درس تفسیر آیت الله جوادی

95/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 15 تا 18 سوره محمد(ص)

﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَ أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّي وَ لَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الَّثمَرَاتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا مَاءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ (۱۵) وَ مِنْهُم مَن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّي إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ (۱۶) وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدي وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ (۱۷) فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلاّ السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّي لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِكْرَاهُمْ (۱۸)﴾

طرح جريان بهشت و اوصاف بهشتی‌ها بعد از بيان کُدهای رسيدن به آن

اين سوره مبارکه‌ که به نام حضرت است و در مدينه نازل شد، از آغاز تاکنون بين حق و باطل، ايمان و کفر، هدايت و ضلالت، بيّنه داشتن و بي‌بيّنه بودن فرق گذاشت، يک؛ در همه اين موارد يا غالب موارد بين حُسن فاعلي و فعلي جمع کرد، دو؛ اين‌طور نيست که به صِرف «عملِ خوب» انسان به مقصد برسد، «عامل» هم بايد معتقد باشد و اين‌طور نيست که اگر عامل معتقد بود، حُسن فاعلي داشت و «عمل صالح» نداشت بدون آسيب باشد. بعد از تبيين اين اقسام به پاداش و کيفر که مي‌رسد، اوّل بهشت و اوصاف بهشتي‌ها را ذکر مي‌کند، بعد دوزخ و اوصاف دوزخ و دوزخيان را.

علّت تعدّد بهشت و تفاوت درجات آن

در جريان بهشت قرآن کريم آيات فراواني دارد، فرمود جنّت متعدّد است و يکي نيست ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾[1] هست، بعد ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾[2] هست، براي هر مؤمني چند بهشت هست و براي اوحدي اهل بهشت «جنّة اللّقاء» هست که فرمود: ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي﴾.[3] سرّ اينکه درجات جنّت متعدد است، اين است که درجات ايمان متفاوت است و چون درجات ايمان متفاوت است مؤمنان هم درجاتشان فرق مي‌کند؛ لذا بين ﴿زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾[4] که نشانهٴ تفاوت مراتب ايمان است، يک؛ و بين آنچه در سوره مبارک «انفال» و «آل عمران» آمده که يک‌جا فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾،[5] اين دو؛ جاي ديگر مي‌فرمايد ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾،[6] سه؛ نه ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾، از سنخ حذف «لام» نيست که «لام» محذوف باشد، خود افراد، درجات هستي‌شان فرق مي‌کند، بنابراين چون هم ﴿زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾ هست که نشانه تفاوت مراتب ايمان است، هم ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ هست که نشانه آن است که هنوز اين درجه براي آنها به منزلهٴ فصل مقوّم نشد، هم ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ است که نشانهٴ آن است که اين درجات براي آنها به منزله فصل مقوّم شد؛ لذا مراتب بهشت فرق مي‌کند.

تبيين مراتب بهشت و دو شرط رسيدن به آن

در مراتب بهشت، يک بهشت است که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾[7] و اکثري‌ آنها هم در همين حدّ هستند، يک عدّه هستند گذشته از اينکه ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[8] هم هست، اين برای اوحدي از اهل ايمان است که هم ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ را دارند و هم ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ هستند. در جريان ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ اوصافي دارد، مراتب و موجوداتي دارد که آنها را قرآن وصف کرده است؛ چه در سوره «رعد»، چه در اين سوره و چه در ساير سُوَر جنّت را وصف کرده است، فرمود: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾،[9] الآن اين‌جا سخن از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[10] هست؛ منتها با کلمه ﴿الْمُتَّقُونَ﴾. قبلاً فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[11] که مجموع دو حُسن است؛ يعنی حُسن فاعلي و حُسن فعلي، هم اعتقاد خوب و هم عمل صالح؛ اما الآن از اين دو حُسن يکجا به عنوان تقوا ياد مي‌کند: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾ که ﴿الْمُتَّقُونَ﴾ همان ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ يک، ﴿وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ دو، هستند.

