درس تفسیر آیت الله جوادی

95/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيه 29 تا 32 سوره نجم

﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّي عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا (29) ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدي‌ (30) وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَي (31) الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في‌ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقي‌ (32﴾

سوره مبارکه «نجم» همان‌طوري که ملاحظه فرموديد در مکه نازل شد و صدر آن درباره معراج پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) است، براي تثبيت اين نکته است که اين وحي يک امر حق است «لا ريب فيه» و از ناحيه خداي سبحان است، آن هم «لا ريب فيه» و براي دو عنصر محوري است: يکي اينکه راه را نشان بدهد، يکي اينکه مقصد را تبيين کند به اذن خدا؛ تا راهيان راه الهي راه را گُم نکنند، گرفتار ضلالت نشوند، تا راهيان قُرب الهي مقصد را از دست ندهند، گرفتار غوايت نشوند.

بعد از تبيين اينکه گروهي راه‌هاي گمراهي را طي کردند، راه‌هاي باطل را طي کردند و اعتراض‌هاي نابجا دارند، بعد از اقامه برهان فرمود اينها دو مشکل دارند: يکي اينکه در بخش انديشه دستشان از برهان تهي است و يکي اينکه در بخش انگيزه دستشان از عقل عملي و عدل تهي است، ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَي الْأَنْفُسُ﴾[1] که اين ناظر به خالي بودنِ بخش انديشه و انگيزه است. بعد فرمود از اينها اعراض بکن! اعراض کن، نه يعني اينها را رها کن. ما اينها را رها نمي‌کنيم، نظام ما اينها را رها نمي‌کند، مأموران و مدبّران الهي اينها را رها نمي‌کنند، اينها در چنگال مدبّران امر هستند. ما آغازشان را مي‌دانيم، وسطشان را مي‌دانيم، انجامشان را مي‌دانيم. آن وقتي که جنين بودند در رَحِم ـ اين ﴿أَجِنَّةٌ﴾ جمع «جِنّ» نيست، جمع «جنين» است. فرمود شما «أجنّه» بوديد؛ يعني جنين بوديد. آن وقتي که نطفه بوديد، علقه بوديد، بعد به صورت مضغه درآمديد، کم‌کم جنين شديد، ﴿أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في‌ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ﴾ در حوزه علم ما بوديد، بعد هم وقتي رشد و بالندگي پيدا کرديد در حوزه علم ما هستيد. کلّ اين نظام را ما عالمانه و حکيمانه داريم اداره مي‌کنيم. طرزي اين عالم را ما اداره مي‌کنيم که فقه از اينجا بر مي‌خيزد، حقوق از اينجا برمي‌خيزد، همه علوم از اينجا بر مي‌خيزند. اين سه کار را ما کرديم. اگر در فقه سخن از حلال و حرام و بد و خوب و امثال آن است، ما کارمان از فقه نشأت نگرفته، فقه از کار ما نشأت گرفته است. يک وقت است کسي کاري انجام مي‌دهد مؤسسه‌اي، نقشه‌اي دارد، مدرسه‌اي دارد، مکتبي دارد، اين ساختار خود را از قانوني مي‌گيرد. هر کس در عالم مي‌خواهد کاري انجام بدهد از قانوني مي‌گيرد. برابر آن قانون کار مي‌کند، يک کسي مي‌خواهد ساختماني درست کند، بُرجي درست کند، او محاسبه مي‌کند که بتون قدرتش چقدر است؟ آهن قدرتش چقدر است؟ گچ و سيمان قدرتش چقدر است؟ چوب‌ها قدرتشان چقدر است؟ اين زميني که بخواهند روي اين چند طبقه بُرج بسازند قدرتشان چقدر است؟ روي اينها حساب مي‌کنند، بُرج را مي‌سازند. اما ذات اقدس الهي که خواست زمين را خلق کند، آسمان را خلق کند که روي نقشه قبلي نبود، قانوني نوشته باشد و خداي سبحان آسمان و زمين را بر اساس آن قانون خلق کرده باشد! چون هر چه در عالم است فعل خداست. پس اگر کسي خواست فقهي تنظيم بکند که چه چيزي بد است؟ چه چيزي خوب است؟ چه حلال است و چه چيزي حرام است؟ از نظام هستي مي‌گيرد. او مي‌فهمد که شراب ضرر دارد، مي‌گويد حرام است مُسکر حرام است، موادّ مخدّر که ضرر دارد حرام است. فقه، احکام خود را از نظام عالم مي‌گيرد. حقوق هم همين طور است، حقوق احکام خود را از نظام عالم مي‌گيرد. اگر کسي بخواهد فلان کار را انجام بدهد، به محيط زيست آسيب مي‌رساند، به زمين آسيب مي‌رساند، ﴿ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾؛[2] اين کار بد است، چون به دريا چون به صحرا چون به هوا چون به زمين ضرر مي‌رساند. اين مي‌شود قوانين محيط زيستي. فلان شراب، فلان مواد مخدّر حرام است، چون ضرر مي‌رساند. نگاه به نامحرم حرام است، چون به امنيت و امانت جامعه ضرر مي‌رساند. فقه احکام خود را از نظام هستي مي‌گيرد، حقوق احکام خود را از نظام هستي مي‌گيرد، علوم قوانين خود را از نظام هستي مي‌گيرند. ذات اقدس الهي ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون‌﴾،[3] اين مي‌توانست دفعتاً در يک لحظه واحده، زمين خلق کند، آسمان خلق کند، راه شيري خلق کند، اما کسي عالِم نمي‌شد؛ اما اينکه فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‌ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾،[4] يا روزي شما را ما در چهار فصل تأمين کرديم: ﴿وَ قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾،[5] اين باعث شده است که الآن دَه‌ها گلخانه پيدا شده، دَه‌ها کشاورزي صناعي پيدا شده است، براي اينکه اگر خداي سبحان دفعتاً اين درخت‌ها را بارور مي‌کرد، کسي نمي‌توانست دفعتاً درخت بيافريند و بارور کند و علمي پيشرفت نمي‌کرد. اما تنظيم فصول چهارگانه، ترتيب نظام کشاورزي در سه ماه و چهار ماه و پنج ماه، اين يک مدرسه است. تمام اين گلخانه‌هايي که الان پيدا شده، اين گلخانه‌ها از نظام هستي نقشه گرفتند. تمام حرکت‌هايي که در پهپادها هست، آپلوها هست، موشک‌ها هست، همه اينها از نظام هستي راه گرفتند که فلان چيز بُردش چقدر است؟ فوراً مشابه آن را مي‌سازند. ذات اقدس الهي مدرسه درست کرده؛ هم براي فقيهان، هم براي حقوقداران، هم براي عالمان علوم تجربي. فرمود اينها را رها بکن، تو رها بکن؛ اما مدبّرات ما اينها را رها نمي‌کنند، ما هم که اينها را رها نمي‌کنيم، اينها آن وقتي که نطفه بودند، علقه بودند، مضغه بودند، بعد جنين شدند، در حوزه قدرت و علم ما بودند. خدا ﴿واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾ است، خدا «واسع العلم» است، خدا «واسع القدرة» است، مي‌داند چه وقت بگيرد و چه وقت رها کند؟ چه کسي را بگيرد و چه کسي را رها کند؟ اين‌طور نيست که ما اگر گفتيم: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّي عَنْ ذِكْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾؛ تو آنها را رها بکني، نظام ما هم اينها را رها مي‌کند، اين‌طور نيست. اينها در تيررس ما هستند، در تمام شرايطشان در معرض و محضر مدبّرات ما هستند، ما با اينها کار داريم. کساني که بيراهه رفتند کيفر مي‌بينند، کساني که به راه هستند اگر احياناً لغزيدند ما مي‌بخشيم؛ گاهي بي‌توبه مي‌بخشيم، گاهي با توبه مي‌بخشيم. آنها که توبه کردند به نحو موجبه کليه قانون ماست که تائبين را ما مي‌بخشيم، کسي که واقعاً توبه کرده است. هيچ کس نيست که توبه بکند و خداي سبحان توبه او را نپذيرد. اين ﴿يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾.[6] اين يک اصل کلّي به نحو موجبه کليه است؛ اما آنهايي که به آنها وعده بخشش داد، دو مرحله است: مي‌فرمايد اگر شما گناهان بزرگ را انجام نداديد، مرتکب نشديد، آلوده نشديد، احياناً لغزش‌هايي داريد، آنها را خدا مي‌بخشد. درباره گناهان غير شرک هم فرمود آنها را مي‌بخشيم؛ البته بي‌توبه؛ لکن اين به نحو موجبه کلّيه نيست، اين که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ﴾؛[7] يعني شرک را بي‌توبه اصلاً نمي‌آمرزد و مادون شرک را مي‌آمرزد، اين به نحو قضيه مهمله است که در حکم قضيه موجبه جزئيه است: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾؛ يعنی شرک را اصلاً نمي‌آمرزد؛ يعني بي‌توبه. وگرنه همه مشرکين صدر اسلام، بت‌پرست صدر اسلام، توبه کردند و قبول شد. اينکه در سوره «نساء» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾؛ يعني بي‌توبه. وگرنه الآن هم هر مشرکي، هر ملحدي، هر کمونيستي توبه بکند مقبول است. در صدر اسلام اين همه بت‌پرست‌ها توبه کردند و مسلمان شدند، يکي شده سلمان، يکي شده اباذر، يکي شده مقداد؛ حالا درباره سلمان بحثي ديگر است. اينکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾؛ يعني بي‌توبه. اينکه فرمود: ﴿وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ﴾؛ يعني بي‌توبه؛ اما ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾. درباره بخشش گناهان مادون شرک، «أيّ ذنبٍ کان»، اين به نحو موجبه جزئيه است. چه کسي را مي‌بخشد؟ ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾.

