درس تفسیر آیت الله جوادی

96/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره ممتحنه آیات 10 تا 13

﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ اَعْلَمُ بِاِیمَانِهِنَّ فَاِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ اِلَی الْکُفَّارِ لاَ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُم مَا اَنفَقُوا وَ لاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ اَن تَنکِحُوهُنَّ اِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ وَ لاَ تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ وَ سْاَلُوا مَا اَنفَقْتُمْ وَ لْیَسْاَلُوا مَا اَنفَقُوا ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (10) وَ اِن فَاتَکُمْ شَی‌ءٌ مِنْ اَزْوَاجِکُمْ اِلَی الْکُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ اَزْوَاجُهُم مِّثْلَ مَا اَنفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی اَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ (11) یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَی اَن لاَ یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لاَ یَسْرِقْنَ وَ لاَ یَزْنِینَ وَ لاَ یَقْتُلْنَ اَوْلاَدَهُنَّ وَ لاَ یَاْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ اَیْدِیهِنَّ وَ اَرْجُلِهِنَّ وَ لاَ یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (12) یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسوا مِنَ الْآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ اَصْحَابِ الْقُبُورِ (13) ﴾

این سوره مبارکه «ممتحنه» که در بخش پایانی عمر مبارک حضرت؛ البته قبل از سوره «مائده» و اینها نازل شد، جریان «صلح حدیبیه»[1] را که عهدنامه‌ای بین اسلام و کفر نوشته شد، آن را مطرح می‌کنند؛ موادی از آن عهدنامه که اگر مردی از مکه به مدینه آمد، اینها برگردانند؛ این در عهدنامه و صلح‌نامه حدیبیه در سال شش هجری بود. اما در آن صلح‌نامه و عهدنامه سخن از آمدن زن‌ها نبود، سخن از اینکه اگر زنی مسلمان شد و هجرت کرد، مطرح نشد.

در آیه دَه فرمود اگر زن‌هایی ایمان آوردند و به عنوان هجرت «الی الله» از مکه به مدینه آمدند و ادعای ایمان داشتند، گرچه خدا به باطن اینها عالِم است که مثلاً ایمان آوردند؛ اما شما برای اینکه حجت داشته باشید، باید بررسی کنید؛ اگر شهادتین جاری کردند و برای شما مسلّم شد که اینها ایمان آوردند، بعضی از کارها را حتماً باید بکنید، بعضی از کارها را می‌توانید بکنید. آن کارهایی که حتماً باید بکنید، اینها را نباید به مکه برگردانید، برای اینکه نه اینها برای شوهرهایشان حلال‌ هستند، نه شوهرهای اینها برای اینها حلال. گاهی حلّیت دو جانبه است، گاهی حرمت دو جانبه است گاهی حلّیت یا حرمت یک جانبه. آن‌جا که حلّیت دو جانبه است؛ مسلمان با مسلمان، شیعه با شیعه، اینها حلّیت دوجانبه است. آن‌جایی که حرمت دو جانبه است این است که مسلمان با کافر، کافر با مسلمان در عقد دائم. آن‌جا که حلّیت یک جانبه است مرد مسلمان می‌تواند با کتابیه عقد انقطاعی داشته باشد؛ اما زن مسلمان نمی‌تواند به عقد کتابی دربیاید چه دائم چه منقطع. این احکام را فقه مشخص کرد، فرمود حتماً باید این زن‌ها را در حیطه اسلام نگه دارید، حق برگشتن ندارید، نهی کرده است.

