درس تفسیر آیت الله جوادی
96/01/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسير آيه 31 تا 44 سوره نجم
﴿وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَي (31) الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقي (32) أَ فَرَأَيْتَ الَّذي تَوَلَّي (33) وَ أَعْطي قَليلاً وَ أَكْدي (34) أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَري (35) أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما في صُحُفِ مُوسي (36) وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفَّي (37) أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري (38) وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي (39) وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري (40) ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفي (41) وَ أَنَّ إِلي رَبِّكَ الْمُنْتَهي (42) وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكي (43) وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا (44)﴾
بخشي از اين آيات قبل از تعطيلات نوروزي بحث شد؛ اما يك نكته مربوط به آن جمله اخير است كه باعث بازخواني شد، فرمود: ﴿لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ﴾؛ اين نظام هستي براي اوست و در اختيار اوست تا هر كسي در برابر عمل خود پاداش يا كيفر ببيند. كيفر را اوّل ذكر كرد: ﴿لِيَجْزِيَ الَّذينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا﴾ پاداش را اخيراً ذكر كرد، فرمود: ﴿وَ يَجْزِيَ الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَي﴾، ﴿الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَي﴾ را بيان كرد چه كساني هستند؟ ﴿الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ﴾، بنابراين اين ﴿الَّذينَ﴾ كه بيان ﴿الَّذينَ أَحْسَنُوا﴾ است، اين ﴿إِلاَّ اللَّمَمَ﴾ نميتواند اصرار بر معصيت كبيره باشد تا استثنای متّصل بشود، قهراً اين ﴿إِلاَّ اللَّمَمَ﴾ همان دو تعبيري كه در نهايه ابناثير آمده[1] و در كتابهاي ديگر هم هست يا منظور گناهان صغيره است يا قُرب به گناه كه فرمود كساني كه ﴿يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ﴾؛ يعني گناهان كبيره ندارند، فحشا ندارند فقط «لَمَم» دارند «لَمَم» يا عزم بر گناه است بدون دسترسي به گناه يا گناهان صغيره است، منظور اصرار بر گناه نميتواند باشد؛ زيرا خود اصرار بر گناه ميشود كبيره و ديگر جزء ﴿الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَي﴾ نيست، چون اين ﴿الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ﴾ بيان همان ﴿الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَي﴾ است.
مطلب بعدي آن است كه قرآن كريم براي اينكه جامعه اسلامي و متمدّن ديني كه تمدّن آنها در تديّنشان خلاصه بشود بسازند، اين چهار كار را كرده است كه قبلاً هم شرح داده شد: يكي جهنّم را معرفي كرد كه جهنّميها در جهنّم چطور زندگي ميكنند، يكي بهشت را معرفي كرد كه بهشتيها در بهشت چطور زندگي ميكنند، يكي جامعه جاهليت را كه در دنيا جهنمي است آنها را معرفي كرد كه در جامعه جاهليّت مردم چطور زندگي ميكنند، يكي جامعه متمدّني كه تمدّن خود را در تديّن ميداند معرفي كرد، اينها چطور زندگي ميكنند؛ اين عناصر چهارگانه