درس تفسیر آیت الله جوادی
95/08/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسير آيه13 سوره حُجرات
﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ (13)﴾
ذات اقدس الهي براي تدبير جامعه بشري، چندين اصل را رعايت کرد و اين اصول را هم در قرآن مطرح فرمود، يکي ساختار دروني هر فردي است که آن را با دو اصل از اصول قانون اساسي ترسيم کرد:
اصل اوّل اين است که محبوبِ انسان، ايمان به خداست و زيور و زينت او فضايل اخلاقي است که ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾.[1] پس ايمان آوردن و فضايل اخلاقي داشتن، براي انسان آسان است، فرمود: ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾،[2] براي اينکه فطرت و خلقت او به ايمان و فضايل گرايش دارد. اگر کسي را دعوت کنند به سفرهاي که در آن غذاي مطبوع و معطّر هست، اين يک سفره آساني است و اگر انسان را به ايمان دعوت کردند، گرايش به ايمان در درون انسان تعبيه شده است و اگر به اخلاق دعوت کردند، زيور اين اخلاق در درون انسان تعبيه شده است. براي اداره کشورها هم اين سه قاعده و سه رکن؛ يعنی قوّه مقنّنه، قوّه مجريه و قوّه قضاييه را که در درون انسان هست، برای آن است که انسان از درون خود، ساختار بيرون را هم بسازد و به آن حرمت نهد.
چند بخش ديگر را قرآن کريم يکي پس از ديگري ذکر کرد و فايده آنها را هم بيان فرمود؛ از جمله اينکه فرمود يک اختلافات فراواني در جامعه بشري هست که اين اختلافاتِ لهجه و گويش و رويش و امثال آن، براي شناخت يکديگر است که ﴿وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ﴾.[3] همچنين يک سلسله اختلافات استعدادي در جوامع بشری وجود دارد که در جلد هشت کافي از وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شد که «النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»؛[4] بعضي خيلي خوشاستعداد هستند، بعضي استعداد متوسطی دارند، استعداد بعضي هم ضعيف است، بعضيها براي کارهاي سختافزاری آمادهاند و بعضي هم براي کارهاي نرمافزار استعداد دارند. اينکه حضرت فرمود: «النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»؛ يعني براي رفع نياز جوامع بشري، استعدادهاي گوناگونی لازم است؛ اما هيچ کدام از اينها سبب فخر نيست!
اصل دوم آن است که همه اينها نعمت الهي است و شکر نعمت از دو راه ميسّر است: يکي خضوع در برابر خداست و ديگری صَرف نعمت در جای مخصوص آن است. ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾،[5] گفتند اين آيه و اين مضمون را در قنوتها و تعقيبات نماز بخوانيد! از جمله دعاهاي بعد از نماز «اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْك»[6] و اين آيه ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ است، تا شيطان انسان را فريب ندهد و مغرور نکند.
يک بيان نوراني حضرت امير دارد که تفسير اين آيه است: ﴿وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴾؛[7] بگو اين نعمت از خداست و آن را بجا مصرف کن! اين اصول را ذکر ميکند،[8] اين ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾، هم خطاب بين المللي اسلام است و هم خطاب جهاني سلسله انبياست؛ مطلبي که با ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ شروع ميشود، اين اختصاصي به فرقهاي ندارد، يک؛ و اختصاصي هم به پيغمبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) ندارد، دو. در ضمنِ اين آيه، رواياتي است که لابد ملاحظه ميفرماييد، از وجود مبارک امام رسيده است که به عيساي مسيح(سلام الله عليه) عرض کردند: «أيّ الناس افضل»؛ چه کسي بهتر است؟ حضرت مقداري خاک از روی زمين گرفتند و به دو قسمت کردند، بعد فرمودند: «أيُّهُمَا أفضَل»؟ هر دو از خاک هستند؛ بشر هم از خاک است، اين خاک نسبت به آن خاک و آن خاک نسبت به اين خاک، فضيلتي ندارد. اينکه فرمود ما شما را از تراب خلق کرديم،[9] اين يک حرف بينالمللي است که نه اختصاصي به مسلمانها دارد و نه اختصاصي به اسلام دارد، نه اين حرف را فقط پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) آورده است، بلکه اين حرف جهاني خداست که به عيسي گفته، به موسي گفته، به انبياي ديگر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هم فرموده است. اين در تفسير روايي ما هم هست که وقتی از امام(سلام الله عليه) سؤال کردند که معيار فضيلت چيست؟ حضرت فرمود اين مطلب را از عيساي مسيح هم سؤال کردند.
