درس تفسیر آیت الله جوادی
96/09/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسير آيات 60 تا 78 سوره الرحمن
﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلاّ الْإِحْسَانُ (۶۰) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۶۱) وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ (۶۲) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۶۳) مُدْهَامَّتَانِ (۶٤) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۶۵) فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ (۶۶) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۶۷) فِيهِمَا فَاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ (۶۸) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۶۹) فِيهِنَّ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ (۷۰) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۷۱) حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ (۷۲) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۷۳) لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاَ جَانٌّ (۷٤) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۷۵) مُتُّكِئِينَ عَلَي رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ (۷۶) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۷۷) تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ (۷۸)﴾
سوره مبارکه «الرحمن» همان طوري که ملاحظه فرموديد نِعم الهي را ميشمارند. در بخشهايي از قرآن فرمود: ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾؛[1] در دعاهايي که در نماز و غير نماز به عنوان تعقيب گاهي ميخوانيم ميگوييم: «اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْك».[2] با اينکه قرآن فرمود: ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾، با اينکه ما در نماز و غير نماز اعتراف داريم: «اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْك»، مع ذلک ذات اقدس الهي داده خود را که مال خود اوست از ما ميخرد، خودِ همين کار احسان است. اينکه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ﴾،[3] جان ما و مال ما برای اوست، درست است که اصل مالکيت نسبت به داخله خود ما امضا شده است؛ يعني هر کدام از ما نسبت به ديگري آنچه داريم را مالک هستيم، «لَا يَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِيب نَفْسهُ»[4] اما نسبت به ذات اقدس الهي که مالک نيستيم؛ لذا فرمود: ﴿وَ آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾،[5] آنچه روابط اقتصادي ما را نسبت به يکديگر را بررسي ميکند فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾،[6] اين درست است. ﴿أَمْوَالَكُم﴾، ﴿أَمْوالَهُمْ﴾،[7] فراوان مال را به اشخاص اسناد ميدهد. اصل مالکيت را در داخله نظام انساني اسلامي، امضا ميکند. اما وقتي نسبت به ذات اقدس الهي رسيد که نميشود گفت که در برابر خدا مالک هستيد؛ لذا فرمود: ﴿أَنفَقُوا﴾، مال خدا را نه مال خودتان را. بنابراين ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾، مع ذلک ذات اقدس الهي مالي که خود به ما داد و هماکنون او مالک مال است را از ما ميخرد، آن وقت خود اين احسان است. آن وقت در برابر اين کاري که خودش احسان کرده، به ما ميگويد شما احسان کرديد، آن وقت جزاي احسان را به ما ميدهد. اين همان است که قبلاً بحثش گذشت که ذات اقدس الهي عوض و معوّض هر دو را به ما ميدهد. اينکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾، نه اين است که جان را از ما بگيرد و بخرد چيزي ديگر را به ما بدهد. وقتي چيزي ديگر را به ما بدهد وقتي جان ما و مال ما نيست چه سودي ميبريم؟ در اجاره همين طور است، در بيع همين طور است، اينها تعبيرات تشويقي است. اينکه فرمود شما اجر ميگيريد اجرت داريد، براي خودتان کار ميکنيد ولي براي خدا از خدا اجرت ميگيريد. جان خودتان را تکميل ميکنيد، ولي به منزله فروش است. همه اين تعبيرها تعبيرات تشويقي است؛ لذا اگر گفته شد احسان، به معناي اين نيست که واقعاً ما نسبت به ذات اقدس الهي کاري کرديم احساني کرديم. همه اين نعمت برای اوست و اين تعبيرها تعبيرهاي تشويقي و اِنعام و اينهاست.
