درس اسفار استاد مرتضی جوادی آملی

1400/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: عنوان جلسه: asfar riyasat kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 10/11/1400 عنوان جلسه: asfar riyasat kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 10/11/1400

معاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابعمعاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابع

جلسه 67جلسه 67

 

موضوع:جلد اول اسفار/فصل چهارم/

خب به لطف الهي متن فصل چهارم ملاحظه شد و ديروز ما به پايان اين فصل رسيديم ولي خب فرمايشات بسيار رکين و رسين و ارزشمندي در اشارات اين فصل عزيز آيت الله جوادي آوردند که در حقيقت ما در اين جلسه به بخشي از اون اشارات تعرض کنيم و مسائل رو مطرح بکنيم که هم در تبيين اصل اصالت وجود در حقيقت و هم مطالب اين فصل خيلي کمک مي کنه به ما و چون فرمايشات مرحوم علامه در نهايه مطرح هست عمده مطالبي که الان اينجا ملاحظه مي فرماييد تبيين نکاتي است که مرحوم علامه بعد از اين بحث ذکر فرمودند و مباحث کليدي در اين نکاتي که مرحوم علامه فرمودند وجود داشت مضافا به اينکه اشکالاتي که برخي از اساتيد در اين رابطه داشتن طرح شده و به اون ها پاسخ داده مي شود در کتاب هايي مثل تعليق و امثال ذلک اون ها هم مورد توجه در اين اشارات بوده است که جاي کلا بحث و بررسي داره ما در عصري زندگي مي کنيم که بايستي ناظر به مباحثي که حول يک مسئله مطرح شده است رو تعرض کنيم به اون ها بپردازيم و اون ها رو ناديده نگيريم و نظرات اثباتي يا سلبي در ارتباط با اون ها در حقيقت داشته باشيم بنابراين ما با قطع نظر از چه کسي چه کتابي اين ها فرمايشات استاد رو دنبال مي کنيم و البته شما به لطف الهي خودتون حتما خواهيد يافت که ناظر به کدوم کتاب ناظر کنيد کدوم شخص است و نظرات رو به لطف الهي دنبال مي کنيد خب يه مقدار ناظر هستيم به بحث هاي کلي که در اين فضا وجود دارد که ما به شدت نيازمنديم که بحث اثرات وجود را به درستي به حق کلمه بيابيم و نکاتي که پيرامون اون مطرح هست رو زنده بکنيم و با خود داشته باشيم بحث اسناد وجود بحثي نيست که ما بخوانيم و کنار بگذاريم بلکه هيچ اصلي از اصول فلسفي ما خصوصا در حکمت متعاليه نمي گذره مگر اينکه بر اين اصل تني و استوار هست و لذا بايد خوب و همه جانبه و فضاي اين بحث رو داشته باشيم که تا نهايت عرفان با ما اين اصل وجود داره چون مستحضريد که در خود عرفان تنها اصلي که قابل توجه است همين اصل هستي است و البته هستي منحصر در ذات باري که مي شود توحيد در وجود در فلسفه ما توحيد در واجب الوجود داريم اما در عرفان توحيد در وجود داريم تفاوت اصلي بين اين دو به اين امر هست که تفاوت اصلي عرفان با فلسفه در اين است که در فلسفه ما يک واحد حقيقي داريم که کثرتي مرکبي و امثال ذلک درش وجود ندارد اون وحدت واجب الوجود است اما در عرفان اين تکثر اين عدم تکثر عدم ترکيب و امثال ذلک در اصل وجود است و اين هم منحصر به ذات باري سبحانه و تعالي است خب خيلي تفاوت بين حکمت و عرفان از اين منظر کاملا فضاي معرفتي است خيلي از بحث ها در حقيقت ديگه اين جا با همين نگاه متفاوت خواهد شد توحيد در وجود با توحيد در واجب وجودي خيلي متفاوت است در حقيقت خب حالا انشا الله اينا ولي منظور اين است که ما بايد بحث اصالت وجود يک و اعتبارت ماهيت دو اين رو به تمام معنا به حاق حقيقت اين ها برسيم و مسائل براي ما روشن بشه تا آخر حتي اين به اصطلاح آزار دهنده است مسئله ماهيت خوب ما اين رو نفهميم که