مستحضريد که مشيئت الهي برابر حکمت الهي تنظيم مي‌شود. اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) بارها خوانده شد که حضرت فرمود: «يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»؛[8] اي خدايي که با هيچ توسّل نمي‌شود، از تو کاري بخواهيم که بر خلاف حکمت تو باشد. توسّل براي آن است که مسير حکمت را ما طي بکنيم وگرنه توسّل هرگز اين سهم را ندارد که بتواند ـ معاذالله ـ تو کاري برخلاف حکمت بکني! «وَ يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِلُ» اسماي الهي که مي‌گويند بعضي عظيم هستند و بعضي اعظم، آن اسم‌هاي عظيم در تحت تدبير و رهبري اسم‌هاي اعظم کار مي‌کنند. حکمت خداي سبحان هرگز تغييرپذير نيست.

بنابراين مشيئت الهي براساس حکمت اوست، ﴿وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ﴾. يک وقت است که تا فرزند صالحي پيدا کرد، فرزند شهيدي پيدا کرد، فرزند جانبازي پيدا کرد، مدافعِ حرم پيدا کرد، اين باعث بخشش گناهان پدر و مادر است، ما که نمي‌دانيم اسرار الهي چيست؟ آن پدري که چهار تا گناه کرده و بي‌توبه مُرده، پسري که چنين فداکاري کرده، خدا او را مي‌بخشد. فرمود: ﴿وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ﴾؛ اما ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾. در بخش‌هاي سوره مبارکه «زمر» و امثال آن که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً﴾؛[9] اين «ذنوب» که خودش جمع است، محلّا به «الف و لام» است، مؤکّد به جميع است، برای توبه است؛ تمام گناهان عالم با توبه بخشيده مي‌شود. فرمود: ﴿وَ أَنيبُوا إِلي‌ رَبِّكُمْ﴾،[10] سياق، سياق توبه است. ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً﴾، موجبه کليه است از سه جهت: جمع «ذنوب»، «الف و لام» «ذنوب»، ﴿جَمِيعاً﴾ که با «ذنوب» همراه است. تمام گناهان عالم، إلحاد و کمونيستيِ کمونيست‌ها، شرک مشرکان، تثليثِ مثلِّثان، همه اينها با توبه بخشيده مي‌شود. اين است که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾؛ يعني بي‌توبه. ﴿وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ﴾؛ يعني بي‌توبه؛ اما ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾.