مطلب بعدي آن است که آن دو بهشتي که ظاهراً مخصوص مقرّبين است، برتر از اين دو بهشتي است که مخصوص ابرار و اصحاب يمين است. اصحاب يمين تحت اشراف مقرّبيناند، ﴿كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الأبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ٭ وَ مَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ ٭ كِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾،[8] مقربون شاهد اعمال اصحاب يمين هستند هماکنون، آخرت حسابش جداست که برتر هستند. اگر مقربون شاهد اعمال اصحاب يمين هستند، يقيناً درجات بهشت آنها برتر است. اصحاب يمين نامه اعمال آنها در علّيين است و اين علّيين مشهود مقرّبين است. ﴿إِنَّ كِتَابَ الأبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ٭ وَ مَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ ٭ كِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾، بنابراين الآن مقربون شاهدند، چون شاهدند اشراف دارند، چون اشراف دارند احياناً تأثيرگذار همه هستند؛ لذا شما ميبينيد اوصافي که براي بهشت مقربين ذکر ميکند با اوصافي که براي بهشت اصحاب يمين ذکر ميکند خيلي فرق ميکند. در آنجا سخن از ﴿فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ﴾[9] است که اين از قصر است نه از قصور؛ از کوتاهي نيست، از کوتاه کردن است. اين عالماً عامداً چشمشان را کوتاه ميکنند، نه اينکه قصور داشته باشند، مژهکوتاه باشند، کمديد باشند، کمبين باشند. اينها ميشوند قاصرات؛ اما حوريهايي که در بهشت اصحاب يميناند مقصور هستند؛ يعني تحت اشراف ديگران هستند که آنها اينها را در خيمهها نگه ميدارند. آنجا هم به هر حال «بعضها فوق بعض» هستند. تفاوت خيلي است «مُدهَم»؛ يعني سبزي که به سياهي ميزند. اين ﴿مُدْهَامَّتَانِ﴾ تثنيه است، در برابر ﴿جَنَّتَانِ﴾. آنجا سخن از اشجار است، اينجا سخن از سبز بودن و فضاي سبز داشتن و از اين قبيل است.
پس احسان تعبير کردن از آن قبيل است. ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾، که از اين به بعد جنّات اصحاب يمين شروع ميشود. ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾، ﴿مُدْهَامَّتَانِ﴾اند، در قبال آن دو بهشتي که مخصوص مقربان بود، فرمود: ﴿ذَوَاتَا أَفْنَانٍ﴾[10] هستند که آنها داراي «فَنَن»؛ خوشهها و شاخههاي فرعي هستند. آن فنون است که جمع فنّ است؛ اما «أفنان» جمع «فَنَن» است. ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾. ﴿فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ﴾ که در بحث ديروز گذشت در برابر ﴿فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ﴾ است که اين جريان دارد، نهر را به دنبال دارد. اين جوششي دارد. «عين نضاخ» بالاتر از نضح است که نواضح آن شترهاي آبکش هستند. ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾.
درباره متقين که شامل هم مقربين ميشود و اصحاب يمين، گاهي سخن از جنّت است، گاهي سخن از جنّاتين است، گاهي سخن از جنّات. آيا همه اينها جسماني است؟ يا آنجا که دارد: ﴿فَرَوْحٌ وَ رَيْحَانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ﴾،[11] بخشي از اينها نعمتهاي روحاني است؛ لقاي ائمه، ملاقات ائمه، برخورد با ائمه(عليهم السلام) اين مربوط به لذت جسماني نيست.
