1400/11/17
بسم الله الرحمن الرحیم
تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 17/11/1400 عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 17/11/1400
معاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابعمعاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابع
جلسه 69جلسه 69
موضوع: اصالت وجود
بحثي که در اون واقع هستيم و با همفکري داريم جلو مي بريم مسئله فصل چهارم از مسلک اول است در جلد اول اسفار راجع به اصالت وجود خب در اين فصل مرحومه صدرالمتألهين نه به صورت خيلي منظم بلکه تا حدي پرداختن به اصالت وجود و هم بحث اصالت ماهيت و ادله اون ها رو بازگو کردن و رد ادله اون ها همچنان اين بحث براي ما پرونده اش بازه و ان شا الله بايد هم در باب اصالت وجود بيشتر با هم گفتگو کنيم و منقح بشه بحث هم در باب اعتبارت ماهيت اشاراتي که از استاد در اين فصل فرمودند خصوصا با مطالبي که مرحوم علامه در مدخل ذکر فرمودند مدرن الحکمه خب آميختگي زيادي پيدا کرده برخي از شروح و تعليقات هم نظراتي داشتند اشکالاتي داشتند که حضرت استاد به اون ها پرداختند و ما هم ضمن پردازشي به اون ها داريم بين بهتر ان شا الله ارائه مي کنيم نکته قابل توجه اين هستش که اصالت وجود هرچه که پر رنگ تر و عميق تر مطرح ميشه اعتبارات ماهيت هم به ميزان او ضعيف تر و ناتوان تر مي شه خب در نزد مشايي به گونه اي مطرح بود در نزد ديگران گونه و در حکمت متعاليه چون بحث اصالت وجود خب عميقا مطرح شده است به حدي اين عمق از حالت وجود راه پيدا کرده که در حقيقت در باب اعتبارت ماهيت فرمودند که اين ها نه به تبع نه بالعرض بلکه بالم مجاز همراهي و تبعيت دارن ريشه اين مسئله رو هم بايستي در دوگانه وجود و ماهيت جستجو کرد ما يه دوگانه اي داريم که هيچ وقت از همديگه جدا نيستن نه در ذهن نه در خارج حتي در ذهنم آدم که مي بره بالاخره وجود ذهني با ماهيت همراه است وجود ذهني ماهيت با وجود همراه است وجود ذهني وجود با ماهيت همراه است اين همراهي و مصاحبت بين وجود و ماهيت دوگانه اي ساخته که از هم به هيچ وجه جدا نيستن بله اگر ذهن فوق ذهني يه تحليل عقلي بخواد بکنه مي تونه اين دوتا رو از همديگه جدا بکنه وگرنه اين ها در هيچ واي از واي خارج نفس الامر ذهن هر کجا که شما بررسي بفرماييد اين دو از همديگر جدايي ندارند اين پيوند بين وجود و ماهيت سلام يکم در هر و از دعاهاي واقع اينا با هم هستن اين سخن که جناب حکيم سبزواري فرمود کل ممکن زوج ترکيبي له ماهيت و وجود اختصاصي به عالم خارج نداره يا به عالم ذهن نداره در هر وعاي از وعا هر ممکنه که تصور بشود وجود ماهيت با او همراه است اما سخن در نحوه وجود اين دوتاست آيا وجود ماهيت کدامشون اصلا کدام يکي شون غير اصل اوني که اصل است تا چه حدي قلمرو دارد دامنه دارد عمق دارد اوني که همراه و مصاحبه است تا چه حد مصاحبت دارد و اين همراهي او تا چه حدي پررنگ است و امثال ذلک اين کيفيت شناخت حالت وجود و اعتبارات ماهيت خب بسيار مسئله مهمي يعني ضمن پردازش به اين مسئله از حالت وجود اعتبارت ماهيت اين در حقيقت قلمرو اين اصالت و همچنين قلمرو اين ماهيت رو ما بايد خوب بررسي کنيم که الحمدلله در حکمت متعاليه مسئله منقح شده و در بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي در اين اشارات و اينا هم خوبه خوب همه حدود و شعورش باز شده و اين سخني که جناب صدرالمتألهين در نهايت مي فرمايند که ماهيات ماشمة رائحة الوجود اين بايد خوب خوب براي ما منقح بشه و ماهي هيچ به اندازه سر سوزني واقعيت و حقيقت براي ماهيت ندانيم اين ها جز با العرض يا بالم مجاز حتي بالعرض بر اساس اين تحليل وجود نداره براي اون ها در خارج حتي در ذهن هم ماهيت به معناي که از حقيقت برخوردار باشه نيست اين يک موجود همراه است يک مصاحب