محصول بخشي از آيات قرآن كريم است. فرمود در جهنّم جز اختلاف و فحش و بدگويي و بدبيني نيست: ﴿كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾؛[2] جز لعنت و اختلاف و فحش و ناسزايي در جهنّم خبري نيست؛ اين براي جهنّم. در بهشت هم جز مِهر و وفا و صفا و صميميت خبري نيست، بعد به صورت «لا»ي نفي جنس فرمود اصلاً خلاف در بهشت نيست: ﴿لا لَغْوٌ فيها وَ لا تَأْثيمٌ﴾؛[3] اين نبايد مرفوع باشد، «لا»ي نفي جنس رفع نميدهد؛ ولي در اثر تكرار اين كلمه مرفوع شده: ﴿لا لَغْوٌ فيها وَ لا تَأْثيمٌ﴾ بهشت اين است. جاهليت و جامعه جهنّمي جاهليت هم اختلاف و بدگويي و سرقت و خلاف و فحش و نزاع و امثال آن است؛ اين به او بد بگويد، او به اين بد بگويد، اين از دست او شكايت بكند، او از دست اين شكايت بكند، اين او را متّهم بکند، او اين را متهم بكند؛ اين نظام جاهليتي است كه جهنّمِ روي زمين است. نظامِ متديّنان بهشت كساني هستند كه در سوره «حشر» همان حرف بهشتيها را ميزنند، اين براي دنياست، اينكه براي آخرت نيست: ﴿لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا﴾؛[4] خدايا! تو كه بهشت داري، بهشتي داري، اين بهشتيها را چه كسي پروراند، اين نعمت را چه كسي به بهشتيان داد كه همه دوست يكديگر، مهربان، عطوف، امين و پاك هستند؛ تو دادي، همان نعمتي كه تو به بهشتيها دادي به جامعه ما هم بده: ﴿لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا﴾؛ ما بدِ كسي را نخواهيم. اين در سوره «حشر» براي جامعه متمدّناني است كه تمدّن خود را در تديّن ميدانند، براي دنياست و براي آخرت كه نيست. اين چهار كار را قرآن كرده تا جامعه را تربيت كند. درباره جاهليت كه سوره مباركه «نجم» در همان مكه نازل شد فرمود سرّ اينكه اينها جامعه جاهليت هستند؛ يعني جهنمِ روي زمين هستند اين است كه دست آنها از علم و يقين و برهان و استدلال خالي است و با گمان زندگي ميكنند: ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾؛[5] نه اينكه گاهي با گمان زندگي ميكنند، بلکه به صورت حصر فرمود، فرمود يا بر اساس حُسن ظن است که به يكديگر علاقه بيجا پيدا ميكنند يا بر اساس سوءظن است كه به يكديگر گمان بد دارند، كينه بد دارند: ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾ و دست آنها هم از عقل و عدل خالي است: ﴿وَ ما تَهْوَي الْأَنْفُسُ﴾.[6] فرمود در مسائل فرهنگي چون دستشان از برهان و علم خالي است، با گمان زندگي ميكنند؛ در مسائل اخلاقي دستشان از عدل خالي است، با هوس به سر ميبرند؛ اين ميشود نظام جاهلي: ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَي الْأَنْفُسُ﴾. از اين شيرينتر! از اين زيباتر! از اين بهتر ميشود جامعه را معرفي كرد؟! بعد فرمود در چنين جامعهاي وقتي جهل باشد كسي دستش به خير باز بود، يك مقدار كمك ميكرد حالا يا مالِ كم ميداد و عطاي او كم بود يا اعطاي او كم بود، فرمود ميخواهيد قصه كسي كه ﴿وَ أَعْطي قَليلاً﴾؛ يعني «عطائاً قليلا»؛ يك مال كمي در راه خير مصرف ميكرد يا چند صباحي كار خير ميكرد، كارش كم بود و ادامه نداشت يا كارِ كمي انجام ميداد؟ ﴿وَ أَعْطي قَليلاً﴾، اين ﴿قَليلاً﴾؛ يعني «مالاً قليلا»؛ يك مال كمي را در راه خدا ميداد يا يك مدت كمي كار خير انجام ميداد، بعد ديگري به او گفت: مگر بيكاري، آينده نداري، به فكر بچهها نيستي؟ در بخشي از آيات قرآن فرمود: شيطان فقر را جلوي چشم عدهاي مجسّم ميكند[7] كه اگر تو اين مال را در راه خير دادي، خودت چه كار ميكني؟ با اينكه خدا فرمود من به جاي تكاثر، كوثر ميدهم، چند برابر ميدهم، اينكه اختصاصي به آخرت كه ندارد: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾؛[8]