درباره متّقين قرآن کريم تعبيراتش متعدد است؛ گاهي دارد: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾، آيا اين جنّت جنس است که ميتواند جنّات را شامل بشود يا يک باغ وسيعي است که اين جِنان همه را متّصل کرده و شده يک باغ؟ در سوره مبارکه «رعد» مفرد است آيه 35 سوره «رعد» اين است: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾، مفرد است آيا اين جنس است که با جنّات سازگار باشد؟ يا يک بهشت وسيعي است که آن بهشتهاي کوچک همه در کنار اين جمع ميشوند؟ گاهي دو بهشت است از نظر تقسيم شمال و جنوب، يا شرق و غرب، يا مثلاً انواع ديگر. گاهي چندين باغ جداي از هم هست؛ لذا جنّات دارد. گاهي يک جنّت است، چون همه اينها در يک مجموعه قرار دارند. آيا اين آيه سوره «رعد» ناظر به شخص است يا جنس است؟ اگر جنس باشد با آن جنّاتي که دارد: ﴿وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾، سازگار است، ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾؛ «أُکُل»؛ يعني مأکول؛ يعني ميوهاش دائم است و ظلّش هم دائم است هميشه هوايش ملايم است. ﴿تِلْكَ عُقْبَي الَّذِينَ اتَّقَوا وَ عُقْبَي الْكَافِرِينَ النَّارُ﴾. در بخشهاي ديگر از همين بهشت براي متّقيان جنّتين ذکر ميکند، چه اينکه در سوره مبارکه «الرحمن» هم همين طور است. در سوره «کهف» آيه اين است: ﴿كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ﴾.[12] اين درباره مثال دنياست مربوط به جنّات آخرت نيست. در سوره مبارکه «ذاريات» تعبير به جنّات شده است؛ آيه پانزده سوره «ذاريات» اين است: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ﴾، اگر آن را جنس بگيريم که در سوره «رعد» است با اين جمع سازگار است، ولي اگر بگوييم اين جنّتها متصلاند مرتبطاند يک جنت بزرگ و وسيع را تشکيل ميدهند آن ميتواند شخص باشد، چون بهشتي که متقيان مردان الهي وعده داده ميشوند مساحتش به اندازه آسمان و زمين است. در رواياتي که مربوط به وسعت بهشت است، ائمه فرمودند اگر تمام اهل دنيا را يک بهشتي دعوت بکند منزلش جا دارد. اين که فرمود: ﴿جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَ الأرْضُ﴾ نه يعني مساحت مجموع بهشت به اين اندازه است، بلکه جاي هر انسان متقي اين قدر است. مگر جاي هر انسان متقي اين قدر بود، ميشود هم جنّات باشد، هم از يک منظر جنّتان باشد، هم از يک منظر سعه، الجنة باشد. پس اگر آيه سوره «رعد» جنس بود معنا دارد، شخص هم بود معنا دارد. به هر حال خانه بهشتي ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض﴾.
مطلب ديگر اين است که در راه بهشت مسابقه همين اندازه است؛ لذا اگر کسي بخواهد راه بهشت را طي کند راه فضيلت را طي کند، هيچ مزاحمتي نيست. همه بخواند عادل باشند متواضع باشند، مؤدب باشند، خليق باشند، کريم باشند، جواد باشند، هيچ مزاحمتي نيست، براي اينکه ميدان مسابقه ميدان سماوات و ارض است. ما را دعوت کردند به مسابقهاي که مساحتش اين است آن وقت چه تصادفي هست؟ چه تزاحمي هست؟ اگر ميدان مسابقه يا خط مسابقه ده متر بيست متر اينها باشد بله تصادف هست؛ اما اگر مسابقه در جايي باشد که ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض﴾ است، هيچ کس مزاحم کسي نيست. ﴿سَابِقُوا﴾،[13] ﴿سَارِعُوا﴾،[14] «الي» جنّتي که ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض﴾ است؛ لذا اگر اين مسجد، همه هم متواضعاند هيچ! اما اگر ـ خداي ناکرده ـ دو نفر در بين اين دو هزار نفر گرفتار خودخواهي باشند اوّل دعواست که چه کسي جلو ميافتد چه کسي دنبال ميافتد؟! اين بلا برای گناه است که تنگنايي ميآورد وگرنه عدل و عقل سعه دارد اينها که در تنگناي غرور و خودخواهياند جهنم با اينکه جايش خيلي وسيع است مع ذلک جاي اينها تنگ است. اين طور نيست که يک ميدان وسيعي به اينها بدهند بگويند اينجا بسوز. اين جهنميها ﴿مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفادِ﴾[15] هستند، در يک مکان ضيّق و تنگي. ميگويند تو که تنگنظر بودي در جاي تنگ با دست و پای بسته بسوز. اين ﴿مُقَرَّنينَ فِي الْأَصْفادِ﴾ هستند، اينها جايشان تنگ است اين طور نيست که در جهنم بگويند اين جاي وسيع هست هر جايي که ميخواهي بسوز! آنجا هم که هست بسته است، چون در دنيا هم بسته فکر ميکرد؛ لذا ميدان مسابقه در فضيلت؛ همه بخواهند عالم بشوند عاقل بشوند عادل بشوند، مظهر اين هزار و يک اسم در اسماي «جوشن کبير» بشوند هيچ مزاحمتي نيست اگر همهشان بخواهند مظاهر اين اسما باشند، هر کدام مظهر اسمي باشند، هيچ تزاحمي در کار نيست؛ لذا در بهشت هيچ تزاحمي نيست. در سوره مبارکه «ذاريات» که فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فىِ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ﴾،[16] اين ميسازد با آن مفرد، با آن تثنيه؛ هم جنّات درست است هم جنّت درست است، هم جنّتان درست است با اين سه منظر.
