درس اسفار استاد مرتضی جوادی آملی

1400/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: عنوان جلسه: asfar riyasat kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 18/11/1400 عنوان جلسه: asfar riyasat kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 18/11/1400

معاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابعمعاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابع

جلسه 70جلسه 70

 

موضوع: فصل پنجم جلد اول اسفار

 

فصل پنجم «في أن تخصص الوجود بما ذا و ليعلم أن تخصص كل وجود إما بنفس حقيقته‌ [2] أو بمرتبة من التقدم‌ و التأخر و الشدة و الضعف أو بنفس موضوعه‌» خب ما همچنان در بحث هاي مقدماتي و مباحثي که به اصل هست و وجود برمي گردد هستيم و بسيار هم احکام شريفي است از جهت هستي شناسي شناخت نسبت به واقعيت و احکام واقعيت واقعا از يک شرافت خاصي برخوردار است جلسات قبل ملاحظه فرموديد که اولين اصلي که براي هستي شمرده شده است اصل اصالت است در بين همه حقايق هستي اون چيزي که به ذات محقق است وجود است و ساير امور مثل ماهيات و امثال ذلک اين ها به عرض و تبع و امثال زال که به تبع وجود موجودند يکي ديگر از احکام وجود در همين فصل پنجم داره خونده ميشه احکام وجود بسيار احکام فراواني است و نشانگر اين است که واقعيت چگونه هست و کيفيت وجودي او چگونه است در اين که وجود متکثر است خب الان بر اساس حکمت سخني نيست اما اين تکثر منشأش چيه و اين که موجودات از يکديگر متمايز هستند اين تخصص و امتياز رو ما از چه جايگاهي براي وجود قائليم بعد از اينکه روشن شد که اون چه که اصالت دارد وجود است و غير از وجود چيزي ديگه اصيل نيست بلکه هرچه که هست اعتباري و به تبع وجود موجود است خب تخصص و تميز هستي به چيست ما از چه راهي بتوانيم اين موجودات متکثر رو به لحاظ ويژگي هاي اون ها و امتيازات اونا اون ها رو بشناسيم بحث بسيار عميقي است يعني نسبت به اينکه ما در حقيقت ميايم هست رو اون گونه که هستي رو بشناسيم يه وقت مي گيم هستي در حقيقت و وجود اصالت دارد يه وقت مي خواي بگم که اين موجود اصيل چگونه در نظام هستي در خارج محقق است اگر شما مي گين که اين موجودات وجود شجر وجود حجر وجود ارض و سما از سوي ديگر هم مي گيد که اينا ماهيات به تبع اين ها يافت مي شود خب اين کثرت ها از کجا مياد خود وجود که اصلش يک واقعيت است و شما هم گفتيد که وجود مشترک معنوي است اين امتيازات و کثرت ها و تکثر هايي که در حوزه وجود هست منشأش چيست اينو بررسي بکنيم مي فرمايند که سه منشا اساسي براي وجود موجود است يک منشا که يک وجود رو کام متمايز مي کنه مشخص مي کنه و از همه موجودات مون تاز مي کنه اين است که به نفس وجود اين تمايز حاصل مي شود به نفس وجود هيچ چيز ديگه اي دخيل نيست همون طوري که به نفس ذاته اين اصلاح تحقق دارد به ذات محقق است به ذات متمايز است عامل ديگري که بيرون از اين باشه يا مناسباتي باشه سنجش و نسبتي بخواد وجود داشته باشه نيست يه وجودي هست که به نفس ذات از ساير موجودات متمايز است اون هم وجود واجبي است چون وجود واجبي يک وجود مطلقي است نامحدود است بسيط است و احکام خاص خودشو دارد و واجب الوجود است اين وجود به نفس ذاته از ساير موجودات ممتاز است اگر ساير موجودات به حيثيت هاي امکاني از او جدا او به حيثيت هاي وجوب و وساطت و اطلاق و احاطه و نظائر آن به نفس ذات اين وجود ما يه وجودي داريم با اين ويژگي ها که وجوب وجود براي او ضرورت دارد که بشه واجب يه وجودي داريم که بساطت دارد هيچ و کثرت و ترکبي در او راه ندارد خب اين وجود به نفس ذات از ساير موجودات چون ما هيچ وجود ديگه اين جوري نداريم که ما تنها تنها وجودي که در اين حد و تراز هست اين رو مي گيم واجب پس واجب به نفس ذات خودش از ساير موجودات متمايز است اين يک نوع از تمايز نوع ديگر از تمايز که بازم در حوزه وجود هستيم ها يعني هنوز بيرون از وجود نرفتيم وجود رو داريم لحاظ مي کنيم و اين کثرت هايي که براي وجود حصر رو مي خواهيم رديابي کنيم که اين اختلافات و کثرت هايي