این کلمه «رَجعَ» اگر مصدرش «رَجْع» باشد این متعدی است و اگر «رجوع» باشد این لازم است ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾[2] این از «رَجَعَ، یرجِعُ، رَجْعاً» است؛ اما «رَجَعَ، یَرجِعُ، رُجُوعاً» آن لازم است. این ﴿لاَ تَرْجِعُوهُنَّ﴾ که متعدی است از سنخ ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ یا ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعیدٌ﴾[3] است که متعدی است، نه از سنخ «رَجَعَ، یَرجِعُ، رُجوعاً» باشد که لازم است. فرمود حق ندارید اینها را برگردانید، این حکم الزامی است؛ اما حکمی که جایز است می‌توانید با اینها ازدواج کنید ﴿فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ اِلَی الْکُفَّارِ﴾، برای اینکه ﴿لاَ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ﴾، درست است که هر قوم نکاحی دارد، درست است که «اَلْزِمُوهُم‌ بِمَا اَلْزَمُوا بِهِ اَنْفُسَهُم‌»[4] اما شما مؤمنه‌ای را به آنها بدهید که اینها برابر با قواعد خودشان با او ازدواج کنند، این جایز نیست. بعد فرمود حالا مهریه‌ای که آنها دادند هزینه‌ای که آنها بر این زن‌ها کردند، این چه می‌شود؟ فرمود این را باید جبران بکنید. اگر مردی به همسرش مهریه داد و هزینه او را داد؛ ولی این زن اسلام آورد و از مکه به مدینه مهاجرت کرد، شما باید مهریه آن مرد را بپردازید، ﴿وَ آتُوهُم﴾؛ یعنی به شوهرهای اینها ﴿مَا اَنفَقُوا﴾؛ هر چه بر اینها هزینه کردند، مهریه و اینها بپردازید، این تمام شد، این کارها را حتماً باید بکنید؛ یعنی آن رجوع حرام است، یک؛ پرداخت خسارت بر شوهرها واجب است، دو؛ آن نهی و این امر الزامی است اینها را مشخص کرد؛ اما حکم سوم حکم اباحی است، می‌توانید با این زن‌ها ازدواج کنید؛ البته بعد از عدّه نگه داشتن، چون مستحضرید اگر کسی همسر کسی باشد و آمیزش نشده باشد که عدّه ندارد و اگر همسر کسی نبود و آمیزش داشت، باز عدّه ندارد؛ همان طوری که «لا مَهر لبغی»؛[5] [6] «لا عدّة لبغی»؛ آمیزش محرَّم همان طوری که مهر ندارد، عدّه هم ندارد، ولی براساس قاعده «الزام» «لِکُلِّ قَوْمٍ نِکَاح‌»،[7] «اَلْزِمُوهُم‌ بِمَا اَلْزَمُوا بِهِ اَنْفُسَهُم‌»، اینها زن و شوهر هستند و آمیزش قانونی داشتند، آمیزش حلال داشتند بر اساس ملّیت خودشان، باید عدّه نگه بدارند. بعد از اینکه عدّه‌شان تمام شد از آن به بعد می‌توانید با آنها ازدواج کنید ﴿وَ لاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ اَن تَنکِحُوهُنَّ اِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ﴾؛ مهریه اینها را هم باید به اینها بپردازید. ﴿وَ لاَ تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ﴾، این حکم چهارم هم حکم تحریمی است؛ یعنی گفتیم در این فضایی که اگر کسی از آن‌جا آمده و می‌تواند ازدواج بکنید، این مربوط به مؤمنات است. معنای آن این نیست که اگر خواستید با زن کافره ازدواج کنید آن هم بتوانید که «عِصَم» جمع عصمت است این جایی که النگو نصب می‌کنند این را می‌گویند «مِعْصَم» و جمع آن هم «معاصم» است. «معاصمُ النّساء»؛ یعنی این جایی که النگو و اینها را نصب می‌کنند. این کنایه از این است که با اینها ازدواج نکنید. این را مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه) در تبیان[8] دارد که این ﴿وَ لاَ تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ﴾، این اعم از نکاح کتابی و غیر کتابی است و احیاناً از بعضی از کلمات بزرگان اهل تفسیر برمی‌آید که این ناسخ آیه سوره مبارکه «مائده» است؛ آیه پنج سوره مبارکه «مائده» این است که ﴿الْیَوْمَ اُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ اُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ﴾ که این ظاهرش این است که اینها ذاتاً نجس نیستند؛ یعنی اهل کتاب یک وقت است که در اثر استعمال مشروبات یا استفاده از گوشت خوک و مانند آن، نجاست عرضی در دستگاه اینها در لباس اینها در بدن اینهاست، آن حسابش جداست؛ اما اگر رفتند دوش گرفتند از دوش درآمدند و دست به چیزی هم نزدند، این دلیلی بر نجاست آنها نیست، ظاهراً اینها نجاست ذاتی ندارند؛ مثل کافر حربی که نجاست ذاتی دارد، اینها نجاستشان عرضی است به آیه همین پنج سوره مبارکه «مائده»، فرمود: ﴿الْیَوْمَ اُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ اُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ﴾، صاحب جواهر و دیگران (رضوان الله تعالی علیهم) اصرارشان این است که طعام آنها بر شما حلال است و طعام شما برای آنها حلال؛ یعنی جو و گندم و این خشکبار. در حالی که سوره مبارکه «مائده» آخرین سوره‌ای است که بر حضرت نازل شده. این جریان داد و ستد جو و گندم و برنج و امثال آن سالیان متمادی در مدینه رایج بود؛ حتی قرض می‌گرفتند نسیه می‌گرفتند، خود اهل بیت (علیهم‌السّلام) با آنها معامله داشتند قبلاً، این که نازل بشود امروز طعام آنها بر شما حلال است معلوم می‌شود طعام خشکبار نیست و گرنه آن‌که قبلاً مرتباً اینها داد و ستد می‌کردند گندم می‌گرفتند جو می‌گرفتند و مانند آن.