هميشه با ما اين ماهيت به لحاظ ذهني سرو کار داره ديگه با شجر موجود از هجر موجود است موجود است « و التحدي هوية کل ممکن زوج ترکيب ماهيت و وجود» فرمايش جناب حکيم سبزواري مرحوم علامه طباطبايي به سراغ هر موجود ممکني بري دو تا مفهوم ازش انتزاع مي کني وجود و ماهيت بنابراين ما بايد خيلي ذهنمون ذهن وقاد و نقادي باشه که جدا جدا بکنه و عقل تجريدي ما بين وجود و ماهيت رو کاملا فاصله بين اندازه و به وجود چه بهايي بده و به ماهيت چه بهايي بده حالا اشاره شانزده و هفدهم اين بحث رو اگه ايشالا امروز امروز جلسه فردا ملاحظه مي فرماييد که به همون ميزاني که به اصالت وجود داره حکمت اعتنا مي کنه اهتمام ميده تا اين اصالت را براي ما به درستي محقق کنه به اون اعتباريت ماهيت هم داره بها ميده که اونو مال در ذهن ما ببره تا حد مجاز ببره تا حد مجاز از به طبع در بياره بالعرض دربياره تا حد بالم مجاز در حد ظل ماهيت رو براي ما باز بکنه پس بنابراين ما به هر دو بحث نياز داريم هم به از حالت وجود که امر متحقق به ذات در خارج وجود است و هم به بحث اعتبارت ماهيت که در خارج ماهيت به هيچ وجه موجود نيست ماشمة راحة الوجود بلکه ماهيت ظهورات الاشياء في الذهان هستن با دقت خيلي اين عبارت ها به اين راحتي بگير ما نيامده است خيلي تلاش کردن خيلي حرف زدن خيلي بحث کردن تا اين سخن بياد که الماهيت ما شمة راحة الوجود» حتي بوي وجود رو هم استشمام نمي کند عجيبه يعني واقعا اين ها تفکيک هستي شناسانه و فلسفي است اين جوري نيست که حالا يه عبارتي گفته شده باشه نه يک حکيمي الهي اين گونه حرف بزند ما در خارج جز هستي چيز ديگري نداري هستي البته به جهت تعين و محدوديتش يه سايه اي داره ظلي داره که از او به عنوان ماهيت ياد ميده ظل اوست حد اوست لذا در باب واجب صبحانه متعالي اين حد وجود نداره خب اون ج ماهيت راه نداره لذا عرفا از ماهيت بحث نمي کنند که ماهيت اشيا در خارج را در حد اعيان ثابته تلقي مي کنند مباحثش به گونه ديگه بحث مي کنن خب بنابراين ما نياز داريم آقايان نياز داريم که در فضاي فلسفي اين دو مسئله رو خوب تفکيک کنيم به هر کدام بهاي لازم داده بشود و هرگز به اصطلاح حکم يکي به ديگري سرايت نکند نه حکم وجود به ماهيت سرايت کند و نه حکم ماهيت به وجود سرايت کند اصلا يک امري رو جناب علامه رحمه الله بيان فرمودند که مبادا مبادا که ما احکام ماهيت را به وجود يا احکام وجود را به ماهيت سرايت بديم که حالا بعضي اشکال کردن و استاد هم در ضمن تبيين اين نکته به اين اشکال ها پاسخ گفتند بنابراين ما به شدت نيازمنديم که اين فضاي فلسفي رو براي خودمون خوب و خوب منقح کنيم و ظهر اگه معطل مي شيم يه دو سه روزي معطل مي شيم و در بيان اشارات حضرت استاد در اين فضا قرار مي گيريم هم عمق بيشتر و هم ابهامات بيشتر برطرف بشود هم تبيين روشن تري از بحث داشته باشيم هم ابهامات و شبهاتي که در اين مسئله وجود دارد ايشالا رفت بشه و برطرف يک مسئله که در نوع طرح مسئله است سوال اصليش اين باشه که چطور بحث اصالت وجود و اعتبارت ماهيت در نزد پيشينيان حکما و علماي ما در اين حد مطرح نبوده است اين دليلش چيه چطور در نظام فلسفي صدرالمتألهين حکمت متعاليه اين جور به او پرداخته شده و اهميت داده ميشه عرض کنم که اين مطلب رو حضرت استاد دارن با اين زاويه ديد مطرح مي کنند که چون در خارج اين دو تا به يک حقيقت موجودند «و التحد الوجود إن الوجود عارض و هي تصوراً هويتاً» اين اتحاد هويت در خارج مسئله رو در حقيقت به گونه اي مطرح کرده است که گاهي اوقات به اصالت وجود فتوا مي دادن