که در وجود هست منشاش چيه و امتياز امتيازات و تخصص هايي که براي هستي هست رو ريشه يابي کنيم مي فرمايند که بعد از مرحله اين امتياز ذاتي که به نفس وجود اين امتياز حاصل مي شود يعني به نفس وجود واجبي اين امتياز حاصل مي شود براي ساير وجودات ملاحظه فرماييد اين عبارت ها رو خيلي دقيق ملاحظه توجه فقط موجودات نه ماهيت به نفس وجود ممکنات که ملاحظه مي کنيم مي بينيم بعضي هاشون اشد بعضي شديد بعضي ضعيفن بعضي سابق بعضي لق بعضي قديم بعضي حادث بعضي عرض کنم که حيثيت هاي بالقوه دارند بعضي حيثيت هاي بالفعل که همه اينا احکام وجود است يعني معقول ثاني فلسفي است احکام وجود يه وجودي داريم که به لحاظ وجودي ضعيف است يه ديگه نه عامل ديگه نقش ندارد همون بحث تشکيک که ايشالا ملاحظه خواهيد فرمود اجمال هم در يکي از مسائل فصل دوم اين ها ملاحظه فرموديد اين به جهت شدت و ضعفي که مطرح است در اصل وجود خب يکي شديد است و ديگري اشد خب اين امتياز ايجاد مي کنه ديگه تخصص ايجاد مي کنه ديگه موجود اشد به لحاظ وجودي با موجود اضعف به لحاظ وجودي با هم ديگه متمايزند اون احديت تخصص دارد اين به ضعف تخصص دارد اون به سابق بودن تخصص دارد اين به لاحق بودن تخصص دارد اون به حادث بودن تخصص داد اين به قديم بودن از اين راه ها ما اين امتيازات رو مي فهميم اين تخصص ها رو مياريم فهم اين هم در حقيقت نوع دوم از کثرت هايي که براي موجودات قابل فرض است بنابراين يک نوع کثرتي است که به نفس ذات وجود خودش هست که هيچ وجودي اين گونه نيست اون وجود واجبي وجود بسيط است وجود مطلق است به نفس ذاتش مثلا الان ما در اين بين اشد و شديد داريم فرق مي گذاريم احديت را يک ويژگي مي دانيم شدت را يک ويژگي مي دانيم شدت وجود نه بيرون از وجود ها احديت در وجود براي اين دو تا وجود امتياز ايجاد مي کنه آقا وجود سابق از وجود لايق ممتاز است به چي امتياز دارد به خود وجود که يه وجودي سابق است و قديم است يه وجودي لاحق است و حادثه است منظور بنابراين ما با قطع نظر از ماهيات و هر چيز ديگري به نفس وجود که نگاه مي کنيد سنجه اي که ايجاد مي کنيم اين مقايسه در حقيقت به ما نشون ميده که اين يکي اون چناني است و ديگري اين چناني و اين تخصص رو تکثر رو و امتياز را براي وجود مي آورد تا اين جا در حقيقت فهمش بسيار دشوار نيست و ما در فضاي وجود که الحمدلله بحث کرديم و ذهنيت يافتيم مي تونيم به چنين قضاوتي برسيم و اين کثرت ها و امتيازات و تخصص ها را از جايگاه وجود براي موجودات برشمريد اين کثرت ها اين گونه است اما نوع سومي از کثرت ها براي وجود است که اصطلاح مي گن به کثرت الموضوع قد تکثر که اين عبارت رو بيشتر روش کار بکنيم گرچه اين از فرمايشات حکيم سبزواري هست ولي سخنان حکيمانه اي است که از بزرگان حکمت خصوصا جناب شيخ الرئيس اون هم در تعليقات و مباحثات شون اين بحث آمده يعني چي به کثرت الموضوع يه زلزله کثرت هايي و تخصص و امتيازاتي براي وجود هست که اين در حقيقت از جايگاه وجود نمياد برخلاف نوع دوم يا حتي نوع اول که از ذات وجود بر مي خاست يکي به جهت شدت و ضعف که ما سنجه داشتيم يکي هم که خب نوع اول بود به نفس اين از ناحيه وجود نمياد بلکه به جهت آميختگي با ماهيت که موضوعات وجود هست چون حقيقت وجود عارض بر اين ها مي شود اونا معروض اند موضوع از شجره موجود الحجر موجود اونا مي شود موضوعات و اين وجود بر اون ها عارض مي شود و اين کثرت هايي که براي موجودات هست از ناحيه ماهيات هست وقتي مي گيم وجود شجر و وجود حجر اين وجود شجر و حجر اين دو تا وجود ها از يکديگر متمايز بشن چرا چون موضوعاتش فرق مي کنه يکي شجره يکي هجده عرضه يکي سما اين تفاوت هايي که از ناحيه موضوعات هست در حقيقت کثرت ها رو براي وجود به همراه دارد خب اينا ميش کثرت هاي اعتباري اگر ما وجود شجر و وجود حجر را از جايگاه شجر و حجر ممتاز بدانيم خب اين طبيعي است که به عارض به تبع مي شود البته حضرت استاد حالا اين فرمايش رو در نهايت بيان مي کنن اين رو برمي تابند حتي اين نوع کثرت رو هم باز به وجود برمي گرداند که حالا اينو ببين چگونه هست