در اين قسمت به وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود اينها در چنگال قدرت مدبّران ما هستند. ما از آن روزي که نطفه و علقه بودند، تحت علم ما بود؛ از آن روزي که اينها بيرون آمدند و تأمينشان کرديم، تحت علم ما بود، خدا علم او واسع است، قدرت او واسع است، ﴿لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾. مغفرت او واسع است: ﴿واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾ است. بنابراين تو نگران نباش! ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّي عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا ٭ ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾؛ اما معناي آن اين نيست که کسي را رها بکنيم؛ هيچ کس رها نمي‌شود، مهمل نمي‌شود، بدون برنامه و بررسي نخواهد بود، تمام ذرّات عالَم حسابي دارد. پرسش: فرموديد برابر آيه ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون﴾‌ ذات گناهان واقعاً به شرک بر می‌گردد ...؟ پاسخ: بله، اگر ذات اقدس الهي اين گناهان را تقسيم کرده است به صغيره و کبيره که الآن همين آيات هست؛ وعده مغفرت داد؛ منتها وعده مغفرت يا مشروط به توبه است، يا مشروط به پرهيز از گناهان بزرگ است که در اين کريمه و در بعضي از آيات ديگر آمده است وگرنه هر گناهي البته به شرک برمي‌گردد؛ منتها شرک درجاتي دارد. فرمود بنابراين ما کسي را رها نمي‌کنيم: ﴿أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدي﴾.[11] اين آيه سوره مبارکه «قيامت» وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) که کشاورزي مي‌کردند، هنگام بذرافشاني يا شيار کردن و زير و رو کردن خاک، اين جمله آيه سوره مبارکه «قيامت» را مي‌خواندند:[12] ﴿أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدي﴾؛ انسان خيال مي‌کند رها شده و کسي به فکر او نيست؟! اين‌طور نيست، همه کارهاي ما تحت تدبير و محاسبه دقيق ذات اقدس الهي است. فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ﴾، اين «أعرض»؛ يعني ما اين را رها بکنيم، هر کسي هر چه کرد؟ فرمود نه! ﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ﴾، آنها که هدف را قبول دارند؛ اما بيراهه مي‌روند، خيال مي‌کنند که هدف وسيله را توجيه مي‌کند، اينها تحت علم خدا هستند، هدف هرگز وسيله را توجيه نمي‌کند. اين از بيانات نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) است، [13] گرچه اين را وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي‌کند[14] که «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِي‌ءِ مَا يَحْذَرُ»؛ هيچ هدفي وسيله را توجيه نمي‌کند. اگر کسي خواست از راه گناه به مقصد برسد، اين شدني نيست. گناه راه نيست بيراهه و چاله است. اگر کسي خواست از راه باطل به مقصد برسد زودتر از ديگران به چاه مي‌افتد: «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِي‌ءِ مَا يَحْذَرُ»؛ اينکه برخي از کمونيست‌ها و منافقان و امثال آن به اين تِز گرفتار شدند که هدف وسيله را توجيه مي‌کند؛ يعني از راه باطل ممکن است انسان به مقصد برسد، اين بيان نوراني حضرت سيّدالشهداء(سلام الله عليه) در آن نهضت جهاني، روي آن خط بطلان کشيد. راه مقصد صحيح را از راه صحيح بايد رفت. راه صحيح هم آدم را به مقصد صحيح مي‌رساند، راه باطل اصلاً راه نيست.

