درس تفسیر آیت الله جوادی

96/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره صف آیات 2 تا 9

﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ (2) کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ اَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ (3) اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَاَنَّهُم بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ (٤) وَ اِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَد تَعْلَمُونَ اَنِّی رَسُولُ اللَّهِ اِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا اَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (5) وَ اِذْ قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی اِسْرَائِیلَ اِنِّی رَسُولُ اللَّهِ اِلَیْکُم مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَاْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ اَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هذَا سِحْرٌ مُبِینٌ (6) وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعَی اِلَی الْاِسْلاَمِ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (7) یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِاَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ (8) هُوَ الَّذِی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (9) ﴾

سوره مبارکه «صف» همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید، محور اصلی آن جهاد «فی سبیل الله» است، برای اینکه در اوّل آن سخن از جهاد است، در وسط این سوره سخن از جهاد است که ﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ اَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ اَلِیمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ﴾،[1] در آخرش هم سخن از جهاد است که فرمود: ﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا اَنصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ اَنصَارِی اِلَی اللَّهِ﴾ که ﴿فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی اِسْرَائِیلَ﴾ و ما آنها را یاری کردیم ﴿فَاَیَّدْنَا الَّذِینَ﴾، [2] این محور اصلی نشان می‌دهد که اگر کسی حرفی زد و عمل نمی‌کند یا پیغمبرش (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را آزار می‌کند یا موسای کلیم (سلام‌الله‌علیه) را آزار کرد، یا عیسای مسیح (سلام‌الله‌علیه) را آزار کرد در اموری است که «یرجع» به اصل دین، به اصل وحی، به اصل نبوت و گرنه صرف اینکه انسان حرفی بزند و عمل نکند، گرچه بد است و قرآن کریم نهی کرد؛ اما این چنین نیست که به عنوان ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ﴾ باشد.

شما ملاحظه بفرمایید همین تعبیر در پایان سوره مبارکه «شعراء» درباره شعرا آمده است که ﴿اَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لاَ یَفْعَلُونَ﴾، [3] اما غیر از یک نقد ضمنی و یک نقص ضمنی، چیزی از آن یاد نفرمود. آنها هم ﴿یَقُولُونَ مَا لاَ یَفْعَلُونَ﴾، اما اینجا فرمود: ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ اَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾، سرّش این است که در موقع تصمیم‌گیری مبارزه علیه کفر، یک کسی حرفی بزند طرحی عمل بکند که سرنوشت دفاع با آن حرف تنظیم می‌شود عده‌ای هم آماده می‌شوند و او در موقع جبهه حاضر نیست، این از آن سخنانی است که ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ﴾ و گرنه همین تعبیر ﴿اَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾، در پایان سوره مبارکه «شعراء» آمده است که ﴿وَ الشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ٭ اَلَمْ تَرَ اَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ ٭ وَ اَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لاَ یَفْعَلُونَ ٭ اِلاّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾،[4] البته آنهایی که به حرفشان عمل می‌کردند همیشه مستثنا و محترم بودند.

منظور آن است که این ﴿یَقُولُونَ مَا لاَ یَفْعَلُونَ﴾ این طور نیست که ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ﴾ باشد. یک وقت است کسی حرفی می‌زند خودش عمل نمی‌کند، این یک مرحله است. یک وقت درباره اصل نظام، درباره اصل جبهه، درباره وحی، نبوت، از این مسائل هست که کارهای کلیدی و حساس است تقریباً به اصول دین برمی‌گردد. این است که فرمود: ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ اَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ و گرنه اگر کسی خرید و فروش جزئی دارد، به عهدش وفا نکرده است، مال مردم را نداد، این هم عذاب الهی دارد؛ اما از این قبیل نیست. یا ﴿یُحِبُّونَ اَن یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا﴾،[5] آن هم چیز بدی است؛ اما این طور نیست که ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ﴾ باشد، تظاهر به دین می‌کند.

پرسش: نمی‌توانیم بگوییم چرا حرفی را می‌زنید که نمی‌توانید به آن عمل کنید؟

پاسخ: نه، «نمی‌توانید» نصیحت است. کسی نمی‌تواند، اشتباهی می‌کند، بیجا حرف می‌زند؛ اما معنایش این نیست که عمداً تصمیم بگیرد نقشه بدهد؛ ولی حاضر نشود به جبهه برود، حاضر نشود به نظام کمک بکند، این ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ﴾ است.