و همراهي است که اين همراهي او با مجاز مي آيد اينو بايد در حقيقت باز کنيم که الان بيشتر به فضاي اعتباريت ماهيت داريم مي پردازيم حالا که مگه ماهيت امر اعتباري است تا چه حدي اعتباريت او جايگاه داره و موقعيت داره چون يه وقتي مي گيم که يک امر حقيقتش اصيل هست و يک امر ديگري رو به همراه دارد اين همراهي و مصاحبت تا چه حدي همون از حالت تا چه حدي و اين همراهي و مصاحبت تا چه حدي است چون اينا از همديگه جدا که نيستن دوگانه وجود ماهيت هست امر در خارج باشه در ذهن باشه هر کجا که باشه بله تحليلي فوق تحليل ذهني فوق ذهن مي تونه وجود رو از ماهيت جدا بکنه وگرنه در وعا واقع چه در نفس الامر چه در خارج در ذهن اينا با هم هست هر کجا که باشن بر اساس کل ممکنه زوج ترکيبي و له ماهيت الوجود اينا با هم هست اما اين بحث ها داره اين مصاحبت و اين همراهي رو باز مي کنه که تا چه حد اين همراه ما مصاحبت هست شما هست
سوال................
جواب: بطلان با مجاز فرق مي کنه که باشد، ما اگر بخواهيم براي ماهيت اتفاق بحث همينه که ما بيشتر بکاويم جستار کنيم که آيا اين وجود و ماهيتي که از اون ها همراهي و مصاحبت رو در وآي داريم تا در ذهن هم بخوايم وجود رو ببريم وجود شجر رو ببريم با ماهيت مياد يا ماهيت شجره رو ببريم به وجود مياد خب بالاخره اين همراه چي مي خواد بگه اين مصاحبت تشريح بايد بکنيم آيا دو تا واقعا کنار همن که به اصطلاح بيايم بگيم که اين ها متحدن دو تا واقعا که کنار هم هستن يا بگيم که دو تا واقعا اما يکي اصل است يکي فرع هست که به تبع باشد يا بگيم بله دو تا واقعا اما يکي حقيقت است و ديگري بالعرض است مثل مثال هايي که در جلسات قبل يا نه دو تا واقعيت نيستن واقعا يک واقعيت هست و ديگري ظهور اون واقعيت در ذهن هم هست خيلي خوب بنابراين به همين حد از ماهيت مي تونيم حرف بزنيم و مصاحبت بفهميم که ما شمة رائحة الجود يعني در خارج و حتي ذهن هم ما چيزي به نام ماهيت که از حقيقت و واقعيت برخوردار باشه نيست بلکه ظهور يک شي هست نمودش هست و عرض کنم که حکايت از اوست مثل وجود ذلي ولي به هر حال باطل باشه چيزي نباشه معدوم صرف باشه که ما در حقيقت راجع به او حتي نتونيم اين مصاحبت و همراهي ذهني رو داشته باشيم اين نيست اين رو بايستي که توجه کنيم براي روشن شدن مسئله در ارتباط با واجب سبحانه و تعالي ماهيت باطل من اون جا هيچ مصاحب نيست چون يک وجود نامحدود حدي ندارد تا بگم که ظهور اون شي در ذهن باشه بله اونجا فرمايش شما درسته که ماهيت در اون جا بطلان محض هيچ کس اين ادعا هم نکرده که در اون جا ماهيت است حتي کساني که غالب اصالت ماهيت هم هستند يا مثل در باب وجود همراهي رو قبول دارن اما در واجب سبحانه تعالي مي گن که نه اين يه حقيقته که اصلا کنهش معلوم نيست همسر بنابراين بحث اين جلسات ما راجع به روشن شدن فضاي اعتباريت ماهيت است که حالا که مي گيم ماهيت اعتباري است يعني يه وجود به تبعي دارد وجود مصاحبت و همراهي دارد ما اين وجود مصاحبت و تحليل بکنيم به لحاظ فلسفي ببينيم آيا واقعا چه حدي از واقعيت را اين ماهيت برخوردار است، خب در جلسات گذشته اين تنقيح شد و نوع مصاحبت ها بيان شده است تقريب تمام انحا مصاحبت و همراهي و دوتي که از يعني دوگانه بودن مثل جنس و است با هم دوگانه درست دوگانه ايست که اگر بخواهد در خارج يافت بشود اين جنس و فصل بايد داشته باشه خيلي خوب حالا کدامشون اصلا کدامشون فر هستن مي گن آقا اگر فصل نباشه اصلا جنس تحقق نداره آقا حيوان حيواني که نه خائن باشد نه ناطق باشد نه طائر باشد نه صاب باشد نداريم که پس بنابراين خيلي خوب به وسيله فصل جنس يافت مي شود؛ بالاخره حيوان مبهم است جنس حيثيت ابهامي دارد خب فصل او رو تحصل مي بخشه درسته شما حيوان ناطق که تحصل بخشنده است تحققي براي او هست
سوال.................