اقسام نهرهای چهارگانه جاری در بهشت و منشأ آن

آن‌گاه اين بهشت را هم مشخص مي‌کند، مي‌فرمايد اينکه ما در موارد فراوان گفتيم ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾؛ نهرهايي زير اين درخت‌ها و قصرها جاري است، اين نهرها چهار قسم هستند که اقسام و درجات اين نهرها را يکجا ذکر مي‌کند: نهر «آب» است، نهر «شير» است، نهر «خَمر» است و نهر «عسل»؛ اينها از يک سنخ نيستند، چندين نهر زير اين درخت‌ها جاري هستند. پس يک بخش از آيات دارد: ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾، بخش ديگر اين «أنهار» را تربيع مي‌کند و مي‌گويد که اينها چهار قسم‌ می‌باشند: نهر «آب» است، نهر «عسل» است، نهر «خَمر» است و نهر «شير» است، اينها هست؛ آن‌گاه می‌فرمايد که اين «أنهار» زير اين «اشجار» جاري است و منشأ پيدايش اين «أنهار اربعه»، «عيون أربعه» خواهد بود که چشمه‌هاي فراواني است. در قرآن راجع به جهنّمي‌ها دارد: ﴿عَيْنٍ آنِيَةٍ﴾؛[12] چشمهٴ گداخته و داغ دامن‌گير اينهاست که ـ معاذالله ـ وقتي اينها تشنه‌اند، اگر مقداري از اين آب را بخواهند بنوشند، اما هنوز به لب و دهن نرسيد ﴿يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾؛[13] پوست صورت مي‌ريزد، اين از بس گرم است، داغ است و سوزان! ﴿عَيْنٍ آنِيَةٍ﴾ يعني چشمهٴ داغ؛ اما درباره بهشتي‌ها اين نهرها از چشمه‌ها جاري مي‌شود که ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾.[14]

