درس تفسیر آیت الله جوادی
96/09/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسير آيات 1 تا 24 سوره الواقعة
﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ (۱) لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ (۲) خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ (۳) إِذَا رُجَّتِ الأرْضُ رَجّاً (٤) وَ بُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً (۵) فَكَانَتْ هَبَاءً مُّنبَثّاً (۶) وَ كُنتُمْ أَزْوَاجاً ثَلاَثَةً (۷) فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ (۸) وَ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ (۹) وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (۱۰) أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (۱۱) فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (۱۲) ثُلَّةٌ مِنَ الأوَّلِينَ (۱۳) وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ (۱٤) عَلَي سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ (۱۵) مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ (۱۶) يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ (۱۷) بِأَكْوَابٍ وَ أَبَارِيقَ وَ كَأْسٍ مِن مَعِينٍ (۱۸) لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَ لاَ يُنزِفُونَ (۱۹) وَ فَاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ (۲۰) وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُون (21) وَ حُورٌ عِينٌ (۲۲) كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ (۲۳) جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۲٤)﴾
سوره مبارکه «واقعه» که در مکه نازل شد و محتواي اين سوره مکي بودنِ آن را نشان ميدهد، بخشي از جريان قيامت را ترسيم ميکند. قيامت يعني بهشت و جهنم الآن موجودند؛ يک بيان نوراني از امام رضا(سلام الله عليه) است فرمود: «ليس منا»؛[1] از ما نيست کسي که عقيده نداشته باشد که بهشت الآن موجود است جهنم موجود است و اينها آمادهاند: ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾،[2] ﴿أُعِدَّتْ﴾[3] جريان جهنم براي کفار و امثال آنها، اينها آمادهاند. در آن گونه از موارد چون دليل داريم نميشود گفت چون مستقبل محقق الوقوع است در حکم ماضي است و بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در آن خطبه معروف که فرمود: «فَهُم وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا»؛[4] يا ما الآن بهشت را ميبينيم جهنم را ميبينيم و امثال آن، اينها نشانه تحقق هست. ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾؛ يعني «إذا ظهرت القيامة». الآن در حال خفاست بعد ظاهر ميشود، يا الآن در حال قعود است بعد قائم ميشود که اصلاً قيامت را قيامت گفتند، چون همه چيز قائماند؛ يعني ظاهرند. آن روز رستاخيز است: ﴿يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾؛[5] در پيشگاه او قيام ميکند. آثاري از آن روز را تشريح ميکند؛ در آن روز کسي نميتواند قيامت را تکذيب کند، گرچه برخيها ملکات کاذبانه آنها آنجا ظهور ميکند، همين مشرکيني که در اوايل سوره مبارکه «انعام» بحثشان گذشت، ميگويند: ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾،[6] آنگاه ذات اقدس الهي به رسولش(صلي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾،[7] آثار شرک در اينها هست، اعضا و جوارح اينها شهادت به شرک ميدهند، اينها دورغ ميگويند. اين ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾، درباره اين است که اينها وقتي دارند حرف ميزنند، دهنشان بسته است: ﴿نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ﴾، ولي طبق ملکات دروني حرف ميزنند. قبلاً هم اين بحث گذشت که يک انسان بددهن در عالم خواب هم که دارد سخن ميگويد فحش ميدهد؛ اين ظهور ملکات است که در اختيار خود انسان نيست، زبان امروز در اختيار انسان است فردا در اختيار ملکات اوست. يک آدم دروغگو فردا هم دروغ ميگويد؛ اما نسبت به آنچه در دنيا بود دروغ ميگويد، نسبت به قيامت کذببردار نيست، چون مشهود است. نفرمود کسي در قيامت دروغ نميگويد؛ يعني ملکات کسي ظهور نميکند.