جواب: تحصل که هست اگر ناطق فصل اخير رو به وجود برگردوندن يعني همين ديگه خب نه بفرماييد تحققش به چيه
سوال................
جواب: تو منطق اين طوري هست ولي تو فصل توي حکمت اگه بيان نشد که تمام حقيقت ش فصل اوست خيلي خوب اون داريم عرض مي کنيم ببينيد در منطق بله منطق گفته شده است که حيوان حيثيت ابهامي و جنسي دارد تحصل او به فصل اوست تا اين جا درست ولي حکمت جلوتر آمده و گفته که اين تحصل به معناي روشن شدن و از ابهام به درآمدن درست ولي اگر بخواهد همه اين حيواني که همه از تحقق پيدا بکند به فصل اخير اوست به اون ناطقيت است بنابراين نگاهمون به اون هستش خب پس ملاحظه بفرماييد بله اون فرماي سر جا هستش که فصل تحصل بخشنده است درسته ولي ما در فضاي حکمت فراتر از اين ميم و اين تحقق رو در سايه فصل مي دونم چرا که فصل را به وجود برمي گرداند خب حالا اين بحث هايي است که ايشالا بايد ملاحظه بشه اما اون چه که الان به دنبالش هستيم اينه کشي که اين همراهي و مصاحبت ماهيت که مي گيم ماهيت به تبع وجود موجود است اين تبعيت شرح داده بشه که به چه حدي در حقيقت هستش آيا تبعيت در حد به اصطلاح حرکت واگن دوم نسبت به واگن اول است يک يا در حد جالس سفينه است دو يا در حد سفيدي جسم هست سه يا در حد همراهي جنس و فصل هست چهار که همه انحا دوگانگي رو بررسي فرمودند و فرمودند که هيچ کدام از اين ها اون اعتبارت ماهيت رو نشون نمي دهد بلکه ماهيت اعتباري است به اين معنا که در حقيقت در فضاي ذهن ظهور اين موجودات شکل مي تموم شد رفت يعني به هيچ وجه براي ماهيت در خارج و حتي در ذهن هم اعتباري يعني واقعيتي وجود ندارد صفحه سيصد و سي و پنج را بياريد بهترين تمثيل ص سيصد و سي و پنج اون پاراگراف آخر بهترين تمثيل براي اين مورد همان مثالي است که حکيم سبزواري فهم آن را مختص به راسخين در علم دانسته است و آن تمثيل به شاخص و ذل است يعني ما اگر بخوايم بيايم بگيم که نسبت بين وجود و ماهيت در ز واقع حالا يا ذهن است يا خارج است يا هر کجا اينا چگونه هست مي گن که نسبت بين شاخص و ذل درخت رو مي گن شاخص سايه و مي گن زل آيا کدام يک از اين ها واقعيت دارد ظلم که چيز خارجي نيست ظل يعني همون عدم نور نور وقتي سر ملکم نور وقتي مي تابد به شجر اون بخشي که در حقيقت شجر نور به شجر تابيد خب اون بخش ديگه نور نيست همون عدم نور رو مي گن زل زل که حقيقتي ندارد که عدم نور هست ولي چون عدم نور هست مضاعف هست يه ذهنيتي رو براي انسان آدم مي ده که فکر مي کنه از واقعيت ولي هيچي نيست ديگه عدم نور هست خب همون نسبتي که بين شاخص و ذل او وجود دارد همون نسبت بين واقعيت و اعتباري و ماهيت هست آيا هر چه که ما اين فضا رو الان باز کنيم بعدها راحت تريم يعني به همان ميزاني که بايد تلاش کنيم از حالت وجود بفهميم به همون ميزان تلاش کنيم که اعتباريت ماهيت رو بفهميم که فهم اين اعتبارت به ما کمک مي کنه به اصالت فهم اصالت کمک مي کنه به اعتبار الان اين فصلي که داريم مي خوريم بخشي که از فرمايشات حضرت استاد به عنوان اشاره پونزدهم داريم مي خونيم ناظر به اين مطلب هستش