درس تفسیر آیت الله جوادی
95/08/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسير آيه 6 تا 8 سوره حُجرات
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلي ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ (6) وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطيعُكُمْ في كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (7) فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (8)﴾
بعضي از مطالبي که مربوط به مسائل گذشته بود، ارائه بشود تا از اين بحث فراغت پيدا کنيم. گفته ميشود که حجّت، يا باطني است يا ظاهري و حجّت باطن را در روايات بر عقل تطبيق کردند، ولي مستحضريد که معنای «عقل حجّت باطن است»؛ يعني محسوس نيست، وگرنه تا برهان آن ظاهر و روشن نشود و «بيّن الرشد» نگردد، حجّت نيست. عقل در درون باشد و حرفي براي گفتن نداشته باشد، حجّت نيست. منظور از حجّتِ باطن اين نيست که يک امر باطني حجّت باشد، بلکه منظور آن است که عقل، يک امر باطني است و محسوس نيست، ولي تا برهاني اقامه نکرده باشد و روشن و شفّاف نکرده باشد، حجّت نخواهد بود.
در جريان اصول که اصل، برائت است؛ يعنی قبل از تصويبِ قانون، اصل بر برائت است، يک؛ قانون عطف بر ماسَبَق نميشود، دو؛ پس هيچ کسي را نميشود متّهم کرد و همه افراد بَرئ از گناه هستند، مگر اينکه گناهشان ثابت بشود، سه؛ اين سه اصل در مشرق عالَم و در مغرب عالَم، در کشورهاي اسلامي و غير اسلامي هست. اين طور نيست که اختصاصي به کفايه و امثال کفايه داشته باشد! اينها يک سلسله اصول عُقلايي است که قبل از اسلام بود، بعد از اسلام هم هست، بعد از اسلام در حوزه مسلمين هست، در حوزه غير مسلمين هم هست و اسلام هم اينها را تأييد کرده است.
بنابراين ما يک چيز جديدي در اصول داشته باشيم که کشورهاي غير اسلامي نداشته باشند، نداريم؛ اگر احتياط است، آنها هم در مسائل مهم دارند و اگر برائت است، آنها هم دارند. مستحضريد که همه محققانِ اصول ما از هيچ آيهاي، مطلب اصولي را به دست نياوردند؛ حتي خود مرحوم آخوند ميفرمايد که ﴿ما كُنَّا مُعَذِّبينَ﴾[1] دليل بر برائت نقلي نيست، چون اين مربوط به اين است که خدا عذابي را بخواهد بر امتي نازل کند، مثل سيلي، زلزلهاي، ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ﴾،[2] يا طوفاني، اينها بايد بعد از اتمام حجّت باشد. اينها مطالبي بود که مربوط به بحثهاي اصولي بود.
اما درباره جريان حق که حق را نميشود کتمان کرد؛ البته حقي را میگويد که به لحاظ مبدأ فاعلي و به لحاظ مبدأ غائي حق باشد. آنچه در سوره مبارکه «بقره» فرمود کتمان حق هم مثل اِظهار کذب، حرام است،[3] حقي است که به لحاظ مبدأ فاعلي حق باشد و به لحاظ مبدأ قابلي هم حق باشد؛ «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِل»[4] نباشد، واقعاً حق باشد، نه اينکه به زعم عدهاي حق باشد و به بيگانه وابسته باشد تا بشود حق! آن باطل است، ديگر حق نيست.
مطلب ديگر اين است که اين عقلي که اسير است، با علم حلّ نميشود؛ يعني همان طوري که در آن مثال گفته شد اگر کسي ويلچري باشد و دست و پايش شکسته و بسته باشد، چنين کسی مار و عقرب را ميبيند، هرگز نميشود با مسائل علمي مشکل ويلچري بودن او را حلّ کرد؛ يعني اگر کسي مار و عقرب را ميبيند، شما هر چه به او عينک بدهيد، ذرّهبين بدهيد، دوربين بدهيد، تلسکوپ بدهيد، ميکروسکوپ بدهيد، مشکل او حلّ نميشود. از راه علم مشکل او حلّ نميشود، بايد دست و پاي او را باز و علاج کرد؛ حالا يا راه تشويق است يا راه انذار است يا راه کمکهاي مالي است يا راه تحبيب است يا با راههاي ديگر بايد دست و پاي او را باز کرد. اين بيان نوراني حضرت امير که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِير تَحْتَ هَوَيً أَمِير»[5] همين است.
