1400/10/22
بسم الله الرحمن الرحیم
تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: تايپ: سيد نعمت الله موسوي اصلاح علمي: 0pاعمال اصلاح: اصلاح نهايي: عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 22/10/1400 عنوان جلسه: asfar kموضوع: کليدواژه: تاريخ جلسه: 22/10/1400
معاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابعمعاونت امور هنري و رسانه ايآماده سازي اسناد و منابع
جلسه 57جلسه 57
موضوع: شناخت مبادي تصوري موضوع فلسفه و مفهوم وجود
«و أيضا لو كانت جنسا لأفراده لكان انفصال الوجود الواجبي عن غيره بفصل- فيتركب ذاته و أنه محال كما سيجيء» بحث در بررسي مفاهيم عام است که بر مصاديقش حمل مي شود بله ما يه سلسله مفاهيم عام داريم که اين مفاهيم عام بر مصاديقش حمل مي شود اما بحث در نحوه حمل است اين مصاديق عام گاهي همانند ماهيات اند گاهي همانند مفاهيم اند اون وقتي که همانند ماهيت اند خب نحوه صدق شون بر افرادشون بگونه اي است به يک نحوي است و وقتي هم که در حقيقت نه به نحو ماهيات بلکه به نحو مفاهيم بر مصاديق شون صدق مي کنند به گونه ديگري است که ما الان مي خواهم با اين تحليل و بررسي برسيم به اين که مفهوم وجود چگونه بر مصاديق صادق است و چه تفاوتي بين مفهوم وجود و نحوه صدق آن بر مصاديق و ماهيات و نحوه صدق آن بر افرادش دارد به عبارت ديگر ما يه نقطه اشتراکي داريم بين مفهوم و ماهيت و يک نقطه افتراقي داريم نقطه اشتراکشون اين هست که اين ها بر مصاديق شون حمل مي شود او مفاهيم بديهي اند ببخشيد مفاهيم عام عموميت و شمول دارن دو اين هستش که بر مصاديق شون حمل مي شوند آيا نحوه حمل مفاهيم بر مصاديق مثل نحوه حمل ماهيات است بر افراد يا متفاوت است و مشخصا مفهوم وجود آيا از کدام نوع اين ها هست گرچه خب مفاهيم دارن يه حکم واحدي پيدا مي کنن بنابراين ما درسته که راجع به مفهوم وجود داريم سخن مي گيم و يکي از احکام مفهوم وجود رو داريم بررسي مي کنيم اما در عين حال مي توانيم کليت مفاهيم با ماهيت يک قاعده درست بکنيم که آيا وقتي ماهيت بر افرادشون حمل مي شوند به رغم اينکه هر دو عموميت دارند هر دو شمول دارند هر دو افراد و مصاديق شون حمل مي شوند اما آيا ماهيت و مفاهيم که بر مصاديق و افرادشون حمل مي شوند به نحو يکسان حمل مي شود يا به نحو متفاوت نه بر اساس آنچه که در تواتي و تشکيک خونديم ها به معناي به يک صورت به بار ديگر به يک صورت حمل مي شوند يا به صورت مختلف شود عرض مي کنم اين ج درسته که ما در باب مفهوم وجود داريم بحث مي کنيم و براي بيان يکي از احکام مفهوم وجود داريم صحبت مي کنيم و مي خوايم بگيم که مفهوم وجود غير از ماهيات هست و نحوه صدقش بر مصاديقش متفاوت است با اونجوري که ماهيات بر مصاديق شون يا افرادشون صادق هستن اما در عين حال مي توانيم يه قاعده درست بکنيم که آيا بين مفاهيم دقت کنيد بين مفاهيم با ماهيت به رغم اينکه هر دو عموميت دارند يک هر دو بر افراد و مصاديق شون هم حمل مي شوند آيا نحوه حمل اون ها يکسان است يا متفاوت است مي فرمايند که ماهيات وقتي بر افرادشون حمل مي شوند اين ها در حقيقت به عين همون گونه اي که در خارج حمل بشوند به همون صورت در ذهن هم حمل مي شوند چرا چون ماهيت متبدل الجن تبدل وجودي دارند هم در خارج يافت مي شوند هم در ذهن ياد يافت مي شود و همان گونه که در خارج مثل ماهيت انسان بر زيد حمل مي شود به همون صورت به عينه در عين هم در حقيقت حمل مي شود يا به همان صورتي که در عين حمل مي شود به همان صورت در ذهن حمل مي شود اگر ما گفتيم انسان نوعي است که بر زيد حمل مي شود و حيوان و ناطق جنس و فصل او هستند به همين سرعت هم انسان وقتي بر زيد ذهني حمل مي شود انسان نو است و داراي جنس و فصل هستش و اين ها هم ذاتيات انسانن انسان ذهني هم ذاتيات دارد انسان عيني هم ذاتيات دارد و اين ماهيت انسان بر زيد خارجي و زيد ذهني يکسان حمل مي شود به عنوان که اين ها ذاتيات اند «و الذات في انواع الوجود حفظ»
سوال............
