درس تفسیر آیت الله جوادی

96/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره مجادله آیات 15 تا 21

﴿اَ لَمْ تَرَ اِلَی الَّذینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (14) اَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدیداً اِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (15) اتَّخَذُوا اَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ (16) لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ اَمْوالُهُمْ وَ لا اَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً اُولئِکَ اَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (17) یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ عَلَی شَی‌ءٍ اَلاَ اِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ (18) اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَاَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ اُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ اَلاَ اِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ (19) اِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ فِی الاذَلِّینَ (20) کَتَبَ اللَّهُ لَاَغْلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلِی اِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ (21) ﴾

سوره مبارکه «مجادله» که در مدینه نازل شد، یک سلسله بحث‌های خانوادگی است، یک سلسله بحث‌های اقتصادی است، یک سلسله بحث‌های اجتماعی است و یک سلسله بحث‌های سیاسی و حکومتی است. آن قسمتی که به مسائل سیاست و حکومت برمی‌گردد، ملاحظه بفرمایید قرآن کریم تقریباً یک صفحه به این مسئله اختصاص می‌دهد، زیرا اصل دین مطرح است، اصل حکومت مطرح است، اصل جامعه مطرح است، اصل عزت اسلام مطرح است.

در جریان ظهار و امثال ظهار، یک حکم فقهی بود با یک مختصر توضیحی خاتمه دادند؛ اما در جریان کار منافقانه‌ای که اینها با حکومت در میان داشتند، این را تقریباً در یک صفحه تبیین می‌کند؛ می‌فرماید وقتی حکومت اسلامی در مدینه مستقر شد، یک عده از منافقان؛ هم در داخل، ایجاد وهن می‌کردند، مثل جنگ اُحد، حاضر نشدند در جبهه شرکت کنند و هم ارتباطی هم با یهودی‌های خیبر و امثال خیبر داشتند، و هم تجهیزات داخلی خودشان را تکمیل کرده بودند؛ یعنی قدرت مالی پیدا کردند، فرزندان فراوان، سرمایه فراوان و سوگند به دین را هم سپَر قرار دادند، همه وسایل را فراهم کردند تا به دام نیفتند. گزارش‌های کذب فراهم می‌شد، یک؛ کذب خبری. کذب مخبری همراهش بود که فرمود اینها ﴿یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾، یک وقت گزارش، کذب است، این شخص اعتنایی ندارد، یا خیال می‌کند که این صدق است، اینجا کذب خبری است، نه کذب مخبری. یک وقت است که نه، گذشته از اینکه کذب، کذب خبری است و این گزارش دروغ است، گزارشگر هم می‌داند. فرمود: ﴿یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛ یعنی هم کذب خبری است، هم کذب مخبری. یک وقت است کسی در صدد دروغ گفتن است، ولی اتفاقاً آن گزارش راست بود، اینجا کذب مخبری هست او می‌خواهد دروغ بگوید؛ ولی اتفاقاً این گزارش درست درآمد. اما آن‌جا که هم کذب خبری است هم کذب مخبری، ارتباط تنگاتنگ با یهودی‌ها دارند، تنها هدفشان براندازی نظام است؛ لذا قرآن کریم چندین بار این را تحلیل کرد، فرمود اینها همه ابزار را فراهم کردند، مسائل مالی‌شان، قدرت داخلی‌شان، همان طوری که در جبهه‌های جنگ سپَر لازم است، سپر منافقان هم دروغ است و هم قَسم را سپر دروغ قرار می‌دهند تا همه باور کنند. بنابراین اینها عادت کردند به سوگند کذب و این کار عبارت از تولّی شیطان است. درست است که اینها به حسب ظاهر با یهود خیبر و امثال خیبر هماهنگ شدند، پیوند سیاسی بستند، در حقیقت هر کار خلافی که انسان انجام می‌دهد، معاهده‌ای هم با شیطان دارد؛ چه اینکه هر کار وفاقی که انجام می‌دهد، معاهده‌ای با فرشته دارد. فرشته که این همه جلال و شکوه دارند وقتی ببینند جایی بحث دین است، سخن از پیغمبر و خدا و قیامت است، سخن از روایات اهل بیت است سخن از احکام فقهی است، ببینید آن‌جا حاضرند پَر پهن بکنند. فرّاش‌اند که «اِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ اَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم‌»[1] گفتند فلان حسینیه یا فلان مدرَس دارند فقه اهل بیت می‌گویند، اینکه پیشاپیش، فرشته‌ها می‌روند آن‌جا فرّاشی می‌کنند، این براساس تعهد متقابل است.