پرسش: پس ذبایح آنها حرام است.

پاسخ: نه، ذبایح حساب دیگر است، چون در ذبایح شرط برای مذبوح است که باید قابل تذکیه باشد، یک؛ یک شرط مربوط به ذابح است که باید مسلمان باشد و نام خدا را ببرد، دو؛ یک شرط مربوط به کیفیت ذبح است که باید رو به قبله و اینها باشد. اگر نام خدا را بردند و مذبوح هم قابل ذبح بود، مشکلات دیگر نداشت، می‌توانستیم بگوییم؛ اما در ذبیحه تنها نظیر طعام و پخت و پَز کافی نیست، آن ارکان دیگر هم باید جمع بشود؛ لذا حکم ذبیحه حکم غذای معمولی را ندارد، چون آن‌جا چند عنصر شرط است؛ یکی مربوط به مذبوح است، یکی مربوط به ذابح است، یکی مربوط به کیفیت ذبح است، یکی مربوط به کیفیت تکلّم ذابح است که در حال استقبال چه بگوید.

بنابراین در اینجا فرمود: ﴿وَ طَعامُ الَّذینَ اُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ﴾؛ زن‌های باایمان را می‌توانید ازدواج کنید. ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ اُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾؛ زن‌های باایمان که آلوده نیستند و اهل کتاب‌ و کتابی‌ هستند، مسیحی و یهودی‌ هستند. برخی‌ها خواستند از این آیه مطلق بفهمند؛ چه نکاح دائم چه نکاح منقطع؛ اما جمع بین آیتین و جمع بین روایات، ظاهراً نتیجه آن این است که مسلمان می‌تواند عقد انقطاعی داشته باشد با زن پاکدامن اهل کتاب. این که مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه) در تبیان مثلاً دارند که این ﴿وَ لاَ تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ﴾، این «کوافر» عام است یا مطلق است، اعم از کتابی و غیر کتابی را شامل می‌شود و احیاناً مقدم بر مثلاً آیه «مائده» است این فرمایش تام نیست، برای اینکه برخی‌ها سخن از نسخ را حتی به میان آوردند. نسخ تام نیست، برای اینکه سوره مبارکه «ممتحنه» قبل از «مائده» نازل شد «مائده» چون همین ﴿الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ﴾[9] و اینها که مربوط به غدیر است در سوره مبارکه «مائده» است. این «مائده» «آخر ما نزل» است؛ آخرین سوره‌ای است که بر حضرت نازل شده، جریان غدیر که دو ماه و نیم قبل از رحلت آن حضرت بود اتفاق افتاد. هجده ذی حجّه جریان غدیر اتفاق افتاد، تا هجده محرَّم یک ماه، تا هیجده صفر دو ماه، آخر صفر هم که حضرت رحلت کردند. این آخرین سوره است که بر حضرت نازل شده، نمی‌تواند آیه سوره مبارکه «مائده» منسوخ بشود به آیه‌ای که مدت‌ها قبل مثلاً نازل شده. نعم! این ﴿لاَ تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ﴾، اگر عام است این می‌تواند مخصّص باشد؛ اگر مطلق است این می‌تواند مقیّد باشد. آن دارد: ﴿وَ لاَ تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ﴾، اعم از کتابی و غیر کتابی. اینجا می‌فرماید اگر کتابی بود عیب ندارد. به وسیله روایات هم تخصیص داده شد که اگر عقد انقطاعی باشد عیب ندارد. بنابراین احتمال اینکه آیه پنج سوره «مائده» منسوخ بشود به وسیله آیه سوره مبارکه «ممتحنه»، این اصلاً تام نیست.

اینجا فرمودند می‌توانید ازدواج بکنید؛ اما دائم نه، و انقطاعی و این تخصیص خورده، از آیه سوره مبارکه «ممتحنه» استفاده نمی‌شود، این نهی است یا مطلق یا عام؛ ولی از آیه پنج سوره «مائده» استفاده می‌شود. اینجا نهی مطلق است یا نهی عام است، ﴿وَ لاَ تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ﴾، چه کتابی چه غیر کتابی؛ چه نکاح دائم چه نکاح منقطع، هر چهار قسم را نهی می‌کند.