در اين قسمت بعدي فرمود ما اين نعمتهايي که داديم اينها غرق اين نعمتاند و ﴿مُتَّكِئِينَ عَلَي فُرُشٍ﴾[17] هستند يا در بخشهاي ديگر فرمود اينها متکئ هستند و ميوه برايشان ميآيد؛ اين ﴿مُتَّكِئِينَ عَلَي فُرُشٍ﴾، يعني بعضيها ايستادهاند، مثل خدمه و عبيد. بعضيها نشستهاند مثل افراد عادي و آزاد، بعضيها هم متّکياند، تکيه دادهاند، در کمال آسايش هستند مع ذلک ﴿جَنَي الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ﴾.[18] نمونه اينکه هر وقت اينها بخواهند ميوه داشته باشند ميوه برايشان حاصل است، نمونهاش را ذات اقدس الهي در سوره مبارکه «آل عمران» در قصّه مريم(سلام الله عليها) بازگو کرد. آيه 37 سوره مبارکه «آل عمران» اين بود که ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَ كَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾، اين طور نبود که حالا وجود مبارک مريم برود جايي چيزي بخواهد يا به کسي بگويد، اراده همان و نزول همان، اين نمونهاي از بهشت است. نمونهاي از بهشت را کسي خواست بررسي کند جريان حضرت مريم(سلام الله عليها) است. آنگاه وجود مبارک زکريا يک چنين فرزندي را که ديد، از ذات اقدس الهي درخواست کرد فرزند صالحي باشد که بعد از اين قسمت از خدا فرزند خواست، عرض کرد خدايا! الآن که ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً﴾؛[19] همسرم که پير است آن وقتي هم که جوان بود: ﴿كَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾،[20] در قسمت همسر دو طايفه از آيات است: يکي اينکه ﴿وَ امْرَأَتِي عَاقِرٌ﴾، آن وقتي که بشارت ميدهد؛ ديگر اينکه خود حضرت عرض ميکند به خدا: ﴿وَ كَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾؛ الآن که پير است، آن وقتي هم که جوان بود نازا بود. نه الآن فقط پير است که در آيه ديگر است. اين «کانت» يعني آن وقتي که در سن بارداري بود نازا بود الآن که پير است، ولي حکم آنچه تو فرمايي. فرزندي به من بده! که يحيي(سلام الله عليه) را خدا به او داد. اين مشاهده مريم باعث شد که زکريا(سلام الله عليهما) از خدا درخواست فرزند کرد آن هم اين گونه فرزندی.
غرض آن است که جريان حضرت مريم(سلام الله عليها) نمونهاي از بهشت است. آن جريان «طير مشوي»[21] پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) که به خدا عرض کرد که أحبّ خلق را برسان که وجود مبارک حضرت امير آمد از همين قبيل است. نمونهاي از بهشت را خداي سبحان در دنيا براي اولياي خود مقرر کرده است و افاضه ميکند. اين ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ را در کنار هر نعمتي ذکر ميکند، ولي در جريان دوزخ با اينکه مسئله ﴿يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ﴾، اين يکي؛ ﴿وَ نُحَاسٌ﴾،[22] اين ديگري است اينها را کنار هم ذکر کرده، مجموعاً گفته: ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾. اينجا کمکم اين ﴿مُدْهَامَّتَانِ﴾ را يک آيه قرار داد، ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾. نعمت بعد را يک آيه قرار داد، فرمود: ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾. اما در جريان عذاب، ﴿يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِن نَارٍ﴾، اينجا ميتوانست ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ﴾ را بفرمايد، ولي نفرمود. ﴿وَ نُحَاسٌ فَلاَ تَنتَصِرَانِ﴾، اين دو را کنار هم ذکر کرد فرمود هم آتش سوزان است هم دود غليط براي خفه کردن، اينها دو تا هستند. آن طوري که درباره رحمت پشت سر هم تذکره نعمت است، در عذاب آن گونه تذکره نيست. آن دو مطلب را با هم ذکر ميکند يک ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ﴾ ميگويد. اينجا اين ﴿مُدْهَامَّتَانِ﴾ را يک آيه قرار ميدهد، ﴿فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ﴾ را هم آيه ديگر.
