درس تفسیر آیت الله جوادی

97/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 11 تا 15 سوره تغابن

﴿مَا اَصَابَ مِن مُصِیبَةٍ اِلاّ بِاِذْنِ اللَّهِ وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَی‌ءٍ عَلِیمٌ (11) وَ اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ فَاِن تَوَلَّیْتُمْ فَاِنَّمَا عَلَی رسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ (12) اللَّهُ لاَ اِلهَ اِلاّ هُوَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (13) یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا اِنَّ مِنْ اَزْوَاجِکُمْ وَ اَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ اِن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَاِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (1٤) اِنَّمَا اَمْوَالُکُمْ وَ اَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِندَهُ اَجْرٌ عَظِیمٌ (15) ﴾

سوره مبارکه «تغابن» که در مدینه نازل شد، گذشته از مطالب دیگر، شرحی از صحنه قیامت را هم به همراه دارد. در بحث‌هایی که در خلال این سوره به عمل آمد، روشن شد که در قیامت، گرچه «یوم الجمع» است، «یوم الفصل» هم هست. همه مجموع هستند، نه مُجتمِع؛ یعنی زندگی آن‌جا زندگی اجتماعی نیست که با سَبب یا نَسب صورت بپذیرد؛ هم ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الاسْبَابُ﴾، [1] هم ﴿فَلا اَنْسابَ بَیْنَهُمْ﴾؛[2] لذا در عین حال که «یوم الجمع» است، «یوم الفصل» است؛ همه مجموع هستند، نه مجتمِع. فرق مجموع و مجتمِع هم در آیات گذشته بیان شد.

اما این برای صحنه برزخ است و برای صحنه قیامت. وقتی کارها رسیدگی شد، تبهکارها با اذناب و اقمار خود مشخص شدند، پرهیزکاران با پیروان خود مشخص شدند، آن‌گاه در بهشت، مؤمنان را با اولیای خود یا با فرزند خود، یکجا جمع می‌کنند که لذت بیشتری ببرند و کفّار را با همسران خود و فرزندان خود یکجا می‌سوزانند که تا رنج بیشتری تحمّل کنند. «فتحصّل ان للبرزخ حکماً و للسّاهرة المعاد حکماً و للجنّة و النّار حکماً آخر».

در آیه 95 سوره «مریم» فرمود: ﴿وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾؛ هیچ کس با دیگری نمی‌آید، چون هر کسی مشغول کار خودش است. حضرت امیر هم در جریان برزخ فرمود: «جِیرَانٌ... لَا یَتَزَاوَرُون‌»؛ [3] همسایه‌هایی هستند که از یکدیگر خبر ندارند. وقتی به مؤمنان قبرستان سلام کرد، یک سخنرانی مبسوطی دارد که در خطبه‌های نهج البلاغه آمده که اینها همسایه‌هایی هستند که از یکدیگر باخبر نیستند. هیچ کس نمی‌داند که این کسی که در کنار او هست، در چه وضعی است و چه حالتی دارد.

اما وقتی که مسئله برزخ تمام شد، مسئله ساهره قیامت تمام شد، سؤال و جواب تمام شد، مؤمنان را با اجداد خود، اولیای خود یا فرزندان خود برای مزید کرامت یکجا جمع می‌کنند؛ کفّار را با بستگان خود برای مزید عذاب یکجا جمع می‌کنند. در سوره مبارکه «طور» این قسمت‌ها گذشت: ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ ٭ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِاِیمَانٍ اَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾؛ اما ﴿وَ مَا اَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْ‌ءٍ﴾؛[4] [5] چیزی از عمل ایشان کم نمی‌کنیم. برای مزید لذّت، اینها را با فرزندان خود یا با اجداد خود یکجا جمع می‌کنیم. مشابه این هم درباره کفّار آمده است که اینها را با همسران خود، با بستگان خود یا با فرزندان خود یکجا گرفتار سوخت و سوز می‌کنیم.