بنابراین همان طوری که اگر کسی در راه راست باشد با فرشته‌ها ارتباط دارد، فرشته‌ها همه وسایل را فراهم می‌کنند حتی فرّاشی آنها را، «لَتَضَعُ اَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم‌»، شیطان هم برای کسانی که در صدد براندازی نظام‌اند یا اهانت به مسلمین‌اند، همه وسایل را فراهم می‌کند؛ لذا اینها تمام امکانات را در اختیار شیطان می‌دهند، شیطان را به عنوان ولیّ خود می‌پذیرند، شیطان هم بر اینها مسلّط می‌شود. در سوره مبارکه «ابراهیم» گذشت که در قیامت که صحنه محاجّه است شیطان بالصّراحه می‌گوید: ﴿ما اَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما اَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ﴾؛[2] من به هیچ وجه بر شما سلطنت نداشتم. آن روز، روز حق است من دعوت کردم آمدید، می‌خواستید نیایید! در قرآن هم فرمود: ﴿عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ﴾؛ آنها که آمدند تحت ولایت شیطان، ﴿وَ الَّذِینَ کَفَرُوا اَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ است، «اولیاؤهم الشیطان» است و امثال آن. فرمود شیطان بر اینها مسلّط شد، «استحوذ»؛ یعنی «استولیٰ»؛ مستولی شد. حالا شیطان وقتی بر کسی مستولی بشود، او را تحریک می‌کند. شیطان خیلی چیزها بلد است؛ منتها در راه باطل. کسی که شش هزار سال عبادت کرده است، یک موجود بی‌سوادی که نیست. او همه راه‌ها را بلد است و بستن آن راه‌ها را هم بلد است، مکر و حیله را یادشان می‌دهد؛ لذا این بخش‌ها را قرآن خیلی وسیع ذکر کرد. فرمود اوّلاً این یک نحوه بیماری است و شیطان این بیماری را تشدید می‌کند یک بیماری بدخیمی هم هست. این بیماری بدخیم را در سوره مبارکه «بقره» مشخص کرد، در سوره مبارکه «مائده» مشخص کرد. در سوره «بقره» فرمود: ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[3] در سوره مبارکه «مائده» که بحث آن در دیروز اشاره شد، فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی اَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾؛[4] می‌گویند می‌ترسیم اوضاع برگردد. کسانی که مشکلات اخلاقی دارند گرفتار معاصی‌اند آنها هم مریض هستند. فرق نفاق با مرض عام و خاص مطلق است؛ یعنی هر منافقی مریض است؛ اما هر مریضی منافق نیست. در سوره مبارکه «احزاب» فرمود آن کسی که به نامحرم طمع می‌کند مریض است. به همسران حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور داد: ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ﴾، ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ﴾، تا به اینجا می‌رسد که ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾[5] ، شما اگر خواستید با نامحرم حرف بزنید مردانه حرف بزنید، زنانه حرف نزنید.

پرسش: قرآن بین مریض و مرض تفاوتی قائل نشده؟ خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿وَ لا عَلَی الْمَریضِ حَرَجٌ﴾[6] .