«هاهنا امورٌ ثلاثه»: يکي اينکه دروغ جدّي در قيامت نيست: ﴿لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَديثاً﴾؛[8] هيچ کس دروغ نميگويد، چون حق روشن ميشود. دوم اينکه برخيها در محاکم، ملکات آنها ظهور ميکند، چون دهن که بسته است: ﴿نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ﴾، پس زبان در اختيارشان نيست، زبان در اختيار ملکاتشان است، ملکاتشان هم در دنيا کذب بود همان هم ظهور ميکند، با اينکه آثار شرک روشن شد. ميگويند: ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾، آن وقت خدا ميفرمايد: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ که در سوره مبارکه «انعام» گذشت. سوم درباره قيامت در دنيا ممکن است تکذيب بکنند چه اينکه کردند، اما قيامت شفاف و روشن است واقعه آن را کسي نميتواند تکذيب بکند. درباره قيامت کسي نميتواند خبر دروغ بدهد که بگويد قيامت واقع نميشود، چون در مشهد قيامت است. پس براي واقعه او کاذبهاي نيست که مصدر هست يا کذبي درباره او ممکن نيست و اين روز مثل انقلابهايي که پيدا ميشود يک عده بالا ميآيند يک عده پايين ميروند؛ آن ظالمان پايين ميآيند آن مظلومان بالا ميروند، تعبيري که قرآن کريم دارد نفرمود «رافعةٌ خافضة» اوّل ﴿خَافِضَةٌ﴾ را ذکر کرد که اين قهر و خشم را بهتر نشان ميدهد. در انقلابها اوّل آن طبقه طاغوت پايين ميآيند، بعد طبقه مظلوم و ستمديده بالا ميروند؛ لذا فرمود: ﴿خَافِضَةٌ﴾؛ يعني اين واقعه يک عده را پايين ميآورد يک عده را بالا ميبرد. گرچه به صورت «فاء» و «ثمّ» و اينها عطف نشد، اما تقديم خفض بر رفع، نشانه آن است که در هر تحوّل مهمي اوّل اين پايينيها ميآيند بالا، دست بالاييها را ميگيرند مياندازند پايين، بعد پايينيها جاي آنها را ميگيرند: ﴿خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ﴾.
بعد ترسيم ميکند؛ مردم در آن روز در همين سوره مبارکه «واقعه» دارد که ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾؛[9] حالا ميلياردها بشر جمع شدند، عددشان را غير از ذات اقدس الهي کسي نميداند. اين چند تقسيم در قرآن کريم است: يک تقسيم اين است که اوّلاً اينها بعضيها «علي الحق»اند بعضيها «علي الباطل»، اين تقسيم تثنيهاي است. بعد تقسيم تثليثي است که بعضيها مقرباند بعضي اصحاب يميناند بعضي اصحاب شمالاند. بعد تقسيم تثنيهاي از يک منظر ديگر است؛ بعضي رهبران کفرند بعضي رهبران ايماناند که ﴿قاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ﴾،[10] ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾،[11] پس يا امامانِ کفرند يا امامانِ ايمان؛ اين يک تقسيم. يا بر حقاند يا بر باطل؛ أعم از امام و مأموم، اين هم يک تقسيم؛ يا جزء مقربيناند يا جزء اصحاب يميناند يا جزء اصحاب شمالاند که اين تقسيم تثليثي است، اين هم يک تقسيم؛ يک تقسيم تخميسي هم هست که به پنج گروه تقسيم شدند که در سوره مبارکه «توبه» است. به جهات گوناگون اين اقسام را قرآن کريم ذکر ميکند. آنچه در خيلي از موارد است فرمود بعضي مسلماناند بعضي کافر؛ بعضي «علي الحق»اند بعضي «علي الباطل». اين تقسيمات هست. اما تقسيم تثليثي بعد از آن تقسيم تثنيه، در همين سوره مبارکه «واقعه» است که فرمود يک عده مقرباند، يک عده اصحاب يميناند، يک عده اصحاب شمال. آن تقسيم تثنيهاي ممتاز که بعضي ائمه کفرند بعضي ائمه حق، در سوره مبارکه «توبه» آيه دوازدهم اين است: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُم﴾، فرمود با رهبران کفر شما نميتوانيد زندگي کنيد، اينها نه تنها ايمان ندارند اَيمان ندارند. اصرار قرآن کريم در اين بخشها از سوره مبارکه «توبه» اين است که اينها اهل تفاهم