﴿وَ سْاَلُوا مَا اَنفَقْتُمْ وَ لْیَسْاَلُوا مَا اَنفَقُوا﴾، شما هزینه‌ای کردید برای زن‌هایتان حالا اگر اینها ـ معاذالله ـ رفتند به طرف آنها هزینه‌تان را حق مطالبه دارید. اینها ﴿وَ لْیَسْاَلُوا﴾، این امر در مقام توهم حذر است ترخیص است، نه اینکه بر آنها واجب است، این امر ﴿وَ سْاَلُوا﴾ هم اباحه است؛ یعنی می‌توانید، ترخیص است، می‌توانید هزینه‌ای که کردید طلب بکنید. آنها هم هزینه‌ای که کردند می‌توانند طلب بکنند. این چنین نیست که حالا واجب باشد بر شما که هزینه را طلب بکنید یا واجب باشد بر آنها. این امر در مقام اباحه است و ترخیص. ﴿وَ سْاَلُوا مَا اَنفَقْتُمْ وَ لْیَسْاَلُوا مَا اَنفَقُوا ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ﴾، چون خدا به هر چیزی علیم است، کارهای او حکیمانه است و مانند آن. ﴿وَ اِن فَاتَکُمْ شَی‌ءٌ مِنْ اَزْوَاجِکُمْ اِلَی الْکُفَّارِ﴾؛ حالا اگر یکی از شماها هزینه‌ای کرده برای زنتان و ـ معاذالله ـ این برگشت به طرف کفر و تمام هزینه‌های شما هدر رفت، آنها هم که هزینه‌ها را پرداخت نمی‌کنند، در جنگ‌های بعدی اگر غنایمی نصیب شما شد می‌توانید حق این مالباخته را ادا کنید، ﴿وَ اِن فَاتَکُمْ شَی‌ءٌ مِنْ اَزْوَاجِکُمْ اِلَی الْکُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ﴾، شما عِقاب کردید. عِقاب را عقاب می‌گویند، برای اینکه در عقب آن خطر هست. کسی نسبت به آدم بد کرد، انسان عقاب می‌کند؛ یعنی حق خودش را می‌گیرد. این را در پایان سوره «نحل: » ﴿وَ اِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُم‌﴾، همین است. اصلاً عقاب را عقاب گفتند، برای همین جهت است و این پرنده بی‌رحم را عُقاب عقاب می‌گویند، برای اینکه دست بردار نیست، پشت سر هم یکبار حمله می‌کند بار دوم حمله می‌کند بار سوم حمله می‌کند، متعاقباً حمله می‌کند تا صید خودش را بگیرد، از این جهت این پرنده را گفتند عُقاب.

به هر تقدیر فرمود اگر این کار کردید، غنایمی گیر شما می‌آید ﴿فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ اَزْوَاجُهُم مِّثْلَ مَا اَنفَقُوا﴾؛ هر هزینه‌ای که اینها کردند برای زنشان این زنشان به طرف کفر رفته و تمام هزینه‌هایش هدر رفته، شما در معاقبه‌ها و جنگ‌های بعدی اگر غنایمی درآمد خسارت‌های این مرد را بپردازید ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی اَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ﴾.