بنابراين ما از آن جهت که برنامههاي ملّي و محلّي داريم و مسلمان هستيم، اين يک حکم دارد؛ يک برنامه منطقهاي داريم که با موحّدان عالَم، مثل مسيحيها و يهوديها و اينها ارتباط داريم، اين هم حسابی دارد، يک برنامه بينالمللي هم داريم که با جوامع بشري زندگي ميکنيم. ما مادامي که با جوامع بشری زندگي ميکنيم و روي کره زمين هستيم و بر فرض به کُره ديگری هم برويم، احکام همين است. يک حساب خاصي هم «عند الله» هست: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ﴾ که آن در معاد روشن ميشود. ما نبايد اين حساب الهي را با حسابهايي که براي تنظيم روابط بشري داده شد، خلط کنيم؛ يعني طلا حق ندارد که به ذغالسنگ بگويد من از تو بهترم! با اينکه طلا ارزش فراواني دارد! همين ديني که ميگويد: «النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»، همين دين ميگويد مبادا کسي بگويد: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾![10] اگر گفتيم: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾، سخنگوي شيطان هستيم و اگر گفتيم: ﴿عَسي أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ﴾،[11] سخنگوي قرآن کريم هستيم. فرمود کسي را مسخره نکنيد، کسي را تحقير نکنيد، کسي را اهانت نکنيد، چرا؟ ﴿عَسي أَنْ يَكُونُوا خَيْراً﴾.[12] پس دو تا حرف است: يک وقت انسان ميگويد من از او بهتر هستم! در اين صورت او بايد بداند که سخنگوي شيطان است و همين که ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ گفت، حرف شيطان است، چون اين حرف شيطان بود. او بود که گفت من در برابر آدم خضوع نميکنم، برای اينکه ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾؛ اما قرآن آمده به ما بگويد نگو: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾، بلکه بگو: ﴿عَسي أَنْ يَكُونُوا خَيْراً﴾؛ يعنی شايد آنها بهتر از ما باشند. پس طلا اگر خواست حرف بزند، حق ندارد بگويد که من از ذغالسنگ بهتر هستم! او بايد کار خودش را انجام بدهد و شاکر باشد، چون ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾. اگر حساب قيامت شد، خود خدا ميداند که ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ﴾. حساب «عند الله»اي جداست؛ اما مادامي که ما در دنيا زندگي ميکنيم، موظف هستيم که بگوييم: ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾، يک؛ و اين نعمت را بجا مصرف بکنيم، دو. پرسش: مگر عالِم و جاهل، مجاهد و غير مجاهد فرقی با هم ندارند؟ پاسخ: «عند الله» فرق ميکند، و الّا کسي حق ندارد بگويد: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾. پرسش: همين که میگويد عالِم و جاهل، مجاهد و غير مجاهد، عادل و فاسق؛ يعنی فرق میکند! پاسخ: خود قرآن دارد که اينها براساس ﴿هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَي وَ الْبَصِير﴾،[13] «هل يستوي الحيّ و الميت»[14] و ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ﴾،[15] مساوي نيستند؛ اما اينها را قرآن رها نگذاشته است. همان آيهاي که دارد: ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ﴾، اين نه تمام آيه است، يک؛ نه صدر آيه است، دو؛ بلکه ذيل آيه است، سه؛ صدر آيه نماز شب است. در صدر آيه ميفرمايد آنهايي که به رحمت الهي واثق هستند و از گناه خود پرهيز میکنند، کساني که ﴿يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾ و ﴿يَخافُونَ عَذابَهُ﴾،[16] ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ﴾. پرسش: پس آيه ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی آدَم﴾[17] چه میشود؟ پاسخ: اين در بحث ديروز روشن شد؛ خود بني آدم، اَحدُهم نسبت به ديگري فضيلت دارد، چون يکي عالِم است يکي جاهل، يکي ذهب است يکي فضّه؛ اما کسی حق ندارد بگويد من از او بهتر هستم! او بايد کار طلا را انجام دهد، طلا حق ندارد بگويد من از ذغالسنگ بهتر هستم، او بايد کار طلايي را انجام دهد. در صدر آن آيه میفرمايد آنهايي که ﴿يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾، اينها که در نماز شب با ياد حق زندهاند، آيا اينها بهتر هستند؟ بعد دارد که ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ﴾. اوّل نماز شب را ذکر کرد، بعد فرمود عالِم با غير عالِم فرق ميکند. اين معنايش اين نيست که عالِم بگويد: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾! بلکه به ما معياري دادند که هر وقت گفتيم: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾، بدانيم که سخنگوي شيطان هستيم، چون اين حرف در قرآن کريم فقط از شيطان شنيده شد و وقتي گفتيم: ﴿عَسي أَنْ يَكُونُوا خَيْراً﴾، خدا را شاکر باشيم که حرف قرآني را ميزنيم.