گاهي اوقات به اصالت ماهيت فتوا مي دادن مي گن حتي در کلمات مشايين هم مطالب گرچه عمده بحث ها وجود داره رجوع مي کنه اما گاهي اوقات هم به ماهيت هم احترام ميشه بهش استناد ميشه و امثال ذالک بنابراين اين اتحاد هويتي که در خارج بين وجود و ماهيت هست نمي گذاره که اون ذهنيت فلسفي دقيق به ميدان بياد اين و التحد هوية از سوي ديگر متکلمين يا کساني که غالب اشتراک لفظي وجود بودن خب اينا براش مسئله مطرح نبود براي اينکه وجود و ماهيت و عين هم مي دونستن ديگه قائلين به اشتراک لفظي وجود مي گن وجود مشترک لفظي است چرا چون به عين ماهيتش هست اگر ماهيت متبين به زمان ذات هستند موجودات هم متين تمام ذات ان خب وقتي وجود عين ماهيت و ماهيت عين وجود شد ديگه حکم به چي بديم ببينيم کدوم اصله کدوم اعتباريه نه اين يک حقيقت وجود همان ماهيت است ماهيت همون وجود است و لذا وجود مشترک لفظي است وجود در شجر با وجود در حجر متفاوت است وجود شجر عين شجر وجود حجر عين اجر فلذا ما نمي تونيم بحث صالح به انتفا موضوع است قائلين به اشتراک لفظي وجود حالا چه حکيم باشه چه متکلم باشه در اين فضا اصلا ورود نمي کنه مسئله اش نيست ما مي گيم که دو تا مفهوم هستن و وجود مشترک معنوي هست پس کدوم ها براي ما مسئله است اما براي اون کسي که قائل به اشتراک لفظي است و وجود و ماهيت رو به عين همديگه مي داند هرگز براش اين مسئله نيست خب پس يک مسئله يعني يک جهت اين است که وجود و ماهيت و التحد هوية در خارج عين هم هستن چون عينيت دارد پس بنابراين جا براي اين مسئله نمي ماند لذا گاهي اوقات عباراتي که در نزد اون ها بوده مخصوص مشايي گاهي اوقات به اصالت وجود نظر داشتن گاهي وقتا به اساس ماهيت متکلم هم که خب با اين نگاه مطرح شده است مرحوم علامه طباطبايي براي طرح اين مسئله که جناب صدرالمتألهين بحث اصالت وجود رو چه جور به صحنه آورده يه عبارتي دارن که اين عبارت خيلي کمک کرد و حاج آقا هم در مقام شهر از اين عبارت کمک گرفت و اون عبارت اين است که ما وقتي به سراغ اشيا ميريم به سراغ پديده ها مي ريم دو تا مفهوم از اون ها به ذهنمون مياد يک مفهوم چيستي و وجود و ماهيت يکي مفهوم هستي و وجود خيلي خوب با اين وضعيت طبيعي است که ما بايد ببينيم که آيا اون چيزي که در خارج هست مصداق ذات وجود است يا مصداق به ذات ماهيت هستش خب اين در حقيقت يک راه گشاست براي ما که ما بريم سراغ اين بحث که آيا وجود اصيل است و در خارج مصداق بذات همين وجود هست يا ماهيت اصيل است و مصداق بساط ماهيت از اين عبارت پردازي اين تبيين و تحرير محل بحث به ما کمک مي کنه که ما بحث اصالت وجود را به دامن فلسفه بياريم و راجع بهش به درستي صحبت بکنيم مرحوم حکيم سبزواري هم اين مسئله رو با عبارت ديگري مي پردازن که گويا مرحوم علامه شد اين جمله حکيم سبزواري به اينجا رسيدن محک سبزواري در همين منظومه شريف خودشون مي گن که « إن كل ممكن زوج تركيبي من ماهية ووجود» بنده الان صفحه سيصد و نوزده دارم مي خونم صفحه سيصد و نوزده اين کتاب در حقيقت اشاره چهارم هستش برخي از اشارات را هم در خلال توضيح داديم که مرحوم علامه طباطبايي که اشاره سوم بوده که محل نزاع و اين گونه مطرح کردن و مرحوم حکيم سبزواري هم تقريبا با همين زاويه ديد به صحنه آورده بحث اصالت وجود را به چه دليلي ما بايد از اصالت وجود اعتبار حمايت بحث بکنيم براي اينکه « إن كل ممكن زوج تركيبي من ماهية ووجود» هر ممکني که ما به سراغش مي ديم مي بينيم که هم وجود باش هست هم ماهيت باشه هست حالا که اين گونه هست پس ببينيم کدام يکي از اين دو تا در حقيقت