فرمود که ما مي‌دانيم چه کسي در راه است و چه کسي در راه نيست. مي‌دانيم چه کسي راهي راه است، چه کسي راهي راه نيست، چه کسي راه را تشخيص مي‌دهد، چه کسي راه را تشخيص نمي‌دهد. چه کسي اهل مقصد است، چه کسي مقصدشناس نيست، اين يک؛ اين برای اشخاص است. ما نسبت به نظام ﴿وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ﴾، کلّ آنچه که در آسمان و زمين است مِلک خداست، پس او «واسع المِلک» است، يک؛ «واسع المُلک» است، دو؛ «واسع العلم» است، سه؛ اينها هست، ﴿واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾ هم هست. ﴿وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ﴾، اينهاست. چرا اين نظام را آفريد؟ تنها براي تنظيم فقه نيست، تنها براي تنظيم حقوق نيست، تنها براي تنظيم علوم نيست، بلکه براي تنظيم کارهاي معاد هم هست: ﴿لِيَجْزِيَ الَّذينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَي﴾؛ چقدر اين کتاب شيرين است! فرمود هر کسي کار بدي کرد به مقدار بدي‌ او ما کيفر مي‌دهيم؛ اما کسي که کار خوبي کرد، ﴿بِما عَمِلُوا﴾ نيست، ما به مقداري که حالا او دَه تا فضيلت دارد، دَه تا کار را پاداش بدهيم نيست، ما ﴿بِالْحُسْنَي﴾ دَه تا را صد تا پاسخ مي‌دهيم، صد تا را هزار تا پاسخ مي‌دهيم. ببينيد کلّ اين لحن را عوض فرمود. فرمود که ﴿لِيَجْزِيَ الَّذينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا﴾؛ هر چه کار کردند ما ديگر کمتر از گناه آنها ممکن است کيفر بدهيم؛ اما بيشتر از گناه آنها کيفر نمي‌دهيم؛ اما نفرمود: «و يجزی الذين أحسنوا بما عملوا»؛ ما نگاه نمي‌کنيم که اين کسي که آدم خوب بود چقدر آورده؟ هر چه آورده ما دَه برابر مي‌دهيم، بيست برابر مي‌دهيم. اين ﴿جَزاءً وِفاقا﴾[15] يکجا ذکر شده، آن هم درباره سيّئات است. درباره حسنات که نفرمود: ﴿جَزاءً وِفاقا﴾. فرمود هر کس کار خيري کرده، ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾،[16] يک؛ ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾،[17] دو؛ در بخش پاياني سوره مبارکه «بقره» هم چهارصد برابر، 1400 برابر، ﴿وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾،[18] تا کار خير چه باشد؟ و چه کسي کرده باشد؟ نفرمود: «و الذين أحسنوا بما عملوا»، فرمود: ﴿الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَي﴾ ما جواب مي‌دهيم. اينها چه کساني هستند؟ اينها همه افراد عادل و منزّه هستند؟ نه! همين مؤمنين عادي هستند، اين مؤمنين عادي که اين ﴿الَّذينَ﴾ اگر عطف بيان همين ﴿الَّذينَ أَحْسَنُوا﴾ باشد، اين است که ﴿الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ﴾ و «يجتنبون» فواحش را؛ اين فواحش عطف بر کبائر است. گناهانِ بزرگ نکنند، مبتلا به فاحشه و فحشا نشوند، اگر لغزش‌هاي جزئي کردند ما صرف‌نظر مي‌کنيم. اين خداست! ﴿الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ﴾، گناهان بزرگ نکنند، مرتکب فحشا نشوند، ﴿إِلاَّ اللَّمَمَ﴾، «لَمَم» را به چند تفسير و وجه بيان کردند: يکي اينکه اگر کسي عزم بر گناه دارد، ما صرف‌نظر مي‌کنيم. گرچه به تعبير مرحوم آخوند در کفايه، تجرّي از خُبث سريره حکايت مي‌کند،[19] کسي که در صدد معصيت است، ولي نکرده، معلوم مي‌شود که روحاً آلوده است. فرمود ما روح او را تطهير مي‌کنيم؛ يا گناهان کوچکي کرده که وجه دوم براي «لَمَم» است، ما صرف‌نظر مي‌کنيم؛ يا عزم بر معصيت نيست، گناهان صغيره هم نيست، گاهي گناهان کبيره دارد گاهي گناهان صغير دارد، اين چنين است، ممکن است ما صرف‌نظر بکنيم؛ البته بي‌توبه! لکن ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ معلوم نيست. يک وقت است که «وَلَدٌ صَالِحٌ يَدْعُو لَه»[20] پيدا مي‌شود، فرزندي پيدا مي‌شود، طلبه خوبي در مي‌آيد، نه بيراهه مي‌رود، نه راه کسي را مي‌بندد، صدها نفر را هدايت مي‌کند، هدايت عملي مي‌کند، هدايت علمي مي‌کند. اين خداي سبحان بر اثر اين «وَلَدٌ صَالِحٌ يَدْعُو لَه»، از بعضي از لغزش‌هاي پدر و مادر مي‌گذرد، اين‌طور است، وسيله‌اي مي‌خواهد. يک اثر خيري از او باقي مانده است، اين طلب مغفرت مي‌شود. فرمود: ﴿الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ﴾، يک؛ ﴿وَ الْفَواحِشَ﴾، يعني «يجتنبون الفواحش»، دو؛ ﴿إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾ است. خداي سبحان اين کارها را مي‌کند. پس او «واسع العلم» است، براي اينکه اعلم به راه است، يک؛ اعلم به مقصد است، دو؛ کلّ نظام را هم او آفريده و فقه شما از اين نظام است، حقوق شما از اين نظام است، علوم شما از اين نظام است. ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون‌﴾ که کار اوست، قدرت اوست؛ اما حتماً دو سه ماه صبر مي‌کند تا گندم سبز بشود، اين راه کشاورزي و گلخانه‌داشتن را به ما ياد مي‌دهد. معجزه نيست، معجزه بله، معجزه الهي است. اين حيوانات سنگين، اين عقاب‌هاي چند کيلويي را چه کسي در هوا نگه مي‌دارد؟ اين را من عالمانه نگه داشتم. شما ياد بگيريد که چگونه او بال مي‌زند و وقتي بال مي‌زند هوا را کجا مي‌برد؟ فشار را کجا وارد مي‌کند؟ فشار از پشت چگونه او را هدايت مي‌کند؟ هزار کيلومتر را اين بال مي‌زند مي‌آيد؟ شما هم ياد بگيريد يک هواپيما بسازيد، همين کار را کرديم. اگر ذات اقدس الهي اين حيوانات را با يک لحظه از سيبري به اين تالاب‌ها بياورد که ديگر منشأ علم نيست. اگر اين درخت‌ها را، اين کشاورزي‌ها را يک لحظه خدا مي‌تواند، بله! مگر جريان ﴿فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلي‌ جِذْعِ النَّخْلَةِ﴾،[21] اين درخت خشک را يک لحظه سرسبز کرد و ميوه‌دار کرد مگر يک لحظه نبود؟ مگر اين قدرت را ندارد؟ ولي اينجا که مدرسه نيست، اگر اين کار را بکند. اين مي‌شود معجزه؛ اما خداي سبحان مدرسه خلق کرد، همه اين هواپيماسازي از اين پرنده‌ها نشأت گرفته، همه اين زيردريايي از اين حيوانات دريايي نشأت گرفته است. اين چند تُن است که در آب است، چگونه در آب زندگي مي‌کند؟ چگونه در آب رفت و آمد مي‌کند؟ چگونه در آب حرکت مي‌کند؟ با نظم علمي اين نهنگ‌هاي دريا را آفريد تا زيردريايي بتوان ساخت. با نظم علمي اين عقاب‌هاي سنگين‌وزن را روي هوا نگه داشت، ﴿ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ﴾،[22] تا بشود هواپيما ساخت. عالَم مدرسه است، تمام اين جزئيات را عالمانه ساخت تا به ما ياد بدهد. اين تنها فقه نيست که از نظام هستي گرفته شده که شراب ضرر دارد، موادّ مخدّر ضرر دارد، ترقّه‌هاي چهارشنبه‌سوري حرام است و ضرر دارد، اين را فقه از او ياد بگيرد! همه علوم را ذات اقدس الهي فرمود ما در مدرسه هستي عالمانه ساختيم، شما هم ياد بگيريد و بسازيد و بشر هم همين کار را کرده است و دارد مي‌سازد. فرمود اينها هست؛ اما از آن طرف هم ﴿واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾ هستيم. شما را قبلاً گفتيم که ﴿أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ﴾،[23] ﴿أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدي﴾،[24] آغاز هستي شما را هم ما مي‌دانيم، ﴿هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ﴾، از آن روزي که تراب بوديد، طين بوديد، ﴿حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾،[25] ﴿صَلْصالٍ﴾ بوديد، بعد نطفه و علقه شديد، تا ﴿أَجِنَّةٌ﴾ بوديد و ﴿وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ﴾؛ يعني جنين بوديد، ﴿في‌ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ﴾، بوديد. پس ديگر خودتان را نگوييد که ما چنين هستيم! شما مأمور به تضحيه نفس هستيد، مجاز به تزکيه نيستيد. «تضحيه»؛ يعني خودستاني، جانتان را از خودتان بگيريد، قرباني کنيد. «تضحيه»؛ يعني خودستاني؛ ما مأمور به خودستاني هستيم، مجاز به خودستايي نيستيم که من اين هستم، من اين قدر بلد هستم، من اين درس را خواندم، اگر ـ خداي ناکرده ـ دهن باز کرديم گفتيم من اين چنين هستم، اين خودستايي است و حرام. فرمود: ﴿فَلا تُزَكُّوا﴾ نهي است، خودتان را تزکيه نکنيد؛ اما خودستاني؛ يعني خويشتن را از خود بگيريد، قرباني کنيد «تضحيه» نفس کنيد، اين وظيفه ماست. بياني وجود مبارک حضرت امير در نهج دارد، نامه‌اي از دستگاه پليد اموي آمد که نسبت به حضرت امير قصد اهانت داشت. خود اين نامه در نهج البلاغه نيست؛ ولي جواب آن در نهج البلاغه است. نامه بي‌ادبانه اموي اين بود که شما را ـ معاذالله ـ با دست بسته بردند مسجد از شما بيعت گرفتند؛ مثلاً به بعضي از شترها تشبيه کردند. حضرت در جواب مرقوم فرمود: «لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْت‌»؛[26] تو رفتي زشتي و نقصان ما را بيان بکني، دودمان اموي را رسوا کردي. من اگر بخواهم سقيفه را امضا بکنم بايد با دست بسته امضا بکنم. مگر مرا بردند براي امضا گرفتن چيز حق؟ مرا بردند براي امضا گرفتن چيزي که باطل است بطلان آن هم «لا ريب فيه» است. من اگر بخواهم باطلي را امضا بکنم بايد با دست بسته امضا بکنم. «لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْت‌»؛ دودمان اموي را رسوا کردي، سقفي‌ها را رسوا کردي. بله، ما که انکار نکرديم مرا با دست بسته بردند. «لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْت‌» و فرمود که دين گفته خودستايي نکنيد و اگر اين دستور دين نبود، ما بخشي از فضايل دودمان خود را مي‌گفتيم، ولي ضرورت حالا اقتضا مي‌کند که بخشي را بگوييم. معاويه! خيلي‌ها مي‌روند جنگ و کشته مي‌شوند؛ اما از ما اگر کسي برود شهيد بشود، مي‌شود سيّد شهدا اين عموي من حمزه بود. خيلي‌ها مي‌روند جنگ، دست و پايشان قطع مي‌شود و جانباز مي‌شود اما از خاندان ما اگر کسي برود عضوي بدهد، مي‌شود جعفر طيّار برادرم اين کاره است. اينکه در آغاز سوره مبارکه «فاطر» دارد که ﴿جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولي‌ أَجْنِحَةٍ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ﴾[27] اين بالي دارند که پرواز مي‌کنند الآن برادرم جانباز است دست داد، ولي بال گرفت. خيلي‌ها مي‌روند دستشان قطع مي‌شود، اجرشان نزد خداست؛ اما بالي بگيرند که «يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّة»،[28] که در بخش‌هاي ديگر آمده، نه در نهج البلاغه، اين برای ماست. تو رفتي ما را مذمت کني، خودتان رسوا شديد. ما مجاز نيستيم که فضيلت دودمان خود را بگوييم، اين گوشه‌اي از اسرار فضايل ماست. قرآن فرمود: ﴿فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ﴾؛ خودستاني نکنيد، ﴿هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقي﴾، ولي همه اين کارها سرجاي خود محفوظ است. پرسش: ﴿فَلا تُزَكُّوا﴾ يعنی هيچ انسانی انسان ديگر را تزکيه نکند؟ پاسخ: نه ﴿أَنْفُسَكُمْ﴾. من اين چنين هستم، من اين چنين هستم، من اين چنين هستم، مدح ديگران کردن که چيز بسيار خوبي است، حق ديگران را ادا کردن همين است. از ما سؤال مي‌کنند که فلان کس چطور است؟ بايد به وظيفه خود عمل کنيم؛ عالم است، باتقواست، از آن استفاده کنيم. گاهي هم ضرورت اقتضا مي‌کند که انسان ملکات فضيلت خودش را بگويد؛ امّا خودستايي نيست. وجود مبارک يوسف پيغمبر(صلّی الله عليه و آله و سلّم) فرمود کشور را کسي اداره مي‌کند که باعُرضه باشد، «عُرضه»؛ يعني دو چيز: هم از نظر فنّي عالم باشد، هم از نظر عملي مدير خوبی باشد و من هر دو را دارا هستم. مصر الآن قحطي‌زده است، چهارده سال در کشاکشِ داشتن و نداشتن بود، اداره اين کشور کار آساني نيست؛ در زمان قحطي اداره کشور پهناور مصر از من برمي‌آيد: ﴿اجْعَلْني‌ عَلي‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ﴾؛[29] ما هر چه مي‌چشيم در اثر اينکه اين مسئولين يا هيچ چيزی را ندارند يا يکي را ندارند! فرمود من دانش اين رشته را دارم، امين هم هستم؛ هم بلد هستم و کاردان هستم، هم پاک هستم. من مي‌توانم مصر را اداره کنم: ﴿اجْعَلْني‌ عَلي‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ﴾. من امين هستم، نه مبتلا به اختلاس هستم، نه مبتلا به نجومي ‌هستم، حفيظ هستم، کاردان هم هستم، اين درباره خود حضرت يوسف(سلام الله عليه) است.