خب بهترين تمثيل براي اين مورد همان مثالي است که حکيم سبزواري فهم آن را مختص راسخ در علم دانسته است و آن تمثيل به شاخص و ظل است زيرا اسناد حرکت به سايه و ظل نه نظير اسناد حرارت به آبي است که حالا دارن اون انحا ديگر از دوگانه بودن رو هم تشريح مي کنن آقا آب هم گرمه آتشم گرمه کدامشون اصلا کدامشون تب مي گن آقا آب واقعيت دارد گرماي آب هم واقعيت دارد آتش واقعيت دارد و آتش ياد به تبعش گرماي آب را هم دارد اين تبعيت از يک نوع تبعيت است زيرا اسناد حرکت به سايه و ذل اسناد حرکت به سايه و ذل نه نظير يک اسناد حرارت به آبي است که به وساطت آتش گرم شده است يک دو و نه نظير اسناد حرکت به جالس سفينه است که در اثر حرکت کشتي حاصل شده است سه و نه مانند اسناد سپيد بودن به جسم است چهار و نه از قبيل تحقق جنس فصل مي باشد يعني هيچ کدام از اين دوگانه ها نسبت به وجود ماهيت نيست همه اينا به حد خودشون از حقيقت و اين اسناد برخوردارند اسناد به اون ها هم تا حدي از حقيقت برخوردار است چرا اينا نيستن چرا نوع اول نيست زيرا آب موجودي ممتاز از آتش است يعني ممتاز از يک که حقيقت به گرم بودن متصف مي شود پس بنابراين آب هم حقيقت موجود است و حقيقت هم به گرم بودن متصل مي شود خيلي خوب ماهيت اين جوري نيست که دو و جالس سفينه شخصي است يعني وجود دارد که جداي از سفينه وجود دارد پس بنابراين مثال ما يعني نسبت بين وجود ماهيت از باب جالس سفينه و سفينه نيست سه و جسم که مي گيم سپيده است جوهري است که علي رغم اتصاف حقيقي به مفهوم سفيد داراي وجودي ممتاز از ماهيت سپيدي است بله ديگه ديوار وجود دارد و سفيدي هم بر او عارض مي شود سفيدي وجود دارد ديوار وجود دارد بنابراين اين دوگانه دوگانه اي نيست که ما مثل ما نحن فيه داشته باش و بالاخره جنس نيز حقيقت به وجودي که فصل از آن برخوردار است متصل مي شود پس هيچ کدام از اين انحا چهارگانه اي که براي دوگانه وجود و ماهيت ما داريم بررسي مي کنيم به اون ها تطبيق نمي کنه آيا اين خيلي مهمه که فضاي اعتباري براي ما به اين صورت شفاف و روشن باشه که هيچ کدام از اين دوگانه عرض کنم که آب و آتش جنس و فصل جسم و عرض و عرض کنم که به اصطلاح جالس سفينه و سفينه نيست هيچي به هيچ وجه چرا چون ترسيم فرمودند که در هر چهار مثال براي اون نوع دوم براي اون امر مصاحب حقيقتي هست واقعيتي داره جسم وجود داره جالس سفينه وجود داره آب و گرمايش وجود داره جنس وجود داره همه اينا وجود دارد اما ماهيت به هيچ وجهي وجود ندارد و حال آنکه سايه که همان عدم نور و لاشيء هست چيزي نيست تا حقيقت متصف به حرکت شود درسته الان درخت به اصطلاح باد مي زنه و اين طرف اون طرف ميره اما نور که حقيقت اين طرف اون طرفم ره که و به همين دليل اسناد حرکت به آن هرگز اسنادي حقيقي نبوده بلکه مجازي است خب البته تفاوت مجازي بودن اسناد حرکت به سايه با مجازي بودن اسناد حرکت به جالس سفينه در اين است که مجازي بودن اين اسناد در واقع به دليل مجازي بودن اصل تحقق اصلي سايه است و حال آن که جهل سه سفينه از هستي و واقعيتي بسته به خود برخوردار