مصداق به ذات اون حقيقت وجود است يا ماهيت است و امثال ذلک خب اگر از اين رهگذر ما وارد بشيم مي بينيم که اشاره پنجم استاد اين هست که بحث از حالت ماهيت در کلمات قدما احيانا معين نبوده مطرح نبوده و سرش همين مطالبي که ديگه عرض شد اما ايشون به عنوان اصل پنجم يا اشاره پنجم فرمودند که ص سيصد و بيست درباره مسئله اصالت ماهيت گاه گفته مي شود که اين مسئله در کلمات قدما معيون نبوده و گاه نيز به اين نکته اشاره مي شود که اين هر دو غول در کلمات قدما يافت مي شود البته هرگز اصل مطلب از ذهن فرزانگان گذشته دور نبوده و گاهي به صورت اجمال که اينا نکاتي است که الحمدالله بيان شده است شايد ما ديگه بينش دوباره وقت بخواد بگيره خود آقايون الحمدلله با اين ذهنيتي که داريم عرض مي کنيم قدم به قدم لطف با اشارات جلو بياييد اين اشارات من ديده بشه که کمک مي کنه به مسائل. اشاره ششم داره فضاي اعتباري بودن ماهيت رو براي ما باز مي کنه ولي چون اين اشاره ششم در اشاره شونزدهم خوبه خوب دقيق يا اشاره پونزدهم اشاره پونزدهم که صفحه سيصد و سي و دو هست خوب خوب باز شده و اونو انشا الله ما توضيح بديم اجازه بديد که اشاره ششم رو با اشاره عرض کنم که شانزدهم يا پونزدهم ان شا الله باهم بخونيم اون آخرين مطلبي که ايشالا مي خوايم بخونيم چون در باب اصالت وجود اگه حرف زديم و خوب شفاف و روشن موقعيت اصالت وجود بيان کرديم در ارتباط با اعتبارات ماهيت هم بايد بيان بشه وگرنه اگر يک طرف مشخص باشه يک طرف روشن نباشه همچنان اون ابهام ميمونه در ذهن خب نکته اي که باز از دانستنش خوبه اي هستش که ما وقتي مي گيم اصالت وجود کدام يک از امر وجود براي ما مورد بحث است آيا مفهوم عام وجود براي ما بحث است آيا مفهوم حصه وجود براي ما بحث است يا نه مسئله فرد وجود يا مصداق وجود براي ما بحث اينو بايد کام روشن کنيم فکر نکنيم که وقتي بگيم وجود اصيل است دل اون مفهوم عام که شامل همه موجودات مي شود يا اون حصه اي که شامل يک موعد خاص مي شود مثل وجود شجر وجود حجر نه اينا فقط مفاهيم ذهني هستن انتزاعي هستند زن در ذهن هست اما هرچه که از وجود در خارج موجود است دقت کنيد هر چه که از وجود در خارج موجود هست اون اصيل است چه وجود واجب چه وجود ممکن وجود ممکن چه وجود رابطي چه وجود رابط دقت فرماييد هر آنچه را که از هست در خارج محقق است در حقيقت در قلم برو بحث اثرات موجود هستش بعضيا مي گن که خب شما وقتي گفتيد که کل ممکنه زوج ترکيبي له ماهيت و وجود اين اشکال به من برنامه کردن خب وقتي مي گ کل ممکن زوج ترکيبي له ماهيت و وجود و از اين جايگاه ما وارد بحث فلسفه داريم مي شيم خب بحث وجود واجب کجا مطرح مي شه شما مي گيد کل ممکنه زوج ترکيبي از استاد مي فرمايند که ما چون بحث از الواقعيت رو در فلسفه راه داديم گفتيم که موضوع فلسفه الواقعيت است اين واقعيت يا در کسوت وجوب در خارج موجود است يا در کسوت امکان در خارج موجود هست بنابراين بحث اصالت وجود رو ما از الو مي گيريم که اون الواقعيه اي که موضوع فلسفه است «و بها ندفع سفسته اون رو مي خوايم بحث کنيم که اون واقعيت چيست آيا وجود است يا ماهيت با اين نگاه ديگه لازم نيست که فرمايش مرحوم علامه يا مرحوم حکيم سبزواري بهش توجه کنه کنيم چرا چون اين دو تا فرمايش ميره به سراغ ممکنات « إن كل ممكن زوج تركيبي من ماهية ووجود» يا مرحوم علامه فرمودند که وقتي سراغ پديده هاي امکاني مي رويم يه وجود انتزاع مي کنين يه ماهيت انتزاع مي کنين خب اين دو بيان که از مرحوم علامه يا مرحوم حکيم سبزواري ما داريم خب يه مقدار بحث رو مي