پس این قسمت که در پایان سوره «مریم» فرمود: ﴿وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾، یا در ساهره قیامت دارد که «یوم الجمع و الفصل» و یا هرگز تعبیر به مجتمع نکرد، بلکه تعبیر به مجموع کرد، این برای صحنه سؤال و جواب است که هر کسی کار خودش را انجام بدهد. وقتی روشن شد که عده‌ای مؤمن و عده‌ای کفّار هستند، آنها را ممکن است در کنار هم در بهشت قرار بدهند، برای اینکه لذت بیشتری ببرند و آیات سوره مبارکه «طور» که فرمود: ﴿اَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ ناظر به این مسئله است، فقط کسانی که حق شفاعت دارند؛ مثل اهل بیت (علیهم‌السّلام) اینها به اذن خدا کار می‌کنند و گرنه کسی مشکل دیگری را بتواند حلّ بکند، بار دیگری را بتواند بکشد، فرمود اصلاً آن‌جا ما باربر نداریم. این «لا»، لای نفی جنس است. فرمود در دنیا باربرهای فراوانی است یا وسیله نقلیه است یا اشخاص: ﴿کَلاَّ لا وَزَرَ﴾؛ [6] اصلاً باربری در آن‌جا نیست، هر کسی بار خودش را باید ببرد. چون باربر نیست، آن وقت بار را چه کسی باید ببرد؟ ﴿وَ لَیَحْمِلُنَّ اَثْقَالَهُمْ وَ اَثْقَالاً مَعَ اَثْقَالِهِمْ﴾.[7] اگر نظیر دنیا باشد، کسی باشد، یک وسیله نقلیه باشد که بار دیگری را ببرد، کمکی بشود و چیزی بگیرد، بله؛ اما هیچ باری را هیچ باربری نمی‌برد، مگر صاحب بار.

حالا آن روز فقط این ذوات قدسی، قدرت شفاعت دارند. اصلاً روزی است که کسی قدرت حرف ندارد: ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ اِلاّ مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾؛[8] همین ذوات قدسی‌ هستند که مجاز می‌باشند که حرف بزنند. به نحو نفی جنس، فرمود اصلاً وسیله نقلیه نیست، این بار را چه کسی می‌خواهد ببرد؟ فقط هر کسی بار خودش را با دوش خودش باید ببرد.

البته کسی شفاعت می‌شود که «مرتضی المذهب» باشد: ﴿لا یَشْفَعُونَ اِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی﴾؛[9] یعنی کسی که «مرتضی المذهب» باشد. «مرتضی المذهب»؛ یعنی مذهب خداپسند؛ مذهب خداپسند هم در اوایل سوره مبارکه «مائده» فرمود: ﴿رَضِیتُ لَکُمُ الْاِسْلامَ دِینا﴾[10] که مربوط به بعد از جریان ولایت حضرت امیر است، این ﴿الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ﴾[11] آن است.

اگر کسی به جایی رسید که حساب و کتاب او انجام شد و جزء شاگردان این ذوات قدسی شد، می‌گویند حالا که می‌خواهی بهشت بروی: «قِف تَشفَع لِلنَّاس»؛[12] اما تا حساب‌ها بررسی نشود و روشن نشود که شخص در چه حدّ است، جا برای کمک به دیگری و امثال آن نیست؛ اما آنها که خلفای الهی و فرمانروایان صحنه قیامت هستند ـ که محدود هم هستند ـ ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ اِلاّ مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾؛ اینها البته مجاز هستند.

بنابراین حکم برزخ مشخص است که «جِیرَانٌ... لَا یَتَزَاوَرُون‌»، حکم ساهره قیامت مشخص است، حکم بهشت که ﴿اَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ هست و ـ معاذالله ـ حکم جهنم هم که عده‌ای با بستگان خود، گرفتار سوخت و سوز هستند.

مسئله بعدی آن است که کسی که کار خیر انجام می‌دهد، در این آیه 265 سوره مبارکه «بقره» که فرمود: ﴿وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ اَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَ تَثْبِیتَاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ﴾؛ اینها کسانی‌ هستند که چون ﴿ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ کار می‌کنند، برای تثبیت موقعیت خود هستند.

در بحث‌های قبلی چه در سوره «نساء» و چه در سایر سُوَر، آن‌جا مشخص شد که بر اساس ﴿کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی‌ شاکِلَتِهِ﴾؛[13] بعضی‌ها در حدّ گیاهان زندگی می‌کنند و یک حیات گیاهی دارند؛ مثل نوجوانی که نمام تلاش و کوشش او این است که خوب غذا بخورد، خوب خُرامان، خُرامان حرکت کند و رشد کند و جامه در بر کند؛ همین! تغذیه است و تنمیه است و تولید. او خوب رشد می‌کند، خوب جامه در بر می‌کند، خوب غذا می‌خورد؛ او حیات گیاهی دارد. او اگر چهار تا کار می‌کند، در حدّ رشد گیاهی است.