بنابراين دو مطلب اساسي است که نبايد اشتباه شود: يکي اينکه عالِم و غير عالِم فرق ميکنند، ديگر اينکه هوشمند و ضعيفالاستعداد فرق ميکنند، مثل اينکه طلا و نقره فرق ميکنند. خود پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود که مردم يکسان نيستند: «النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة». اما هيچ طلايي حق ندارد فخرفروشي کند و بگويد من از او بهترم! اين اوّل طغيانگري است. کسي که قدرت اقتصادي دارد، هوش اقتصادي دارد، مال فراواني هم پيدا کرده است، او حق ندارد بگويد من چون هوشمند بودم مال پيدا کردم، از او بهتر هستم! خدا اين هوش طلايي را به او داد، هوش زرّين را به او داد، تا فقر جامعه را از بين ببرد، نه اينکه مالاندوزی کند.
ببينيد اين دعاهای وجود مبارک امام سجاد(عليه السلام)، تفسير قرآن کريم است. دعا تنها اين نيست که خدايا گناهان مرا بيامرز! بيماريهايم را شفا بده! شما غالب اين ادعيه را که بررسي ميکنيد، ميبينيد که حضرت يکی از آيات قرآن کريم را معنا ميکند. در همين دعاي 35 که اين دعا عنوان آن اين است: «وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الرِّضَا إِذَا نَظَرَ إِلَی أَصْحَابِ الدُّنْيَا»؛ در وسط دعا عرض ميکند که خدايا! «وَ اعْصِمْنِي مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ خَسَاسَةً، أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا، فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ، وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُكَ»؛ خدايا آن فهم را به من بده، آن استعداد را به من بده، يک؛ و جلوي مرا هم بگير، دو؛ که اگر وضع مالي کسی خوب بود من او را شريف ندانم و اگر وضع مالی کسی خوب نيست من او را خسيس و پَست تلقّي نکنم! چون معيار شرافت و فضل نزد توست، من چه ميدانم که چه خبر است؟! خدايا اين فهم را به من بده که من غني را بهتر از فقير ندانم و سرمايهدار را بهتر از تهيدست نشمارم! اين دعاي امام سجاد(عليه السلام) است. اين دعا تفسير همين آيه است، «وَ اعْصِمْنِي مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ خَسَاسَةً، أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا، فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ، وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُكَ». وقتي به امام رضا(سلام الله عليه) گفتند که شما خيلي خوب هستيد، يا پدران شما خوب هستند! در دو روايت است که هر دو در تفسير شريف کنز الدقائق[18] و ساير تفاسير آمده[19] است که حضرت فرمود: «مَا نَسَخَتْ هَذِهِ الْآيَة»؛ اين آيه که نسخ نشده، شما چرا اين حرف را ميزنيد؟ هر کس أتقيٰ بود، اَکرم است. من از همه بهتر هستم يعني چه؟ فرمود: «مَا نَسَخَتْ هَذِهِ الْآيَةَ آيَةٌ ﴿وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم﴾». اين سخن طلاست، چون از اينها طلاتر که ما نداريم و خدا هم خلق نکرده است؛ ولي اين طلا ميگويد که وظيفه من اين است و خدا را شکر ميکنم که مرا طلا آفريد! خدا را شکر ميکنم که به من استعداد داد! اما «من از زيد بهتر هستم»، اين سخن، سخن شيطان است. بنابراين هر وقت ـ خداي ناکرده ـ از زبان ما درآمد که ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾، معلوم ميشود که گوينده شخص ديگري است. اين بيان نوراني حضرت امير در خطبه هفت نهج البلاغه است که گاهي شيطان مسلّط ميشود و در درون جا پيدا ميکند و سخنگوي افراد ميشود، آنگاه «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ»؛ اين با چشم اينها ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾[20] را زير پا ميگذارد، با زبان اينها ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ ميگويد، «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ». انسان نميداند که سخنگوي کيست!؟