پاسخ: بله، این مریض جسمانی است اینکه مذموم نیست. اینها فرمودند مریض‌اند، قلبشان مریض است. از نظر دینی مریض‌اند. آن‌جا بدن مریض است، سرما خورده‌اند، یا دل‌درد دارند. مریض بودن، مسافر بودن، اینها را در یک ردیف قرار داد. فرمود این می‌تواند روزه نگیرد، معلوم می‌شود این نقص نیست. آن مرض بدنی راساً از بحث بیرون است، آن مثل مسافر بودن است که شارع تخفیفی می‌دهد. یک سلسله مرض‌هاست که فتوا را آزمایشگاه موش می‌دهد، شما آزمایش می‌کنید در آزمایشگاه موش هر جوابی که گرفتید می‌توانید؛ اما یک سلسله مرض‌هاست که در آزمایشگاه موش مشخص نمی‌شود. این جریان سوره مبارکه «احزاب» را که شما با آزمایشگاه موش نمی‌توانید حلّ کنید. دل‌درد و امثال آن را بله! اما می‌فرماید کسی که به نامحرم طمع می‌کند مریض است: ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾؛ مردانه حرف بزنید، آهنگین حرف نزنید زنانه حرف نزنید. این مرض را که نفاق نمی‌گویند. هر منافقی مریض است، نه هر مریض القلبی منافق باشد. این مرض اخلاقی دارد که ـ ان‌شاءالله ـ اصلاح می‌شود؛ اما او این چنین نیست او درصدد براندازی است. این تمام کارها را کرده، با بیگانه پیوند پیدا کرده، همین منافقین از یک طرفی با یهودی‌های خیبر ارتباط داشتند از طرفی تا مسلمان‌ها آماده جنگ بدر و امثال آن بودند فوراً گزارش می‌دادند، کارشان این بود حرف اینها هم در سوره مبارکه «مائده» گذشت که راز و رمزش این است، آیه 52 سوره مبارکه «مائده» این بود: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾، تا یک حادثه شد با بیگانه ارتباط می‌گیرند. می‌گویند: ﴿یَقُولُونَ نَخْشَی اَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾؛ شاید اوضاع برگردد! همین! ﴿فَعَسَی اللّهُ﴾، اگر از این طرف لطف الهی ادامه پیدا کرد، نظام اسلامی ادامه پیدا کرد، آن وقت جواب خدا را چه می‌دهید؟ ﴿فَعَسَی اللّهُ اَن یَاْتِیَ بِالْفَتْحِ اَوْ اَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا اَسَرُّوا فِی اَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ﴾، اینها سَر و سِرّی که در درون داشتند بعد رسوا می‌شوند و پشیمان می‌شوند.

یک بیانات نورانی از حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) است که این اموی قبل از فتح مکه کافر مطلق بودند بعدش هم منافق شدند، اینها اصلاً یک لحظه اسلام نیاوردند، ابوسفیان و معاویه و اینها. «مَا اَسْلَمُوا وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا»؛[7] بعد از اینکه حضرت وارد مکه شد و مسلّط شد بر مکه و همه اسلحه را‌انداختند، اینها مستسلِم شدند نه مسلِم «مَا اَسْلَمُوا وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا»، اینها این گونه بودند.

حالا قبل از فتح مکه اینها کافر بودند، بعدش هم منافق شدند و این کار را می‌کردند؛ هم از این طرف با یهودی‌های خیبر، هم از آن طرف با مشرکان مکه همیشه در صدد براندازی نظام بودند؛ لذا قرآن کریم پشت سر هم این قصّه را نقل می‌کند، تا تحلیل می‌کند می‌فرماید: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ﴾، بعد اینها یاد خدا را فراموش کردند. این یاد خدا بهترین نعمت است او ما آفرید او ما را اداره می‌کند او ما را می‌برد، او ما را تحت حساب و کتاب می‌آورد، ما تحت تدبیر او هستیم. این یاد خداست، ﴿اَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ این یاد خدا آدم را آرام می‌کند. فرمود اینها که مضطرب هستند برای اینکه یاد خدا را فراموش کردند. وقتی آدم یاد خدا را فراموش کرد این ستون را فراموش کرد می‌لرزد. تحلیل قرآن نه تنها در سوره «مجادله» در همه سُور، وقتی هر قصّه‌ای را تحلیل می‌کند، پاراگرافی است که پایان آن پیروزی اسلام است. اینکه فرمود: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾[8] نه «احسنُ القِصَص»! این «قَصَص» به فتح است، مفرد است و «احسن القَصص» منصوب است مفعول مطلق نوعی باشد؛ نه اینکه قصّه یوسف احسن القَصص است، اینکه جمع نیست؛ یعنی ما هر قصّه‌ای که می‌گوییم بهترین روش است. ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ﴾ از اوّل تا آخر قرآن هر قصّه‌ای که می‌گوییم چه طوری قصّه می‌گوییم؟ نه «احسن القِصَص» را می‌گوییم، اینکه مفعول به نیست. این مفعول مطلق است؛ یعنی بهترین روش را می‌گوییم، درست می‌گوییم، تحلیل کرده می‌گوییم، نتیجه‌اش را هم می‌گوییم، آخرین پاراگراف را هم می‌گوییم. به بهترین وجه ما قصّه می‌گوییم، نه بهترین قصّه را می‌گوییم. بهترین قصّه که قصّه یوسف نیست. ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾، یعنی «قَصصاً» بهترین راه. بهترین راه قصّه چیست؟ درست باشد، تحلیل باشد، علت سقوط و ثبوت باشد، علت سقوط و ثبوت دیگران مشخص بشود، سبب پیروزی اسلام مشخص بشود، سبب شکست مشخص بشود، این می‌شود «احسن القَصَص». کسی ناقص بگوید، تحلیل نکند، علّت آن را ذکر نکند، مجمل بگذارد، این دیگر بهترین روش نیست. فرمود ما بهترین روش قصّه را داریم. ما می‌گوییم چرا اینها شکست خوردند؟ رازش چیست؟ رمزش چیست؟ چگونه از شما جدا شدند؟ برای چه جدا شدند؟ به چه بهانه جدا شدند؟ به چه بهانه فریب خوردند؟ به چه بهانه فریب دادند؟ این می‌شود «احسن القَصَص».