است خب جالس سفينه هم حرکت نداره سفينه حرکت مي کنه اما جالس سفينه که حرکت نمي کنه ميخي که تو سفينه هستش ديگه حرکت نمي کنه که اما بالاخره از واقعيت برخورداره ديگه برخلاف ظل که از واقعيت برخوردار نيست تمام اين دقت ها براي اين هستش که اين دوگانه رو ما تحليل وجود شناسي بکنيم ما به دنبال اين هستيم که بفهميم الواقعيت ماهي ديگه واقعيت چيه ديگه و آيا واقعيت هل هي املا اگر واقعيت هست لطف نشون بدين که واقعيت کدوم آيا وجود است آيا ماهيت است آيا هر دو هستند آيا هيچ کدوم نيست و امثال ذلک مجاز بودن حرکت سايه که ناشي از مجاز بودن تحقق آن است همان مجاز عرف و اسناد خب مجاز عرفاني خب خيلي دقيقه در حقيقت که از مجاز حکمي هم بالاتر است مجاز حکمي براي وجود اسناد حقيقي قائل است يعني وقتي وجود شجر موجود است اين اسناد استناد حقيقي است وقتي وجود شجره ها بله وقتي مي گيم ماهيت شجر موجود است اين چيه ميشه اسناد مجازي ولي در عرفان به همين نسبتي که دقت کنيد اين خيلي با ما از حکمت چند سال درس بخونبيم همينو بفهميم کافيه همين رو بفرماييد کافه که چي همون گونه که حکمت متعاليه ماهيت رو مچاله کرد کلا از صحنه حقيقت و واقع بيرون کرد و در ظهور ذهني قرارداد به همين ترتيب عرفان موجودات اشيا رو باهاش اين کار همون کاري که حکيم متعلق با ماهيت انجام داد که براي ماهيت فرمود ماش مطرا الوجود عارف راسخ في العلم هم نسبت به موجودات اشيا اين کار مي موجودات چيا موجودات نه ماهيات موجودات ذرات و نمودهاي اون فيض حق آقايون چقدر اين حرف ارزش داره چقدر اين حرف متعالي واقعا هنوز شب و روز اونايي که دغدغه فهمن دغدغه واقع بيني دارن دغدغه شناخت هستي دارن اينا براشون خيلي ارزشمنده عارف به دنبال اينه که مي گ وقتي من گفتم که حق هست و جز حق نيست هر چه که غير اوست يا نبود است يا نمود که ما سه هم داريم بود نبود و نمود اين ها ظهرا موجودات ها دلت کنيد همون حرفي که مي گن اگر حکمت متعالي ما خوب نخونم عرفان نمي فهميم همين جاست حکمت متعاليه مياد ماهيت رو اين جور بهش به اصطلاح از بها و ارزشش به حد ظهورات اشيا مي بره و در مقابل عرفان هم با موجودات اشيا چنين معامله اي کنه و مي گه موجودات اشيا هم ظهورات هستند نمودها است و مي شن اين ها مجالي و مظاهر و امثال ذلک خيلي ارزش داره اين سخن اينو بهش مي گن مجاز عرفاني مجاز بودن حرکت سايه که ناشي از مجاز بودن تحقق آن است همان مجاز عرفاني است که حکيم سبزواري به آن اشاره مي کند در اين تحليل ماهيت هرگز از تحقق و واقعيت که مختص به هستي و وجود است برخوردار نمي شود يا نمي باشد بلکه همانند ديگر مفاهيم تنها در حکم سايه و ظل بوده به بيان ديگر تنها حاکي است وجود هستش و در نتيجه رابطه آن با وجود رابطه نمود باب هست خب ببين اينا ارزش ارزش هستي رو ما الان خيلي بالا برديم و ارزش ماهيت را نه ما بالا برديم نه اينکه ما کشف مي کنيم کار ما کار فلسفه است و فلسفه کشف واقع است داره بررسي مي کنه که آيا ماهيت واقعا سهمي از هستي داره يا نه الان اينجا اصلا در حد اينکه سايه هم تلقي بشه نيستش بالاخره