جواب: بله به لحاظ خارج يعني هم که در ذهن است بله قضيه است و يعني جزئي از قضيه هستش و در حقيقت قضايا معقولات ثانيه منطقي هستن فقط در ذهنند وقتي مي گيم زيد خارجي انسان است يعني اين قضيه که ذهني هست و حملش در ذهن هست به لحاظ خارج است و همين قضيه به لحاظ ذهن هم به همين صورت هم اطلاق مي شود وگرنه بله همان طور که فرموديد هم در خارج نيست هم يکي از مقولات ثاني منطقي است که معقول ساده منطقي عروض در ذهن اتصاف در ذهن است بله خب دقت بفرماييد آقايون درسته که ما مي خوايم يه مقدار پرواز کنيم و فضاي ذهني خودمون رو از موضوع مفهوم وجود به مفاهيم کلا ببريم و يه مقداري يعني حقيقت توسعه مي خوايم بديم بحث خودمون ولي از بحث خودمون هم خارج نشيم فارغ نشيم بذاريم دقيق چون يکي بررسي يکي از محکوم مفهوم وجود است مفهوم وجود مثلا مشترک معنوي است مفهوم وجود مشکک است مفهوم الان مي خوايم بگيم که غير از ماهيت از مفهوم وجود غير از ماهيت هستش خب اين غيرت را مي خوام داريم تحليل مي کنيم بررسي مي کنيم مي خوايم که ببينيم که چيه قصه عنوان که مرحوم حکيم سمل انتخاب کردن اين است که «في ان الوجود العام البدهي اعتبار عقلي» يک «غير مقوم لافراد» دو اين غير مقوم لافراد مي خواد بگه غير از ماهيت است چون ماهيت وقتي بر افرادش صدق مي کند به عنوان مقوم هستش وقتي مي گيم که زيد انسان حالا چه در ذهن در خارج اين انسان نوع است جنس و فصل دارد جنس اون مقوم مشترک است و فصل اون مقوم مختص است حيوان و ناطق خواب ولي وقتي ما مفهوم وجود رو مصاديقش حمل مي کنيم اين نه از باب مقوميت است اون گونه که ماهيت از جايگاه مقوميت بر افرادشون حمل ميش بلکه از چيه از جايگاه يک اعتبار عقلي است که ما اون اعتبار عقليرا خيلي نياز داريم بخوايم بگيم معقول ثاني منطقي است مفهوم وجود مثل مفهوم وجوب مثل مفهوم امکان مثل مفهوم ضرورت مثل مفهوم وحدت مثل مفهوم بالقوه همه معقولات ثاني فلسفي با اين اعتبار لحاظ مي شوند که اعتبار عقلي ان نه به عنوان مقوم افراد که جنس و فصل باشند و در چيستي ها دخالت بکنند نه در هستي ها هستن که اينو اگه تفکيک ذهني خوب داشته باشيم اصلا فضاي ذهني ما نسبت به شناخت حقايق متفاوت خواهد شد يعني ما اون وقتي که راجع به وجود سخن مي گيم کام خودمون رو از ماهيت جدا مي کنيم الان هر کجا که وجود باشه ماهيت هم کنارشه «کل ممکن زوج ترکيبي له ماهية و وجود» و به خاطر اين قرابتي که در مقام تحقق و خارجيت و ذهنيت دارن خب حکم احد هما هم به ديگري سرايت مي کنه ولي ذهن ما بايد کلا فلسفي بينديش و اين تفکيک ذهني اتفاق بيفته که ما وقتي مسئله وجود يا مفهوم وجود را بر مصاديقش حمل مي کنيم مقوم افرادش ندانيم ولي وقتي مفهوم انسان را يا ماهيت انسان را بر افرادش حمل مي کنيم به عنوان مقوم بدانيم
سوال...............................