بنابراين دو تا حرف است: يکي اينکه يقيناً بعضيها نسبت به بعضيها تفاوت دارند، دوم اينکه اين تفاوت براي بررسي کار است. اگر همه استعداد مهندسي داشته باشند، اوّلِ ويراني عالَم است؛ اگر همه استعداد طبّ داشته باشند و طبيب شوند، اوّلِ ويراني عالَم است؛ اين عالَم هم طبيب ميخواهد، هم مهندس ميخواهد، هم روحاني ميخواهد، هم کشاورز ميخواهد، هم دامدار ميخواهد، هم رُفتگر ميخواهد، حالا يا اين يا او! اگر کسي بگويد چرا اين شخص رُفتگر شد و فلانی طبيب شد؟ عکس آن هم صادق است که چرا فلانی طبيب شده و اين شخص رُفتگر؟! السؤال السؤال! بايد گفت که کلّ نظام اينها را ميخواهد؛ حالا خصوصيت نژادي هست، خصوصيت ژِن هست، خصوصيت تربيت خانواده هست، خصوصيت محيط هست، پس اين اختلافات را هم به بار ميآورد، ولي اصل اختلاف، ضروري است؛ يعني ما حتماً رُفتگر ميخواهيم و حتماً پزشک ميخواهيم. اگر کسي بگويد هر دو بايد پزشک شوند، اوّلِ ويراني عالَم است؛ اگر بگويد هر دو بايد رُفتگر شوند، اوّلِ ويراني عالَم است، اگر بگويد چرا آن رُفتگر پزشک نشد و چرا اين پزشک رُفتگر نشد؟ عکس اين هم صادق است! السؤال السؤال! باز سؤال باقي است. اين خصوصيات جزء خصوصيات مورد است که در بحثهاي عقلي راه ندارد، بلکه مربوط به محيط خانواده هست، مربوط به تربيت اجتماعي است، مربوط به غذا و مانند آن است.
بنابراين قرآن کريم اين اصول را يکي پس از ديگري رعايت کرد؛ هم نسبت به آيه قبل ـ که فرمود: ﴿لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً﴾،[21] شما برادر هستيد ـ به برادری اشاره دارد؛ هم در اين آيه که فرمود: ﴿أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً﴾، برادري را تثبيت کرد و فرمود شما از يک پدر و مادر خلق شدهايد، پس برادر يکديگر ميشويد.پرسش: ... از فرمايشات حضرتعالي اينطور استفاده ميشود که موجودات عالَم، از جمله انسانها، در دريافت فيض از خداي متعال يکنواخت هستند. حالا يک نفر سؤال ميکند که چرا خدا اين را به فلاني داده به من نداده است؟پاسخ: اين شخص اگر سؤال کلّي بکند، يک جواب کلّي دارد که بر فرض اين زيبايي را به شما دهد به او ندهد، السؤال السؤال باقي است. خصوصيت مورد، مربوط به تربيت خانودگي و فضاي محيط است و خداي سبحان اگر به کسي نعمت بيشتري داد، مسئوليت بيشتري هم از او ميخواهد و اگر به کسي نعمت کمتري داد، مسئوليت کمتري هم از او ميخواهد. اين طور نيست کسي که استعداد ضعيف دارد، حتماً آن مسائل سنگين را از او طلب کنند! مرحوم کليني(رضوان الله تعالی عليه) نقل ميکند که امام فرمود فقرا قبل از اغنيا وارد بهشت ميشوند،[22] ما هنوز در فضای ابديّت، در يک گوشه به سر میبريم. اين هفتاد ـ هشتاد سالي که هستيم، نسبت به آن اَبد قابل قياس نيست. الآن اينها که در فضاي حقيقي، نه فضاي مجازي فعّاليت دارند، اين را هم توجه داشته باشيد کسانی که توفيق دارند براي تبليغ به شهرستانها سفر ميکنند که «طوبي لهم و حُسن مآب»، ولی کسانی که توفيق تبليغ ندارند، لااقل اين فضاي حقيقي را دريابند. ما فضاي مجازي نداريم، چون سيم حقيقت نيست، تا بيسيم بشود مجاز؛ آن چهره تلويزيون حقيقت نيست، تا بيچهره و بيشيشه بشود مجاز. همين که انديشه در اين فضا نقل و انتقال ميشود و بر جوانها اثر ميگذارند، اين فضا، فضاي حقيقي است. ما هيچ حقی نداريم که بگوييم فضا فضاي مجازي است! اگر سيم حقيقت بود، بيسيم ميشد مجاز و اگر شيشه تلويزيون حقيقت بود، بيشيشه