غرض این است که یک وقت آدم حرف می‌زند عمل نمی‌کند، این معصیت است و اگر «حق الله» در کار باشد، «حق الناس» در کار باشد، این است. چه اینکه در سوره «شعراء» اینها را مزمت کرده این درست است. یا کسی که ﴿یُحِبُّونَ اَن یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا﴾، این نقص است درست است؛ اما در برابر این عذاب‌های شدید که می‌فرماید: ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ﴾، یک؛ بعد در قسمت دیگر می‌فرماید: ﴿مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی﴾، اینها نشان می‌دهد که کار به اصل دین، به حکومت، به نظام، به اینها برمی‌گردد؛ والا یک گناه شخصی بگوییم: ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ﴾، این بعید است. انسان به قرینه ﴿اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَاَنَّهُم بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ﴾، در این زمینه حرفی بزند، نیروها آماده بشوند و او در موقع حساس حاضر نشود، یک چنین جاهایی است، و گرنه فرقی بین آیه سوره «شعراء» با این آیه که نیست. آن هم ﴿یَقُولُونَ مَا لاَ یَفْعَلُونَ﴾، اما آن نحوه تهدید نکرده؛ اما اینجا﴿کَبُرَ مَقْتاً﴾، معلوم می‌شود که آن حرف و آن فعل صبغه کلیدی دارد.

مطلب دیگر آن است که یک سلسله حرف‌های مشترک و برنامه‌های مشترک بین انبیای گذشته است، بین امم گذشته هم هست. اینکه فرمود: ﴿وَ اِذْ قَالَ مُوسَی﴾؛ یعنی این چنین نیست که حالا اگر در بین امت تو یک سلسله حرف‌هایی می‌زنند که عمل نمی‌کنند مخصوص اینها باید باشد، در بنی‌اسرائیل هم بود، در امت موسی (علیه‌السّلام) بود، در امت عیسی بود. این نام انبیا را که می‌برد یک سهم کلیدی دارد، ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی﴾، [6] ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ اِبْراهیم﴾، [7] حتی ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ﴾،[8] نام اینها را که می‌برد، انسان را به صبر و بردباری دعوت می‌کند. نام اقوام و امم آنها را که می‌برد، انسان را به تحمّل اذیت دعوت می‌کند. فرمود به موسای کلیم این بدرفتاری را کردند، به عیسای مسیح این بدرفتاری را کردند، ﴿وَ اِذْ قَالَ مُوسَی﴾ این طور بود، به امت ما هم هشدار می‌دهد که به هر حال ذات اقدس الهی یک چند باری ممکن است صبر بکند؛ ولی وقتی این لیاقت تمام شد، ﴿فَلَمَّا زَاغُوا اَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾؛ ممکن است خدای سبحان یک عده را به حال خودشان رها بکند. این هم هشداری است نسبت به امت، هم دعوت به صبر است نسبت به رهبران الهی که فرمود اینها این گونه بودند.

در جریان عیسای مسیح، چند تا مطلب هست: یکی اینکه فرمود وجود مبارک عیسای مسیح مثل موسای کلیم که ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾[9] [10] [11] بود، عیسی (سلام‌الله‌علیه) چند تا کار کرد: یکی ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾، ﴿مُصَدِّقاً﴾ معنای آن این نیست که هر چه آن حضرت فرمود الآن هم هست، بلکه معنای آن این است که هرچه آن حضرت فرمود در موطن خودش حق بود؛ منتها عمرش تمام شد. نسخ به معنای ابطال «ما تقدم» نیست، نسخ به معنای اعلام زوال عمر «ما تقدم» است و گرنه ذات اقدس الهی ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ که در سوره «آل عمران» است هر چه در عالم به عنوان حق هست از خداست. ﴿وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ﴾، این چنین نیست که حالا نسخ شدن ـ معاذالله ـ آن حرف حرف باطلی بود. معنای آن این است که مدت عمرِ آن حکم تمام شد؛ لذا ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ معنای آن این نیست که هر چه را که موسای کلیم آورد الآن هم همان حرف است. نه، می‌گوییم حق آورد؛ منتها اینکه فرمود: ﴿مُصَدِّقاً﴾، با این تعبیری که خدا در قرآن از او نقل کرد: ﴿وَ لاُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾، من حرف‌های تازه‌ای هم آوردم، بعضی از چیزها را در شرایط کنونی خدا حلال کرده است.

بنابراین معنای ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ این نیست که همه آن حرف‌ها الآن باید جاری بشود؛ معنای آن این است که آنچه را که کلیم حق آورد همه‌اش حق بود؛ منتها عمرش تمام شد. الآن هم من یک سلسله حرف‌های تازه آوردم که ﴿وَ لاُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾، این بخش اوّل.