جواب: همين که مي فرماييد درست نيست مگه تفکيک کرديد ببين اين خيلي خوبه خودش خوش ماهيت غير از مفهوم است خب حالا ديگه ببين اين خودش نشان از اين است که تفکيک شده هست شما هم منم اصرار داريم که وقتي رسيديم به ماهيت بگين فرق وقتي رسيديم به وجود بگيم مصداق براي اين هستش که تفاوت وجود داره؛ بنابراين الان ما مي خوايم به همين جا برسيم فرمودند که «في ان الوجود العام البديهي اعتبار عقلي» خيلي خوب «غير مقوم لافراده» يعني چي يعني مثل ماهيت نيست دليلش رو دو تا دليل دانستن که يک دليل رو ديروز ملاحظه فرموديد يک دليل هم که امروز مي خون ولي بعد از بيان دليل اول يک بهره اي رو و يک سهم به تعبيري اظهري رو جناب صدرالمتألهين بيان فرمودند که «فليس عموم ما ارتسم من الوجود في النفس بالنسبة إلى الوجودات عموم معنى الجنس» همين نتيجه اي که گرفتن اثري که گرفتن اينه بنابراين با تفاوتي که بيان شد بنابراين عموم آنچه را که از مفهوم وجود در ذهن و نفس داريم غير از اون چيزي که از عموميت جنس داريم «فليس عموم ما ارتسم من الوجود في النفس بالنسبة إلى الوجودات عموم معنى الجنس بل عموم أمر لازم اعتباري انتزاعي- كالشيئية للأشياء» اين آقايون نياز به کار داره يعني معقول ثاني فلسفي که ما کار داريم ايني که فرمودند اعتبار عقلي اينو بايد تحليل کنيم يعني چي اعتبار عقلي اون جايي که فرمودند مقوم لافراد مي فهميد جنس مقوم است فصل مقوم است و ماهيات بر افرادشون الان مقويه حمل مي شوند خيلي روشن خب مفهوم وجود چوري حمل مي شه مقوم که نيست چه جور هم ميشه ايشون مي گن بر اساس يک اعتبار عقلي حمل مي شود اين اعتبار عقلي ما نياز داريم بهتر بشناسيم که چگونه خواهد بود اين همون چيزي است که در حقيقت محمول من صميم هست که از صميم هستي انتزاع مي کنيم لذا ايشون فرمودند که مفهوم وجود چگونه است «بل من وجوهه و حيثية من حيثياته و عنوانا من عناوينه» که اينا رو اين دقت مي فرماييد که هي دارن با اين جور الفاظ ذهن ما رو آماده مي کنند که ما تفکيک بين ماهيت و مفهوم رو و مشخص مفهوم وجود رو داشته باشيم خب دليل ديگري که امروز داريم مي خونيم که ايشون مي خوان بفرمايند که مفهوم وجود غير از اون چيزي است که به صورت مقومي بر افرادش حمل مي شود که ماهيت باشد مي فرمايند که ما اگر بخواهيم مفهوم وجود را مثل ماهيت تلقي بکنيم بگيم آقا ماهيت يک جز مشترک داره به نام جنس يک جز مختص داره به نام فصل چه اشکال داره که ما مفهوم وجود را مثل جنس بدانيم همه موجودات يک معناي مشترکي درشون هست به نام موجود يک معناي خاصي هم هست که تعينات شون باشه چه اشکال داره ميگه در حقيقت اگر اين گونه باشه به واجب سبحانه و تعالي نقض ميشه اگر شما بفرماييد که مفهوم وجود مثل جنس هستش جنس که بدون فصل تحقق نداره ماده بدون صورت همان گونه که ماده بدون صورت تحقق ندارد جنسم حيوان حيواني که نه خائن باشد نه ناطق باشد نه طائر باشد نه ساقب باشد وجود نداره که جنس بدون فصل يافت نمي شه مثل ماده بدون صورت پس بنابراين جنس اگر بخواد باشه وجود داشته باشه حتما هم بايستي که فصل باشه خيلي خوب حالا که اين طور هست ما اگر مفهوم وجود را همانند جنس يک بخش مشترک