بره به سمت اينکه فضاي بحث اصالت وجود در فضاي ممکنات مطرح است نه چون ما موضوع فلسفه را دقت کنيد موضوع فلسفه را الواقعيت مي دانيم ميرين سراغ الواقعيت که اون واقعيت چيست آيا وجود است يا ماهيت است که در حقيقت راه ما براي تبيين مسئله مي تونه اين مسئله باشه که بحث وجود واجب رو هم تحت پشت پوشش بره و شامل بشه، خب يه نکته اي که قابل بحث است اين است که خب شما مسئله وجود و در خارج آيا تا چه حدي وسيع مي دانيد ما يه وجودي داريم به نام وجود واجبي خيلي خوب يه وجودي هم به نام وجود امکاني درسته اما وجود رابط چي بعضيا اومدن گفتن آقا وجود رابط اين فقط تو ذهنه چطور تو ذهن براي اينکه بخواد رابطه بين موضوع و محمول درست کنه ديگه شما مي گين که الشجر موجود يا الشجر مخذرة وقتي اين نسبت بين شجره و مخذرة و سبزي مياد باد کنيد وجود رابط مي خوايد يا مي خوايد قضيه درست کنيد بين شجر و موجودات وجود رابط بخواد پس تو ذهنه مي گن نه وجود رابط کاملا پاش تو خارج موجود است که شما مي گين شجره مخذرۀ يا از شجره موجود اينو از کجا مي گيريد از خارج مي گيريد ديگه چون شجر در خارج موجود است يا شجر در خارج سبز هست چي اينو بيايد تو ذهن خودتون بگيد پس اينا در خارج نسبت دارن يعني وجود رابط در خارج موجود است و اگر وجود رابط در خارج نبود ما اصلا اتحاد نداشتيم که اينه که حکيم سبزواري مي فرمايد که لولم محصل اصل وحدة ماحصل اذ غيره مفار کثرت اگر وجود در خارج تحقق نداشت و اصيل نبود اعتباري بود انتزاعي و ذهني بود خب لازمش چيه لازمه اش اين است که ما فقط ماهيت داشته باشيم ماهيتي که کثرت اند پس ما وحدت نخواهيم داشت چه چيزي وجود را ببخشيد چه چيزي شجر را با خذرويت متحد مي کند چه چيزي وجود را با شجر متحد مي کند اين وجود رابطه ديگه البته در باب وجود شجر چون سقوط شي از ديگه اين حرف رو نداريم ما دوتا شي نداريم از باب سقوط شي از که ديروز مثل مفصل مطرح شد ولي در خانه ناقصه و حليت مرکب ما هرچه که داريم موضوع داريم محمول داريم وجود رابطه داريم ديگه اگه وجود رابط نداشته باشه که نمي تونيم اين دوتا رو يکي بدانيم که حمل چي مي خواد يک و جهت وحدت مي خواد يه جهت کثرت جهت وحدت حمل ها چي هستن جهت وحدت حمل ها همين وجود ديگه و الا ماهيتي مسائل کثرت اند درسته که اين ها به لحاظ قضيه در ذهن شکل مي گيرند اما قضايا و تصديقات از خارج ميان به ذهن ما چون در خارج شجر را سبز مي بينيم بگيم شجره مخذرة بنابراين دامنه از حالت وجود هم وجود واجب رو مي گيره هم وجود ممکن رو مي گيره که محمولي باشه رابطي باشه هم رابط رو مي گيره يعني وجود نفسي وجود رابطي وجود رابط که از وجود ما نفسه رابطي يون روابط که ايشالا بعد ملاحظه بفرماييد اين هم صفحه سيصد و بيست و يک ملاحظه بفرماييد پايان اون پاراگراف صفحه بيست و يکم اشاره هفتم بفرماييد که وجودي که در مسئله از حالت وجود محل بحث است مفهوم وجود اعم از آنکه به معناي مصدري يا به صورت اسم مصدر لحاظ شود نيست موجوديت نيست موجود نيست وجود آن نيست اينا هيچ کدام بحث اساس وجود ناظر به اون ها نيست بلکه مصداق آن است حالا اين مصداق اعم از اينکه مصداق وجود محمولي باشد مثل چي مثل شجر موجود است موجود محمولي يا وجود رابط باشد که بين شجر و خسرو وجود دارد خارج دانستن وجود رابط از بحث فلسفي اصالت وجود به بهانه که در منطق از آن بحث مي شود صحيح نيست خب خيلي آمدند گفتند که وجود رابط در حقيقت از قلمرو بحث بيرونه از قلمرو بحث اصالت وجود چرا براي اينکه اين در قضايا به کار ميره و قضايا در ذهن هست

سوال..................