اين حد ضعيف شده است ضعيف شده يعني غير از اين نيست واقعه را که ما تحليل مي کنيم غير از اين نيست خب با اين تحقيق تمامي احکامي که براي ماهيت ثابت مي شود اعم از آن که به حمل اولي يا به حمل شايع باشد تو ذهن باشه تو خارج باشه بالاصالة احکام وجود شمرده خواهد شد زيرا ماهيت با تمام ويژگي ها و مختصات ذاتي آرزوي خود چيزي جز نمود وجود نيست يه مطلبي رو مرحوم علامه در نهايه دارن که اين شرح اون مطلب است بعضي از شاگردان مرحوم علامه هم تعليقه زدند و اين سخنران را ناتمام دانست که گفتن که خيلي خوب اگر ما ماهيت رو در خارج اين جوري بدانيم در ذهن که اين ها در حقيقت موجودند ديگه بالاخره وقتي ما مي گيم شجر در ذهن اين ها موجودند و اينکه بگيم همه احکام در حقيقت وجود او و به ذات مال وجود و ثاني و بالعرض و ماهيت هستش نه اين سخن ناتمام است اين جا تحليل فرمودند که آقا اين سخن طامه و در و ذهن هم اگر براي ماهيت سهمي از حقيقت و اينا بخوايد قائل بشيد اين هم باز به تبع وجود ذهني هست اين حقيقت جواب اون تعليقه ايست که در نهايه به حرف علامه زده شده است اين عبارت مزه فرماييد با اين تحقيق تمامي احکامي که براي ماهيت ثابت مي شود اعم از آنکه به حمل اولي يعني تو ذهن باشه يا حمل شايع تو خارج باشه بالاس احکام وجود شمرده مي خواهد شد زيرا ماهيت با تمامي ويژگي ها و مختص ذاتي يا آرزوي خود چيزي جز نمود وجود خب فضايي که الان وارد ميشن حاج آقا وارد قرآن ميشن چون در حکمت متعاليه برهان و قرآن هماهنگي دارند يکي از مطالبي که بسيار مطالب شريفي هم هست و حضرت آقا فرمودند بسيار هم مطلب خوبي است آيا امروز هم بسيار کارساز است پس اين هست که سر متين با اين هماهنگي عرفان و برهان و قرآن يک مشکل اجتماعي رو حل کرد مشکل اجتماعي رو حل کرد چطور چون در فضاي اجتماعي خيلي ها مي گفتن آقا ما به تابع قرآن ما تابع وحي هستيم هر چي کتاب و سنت گفته است و لذا آنچه را که مثل حالا يونانيان گفتم يا فيلسوفان گفتن اين سخن باطل است و ما به هيچ وجه گوش نمي کنيم و امثال ذلک خب اين داشت براي جامعه فتنه ايجاد مي کرد يه غلغله اي دغدغه ايجاد مي کرد ديگه خب عده اي بيان بگن که ما تابع وحي هستيم و عده ديگر هم به اصطلاح فيلسوفانه به واقع نگاه بکنند کاري که جناب صدر المتألهين کرد گفت دعوا نکنيد نزاع نداشته باشيد اينا يه حرفو مي زنن زبانشون فرق مي کنه بيانشون فرموده «و سيرت الجبال فکانت سرابا» چي مي خواد بگه خيلي حرف عجيبي ها اين را از استاد در فرمايشاتشان دارم که در حقيقت اگر سوال کنيد که آقا حکمت متعالي چه خدمتي کرد بزرگترين خدمت حکمت متعالي همينه کسي حالا غير از واقع شناسي اين هستش که اين دغدغه اجتماعي و نگراني اجتماعي رو برطرف کرد شما نيايد بگيد که آقا دين اينو مي گ عقل اينو مي گه نه دين و عقل يه حرف مي زنن يکي زبانش زبان اصطلاحات ديني است که زبان اصلاحات فلسفه شما اينو بازش کن اينو حضرت استادم چون شاگرد مکتب حکمت متعاليه است هر کجايي که مباحث عقلي و فلسفي رو خصوصا وقتي عميق ميشه مطرح مي کنن آيات رو هم کنارش ذکر مي کنن اين جا