سوال................

جواب: اگر ماهيت ارزي يافت نه مصاب و کثرت عدد ديگه کثرت ها ماهيات محتاط هاي متفاوت پس به ماهيت برمي گردد هر دوش مي تونه باشه که با کثرت موضوع، يعني حيوان با يه حيوان، خب اما در اين مورد سوم بحث در حقيقت به جهت اقوال در مسئله که اين نسبت بين وجود و ماهيت که موضوع است چگونه است اين يه مقدار بحث هاي دقيقي مطرح است که سخن جناب بهمن يار مطرح مي شود جواب هايي که جناب صدرالمتألهين دارن ميد و دقت نظر و انشا الله ما در مقام تطبيق بيان خواهيم کرد ولي فضايي که براي بحث ارائه شده است فعلا اينه ما اجازه بديد اون پاراگراف اول رو بخونيم در سطح اول اين امتيازات سه گانه اي را که براي اين کثرت ها و تخصص ها براي وجود هست رو بيابيم بعد وارد جزئيات بشيم ايشالا

سوال................

جواب: نه واجب است چون اون حقيقت عرفان ميشه در عرفان ديگه ما اصلا تکثر نداريم اگر اون فرمايش جناب عالي باشه که به وجود اصل حقيقت هستي بخواد برگرده و اون حقيقت هستي را با صفت وحدت بشناسيم ما ديگه کثرتي نداريم حالا اين عبارتي را فرموديد يه عبارتي راجع آقا در ابتدا مطرح مي کنند صفحه سيصد و لطف چهل و بله سيصد و چهل و بله هفت رو که سيصد و چهل و هفت فصل پنجم تخصص هستي ملاحظه بفرماييد فصل پنجم در بيان اموري است که تخصص و تميز وجود به آن حاصل مي شود سوال از عامل و يا عوامل تخصص و تميز هستي حالا اين پس از مشاهده هستي هاي متکثر به ذهن راه مي يابد وگرنه در صورت وحدت شخصي وجود به دليل عدم تحقق هستي ديگري که مغاير با آن باشد تميز و تخصص نسبي و همچنين سوال نسبت به آن وجود سوال نسبت به آن وجود نخواهد داشت

سوال.................

جواب: خب شما الان اون حقيقت واحده رو متکثر مي بينيد يا واحد اگر کثرت مراتبي هست بايد ببينيم که در حقيقت اين اثراتي که براي اين مراتب وجود دارد منشا چيه

سوال................

جواب: خب اون بخش اول اصلا ما امتيازي نداريم هيچ چيزي نيست که با همديگه هم امتياز داشته باشيم

سوال..................