بنابراین قصّه منافقان را «احسن القَصص»، قصّه کفّار را «احسن القَصَص»، قصّه یهود و مسیحی و نجران را «احسن القَصَص»، ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾؛ به بهترین روش ما حرف می‌زنیم، بهترین روش همین تحلیل است. فرمود اینها یک مشکل مالی داشتند حلّ کردند، با فرزندانشان مبارزه کردند. یک سپر می‌خواستند آن را هم فراهم کردند. از این طرف هم به مؤمنین می‌گویند شما به هر قسمی بها ندهید، اینها سپر نفاقشان است به خود اینها می‌گوید این مرض را آزمایشگاه موش جواب نمی‌دهد؛ چه اینکه سوره مبارکه «احزاب» هم که گذشت فرمود با آزمایشگاه موش این شخص نمی‌تواند تشخیص بدهد که این مرض است یا نه! یک بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه دارد که حضرت داشتند سخنرانی می‌کردند یک نامحرمی عبور کرد حضرت به مخاطبانشان فرمودند اینکه در خانه دارید همین است، دنبال چه می‌گردید؟ اینکه از آسمان نیامده است، آنکه در خانه دارید همین است مشکل شما را هم حلّ می‌کند.[9] این علی است! این راه‌حل نشان داد.

اگر کسی با داشتن همسر، باز ﴿فَیَطْمَعَ الَّذی﴾ کذا، ﴿فی‌ قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾. این مرض را حلّ کرده است. این گونه از مرض‌ها نفاق مصطلح نیست. نفاق مصطلح این است که واقعاً کافر باشد در صدد براندازی باشد با بیگانه ارتباط داشته باشد این است. در سوره مبارکه «مائده» آیه 52 فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾، چرا؟ تحلیلش چیست؟ چرا به بیگانه ارتباط دارند؟ می‌گویند: ﴿نَخْشَی اَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾؛ شاید نظام برگردد بیگانه‌ها بیایند، ما چرا رابطه‌مان را قطع کنیم؟ این نفاق است. ﴿فَعَسَی اللّهُ اَن یَاْتِیَ بِالْفَتْحِ اَوْ اَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا اَسَرُّوا فِی اَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ﴾، این در سوره مبارکه «مائده» بحث آن گذشت. اینجا هم ببینید از هر نظر تحلیل کرده، فرمود اینها نه با شما هستند، نه با یهودی‌ها: ﴿ما هُمْ مِنْکُمْ﴾، اصلاً دین ندارند اینها! در بعضی از آیات قرآن کریم از یهودی‌های مؤمن با عظمت یاد می‌کند: ﴿مِنْ اَهْلِ الْکِتَابِ اُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ﴾[10] ، این آیات در عظمت آن یهودی‌های مؤمن است، حالا صهیونیسم حسابشان جداست. هر ملّتی چهار تا آدم خوب داشته باشد قرآن کریم از آن چهار تا آدم خوب به عظمت یاد می‌کند: ﴿مِنْ اَهْلِ الْکِتَابِ اُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ﴾ همین است؛ چه مسیحی چه یهودی. اینجا فرمود: ﴿اَ لَمْ تَرَ اِلَی الَّذینَ﴾، این را تحلیل کرد. اینها با یهودی‌های درگیر هستند، یک؛ با یهودی‌ها پیوند دارند. یهود هم مغضوب علیه است که ﴿غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِیرَ﴾[11] ، این مغضوب علیه بودنشان را در آیات دیگر گفت. پس اینها این چنین هستند؛ خودشان مریض‌اند، یک؛ با بوزینه‌ها و خنزیر‌ها در ارتباط هستند، دو. مغضوب الهی‌اند؛ یعنی انسانی هستند که به صورت خنزیر در می‌آیند و گرنه خنزیر چه عذابی دارد؟ حالا اینها در قیامت بر فرض به خنزیر یا بوزینه تبدیل بشوند، بوزینه و خنزیر همان لذتی را از زندگی می‌برند که طاوس می‌برد. اما اینها انسانی‌اند که به صورت بوزینه درآمدند شب و روز در عذاب الیم‌اند. نه اینکه اینها تبدیل بشوند مسخ بشوند مسخ مُلکی، یعنی بشوند بوزینه. اگر کسی بوزینه شد، مگر بوزینه از زندگی خود رنج می‌برد؟ چه لذّتی آهو و تیهو می‌برند که بوزینه و خنزیر نمی‌برند؟ همان نکاح و همان زاد و ولد و همان غذاها و همان لذّتی را که آهو دارد این بوزینه هم دارد. بنابراین این عذاب نیست، اینها انسانی‌اند که به صورت بوزینه درآمدند تمام شرم و عذاب هم از اینجا شروع می‌شود.