عام بدانيم لازمه اش اين است که وقتي مي گيم الله سبحانه و تعالي موجود اين موجود جنس باشه وقتي جنس شد روشن است که جنس بدون فصل يافت نمي شه پس خداي عالم فصل مي خواد هم جنس داره هم فصل داره و اين ترکيب در ذات واجب پيش مياد ضمن اينکه حالا بعد خواهم خوند که واجب سبحانه تعالي اصلا ماهيت نداره ولي خب اين استدلال تامه به صورت راست استثنايي اين جور بيان مي شود که اگر مفهوم وجود همانند جنس باشد يلزم که در واجب سبحانه تعالي ترکيب پيش بياد والتالي باطل و المقدم مثله که قياس برهان ما اين جوري هستش «و أيضا لو كاناين» مفهوم جنس مفهوم وجود ببخشيد اين لوکان اسمش مفهوم وجود است «لو كانت جنسا لأفراده لكان انفصال الوجود الواجبي عن غيره بفصل» لازمه اش اين است که در واجب سبحانه و تعالي هم اين جنس باشد اون وقت واجب براي اينکه از غير ممتاز بشود نيازمند به فصل است «فيتركب ذاته الوجه» پس ذات واجب ميشه مرکب و التالي باطل «و أنه محال كما سيجيء» که واجب سبحانه تعالي که جنس و فصل ندارد جز ندارد از هر نوع جزئي مبرا و منزه است « كما سيجيء» ايشالا که خب خيلي از بحث هاش حالا بناست بياد مخصوص در الهيات باالمعني الاخص انشا الله مطرح مي شه به هر حال اصل اينکه وجود هم جز ندارد هم مطرح خواهد بود خب اين هم دليل ديگر
سوال.....................
جواب: اينا ذهن مغشوش درسته مطالب درستيه ولي ببين نظام آموزشي در فضاي آموزشي بايد جوري حرف بزن بزنيم که ديگه خلط مبحثي نشه فعلا اين برهان به نوبه خودش تامه تموم شد رفت خب ما اين رو الان حقيقت به عنوان برهان دوم تلقي مي کنيم و مسئله تامه پس مفهوم وجود مثل ماهيت نيست که از باب مقوم افراد خودش باشد غير مقوم لافراد خب يه نکته اي رو در اين جناب صدرالمتألهين دارن مطرح مي کنند که سربسته مطرح مي کنن اينجا خيلي باز نمي کنند و مي فرمايند که «کما سينکشف» ان شا الله تعالي اين مطلب براي شما باز خواهد شد و ما داريم اون مطلب رو الان مي خونم که اين در حقيقت يه نوع تبيين في الجمله اي است راجع به اون اعتبار عقلي فرمودند که «في أن مفهوم الوجود العام البديهي اعتبار عقلي» اين اعتبار عقلي است غير مقوم لافراد اين اعتبار عقلي يعني چي واقعا اين اعتبار عقلي يعني چي و اينو در مقابل ماهيت دارن قرار ميدهند چگونه هستش اين اعتبار عقلي اين هستش که ذهن داره کار تجريدي انجام ميده وقتي به حق هستي مي نگرد يه سلسله اموري رو انتزاع مي کند اين انتزاع ذهن از امور به اصطلاح خارج از موجودات خارجي اين يک اعتبار عقلي است که عقل به صحنه مي آيد اين عقلاني نيست و عقل است که فرق است بين عقل و عقلاني که عقلاني ناظر به مباحث عملي است اما در حوزه مسائل تجريدي عقل فلسفي در حقيقت کارآمد است؛ و اما باقي خب يک سخني رو در حقيقت فيلسوفان دارن از زمان جناب شيخ الرئيس از اشارات شون و شارحين که در بحث اشارات بود تاکنون هم به اين صورت هستش مي گن که اگر يک چيزي به نحو متفاوت که همون تقريبا تشکيک مانند هست بر مصاديقش حمل بشه اين نشانه از اين است که حمل ذاتي نيست خب اين سخن از يک جهت درست است اما ما بيايم بگيم حالا که حمل ذاتي نيست پس امر عرض است و عرضي بيرون از حقيقت