از آن بالاتر کسانی هستند که در حدّ حیات حیوانی و عاطفی هستند، پدر و مادر دارند، به فرزندان خود می‌رسند، به خانواده‌های خود می‌رسند، الآن شما این صحنه‌هایی که می‌بینید، این حیوانات چگونه به خانواده خود می‌رسند، به فرزندان خود می‌رسند، تلاش و کوشش می‌کنند که با دهن، غذا تهیه کنند و به بچه‌ها برسانند، در حدّ حیات حیوانی است که با عاطفه همراه است. کسانی هستند که اصلاً کمک به دیگران را غرامت می‌دانند: ﴿وَ مِنَ الاعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ مَغْرَماً﴾؛[14] خودش را مجبور می‌داند برای اینکه در جامعه به عنوان یک مؤمن جلوه بکند، کمک می‌کند و این کمک را به جای اینکه غنیمت تلقّی کند، غرامت می‌داند: ﴿وَ مِنَ الاعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ﴾ را ﴿مَغْرَماً﴾؛ این در حقیقت حیات حیوانی دارد.

در قرآن کریم نسبت به اینها فرمود اینها فقط به فکر خودشان هستند، یک؛ بعد می‌فرماید اینها خودشان را فراموش کردند، دو؛ پس معلوم می‌شود چندین مرحله از خود دارد. اینها که ﴿اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ﴾؛[15] در صحنه‌های جنگ سعی می‌کردند از شهر بیرون بروند، بعد کسی را که دیدند: ﴿یَسْاَلُونَ﴾[16] کسی که ﴿بَادُونَ﴾؛[17] از بیابان‌ها می‌آید، خبر بگیرند که شهر چه خبر است یا بیابان‌ها چه خبر است؟ اینها کسانی هستند که ﴿اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ﴾؛ یعنی خود حیوانی ایشان برای آنان مهم است. درباره همین‌ها فرمود: ﴿وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَاَنسَاهُمْ اَنفُسَهُمْ﴾؛[18] اینها خدا را فراموش کردند، خدا هم انسا کرد؛ اینها خودشان را فراموش کردند؛ یعنی آن خودِ انسانی را و فقط به فکر خودِ حیوانی هستند. پس چندین «خود» در قرآن مطرح است؛ از خودِ گیاهی، از خودِ حیوانی با شرایط و مراتب و از خودِ انسانی که فقط حیوان ناطق است و از خودِ فرشتگی که ﴿مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾؛[19] با خدا معامله می‌کنند. این ﴿تَثْبِیتَاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ﴾،[20] ناظر به آن مرحله عالیه است و گرنه خیلی‌ها هستند که به فکر همه چیز هستند و فقط به فکر خود نیستند. اینکه به فکر زندگی خوب است، به فکر زن و بچه خوب است، به فکر تامین آینده بچه‌های خودش است، خوب است؛ این به فکر خودِ حیوانی است و آن خودِ انسانی را فراموش کرده است. فرمود: ﴿لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَاَنسَاهُمْ اَنفُسَهُمْ﴾؛ گوشه یعنی گوشه‌ای از این معارف به غرب رفته است. به هر تقدیر فرمود این کار را نکنید، برای اینکه حقیقت آن را فراموش می‌کنید.