فرمود اینها با یهودی‌ها ارتباط پیدا کردند، یک؛ این یهود مورد غضب الهی است دو؛ ﴿جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِیرَ﴾ که از همین‌ها هستند. پس با چنین گروهی که ظاهراً انسان‌اند باطناً خنزیرند باطناً قرده هستند، مغضوب علیه هستند ارتباط دارند و همین‌ها کسانی‌اند که گزارش‌های دروغ را تامین می‌کنند، یک؛ و می‌دانند که دروغ است کذب مخبری است، این دو؛ و براساس این سوگند هم می‌خورند، این سه؛ این سوگند را سپر قرار می‌دهند تا مسلمان‌ها و شما مؤمنین خیال نکنید که اینها دروغ می‌گویند، چهار؛ اینها این گونه هستند، پس همه عناصر را تحلیل کردند.

فرمود: ﴿یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾، یک وقت است که کسی گزارش می‌دهد دارد دروغ می‌گوید؛ اما دروغ نبود، این دیگر روزه‌اش باطل نمی‌شود او خیال کرده که این خبر دروغ است! در کذب اگر واقعاً کذب باشد روزه‌اش باطل است؛ منتها حالا اگر کسی علم به کذب دارد، این باعث قطع روزه است نیت قاطع کرده، مطلبی دیگر است و گرنه اگر کذب خبری نباشد، این روزه را باطل نمی‌کند.