بعضي از مشايخ ما را خدا غريق رحمت كند! ما اوّلين بار از ايشان شنيديم، فرمود اين آيه سوره مباركه «بقره» فرمود انفاق ﴿تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾؛[9] اگر درخت شعور ميداشت و ميتوانست حركت كند، اين ظرف آب از چشمه ميگرفت روي پاي خودش، روي ريشه خودش ميريخت، اين چه كار ميكرد؟ اين خير به ديگري بود يا ﴿تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ است؟ حالا انفاق مالي، گوشهاي از كار خير است، درسي كه انسان براي رضاي خدا ميخواند، مباحثهاي كه انسان براي رضاي خدا ميكند، اينها مثل آبي است كه اين درخت به پاي ريشه خودش بريزد: ﴿تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾؛ اين درخت حق ندارد كسي را ممنون كند كه من زحمت كشيدم، روزانه يك ظرف آب پاي خودم ريختم، خودت را تثبيت كردي. اين آيه ميخواهد بگويد درست است كسي دارد خدمت ميكند؛ ولي اين مثل آن است كه يك درخت حركت كند، هر روز يك مقدار آب به پاي ريشه خودش بريزد، كار خير، موقعيت خود آدم را تثبيت ميكند كه در روز خطر نميلغزد وگرنه وقتي حادثه تلخ پيش آمد، خيليها ميلرزند، چرا بعضيها نميلرزند؟ چرا اينها ثابتقدم هستند؟ براي اينكه اينها ريشهدارند؟ چرا ريشهدارند؟ براي اينكه چه نمازشب باشد، چه نافله باشد، چه كار خير باشد، چه درس و بحث باشد، هر كار خيري که باشد. فرمود موقعيت خود آدم را تثبيت ميكند و زود نميلرزد: ﴿تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾. اين شخص ﴿أَعْطي قَليلاً﴾؛ حالا يا مال كم داد يا چند صباحي، يك رفيق بدي به او رسيد و گفت از آينده خودت بيخبري، از فرزندان خودت بيخبري، چرا اين كار را ميكني، فقير ميشوي؟ او از اين اعطاي قليل تبرّي كرد، اعراض كرد و روي برگرداند. بعد بخش ديگر يك عده بودند كه مثلاً در صدد جبران گناهان خود بودند، كسي آمد گفت فلان مقدار مال به من بده، من بار سنگين گناهان تو را در قيامت ميكشم و باربری میکنم، تو گناه كردي بارت سنگين است، اين مقدار پول به من بده، من در قيامت بار تو را ميبرم. در جاهليت وقتي علم نباشد اينگونه از فريبكاريها هم مطرح است. فرمود نه آن خيالِ فقر اثر دارد، اگر كسي در راه خدا كار خير انجام بدهد، خدا ده برابر پاداش ميدهد؛ حالا اگر كار علمي كرده، مشكل علمي كسي را حلّ كرده، خدا ده برابر بر علم او ميافزايد؛ كمك مالي كرده، ده برابر بر مال او ميافزايد؛ كمك اخلاقي كرده ده برابر بر اخلاق او ميافزايد؛ هر كار خيري كرده ذات اقدس الهي ﴿عَشْرُ أَمْثالِها﴾ به او عطا ميكند. درباره اينكه كسي بار كسي را ببرد، فرمود اين چه جاهليتي است؟! اينها خيال ميكنند آخرت هم مثل دنياست؛ در سوره مباركه «كهف» گذشت كه اينها خيال ميكنند، هر كسي در دنيا وضع مالي او خوب است در آخرت هم همينطور است؛ اگر قيامتي باشد مثلاً ـ معاذالله ـ شك داشتند، ما آنجا هم رفتيم؛ مثل دنيا وضع مالي ما خوب خواهد بود.[10] خيال ميكنند در قيامت مثل دنيا، كسي بار ديگري را ميبرد.