تعدد و تفاوت چشمه‌های بهشتی برای ابرار و مقرّبان

در قرآن کريم چشمه‌ها را هم متعدّد معرفي کرده است؛ فرمود چشمه‌هايي که براي اَبرار است، غير از چشمه‌هايي است که براي مقرّبان است. چشمه‌هايي که براي اَبرار است خالص نيست، لذا مقداري از آن آب‌هاي ناب چشمهٴ مقرّبان را در آب چشمهٴ اَبرار مي‌ريزند، مي‌فرمايد: ﴿مِزَاجُهَا زَنجَبِيلاً﴾[15] که از «سَلْسَبيل»[16] هست ﴿وَ مِزَاجُهُ مِن تَسْنِيمٍ﴾،[17] آن‌گاه اين «کافور»،[18] «سَلْسَبيل» و «تَسنيم» را معرفي مي‌کند. فرمود اَبرار خالص نمي‌نوشند، آبي را که اَبرار مي‌نوشند و چشمه‌اي که اَبرار از آن استفاده مي‌کنند ممزوج از تسنيم است، تسنيم چيست؟ «عيني» است که ﴿يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ﴾.[19] آنهايي که مقرَّب هستند، فقط از اين چشمهٴ تسنيم که خالص است مي‌نوشند، ولي مقداري از اين چشمهٴ «تَسنيم» را در آب اَبرار مي‌ريزند؛ «کافور» هم همين‌طور است، «زنجبيل» هم همين‌طور است، «سَلْسَبيل» هم همين‌طور است، اين چشمه‌ها را که در سوره مبارکه‌اي که به نام «انسان» يا «مطفّفين» است ملاحظه بفرماييد، آيه پنج سوره مبارکهٴ «انسان» اين است: ﴿إِنَّ الأبْرَارَ‌﴾، نه مقرّبان! ﴿إِنَّ الأبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ﴾ که ﴿كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً﴾؛ از قدح و جامي مي‌نوشند که خالص نيست، مقداري از چشمهٴ «کافور» را در آن ممزوج مي‌کنند ﴿مِزَاجُهَا كَافُوراً﴾، حالا کافور چيست؟ ﴿عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾،[20] ذيل اين آيه و در تعبير ﴿يُفَجِّرُونَهَا﴾ مرحوم امين الاسلام[21] دارد که اين مردان الهي همين که با دست خود اشاره کردند يا خط کشيدند چشمه مي‌جوشد، مثل دنيا نيست که انسان تابع چشمه باشد و هر جا که چشمه مي‌جوشد آن‌جا ويلا بسازد يا خيمه بزند، بلکه در بهشت هر جا بهشتي بخواهد چشمه مي‌جوشد، چون فرمود: ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾، «مُفَجِّرِ» اين عيون، خود بهشتي‌ها هستند که مقداري از اين چشمهٴ «کافور» را در جام اَبرار مي‌ريزند ﴿مِزَاجُهَا كَافُوراً﴾، آن وقت کافور چيست؟ ﴿عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾. در جريان مطفّفين هم همين‌طور است که ابرار را از مقرّبان جدا کرده است، آيه 22 به بعد سوره مبارکه «مطفّفين» اين است: ﴿إِنَّ الأبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ ٭ عَلَي الأرَائِكِ يَنظُرُونَ ٭ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ ٭ يُسْقَوْنَ مِن رَحِيقٍ مَخْتُومٍ ٭ خِتَامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ ٭ وَ مِزَاجُهُ مِن تَسْنِيمٍ﴾؛[22] اينها از «تَسنيم» محض استفاده نمي‌کنند، مقداري از چشمهٴ «تَسنيم» را ممزوج مي‌کنند و به اينها مي‌دهند. اَبرار از «تَسنيم» خالصاً بهره ندارند، ممزوج شدهٴ «تَسنيم» بهرهٴ اَبرار است. ﴿وَ مِزَاجُهُ مِن تَسْنِيمٍ﴾، «تَسنيم» چيست؟ ﴿عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ﴾؛ مقرّبون از «تَسنيم» استفاده مي‌کنند که خالص است، ولي اَبرار از چشمه‌اي استفاده مي‌کنند که مقداري ممزوج شدهٴ از چشمه «تَسنيم» است. پرسش: استاد! با توجه به اينکه آبِ «کافور» خوردن در دنيا چيز جالبی نيست، اين کافور بايد يک معنای ديگری بدهد! پاسخ: بله، «کافور» يا «زنجبيل»، همه اينها با لذايذ خاصی بازگو مي‌شود؛ حالا فرق اينها را هم ممکن است اشاره بکنيم. مي‌فرمايد که اين چشمه‌ها براي اَبرار و مقرّبان يکسان نيست، خود اَبرار هم تحت پوشش مقرّبان هستند، براي اينکه ﴿إِنَّ كِتَابَ الأبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ٭ وَ مَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾ که ﴿يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾،[23] مقرّبون از نامه اعمال اَبرار باخبر هستند، بنابراين اَبرار درجاتي ندارند که همتاي درجات مقرّبون باشند؛ چشمه‌هاي اينها فرق مي‌کند و وقتي چشمه‌ها فرق کرد، نهرها هم فرق مي‌کند؛ اين «أنهار» از آن «عيون» نشأت مي‌گيرند، آن «عيون» را هم خود بهشتي‌ها ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾. مي‌دانيد آب چيزي نيست که انسان از آن لذت ببرد، آب براي رفع عطش است! عسل را آدم مي‌خورد لذت مي‌برد يا شير را می‌خورد لذت مي‌برد، ولي قرآن کريم در بين «أنهار اربعه» که از «عيون اربعه» نشأت گرفته است، فقط برخي از اين «أنهار» را با آن وصف خاص معرفي کرده است؛ فرمود اين چهار نهر احکامشان اين است: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾؛ ما مي‌خواهيم بهشت را که گفتيم ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ وصف بکنيم.

جسمانی بودن لذايذ اوصاف نهرهای بهشتی

برخي‌ها فکر مي‌کردند که اين يک تشبيه است و ـ معاذالله ـ بهشت منحصر است در بهشت معنوي! البته اين‌طور نيست! بهشت جسماني هست و وصف بهشت جسماني هم اين است؛ حالا اين اوصافي که براي بهشت جسماني هست، تمثّلاتي از آن مراحل بالاتر باشد، اين يک مطلب ديگري است؛ مثل اينکه اگر کسي علم نصيب او مي‌شود، در عالَم رؤيا خواب مي‌بيند که آب زلال نوشيده يا شير نوشيده است. اگر کسی خواب ديد که شيري سالم نوشيده، حکمت نصيب او مي‌شود، اگر خواب ديد که در آب دارد شنا مي‌کند يا آب شفّافي به او خوراندند يا قدحي آب دادند علم نصيب او مي‌شود، اين تمثّلات عيب ندارد؛ ولي آنچه در خارج است، جسمي است به نام درخت، جسمي است به نام نهر، جسمي است به نام چشمه، اينها در آن جاري است؛ منتها ذات اقدس الهي براي همه اينها خصيصه‌اي ذکر کرد و فقط يک نهر را ممتاز معرفي کرد.