جواب: شجر چون در خارج سبز هست خب يک سبزي در داريم يک شجر داريم اينا الان با هم متحد شدن ديگه اگر وجود رابط نبود شجر با خذرويت چگونه ارتباط پيدا مي کرد، اولا بحث از اصل وجود رابط بحث فلسفي است و منطق در مباحثي که پيرامون وجود رابط مطرح مي کند از اين جهت مهمان فلسفه است خب ما سوال مي کنيم الوجود و رابطه موجود ام لا خب يه بحث فلسفي ديگه بعد اينکه وجود رابط رو فلسفه اثبات کرد منطق ميره در قضايا از او استفاده مي کنه مي گه ما وقتي که مي گيم از شجر مخذرة ما يه موضوع داريم يه محمول داريم يه وجود رابط داريم چون حمل مي خوام درست کنم ديگه حمل اتحاد مي خواد شجر و خذرويت که با هم اتحاد ندارن که اون چيزي که موجب اتحاد بين شجر و اولويت است مسئله وجود رابط هستش بنابراين از اين جهت موضوع وجود رابطه هم مطرح است چه اينکه اصل وجود ضرورت و امکان را نيز فلسفه اثبات مي کند و منطق در تقسيمات قضاياي موجه خود بر آن اعتماد مي نمايد ثانيا نه تنها فلسفه از وجود رابط بحث مي کند بلکه وجود رابط محور بسياري از استدلالات فلسفي و از جمله در مسائل مسئله از حالت وجود که محل بحث است مي باشد صدرالمتألهين در مشاعر و حکيم سبزواري در منظومه وجود رابط را يکي از دلايل اصلي وجود قرار دادن که حکيم ثبت لولم يحصل وحدته ماحصل اذ غيره ماصر...» خدا رحمت کنه مي فرمود که شيخ مشايخ ما مرحوم شيخ محمد حسين غروي چون همون طوري که مرحوم حکيم سبزواري يک منظومه اي در باب حکمت دارن يه منظومه اي رو هم مرحوم غروي غربي اصفهان يکم مرحوم کمپاني ايشون هم در عرض کنم که تحت تحفه الحکيم تحفه الحکيم منظومه ايست که مرحوم غروي اصفهاني در باب حکمت مرقوم فرمودند ايشون اين جوري مي گن « وهو مدار الوحدة المعتبرة * في الحمل بل كانت به المغايرة » که اين رو در حقيقت در اون جا دارن خب شاهد سوم اين است که صدرالمتألهين در بحث از اشتراک معنوي وجود وحدت مفهوم وجود رابط را شاهد بر وحدت معناي وجود در همه موارد قرار دارد که حالا خب يک نکته ديگر هم باز در تبيين مسئله کمکمون بکنه اين رو هم عرض بکنيم که مباحث ايشالا به درستي اون گونه که هست مطرح بشه خب خب يه دو سه تا اشاره حاج آقا در اين جا دارن که اين اظهارات بخشيش مربوط به بحث جعل است که چه فرقي مي کنه بحث اصالت وجود و بحث جعل چون اينا خيلي به هم نزديک هستند حالا که خداي عالم يا واجب الوجود داره به ماهيت هاي امکاني بهشون هستي مي بخشه يا به اون ها داره حقيقت و وجودشون ميده آيا چي بهشون مي ده آيا بهشون ماهيت ميده يا بهشون وجود ميده آيا وجود جعل شده است يا ماهيت جعل شده است که اگر وجود جعل شده باشد پس وجود هميشه اصيل اگر ماهيت جعل شده باشه ماهيت ميشه اسيد بنابراين بحث بين جعل که يکي از مباحثي که شايد در پيش خواهيم داشت و بحث اصالت رو خيليا دقيق نزديک به هم مي دونن و بعضي يک بحث ميدون ما الان اين اشاره رو اگر الان بخونيم چون بحث جعل براي ما هنوز روشن نشده اجازه بديد ما به سلامتي وقتي رسيديم خاطر شريف آقايون باشه که ما وقتي به بحث جعل رسيديم اين اشارات رو که اشاره هستش رو بخونيم يک دسته از اشارات هم در همين جا مطالبي که بابت فرمودند در بحث عليت است مربوط به بحث عليت است خيلي خوب عليت