فرمود ما اين را به همه انبيا گفتيم، اختصاصي به قرآن ندارد؛ در تورات موساي كليم اين حرف هست، در صُحُف ابراهيم(سلام الله عليهما) اين حرف هست كه هيچ كسي بار ديگري را نميبرد: ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾[11] «وازرة»؛ يعني نفسِ باربر، «وِزر»؛ يعني گناه، بار سنگين. در بخشي از آيات به عنوان «لا»ي نفي جنس فرمود اصلاً در قيامت باربري نيست، باری روي زمين نيست تا كسي بردارد، هر كسي از قبر برميخيزد، با باري كه روي دوش اوست برميخيزد؛ مگر بار روي زمين است تا انسان به دنبال باربر بگردد. فرمود اصلاً ﴿لا وَزَرَ﴾؛ باربري در آنجا نيست تا ما بگوييم که باري زمين افتاده و هر كسي بار خودش را بايد ببرد. اين ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾، بخشي از معارف معاد است، ﴿كَلاَّ لا وَزَرَ﴾[12] بخش ديگر است، اصلاً همين كه از قبر برميخيزد بار روي دوش اوست: ﴿لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي﴾؛ اينطور نيست كه گناه روي زمين افتاده باشد تا اين شخص بگويد چه كسي اين بار را برميدارد؟ هر كسي از قبر برميخيزد بار روي دوش او است. بنابراين فرمود اين حرفها، حرفهاي جاهلي است: ﴿أَ فَرَأَيْتَ الَّذي تَوَلَّي﴾. حالا درباره افراد كه اين شخص چه كسي بود اختلاف نظر فراوان هست، به هر حال همان طور كه ميدانيد قرآن كتاب قصّه و تاريخ نيست، شخصي اين كار را كرده. زمخشري در كشاف دارد كه عثمان اين كار را كرده،[13] در تفسير آلوسي و امثال آلوسي اين است كه عثمان منزّه از آن است كه اين كارها را كرده باشد،[14] غافل از اينكه عثمان مشكلات فراواني دارد، حالا چه عثمان بود كه زمخشري ميگويد، چه ديگري بود كه در تفسير آلوسي و علاقهمندان به تفكر عثماني آنها ميگويند، قرآن كار ندارد كه چه كسي گفت، فرمود كسي اين كار را كرد، يك مقدار كمك خيري كرد، بعد رو برگرداند و اعراض كرد براي اينكه مبادا فقير بشود ﴿أَ فَرَأَيْتَ الَّذي تَوَلَّي﴾؛ يعني رو برگرداند و اعراض كرد. ﴿وَ أَعْطي قَليلاً﴾؛ يك مقدار مال كم يا در زمان كم كمك خير ميكرد ﴿وَ أَكْدي﴾؛ يعني سرش به سنگ خورد، ديگر حالا ترك كرد. ميگويند اين كسي كه دارد چاه ميكند، وقتي به سنگ رسيده ميگويند: «أكدي»؛ يعني به مانع رسيد و رها كرد. اين شخص هم به مانع برخورد كرد و رها كرد، هم آن مالِ كم را رها كرد، هم اينكه اگر مدت كمي اين كار را ميكرد، اين را هم رها كرد به بهانه اينكه مبادا فقير بشوند، مگر علم غيب نزد شماست، يك؛ بعد به برخيها گفتند شما مال بدهيد، ما در قيامت بار شما را حمل ميكنيم، مگر علم غيب نزد اينهاست، دو؛ اينكه فرمود: ﴿أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ﴾ كه استفهام انكاري است؛ يعني اين شخص علم غيب ندارد، نه تنها او علم غيب ندارد و ممكن است ديگري علم غيب داشته باشد؛ يعني غير خدا علم غيب ندارند، اهل بيت و آل الله را كه ذات اقدس الهي از علوم غيب باخبر كرده است، در قرآن كريم نسبت به انبيا فرمود: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْكَ﴾؛[15] درباره بسياري از علوم غيب است كه به اولياي خود، معصومين خود، انسانهاي كامل، حُجَج الهي ابلاغ كرد، فرمود: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْكَ﴾؛ آنها مستثنا هستند. فرمود اينها مگر علم غيب دارند كه در قيامت بار كسي را ديگري برميدارد، ما اصلاً به شما بگوييم آنجا بار كسي را ديگري حمل نميكند، يك؛ باربري در قيامت نيست، دو؛ هر كس ميآيد با كولهبار خودش ميآيد سه؛ فرمود: ﴿أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَري﴾؛ رای و اظهارنظر ميكند اين است، حرفهاي قرآن را ممكن است نشنيده باشد، چون تازه آمده، مگر حرفهاي تورات چون تورات مفصلتر از انجيل و صُحف ابراهيم است؛ لذا از اين جهت تورات را قبل ذكر فرمود: ﴿أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما في صُحُفِ مُوسي﴾؛ صحيفههايي كه ما به موساي كليم داديم، مگر اين حرفها در آنجا نيامده، اين حرفها مشترك است، اين حرفها جزء اسلام است: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾؛[16] جزء منهاج و شريعت نيست كه در اُمَم و انبيا فرق داشته باشد، خطوط كلّي اسلام از توحيد و وحي و نبوت و امامت و معاد و اينها يك؛ شريعتها حالا آنها چند ركعت نماز بخوانند، ما چند ركعت نماز بخوانيم، آنها به كدام سَمت نماز بخوانند، ما به كدام سمت نماز بخوانيم، اين در عصرها فرق ميكند، فرمود: ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾؛[17] اينها جزء فروع و جزئيات دين است كه به وسيله انبيا مشخص شده است؛ اما خطوط كلّي اسلام كه هيچ كس بار ديگري را برنميدارد، اصلاً در قيامت باربري نيست؛ باربري نيست، نه اينکه باربر نيست، باربري در قيامت نيست و هر كس ميآيد با بار خودش ميآيد، اين حرفهايي است كه ما درباره همه انبيا گفتيم مگر اينها نشنيدند: ﴿أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما في صُحُفِ مُوسي ٭ وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفَّي﴾؛ گرچه نظم طبيعي و صناعي اقتضا ميكرد كه نام مبارك حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) را اوّل ببرند، او شيخ انبياي سلسله ابراهيمي است؛ اما چون بحث در كتاب است و بحث در قوانين متقنه وحياني است، و تورات مفصلتر از صحيفه و صحف ابراهيم(سلام الله عليه) است؛ لذا اسم موسي را قبلاً ذكر كرد و درباره وجود مبارك حضرت ابراهيم هم تعبير ﴿وَفَّي﴾ دارد كه در همان سوره مباركه «بقره» گذشت كه ﴿وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ﴾؛[18] اين ﴿فَأَتَمَّهُنَّ﴾ كه در آن آيه سوره مباركه «بقره» است با همين ﴿وَفَّي﴾ كه اينجا آمده يكي است، او همه امتحانات را به خوبي وفا كرده، همه تعهدات را، هم در جريان مبارزه فرهنگي با نمرود ﴿يُحْيي وَ يُميتُ﴾[19] را گفته و هم در جريان ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾[20] در آنجا هم صابر بوده، هم در ذبح ولد صابر بوده، فرمود: ﴿وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفَّي﴾؛ در اين كتابهاي آسماني چه چيزي آمده؟ اينكه ﴿أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ﴾، «وازرة»؛ يعني نفسي كه باربري ميكند، هيچ نفسي وِزر نفس ديگر را حمل نميكند. «أَلاَّ تَزِرُ نفسٌ وازِرَةٌ وِزْرَ نفسٍ أُخْري»، ﴿أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾، براي اينكه اصلاً آن روز باربري نيست، هر كس ميآيد بار روي دوش خودش است؛ اينطور نيست كه كسي رها بكند: ﴿وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي ﴾؛ با بار ميآيد و هر كسي هم بهرههايي هم كه ميخواهد ببرد محصول كار خودش است؛ البته معنای آن اين نيست كه اين دعا و كارهاي خير نسبت به اموات بياثر است، اين نتيجه كارهاي خودشان است. يك وقت است كسي جزء امت اسلامي نيست، آن وقت هر دعايي كه انسان بكند نسبت به مؤمنين «اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات للمسلمين و المسلمات»، شامل او نميشود؛ اما كسي جزء امت اسلامي بود، جزء جامعه اسلامي بود، افتخار عضويت اين نظام الهي را گرفت، آدم تا روز