و کنوانسيون و امضا و ميثاق بينالملل و تعهد ملّي و اينها نيستند، چيزي را که تعهّد کردند عمل نميکنند، چيزي را که امضا کردند عمل نميکنند. با اينها نميشود زندگي کرد. اين ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾، برهان مسئله اين نيست که «انّهم لا إيمان لهم»، چون کافرند. به هر حال با کافر ميشود کنار آمد؛ اما اينها ﴿لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾؛ يعني يمين و سوگند و ميثاق و امضا و تعهد و برجام و اينها هيچ کدام را نميشناسند. در موارد ديگر هم دارد که اينها ﴿لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾[12] تعهّد ميسپارند ولي عمل نميکنند. اينها جزء کسانياند که فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُم﴾، نه «لا إيمان لهم» اينها اين گروهاند. در برابر اين ائمه کفر، کسانياند که ذات اقدس الهي از آنها به نيکي ياد کرد؛ در سوره مبارکه «انبياء» آيه 73 فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾؛ اينها اماماني هستند که مردم را به امر ما هدايت ميکنند؛ انبيا، اوليا، ائمه اهل البيت(عليهم السلام) مصداق بارز و شفاف اين آيه 73 سوره مبارکه «انبياء» هستند. پس يک تقسيم تثنيهاي به لحاظ رهبران هست که بعضيها رهبران کفرند که به امضايشان عمل نميکنند، بعضي رهبران ايماناند که متعهدند و به امضايشان عمل ميکنند.
اگر اين تثنيه و آن تثليثي که در سوره مبارکه «واقعه» که محل بحث است روشن شد، آن وقت آن تخميسي که در سوره مبارکه «توبه» بازگو شد آن هم قابل توجيه است، اين تفصيلِ آن اجمال است. در سوره مبارکه «توبه» از آيه صد به بعد، چند گروه را ميشمارند گرچه قبلاً هم ﴿وَ مِنَ الأعْرَابِ﴾،[13] ﴿وَ مِنَ الأعْرَابِ﴾ آنها را ياد کردند؛ اما در همان سوره مبارکه «توبه» قبل از آيه صد که ﴿وَ مِنَ الأعْرَابِ﴾ کذا، ﴿الأعْرَابُ أَشَدُّ كُفْراً﴾،[14] ﴿وَ مِنَ الأعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ﴾،[15] ﴿وَ مِنَ الأعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ مَغْرَماً﴾،[16] بعضيها اين کمکها را که به مستمندان ميکنند اينها را غرامت ميدانند، اينها را بعد از اينکه فرمود، پنج گروه را در آيه صد به بعد ذکر فرمود. فرمود: ﴿وَ السَّابِقُونَ الأوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الأنْصَارِ﴾ اين گروه اوّل. ﴿وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ﴾ اين گروه دوم؛ يعني يا مهاجرند يا تابع؛ يا انصارند يا تابع؛ يا اصحاباند يا تابع؛ يعني طبقه دوم. اينها ﴿رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدَاً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾، اين دو گروه. گروه سوم: ﴿وَ مِمَّنْ حَوْلَكُم مِنَ الأعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفَاقِ﴾،[17] «مارد»؛ يعني متمرّد. شيطان مارد يعني متمرّد که «مَرَدَ» جمع مارِد است، کاري به مُريد ندارد. ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفَاقِ﴾ اين گروه سوماند که اينها نه جزء سابقوناند نه تابعاند؛ بلکه در قبال آنها هستند و منافقاند، اين گروه سوم. گروه چهارم کسانياند که در آيه 102 آمده: ﴿وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً﴾، اينها در قيامت اعتراف دارند که گناه کردند، يک مقدار کار خوب کردند يک مقدار کار بد کردند، ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً﴾، اين گروه چهارم. گروه پنجم در آيه 106 همان سوره مبارکه «توبه» است: ﴿وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾، گروهي ديگر هستند که سرنوشت آنها روشن نيست، ارجاع يعني تأخير؛ اينها تأخير ميافتادند وضعشان تا ببينيم ذات اقدس الهي درباره اينها چه تصميمي ميگيرد. آن تثنيه اين تثليث آن تخميس، اينها گاهي به صورت اجمال ذکر ميشود گاهي به صورت تفصيل. اين جريان تثليث گاهي به صورت مبسوط در سوره مبارکه «واقعه» هست گاهي هم در سوره مبارکه «فاطر» به اين صورت روشن شده، آيه سي و دوم سوره مبارکه «فاطر» اين است: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ که بر همان اصحاب مشئمه تطبيق ميشود ﴿وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ﴾ که متوسطاند ميتواند بر اصحاب يمين تطبيق بشود، ﴿وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ﴾، که ميتواند بر مقربين تطبيق بشود. پرسش: در اين تقسيم بندیای که فرموديد جای مخلصين کجاست؟ پاسخ: بله مخلصين ميتواند منطبق باشد بر مقربين. اخلاصش اين است که غير ذات اقدس الهي احدي را نميبيند اوصافي که ذکر ميکنند درباره کلمه «لا اله الا الله» آمده است که اگر کسي «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّة»؛[18] فرمود: «وَ إِخْلَاصُهُ أَنْ تَحْجُزَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل»؛ اخلاصِ اين کلمه اين است که اين کلمه حاجز و حاجب و مانع باشد که او بيراهه برود. اين مراحل پنجگانه گاهي به صورت دوگانه تقسيم ميشود يک عده حقاند يک عده باطلاند؛ گاهي به صورت تثليث ذکر ميشود که در آيه 32 سوره مبارکه «فاطر» هست، فرمود: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ﴾. مرجِفون مثل آمدنيوزها و اينهايي که رجفه پخش ميکنند، فضا را مشوّش ميکنند. اراجيف، اراجيف جمع رجفه است؛ «رجفه»؛ يعني لرزه. خبر دروغ جعلي که پايه ندارد به آن ميگويند رجيف. اين گونه از اخبار را که رسانهاي پخش کند ميگويند اراجيف پخش ميکنند. آن قلم به دستها و قلم مزدورهاي آمدنيوزها اينها مرجفاند؛ يعني جامعه را ميلرزانند. اين چه کاري به مسئله تقسيم قيامت دارد؟ مرجفون را خدا فرمود که اينها جامعه را مشوش ميکنند اخبار دروغ را پخش ميکنند، خبر راست بگوييد هراس نداشته باشيد از صدق، عدهاي متنبّه ميشوند برکت در صدق است؛ اما دروغ جعل بکنيد جامعه را متوشّش بکنيد اراجيف پخش بکنيد جزء مرجِفون باشيد، فرمود اگر اين مرجفون دست برندارند ما اوضاعشان را به هم ميزنيم، در سوره مبارکه «احزاب» بحثش گذشت، ﴿وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ﴾، ما عصباني ميشويم و بساطشان را جمع ميکنيم. «مرجفون»؛ يعني کساني که گوينده هستند، نويسنده هستند، اخبار دروغ جعل ميکنند، جامعه را متزلزل ميکنند، اراجيف پخش ميکنند. اين کاري به اينکه در قيامت يک عده سابقاند، يک عده کافرند، يک عده منافقاند، يک عده ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً﴾، ﴿وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ که ندارد. «مرجون» که در سوره مبارکه «توبه» است «ارجاء» که آخرش همزه است؛ يعني تأخير بينداز! در نصوص علاجيه در اصول[19] خوانديد که اينها را أرجِه؛ يعني تأخير بينداز تا تأخير کنيد و درباريان فرعون هم به فرعون گفتند: ﴿أَرْجِهِ وَ أَخَاهُ﴾؛[20] يعني يک مقدار هم مهلت بده تا ساحران را دعوت کنيم به مبارزه. اين «رجأ، إرجاه» است؛ يعني تأخير، نه رجای به معناي اميد. در نصوص علاجيه به اين معناست در آيه سوره مبارکه «توبه» به اين معناست. ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ يعني «مؤخّرون لأمر الله» که اين طايفه پنجم بود که بحثش گذشت که وضعشان روشن نيست. اما مرجفون، آن گزارشگرهايي هستند که اراجيف پخش ميکنند و جامعه را ميلرزانند. خبر وقتي پايه نداشته باشد، ثابت نيست. خبر لرزان جامعه را ميلرزاند.