آسيب‌پذير نبودن محتويات نهرهای چهارگانه بهشتی

فرمود: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ﴾ يک: ﴿مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ﴾، طبع آب در دنيا اين است که اگر بماند بو مي‌آيد، اين سلامت و طاهر بودن ذاتي آب نيست؛ اما دو دوتا چهارتا اگر ميليون‌ها سال بماند همان چهارتاست و زوج است، آب طوري نيست که اگر مدتي بماند همچنان طاهر و طيّب باشد. گوارا بودن، طاهر بودن و طيّب بودن اين‌چنين نيست که ذاتي آب باشد، آب در اثر ذرّاتي که دارد ممکن است عوض بشود، بعد بدبو بشود، متعفّن بشود، «قَذِر» بشود و مانند آن؛ ولي آب در بهشت اين‌طور نيست، چون وقتي که صحنه قيامت به صورت ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[24] ميليون‌ها و ميلياردها نفر وارد بهشت شدند، ديگر چشمه و چاه و جام و ساقي و ساغر کافي نيست، اين بايد نهر باشد تا هر کسی در خانه‌اش اين نهر جاري باشد و از آن استفاده کند؛ چاه و چشمه و لوله‌کشي و اينها براي جمعيت ميلياردي کافي نيست؛ لذا فرمود: ﴿أَنْهارٌ﴾ و آن‌جا هيچ عاملي نيست، مگس و گَرد و غباري نيست که حالا بگوييم اين نهرِ باز مثلاً آسيب مي‌بيند، چون عسل آن را کَندو توليد نکرد تا مگس روي آن بنشيند، بلکه عسل آن را نماز و روزه توليد کرد. عسلي که از نماز به دست بيايد يا از روزه و اعتکاف به دست بيايد ديگر مگسي روي آن نمي‌نشيند! لذا عسل آن را معرفي مي‌کند، شير آن را معرفي مي‌کند، آب آن را معرفي مي‌کند و آن يکي که بالاتر از همه است را هم معرفي مي‌کند که جداگانه بحث مي‌کنيم.

معرفی اوصاف نهر آب و شير و عسل در بهشت

فرمود: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ﴾، ﴿آسِنٍ﴾ يعني بدبو مي‌شود، عوض مي‌شود و طعم آن تغيير مي‌کند؛ البته اين‌چنين نيست. دو: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ﴾؛ شيري است که اگر ساليان متمادي جريان داشته باشد مَزهٴ‌ آن فرق نمي‌کند؛ اما اين خيلي مهم نيست! بدبو نشدن خيلي مهم نيست! طعم آن خيلي فرق نکند، خيلي مهم نيست! اين دو تا. چهارمي هم اين است که ﴿وَ أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّي﴾ که بي‌موم است و مانند اينها؛ اينها وصف‌هايي است که انسان درک مي‌کند و چيز مهمي هم نيست.

خمر، مهم‌ترين نهر جاری در بهشت

اما سومي که از همه اينها مهم‌تر است و براي آن خصيصه‌اي را ذکر کرده است اين بود: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ﴾؛ نهرهايي از خمر است که هر کس بنوشد لذت مي‌برد؛ درباره عسل اين تعبير نيست، درباره شير اين تعبير نيست، درباره آب هم اين تعبير نيست، درباره آنها فقط اين تعبير را دارد که رنگ، طعم و مزه‌ آنها فرق نمي‌کند؛ اما اين را هر کس بنوشد لذت مي‌برد، اين خَمريه[25] سيد مرتضي را هر کس بخواند لذت مي‌برد! خَمريه مير سيد علي همداني را هر کس بخواند لذت مي‌برد! خَمريه ابن فارض را هر کس بخواند لذت مي‌برد! اين خَمريه‌ها آدم را مَست مي‌کند.