است اين سخن سخن قابل قبولي نيست که ايشالا ملاحظه بفرماييد يعني ما نکته اي که قابل توجه است اين است که اين مفهوم وجود علي نحو تشکيک و تفاوت بر مصاديقش حمل مي شه و غير مقوم لافراد درسته اما اين به معناي اين نيست که بيرون از حقيقت وجود است بلکه اين مفهوم از حاق و صميم گرفته مي شود شما نيايد بگيد که چون مقوم افراد نيست چون ذاتي افراد نيست پس بيرون است يه مسئله الان داره ديگه پيش مياد ديگه شما گفتيد چي گفتيد که مفهوم وجود مثل ماهيت مقوم افراد نيست يعني ذاتي نيست وقتي ذاتي نشد چي مي شه عرضي ديگه خيلي خوب يعني مفهوم وجود عرضي است اين جا جناب صدرالمتألهين برنمي تابد اصلا کاملا مياد تو صحنه و مي فرمايد که نه اين طوري که گفته شده است اين درست نيست ما راجع به اين صحبت بکنيم « و أما ما قيل من أن كل ما يحمل على أشياء بالتفاوت فهو عرضي لها و الوجود قد سبق أنه يحمل على أفراده كذلك فيكون عرضيا لها فغير تام عند جماعة من شيعة الأقدمين كما سينكشف لك إن شاء الله» آقايون از اون نکات عمده ايست که ما بهش نياز داريم خيلي خوب تا الان مي گفتيم چي تا الان مي گفتيم بالاخره کلي يه مفهوم کلي يا ذاتيه يا عرضي ديگه ديگه از اين دو قسم بيشتر نيست ديگه يا ذاتي است يا عرضي است اگر ذاتي نبود عرضي اگر عرضي نبود ذاتيه ديگه قسم سوم که نداشتيم که درست شما گفتيد که مفهوم وجود غير مقوم لافراد يعني ذاتي افرادش نيست خوبش عرضي ديگه عرضي بشه يعني مفهوم وجود يعني چي عرضي يعني بيرون از حقيقتش هستش بيرون از حقيقت مفهوم وجود بيرون از حقيقت وجود هستش خب اين بيرون بودن يعني چي يعني هيچ دخالتي در حقيقت شي ندارد فرض کنيد که وقتي مي گيم که زيد حيوان و ناطق بعد بگيم عادل اين عادل چيه بيرون از حقيقت انسان است مقوم افراد نيست امر عرضي هستش خب آيا واقعا مفهوم وجود از اين دست است که بيرون از حقيقت است يا نه اتفاق حالا حاج آقا در اين جا بحث را باز کردند و آنچه را که در ابتداي اشارات از في الوجود و علله و در اون جا جناب مرحوم خواجه استدلال کردند و مطلب گفتن يه نقد جدي هم هم بر خواجه دارند هم بر بهمن يار اجازه بديد که اين اشاره رو بر اساس خود رحقيق بخونيم ببينيم که اين جا حالا في الجمله از خارج عرض کنيم جناب بهمن يار همين مطلب رو اينما قيل در حقيقت سخن بهمن يار هستش و اما ما قيل حاج آقا در اين پايين آوردن از تحصيل که صفحه کتاب بهمن يار هست صفحه دويست و هشتاد و دو «و اول شرح نمت من الاشارات» هم که اينم ايشالا خواهيد خوند به اميد خدا صفحه دويست و هشتاد و دو، صفحه دويست و هفتاد و شش لطف بياريد صفحه دويست و هفتاد و شش دويست و هفتاد و شش بله اين حاج آقا دارند اما ما اما ما قيل يک خورده ارجاع شده به سخن جناب بهمن يار که جناب بهمن يار اين سخن رو دارن آقاي بهمني ها چي مي گ همين سخن عامي که منطقي اين مي گن مي گن که يک مفهوم عام نسبت به مصاديقش يا ذاتي است مقوم افرادش هست يا عرضي است از اين دو حالم بيرون نيست چون مفهوم وجود غير و مقوم مل افراد پس چيه پس عرضي به همين وزان که جناب بهمن يار فرمودند مرحوم خواجه در شرح اشارات چون مرام خواجه شاگرد بهمني يار هم هست با همين وزان بحث