در سوره مبارکه «فاطر» فرمود: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ که به اصحاب مشئمه ميخورد. ﴿وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ﴾ که قابل تطبيق بر اصحاب يمين است. ﴿وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ﴾ که قابل تطبيق بر مقربين است. سابق بالخيرات کسي است که به وسيله خيرات سبقت پيدا کرده است اينها به اذن الله البته هست. ﴿ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ﴾.
پس ما يک تثنيه داريم، يک تثليث داريم، يک تخميس داريم؛ گاهي اجمال است گاهي تفصيل. اينجا که فرمود سابقون و اصحاب يمين؛ اين اصحاب يمين همان مؤمناني هستند که تابع مقربيناند. اصحاب مشئمه ميتواند دو گروه باشد: يک عده رهبران کفرند که «جعلناهم ائمةً يدعون الي الکفر» يک عده پيروان آنها هستند که ميگويند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾،[21] در جهنم هم دعوا ميکنند. در جهنم اين گروهي که تابع ائمه کفرند، به خدا عرض ميکنند که ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾، ذات اقدس الهي ميفرمايد که ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾;[22] در جواب اين جهنميها ميفرمايد اين که شما ميگوييد ما عذاب ائمه کفر را دو برابر کنيم براي اينکه اينها هم خودشان کفر ورزيدند هم تبليغ کفر کردند اين را قبول داريم ما قبلاً به شما همين را گفتيم، عذاب آنها دو برابر است ﴿أَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾،[23] هم کيفر ضلالت خود را هم کيفر اضلال ديگران را. اما شمايي که رجّاله اينها هستيد به دنبال اينها هم راه افتاديد گناه شما هم دوتاست عذاب شما هم دوتاست: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾، شما هم گناهتان مثل گناه رهبران کفر دو برابر است؛ منتها نميفهميد حساب نکرديد ما به شما گفتيم: «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»[24] ولي حساب نکرديد. آنها دو تا گناه کردند: يکي اينکه خودشان کفر ورزيدند؛ ديگر اينکه تبليغ کفر کردند. شما هم دو تا گناه کرديد: يکي اينکه کفر ورزيديد؛ ديگر اينکه درِ خانه ائمه را بستيد. وجود مبارک امام صادق فرمود شما اگر نرفته بوديد آنجا به دنبال او نرفته بوديد او را تقويت نکرده بوديد هرجا مگر سوت کشيدند آدم ميرود؟ شما اگر نرفته بوديد ما که خانهنشين نميشديم.[25] در قرآن فرمود چرا شما حساب نميکنيد؟ به همين مستضعفان ميگويد. اينها به اين تابعان ميگويد به اين پيروان ميگويد اين پيروان گفتند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾؛ اينها ما را گمراه کردند. در جواب خدا ميفرمايد: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛ شما هم عذابتان دو برابر است ولي حساب نميکنيد. اين ائمه دين بودند، اين رهبران الهي بودند، اين قرآن و عترت بودند شما عمداً اينها را پشتسر گذاشتيد به دنبال ديگري رفتيد. شما دو تا کار کرديد: يکي درِ خانه آنها را باز کرديد؛ ديگر اينکه درِ خانه اهل بيت را بستيد، ولي حساب نکرديد، ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾، اين حرفها را در جهنم که روز سؤال و جواب است، ذات اقدس الهي همه اينها را توجيه ميکند بيان ميکند فرمود شما با يک دست درِ خانه اموي را باز کرديد، با دست ديگر درِ خانه علي(سلام الله عليه) را بستيد يا آتش زديد، دو تا کار کرديد، اين طور نيست که شما يک کار کرده باشيد.