فرمود: ﴿اَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدیداً﴾، چون بد کاری می‌کنند. یک وقت است که یک کار بدی کردند غفلتی کردند یک بار؛ اما یک وقت ﴿ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾اند؛ این «کان» واقع شده در این وسط برای افاده استمرار است. اصلاًً روش آنها این است، کارشان این است. آن‌گاه فرمود: ﴿اَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدیداً﴾، برای اینکه بد کاری می‌کردند. چرا بد کاری می‌کردند؟ برای اینکه از طرفی دروغ می‌گفتند، از طرفی قسم می‌خوردند که به خدا این راست است! ﴿اتَّخَذُوا اَیْمانَهُمْ﴾، این را سپَر قرار دادند. اینها دو تا کار کردند؛ هم بیراهه رفتند هم جلوی راه دیگران را بستند. این صدّ با «صاد» که در بحث دیروز معنا شد غیر از «سَدّ» با «سین» است. سدّ با «سین» این است که نمی‌گذارد کسی برود؛ اما صدّ با «صاد»، ﴿صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ﴾[12] ؛ یعنی «انصرفوا بانفسهم و صرفوا غیرهم»؛ هم منصرف هستند نمی‌روند هم صارف هستند نمی‌گذارند کسی برود، اینها این کاره‌اند. ﴿فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ﴾، این عذاب‌هایی که ذات اقدس الهی در قرآن کریم بیان می‌کند، یک مقدار سوخت و سوز بدنی است که آن در سوره «نساء» و غیر «نساء» آمده است که ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها﴾[13] یا کسانی که مال یتیم را دارند می‌خورند اینها کسانی هستند که ﴿اِنَّ الَّذینَ یَاْکُلُونَ اَمْوالَ الْیَتامی‌ ظُلْماً اِنَّما یَاْکُلُونَ فی‌ بُطُونِهِمْ نارا﴾[14] اگر کسی چشم باطنی داشته باشد، می‌داند که در دستگاه ریه و روده و معده او آتش است. ﴿یَاْکُلُونَ فی‌ بُطُونِهِمْ نارا﴾، نه اینکه در قیامت گرفتار آتش می‌شوند! هم اکنون دارند آتش می‌خورند و نمی‌فهمند، منتها ﴿وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾، این ﴿وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ برای قیامت است. ﴿الَّذِینَ یَاْکُلُونَ اَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً اِنَّمَا یَاْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾، یعنی الآن، بعد ﴿وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾، این ﴿سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ که مربوط به قیامت است. الآن دارند آتش می‌خورند؛ منتها نمی‌فهمند. اگر کسی اهل باطن باشد شعله آتش اینها را می‌بیند. بعضی از بزرگان می‌گفتند این افرادی می‌آیند دارند حرف می‌زنند از دهنشان آتش دارد می‌آید ما می‌بینیم، هست، حالا ما این راه را نرفتیم.

پس این آیه که ظاهرش این است، آیه این است که الآن دارند آتش می‌خورند، نه اینکه قیامت گرفتار آتش می‌شوند. ﴿اِنَّمَا یَاْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَ سَیَصْلَوْنَ﴾، این ﴿سَیَصْلَوْنَ﴾ که مضارع است، برای بعد است، ﴿وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾، این یک بود.

پرسش: ...

پاسخ: نه، «کانّ» ندارد. ﴿الَّذِینَ یَاْکُلُونَ اَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً اِنَّمَا﴾ با «انّما»، ﴿اِنَّمَا یَاْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾،

پرسش: آن که اثر خارجی ندارد.

پاسخ: چرا! ما نمی‌بینیم. بعضی از بزرگان گفتند وقتی این شخص دارد حرف می‌زند ما می‌دیدیم از دهنش آتش درمی‌آید. غزالی در احیاء العلوم نقل می‌کند که دو نفر آمدند حضور حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفتند ما روزه‌دار هستیم. فرمود نه شما یک ساعت یا دو ساعت قبل این گوشتی که خوردید با روزه سازگار نیست. عرض کردند ما صبح تا حالا چیزی نخوردیم! ایشان نقل می‌کند که در روایات دیگر هم هست که حضرت دستور داد تشتی حاضر کنند، تشتی حاضر کردند. فرمود حالا بالا بیاورید! قی کردند دیدند که گوش تازه است. فرمود این آبروی مردم را بردید غیبت کردید همین است.[15] [16] بارها به عرض شما رسید. خدا نکند که برویم ببینیم و خدا نکند هم که از آنها باخبر بشویم! اما این مقدار هست که در سوره «جن» فرمود هیزم جهنم خود ظالم است ما از جنگل هیزم نمی‌آوریم. فرمود: ﴿وَ اَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[17] ؛ خدا نکند ما برویم آن‌جا ببینیم و اسرار قیامت فراوان است ما هیچ خبر نداریم که از کجا آتش می‌آورند! اما این مقدار هست که می‌فهمیم که فرمود خود ظالم گُر می‌گیرد. حطب جهنم خود ظالم است حالا ممکن است حطب‌های دیگری هم بیاورند.

غرض این است که حضرت فرمود قی کنید و بالا بیاورید! قی کردند دیدند که بله گوشت تازه است. فرمود این غیبتی که کردید همین است. اگر کسی بخواهد با آن باطن رابطه داشته باشد می‌داند که چه خبر است.