اما در اين قسمت که فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ﴾، البته «عند الکلّ» دليلِ بر حجّيت خبر واحد نيست و همه محققين گفتند اين دليل نيست؛ اما فوايد فراواني براي فرهنگسازي دارد؛ جامعه را آرام ميکند، اين کارِ حرام است، گزارش دروغ، خبر دروغ و رسانههاي دروغي جامعه را نااَمن ميکنند، مضطرب ميکنند، اينها جزء «مُرجِفين في المدينه» هستند.[6] در سوره مبارکه «احزاب» فرمود اينها که مُرجِف هستند، اگر دست برندارند به عذاب الهي گرفتار ميشوند. «مُرجِف»، اينکه ميگويند فلان شخص اَراجيف ميگويد، اين اَراجيف از «رَجفَه» است، «رَجفَه» يعني لرزه.[7] در صحنه قيامت راجفهاي است ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾،[8] پسلرزه است، لرزههاي متعدّد است. خبري هم که جامعه را لرزان ميکند، جزء اَراجيف است، رَجفَه است و لرزه ايجاد ميکند. در سوره مبارکه «احزاب» آيه شصت فرمود: ﴿لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ﴾، يک؛ ﴿وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ که اينها «ضعيف الايمان»اند، دو؛ ﴿وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدينَةِ﴾، سه؛ مُرجِف يعني کسي که گزارشهاي بياساس نقل ميکند که فلان کس اين طور گفته! فلان رسانه اين طور گفته! فلان روزنامه اين چنين نوشته! کسانی که رَجفه و لرزه در جامعه ايجاد ميکنند، اگر اينها دست برندارند: ﴿لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فيها إِلاَّ قَليلاً﴾؛ من دستور ميدهم که تو اي پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) اينها را تأديب کني! پس معلوم ميشود که اين ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ﴾، يک کار اساسي و فرهنگي را بيان ميکند. درست است که دليل حجّيت خبر واحد نيست؛ اما ميگويد خبر دروغ، جامعه را ميلرزاند، اينها رجفه ايجاد ميکنند، اينها لرزه ايجاد ميکنند و امنيت جامعه را به هم ميزنند. اينها اگر دست برندارند، در رديف منافقين قرار ميگيرند، در رديف ﴿وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ قرار ميگيرند.
بنابراين خبر دروغ، جامعه را ناآرام ميکند؛ چه اينکه کتمان حق هم جامعه را ناآرام ميکند. هر کس مُرجِف باشد؛ يعني جامعه را بلرزاند، «إما بإظهار الباطل أو بکتمان الحق»، جزء مرجفون خواهد بود و لرزه در جامعه، سلب اطمينان و امنيت از جامعه، جزء گناهان نابخشودني است. بنابراين اين آيه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ﴾ از بهترين آيات قرآن کريم است براي برقراري فرهنگ عمومي و تمدّني که مبادا دروغ بگوييد! حالا چون آيه بعد همين را تأييد ميکند که اگر اين وليدي که برادر مادري عثمان بود و يک خبر دروغي داد که «بني المصطلق»[9] قصد دادنِ زکات نداشتند و قصد داشتند در برابر نظام اسلامي بايستند! اگر اينها دست به شمشير ميبردند و جنگ راه ميانداختند، مسئول آن چه کسي بود؟ فرمود اين کارها را نکنيد، جامعه را به لرزه در نياوريد و اِرباً اِربا نکنيد. ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ فيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ﴾ که ﴿لَوْ يُطيعُكُمْ في كَثيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ﴾؛ اينها برکات آن گزارشهاي صحيح و امنيت است. صِدق و آرامش و امنيت؛ جامعه را، فرهنگ را و مردم را آرام ميکند، اين ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾،[10] همين است؛ حالا تنها لازم نيست که امنيت، امنيت نظامي باشد که انسان از غارتگرانِ مسلّح بترسد، همين نااَمني خودش عذابی أليم است. البته اين آيه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾، همچنان مطالب فراواني دارد که ـ إنشاءالله ـ ممکن است در بحثهاي بعد ذکر بشود.