قيامت هر كس ميگويد: «اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات للمسلمين و المسلمات»، اين شامل حال او ميشود، اين محصول كار اوست، اختصاصي به فرزند صالح و سنّت حسنه و امثال آن ندارد. اين را هم ملاحظه فرموديد كه چندتا روايت است هر كسي رحلت بكند فرزند صالحي داشته باشد «وَلَدٌ صَالِحٌ يَدْعُو لَهُ»[21] كتابي داشته باشد، نه اينکه كتاب بخرد و در كتابخانه بگذارد، كتابي كه خودش بنويسد. وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) به مفضّل فرمود: «فَإِنْ مِتَّ فَوَرِّثْ كُتُبَكَ بَنِيك»؛[22] طوري زندگي بكن كه چهار جلد كتاب هم تو بنويسي كه بچههاي تو كتاب تو را ارث ببرند: «فَإِنْ مِتَّ فَوَرِّثْ كُتُبَكَ بَنِيك». اين را به شاگردش سفارش كرد، نه اينكه حرفهاي ديگران را يكجا جمع كني و به صورت كتاب بگويي. علم در عالم فراوان هست مگر علم كم هست، اگر كسي بخواهد ميگيرد. مخصوصاً ماه مبارك رجب براي همين است: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَيْرِكَ»؛[23] خدايا! هر كسي جاي ديگر رفت با سرِ شكسته برگشت، اينجا هر كه آمد با دست پر برميگردد؛ اين دعا براي همين است، اين دعا براي ثوابِ تنها نيست كه «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَيْرِكَ» لازم نيست در تعقيبات نماز، در راه رفتن، آدم شبانهروز چند بار اينها را ميتواند بگويد، نگفتند فقط يك بار يا دو بار بخوان، نگفتند فقط در نماز، آدم راه ميرود همينها را ميخواند: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَيْرِكَ، وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَك».
فرمود هر كس بخواهد به او ميدهند: ﴿وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي ٭ وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري﴾؛ اگر مصلحت باشد ذات اقدس الهي به ديگران هم نشان ميدهد، اگر مصلحت نباشد فقط خودش ميبيند. در بحثهاي قبلي هم داشتيم كه گاهي خداي سبحان اصلاً ملائكه را ميفرستد براي اينكه اعمال ما را ضبط كنند، اينها را براي چه ميفرستند: ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِراماً كاتِبينَ﴾[24] اينها را براي چه ميفرستد؟ اصلاً ميفرستد تا اعمال ما را ضبط كنند: ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾[25] اين ملائكه را خدا براي چه فرستاده و ميفرستد؟ براي اينكه مواظب كار ما باشند؛ اما اگر بخواهد آبروي ما را حفظ كند حتي اجازه نميدهد كه اينها بفهمند تا بنويسند. اين دعاي نوراني كميل همين است: «كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَه»[26] خدايا! تو حتي اجازه ندادي اين ملائكهاي كه كارشان اين است كه اعمال مرا بنويسند بفهمند؛ اين خداست! اينها روي طرف چپ و راست ما نشستهاند و رقيب هستند، يك؛ عتيد هستند، دو؛ نه يكي رقيب است و يكي عتيد، بلکه هر كدام از اينها ﴿رَقيبٌ عَتيدٌ﴾، نه اينكه يكي رقيب است و يكي عتيد، اينها خواب هم كه ندارند مگر اينها ميخوابند؟! چه خواب، چه بيداري، هر كدام از اينها مراقب ما و عتيد هستند. حالا اين عتيد يا از «عَدَّة» است كه «تاء» آن اضافه است يا از «عَتَد» است يعني آماده، با اينكه اينها رقيب عتيدند، با اين وجود خدا نميگذارد گاهي براي اينكه آبروي انسان محفوظ باشد اينها بفهمند «كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَه»؛ اين خداست! از اين مهربانتر فرض دارد؟! ملائكهاي كه اصلاً خواب ندارند براي همين آمدند كه اعمال ما را ضبط كنند، او نميگذارد اينها بفهمند، ما با چنين خدايي كار داريم!