مخموری عقل و مبهوتی آن پيامد خمر دنيوی و ثمره بهشتی آن

البته مَستي خمر دو قسم است، زيرا خمر را از آن جهت گفتند خمر، چون مَخمور مي‌کند! يک وقت است که درباره خمر وارد شده است: ﴿رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾؛[26] رجس است، نجس است و پليد است، براي اينکه عقل را مَخمور مي‌کند و جلوي نور عقل را مي‌گيرد؛ اما خمري است که جلوي نور عقل را نمي‌گيرد، بلکه عقل را مبهوت مي‌کند! اين قرص ماه در دو وقت ديده نمي‌شود: يک وقت که او را ظِلّ مي‌گيرد؛ يعني حرکت ماه و آفتاب و زمين طوري باشد که زمين بين آفتاب و ماه قرار بگيرد و آفتاب آن طرف زمين باشد، ما روي زمين هستيم، سايه مخروطي زمين مي‌خورد به جِرم ماه که ماه را ظِلّ زمين مي‌گيرد؛ يعنی سايه زمين مي‌افتد روي ماه و ماه تاريک مي‌شود، چون ماه نورش را از آفتاب بايد بگيرد! وقتي آفتاب آن طرف است، زمين وسط است، ماه آن طرف است و زمين بين آفتاب و ماه فاصله شده، آن طرف زمين روشن است و اين طرف زمين سايه است و تاريک است، اين سايه زمين که مخروطي است بخورد به قرص قمر، اين قمر بيچاره مي‌افتد در ظِلّ و تاريکي و خاموش مي‌شود؛ اين را مي‌گويند قمر را ظِلّ گرفته و قمر «مُنْخَسِف» است؛ يک وقت است که هر دو بالای زمين هستند، شمس در کنار قمر است، قمر «تحت الشّعاع» شمس است و نور آفتاب تمام آن را فرا گرفته است، اما ما مجدد ماه را نمي‌بينيم! ماه دو وقت ديده نمي‌شود، يک وقت در تاريکي است که ديده نمي‌شود، يک وقت هم در روشني زياد است که ديده نمي‌شود! عقل دو وقت فتوا ندارد، يک وقت است که ـ معاذالله ـ با شرب خمر تاريک بشود که شراب، او را مَخمور و مَغمور بکند، اين ديگر کاري ندارد، اين جنون است و سَفَه؛ يک وقت هم که در مشهد عرفان قرار مي‌گيرد، وقتي «عَمِيَت‌ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً»[27] يا «مَا كُنْتُ‌ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه‌»[28] در آن مَشهد، قلب شاهدِ جمال و جلال بي‌نهايتِ ازلي حق است؛ عقل که کار آن مفهوم‌گيري و تصور و تصديق است، در آن حوزه غرق نور شهود قرار مي‌گيرد؛ در آن حال عقل کاري نمي‌کند و فقط لذت مي‌برد، خمر يعني اين! اگر انسان اين خمر نصيب او بشود، ذات اقدس الهي را ـ آن مقداري که اسماي حسناي او تجلّي کرده است ـ مي‌بيند، ديگر عقل و استدلال عقل و مفهوم عقل و تصور و تصديق و قياس و استدلال همه اينها رخت برمي‌بنند: گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل ٭٭٭ برون رو کز تو وارستم من امروز[29]