بخش دوم این است که من بشارت می‌دهم، بشارت غیر از تصدیق است؛ یعنی من خبر می‌دهم از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که حرف‌های بهتر از ما، درجه بالاتر از ما، ایمان کامل‌تر از ما می‌آورد. اگر او هم مثل ما در همین حد حرف بزند که تبشیر نیست. اگر کسی بگوید الان وضع فعلی که دارید بعد از من هم آقایی می‌آید همین حرف‌ها را می‌زند، این که تبشیر نیست. این مطابق با همین حرف‌هاست یک چیز جدیدی نیست. اما اگر فرمود من مبشر هستم، یعنی حرف تازه می‌آورد، درجه برتر می‌آورد، دین کامل‌تر می‌آورد، این معنای تبشیر است.

مطلب دیگر آن است که امت موسای کلیم عالماً به آن حضرت اهانت می‌کردند. امت عیسای مسیح هم این چنین بودند. همین امم نسبت به پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عالماً و عامداً معصیت می‌کردند. از اینکه وجود مبارک عیسای مسیح گفت آن که می‌آید حرف تازه دارد، از این کلمه ﴿مُبَشِّرَاً﴾ معلوم می‌شود و قرآن کریم هم درباره وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود این پیامبری که می‌آید تنها حرف‌های گذشتگان را تصدیق نمی‌کند؛ آیه 48 سوره مبارکه «مائده» این است: ﴿وَ اَنْزَلْنَا اِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾، در انجیل نسبت به تورات مصدّق بود؛ اما هیمنه و سلطنت و سیطره نداشت. این نسبت به همه کتاب‌های آسمانی هیمنه دارد، سلطنت دارد، چیز جدیدی در آنها هست که در انبیای قبلی نبود؛ لذا می‌شود تبشیر. وقتی این مهیمن شد؛ یعنی حرف‌های تازه‌تر، بالاتر، علمی‌تر داشت، عیسای مسیح (سلام‌الله‌علیه) هم از چنین کتابی خبر می‌دهد، پس می‌شود مبشّر. این ﴿مُبَشِّرَاً﴾ سوره «صف»، با ﴿مُهَیْمِناً﴾ سوره «مائده» آن وقت می‌شود هماهنگ. این گونه‌ای از تفسیر قرآن به قرآن است، با اینکه هیچ ارتباطی بین «کلمتین» نیست. بارها به عرض شما رسید تفسیری به دست ما نرسید چه شیعه چه سنّی که عنوان «القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»[12] [13] را ما ندیده باشیم، حتی آخرین تفسیری که سنّی‌ها نوشتند مثل المنار، آن هم تصریح می‌کند که «القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»؛ اما غالب اینها در مدار المعجم می‌اندیشند؛ آیه‌ای را که وارد شده است کلمات این آیه را ارزیابی می‌کنند برابر المعجم این کلمات را در سایر آیات شناسایی می‌کنند اینها را جمع‌بندی می‌کنند خیال می‌کنند این تفسیر قرآن به قرآن است! اما المیزانکاری به المعجم ندارد، کاری به لفظ ندارد، کاری به کلمه و واژه ندارد کاری به محتوا دارد، این محتواها را هماهنگ می‌کند. ببینید بین مهیمن و مبشّر هیچ تناسبی نیست؛ اما او چون هیمنه دارد گزارش از این می‌شود تبشیر و تبشیر حتماً نسبت به آینده برتر و بهتر است. پس آیه 48 سوره مبارکه «مائده» که دارد: ﴿وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾ با آیه محور بحث فعلی که ﴿وَ مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَاْتِی مِن بَعْدِی﴾ کذا، هماهنگ می‌شود.