ملاحظه فرمود در ادامه فرمود قرآن حکيم به اين حقيقت که ماهيات مختلف چيزي جز نمود هستي مطلق نيستند در مقامات و مراتبي چند اشاره مي کند کنند وارد بحث هايي مي شن که کام آياتي است و بر اساس منابع وحي نيست اين چيه اون براي اينکه اون نگاه نگاه فيلسوفان شاد نباشه ولي دغدغه اجتماعي اينه که آقا شما که اين جوري راجع به ماهيت نظر مي دي و مي گين شجر وجود نداره حجر وجود نداره بعد مي گن آقا موجودات وجود ندارن خب پس معاذلله چي ميشه نسبت مي شما همينو بياد تو آيات الهي ببيني مگه خداي عالم کل هستي روايت خودش نمي دونه «سنيريهم آياتنا في الآفاق» آيت يعني چي نشانه يعني علي آمدن ظهور ظهور در چي در وصف در فعل در ذات در هر بخشي شما بفرماييد اين آيات مستقلا معاذلله در حقيقت خدا کار کرديد ديگه خب بالاخره هست ما بايستي اين توجه داشته باشيم امثال حاج آقا حتي تو نماز جمعه هم وقتي از اون دقيق ترين مسائل حتما آيات الهي اون چنان بارش آيات الهي و روايات دارند که ديگه ذهن اصلا نمي تونه اگه اين آيات که در سر جاي خودشون هم ديگه اين مطابقت عقل نقلي يا مثلا برهان و عرفان و قرآن خيلي امر شريفي است که دغدغه هاي اجتماعي و نگراني ها رو برطرف مي کنه روح حکيم صدر المتألهين با اوليا محشور باشه اين خدمت بسيار خدمت بزرگي که در حقيقت مثل صدرالمتألهين انجام داد و الان بفرماييد اين شاگرد ايشون هست کنار اين مسئله دقيق و عميق فلسفي و عرفاني اين مسئله رو مطرح کردن.
يکي از مطالبي که از استاد فرمودند چه حکمت متعالي چه نقش اجتماعي بزرگي در فضاي جامعه ديني ما موثر بود اين است که در حکمت متعاليه حالا مسائل و مطالبش به جاي خود اصل اين اتفاق که جمع سالم بين عقل و نقل و شهود شده يا عقل يعني برهان و عرفان و قرآن شده اينه خب خيلي ها مخصوصا در اون روزگاري که جناب متلين بودن به هر حال قدرت جمع بين وحي و برهان و عقل رو نداشتن و فيلسوفان رو در مقابل اهل ملت و مذهب قرار مي دادن جناب متعلم با اين سبکي که به ميدان آورده به نام حکمت متعاليه که در حقيقت آميختگي عقل و برهان برهان و عرفان و قرآن هست در حقيقت هر کدام به جاي خودش ها نه اينکه خلط بشه فلسفه بشه عرفان عرفان بشه فلسفه يا قرآن بشن نه هر کدام در جايگاه خودشون ولي اين ها راه هاي مختلفي هستند که به يک حقيقت مي رسن اگر شما دنبال قرآن هستيد آيا مگر نه آن است که قرآن حقايق را در حد آيات معرفي کرده «سنيريهم آياتنافي الآفاق و في انفسهم» اين آيات يعني چي يعني نشانه و علامت از حقيقت برخوردار نيست که مثل صورت مرآتيه هستش خب اين آيات که نه در حد ذات نه در حد اوصاف نه در حد افعال از خودشون حقيقتي ندارند اين ها نشان دهنده خدا « سَنُرِيهِم آياتِنا فِي الآفاقِ وَ فِي أَنفُسِهِم حَتّي يَتَبَيَّنَ لَهُم أَنَّهُ الحَقُّ» اينا که حق نيستن اينا حق نمايند اين نمود حق ظهور حق اوني که حق است جز حق سبحان تعالي نيست اين معنا را در حکمت متعاليه به معناي فهم مي کنيم در عرفان دقيق تر فهم مي کنيم و بساط عرفان راه رو براي فهم اين مسائل در عرض کنم که قرآن باز مي کنه اين خدمت