علّت با عظمت ذکر شدن خمر بهشتی در قرآن

اين است که در بين «أنهار» چهارگانه، فقط از خمر با جلالت و عظمت نام مي‌برد؛ خمر است که هر که بنوشد لذت مي‌برد، عسل نيست که براي هر مزاجي خوب نباشد، شير نيست که براي هر مزاجی خوب نباشد يا آب نيست که فقط برای رفع عطش باشد، کسي آب مي‌نوشد که لذت نمي‌برد، اين خمر است که نشاط مي‌آورد، شادابي و مقام رضوان مي‌آورد، در بين اين «أنهار» چهارگانه اين خمر را به اين عظمت ستوده است؛ حالا روشن شد که چرا سيد مرتضي مي‌کوشد خَمريه را به بار بياورد؟ ابن فارض خمريه مي‌سازد که عدّه زيادي از عرفا اين را شرح کردند، مير سيد علي همداني هم همين‌طور است، اين خمر آن خصيصه را دارد. پرسش: اين خمر در مقابل خمر دنياست که می‌گويند بعد از خوردن آدم را آزار می‌دهد؟ پاسخ: بله، آنکه ﴿رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾ است، براي اينکه عقل را ظِلّ مي‌گيرد و تاريک است. ما يک وقت مي‌خواهيم عقل را ببريم در تاريکي، اين خمر «رجسٌ»، «نجسٌ» و پليد است؛ اما يک وقت است که عقل را مي‌خواهيم ببريم در مشهد عشق، در مشهد قلب، آن‌جا نور محض است، وقتي ماه را ظِلّ مي‌گيرد چيز بدي است، در آن صورت عقل را ظِلّ مي‌گيرد! اين بيان لطيفي که در صمديه هست اين است که «إنارة العقل مكسوف بطوع هویٰ»،[30] اين آن‌جاست که گاهي مي‌گويند مضاف از مضاف اليه کسب تذکير يا تأنيث مي‌کند. عقل وقتي در کنار هوس قرار گرفت آن را ظِلّ مي‌گيرد؛ رجس هم همين است، نجس هم همين است، خبيث هم همين است، پليد هم همين است، چون انسان هويت خودش را از دست مي‌دهد و اين همان‌طور است. پرسش: وقتی که می‌گوييم حيات در تمام اشيا هست ؟ پاسخ: آن‌جا شهود است، اين شهود مثل بيان وجود مبارک حضرت امير است که فرمود: «مَا كُنْتُ‌ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه‌»، حالا آن مقام که نصيب افراد عادي نمي‌شود! اگر ذرّه‌اي از آن مقام نصيب انسان بشود، آن وقت چه درمي‌آيد؟! «وَ کَفيٰ بذلک کذا و کذا». «مَنْ ذَا الَّذِي‌ ذَاقَ‌ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنْكَ بَدَلا»[31] اين دعاهاي ماه مبارک رمضان هست که «بِمَحَبَّتِكَ‌ يَا أَمَلَ‌ الْمُشْتَاقِين‌»،[32] چقدر اين کلمات زيباست! «بِمَحَبَّتِكَ‌ يَا أَمَلَ‌ الْمُشْتَاقِين‌»! «وَ أَذِقْنِي فِيهِ حَلَاوَةَ ذِكْرِك‌»![33] «مَنْ ذَا الَّذِي‌ ذَاقَ‌ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنْكَ بَدَلا»! اين مناجات ائمه است، اينها چشيدند و مي‌دانند چه خبر است! براي ما حداکثر يک مفهوم است؛ مثل اينکه مفهوم عسل را ما مي‌فهميم، ولي مفهوم عسل هرگز کام کسي را شيرين نمي‌کند. ما مفهوم شهود، مفهوم همين «مناجات شعبانيه» قطع را مي‌فهميم، يک؛ کمال قطع را مي‌فهميم، دو؛ انقطاع را که بالاتر از اينهاست مي‌فهميم، سه؛ کمال انقطاع را که بالاتر از همه اينهاست می‌فهميم، چهار؛ می‌خوانيم «الهِي هَبْ لِي كَمالَ الانْقِطاعِ الَيْك‌»،[34] پنج؛ اما کام ما شيرين نمی شود! با مفهوم که جان کسي شيرين نمي‌شود! فرمود: ﴿لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ﴾، اين‌طور نيست که حالا براي بعضي‌ها خوب باشد و براي بعضي‌ها خوب نباشد؛ «شاربين» جمع است، هر کس بنوشد لذت مي‌برد، مَست مي‌شود، نشاط پيدا مي‌کند و به مقام رضا مي‌رسد. پرسش: بين اين چهار مورد از نظر جسمانی و ؟ پاسخ: هر چهار تا جسماني هستند! آن بخش‌هايي که قبلاً در سوره مبارکه «فصّلت» و اينها گذشت راه ديگري دارند.