مطلب دیگر این است که نه تنها فرعون در برابر موسای کلیم عالماً عامداً گناه می‌کرد، مسیحی‌ها عالماً عامداً در برابر پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گناه کردند و می‌کنند، چرا؟ برای اینکه وجود مبارک مسیح (سلام‌الله‌علیه) تمام خصوصیات را گفته، نه تنها یک بشارت کلّی داد، خصوصیاتش را هم گفته است؛ از چه دودمانی است، با چه قیافه‌ای است، از کجا برمی‌خیزد، چه وقت، اینها را فرموده است. در سوره مبارکه «بقره» در «انعام» هم هست؛ در سوره مبارکه «بقره» آیه 146 فرمود: ﴿الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ اَبْنَاءَهُمْ﴾، ما طرزی وجود مبارک حضرت را در انجیل معرفی کردیم شناسنامه‌اش را گفتیم آنها همان طوری که جوان‌های خودشان را می‌شناسند این حضرت را هم می‌شناسند، ما هیچ ابهامی نگذاشتیم. کلّی‌گویی نکردیم، همان طوری که اینها بچه‌های خود را می‌شناسند حضرت را هم می‌شناسند. همه خصوصیات را ما آن‌جا گفتیم. اینها عالماً عامداً معصیت کردند گفتند: ﴿سِحْرٌ مُبِینٌ﴾ است. آن غده بدخیم این است که ما آن نیروی عمل را رها کردیم ما در حوزه و دانشگاه فقط به درس و بحث و تالیف و تدریس و اینها می‌پردازیم. هیچ یعنی هیچ! هیچ ارتباطی بین عقل نظر که مسئول‌اندیشه است که کار حوزه و دانشگاه است با عقل عمل که مسئول انگیزه و اراده است نیست. حالا آن از کجا آسیب می‌بیند حرفی دیگر است؛ یعنی ممکن است که ما مطلبی را صد درصد درست بدانیم و معصیت بکنیم، چرا؟ برای اینکه کار ما علم است، کار ما عقل نظری است، عقل نظری مسئول فهم است. ما یک فهم داریم، تصور داریم، تصدیق داریم، قیاس داریم، استدلال داریم، اقسام ادله داریم که یک متولی دارد؛ یک اراده داریم، یک عزم داریم، یک نیت داریم، یک اخلاص داریم که مسئولش عقلی است که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»، [14] ما اگر آنچه را می‌دانیم عمل بکنیم و آنچه را عمل می‌کنیم برابر علم ما باشد، این دو عقل با هم پیش می‌روند، می‌شویم عالم باعمل؛ اما اگر این را بگذاریم کنار، تمام تلاش و کوشش ما این است که بخوانیم و بالا بیاییم! آن بیچاره ضعیف می‌شود.

چند بار این قصه به عرض شمارسید ما اگر از مثال پی به ممثّل ببریم این مطلب تا حدودی برای ما روشن می‌شود در بدن ما یعنی در نشئه طبیعت یک مَقسم داریم و چهار قسم زیر این مَقسم است؛ آن مقسم این است که ما یک سلسله نیرویی داریم که متولّی فهم و درک هستند، یک سلسله نیرویی داریم که مسئول حرکت و کار هستند، این مقسم است. نمونه‌ آن این است که چشم و گوش داریم برای فهمیدن و شنیدن و دیدن، دست و پایی داریم برای دویدن و رفتن و آمدن، این مقسم است. زیر این مقسم، چهار قسم وجود دارد: یا هر دو قوی‌ هستند یا هر دو ضعیف‌ هستند یا این یکی قوی است آن یکی ضعیف است، یا آن یکی قوی است این یکی ضعیف است.

آنکه هر دو قوی باشد مثل کسی که چشم و گوش او سالم است دست و پای او هم سالم است این مار و عقرب را که دید زود فرار می‌کند. معطّل چیزی نیست. وقتی می‌بیند اتومبیلی با سرعت دارد می‌آید می‌رود کنار. او هم چشم و گوشش سالم است هم دست و پایش سالم است این از خطر مصون است.

گروه دوم کسانی هستند که چشم و گوش آنها سالم است؛ اما دست و پایشان فلج و ویلچری است. این مار را می‌بیند، عقرب را می‌بیند؛ اما چشم که فرار نمی‌کند، دست و پا فرار می‌کند این ویلچری است. حالا شما مرتّب به او عینک بده، دوربین بده، ذرّه‌بین بدهد، میکروسکوب بده، تلسکوب بده، این مشکل دید ندارد، او مشکل عمل دارد دست و پایش فلج است، این می‌شود عالم بی‌عمل.

قسم سوم آن است که بخش‌های تحریکی او قوی است، بخش‌های ادراکی او ضعیف است. کسی که کور و کر است و اینها؛ اما دست و پای سالمی دارد. این مثل مقدس بی‌درک است هرچه به او بگویی عمل می‌کند؛ اما نمی‌فهمد که چه کار بکند!