مطلب بعدي اين است که ذات اقدس الهي فرمود ما انسان را خيلي زيبا آفريديم، «أحسن تقويم»[11] است، براي اينکه هر چه لازمهٴ کمال او بود، من به بهترين وجه به او دادم. من به او نيروي فهم دادم، يک؛ و جهات فراواني را در کمکِ فهم او فرستادم از انبيا و ملائکه و ائمه(عليهم السلام)، اين دو؛ به او گرايش به خوبي دادم، اين طور نبود که من او را در خلأ خلق کرده باشم! اين چنين نبود که فقط من به او بگويم: ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾![12] اين گونه نبود. اين طور نبود که فقط من بگويم: ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾،[13] اين راه حق است و آن راه باطل، اين طور نبود، بلکه من او را به گونهای آفريدم که او طبعاً به طرف «خير» مايل است، به طرف خوبي مايل است. اگر فقط ذات اقدس الهي همين دو تا راه را به ما نشان داده بود: ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾، باز هم او حجّت را بر ما تمام کرده بود، ولي اين کار را نکرد، فرمود من او را طرزي خلق کردم که از دين خوشش ميآيد. يک وقت است که خدا عسل را خلق ميکند، بعد ميگويد اين عسل است و اين هم سمّ است، هر کدام را که خواستي بخور! اين گونه نيست. عسل را خلق کرد، سمّ را هم خلق کرد، دستگاه ما را عسلدوست کرد، کام ما را با عسل شيرين کرد، دل ما را به طرف عسل گرايش داد، بعد فرمود هر کدام را ميخواهي بگيري بگير! اين طور نيست که گناه و ثواب را به ما نشان داده باشد، بعد بفرمايد هر کدام را که ميخواهي بگيري بگير! اين طور نيست. فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ﴾.[14] الآن عسل را آفريد، سمّ را هم آفريد، به ما هم فرمود هر کدام را که خواستي بخوري بخور! اما ما را با عسل مأنوس کرد، فرمود من شما را دوستدار عدل کردم، چقدر اين خدا خداست! بشريت را خداي سبحان به «أحسن تقويم» آفريد. چه خدايي است! فقط نگفت: ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾،[15] فقط نگفت: ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾، به اينها بسنده نکرد، بلکه فرمود اين همه انبيا را فرستادم که به عقل نظرِ تو کمک کنند، اين همه راهها را آفريدم و اصلاً تو را عسلدوست کردم! چرا همه از عدل خوششان میآيد! الآن همه از گُل زيبا خوششان ميآيد، به ما که سفارش نکردند، اين جزء لذايذ بينالمللي هر انساني است. از آهنگ خوب خوشمان ميآيد، از منظره خوب خوشمان ميآيد، از غذاي لذيذ خوشمان ميآيد. الآن اين هفت ميليارد نفر، مشترکات ما همين است. فرمود شما را من عدلدوست کردم، شما در اين هفت ميليارد نفر، کسي را نشان داريد که نسبت به او اِحسان بشود ولی او خوشش نيايد؟! نه، سراغ نداريد! فرمود من محبوب شما کردم، نه اينکه به شما دستور داده باشم دين را دوست داشته باشيد! نفرمود: «عَلَّمَکُم حُبَّ الايمان»، اين طور نيست، بلکه فرمود من دين را محبوب شما قرار دادم.