آن‌گاه در جریان فتح مکه، فرمود که اینها که ایمان می‌خواهند بیاورند، بیعت بکنند، مطلقا همین طور است مخصوصاً بعد از فتح مکه. فرمود: ﴿یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ﴾، مردها که بیعت می‌کردند آنهایی که دست می‌دادند با دست حضرت که ﴿یُبَایِعْنَکَ﴾؛ با دست تو ﴿یَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَیْدِیهِمْ﴾،[10] و اینها جایز بود و نامحرمی در کار نبود. زن‌ها که می‌خواستند ایمان بیاورند برخی از مفسّران گفتند فقط بیعت قولی داشتند؛ یعنی به حضرت می‌گفتند ما به وحدانیت خدا شهادت می‌دهیم به رسالت شما شهادت می‌دهیم، به جمیع آنچه شما آوردید شهادت می‌دهیم، ملتزم می‌شویم به همه اوامرتان عمل بکنیم، ملتزم می‌شویم از همه نواهی‌ شما پرهیز بکنیم، همین! با قول بیعت می‌گرفتند. برخی‌ها طبق دو نقل گفتند وجود مبارک حضرت دستور دادند آبی تهیه کنند، دست مبارکشان را داخل آب گذاشتند، زن‌هایی که می‌خواستند بیعت کنند دستشان را داخل آن آب می‌گذاشتند، این می‌شد بیعت زن‌ها. برخی‌ها هم گفتند «من وراء ثیاب» بود. حضرت دستشان را در پارچه‌ای می‌گذاشتند؛ حالا یا پشت عبا بود یا هر چه بود، آنها «من وراء ثیاب» این کار را می‌کردند. اینها اگر تاریخ آن صحیح باشد و نقل آن صحیح باشد، دلیلی بر منع آن نیست. فرمود: ﴿یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ﴾، اما محور مبایعه این است؛ حالا دست داخل آب بگذارید، یا دست «من وراء ثیاب» باشد یا قولاً بیعت کنند، آنها مهم نیست. عناصر اصلی بیعت این است: اوّلاً باید موحّد ناب بشوند، ﴿عَلَی اَن لاَ یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً﴾، این نکره در سیاق نفی است؛ هیچ چیزی را شریک خدا قرار ندهند. در پایان سوره مبارکه «یوسف» بود که اکثر مؤمنین گرفتار شرک هستند: ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُم بِاللَّهِ اِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾؛[11] این ﴿لاَ یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً﴾ از آن نعمت‌های کمیاب است، این برای ایمان و توحید و اعتقاد.

در جریان وحی و نبوت هم در پایان دارد که ﴿وَ لاَ یَعْصِینَکَ﴾، هر چه تو گفتی؛ یعنی به رسالت تو ایمان دارم. پس توحید هست، وحی و نبوت هست، احکام فقهی آن عناصر اصلی‌اش هم هست، بقیه را تحت عنوان جامع ﴿وَ لاَ یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ﴾ ذکر فرمود. فرمود: ﴿وَ لاَ یَسْرِقْنَ﴾ که معنای آن روشن است. ﴿وَ لاَ یَزْنِینَ﴾ که این هم معنای آن روشن است. ﴿وَ لاَ یَقْتُلْنَ اَوْلاَدَهُنَّ﴾، این قتل اولاد در جاهلیت به چهار صورت بود؛ حالا مادرها شاید سهم مؤثری نداشتند. دخترها را زنده به گور می‌کردند که ﴿وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالْاُنْثی‌ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ ٭ یَتَوَارَی مِنَ الْقَوْمِ﴾که ﴿اَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ﴾،[12] یا کذا و کذا. این مردها شوهرها این کار را می‌کردند، شاید مادرها هم راضی بودند همکاری می‌کردند. این قتل دخترها و زنده به گور کردند دخترها که ﴿وَ اِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ٭ بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ﴾، این اوّلین کار آنها بود. قسم دوم مورد دوم که بچه‌ها را می‌کشتند اعم از دختر یا پسر هنگام خشکسالی و گرانی و قحطی که فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ اِمْلاق﴾،[13] چقدر این کتاب، کتاب شیرینی است! قبلاً هم به عرض شما رسید که ما در فارسی با همه آن فرهنگ قوی که داریم، هرگز فارسی نمی‌تواند عربی را ترجمه کند، مخصوصاً قرآن کریم را. اصلاً لفظ کوتاه داریم. لغت نداریم، مگر اینکه چند تا کلمه را جمع بکنیم بگذاریم یک کلمه را ترجمه کنیم و قرآن کریم هم وقتی بخواهد از فقر اقتصادی و امثال اینها سخن بگوید، ریشه‌ای حرف می‌زند. ما فقط حرفمان این است که اگر کسی یا ملّتی جیبش خالی باشد کیفش خالی باشد می‌گوییم گدا. حرفی برای گفتن نداریم، این کلمه گدا هم بار علمی ندارد. قبلاً هم به عرض شما رسید این گدایی که ما می‌گوییم یعنی فاقد یعنی ندار! عرب هم کلمه فقدان و فاقد و اینها را دارد؛ اما هرگز کسی که جیبش خالی است کیفش خالی است عرب نمی‌گوید او فاقد است، می‌گوید فقیر است فقیر به معنی گدا نیست، فقیر این «فعیل» به معنی مفعول آن کسی که ستون فقراتش شکسته است و ویلچری است به او می‌گویند فقیر، چون قرآن مال را عامل قیام می‌داند ستون فقرات یک ملّت می‌داند. در اوایل سوره مبارکه «نساء» دارد: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ اَمْوالَکُمُ الَّتی‌ جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً﴾،[14] ملّت اگر بخواهد سر پای خود بایستد، روی پای خود بایستد باید جیبش پر کیفش پر باشد. این مال، قیام است. الآن اگر کسی مهریه‌اش بر اساس تاریخ تولدش باشد به نظر ما این مهریه سفهی است، مهریه سفهی باطل است باید برگردد به مهر المثل. یک وقت است کسی قنطاری از جهیزیه را می‌آورد، قنطار هم تقریباً هزار سکه است هزار مثقال طلاست، قنطاری از جهیزیه می‌آورد قنطاری از مهریه می‌گذارد، حالا یا اسراف است یا اشرافی‌گری است یا کجا آوردی؟ مال دارد و این کار را می‌کند؛ اما این دیگر ممکن است از جهات دیگر مشکل داشته باشد؛ اما باطل باشد نیست. اینکه فرمود: اگر قنطاری قرار دادید بدهید، آن برای کسی است که یک قنطار جهیزیه می‌آورد، این هم یک قنطار مهریه دارد؛ یعنی هزار سکه. زندگی اشرافی دارند وضع مالی‌ آنها خوب است حالا بیجا مصرف می‌کنند، ممکن است آن چندین اشکال دیگر داشته باشد، ولی این مهریه سفهی نیست؛ اما جوانی که تازه فارغ التحصیل است به جایی بند نیست، در اثر دلبستگی بیجا و عشق زمینی مهریه او را تاریخ تولد همسرش یا خودش گذاشته! این مهریه سفهی است وقتی سفهی شد باطل است به مهر المثل برمی‌گردد. علامت سفهی بودنش این است که بعد از چند روز که مشکلی پیدا شد این هزار روزش را باید در زندان بگذراند آن بقیه را هم آیا جشن گلریزان و ماه مبارک رمضان و یک عده صدقه جمع بکنند این را آزاد بکنند. سفهی همین است. سفاهت که حقیقت شرعیه ندارد که یک آیه نازل بشود که «یا ایها الذین امنوا» اگر کسی این کار را بکند سفیه است. بیع سفهی حرام است، معامله سفهی حرام است، اجاره سفهی حرام است، عقد سفهی حرام است، نکاح سفهی حرام است. این هزار روزش را که باید در زندان بگذارند. آن سیصد روزش را هم یک ماه مبارک رمضانی بشود و یک عده خیر پیدا بشود و یک جشن گلریزان بشود و صدقه‌ای را جمع بکنند، سفه همین است.