ميشد مجاز. وقتي نقل و انتقال انديشه ميسّر است، فکر منتقل ميشود و جوان زير و رو ميشود، فضا فضاي حقيقي است. ما خودمان در بيرون از اين فضا طرزي بايد زندگي کنيم که بيگانه نتواند سوء استفاده کند و در درون اين فضاي حقيقي هم بايد پيامي داشته باشيم. پيام قرآن اين است و اين حرف جهاني اسلام است؛ لذا با ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ هم شروع شده است. اين ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ اختصاصي به آيات مکّي ندارد، گرچه بخش وسيعي از آيات مصدَّر به ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ در مکه نازل شد؛ اما در مدينه هم که سوره مبارکه «حجرات» در مدينه نازل شد، مصدَّر به ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ است. حرف جهاني اسلام اين است که اين اختلاف «بالضرورة» بايد باشد و اگر اختلاف نباشد، جهان فرسوده خواهد بود. اگر همه يکدست شوند و يک استعداد داشته باشند، جهان ويران ميشود، حتماً بايد اختلاف داشته باشند. اين اختلاف هم نعمت الهي است که هم بايد نسبت به ذات اقدس الهي شاکر بود و هم اين نعمت را در جاي خود صَرف کرد و هيچ کس حق ندارد که بگويد: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ و اگر ـ خداي ناکرده ـ اين ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ از زبان او درآمد، فوراً بايد استعاذه کند و بداند که سخنگوي شيطان است و بايد بگويد: ﴿عَسي أَنْ يَكُنَّ خَيْراً﴾، چون ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ﴾. ما به اين نياز داريم، اين بيان صريح وجود مبارک امام رضاست که فرمود اين آيه که نسخ نشده است، چرا ميگوييد که شما از همه بهتر هستيد؟! گفت اين سفيدي و سياهي و اين فقر و غنا: فردا که پيشگاه حقيقت شود پديد ٭٭٭ شرمنده رَهرُوي که عمل بر مجاز کرد [23] اينها حساب دنياست که ما نبايد خودمان را برتر بدانيم؛ البته نسبت به هر کدام از اينها، يک مسئوليت خاصي داريم.
غرض اين است که اين دعا، مانند بسياري از ادعيه وجود مبارک امام سجاد(عليه السلام)، در حقيقت تفسير اينگونه از آيات است که ميگويد: «وَ اعْصِمْنِي مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ خَسَاسَةً، أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا». بعد فرمود که شما خيلي چيزها را نفيس ميدانيد و به دنبال آن ميرويد، اينها نفيس نيست. نفيس، بهشت است و رحيق مختوم است و امثال آن. انسان به دنبال نفيس، نفس نفسزنان حرکت ميکند. اين مسئله «تنافُس» و «مُنافَسه» که مطرح است، با اينکه امام(سلام الله عليه) در جلد هشت کافی فرمود: «النَّاسُ مَعَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»، درباره طلا و نقره به ما نگفتند که تنافس کنيد، ولي در سوره مبارکه «مطفّفين» آيه 24 به بعد دارد که ﴿تَعْرِفُ في وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعيمِ﴾؛[24] درباره ابرار، ﴿يُسْقَوْنَ مِنْ رَحيقٍ مَخْتُومٍ ٭ خِتامُهُ مِسْكٌ وَ في ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ﴾؛[25] کمال در اين نيست که انسان برود طلا بگيرد! به دنبال اين نبايد باشيم، اين کمال ما نيست. فرمود کمال شما «رحيق مختوم» است، نفس نفسزنان و نفيس نفيس طلبکنان به طرف رحيق مختوم برويد! ﴿وَ في ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ﴾؛ «تنافُس» اين است که انسان به دنبال نفيس بِدَود، اين دويدن، انسان را به نفس نفس مياندازد، فرمود اگر بخواهيد به نفس نفس بيفتيد، «رحيق مختوم» را طلب کنيد، اگر میخواهيد به دنبال نفيس بگرديد، «رحيق مختوم» را بخواهيد که «إنَّ الْغِنَي وَ الْفَقْرِ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَي اللهِ».