رو پيش برده بحث چي بوده مگه بحث اين بود که جناب شيخ الرئيس در اول اشارات نمد سوم فرموده است که نود چهارم في الوجود و علله في الوجود و علله بعد اونجا جناب عرض کنم که خواجه وقتي داره شهر مي کنه مي گه که خب علل وجود چيه وجود چيه مي گن چون علل وجودي غير از وجود هست و وجود مفهوم عارضي موجودات هست بنابراين ايشون دارن تفاوت بين حقيقت وجود و مفهوم وجود قرار مي دهند حالا اجازه بديد که عين مطلب رو از اشاره بخونيم اشاره هفتم صفحه دويست و هشتاد و هفت صفحه دويست و هشتاد و هفت اشاره هفتم آنچه را بهمن يار در باب مفهوم بودن معناي وجود بيان داشته است خواجه نصيرالدين طوسي رحمه الله که شاگرد مع الفصل بهمن يار است در اول شرح نمت چهارم اشارات شيخ رئيس ذکر کرده است بهمن يار چي گفتن بهمن همين مطلبي که الان جناب عرض کنم که صدرالمتألهين ازشون نقل کردن «و اما ما قيل» اين سخن جناب بهمن يار است که « من أن كل ما يحمل على أشياء بالتفاوت» گفتيم ديگه بالاخره وجود علي نحو تفاوت و تشکيک بر مصاديقش حمل مي شه ديگه « فهو عرضي لها و الوجود قد سبق أنه يحمل على أفراده كذلك فيكون عرضيا لها» افرادش خب اين الان مورد نقد جناب صدر متألهين مي خواد قرار بگيره که اين جور نيست که مفاهيم بله اگر ماهيت رو بخوايد نگاه بکنيد ماهيت يا ذاتي اند يا عرضي ان ولي مفاهيم اين گونه نيستن ببينيد ماهيت درسته که منطقي فرمودند که مفهوم کلي يا ذاتي است که مقوم است يا نه عرضي اين فرمايش تام است اما در فضاي ماهيات ولي نسبت به مفاهيم چي مفاهيم وحدت مثل وحدت يا فعليت يا مسابقه الشيخ شيت يا مسابقه خارجيه اين گونه از احکامي که عام هم هستن مفاهيم عامي هم هستن آيا بر مصاديق شون حمل مي خوان بشن به نحو ذاتي که نيستن به عنوان مقوم افراد به نحو عرضي ان اين جا که نيست که بلکه اين معنايي که الان دارن مطرح مي کنن يه چيز متفاوتي است چون فضاي وجود آمده است اعتبار عقلي است خب پس اين جا به سخن بهمن يار است و بعد ايشون بفرمايند که بعد براي شما روشن خواهد شد که تو بحث تشکيک که اين گونه نيستش اما اون چه که در اشاره هفتم فرمودند آنچه را بهمن يار در باب مفهوم بودن معناي وجود بيان داشته است خواجه نصيرالدين طوسي که رحمه الله که شاگرد مع الفصل بهمني آراست در اول شرح نود چهارم اشارات شيخ ذکر کرده است چطور بوعلي سينا عنوان نود چهارم را في الوجود و علله قرار داده خب و خواجه رحمه الله در شرح آن گفته است چون وجود مطلق به نحو تشکيک بر مصاديق خود حمل مي شود و هرچه به طور تشکيک حمل مي شود عرضي است نه ذاتي بنابراين وجود يک معناي ارضي است و چون ارضي معلل است وجود مطلق نيست معلل به علل خاصه خود که عبارت از مصاديق آن هستند مي باشد مفهوم وجود چيه عرضي شد عرضي که شد از مصاديقش گرفته مي شود پس مصاديقش مي شن علل وجود مفهوم وجود هم که به عنوان عرض از اونا گرفته مي شود وقتي گفتيم شايد في الوجود و علله عللش يعني همون موجودات خارجي هستن و اين مفاهيم عرض و علي نحو تشکيک بر اين علل که همون موجودات خارجي هستن حل مي شود اين سخني است که خب جناب خواجه در مقام شرح سخن جناب شيخ الرئيس بيان فرموده است
سوال...............