محدوديت خواسته‌های انسان و مهيّا بودن بيشتر از آن در بهشت

فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾؛[35] چيزهايي هم هست که شما در دعاها، مناجات‌ها و ذکرها اصلاً از ما نمي‌خواهيد، براي اينکه شما بايد بفهميد چيست تا از ما بخواهيد يا نه؟! مي‌گوييد بِده! ما چه چيزي را به شما بدهيم؟ آنچه را که شما مي‌خواهيد مي‌دهيم! هر چه شما مي‌خواهيد ما مي‌دهيم، چيزهايي هم هست که از ما نمي‌خواهيد، نه براي اينکه خوشتان نمي‌آيد، براي اينکه نمي‌دانيد که چه هست! فرمود: ﴿لَهُمْ فِيها مَا يَشَاءُونَ﴾؛[36] هر چه بخواهند در آن‌جا هست، يک؛ ﴿وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾، بالاتر از مشيئت اينها در بهشت ما نعمت داريم! يعني چه؟ يعني ادعيه شما، مناجات شما، خواسته‌ها و شما دعاهاي شما حدّي دارد، شما به اندازه درکتان از ما چيز مي‌خواهيد، اما وقتي که ندانيد آن‌جا چه خبر است، چه چيزي از ما مي‌خواهيد! بارها اين مثال ذکر شد، الآن يک کشاورز، يک دامدار، يک گوسفنددار در تمام مدت عمر هرگز اين آرزو را ندارد که اي کاش من نسخه خطّي کتاب تهذيب شيخ طوسي را داشته باشم! چنين آرزويي را اصلاً ندارد! او اصلاً نمي‌داند شيخ طوسي کيست! تهذيب چيست! نسخ خطي چيست! ممکن نيست در تمام مدت عمر يک پيشه‌ور، يک کشاورز يا يک دامدار چنين آرزويي داشته باشد که اي کاش من آن نسخه خطي صحيفه سجاديه ـ آن اصل ـ را داشته باشم! او اصلاً نمي‌داند که اين چيست! فرمود خيلي از چيزهاست که شما اصلاً نمي‌دانيد آن‌جا چه هست تا از ما بخواهيد! فرمود هر چه بخواهيد هست، يک؛ چيزهايي هم هست که شما از ما نمي‌خواهيد براي اينکه نمي‌دانيد! ﴿لَهُم فِيها مَا يَشَاؤُونَ﴾، يک؛ ﴿وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ بالاتر از مشيئت شما، يعنی بالاتر از درک شماست! بنابراين آنچه را که مي‌فهميم دو قسم است: يک همين ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ است که همه اينها جسم است و آثار خاص خودشان را دارد، يکي هم آن لذايذ معنوي است که «قُرب الي الله» است و تا حدودي مي‌فهميم؛ اما بقيه آنکه چه خبر است اين است که «فِيهَا مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ‌ سَمِعَتْ‌ وَ لَا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ»،[37]

آشکار بودن سِخافت‌فروشی مقام‌های بهشتی به بازی‌های دنيا

آن وقت اين مقام‌ها را انسان به اين بازي‌ها بفروشد! که اين مريد من است و او مريد من است، من بايد اين‌طور باشم! سِخافت يعني همين! سخافت و بي‌عقلي که ديگر حقيقت شرعيه نمي‌خواهد، همين است! آدم آن را بفروشد به اين که من بايد بالا بنشينم! اسم مرا بايد ببري! فلان لقب را بايد به من بدهي! مگر جنون غير از اين است؟ آدم آن مقام‌های بهشتی را بفروشد به اين! حوزه مي‌تواند اين بار را بکشد و مي‌تواند افرادي مثل آقا سيد علي قاضي تربيت بکند! اين آيات مي‌تواند! اين روايات مي‌تواند و اگر ـ خداي ناکرده ـ ما بهره نبريم ضرر کرديم!

منحصر نبودن نعمت‌های بهشتی در نهرهای مذکور

فرمود: ﴿وَ لَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الَّثمَرَاتِ﴾؛ فرمود اين «أنهار»ي که ما گفتيم منحصر در اين نعمت‌ها و کارها نيست؛ خوراکي‌هاي فراواني است که ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾.[38] «اُکُل» غير از «أکل» است، «اُکُل» يعني خوراکي و «أکل» يعني خوردن؛ خوراکي بهشت دائميِ دائمي است و اين‌طور نيست که فصلي باشد! ﴿أُكُلُهَا﴾ يعني «مَا يُؤکَل»، ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾.