فرمود اینها عذاب است. غرض این است که یک سلسله گناهان است که عذاب‌های بدنی به همراه دارد. آنها سرجایش محفوظ است. یک سلسله گناهان است که آبروریزی به همراه دارد خزی، هون که فرمود: ﴿عَذَابَ الْهونِ﴾، اهانت یعنی رسوایی. ﴿فِی الْعَذابِ الْمُهین‌﴾[18] ، مُهین، هون، ﴿عَذَابَ الْهونِ﴾، خزی، اینها عذاب‌های روحی است که آبرو می‌رود. اینها گذشته از آن عذاب‌های بدنی عذاب مُهین دارند ﴿عَذَابَ الْهونِ﴾، رسوایی است. اینها تنها در صدد اذیت کردن مادّی نسبت به مسلمین نبودند اینها عزت اسلام را نشانه رفتند. می‌خواهند این دین عزیز نباشد، پیغمبر عزیز نباشد، اهل بیت (علیهم‌السّلام) عزیز نباشند.

این کسی که این کار را می‌کند، با اسلام مشکل جدّی دارد، یعنی چه؟ یعنی حاضر نیست که در برابر اسلام، سر تعظیم فرود بیاورد. باز یعنی چه؟ یعنی خود را بزرگ می‌بیند، پس مستکبر است. وقتی مستکبر شد، این استکبارش و کبرورزی‌ او و بزرگ بودنش دروغ است. اگر بزرگ بودن او دروغ است کوچک بودن او راست است. دیگر نمی‌شود که هم بزرگ بودن او دروغ باشد هم کوچک بودن او. پس تا اینجا روشن می‌شود که بزرگ بودن اینها، عزیز بودن اینها دروغ است. اگر عزت اینها دروغ بود ذلت اینها راست است. قیامت هم ظرف ظهور هر چه راست است خواهد بود؛ لذا رسوایی آنها روشن می‌شود، این هم نتیجه. اگر کسی خود را بیجا بزرگ دانست، بیجا عزیز دانست، بجا ذلیل است. دیگر نمی‌شود گفت هم عزت او بیجاست هم ذلت او. اگر عزیز بیجاست، ذلت بجاست. عزتش دروغ است ذلّتش راست است. قیامت هم که ظرف راست است، هر چه راست در قیامت ظهور می‌کند؛ لذا فرمود: ﴿عَذَابَ الْهونِ﴾، ﴿عَذابٌ مُهینٌ﴾، ﴿لَهُمْ خِزْیٌ﴾[19] ، این تعبیرات است. این می‌شود «احسن القَصص»؛ یعنی ما همین طور حرف نمی‌زنیم که اینها کار کردند عاقبتش بد است، نه! تحلیل می‌کنیم، سرّش را می‌گوییم رازش را می‌گوییم انگیزه آنها را می‌گوییم، چرا بیراهه رفتند؟ تحت ولایت شیطان بودند: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَاَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾، آن‌ که لذیذ و گواراست از اینها گرفتند. آن که همه کارها به دست اوست و او را فراموش کردند، آن که هیچ کاره است و دشمن انسان است به او پناه بردند، همین می‌شود. فرمود: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ﴾، یک؛ ﴿فَاَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾، دو؛ حالا وقتی انسان از معدن قدرت، معدن عزت جدا بشود، گرفتار ذلت می‌شود. ﴿فَاَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ اُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ اَلاَ اِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾، برای اینکه هر لحظه دارد عمر را می‌بازد. سرمایه عزت کرامت انسانی را می‌بازد، چرا ﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‌ آدَم﴾[20] ؟ انسانی که از یک نطفه: ﴿اَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی‌﴾[21] ، چگونه شد که این کریم شد؟ اینکه ﴿اَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی‌﴾، این بشود کریم؟ ﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‌ آدَم﴾؟ یا این چون خلیفه کریم است می‌شود کریم؟ چون انسان خلیفة الله است و خلیفه عزیز و کریم است می‌شود کریم. خلیفه و جانشین کریم چه کار باید بکند؟ باید حرف مستخلف عنه خودش را بزند. حالا اگر یک وزارتخانه کسی وزیر شد، کسی قائم مقام وزیر شد؛ از طرف او دارد امضا می‌کند امضای او هم مؤثر است. اگر از طرف او امضا می‌کند باید کار او را بکند. اگر کسی خلیفة الله شد باید چه کار بکند؟ باید حرف مستخلف عنه را بزند. اگر حرف مستخلف عنه را نزد، غاصبانه دارد زندگی می‌کند؛ لذا فرمود: ﴿اُولئِکَ کَالانْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ﴾. همین ﴿لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‌ آدَم﴾ را می‌گوید، پس چه کسی را می‌گوید؟ این بنی‌آدمی که ذات اقدس الهی او را آورد روی صندلی نشاند گفت تو جانشین من هستی در زمین، حرف مرا بزن! این آن‌جا نشسته حرف خودش را زده است، همین‌ها را گفته: ﴿کَالانْعَامِ﴾. ما که دو تا انسان در عالم نداریم، انسان همین‌ها هستند. یک عده را بُرد بالا بالاتر از فرشته قرار داد؛ یک عده فرمود ما همه کرامت‌ها را برای او فراهم کردیم، گفتیم اینجا بنشین حرف مرا بزن، حرف من هم در کتاب و سنّت اهل بیت است. جای دیگر ما حرفی نداریم، حرم من شما را آزاد می‌کند. این آمده اینجا نشسته، سفره کرامت نشسته، حرف خودش را زده است. هر چه که میل خودش بود، این کار را کرده است، همین ﴿لَقَدْ کَرَّمْنا﴾، تبدیل می‌شود به ﴿اُولئِکَ کَالانْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ﴾.