در جریان مصیبت، مصیبت یعنی می‌رسد به شما؛ ما به آن امور تلخی می‌گوییم مصیبت. چیزهایی که خوب هم باشد، مصیبت است؛ یعنی می‌رسد. فرمود همه اینها حساب شده است. این حادثه‌ای که به شما رسید؛ چه تلخ چه شیرین، این اوّلاً در کتاب قبلی، برابر آنچه در سوره مبارکه «حدید» آمده است رقم خورد. آیه 22 سوره مبارکه «حدید» این است: ﴿مَا اَصَابَ مِن مُصِیَبةٍ فِی الارْضِ وَ لاَ فِی اَنفُسِکُمْ اِلاّ فِی کِتَابٍ مِن قَبْلِ اَن نَبْرَاَهَا﴾، چون خدا خالق است و بارئ هم هست. بعد از آن نقشه کشیدن و تدبیر کردن، او بارئ سماوات و ارض هم هست. فرمود: ﴿قَبْلِ اَن نَبْرَاَهَا﴾؛ ما در آن کتاب قبلی تنظیم کردیم. به هر حال باید درباره این حادثه تصمیم بگیرید. درباره این حادثه باید شکر بکنید یا این نعمت را بجا مصرف بکنید، باید تصمیم عاقلانه بگیرید. اگر یک حادثه تلخ است، باید تصمیم عاقلانه بگیرید که به زحمت نیفتید. چه کار کنیم؟ فرمود این رخدادهای تلخ یا غیر تلخ به شما می‌رسد: ﴿مَا اَصَابَ مِن مُصِیبَةٍ اِلاّ بِاِذْنِ اللَّهِ﴾؛ در دستگاه الهی حساب شده است. حالا ما چه کار کنیم؟ فرمود اگر برون‌رفت می‌خواهی، قلب خود را به خدا بسپار: ﴿وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾؛ اگر باید صبر بکنی، راه صبر را به شما نشان می‌دهد؛ اگر بخواهی علاج بکنی، راه علاج را نشان می‌دهد؛ اگر بخواهید مصرف بکنی، راه مصرف را نشان می‌دهد؛ درست است که اصل کلّی است، در همه موارد می‌تواند مصداق داشته باشد؛ اما درباره این رخداد، برون‌رفت آن را خدا نشان می‌دهد. کلّ نظام دست یک نفر است، اگر کسی قلب خود را به همان یک نفر بسپارد راهنمایی می‌کند: ﴿وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ که در این حادثه چه بکند؟ یک وقت است باید صبر بکند، یک وقت باید مبارزه بکند، یک وقت مثل اینکه حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) در جریان سقیفه صبر می‌کند، یک وقت در جریان مبارزه با دشمنان بیگانه است؛ این بیان صریح حضرت است فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ»؛ [21] یک ملّت زیر ستم باشید و ستم‌پذیر باشید و اینها نیست. سنگ را از هر جا آمد، برگردانید! این که در نهج البلاغه آمده فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ»؛ کاری به مردم نداشته باشید، به کشور دیگر حمله نکنید. آدمی که ﴿یُؤْمِن بِاللَّهِ﴾ است، خدا ﴿یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ که چگونه سنگ را به صاحب آن برگردانی. فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ»؛ ملت ستم‌پذیر نباشید! شخصی هم همین طور است، رخدادهای تلخ هم همین طور است: ﴿وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾، چون او ﴿بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلیمٌ﴾ است؛ آن وقت هدایت می‌کند که انسان چگونه تصمیم بگیرد.

بعد فرمود: ﴿وَ اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾؛ در مکه سخن از حکومت و امامت و رهبری اجتماعی و اینها اصلاً نبود، فقط سخن از اطاعت خدا بود؛ لذا غالباً در آن بخش از آیات این کلمه اطاعت تکرار نمی‌شود؛ اما وقتی حکومت شد و مدیریت شد و رهبری شد، اینها چند تا کار دارند: یک وقت است که احکام الهی را ابلاغ می‌کنند، اینجا ﴿مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللَّهَ﴾؛ [22] برای اینکه حضرت احکام الهی را دارد ابلاغ می‌کند. یک وقت گذشته از ﴿اَطِیعُوا اللَّهَ﴾، ﴿اَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ هم هست که امور جامعه را چگونه ما اداره کنیم؟ مسئله جنگ را چگونه اداره کنیم؟ مسئله صلح حدیبیه را چگونه اداره کنیم؟ اینجا این اطاعت تکرار می‌شود: ﴿وَ اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾. گاهی هم به مسئله قضا می‌رسد که فرمود: ﴿وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ اِذَا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَمْراً اَن یَکُونَ﴾؛[23] سخن از قضاست یا حکم حکومتی است یا قضای محکمه با ایمان و بیّنات است. فرمود اگر این چنین است، اطاعت خدا یک مطلب است و اطاعت پیغمبر مطلب دیگری است، گرچه اطاعت پیغمبر هم به دستور خداست، آن‌جا هم به اذن ذات اقدس الهی است.