درباره وجود مبارک موسي(سلام الله عليه) خودش نفرمود، ولي دختر شعيب گفت که ﴿إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمينُ﴾؛[30] کشور چه از چوپاني و دامداري، چه وزارت؛ چه وزارت و چه دامداري؛ از پايين تا بالا و از بالا تا پايين، اين دو عنصر را قرآن مشخص کرد. فرمود اگر دامدار و چوپانِ بيابان هستي، بايد در رشته‌ات متخصّص و پاک باشی! وزير مقتدرِ در شهر هستي، در رشته خود دانشمند و پاک باشی. اين ﴿الْقَوِيُّ الْأَمينُ﴾ کليمي، ‌با آن ﴿حَفيظٌ عَليمٌ﴾ يوسفي يکي است و فرقي نمي‌کند. کشور را هم همين‌ها اداره مي‌کنند؛ يا دامدار بيابان است، يا وزير روميزنشين است، بينهما هم بينهماست. اين بيان قرآن است، راهنمايي قرآن است که کشور با اين دو عنصر اداره مي‌شود: هر کسي هر کاري انجام مي‌خواهد بدهد، بايد در آن رشته متخصّص باشد؛ چه چوپان چه وزير و هر کسي هر کاري مي‌خواهد انجام بدهد، بايد در آن رشته پاک باشد؛ چه چوپان چه وزير. ﴿إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ﴾، يک؛ ﴿إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمينُ﴾، اين دو. اينجا هم ذات اقدس الهی فرمود: ﴿فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقي﴾.

بنابراين اين‌طور نيست که اگر کسي کاري انجام بدهد، وجود مبارک پيغمبر(صلّی الله عليه و آله و سلّم) او را رها بکند، نظام هستي هم او را رها بکند! فرمود کار تو همين است، تو پيغمبر هستي، تو جزء ملائکه مدبّر جهنّم ببر نيستي، بگير و ببند که در اختيار‌ تو نيست. اين بگير و ببند به دست مدبّران ماست، ما مأموران فراواني داريم، ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ هم داريم، تو ديگر مأمور ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[31] که نيستي. تو بايد ارشاد کني، تبليغ کني، سخنراني کني، هدايت کني و کردي. ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّي عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا﴾. در بخش‌هاي ديگر هم فرمود اين همه غصّه مي‌خوري براي چيست؟ ﴿فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلي‌ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً﴾[32] اين قدر غصه مي‌خوري و داري جان مي‌دهي، برای چيست؟ به هر حال يک عده قبول نمي‌کنند، ما هم که اينها را رها نمي‌کنيم. ما مأموران ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ فراوان داريم. آن وقت هم تا آخرين لحظه هم مهلت مي‌دهيم، ﴿واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾ هم هستيم. خيلي از موارد است که بي‌توبه قبول مي‌کنيم، امّا به هر حال اينها بايد در راه باشند. اميدواريم خداي سبحان نظام ما را به دست صاحب اصلي‌ خود حفظ بکند.


[1] نجم/سوره53، آیه23.
[2] روم/سوره30، آیه41.
[3] یس/سوره36، آیه82.
[4] حدید/سوره57، آیه4.
[5] فصلت/سوره41، آیه10.
[6] شوری/سوره42، آیه25.
[7] نساء/سوره4، آیه48 و 116.
[8] الصحيفه السجاديه، الامام زين العابدين(ع)، ج1، ص68.
[9] زمر/سوره39، آیه53.
[10] زمر/سوره39، آیه54.
[11] قیامه/سوره75، آیه36.
[12] الطرائف، السيدبن طاووس، ج‌1، ص424.
[13] الکافی، الشيخ الکلينی، ج2، ص373، ط.الاسلاميّه.
[14] بحار الانوار، العلامه لمجلسی، ج74، ص178، ط موسسه الوفاء.
[15] نبأ/سوره78، آیه26.
[16] نمل/سوره27، آیه89.
[17] انعام/سوره6، آیه160.
[18] بقره/سوره2، آیه247 و 261 و 268.
[19] كفاية الأصول، الآخوند الشيخ محمدکاظم الخراسانی، ج1، ص260 و 261.
[20] الکافی، الشيخ الکلينی، ج7، ص56، ط.الاسلاميّه.
[21] مریم/سوره19، آیه23.
[22] ملک/سوره67، آیه19.
[23] قلم/سوره68، آیه7.
[24] نجم/سوره53، آیه30.
[25] حجر/سوره15، آیه26.
[26] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج15، ص183.
[27] فاطر/سوره35، آیه1.
[28] الأمالي، الشيخ الصدوق، ص548.
[29] یوسف/سوره12، آیه55.
[30] قصص/سوره28، آیه26.
[31] حاقه/سوره69، آیه30 و 31.
[32] کهف/سوره18، آیه6.