بنابراين اين کثرت نِعم براي مقربين يک مرحله است، براي تابعين مرحله ديگر. فخر رازي هم همين حرف را ميزند که بخشي از اينها مربوط به جنّت جسماني است بخشي مربوط به جنت روحاني. غالب اهل معرفت هم اين را گفتند متکلمين هم اين گونه ميگويند. ولي به حسب ظاهر، همه اين نِعم، نِعم ظاهري است. آنچه مربوط به بهشت روحاني است پايان سوره مبارکه «فجر» است که ﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً ٭ فَادْخُلي في عِبادي ٭ وَ ادْخُلي جَنَّتي﴾،[23] آن جنّة اللّقاء است که ديگر سخن از بهشت و حوري و امثال آن نيست. ﴿فِيهِنَّ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ﴾، ملاحظه بفرماييد که اينجا باز جمع ﴿فِيهِنَّ﴾ آمد، با اينکه تثنيه بود. درباره جنّت مقربين هم آنجا فرمود: ﴿فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ﴾،[24] بعد تثنيه ذکر ميکند. اينجا هم ميفرمايد: ﴿فِيهِنَّ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ﴾ که قبلاً تثنيه ذکر ميکرد.
مطلب ديگر که قرآن اصولاً درس عفت ميدهد، اين است که هيچ جا نام زنهاي بهشت را نميبرد فقط اوصافشان را ذکر ميکند اينها حور هستند که جمع حوراء است، عين هستند که جمع عيناست، اوصافشان را ذکر ميکنند. ﴿عُرُباً أَتْرَاباً﴾، اينها اوصافشان است. اما اينها چه کسي هستند؟ چه چيزي هستند؟ گوهر اينها چيست؟ اينها را ديگر قرآن کريم ذکر نميکند، فقط اوصاف اينها را ذکر ميکند. ﴿فِيهِنَّ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ ٭ فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾. ﴿حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ﴾، که ملاحظه فرموديد درباره آن جنّت مقرّبين دارد که ﴿فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ﴾، که از قصر است نه از قصور؛ نه اينکه نميتوانند نگاه کنند، بلکه اصلاً نگاه نميکنند. اينجا مقصور تعبير کرده است که معلوم ميشود عدهاي اينها را تحت اشراف دارند و اينها تحت اشراف بهشتيهاي برتر هستند. پرسش: ...؟ پاسخ: نه وصف است. حور جمع حوراء است، «عِيْن» جمع عَيناست. اينها وصف چشم است. وصف است. ﴿لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لاَ جَانٌّ﴾، ديگر نفرمود: «لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ وَ لاَ جَان»، اينها زنهاي دنيا بودند در دنيا شوهر داشتند. فرمودند اين انسي که آنجا با آنها تماس گرفته باشد نيست. وگرنه اينها زنهاي بودند در دنيا، طمث داشتند با شوهرهايشان بودند. اين کلمه ﴿قَبْلَهُمْ﴾ ناظر به اين است وگرنه انسهايي قبلاً در دنيا با اينها همسر بودند. در آن عالم، قبل از اين بهشتيها نه انسي نه جنّي، با اينها تماسي نداشت. ﴿لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ﴾؛ قبل از خود اين بهشتيها که همسران آنها هستند، «و لا جن» کسي نبود، ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾. ﴿مُتُّكِئِينَ عَلَي رَفْرَفٍ﴾، فرشي که سبز است و به ديار عبقر منسوب است. مستحضريد در دنيا انسان لباس که ميپوشد براي احترام و اينکه خودش در جامعه نشان بدهد. معمولاً آستر لباس را آدم خيلي مقيد نيست که خوشرنگ باشد و زيبا باشد. هر چه هست ابره است، براي اينکه لباس را ميپوشد براي اينکه آبروي او محفوظ بماند. فرش