برای مسئله توحید قبلاً هم گذشت که گاهی تثلیث است، گاهی تثنیه است، پایان آن توحید است. همین مسئله ﴿اَطِیعُوا اللّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الامْرِ مِنْکُمْ﴾[24] سه پایگاه اطاعتی ترسیم کرده است: ﴿اَطِیعُوا اللّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الامْرِ مِنْکُمْ﴾؛ این صدر آیه است، بعد وسط آیه می‌بینیم، این سه ضلعی می‌شود دو ضلع. آخر آیه می‌شود یک ضلع؛ یعنی همان توحید؛ ﴿اَطِیعُوا اللّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الامْرِ مِنْکُمْ﴾، این صدر آیه است. ﴿فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی‌ شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ﴾، [25] از «اولی الامر» سخنی به میان نیامده است، برای اینکه اگر درباره خود «اولی الامر» اختلاف کردید چه کار کنید؟ اگر درباره خود «اولی الامر» نزاع کردید، به چه کسی مراجعه کنید؟ به خدا و پیغمبر؛ لذا وسط آن آیه از «اولی الامر» سخنی به میان نیامده است. در ذیل آیه از رسول هم سخنی به میان نیامده است، برای اینکه اطاعت رسول که بالذات نیست، برای اینکه روشن بشود که رسول از خودش فرمایشی ندارد، «اولی الامر» از خودشان فرمایشی ندارند. اینجا هم اگر تکرار می‌شود، نه برای تاکید است، یا تایید؛ بلکه دو مطلب است: یکی اطاعت خداست که به وسیله پیامبر احکام الهی ذکر می‌شود؛ دیگری اطاعت رسول است در امور جامعه، اداره جامعه، صلح و جنگ جامعه، قضا و داوری جامعه.

﴿فَاِن تَوَلَّیْتُمْ فَاِنَّمَا عَلَی رسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ﴾؛ بعد فرمود درست است که این زندگی شما با همسران شما و فرزندان شما همراه است و باید که به این امور توجه کنید؛ ولی اینها راهزن‌ هستند، اینها شما را در راه رها می‌کنند. آدم عاقل که تمام تلاش و کوشش را برای این نمی‌کند که چیزی بگذارد و با دست خالی برود. فرمود اینها وظیفه‌ای دارند، حقّی هم بر عهده شما دارند، شما موظف هستید اینها را تامین کنید: ﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا اِنَّ مِنْ اَزْوَاجِکُمْ﴾، چون «مِن» فرمود، نه همه؛ بعضی از همسران شما و اولاد شما دشمن شما هستند و شما دارید دشمن‌پروری می‌کنید. ﴿فَاحْذَرُوهُمْ﴾، برای اینکه تلاش دنیای خود را برای آنها دارید می‌کنید: ﴿فَاحْذَرُوهُمْ وَ اِن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَاِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾. در سوره مبارکه «کهف» فرمود که اینها زینت حیات دنیا هستند؛ [26] در سوره مبارکه «آل‌عمران» فرمود: خیلی‌ها گرفتار همین چهار بخش از زر و زیور هستند یا جماد یا نبات یا حیوان یا انسان. این ﴿الشَّهَوَاتِ﴾ که جمع مُحلّی به «الف» و «لام» است، در این چهار فصل خلاصه کرده است: ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الانْعَامِ﴾، [27] به هر حال یا انسان راهزن انسان است؛ مثل زن و فرزند یا جماد راهزن انسان است؛ مثل طلا و نقره یا دام‌ها که انعام است؛ آن روز انعام بود، حالا امروز توسعه پیدا کرده، به وسایل نقلیه و اتومبیل را هم شامل می‌شود. محبوب انسان، شهوت راهزن انسان، همین چهارتاست فرشته‌ها و اینها که راهزن نیستند. اگر کسی به آن سمت گرایش پیدا کرد که جزء شهوات نیست. این گرچه کلمه «انما» و حصر و امثال آن در آن نیست؛ ولی استقرایی همین چهار قسم است: ﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ﴾، ﴿الشَّهَوَاتِ﴾ هم همین چهار تا هستند. فرمود اینها همه نه، بعضی از اینها دشمن شما هستند. اگر بعضی دشمن شما هستند، باید که ارزیابی کنید، محاسبه کنید: «حَاسِبُوا اَنْفُسَکُمْ قَبْلَ اَنْ تُحَاسَبُوا».[28]