خدا بعضی از اساتید ما را غریق رحمت کند! آن روزها که عهد ایشان بود که مفاتیح مرحوم شیخ عباس چاپ نشده بود، ایشان می‌فرمودند که بعضی از این عوام‌ها ماه مبارک رمضان که می‌شد یک دوره زاد المعاد را ختم می‌دهند. زاد المعاد اعمال دوازده ماه است همه این عبادت‌ها فضیلت دارد؛ اما این طور نیست که زاد المعاد مثل قرآن باشد یک دوره ختم بدهید. این اعمال‌ام داود را انجام می‌دهد، اعمال فلان روز را انجام می‌دهد، این درست است که عبادت است؛ اما آن برای ماه رجب است. می‌فرمودند بعضی از این مقدسین بی‌درک وقتی ماه مبارک رمضان شد یک دوره زاد المعاد را ختم می‌دهند خیال می‌کنند که مثل قرآن است!

گروه چهارم فاقد طهورین هستند، جاهل متهتّک هستند؛ نه چشم و گوش سالمی دارند نه دست و پای سالم. پس یک مَقسم داریم و اقسام چهارگانه ذیل آن است.

در درون ما هم همین طور است؛ ما یک مقسم داریم؛ یعنی یک عقل‌اندیش‌ورز داریم که کار حوزه و دانشگاه با این عقل می‌گردد. یک عقل عملی داریم که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان» که حرم و مسجد و حسینیه و بازار و جامعه را این می‌گرداند، این مقسم است. تحت این هم چهار قسم است: بعضی عقلین آنها سالم است هم خوب می‌فهمند هم خوب عمل می‌کنند، اینها عالم عادل‌ هستند. بعضی‌ها خوب می‌فهمند؛ اما این که باید تصمیم بگیرد این فلج است. ببینید وجود مبارک کلیم حق به فرعون فرمود برای تو صد درصد بعد از این مناظره ثابت شد که حق با من است: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا اَنزَلَ هؤُلاءِ اِلاّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الارْضِ بَصَائِرَ﴾؛[15] هیچ تردیدی ندارید که این معجزه است، برای اینکه خود کارشناسان شما آمدند گفتند این معجزه است. این ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا اَنفُسُهُمْ﴾، [16] همین است، این «الف و سین و تاء» استیقن، نشانه آن مبالغه است، مثل «استکبر»؛ نه به معنی طلب باشد؛ نظیر «اسْتکتَبَ»، یعنی صد درصد برای فرعون مسلّم شد که حق با موسای کلیم است. صد درصد برای آنها مسلّم شد که حق با این است. چرا یک عالم بی‌عملی با اینکه می‌داند فلان آیه این کار را حرام کرده انجام می‌دهد؟ حالا شما مدام برای او آیه بخوان، مدام روایت بخوان! او خودش گفته و بحث کرده، او مشکل علمی ندارد که شما برایش آیه می‌خوانید! مگر علم عمل می‌کند؟ مگر چشم فرار می‌کند؟ مگر گوش فرار می‌کند؟ دست و پا فرار می‌کند که فلج است. این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ اَسِیر تَحْتَ هَوَیً اَمِیر»،[17] حالا این اسیر زنجیری است این چه کار بکند؟ مگر علم کار می‌کند؟ مرگ علم می‌دود؟ مگر علم تصمیم می‌گیرد؟ عزم مربوط به عقل عملی است که الآن زنجیری است. «کَمْ مِنْ عَقْلٍ اَسِیر تَحْتَ هَوَیً اَمِیر».

پرسش: به راه‌انداختن اراده و عزم تمرین می‌خواهد.

پاسخ: عمل تمرین است، تمرین همین است؛ گاهی با نذر است، بزرگان حکمت هم گفتند سرّ اینکه ذات اقدس الهی این هفده رکعت را یکجا نخواست، اگر می‌فرمود این هفده رکعت نماز را شما در فلان وقت از روز باید بخوانید ما می‌گفتیم چشم! اما حکمت این است که صبح یک قدری، ظهر یک قدری، عصر یک قدری، مغرب یک قدری، عشا یک قدری، تا آدم برود غفلت کند به نام خدا. توزیع پنج نماز در پنج وقت برای غفلت‌زدایی است. این برای همین است! فرمود این عقلی که شکست خورده است با آن چه کار بکنید؟ «کَمْ مِنْ عَقْلٍ اَسِیر تَحْتَ هَوَیً اَمِیر».

انسان مثل بچه پیغمبر خود را بشناسد، ﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ﴾، هیچ تردیدی ندارند. تمام علامت‌ها را مسیح (سلام‌الله‌علیه) گفته. الآن برای مسیحیت همین مانده یک صلیب، همین! امروز حجاب نه، فردا عفاف نه، همین در می‌آید. مسیحیت با همین جلال و شکوهی که قرآن از آن به عظمت یاد می‌کند، الآن چه چیزی از آن مانده است؟ همین دست تکان دادن این گونه مانده است.