[26] آن وقت اين ميشود جهانِ عدل که همه در آن راحت هستند. پرسش: روايات زيادي از ائمه(عليهم السلام) داريم که ما از نور خلق شديم![27] پاسخ: درست است؛ اما با اينکه از نور خلق شدند، ببينيد اگر خود اينها نفرموده باشند که آدم جرأت نميکرد! در همين صحيفه سجاديه در «دعاي عرفه» است که حضرت آنجا دارد که «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا».[28] در دعاي 47 بعد از اينکه آن بيانات لطيف را دارد، عرض ميکند که ـ اگر خود اينها نگفته باشند که نميشود گفت، با خدا دارد سخن ميگويد ـ عرض ميکند: «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ»؛ خدايا! از من پَستتر در عالَم نداري! با اينکه صريحاً در شام اعلام کرد و فرمود ای شاميان! در تمام کره زمين مردي به عظمت من نيست، «أَنَا بَنُ کذا ...»[29] و راست هم گفت! صريحاً آنها را استيضاح کرد و فرمود در مشرق و مغرب عالَم مردي به عظمت من نيست و درست هم گفت؛ ولی وقتي با خدا سخن ميگويد، عرض ميکند: «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا، فَيَا مَنْ لَمْ يُعَاجِلِ الْمُسِيئِينَ وَ لَا يَنْدَهُ الْمُتْرَفِينَ»؛ در پيشگاه خدا ميشوند خاک، چون هر چه دارند از خداست. اگر اين را ـ معاذالله ـ از انساني بگيريم، ميشود «أَقَلُ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ». آن نعمتهايي که ذات اقدس الهي به اينها داد، اينها قدر اين نعمت را ميدانند و بجا مصرف ميکنند. حضرت فرمود امروز در تمام کره زمين، مردي به عظمت من نيست، چون از طرف خدا سخن ميگويد و درست هم گفت.
بنابراين اگر کسي راه اينها را برود، در برابر دشمن، ميگويد خدا به ما اينها را داد، به ما چندين فضيلت داد، اجداد طاهرين برای ماست، اينها را از طرف خدا ميگويد. پرسش: اين نعمت نبوت و امامت را چون از قبل ميدانست که اينها بهترين هستند، استفاده کرد؟ پاسخ: البته! ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾،[30] براي اينکه اينها به هيچ وجه از اين سوء استفاده نکردند و نميکنند، ولو ريزريز بشوند! خدا ميداند که اين شخص ريزريز هم بشود، در آتش هم برود، مثل ابراهيم خليل، دست از دين برنميدارد، ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾.
غرض اين است از اينکه فرمود: ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ﴾، اينها با هم فرق ميکنند؛ يعني يکي مثل طلاست و ديگری مثل ذغالسنگ است؛ اما هيچ طلايي حق ندارد که بگويد: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾! طلا بايد شاکر باشد، يک؛ کار طلايي انجام بدهد، دو؛ همين! پرسش: آن اشکال ندارد، ولي مردم بايد احترام کنند! پاسخ: مردم بايد احترام بکنند؛ يعني به علم او احترام کنند. مردم اگر ببينند که او ميگويد ديگري از من بهتر است و مثل امام رضا(عليه السلام) حرف ميزند و تابع اوست که حضرت فرمود اين آيه که نسخ نشده است: «مَا نَسَخَتْ هَذِهِ الْآيَة»؛ ما موظف هستيم به او احترام کنيم و احترام هم ميکنيم و اين احترام هم ديني است. بشر به کسي احترام ميکند که احترام نخواهد، توقّعی نداشته باشد، اين هم يک وظيفه است. بنابراين اينکه فرمود ما چند قسمت کرديم، اين درست است. حالا بحثهاي ديگری هم هست که آن بيان نوراني از مرحوم کليني در جنود عقل و جهل[31] نقل شده است که اين شئون فرق میکند، اوصاف فرق ميکند، کارها فرق ميکند، قوا و نيروها هم فرق ميکند؛ ولي يک بحث عميقي در کتابهاي حکمت هست که انسان را دستهبندي کردند که حالا شايد لازم نباشد، اگر مناسبتي پيش آمد آن را هم مطرح ميکنيم.