اجتماعي بزرگه صدرالمتألهين باعث شده است که کسي عقل را در مقابل وحي قرار ندهد نگه که عقلي و فلاسفه اين جوري مي گويند و نقلي و اهل ملت و دين اين گونه مي گويند اين جوري نيست بلکه اين ها راه هاي مختلفي اند سلوک مختلفي اند که به يک حقيقت منتهي مي شوند خب اين آخرين به اصطلاح اشاره اي که به عنوان اشاره شانزدهم هم هست الان بخوانيم خدمت شما اشاره شانزدهم صفحه سيصد و سي و هشت آگاهي از اين که ماهيت نمود و ظهور وجود است و از اتحاد و ترکيب با وجود نظير جنس و فصل نيز برخوردار نيست معناي اين عبارت را که وجود از حيث تصور عارض بر ماهيت بوده و در خارج متحد به آن است روشن خب اين سخن که مرحوم مرحوم حکيم سبزواري فرموده است که چي «ان الوجود عارض الماهيه تصوراً وتحد هويتا» اينو بخواد بازش بکنه اين تصوري که در و تصور وجود عارضه بر ماهيت است خب در خارج اينا عين همه اين يعني چي اينو در حقيقت دارن باز مي کنن فرما که با اين تحليل مي توانيم سخن حکيم سبزواري را روشن کنيم ببينيد آگاهي از اينکه ماهيت نمود و ظهور وجود است يک و از اتحاد و ترکيبي با وجود نظير جنس و فصل نيز هم برخوردار نيست معناي اين عبارت را که وجود از حيث تصور عارضه بر ماهيت بوده و در خارج متحد با آن است روشن مي نمايد عبارت فوق در منظومه به صورت ذيل آمده « ان الوجود عارض الماهيه تصوراً وتحد» خب اين عبارت همان گونه که حکيم سبزواري در شرح خود اشاره مي نمايد متخذ از تعبير خواجه نصيرالدين طوسي است مراد اين است که ذهن دقت کنيد ذهن تنها در مقام تحليل مفهومي ماهيت را جداي از وجود به صورت مستقل تصور آقايان نفرماييد که وجود ذهني نه نه در وجود ذهني نيست بلکه ذهن فوق ذهن در تحليل يک وجود ذهني وجود از ماهيت جدا هستش پس ما يه وجود خارجي داريم وجود ماهيت با هم هستن يه وجود ذهني داريم اون جا هم وجود ماهيت باهم هستن در يک تحليلي که فوق ذهن هست اينا از همديگه جدا هستن مراد از ان الوجود عارض الماهيه تصوراً» اين هستش ماهيت را جداي از وجود به صورت مستقل تصور مي نمايد با توجه به اين نکته خواجه نصيرالدين طوسي و ديگر بزرگان حکمت زيادت وجود بر ماهيت را نه به وجود ذهني بلکه به مقام تحليل نفرماييد که مرحوم خواجه و ديگران چون بعضي اين جور فکر که مثل آقا در خارج اين ها متحدند در ذهن از هم جدا هستند نه در ذهنم از هم جدا نيستن چرا چون ما کل ممکنه زوج ترکيبي آن برادر ذهنم باشد ذهن در مقام تصور و تحليل خود همان گونه که جنس و است را جداي از يکديگر تصور مي کند وجود ماهيت را نيز با غفلت از يکديگر لحاظ مي کند من فقط تصور مي کنم وجود را يا تصور مي کنم ماهيت را يا تصور مي کنم جنس را تصور مي کنم فصل را وگرنه اين ها با هم هست در ذهن هم جنس و فصل با همان ديگه نو تشکيل بشه در خارج هم همين طور هست وگرنه وجود ذهني گرچه در بحث هاي تقسيمي فلسفه در مقابل وجود خارجي قرار دارد لکن خود به عنوان بخشي از واقعيت وصل مطلق بوده و هرگز در برابر خارج به معناي مطلق آن قرار ندارد از اين رو ماهيت در ذهن نيز متحد با وجود ذهني بوده و زائده بر آن نمي باشد.