پرسش: ...

پاسخ: صدها کار هست، ما تمام کارها را با هماهنگی انجام می‌دهیم. بارها یعنی بارها به عرض شما رسید وقتی بحث دقیق شد به آن دقت باید گوش بدهید. یک وقت قلب را این پزشک می‌خواهد عمل بکند، این رگ‌هایی که با چشم عادی دیده نمی‌شود، با چشم مسلّح به زحمت دیده می‌شود، اینها صدها کار را با هم انجام می‌دهند؛ اما یکی از این رگ‌های ظریف مویی که بسته است، آن پزشک دقیق می‌گوید هیچ یعنی هیچ! من که می‌خواهم عمل بکنم هیچ ارتباطی با این رگ سالم ندارد، من این رگ بغلی را می‌خواهم عمل بکنم. با اینکه صدها کار را با هم می‌کنند. اصلاً کار ما با هماهنگی چشم و دست و پاست؛ اما وقتی بحث دقیق یعنی دقیق! وقتی دقیق شد که انسان عالم بی‌عمل را می‌خواهد معرفی بکند باید بگوید هیچ ارتباطی بین عقل نظر و عقل عمل نیست. وقتی می‌خواهد این رگ مویی بسته را باز کند می‌گوید هیچ ارتباطی با آن رگ ندارد من کاری با آن رگ ندارم. با اینکه صدها کار را این دو تا رگ با هم انجام می‌دهند. چشم هم همین طور است؛ یک چشم پزشک وقتی می‌خواهد گوشه‌ای از این پرده‌ها را عمل کند بگوید هیچ ارتباطی با پرده دیگر ندارد، با اینکه صدها کار را اصلاً با هم انجام می‌دهند. وقتی سخن از علم بی‌عمل شد؛ یعنی هیچ ارتباطی بین محور عزم با محور جزم نیست. این آقا مشکل عملی دارد مشکل علمی ندارد. بنابراین مرتّب آیه بخوانی، مرتّب روایت بخوانی فایده ندارد.

فرمود اینها مثل جوان‌ها پیغمبر را می‌شناسند از بس که مسیحِ حق خصوصیات وجود مبارک حضرت را گفته؛ از چه دودمانی است، از چه خاندانی است، قیافه‌اش چیست، وضعش چیست، این گونه است، ﴿یَعْرِفُونَهُ﴾. پس معلوم می‌شود خیلی‌ها در حد خود یک فرعون کوچکی هستند. موسای کلیم (سلام‌الله‌علیه) به فرعون (علیه اللّعنة) فرمود بر تو صد درصد ثابت شده. این ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا اَنفُسُهُمْ﴾ همین است. این ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا اَنزَلَ هؤُلاءِ اِلاّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الارْضِ بَصَائِرَ﴾ همین است. این ﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ اَبْنَاءَهُمْ﴾ همین است. فرمود هیچ تردیدی ندارند، ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمُ﴾، همین که مثل جوان‌هایشان می‌شناختند وقتی قرآن را آوردند گفتند ـ معاذالله ـ این سِحر است. پس معلوم می‌شود این خطر، این غده بدخیم خیلی‌ها را تعقیب می‌کند. اینجاهاست که فرمود چرا حرفی می‌زنید که عمل نمی‌کنید؟ و گرنه در پایان سوره «شعراء» هم همان حرف را زده بود.

فرمود ما خصوصیات را گفتیم، نه تنها شخص حضرت را می‌شناسند شخصیت حقوقی او را هم می‌شناسند، رهآورد کتابش را هم می‌شناسند. در همان سوره مبارکه «اعراف» آیه 157 فرمود: ﴿الّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْاُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَ الْاِنْجِیلِ﴾؛ ما همه خصوصیات را گفتیم. ﴿یَاْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الاغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾، ره‌آوردش را هم گفتیم، خصوصیات شناسنامه‌ای او را هم گفتیم خصوصیات شناسنامه‌ای را در سوره «انعام» و «بقره» مشخص کردیم که﴿یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ اَبْنَاءَهُمْ﴾، خصوصیات مکتبش را هم در سوره «اعراف» و امثال آن فرمودند.