جواب: ببين اين وجود مفهوم وجود اين مفهوم مترتب بر اين مصداق هست منشا انتزاع هستن ببين شما داريد تعبير لفظ تغيير لفظ ميد ولا منشا ديگه
سوال.................
جواب: ببينيد همين که فرموده سفيدتر سياه تر و امثال ذلک لذا به تشريف عامي برمي گشت وجود تر مي گفتن بله تشريف عامي بود ديگه و وقتي که همون کار داريم ما با هم بذار همون سينکشف لک ان شا الله يعني کار داريم ما نکته اي که فرمودند درست کام همين طور ببينيد در زمان جناب شيخ الرئيس و طبعا جناب بهمن يار طبعا جناب خواجه ما چي داشتيم ما فضا همين فضاي عام داشتيم مي ديم که وجود علي نحو تشکيک بعد علي نحوه تفاوت حمل مي شود انسان ديگه گفتيم انسان تر يا حيوان حيوان تر درخت درخت تر نداشتيم ولي سفيدي ديگه سفيدي و سياهي سفيدي تر نداشتيم اما ابيض که سفيد هست سفيدتر داريم سياهي اين ماهيت است سياهي ماهيت است ديگه سياهي تر نداريم سياه تر داري بذار ابيض با بيست فرقش در چيه ابيض مفهوم است و بيات ماهيت است چرا و اينکه ما چيزي در خارج با نام ابيض که نداريم که ابيض يعني نسبت بين عرض کنم که يک وضع کيفيتي به نام سفيدي و وجود اين ديوار يه عرض کنم که خارجيت جسمي دارد يه رنگي روش هست ما از اين دو تا که کنار هم قرار گرفتن يه مفهوم ابيه از انتزاع مي کنيم امري است که در خارج وجود ندارد که ابي از مفهوم است در خارج ما چي داريم جدار که جسم است دارين يه سفيدي داريم ولي ابيض رو ما به عنوان مفهوم انتزاع مي کنيم لذا مفهوم مي تونه سفيد و سفيدتر سياه سياه تر اينا باشه ولي ماهيت ديگه لذا تشکيل در ماهيت ندارد و تشکيک وجود داره تشکيک در همه انحا تشکيک وجود که شعر حکيم سبزواري ملاحظه فرموديد که تشريک در انحا اصلا به اصطلاح راه انحاء ماهيات تشکيک در انحا ببخشيد ماهيت در انحا تشکيک راه ندارد خب بنابراين الان سخني که جناب مرحوم حکيم شيخ الرئيس فرمودند شيخ الرئيس فرمودند که في الجود و علله درست جناب خواجه هم درست معنا کرد جناب بهمن يار هم درست معنا کرد چرا چون اون ها در اون زمان اصلا از حقيقت وجود که داراي تشکيک است خبري نداشتن مي گن که حالا که مفهوم وجود مثل ماهيت بر اسب افرادش صدق نمي کنه غير مقوم لافراده پس چه جوري زد مي کنه به نحو عرضي صدق مي کند عوض مي شود اين رو جناب صدرالمتألهين برمي تابد اين برنمي تابد چرا چون اصلا فضاي فضاي ديگه شده ما از ما اين مفهوم وجود را از حقيقت و حق وجود داريم انتزاع مي کنيم چون از حقيقت وجود انتزاع مي کنيم و حقيقت وجود مشکک است نه که اين مفهوم مشکک باشد ديروزم اون بحث پاياني ملاحظه فرموديد که اگر مي گيم مفهوم وجود مشکک است به اعتبار وعرض هستش به اعتبار مصداقش خب اينا مسائلي است که در حکمت متعاليه آمده ما داريم تفکيک بايد بکنيم ها که فرق بين حکمت متعاليه که شکر جناب صدرالمتألهين داره ميره اين مباحث رو ضمن اينکه بحث هاي حکمي گذشته رو داره نگه مي داره خودشو ما بايد تطبيق بديم که کجا هستش لذا فرمود که سينکشف لک يعني همين خب ما اگر