غرض این است که مهریه دادن حساب و کتابی دارد. این گروه که وضع مالی‌ آنها خوب نیست قرآن کریم تعبیر می‌کند به فقیر؛ یعنی ستون فقرات این ملّت شکسته است. تعبیر لطیف و نمکین دیگری که قرآن کریم دارد این است که اینها بچه‌هایشان را ﴿خَشْیَةَ اِمْلاق﴾ می‌کشتند. گاهی در اثر خشکسالی و گرانی و قحطی بچه‌ها را می‌کشتند. فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ اِمْلاق﴾، دو جا دارد یک جا اسم پدران و مادران را مقدم می‌آورد اسم اولاد را بعد؛ جای دیگر به عکس است؛ اما تعبیر دلپذیر قرآن این است که ﴿خَشْیَةَ اِمْلاق﴾. فقر را به املاق تعبیر کردند، برای اینکه ملّتی که جیبش خالی است کیفش خالی است این ملّت متملّقی است. خیلی‌ها هم که این طرف و آن طرف می‌کنند هر روز جا عوض می‌کنند، چون مشکل مالی دارند به تملّق افتادند؛ منتها نمی‌دانند که این تملّق و چاپلوسی است. فرمود به هر حال کسی که جیبش خالی است املاقی است؛ یعنی متملّق درمی‌آید و دین نمی‌خواهد کسی املاق داشته باشد و ویلچری باشد. فرمود این قیام است، مالتان را مواظب باشید نه اختلاسی باشد نه نجومی باشد نه رومیزی باشد نه زیرمیزی باشد، این مال برای ملّت است. این ستون را همه شما باید حفظ بکنید. اگر این ستون را حفظ نکردید یا گرفتار ویلچری می‌شوید یا اگر ویلچری نشدید به دنبال این و آن می‌افتید با املاق حرف می‌زنید، ﴿وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَکُمْ﴾ نفرمود «خشیة الفقدان»؛ خشیت گدایی! فرمود خشیت تملّق. شما باید آبرومندانه زندگی کنید، ﴿وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ اِمْلاق﴾. پس اگر برای این دختر بودن است که نهی شد. اگر برای خشیه املاق است که نهی شد و اگر «تقرّباً الی الاوثان و الاصنام» بود که اینها هم جاهلیتی داشتند گاهی فرزندانشان را قربانی بت می‌کردند، این کار را هم در جاهلیت می‌کردند این سه کار.