 

﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا اِنَّ مِنْ اَزْوَاجِکُمْ وَ اَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ اِن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَاِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ لغزش‌هایی که به شما شد، اگر توانستید عفو کنید، یا صفحه خاطرات خود را ورق بزنید که اصلاً به یادش نباشد و ببخشید، خدا غفور و رحیم است. در بحث‌های قبلی هم داشتیم کاری که از خدا بر می‌آید، در مسئله غفران و رحمت، از دیگری اصلاً برنمی‌آید. الآن اگر کسی نسبت به ما بد کرده، ما هیچ کاری با او نداریم، یک؛ نسبت به او احسان هم ممکن است بکنیم، دو؛ اما هر وقت او به این خاطر متذکر می‌شود، رنج می‌برد که نسبت به ما بد کرد، ما نسبت به او احسان می‌کنیم. ما بخواهیم این مشکل او را حلّ کنیم، نمی‌توانیم. از ما بر نمی‌آید، او همیشه شرمنده است؛ اما ذات اقدس الهی از او بر می‌آید که مشکل ما را حلّ کند. اگر کسی کفر ورزید، سالیان متمادی مشرک بود، در برابر بت خضوع کرد یا ـ معاذالله ـ معاصی فراوانی داشت، حالا توبه کرد، خدا هم می‌گذرد، وقتی که توبه کرده باشد؛ اما این شخص، می‌خواهد وارد بهشت بشود، اصلاً یادش نیست که بد کرده است؛ اگر یادش باشد که اوّلین عذاب اوست. اصلاً حُرّ (سلام‌الله‌علیه) اصلاً یادش نیست که جلوی حسین بن علی را گرفته است و گرنه عذابی بدتر از این نیست. هیچ یاد حُرّ (سلام‌الله‌علیه) نیست که چه کاری کرده است، این کار فقط از خدا بر می‌آید؛ او «مقلّب القلوب» است. اگر برای حُر این خاطره باشد، این برای او هر لحظه‌ای باشد، عذاب الیم است. تنها کسی که می‌تواند کلّ صحنه قلب را شستشو بکند خداست؛ از ما واقع بر نمی‌آید، مگر حرّ (سلام‌الله‌علیه) یادش است در قیامت که با حسین بن علی چه کرد؟ هیچ یادش نیست. این خودش هم نظیر حبیب بن مظهَّر اسدی یا مظاهر اسدی می‌داند؛ همین! اصلاً یادش نیست که بد کرد؛ این از خدا بر می‌آید. فرمود که این کار را «مقلّب القلوب» می‌کند، شما تا می‌توانید عفو کنید، صَفح کنید و غفران کنید! او غفور رحیم است «بالقول المطلق». این غفور و رحیم «بالقول المطلق»، همان است.

 


[1] بقره/سوره2، آیه166.
[2] مؤمنون/سوره23، آیه101.
[3] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص229.
[4] طور/سوره52، آیه20.
[5] طور/سوره52، آیه21.
[6] سوره قیامت، آیه11.
[7] عنکبوت/سوره29، آیه13.
[8] نبأ/سوره78، آیه38.
[9] انبیاء/سوره21، آیه28.
[10] مائده/سوره5، آیه3.
[11] مائده/سوره5، آیه3.
[12] علل الشرائع، الشيخ الصدوق، ج2، ص394.
[13] اسراء/سوره17، آیه84.
[14] توبه/سوره9، آیه99.
[15] آل عمران/سوره3، آیه154.
[16] احزاب/سوره33، آیه19.
[17] احزاب/سوره33، آیه19.
[18] حشر/سوره59، آیه19.
[19] بقره/سوره2، آیه207.
[20] بقره/سوره2، آیه265.
[21] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص365.
[22] نساء/سوره4، آیه80.
[23] احزاب/سوره33، آیه36.
[24] نساء/سوره4، آیه59.
[25] نساء/سوره4، آیه59.
[26] کهف/سوره18، آیه7.
[27] آل عمران/سوره3، آیه14.
[28] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج16، ص99، أبواب جهاد النفس وما يناسبه، باب96، ح1، ط الإسلامية.