حکمت متعاليه نداشتيم و حقيقت وجود اين جور نمي خونديم طبيعي بود که مثل همينا حرف مي زديم ديگه حرف مرحوم خواجه رو درست مي دونستيم في الوجود و علله اين مي فرمايد مفهوم وجود چون مفهوم مشکک به صورت عرضي حمل مي شود خب وقتي عرض هم شد عرض معلل ديگه علت مي خواد ديگه علتش چيه ميشه وجود خود موجودات خارجي علت اند منشا پيدايش اين مفاهيم مختلف عرض هستند که علي نحوه تفاوت و تشکيل حمل مي شود خب بوعلي سينا عنوان نود چهارم را في الوجود و علله قرار داده است و خواجه رحم الله در شرح آن گفته چون وجود مطلق به نحو تشکيک يعني مفهوم وجود بر مصاديق خود حمل مي شود و هر چه به طور تشکيک حمل شود عرضي است و ذاتي بنابراين وجود يک معناي عرضي است و چون ارضي معلل است وجود مطلق يعني مفهوم موجود نيست معلل به علل خواسته خود که عبارت از مصاديق اون هستن مي باشد خيلي خب آقايوني که اشارات مي خونين و اشارات تدريس مي فرماييد مواظب باشيد که اين سخن در فضاي حکمت مشا مي تونه درست باشه اما در فضا حکمت متعاليه اين نقد مي شه بديهي است نقدي را که صدرالمتألهين بر برهان بهمن يار وارد نموده بر بيان خواجه طوسي خب کجا نقد کردن حاج آقا در صفحه عرض کنم که قبل از اشارات در صفحه صفحه دويست و هشتاد و دو ملاحظه فرماييد صف دويست و هشتاد و يک صفحه دويست و هشتاد و يک اون مطلب پاياني مطلب دومي که در اين فصل به آن پرداخته مي شود نقل و نقد برهاني است که بهمن يار در تحصيل و ديگر حکماي مشا درباره مفهوم بودن معناي وجود بيان داشتند ديگر حکما مرحوم خواجه منظورشون هستش خلاصه آن برهان اين است که چون مفهوم وجود به نحو تشکيک بر مصاديق خود حمل مي شود و هر مفهومي که به تشکيک بر اشيا حمل بشود نسبت به آن ذاتي نبوده بلکه عرضي مي باشد پس مفهوم وجود ذاتي اشيا نبوده و ارضي است درست اما نقدي که جناب صدر متألهين دارد نقدي را که صدر المتألهين نسبت به اين برهان بيان مي دارد متوجه کبراي قياس است بله ما مي گيم که مفهوم وجود به نحو تشکيک که بر مصاديقش حمل مي شود اما کبرا که هرچه که به نحو تشکيک حمل مي شود عرضي هستش اينو قبول نداري نقدي را که جناب صدرالمتألهين نسبت به اين برهان بيان مي دارد متوجه کبراي قياس است زيرا گرچه صغري آن که مشکک بودن مفهوم وجود است ثابت شد لکن کبراي آن که عرضي بودن مفاهيم مشککه نسبت به مصاديق آن هاست در نزد گروهي از پيشينيان که تشکيک در ماهيت را جائز مي دانند محرز نيست بنابراين کبراي قضيه نيازمند به اثبات مي باشد که اين رو ايشالا ما نياز داريم که در بعد مشخص بکنيم که اين جور نيست پس صغراي قضيه که مفهوم وجود علي نحو تفاوت و تشکيک بر مصاديق خودش حمل مي شود اين درسته اما اينکه هرچه که به صورت تشکيک و تفاوت تفاوت بر مصاديقش بخواد بشه عرضي هستش اين جاي بحث اثبات داره که لذا نقد مي کنند و اين ها بذار هم سخن جناب بهمن يار نقد ميشه که به اما ما قيل گفتن و هم سخن جناب خواجه در مقام شرح بيان که جناب شيخ رئيس فرموده که في الوجود و علله