در پایان سوره مبارکه «فتح» هم فرمودند تمام این حرف‌ها ما در تورات هست، در انجیل هست مشخص کردیم. در بخش پایانی سوره مبارکه «فتح» این است، فرمود وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او رسول خداست: ﴿وَ الَّذِینَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سِیَماهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ اَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْاِنجِیلِ کَزَرْعٍ اَخْرَجَ شَطْاَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ﴾ که فرمود ما مسلمان‌ها را آن گونه معرفی کردیم. گفتیم مسلمان‌ها در عین حال که کمالِ احترام را می‌گذارند احترام متقابل می‌گذارند، دستشان نزد هیچ کس دراز نیست. اصلاً مسلمان‌ها را ما در کتاب‌های آسمانی پیشین معرفی کردیم که مسلمان‌ها مستقل هستند و روی پای خودشان می‌ایستند. یعنی چه؟ چگونه مَثَل زدیم؟ چگونه گفتیم که ملّت اسلامی دستش نزد کسی دراز نیست؟ گفت این طور گفتیم: ﴿وَ مَثَلُهُمْ فِی الْاِنجِیلِ کَزَرْعٍ اَخْرَجَ شَطْاَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ﴾، این کتاب بوسیدنی نیست؟! ‌ای کاش به ما می‌گفتند هر شب قرآن به سر بکنید! فرمود ما قبلاً چند صد سال قبل! گفتیم مسلمان‌ها مثل ساقه گندم‌ هستند؛ از این روشن‌تر و عوامی حرف زدن‌تر! ؟ ساقه گندم را فرمود دستش نزد هیچ کس دراز نیست. ساقه گندم این قدر به آن هوش دادیم که بفهمد باد که می‌آید این را می‌شکند این چند سانت که آمد کمربند محکم درست می‌کند برای خودش؛ البته ما یادش دادیم ما این کار را می‌کنیم. این بند بندها که او را محکم می‌کند، گفت ما در انجیل گفتیم که ملّت مسلمان مثل این خوشه گندم است این یک چند سانتی که بالا آمد محکم کمرش را می‌بندد که بتواند بر پای خودش بایستد. یک چند سانت دیگر که بالا آمد محکم گره می‌زند که روی پای خودش بایستد باد او را نشکند. ﴿وَ مَثَلُهُمْ﴾ در انجیل ﴿کَزَرْعٍ﴾ مثل خوش گندم ﴿اَخْرَجَ شَطْاَهُ﴾؛ جوانه زد، ﴿فَآزَرَهُ﴾؛ «آزَرَهُ»؛ یعنی از خودش وزیر گرفت. «وزیر»؛ یعنی آن کسی که بار سنگینی را حمل می‌کند. کمربند این گندم وزیر اوست، «آزَرَهُ»؛ یعنی «اغلظَ بَدَنهُ بوزیره»، «وزر»؛ یعنی بار سنگین. وزیر کسی است که بار سنگین را به دوش بکشد، نه بار سنگین را روی دوش مردم بگذارد. وزیر معنایش این است. این گریه ندارد کشوری که همه چیز دارد خدا چگونه به ما بگوید و حرف بزند؟ فرمود حداقل مثل این خوشه گندم باش، روی پای خودت بایست! ﴿فَآزَرَهُ﴾، شما از دیگری می‌خواهی کمک بگیری؟ وزیر خودت، خودت باش. ﴿فَآزَرَهُ﴾؛ یعنی ﴿فَآزَرَهُ﴾؛ یعنی «جعل من ذاته وزیرا له» و گرنه باد می‌شکند. فرمود قدری بالاتر آمد بند سوم را هم می‌زند؛ لذا تا آخر ایستاده روی پای خودش، میوه می‌دهد و کشاورز را هم راضی نگه می‌دارد. چرا؟ برای اینکه هر چه که می‌آید، هم کمربند درونی دارد وزیر از خودش است، هم آن پایه قبلاً اگر قطرش دو سانت است، حالا سه سانت است؛ قبلاً سه سانت بود حالا چهار سانت است. ﴿فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ﴾ روی پای خودش ایستاده. ما اصلاً قبلاً گفتیم مسلمان یعنی همین! مسلمان یعنی همین! آن وقت بی‌عرضگی حقیقت شرعیه ندارد! یعنی شما دلتان می‌خواهد خدا در قرآن آیه نازل بکند که «یا ایها الذین آمنوا» اگر کسی بی‌حساب و بی‌کتاب پول به کسی بدهد او بی‌عرضه است! عُرضه آقایان حقیقت شرعیه نمی‌خواهد. برای چه به ما گفتند شب و روز قرآن بخوانید؟ البته ثواب دارد ثوابش محفوظ است؛ فرمود روی پای خودت بایست. چند صد سال قبل ما گفتیم که شناسنامه مسلمان‌ها این است که روی پای خودشان ایستاده‌اند. همین گندم که روی پای خودش ایستاده به خیلی‌ها کمک می‌کند بله، به خیلی‌ها آدم کمک می‌کند؛ اما روی پای خودش ایستاده. فرمود: ﴿وَ مَثَلُهُمْ فِی الْاِنجِیلِ کَزَرْعٍ اَخْرَجَ شَطْاَهُ﴾ اوّل جوانه زد. این جوانه با یک باد می‌شکند. این جوانه وزیر می‌خواهد، مرتّب باغبان بیاید چوب زیر پایش بگذارد، باغبان نمی‌خواهد. حالا کجاست باغبان؟ از جای دیگر باربر ببرد؟ نخیر! خودش کمربند درست می‌کند، ﴿فَآزَرَهُ﴾؛ یعنی «جعل من ذاته وزیرا له» بعد وزیر شد پایه قبلی چه می‌شود؟ او را محکم کرد، ﴿فَاسْتَغْلَظَ﴾ همزمان؛ هم یک وزیر برای این سانت پنجم و ششم درست کرد، هم آن سانت اوّل و دوم را هم غلیظ کرد که بتواند روی پای خودش بایستد. ﴿فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ﴾؛ روی پای خودش ایستاده. اصلاً مسلمان یعنی همین! حکومت اسلامی یعنی همین! آن وقت ﴿یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ﴾؛ کشاورز تعجب می‌کند که این چه نظم دقیقی است! این چه نظمی است! چه کسی به او هوش داد که وزیر از خودش بگیرد وکیل از خودش بگیرد از بیگانه تمنّا نکند؟ ﴿لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ﴾ همین درست است. هم کفّار به معنی زرّاع است هم کفّار به معنی کذایی است. اگر وزیر از خود وکیل از خود داخله از خود روی پای خودشان ایستادند کمربند از خود، دیگری تحمّل نمی‌کند بله این است، اصلاً مسلمانی یعنی همین! حالا روشن می‌شود آیه محل بحث که فرمود: ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾، معنای آن این نیست که آقابالاسر کسی بشوید. این بیان نورانی پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثّناء) که فرمود: «الْاِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه» ‌، [18] این جمله خبریه است، یک؛ و به داعی انشا القا شده، دو؛ یعنی «ایها المسلمون» این اسلام را بالا ببرید وگرنه خودبخود که بالا نمیرود. چرا؟ برای اینکه این دین آمده ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾، این دین آمده که بگوید ما روی پای خودمان ایستاده‌ایم. چرا حضرت فرمود؟ یعنی خواست ـ معاذالله ـ تکبر ملت اسلام را نشان بدهد؟ نه، فرمود این مکتب باید بالا باشد، «الْاِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه» ‌. این بیان نورانی که این لبان مطهر را باید بوسید، از همین آیه گرفته شده: ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾، حالا مکاتب باطله هیچ! ملتی وقتی روی پای خودش ایستاده دیگران به او نیازمند هستند، دیگران که این مکتب را ندارند. بنابراین اگر حضرت فرمود: «الْاِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه» ‌، برای اینکه خدای سبحان فرمود این کار را کردیم ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾، که در آیه نُه همین سوره است.

بنابراین هم امت کار فرعون را کرد، هم خود فرعون در برابر حق ایستاد. ما ـ خدای ناکرده ـ اگر عالم بی‌عمل باشیم این خطرِ بدخیم ما را هم تعقیب می‌کند؛ اما به برکت قرآن و عترت امیدواریم همه ما راه نجات پیدا کنیم.


[1] صف/سوره61، آیه11.
[2] صف/سوره61، آیه14.
[3] شعراء/سوره26، آیه226.
[4] شعراء/سوره26، آیه224ـ227.
[5] آل عمران/سوره3، آیه188.
[6] مریم/سوره19، آیه51.
[7] مریم/سوره19، آیه41.
[8] مریم/سوره19، آیه16.
[9] بقره/سوره2، آیه97.
[10] آل عمران/سوره3، آیه3.
[11] مائده/سوره5، آیه46.
[12] الکشاف، زمخشری، ج2، ص430.
[13] کامل بهایی (طبری)، ص390.
[14] الکافی- ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی ج1، ص11.
[15] اسراء/سوره17، آیه102.
[16] نمل/سوره27، آیه14.
[17] نهج البلاغة، ت محمد الدشتی ج، ص347.
[18] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق ج4، ص334.