فرمود اينها از ما نخواستند تا ما به اينها بدهيم: ﴿وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي ٭ وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري﴾ حالا اصل عمل را ميبينند ﴿ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفي﴾؛ درباره گناه يك آيه هست كه ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾؛ يعني هرگز كيفر بيش از گناه نيست. قبلاً هم اين بحث گذشت كه اين حدّ به لحاظ نفي مافوق است نه مادون؛ اين ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ يعني كيفر بيش از گناه نيست نه برابر گناه است، چون خيلي از موارد عفو است، تخفيف است: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾؛ يعني بيش از گناه و برتر از گناه نيست، حالا ممكن است كمتر از گناه باشد؛ اما در جريان بهشتيها و مؤمنان هميشه ﴿الْجَزاءَ الْأَوْفي﴾ است. حالا اين ﴿الْأَوْفي﴾؛ يعني بيش از آن عملي كه كردند گاهي به صورت ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها﴾[27] است يك؛ گاهي ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ است دو؛ گاهي هم بخش پاياني سوره مباركه «بقره» است كه ﴿وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ﴾[28] مثل هزار و چهارصد، ﴿وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾[29] كه از حدّ بيرون است. بعد حالا كجا ميبرند؟ ﴿وَ أَنَّ إِلي رَبِّكَ الْمُنْتَهي﴾؛ اين ديگر حدّ و مرز ندارد. قبلاً هم اشاره شد كه در سوره مباركه «فجر» كه به خواست خدا ميآيد، آنجا فرمود اگر نفسي به مقام اطمينان رسيد و نفس مطمئنّه شد، نفسي به مقام رضا رسيد، به همه شئون الهي راضي شد، نفسي به مقام مرضيّ رسيد كه ذات اقدس الهي از او راضي است: ﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[30] تازه در راه هست، از اين به بعد او را ميبرند. اينكه ميگويد: ﴿ارْجِعي﴾ معلوم ميشود به مقصد نرسيد. اگر كسي اين مراحل سهگانه را داشته باشد تازه در راه هست كه از آن به بعد را ميگويند حالا بيا! ﴿ارْجِعي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾، ديگر آن حدّي ندارد تا كجا هست؟ اين وسطها چيست؟ به كجا ميبرند؟ اينها ديگر خدا ميداند و آن كس كه رفته. پرسش: بحث اعمال و اينكه تبديل سيّئات هست با اين عموم ﴿وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُری﴾ چگونه جمع میشود؟ پاسخ: محكوم آن ادلّه است، هر كسي كار خودش را ميبيند؛ مثلاً هر كسي كاري كرده، تجارتي كرده، عملي كرده درآمد خودش را ميبيند؛ حالا اگر كسي معاملهاي كرده چيزي داده، چيز ديگري گرفته، اين نبايد بگويد پس مال من كجاست؟ آياتي كه دارد كسي غيبت كرده، آبروي كسي را برده، حسنات اين را به حساب او مينويسند، اين معامله كرده، اين حق ندارد بگويد مال من كجاست؟ اين حكومت را گذاشتند براي همينجاها؛ اين ادلهاي كه ميگويد اگر كسي غيبت كرده، آبروي كسي را برده، حسنات او را در نامه اعمال او مينويسند، اگر حسنهاي نداشت، سيّئات او را در نامه عمل او مينويسند؛ اين ادله حاكم بر اين ﴿لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي﴾ است؛ مثل اينكه هر كسي كار كرد براي خودش است، بله براي خودش است؛ ولي اين شخص آمده معامله كرده، معامله كرده يعني چه؟ يعني اين فرش را داده چيز ديگر گرفته، حالا ضرر كرده، كرده؛ ولي به هر حال معامله كرده؛ اين نبايد بگويد فرشم كجاست؟ براي اينكه تو آمدي معامله كردي، دين آمده گفته كسي كه آبروي ديگري را بُرده اين معامله كرده، حسنات اين را به حساب او مينويسند، اين چه حق دارد كه بگويد فلان كاري كه من كردم كجاست؟ به او ميگويند تو معامله كردي، هر چه که از اين سنخ باشد، اينها حاكم بر ادله ﴿أنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي﴾، ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾[31] و مانند آن است، همه اينها محكوم به آن طايفه از آيات هستند يا به آن ادله نقلي ديگر هستند، هر كسي كاري كرد ميبيند. حالا اگر كسي معاملهاي كرد، آن فرش خودش را نديد، اين نبايد بگويد فرشم كجاست؟ ميگويند تو معامله كردي و به ديگري دادي، اين اگر كار خير خودش را نديد، نميتواند بگويد شما كه گفتي: ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾ پس كجاست؟ ميگويند تو معامله كردي، آبروي مردم را بردي، ما هم جابهجا كرديم؛ از همين قبيل خواهد بود.