جواب: ببين حتي از لحاظ که شما مي فرماييد در لحاظ شما که شده حقيقت واحدة ذو مراتب ماهيت کجاست وجود نداره و موجودات کجا هستن موجودات هم نيستن چون موجودات تو يک موجود واحد الان مندرج است پس ما کسري نداريم اين بحث اين جا پيش نمياد بحث پيش نمياد ما همون طور که الان حضرت آقا فرمودن که ما وقتي در فضاي کثرت وارد شديم اون وقت مي خوام ببينم که منشا اين کثرت چيه منشا کساني که داريم ارزيابي مي کنيم ميريم که يا به نفس وجوه اساسي وجود واژه خب اين وجود واجب به نفس ذات از ساير موجودات متمايز است و موجودات ديگر بر اساس اين ويژگي هايي که فرموده اند

سوال.................

جواب: خيلي خب عدم هم که يک امر ذهني است ما الان کثرت خارجي و حقيقي را مي خواهيم خب واقعيه ما تعيني نداريم براش همون واقعه رو که مي شکافيم و تحليل وجود شناسي مي کنيم ببينيم اين ا واقعيه علي نحو تشکيک موجود است، حالا حقيقي يا اعتباري هم اون هم اعتبار شکل گرفت پيدا مي کنه اتفاقا اعتباري که ماهيت مي گيم اون جا داره شکل مي کنه شما از الو بدون تحليل هستي شناسي هيچ ازش نداريد الواقعية، عدم فقط تو ذهنه يعني ما مي گيم رفع ماهيت نداريم که اصلا ماهيت نيست احسنت احسنت پس ما کثرت نداريم، اون وقت شما مي خوايد بحثتون تخصص الوجود بماذا وجود اصلا تخصص پيدا نکرده که کسري پيدا نکرده تا متخصص پيدا کنيم ببينيد شما در فضاي الواقعية بدون تحليل واقعيت و اينکه واقعيت علي نحو تشکيک موجود هست چگونه حسرت داريد اصلا هيچي نداريم در صورت اعتباري ببين منظم کثرت همين اعتبار هم که خونديم اعتباري يعني به تبع وجود بچه هاش احسنت خيلي خب پس بنابراين مجاز اعتبار ديگه ديگه اون جا هم

سوال...................