حالا در این قسمت فرمود: ﴿الخَاسِرُونَ﴾، بعد در همین سوره مبارکه «مجادله» قبلاً ملاحظه فرمودید آیه پنج این بود: ﴿اَنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ کُبِتُوا کَمَا کُبِتَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ قَدْ اَنزَلْنَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾، این کافر رسوا می‌خواهد بشود، چرا؟ برای اینکه کار معنوی کرده نه کار مادّی. آن مادّی‌اش که مال مردم را خورد و اینها که ﴿سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ و اینها که سرجای خود محفوظ است. این در صدد آبروریزی دین بود. اینجا هم می‌فرماید: ﴿عَذَابٌ مُهِینٌ﴾؛ آیه 21 همین سوره فرمود: ﴿اِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ فِی الاذَلِّینَ ٭ کَتَبَ اللَّهُ﴾، این اصل کلّی است، این پایان پاراگراف قرار گرفته است؛ یعنی در هر قصّه‌ای اسلام پیروز است، حق پیروز است. در هر جریانی، در هر بخش تاریخی در هر کُشتی، به هر حال حق پیروز است، مسارعه بکنند. این طور نیست که حق و باطل، کفر و ایمان، خیر و شرّ، حَسن و قبیح، زشت و زیبا به کُشتی و مسارعه بیفتند و معلوم نشود که پیروز شد، نه، این طور نیست. ﴿وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾[22] [23] به نحو موجبه کلّیه است، یک؛ از عمومات آبی تخصیص است، دو؛ در هیچ جایی عاقبت به غیر متقیان داده نمی‌شود، سه؛ در هر پارگرافی حق پیروز است؛ لذا فرمود: ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَاَغْلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلِی اِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾.


[1] الکافی- ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی ج1، ص34.
[2] ابراهیم/سوره14، آیه22.
[3] فاطر/سوره35، آیه10.
[4] مائده/سوره5، آیه52.
[5] احزاب/سوره33، آیه32.
[6] فتح/سوره48، آیه17.
[7] نهج البلاغة ط-دار الکتاب اللبنانی، السیّد الرضیّ ج1، ص374.
[8] یوسف/سوره12، آیه3.
[9] نهج البلاغة ط-دار الکتاب اللبنانی، السیّد الرضیّ ج1، ص550.
[10] آل عمران/سوره3، آیه113.
[11] مائده/سوره5، آیه60.
[12] بقره/سوره2، آیه217.
[13] نساء/سوره4، آیه54.
[14] نساء/سوره4، آیه10.
[15] جوامع الجامع، شیخ طبرسی، ج4، ص158.
[16] تفسیر مجمع البیان، الشیخ الطبرسی ج9، ص203.
[17] جن/سوره72، آیه15.
[18] سبأ/سوره34، آیه14.
[19] مائده/سوره5، آیه33.
[20] اسراء/سوره17، آیه70.
[21] قیامه/سوره75، آیه37.
[22] اعراف/سوره7، آیه128.
[23] قصص/سوره28، آیه83.