اينکه در بعضي از تعبيرات دارد که «إِنَّ اللَّهَ جَبَلَ قُلُوبَ عِبَادِهِ عَلَی حُبِ مَنْ أَحْسَنَ إِلَيْهَا»؛[16] خدا غريق رحمت کند سيد مرتضي را! اين لطيفه از ايشان است. اين «مَجبولةٌ، مَجبولةٌ» و اينکه ميگوييم: «جِبلّيِ انسان است»؛ يعني اين را کسي به انسان نداد، يک؛ امانت او هم نيست، دو؛ مثل «جَبَل»؛ مثل کوه است در دل انسان. يک وقت است که گِردبادي ميزند و اين شنها را يکجا جمع ميکند، اين ميشود تپّه، اين که کوه نيست. جَبَل آن است که ريشه داشته باشد، اين را ميگويند «جِبِلّي». فرمود جِبلّي هر کسي است، مثل تپّه نيست، مثل کوه است که همه عدل را دوست دارند، محبّت را دوست دارند، احسان را دوست دارند، ادب را دوست دارند، اينها را چه کسي قرار داد؟ فرمود من شما را اين طور خلق کردم، رها نکردم و نگفتم اين حق است، اين هم باطل، هر کدام را که خواستي بگير! گفتم حق و تأييدات فراواني برای آن آوردم، گفتم باطل و تأييدات فراواني برای آن آوردم. طبع شما را حقپذير قرار دادم. شما اگر حرفهاي بيگانه را گوش ندهيد و حرف دلتان را گوش بدهيد، ميدانيد که زيور شما در چيست. ﴿وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾؛ خوشتان ميآيد. «عدل» و «اِحسان» محبوب اين هفت ميليارد بشر است، اين را چه کسي قرار داد؟ ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ﴾، چرا انسانهااز دروغ بدشان ميآيد؟ اگر نسبت به ديگري دروغ بگويد بَدش ميآيد؟ مثل اينکه اگر زبالهاي را از جايي برداشت شامه او متأثر ميشود. اين طور نيست که شامه ما نسبت به رايحه مُنتنه و رايحه طيّبه يکسان باشد؛ از يکي لذّت ميبرد و از ديگري منزجر است. باصره همين طور است، سامعه همين طور است، شامه همين طور است، ذائقه همين طور است، لامسه همين طور است. فرمود عاقله شما هم همين طور است، اين عقل عملي همين طور است، اين را هدر ندهيد. آن روز به عرض شما رسيد که دعاي روز يازدهم ماه مبارک رمضان همين مضمون آيه سوره مبارکه «حجرات» است: «اللَّهُمَّ ... حَبِّبْ إِلَيَّ الْإِيمَانَ وَ زَيِّنْهُ فِي قَلْبِي»،[17] «وَ كَرِّهْ إِلَيَّ فِيهِ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَان»،[18] اين دعاي روز يازدهم ماه مبارک رمضان است، اين از همين آيه گرفته شد. اين «کَرِّه، کَرِّه» معنايش اين نيست که خدايا به من بگو! در حالی که خدا به او گفته است. اين يعني گرايش مرا، طبع مرا طوري قرار بده که من همان طوري که از عسل لذّت ميبرم، از عدل و اِحسان هم لذّت ببرم. الآن ذائقهام را عوض کردند؛ الآن شما ببينيد يک کودک اگر مختصري غذاي مسموم بخورد، بالا ميآورد؛ اما در اثر اينکه جوان شد و تربيتِ بد شد، او از سمّ لذّت ميبرد و ميشود معتاد، اين ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[19] است، اين کلّ دستگاه را عوض کردن است، اين گوارش را عوض کردن است، اين ﴿فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ﴾[20] است که شيطان گفت کاري ميکنم که اينها اين دستگاه گوارش خود را به هم بزنند. فطرت را نمیتوانم به هم بزنم، ولي کاری میکنم که ديگر از اطاعت خوششان نميآيد، از دين خوششان نميآيد، سرّش اين است که شيطان میگويد ما نگذاشتيم آن اساس فطرت بماند. ﴿لَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ﴾ تهديد شيطان است. در قرآن کريم فرمود هر کسي را ما با علم مُسلّح کرديم، به او عقل داديم و اين نيروي عاقله را که بايد انديشههاي خوب داشته باشد، سرمايه انديشهورزي را هم به او داديم، ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾.[21] ما يک لوح نانوشته به کسي نداديم؛ عقل داديم که کار او انديشه است، اين ظرف عقل را پُر از الهام کرديم: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾، اين شده سرمايه انديشه. در قسمت انگيزه هم فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ﴾؛ ما اين عقل عملي را که ظرف است، با مظروف خلق کرديم، او محبوبي دارد، محبّتي دارد؛ آنها که بر اين محبّت اثر گذاشتند، يا به هم نزدند، اينها کسانياند که وقتي مسجد قُبا ساخته شد ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾؛[22] شخصِ مسجدي طهارت را دوست دارد، ائمه او هم مطهّر هستند، او که به آن مقام نميرسد، ولي ميخواهد راه ائمه خود را طي کند. اين ﴿يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً﴾،[23] برای آن قلههاست، ولي اينکه شاگرد اوست، به هر حال ميخواهد راه آنها را برود، ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾؛ ميخواهند راه ائمه خودشان را طي کنند. پرسش: به حُسن و قبح عقلی مرتبط است؟ پاسخ: بله، حُسن و قبح عقلي را عقل نظري ميفهمد، عقل عملي هم گرايش دارد، ولي منظور آن است که چهار کار را خدا کرد: چراغي داد که آن را مسئول انديشه قرار داد، يک؛ اين چراغ را با ظرفيت ويژه آفريد، ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ و بيسرمايه خلق نکرد، دو؛ لذا هيچ کودکي دروغ نميگويد و تا کذب را يادش ندهند او راست ميگويد، هيچ بچهاي دروغ نميگويد. آن قسمت انگيزه او را هم که عقل عملي است و سرمايه است که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»،[24] اين سرمايه را به او داد، سه؛ اين سرمايه را پُربار کرد، ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ﴾، چهار؛ مثل اينکه به ما ذائقه داد، دندان داد، زبان داد؛ اما اين نيروي ذائقه را هم به ما داد که از عسل لذّت ميبرد و از سَمّ لذّت نميبرد. تنها دستگاه جونده را به ما نداد؛ کام داد، دهن داد، زبان داد، دندان داد، فضاي دهان داد که غذا را بجود؛ اما يکسان نيست که بد و خوب را يکسان بجود، بلکه از يکي لذّت ميبرد و از ديگری لذّت نميبرد. اين دو تا کار را کرد: به ما ذائقه داد، يک؛ گرايش اين ذائقه را هم به طرف شربت و شيريني و پاکي و طهارت قرار داد، دو. فرمود من عقل عملي را به شما دادم براي دو کار: يکي اينکه نيروي اجرايي است، ديگر اينکه گرايش آن به طرف محبوب است که ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ﴾، اين طور است. آنها که ﴿يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾ هستند، همين راه را رفتند. اينکه ذات اقدس الهي از مردم مدينه به عظمت ياد ميکند و ميفرمايد: ﴿يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ﴾؛[25] اين برای آن است که انصار، دوست مهاجرين بودند، اين مدينه را با اين عظمت ستود، بعدها ﴿يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ﴾[26] شد، وگرنه مدينه اينطور بود، قرآن هم با عظمت از مردم مدينه ياد ميکند، فرمود که اينها ﴿يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ﴾؛ مهاجرين را دوست دارند و نسبت به آنها ايثار کردند. اينها کسانياند که در همان مسجد قُبا ﴿يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا﴾. اين ﴿حَبَّبَ﴾، مثل آن است که ميفرمايد من به شما ذائقه دادم، اما ذائقه نسبت به عسل و سمّ يکسان نيست، عسل محبوب ذائقه شماست. حق و باطل هم براي عاقله شما يکسان نيست؛ حق محبوب شماست، من اين را محبوب شما قرار دادم. پرسش: اينکه اميرالمؤمنين میفرمايند: «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَيْءٌ إِلَّا يَأْتِي فِي كُرْهٍ»[27] ؟ پاسخ: حالا از جهات ديگر اشاره ميشود که شيطان از چندين راه دارد دشمني ميکند، ولي کار خدا در اين چهار بخش «بيّن الرشد» است؛ به ما يک لوح نانوشته نداد، اين عقل نظر را که مسئول انديشه است، پُر کرده است از آنچه را که بايد بدانيم. حالا آن مطالب ديگری که جزء تکميلهاست که هر کسي بايد بداند، از راه حوزه يا دانشگاه ياد ميگيرد، ولي هر کسي را در اين هفت ميليارد نفر با اين سرمايه خلق کرد که ميداند چه چيزي بد است و چه چيزي خوب است، يک کارگر ساده هم ميداند که چه چيزي بد است و چه چيزي خوب است. پرسش: ...؟ پاسخ: اين عقل را ذات اقدس الهي به او داد که خوب ميفهمد، آنجا هم که بايد احتياط بکند را به او نشان داد. غرض اين است که هم انديشه را در دو بخش کامل کرد، هم انگيزه را در دو بخش کامل کرد، به ما هم هشدار داد دشمني داريد که در هر چهار بخش با شما دشمني دارد: ﴿إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلي أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ﴾؛[28] تمام اين اقسام مغالطه در اثر القائات شيطان است. اين ﴿إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ﴾، اينکه انسان دارد مطالعه ميکند، بعد گرفتار متشابهات ميشود و شبههافکني ميکند، يا به دنبال شبهه است، براي همان است که اين راه صحيح را طي نکرده است در تحت ولايت شيطان قرار گرفته است و ﴿إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلي أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ﴾، اين در بخش انديشه است.
در بخش انگيزه هم فرمود که خدا ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ﴾؛[29] اين کالاهاي زمين را، اين موجودات زمين را، اين زن و بچه را، اينها را براي او زينت نشان ميدهم. من ابزار چهارگانه دارم؛ هم در جمادات ابزار دارم، هم در گياهان ابزار دارم، هم در حيوانات ابزار دارم، هم در انسانها. اين در سوره مبارکه «آل عمران» که فرمود: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ﴾،[30] برای همين است. در سوره مبارکه «آل عمران»، اين چهار بخش را شيطان گفت که سرمايه من است، در آيه چهارده سوره «آل عمران» گفت که من هم از جمادات دارم، هم از نباتات دارم، هم از حيوانات دارم، هم از انسان؛ بيش از اين که نيست، فرشته که ابزار او نيست. ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ﴾؛ اين شهوات از اين چهار تا بيشتر نيست: ﴿مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ﴾؛ زن و فرزند، اين برای انسان است. ﴿وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ﴾؛ برای جماد است. ﴿وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ﴾؛ برای دامداري است. ﴿وَ الْحَرْثِ﴾؛ برای کشاروزي است، بيش از اين چهارتا نيست. فرمود همه اينها ابزار من است، من بعضيها را با دامداري، بعضي را با کشاورزي، بعضي را با ماشين خوب، بعضي را با زمين خوب، بعضي را با فرش خوب، بعضي را با همسر خوب ميگيرم. ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ﴾ با اين فِرَق چهارگانه او را گمراه میکنم. بالاتر از آن که سخن از فرشتههاست، حرفی از او نيست. ﴿مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ﴾؛ از انسانها، ﴿وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ﴾؛ از جمادات، ﴿وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ﴾؛ از دامها، ﴿وَ الْحَرْثِ﴾، از کشاورزي. همين چهارتاست، اينها ابزار کار من است. ﴿ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾؛ اما ﴿وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ﴾. اين ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ﴾، به «هذه الامور الاربعه» است. از آن طرف ذات اقدس الهي فرمود در بحثهاي علمي ﴿إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلي أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ﴾.