هم همين طور است براي آسترِ فرش خيلي بها قائل نيست. اما در بهشت چون براي نشان دادن نيست براي تکريم است، ظاهر و باطنش يکي است چه اينکه ظاهر و باطن خود اين مؤمن هم يکي بود. اين طور نيست که حالا آستر فرش ارزان باشد ابره فرش گران باشد. نه! ابره فرش مثل ظاهرش است؛ لذا باطن و ظاهر لباس، باطن و ظاهر فرش، باطن و ظاهر مسکن، همه يکي است، چون براي اکرام است نه براي ارائه، برخلاف دنيا که در دنيا لباس را انسان براي ارائه و زينت ميپوشد؛ لذا آستر و ابرهاش فرق ميکند، فرش هم همين طور است. در آخرت براي ارائه نيست براي خود اکرام است؛ لذا آستر و ابرهاش فرق نميکند. ﴿مُتُّكِئِينَ عَلَي رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ﴾، عمده اين است که اينها اين طور نيست که آنجا جاي تنپروري باشد، خسته بشوند. عالمي است که ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَ لاَ تَأْثِيمٌ﴾،[25] يک؛ خستگي هم در آن نيست، دو؛ تصوّرش به اين است که انسان به ثبات ميرسد نه سکون. اگر ساکن بشود، چند لحظه که شد خسته ميشود؛ اما وقتي ثابت باشد، جا براي خستگي نيست. سخن از ابديت هم هست، سخن از يک ميليارد سال و دو ميليارد سال نيست. اين طور نيست که حالا انسان يک ميليارد سال در بهشت باشد. اگر ما درست تصور کرديم که انسان ثابت است نه ساکن، ديگر ادراک بهشت براي ما آسان است. ما يک چنين عالمي داريم ميرويم که ثابت ميشويم. بدن ما هم تابع روح ما يک چنين بدني خواهد بود. الآن شما ميگوييد اين فرشتههايي که ذات اقدس الهي اينها را آفريد اينها در حال رکوع و سجود هستند دائماً، بله! چند سال است که مشخص نيست که چند ميليارد سال است، اينها خسته نميشوند؟ با اينکه بدن هم دارند عدهاي از اينها. اگر بدن دارند، بدن به مرحله ثبات رسيد، نه سکون، ديگر خستگي در آن نيست، رنج در آن نيست، خواب در آن نيست. يک چنين عالمي است. آن وقت اگر کسي آن را رها کند ـ معاذالله ـ به دنبال اين جيفه حرکت کند و به دنبال «عفطه عنز» حرکت کند، اين ديگر مغبون شده است باخت، ﴿خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ﴾.[26] اصلاً قيامت روزي است به نام روز تغابن که ﴿يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ﴾،[27] غبنِ انسان روشن ميشود. بنابراين ما يک چنين عالمي در پيش داريم که اين همه نعمتهايي که ذات اقدس الهي مشخص کرد، اينها به اراده حاصل ميشود، يک؛ و هرگز دفعي ندارد، دو؛ خستگي ندارد و رنجي ندارد که مظهر ذات اقدس الهي ميشود که ﴿أَ فَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الأوَّلِ﴾[28] فرمود ما اين همه آفريديم مگر خسته شديم؟ اينها ثابت ميشوند نه ساکن، عدهاي هم به کمالات علمي ميرسند. کمالات عملي مقدور نيست که کسي کاري بکند ثواب ببرد، چون آنجا شريعتي نيست ولي کمالات علمي فراوان است يکي پس از ديگري ظهور ميکند فيوضات ائمه(عليهم السلام) انسان خيلي از اسرار را ميفهمد، درجات بهشت را ميفهمد، ثبات را ميفهمد، ولايت را ميفهمد و مانند آن. فرمود: ﴿مُتُّكِئِينَ عَلَي رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ ٭ فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾، همه اينها به اسم پروردگار است که ﴿ذِي الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ﴾ است.