کار چهارم که به شوهرها خیانت می‌کردند همین سقط فرزند بود؛ فرمود این بچه‌ها که در رحِم شما هست می‌دانید سقطش کشتن است، مبادا این کار را بکنید. این چهار مورد که قتل است، تعهّد بسپرید که این کارها را نکنید. ﴿وَ لاَ یَقْتُلْنَ اَوْلاَدَهُنَّ﴾ در این مراحل چهارگانه. مورد دیگری هم که پیش بیاید؛ البته مشمول این نهی است. ﴿وَ لاَ یَاْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ اَیْدِیهِنَّ وَ اَرْجُلِهِنَّ﴾؛ با شوهرهای خود راست باشید، بهتان نزنید، با بیگانه ارتباط نداشته باشد، یک؛ بین دست و پا؛ یعنی شکم، این محدوده شکم این محدوده رحِم، این محدوده زهدان را پاک نگه بدارید. در موقع طُهر بگویید طاهر هستید، در موقع حیض بگویید حائض هستید، در موقع بارداری بگویید باردار هستید؛ نه دروغ بگویید نه این محدوده را در اختیار کسی قرار بدهید. بین دست و پا یعنی رحِم، یعنی شکم، یعنی زهدان، یعنی آن بارگاه درونی، این را طیّب و طاهر نگه بدارید. ﴿وَ لاَ یَاْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ اَیْدِیهِنَّ وَ اَرْجُلِهِنَّ﴾، با شوهرهایشان راست باشند، تعهد هم بکنند و به شما تعهد بسپارند که این محدوده را پاک نگه بدارند، این یکی.

بعد فرمود حالا اینها نیست، احکام شرعی که اینها نیست، تو پیغمبر هستی، تو به معروف امر می‌کنی، از منکر نهی می‌کنی، تو را به عنوان رسول باید بشناسند ﴿وَ لاَ یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ﴾، آن ﴿لاَ یُشْرِکْنَ﴾، که مربوط به توحید است. این ﴿وَ لاَ یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ﴾، برای وحی و نبوت است. این چند مورد حساس را چون مهم بود ذکر کردند و گرنه شما از غیبت گرفته تا محرّمات دیگر نهی می‌کنی، از صوم و صلات و حج و عمره و اینها را امر می‌کنی، وحی و نبوت برای توست. ﴿وَ لاَ یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ﴾، اگر توحید آنها تام بود، اگر وحی و نبوت آنها تام بود، اگر تعهد دینی‌ آنها تام بود، ﴿فَبَایِعْهُنَّ﴾؛ بیعت اینها را قبول بکن.

پرسش: ...

پاسخ: غرض این است که در مسئله دخترها ممکن بود سهمی نداشته باشند؛ اما در مسئله قتل در مسئله سقط جنین، زن و مرد شرکت داشتند، در تقرّب به بت‌ها شرکت داشتند.

پرسش: ...

پاسخ: هیچ! مطلق است؛ یعنی ما اینها را که گفتیم اختصاص به اینها ندارد. در همه این طور است به عنوان وحی باید قبل بکنید، چون نبوت را که اینجا ذکر نکرده فقط توحید را ذکر کرده. فرمود آن کارهاست بله محرّمات است ممکن است بعضی از کشورهای غیر اسلامی بپذیرند؛ اما معیار در وحی و نبوت است، هر چیزی که تو گفتی، امر کردی معروف است، هر چه را که نهی کردی منکر است، باید اطاعت کنند و تو هم برای سوابق اینها استغفار بکن، یک؛ برای لواحق اینها استغفار بکن. استغفار حضرت گاهی دفع است گاهی رفع؛ برای خودشان فقط دفع است. دفع بودن یعنی خدا توفیقی عطا کند که اینها مبتلا به گناه نشوند. رفع این است که گناهِ آمده را با استغفار حضرت برطرف ‌شود. ﴿وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ﴾، او می‌بخشد «الْاِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»[15] [16] هست و لغزش‌ها را می‌بخشد. هم غفران و رحمت الهی دفع را شامل می‌شود هم غفران و رحمت الهی رفع را شامل می‌شود. برای خود حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که روزی هفتاد بار استغفار می‌کردند اینها همان استغفار دفعی بود ائمه استغفارشان همین طور است. درست است معصوم‌ هستند؛ اما به عنایت الهی معصوم‌اند مواظب‌اند. این مراقبت، مواظبت، هر لحظه به یاد خدا بودن، این باعث می‌شود گناه به سراغ آنها نخواهد آمد.