اين نِحَل کمتر از مِلَل نيست. بارها به عرض شما رسيد، چه آنچه «إبن حزم» نوشته و چه آنچه شهرستاني نوشته، اين دو جلد است؛ مِلَل را انبيا آوردند و نِحَل را درسخواندههاي بشري. در برابر هر ملتي که پيغمبري آورد، نِحلهاي است که اينها جعل کردند؛ يا متنبّيان بودند، يا بهائيت بودند، يا امثال آن بودند، يا داعش فعلي است. اين کار آنهاست، اين نِحله را اينها خلق کردند؛ آن مِلَل را انبيا آوردند. پس هم در بخشهاي علمي، شيطان فعّال است: ﴿لِيُجادِلُوكُمْ﴾، هم در بخشهاي عملي؛ در برابر اين آيه سوره مبارکه «حجرات» که فرمود: ﴿وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ﴾، او هم گفته: ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾. اين ميشود ميدان جهاد. آن فرمود: ﴿وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ﴾؛ من اين گونه قرار دادم. شما الآن ببينيد عسل را ذات اقدس الهي محبوب ذائقه قرار داد و سمّ را مبغوض ذائقه قرار داد و اگر کسي معتاد شود، سمّ را مينوشد. بنابراين اين ﴿حَبَّبَ﴾ معناي علمي نيست؛ البته آثار علمي آن را هم بيان کرده، مثل اينکه درباره عسل؛ هم گرايش به عسل را به ذائقه ما داد، هم فرمود: ﴿فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ﴾؛[31] هم خطر و ضرر بدن را به ما گفت، هم بيميلي نسبت به آنها را به ما داد: ﴿كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ﴾. اوّلين بار انسان بخواهد دروغ بگويد ميلرزد، بعد کمکم عادي ميشود. اين سرمايه را ذات اقدس الهي به ما داد، بعد فرمود من انسان را به «أحسن تقويم» آفريدم. از اين زيباتر که ديگر ممکن نيست، چون انسان را در چهار بخش معطّر کرده است؛ هم علم به او داد، هم طبع به او داد؛ هم به او ذائقه داد، هم اين ذائقهاش نسبت به عسل گرايش دارد، نسبت به سمّ گرايش ندارد: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ﴾، اين ميشود رُشد. وقتي از وجود مبارک ابراهيم ميخواهد خبر بدهد، قبل از اينکه اين جريان بُتشکنی و اينها را بگويد، ميفرمايد: ﴿وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ﴾،[32] بعد داستانش را نقل ميکند، اين ميشود رُشد؛ رشد چيزي است که اين عناصر چهارگانه را داشته باشد. پرسش: ...؟ پاسخ: اگر کسي خبري آورده که محل ابتلاي ماست، بله ﴿فَتَبَيَّنُوا﴾. اگر خبري است که «لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَه»؛[33] آدم وقت زائد ندارد که جستجو کند؛ اما اگر خبري است که در سرنوشت انسان اثر دارد و کاري با آدم دارد، گفت که اينها لشکرکشي کردند و عليه ما ميخواهند بجنگند! اينجا ديگر جا براي تبيّن است؛ وگرنه گزارشي باشد که «لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَه»، اين جستجو نميخواهد.
بعد ميفرمايد که شما بين حبّ صادق و کاذب بايد فرق بگذاريد، ﴿عَسي أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾؛[34] آن محبّت، محبّت کاذب است. ما يک محبّت صادق داريم که ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ﴾، ولی آن محبّت ساختگي است: ﴿عَسي أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾ و ﴿وَ عَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾، اين مثل آن است که کسي از اعتياد لذّت ميبرد، اين لذّتِ کاذب است. فرمود من انسان را که به «أحسن تقويم» آفريدم، با اين عناصر چهارگانه آفريدم؛ يعني عقل نظري را به عنوان نيروي ادراک خلق کردم، يک؛ به او سرمايه کافي دادم، دو؛ عقل عملي را به عنوان نيروي فعّال و حرکت، خلق کردم، يک؛ به او گرايشها و انگيزههاي فراوان دادم، دو؛ البته اين چهار تا دشمنان فراواني هم دارند. اما انبيا را فرستادم به کمک شما، اوليا را فرستادم به کمک شما گفتم ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾؛ هر جا مشکل پيدا کرديد بگوييد: «يا الله»! آنجا گذشته از همه علل و عوامل، ذات اقدس الهي هم ياور و ياريگر شماست.