در وجود که اون اين وصف اين ويژگي را به اون نسبت بديم بله بله ما تو وجود داره ملاحظه مي کنيم غير از وجودم که چيز ديگه اي نداريم ماهيت که بحثش جدا هستش آيا چه عاملي باعث مي شود که است در واجب واجب چيه واجب مستغني عن الغير است اين ويژگي استغنا الغير نسبت به واجب اين صفتي است ديگه اين وصف نيست ديگه خدا را متصل مي کنيم وصف براي او ذکر مي کنيم نه اسم بگذاريم ها اسما توقيفات نه اسم بگذريم نه خدا را داريم توصيف مي کنيم که اي خدايي که مستغني عن الغير هستي خب منشا اين استغنا غير چيه ما به چي استنادش کنيم به چي مستندش کني به نفس وجود در باب ممکنات هم مسئله همين طور است شما اگر بخواهيد اينو تبديلش بکنيد اينو تغييرش بدي يه انقلاب ذات پيش مياد بله اگر واجب را که مستغني عن غير هست اين استغنا الغير ازش بگيري اين انقلاب ذات پيش مياد ديگه اگر افتغار بغير را از ممکن بگيريد تبديل بکنيد انقلاب ذات پيش مياد ديگه خب «و قال في موضع آخر منها الوجود إما أن يكون محتاجا إلى الغير فيكون حاجته إلى الغير مقومة له» خب اين بحث امکان فقره آيا که الان جناب صدرالمتألهين داره مطرح کنه همينه ديگه مي فرمايد که اين افتخار مقوم است اين حرفا که جناب صدر المتألهين داره اينا رو به عنوان کدهاي خاص و جات حرف جناب شيخ وريس اونم از مباحثات و تعليقات داره جدا مي کنه اين حرفا توي عنايت شفا نيست اين حرفا توي اشارات نيست چرا چون مشي با مشهوره اما وقتي داره با خودش حرف مي زنه در فضاي شيخ الرئيس داره حرف مي زنه اين سخنان سخنان کام حکيم ها از حکمت متعالي از عمل يه افتخار در وجود براي ممکنات مقوم اون هاست يعني چي يعني امکان فقري ديگه مطلب ديگه نيست که «الوجود إما أن يكون محتاجا إلى الغير فيكون حاجته إلى الغير مقومة له و إما أن يكون مستغنيا عنه فيكون ذلك مقوما له» يعني استغنا عن الغير هم مقوم براي واجب هست خب اينا مي خواد بگه که وقتي مقوم شد ديگه نمي شه ازش جدا کرد که «و لا يصح أن يوجد الوجود المحتاج غير محتاج» ممکن نيست که يه وجود محتاج بخواد محتاج نباشه ميشه انقلاب ذات وقتي شما آمديد گفتيد که احتياج به غير مقوم وجودي او هست اگه اين مقوم را برداريد ميشه چي پيش غير محتاج در حالي که «و لا يصح أن يوجد الوجود المحتاج غير محتاج كما أنه لا يصح أن يوجد الوجود المستغني محتاجا و إلا» حداقل به صورت قياس استثنايي ميشه مي گه اگر وجود محتاج اين احتياج با او نباشد يلزم انقلاب ذات و تالي باطل و المقدم مثله اگر استغنا الغير به عنوان مقوم براي وجود واجبي نباشد يلزم انقلاب ذات و التالي باطل و المقدم مثله» «كما أنه لا يصح أن يوجد الوجود المستغني محتاجا و إلا قوم بغيره» که اين به هر دو هم ممکن مي خوره هم به واجب « و إلا قوم بغيره و بدل حقيقتهما» انقلاب ذات ميشه حقيقت اين دو تا متمايز ميشه و جداي از هم ميشه انتها اين فرمايشات جناب شيخ الرئيس بوده است که جناب صدرالمتألهين از اين ها به نهايت بهره مندي داره استفاده مي کنه و از محکمات است که ميتواند فرمايشات رو درست است
سوال................
جواب: مقوم همون طور که در ماهيت توضيح داديم اين قوام بخشنده است مثلاً جنس براي نو مقوم است فصل براي نو مقوم است که قوام بخشنده است حالا اين قوام يا قوام ماهوي مثل جنس و فصل يا قوام وجودي است مثل فقر و غنا.