غرض اين است که گاهي تثنيه است، گاهي تثليث است، گاهي تخميس است؛ اين گاهي تفصيل است و گاهي اجمال. آيه محل بحث سوره مبارکه «واقعه» همين است که فرمود: ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ٭ لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ﴾، در آن روز اينها چند گروهاند؛ اقوام را کاملاً ميشمارند اوّل شروع ميکنند به اصحاب يمين. بعد اصحاب شمال، بعد سابقون. سرّ اين که اين بزرگوارها را آخر ذکر ميکنند، چون جزاي اينها و جواب اينها را ميخواهند ذکر بکنند از اين جهت اينها را آخر ذکر کردند. فرمود درباره کوهها سؤال ميکنند از رسول: ﴿وَ يَسْئلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ﴾، اين کوهها چه ميشود اين سلسله جبال بزرگ؟ فرمود: ﴿فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفاً﴾؛ اينها را ميکوبد ﴿فَيَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ٭ لاَّ تَرَي فِيهَا عِوَجاً وَ لاَ أَمْتاً﴾،[26] کلّ اين زمين تسطيح ميشود پستي و بلندي ندارد. اين يک مرحله است اينها قابل فهم است. اينکه ذات اقدس الهي اين کوهها را بکوبد و آن خفسها و چالهها و درّهها و شيارها را پر کند و زمين را مسطح کند، اينها قابل فهم است. ﴿فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفاً فَيَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ٭ لاَّ تَرَي فِيهَا عِوَجاً وَ لاَ أَمْتاً﴾، يک مرحله که ﴿كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾،[27] «عِهْن» مثل اين پنبه و پشم ندّافي شده، اين وزني ندارد، سبک است، اين کوههايي که سنگين هستند و هماکنون جزء رواسي زميناند، ميخ زميناند، زمين را از لرزش حفظ ميکنند، در قيامت مثل پنبه زده شده و پشم زده شده بيوزن و سبک ميشوند. اين هم قابل فهم است. اما اين بخشهايي که سلسله جبال «هباء مُنْبَث» ميشود: ﴿فَكَانَتْ هَبَاءً مُّنبَثّاً﴾، اصلاً ﴿فَكانَتْ سَراباً﴾؛[28] اين قابل فهم نيست. سراب يعني هيچ. سراب غير از صورت مرآتيه است صورت مرآتيه هم چيزي نيست، چيزي در آينه نيست ولي راست ميگويد. از آن بيانات نوراني امام رضا(سلام الله عليه) که در آخر توحيد صدوق به عنوان احتجاج حضرت آمده، فرمود خلق نسبت به خالق مثل صورت مرآتيه هستند؛[29] خدا را نشان ميدهند در اين نشان دادن صادقاند و کاذب نيستند. صورت آينه آيت آن شاخص است. کسي که در برابر آينه قرار ميگيرد، اين صورتي که در آينه هست اين واقعاً آن شخص را نشان ميدهد دروغ نميگويد و راست ميگويد. چيزي که روبهروي آن نباشد را نشان نميدهد. فرمود آينه اين طور است؛ اما سراب دروغ ميگويد. فرمود: ﴿فَكانَتْ سَراباً﴾، اين را واقعاً ما نميفهميم. ﴿فَكانَتْ سَراباً﴾، تازه هم اين «کانت» را به معني «صارت» بگيريم که زمخشري و امثال زمخشري به دنبال اين هستند که کينونت به معني صيرورت است تازه اين را قبول هم بکنيم باز نميفهميم. سراب نميشود به هر حال به صورت ديگر تبديل ميشود. پرسش: عرب به نوشيدنی میگويد شراب و به چيزی که روان باشد و غير نوشيدنی باشد میگويد سراب؟ پاسخ: نه، اين سراب در سوره مبارکه «نور» مشخص شد که ﴿وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾، «قيعه، قاع» بيابان صفصف است.