هم در فضاي وجود داره مطرح ميشه ديگه اين جا حضرت استاد تو همين فضاي عليت بفرمايند که خيلي خب ما وقتي رسيديم که علت به معلول داره حق وجودش رو عطا مي کنه آيا در مقام عطا کردن و اعطا آيا وجود از ناحيه علت براي معلول جعل مي شود يا ماهيت جعل مي شود لذا بحث جعل را ذيل بحث عليت مطرح مي کنند در شواهد ربوبيه حضرت استاد مي فرمايند که بحث علي جل در شواهد و ربوبيه ذيل بحث عليت مطرح شده است اين را هم ببينيد که ما اگه اينا رو نمي خونيم براي اينکه اون جا به اصطلاح بحث ما اون جا داريم ارجاع مي ديم صفحه سيصد و بيست و پنج ملاحظه بفرماييد صفحه سيصد و بيست و پنج اون پاراگراف آخر وجه دوم در تمايز اصالت وجود و مجعول بودن آن است آيا چه فرقي مي کنه بين اصالت وجود و اينکه وجود جعل شده است که بحث از اصالت وجود و يا ماهيت مستقل از بحث عليت و معلوليت مطرح مي شود و حال آنکه مسئله جعل از فروعات قاعده عليت محسوب مي شود زيرا بعد از پذيرفتن اين که شي که هستي او عين ذات او نيست نيازمند به علت است يعني بعد از پذيرفتن اصل عليت و جعل اين بحث آغاز مي شود که آيا علت وجود معلول را افاضه مي نمايد يا اينکه ماهيت اون را اون وقت تقدم مسئله عليت نسبت به مسئله جل جايگاه طبيعي دارد و اين مسئله در شواهد ربوبي صدمه ترين در شواهد رو آورده است که صدرالمتألهين يک نگاه کنيد شواهد رو صفحه چهل و نه اين نشان مي دهد که مرحوم اين صفحه سيصد و بيست و شيش که مسئله جعل به فضاي بحث عليت مربوط است و جناب صدرالمألهين اين بحث رو هم يعني بحث جعل رو در عرض کنم که شواهد و روحيه ذيل بحث عليت مطرح کرده است خب يه اشاره ديگه هم در اين رابطه وجود دارد که و اين وجه سومي وجود دارد که عرض کرديم اگه اجازه بديد به لطف اله وقتي وارد بحث عليت و بحث جعل شديم اين اشارات رو هم مي خونم تا نسبت اين مسئله جعل با مسئله اس وجود را ايشالا خوب رو روشن کنيم خب يه بحث مشتق و بساطت هم هست که انشا الله اينو ملاحظه مي فرماييد ما وارد اين بحث اصلي خودمون بشيم که وقتي مي گيم به اصطلاح ماهيت امر اعتباري است و وجود اصيل است خوب خوب روشن بشه که مراد از اصالت وجود چيست و مراد از اعتبارت ماهيت کدام هستش در اين خلال يه نکته اي رو حضرت استادان مطرح مي فرمايند و اون ساير آثار جناب متألهين هست در مسئله اصالت وجود خب اگه کسي واقعا بخواد محققانه نظر حکمت متعاليه و شخص جناب متألهين رو ببينه خب همه آثارش رو ببينه ديگه مشاعر رو ببينه کتاب شواهد رو ببينه اسباب رو ببينه کتابي که المسائل القدس هم هست اينا رو ملاحظه بکنه از مجموع اين ها در بياره که بالاخره حکيم صدرالمتألهين راجع به اسارت وجود چگونه نظر داد واقعا بحث اسد وجود و اعتبار ماهيت کام جاي کار فلسفي داره و خدا را شکر بعد از فرمايشات مرحوم علامه و جناب استاد الله جوادي آملي رو خب فضاي خيلي منقح تر ما از اين بحث کنيم خواهيم داشت و بدون باز شدن اين مسئله ما واقعا نمي تونيم در عرفان گام نعيم و قدم بگذاريم بايد اين مسئله کلا روشن بشه همون طور که در حکمت متعاليه هم نمي شه واقعا قدم برداشت هر قدمي که برم داريم بايد با عصاي حکمت با عصاي از سرعت وجود حرکت بکنيم خب ديروز همون طور که ملاحظه فرموديد يه اشکالي