جواب: ببينيم که عدم چيه رفع واقعيت رفع واقعيت که چيزي نيست ما چيزي ماهيت چيه اون جايي وجود تمام شه خيلي خب کجا تمام مي شود؛ شما براي اينکه جواب سوال خودتون رو داشته باشيد لطف تصور کنيد که کثرت داريد، اين مي خواد بگه تخصص الوجود بماذا يعني اگر آمديد و وجود رو متکثر کرديد لطف توضيح بديد که اين تخصص و اين امتياز از چه راهي حاصل داره ميشه و الا وجود ماهيت که دو تا مفهوم هست تو ذهن يکي رفع ديگريست که امتياز نمي خوايم که اون جا اموري که مي خواي هستش که شما که مي گيد کثرت وجود داره و بر کثر تشکيکي توضيح بديد که منش چيه ايشون داره توضيح مي ده مي گه منشا کثرت يا به نفس ذات يک حقيقت است اس واجب خانواده حالا ما براي اينکه واجب را از ساير ممکنات تشخيص بديم هيچي نمي خواي سنجش نمي خواي مقايسه بخوايم که شما يه وجودي است که وجود براي او ضرورت دارد تموم شد يه ويژه وجود يه ويژگي دارد که همين ويژگي کافي است در اينکه از ديگر موجودات ممتاز باشه خب سراغ سايرين که يکي اشد است يکي اسبق خب پس سه نوع و الان هم تو که اونا از فرمودي منشا براي عرض کنم که اين اثرات داريم مي شماريم منتظر همين تخصص الوجود بماذاد تخصص الجود يعني اگر شما موجودات متکثر داريد لطف توضيح بديد که منشا کسي چيه مي فرمايند که وليعلم بايد دانسته شود که «و ليعلم أن تخصص كل وجود» يعني همه موجوداتي که شما در بستر هستي ببينيد برگشتش به اين سه تا هستش «إما بنفس حقيقته‌» يک «أو بمرتبة من التقدم‌ و التأخر و الشدة و الضعف» دو «أو بنفس موضوعه» سه ما از اين سه راه کثرت رو براي موجودات مي توانيم ثابت کنيم حالا دارن اين سه تا رو به صورت اجمال شرح ميدن تفصيل ميدن و بعد کم کم وارد تحليل اين مسئله مي شن «أما تخصص الوجود بنفس حقيقته التامة الواجبية و بمراتبه في التقدم و التأخر و الشدة و الضعف و الغنى و الفقر- فإنما هو تخصص له بشئونه الذاتية باعتبار نفس حقيقته البسيطة التي‌ لا جنس لها و لا فصل» نوع اول و دوم از اين امتيازات که يک نوع اول عرض کرديم به نفس حقيقت خودش هست که همون طور که اشاره فرمودند اون حقيقت واجبي او رو از ساير موجودات ممتاز مي کنه اين وجود يک وجودي است که وجود براي او ضرورت دارد و ساير موجودات وجود براي اون ها ضرورت ندارد خب اين خودش عامل امتياز هست ازش اما عامل ديگري از بيرون نياورديم خود همه اين وجود و تحليل کرديم ديديم يک وجودي است با يه چين ويژگي هايي و موجودات ديگر اين چنين ويژگي هايي رو ندارن خيلي خب همين جا وايسيم همين جا توقف بفرماييد به لحاظ وجود ايشون اين هر دو تا رو کنار هم آورده مگه اون نوع دوم از تخصص و کثرت هم باز به وجود بر مي گرده چطور براي اينکه ما همچنان در بستر وجود اين تفاوت مي بينيم تفاوت به مراتب تفاوت به شدت و ضعف و کمال و نقص و امثال ذالک لذا اين دوتا رو يک کاسه کردن «اما تخصص الوجود بنفس حقيقت تامة الواجبيه» يک نوع يک نوع نوع دوم «و اما تخصص الوجود بمراتب الوجود في القدم و تاخر و شدت و ضعف و الغنا و الفقر» اين نوع از تخصص ها و امتيازها «فإنما هو تخصص له بشئونه الذاتية» آقا از بيرون چيزي نياورديم مقايسه اي نکرديم تو همين بستر وجود داريم تقلب و دگرگوني ايجاد مي کنيم مي فهميديم که وجود يکي ناقص يکي کامله کي ضعيفه که قويه يکي حادثه گش قديمه اين نوع از تفاوت ها منشا کثرت ميشه به اعتبار نفس حقيقت البسيطه که اين ديگه وجود جنس و فصل نداره اگه جنس و فصل داشت ما تمايز را از آن راه مي يافت همون که الميز اما بتمام الذاتي او ببعض ذاتي او جا ملزماتي که در حقيقت اين از راه ماهيت براي وجود حاصل مي شود الان به اين کار نداريم ما اين دو نحوه از تخصص ها و تکثر ها از راه نفس وجود حاصل مي شود

سوال..............

جواب: در طول مرتبه هست مي گن لذا مي گن در حلقه هستي واجب الوجود است هست ولي وقتي به واجب رسيدن و تحليل حقيقت واجب کردن اينو از حلقه بيرون مي کنن بعد هم امکانات جمع، ساير امکانات جمع اين حرف نهايي هست استاد هستش که واجب در حلقه قرار نمي گيرد در سلسله قرار نمي گرد براي اينکه خب وقتي رسيديم به واجب يعني به جهت احکامي که پيدا مي کنه خب اين واجب تمام احکامش از ممکنات فرق مي کنه همه چي به ذات حادثه است به ذات همه چي به ذات اين جا همش بالغير بالغير بالغير خب اين تفاوت باعث ميشه که ما واجب رو در حقيقت جدا ببينيم ولي وقتي آمديم گفتيم الواقعية يک و وجود به اشتراک معنوي بر اين ها حمل مي شود تو نمي توني جدا بکني بله نمي تونم تشکيل کنيم مل مشتق سپرد از مراتب بله منطقي خواستش خاص خودشو داره بله جدا شنيد ولي ما چه معنوي را قائل بشيم تشکيک هم قائل بشيم تشکيل وارد بشيم با نظارت از سلسله مراتب جدا بکنيم خب احسنت اينا مي گن که وقتي ما تحليل مرتبه اي مي کنيم در مرتبه واجبي به يه سلسله احکام بر مي خوريم که اين سلسله احکام با ساير همه ممکنات متفاوته يعني او به ذات بسيط است او به زاب قديم از او به ذات وحدت بعد او فلان همه به ذات است ما سوا همه بالغيره اين مشکل در منافع در مناطق نه همشون باز ماهيت دارن کل ممکنه

سوال...................