غرض اين است که آن يک لغت خاصي است لغت قرآني نيست. لغت قرآني وقتي بخواهد بگويد کسي در يک فضاي بازي آخر افق و کرانه افق را ميبيند آنجا را به صورت آب ميبيند. آن علفزار را آب ميبيند، وقتي که آمد ميبيند خبري نيست. ﴿أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾، «قيعة، قاع» بيابان صاف. «قاع صفصف» اين است. ﴿كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾ که ﴿يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾، انسانِ تشنه خيال ميکند آب است، ﴿إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً﴾؛ ميدود به سراغ آن، وقتي آمد ميبيند خبري نيست، نه پايي دارد به دنبال چيزي حرکت کند، نه آبي دارد که بنوشد. فرمود کافر اين است دنبال چيزي ميرود آخرها مانده است؛ نه راهي براي برگشت دارد نه چيزي او را سيراب کرده است، اين ميشود سراب. ﴿فَكانَتْ سَراباً﴾ را واقعاً آدم نميفهمد؛ فعلاً سه گروه شدند: يک عده اصحاب ميمنتاند؛ يک عده اصحاب مشئمتاند؛ يک عده سابق مقرباند اينها را آخر ذکر کرد، براي اينکه پاداشهاي فراواني را اينها برايشان ذکر ميکند. دوباره برميگردند اصحاب يمين را اصحاب شمال را باز ميکنند. درباره ذات اقدس الهي که ما در شبهاي جمعه ميگوييم او «بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ»[30] است، با اينکه منزه از دست است، از وجود مبارک امام (سلام الله عليه) رسيده ذات اقدس الهي «کِلْتَا يَدَيْهِ يَمِين»،[31] درباره مؤمن آمده که «کِلْتَا يَدَيْهِ يَمِين»؛[32] مؤمن دست راستش راست است، دست چپش هم راست، چون با هر دو دست اطاعت ميکند. کافر «کلتا يديه شمال»، چون هم با دست چپ خيانت ميکند هم با دست راست، به هر حال همين طور است او «کلتا يديه شمال»، مؤمن «کِلْتَا يَدَيْهِ يَمِين» است. اصحاب يمين بودن؛ يعني اصحاب يمن و برکت، آن وقت دوباره تقسيم ميکنند.
بنابراين در بحثهاي قبلي هم داشتيم که آدم که سبقت گرفته، تازه مسئوليت پيدا ميکند؛ يعني در سير و سلوک اوّل معرفت است بعد هجرت است بعد سرعت است بعد سبقت است بعد امامت. کسي به مقامي رسيده، الا و لابد بايد احساس مسئوليت بکند چهار تا کلمه بلد است بگويد به ديگري؛ چهار تا عمل صالح بلد است انجام بدهد: ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾،[33] اين آخرين حرف است. وگرنه آدم بشود مقرّب که چه؟! بشود جزء سابقين که چه؟ جلو افتاد، جلو افتاد مسئوليتي دارد يا ندارد؟ پس اوّل فهم يعني فهم! فهم است و فهم است و فهم است و فهم! الآن اين غربيها اوّل معلوم را از جامعه گرفتند، بعد علم را. ميگويند ما علم ميخواهيم کار کنيم، ما چه کار داريم واقع چيست؟ ما ميخواهيم مشکل ما حلّ بشود. اوّل معلوم را از بشر گرفتند بعد علم و معرفت را. دين براي معرفت حرمت قائل است، فرمود حالا که فهميدي حرکت کن، هجرت قائل است. حالا که هجرت کردي تُند باش: ﴿وَ سَارِعُوا﴾[34] حالا که سرعت گرفتي، سبقت بگير از ديگران جلوتر بزن: ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾،[35] حالا که جلو زدي و پيش افتادي به بالا رسيدي، بگو: ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾؛ خدايا! آن توفيق را بده که درست است يک عده حرف ما را نميشنوند حرف انبيا را هم نشنيدند؛ اما يک عده صالحاني هستند که گوش به حرفاند، من آن توفيق را داشته باشم که اينها را هدايت کنم، اينها هم توفيق داشته باشند که حرف مرا گوش بدهند، چون من که چيزي غير از حرف تو ندارم. اگر من جزء سابقينام و هيچ حرفي جز فيض و فوز تو ندارم يک عده هم که منتظر حقاند هم به آنها توفيق بده هم به من فرصت بده، ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾. اين يک نعمت خوبي است، اينکه مقام دنيا نيست که من بالا بنشينم يا پايين بنشينم يا اين آتش جهنم را به همراه داشته باشد. فرمود اگر سابق شدي به دنبال امامت باش، يک عده را درياب.