﴿اِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ﴾، بعد در پایان از باب «ردّ العَجُز علی الصدر»،[17] چون صدر این سوره مربوط بود به اینکه ﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ اَوْلِیَاءَ﴾، اینجا هم فرمود: ﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ﴾، شما تولّی و تبرّی‌ خود را باید حساب کنید. شما از کفار باید تبرّی داشته باشید. نسبت به مؤمنین باید تولّی داشته باشید. وقتی که بچه‌ها را یاد می‌دادند احکام دین را، فروع دین چند تاست؟ وقتی یاد می‌دادند به بچه‌ها همین طور می‌گفتند نماز است روزه است حج است تولّی است تبرّی. حالا متاسفانه این تعلیمات کم شد. و گرنه مؤمنین اصولاً بچه‌هایشان را یاد می‌دادند که اصول دین پنج‌تاست، فروع دین هشت‌تاست ده‌تاست آخری‌ آن چیست؟ تبرّی و تولّی. این را به همه می‌گفتند. این تولّی و تبرّی همین است. ولایت خاندان عصمت و طهارت، انبیا و اولیا، تبرّی از اعدای اینها. این تولّی و تبرّی دو واجب از واجبات فروع دین است. این را باز اوّل سوره و آخر سوره بیان فرمودند.

حالا بعضی از آقایان سؤال داشتند اگر مطلبی درباره این سوره باشد که ادامه می‌شود، اگر سوره تمام شد درباره اینکه علم غیب سند فقهی نیست و این ذوات قدسی خودشان می‌دانند چه موقع به علم غیب عمل بکنند چه موقع به علم غیب عمل نکنند، کجا جانشان را فدای اسلام بکنند کجا جانشان را فدای اسلام نکنند، ممکن است بحثی بشود اگر این بحث سوره مبارکه «ممتحنه» تمام شده باشد.

 


[1] صلح حُدَیبیه، پیمان صلحی بود که در سال ششم هجری بین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مشرکان مکه، در منطقه حدیبیه امضا شد و در سوره فتح به آن اشاره شده است. مسلمانان که برای به جا آوردن مناسک حج رهسپار مکه شده بودند با ممانعت مشرکین قریش مواجه شدند، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تصمیم گرفت شخصی را به سوی قریش بفرستد تا مذاکره کند، پس از عزیمت فرستاده و شایعه خبر قتل وی، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مسلمانان را به پیمانی معروف به بیعت رضوان فراخواند، پس از مذاکراتی بین طرفین سرانجام پیمان صلح حدیبیه بسته شد.
[2] مؤمنون/سوره23، آیه99.
[3] ق/سوره50، آیه3.
[4] عوالی اللئالی، محمد بن علی بن ابراهیم ابن ابی جمهور الأحسائی، ج3، ص514.
[5] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج17، ص96، أبواب مایکتسب به، باب5، ح14، ط آل البيت.
[6] «اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نَهَی عَنْ خِصَالٍ تِسْعَةٍ عَنْ مَهْرِ الْبَغِی».
[7] تهذیب الأحکام، شیخ الطائفة، ج7، ص172.
[8] التبیان فی تفسیر القرآن، الشیخ الطوسی، ج9، ص585.
[9] مائده/سوره5، آیه3.
[10] فتح/سوره48، آیه10.
[11] یوسف/سوره12، آیه106.
[12] نحل/سوره16، آیه58و59.
[13] اسراء/سوره17، آیه31.
[14] نساء/سوره4، آیه5.
[15] المجازات النبویة، السید الشریف الرضی، ج1، ص67.
[16] عوالی اللئالی، محمد بن علی بن ابراهیم ابن ابی جمهور الأحسائی، ج2، ص54.
[17] لغت‌نامه دهخدا، رد العجز علی الصدر: [رَدْ دُل ْ ع َ جُ زِ ع َ لَص ْ صَ] بازبردن انجام به آغاز. در صنعت عروض و بدیع عبارت است از صفت تصدیر که یکی از صنایع علم بدیع و محاسن شعری است. به اصطلاح عروضی، صنعتی از شعر را گویند که درآن کلمهٴ اول شعر را در آخر آن مکرر کنند یا شعر را به کلمه‌ای ابتدا کنند که شعر ماقبل آن بدان منتهی شده است.