جواب: وقت اين است که ما به اون اون سر حلقه نگاه مي کنيم اون قدر تفاوت وجود داره اون قدر احکام مختلفه که ما جداش بکنيم

سوال...................

جواب: وجود بسيطه ديگه وجود مي رسه به وجود حتي وجود هيولا هم که برسه وجود بسيط است

سوال...................

جواب: يعني جز خارجي هم نداريم ماده صورتم نداره هم نداره خود وجود است، اونا هم حيثيت انشا الله مي رسيم اونا حيثيت هاي ما قوي هستن «و أما تخصصه‌ بموضوعه أعني الماهيات المتصفة به في اعتبار العقل فهو ليس باعتبار شئونه في نفسه» اين نوع از امتيازات از جايگاه

سوال..........

جواب: احسنت ما که اين کثرت رو به وساطت ارجاع نداديم که به مرتبه ارجاع داديم ببين نوع وساطتي که براي ماده است با نوع وساطتي که براي عقل هست فرق مي کنه هر دو بسيط اما يکي شديد است يکي ضعيف

سوال................

جواب: به شئون ذاتيه نگفتم کجا «باعتبار نفس حقيقته البسيطة التي‌ لا جنس لها و لا فصل» يعني شما اين رو با لحاظ ماهيت نگاه نکنيد که جنس و پس داره خيلي خوب

سوال.................

جواب: يه حقيقت بسيط داريم خب به نام وجود که اينش رو اين شئون ذاتي دارد شئون ذاتيش چيه يکي قوي يکي ضعيف است کسي که ناقص است اين شئون ذاتي است

سوال...................

جواب: در حقيقت همون طوري که در متن فرمودند در متن بالا چون اين شرح اون خط اول احسنت در خط بالا گفتن که «أو بمرتبة من التقدم‌ و التأخر و الشدة و الضعف» اين هستش يعني ما نهادن خب آيا تقدم و تاخر شدت و ضعف مال چيه اجازه بديد نه مال چيه مال يه حقيقت بسيطه ببينيد مال يه حقيقت بسيطي است که اين حقيقت بسيج داراي اين گونه مراتب

سوال...................

جواب: شئون ذاتي اون موجود اون موجود بسيط است ماهيت ندارد «و أما تخصصه‌ بموضوعه أعني الماهيات المتصفة به في اعتبار العقل فهو ليس باعتبار شئونه في نفسه» شما اين جا رو ديگه از باب تقدم و تاخر و سبق و لحوق و شدت و ضعف و کمال نفس نمي تونيد ببينيد اين از ناحيه بيرون داره مياد درحقيقن «فهو ليس باعتبار شئونه في نفسه بل باعتبار ما ينبعث عنه من الماهيات المتخالفة الذوات» اين کثرتي که شما در شجر و حجر ارض و سما مي بينيد از ناحيه شجر و حجر و ارض و سما براي وجودشون حاصل مي شود «بل باعتبار ما ينبعث عنه من الماهيات المتخالفة الذوات و إن كان الوجود و الماهية في كل ذي ماهية متحدين في العين» ولي حکم يکي به ديگري داره سرايت مي کنه اين جا حکم ماهيت به وجود سرايت مي کند حالا انشا الله اون عبارت که حضرت استاد فرمايند اين حتي حتي اين امتياز هم از ناحيه وجود به ماهيت بر مي گرده چون حاج آقا ديگه واقعا به هيچ وجه با بحث اصالت وجود ديگه براي ديگري حقيقتي قائل نيستن چون اگر ما کثرت را به ماهيت استناد بديم او و به ذات و بگيم وجود به تبع ماهيت داره کثرت مي گيره کس زدم که خب حقيقت شد ديگه دستت يکي از انحا موجود واقعيت شد که الوجود اما واحد او کثير ديگه اگر کثرت او و به ذات مال ماهيت باشه و از ناحيه ماهيت به وجود رعايت بکنه لازمش اين هستش که وجودم را به طبع شما عصبي باشه لذا اين رو هم در حقيقت برمي تابند حالا انشا الله بدا راجع بهش توضيح خواهند داد «و إن كان الوجود و الماهية في كل ذي ماهية متحدين في العين و هذا أمر غريب سيتضح لك سره فيما بعد».