مطرح شده بود و اون اشکال قاعده فرعيت بود که اگر به اين صورت بشه اگر وجود در خارج موجود باشد يلزم که به اصطلاح قاعده فريد بهش بي اعتنايي بشه يا قاعده فرعيت رد بشه و التالي باطل و المقدم مثله توضيحش چي بود توضيح مفصل ديروز فرموده اجمالي عرض کنيم چون اين اشاره چهاردهم کاملا مربوط به بحث ديروز هستش اشاره چهاردهم ص سيصد و سي کام مربوط به بحث ديروز هستش اشکالي که کرده بودن اين بود که اگر وجود بخواد در خارج موجود باشد لازمه اش چيه لازمه اش اين است که عارض بشود بر ماهيت ماهيتي که ما در خارج داريم شجر اين وجود بايد براش عارض يعني ما يه حقيقتي داريم که بر اين ماهيت داره عارض ميشه درست خب اين عروض وجود بر ماهيت يعني چي يعني بايد ماهيت قبلا وجود داشته باشه طبق قاعده فرع ديگه ثبوت شي لشي فرع ثبوت مثل اگر بناست وجود وجود در خارج موجود اگر موجود در خارج وجود نداشته باشه اگر بخواهد وجود در خارج موجود باشد و وجود اصيل باشد فرد يا مصداق داشته باشد خب اين مي خواد بر چي حمل بشه براي ماهيت حملش پس بايد ماهيتش قبل وجود داشته باشه تا وجود عارضه بر او بشود درست ما نقل کلام در وجود ماهيت مي کنيم اين وجود از کجا آمده اگر اين وجود به نفس وجود عارض داره مي خواد بياد يلزم تقدم شي يعني قبل از اينکه اين عارض بياد اين معروض به وجود عارض تحقق داشته باشد خب اين قاعده فرع نشد که قاعده فرديت ديگه ثبوت و شي لشي فرع ثبوت مثبت خب پس بنابراين ما حالا اون بخش دومش که ترس از کار نداريم به همين بخش کار داريم اگر وجود بخواد در خارج موجود باشد در حقيقت نفي قاعده فرع است و التالي باطل فالمقدم مثله مرحوم صدر متألهين دو جور پاسخ داد دادن يک جور همون بحثي که در اسفار آمده يه جور جوابي که در اين دو کتاب المسائل القدسيه و کتاب مشاعر آمده الان حضرت استاد خدا سلامتشون نداره اين دوتا جواب رو دارن کنار هم قرار ميد جواب ديروز خيلي روشن بود بود که آقا قاعده فرع بالاي سرمون کلا درسته اما قلمرو قاعده فريد در بحث حليت بسيطه است موکب است بله جايي که ثبوت و شي لشي باشد اين قاعده فعاليت درست است اما وقتي ما مي گيم وجود شجر وجود الحجر عده فريت کار نداريم که ثبوت و شي هست نه سقط ش ش چون ثبوت و شي لشي نيست و قاعده فرعي اصلا مطرح نيست بنابراين ما تلاطم رو نفي مي کنيم شما گفتيد که اگر وجود در خارج موجود باشد لازم مي آيد اگر پشت در خانه شما گفتيد که وجود در خارج موجود هست ما مي گيم اگر وجود در خارج موجود باشد نفي قاعده فرع است ما اين تلازم اين کارو مي کنيم مي گيم نه وجود در خارج موجود است به نفس ذات موجود است نه که ثبوت براي چيز ديگري داشته باشد وقتي مي گيم که الشجر موجود نه مبتني بر قاعده فرع است که قبل شجري موجود باشد بعد اين بخواد در ذهن اين گونه هست ولي ما تحليل خارجي مون اين هستش که يک حقيقت است و او سقوط شجر است با اين بيان در حقيقت اشکال و نقد کردن اما در کتاب مشاعر و المسائل القدسيه با بيان ديگر نفي کردند الان اون بيان مي خوايم بخونيم اگه بخواييم ساعت يازده که وقت گذشته است اگه اجازه بديد ما فردا اين اشاره چهاردهم و ان شا الله بحث عمده مون اشاره پونزدهم است که فردا ايشالا خواهيم خورد به لطف الهي.