مقصود از مغفرت در بهشت و لطيفه فخر رازی بر آن

آن‌گاه اين بيان که ﴿وَ مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ﴾ اين آقايان مفسّرين را به زحمت انداخت که اين ديگر يعني چه؟ حالا در بهشت مغفرت است يعني چه؟ چون اينها قبلاً بخشيده شدند و وارد بهشت شدند! آن‌جا غفران به چه معناست؟ البته مطالب فراواني ذکر کردند که هرکدام از آنها جاي خود را دارد؛ ولي بياني را جناب فخر رازي ذکر مي‌کند، مي‌گويد که ما اين را از مکتب‌خانه‌هاي شهرمان ياد گرفيتم و آن اين است که در مکتب‌خانه‌ها معلّمان به اين بچه‌ها ياد دادند که اگر براي قضاي حاجت يک وقت مي‌خواهيد برويد، به معلّم بگوييد «غفر الله لک»، اين را در مدرسه معلّمين به اين بچه‌ها ياد دادند که هر وقت «لاراقة البول» بخواهيد «لقضاء الحاجة» برويد، به معلم بگوييد «غفر الله لک»، او مي‌فهمد و به شما اجازه مي‌دهد؛[39] اين ﴿مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ﴾ يعني اين همه نوشيدني‌هايي که هست، اين همه خوراکي‌هايي که هست هيچ اثر منفي ندارد تا کسي بخواهد دستشويي برود و کسي بخواهد قضاي حاجت بکند و کسي بخواهد دل‌درد بگيرد، اين‌طور نيست؛ حالا اين تفسير دقيقی نيست، ولي لطيفه‌اي است که ايشان دارند، به هر حال آن‌جا اين نعمت‌ها هست، ميليون‌ها سال هستند و غذا مي‌خورند و آب مي‌نوشيدند و مانند اينها، اما ديگر خروجي زشتي ندارد که يک چيزي باشد، چنين عالمي است! چنين عالمي است که «نثيل»[40] در آن اصلاً نيست ﴿وَ لَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الَّثمَرَاتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِم﴾. همان‌طوري که حق در مقابل باطل، ايمان در مقابل کفر و هدايت در مقابل ضلالت، ﴿أَ فَمَن كَانَ عَلَي بَيِّنَةٍ مِن رَبِّهِ﴾[41] در مقابل ﴿كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ﴾ قرار دارد، اين‌جا هم جنّت با آن اوصاف ـ معاذالله ـ در قبال ﴿كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا مَاءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ﴾ قرار دارد.

 


[1] الرحمن/سوره55، آیه46.
[2] الرحمن/سوره55، آیه62.
[3] فجر/سوره89، آیه29 و 30.
[4] انفال/سوره8، آیه2.
[5] انفال/سوره8، آیه4.
[6] آل عمران/سوره3، آیه163.
[7] آل عمران/سوره3، آیه15.
[8] قمر/سوره54، آیه54 و 55.
[9] الرعد/سوره13، آیه35.
[10] محمد/سوره47، آیه2 و 12.
[11] محمد/سوره47، آیه12.
[12] غاشیه/سوره88، آیه5.
[13] کهف/سوره18، آیه29.
[14] انسان/سوره76، آیه6.
[15] انسان/سوره76، آیه17.
[16] انسان/سوره76، آیه18.
[17] مطففین/سوره83، آیه27.
[18] انسان/سوره76، آیه5.
[19] مطففین/سوره83، آیه28.
[20] انسان/سوره76، آیه6.
[21] تفسير مجمع البيان، الشيخ الطبرسی، ج‌10، ص215.
[22] مطففین/سوره83، آیه22 و 27.
[23] مطففین/سوره83، آیه18 و 21.
[24] واقعه/سوره56، آیه49 و 50.
[25] خَمريه: به اشعاري گفته مي‌شود که در وصف مِي و مِيگساري سروده شده است. شاعران فارسي زبان از نخستين دورهٴ پيدايش شعر فارسي، به سرودن خمريات پرداخته‌اند. تا اواخر قرن پنجم هجري، در شعر فارسي هر جا از مِي و مِيگساري سخن به ميان آمده، مقصود همان عصاره و مفهوم واقعي آن بوده، اما از قرن ششم با گسترش عرفان و آميختن شعر و عرفان، بسياري از اصطلاحات ادبي به معني مجازي به کار رفته و بخش مهمي از معاني عرفاني، در قالب اصطلاحات مي‌پرستانه به صورت خَمريات بيان شده است.
[26] مائده/سوره5، آیه90.
[27] بحارالانوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج95، ص226.
[28] الكافي-ط الإسلامية، الشيخ الکلينی، ج‌1، ص98.
[29] ديوان شمس، غزل1185.
[30] الحدائق الندية في شرح الفوائد الصمدية، عليخان بن احمدالمدنی، ج1، ص356.
[31] بحارالانوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج‌91، ص148.
[32] الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، السيدبن طاووس، ج‌1، ص273.
[33] الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، السيدبن طاووس، ج‌1، ص275.
[34] الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، السيدبن طاووس، ج‌3، ص299.
[35] سجده/سوره32، آیه17.
[36] نحل/سوره16، آیه31.
[37] من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، ج‌1، ص295.
[38] الرعد/سوره13، آیه35.
[39] تفسيرالرازی مفاتيح الغيب اوالتفسيرالکبير، الرازی، فخرالدين، ج‌28، ص48.
[40] لغت‌نامه دهخدا، نثيل: [ن َ] سرگين، روث.
[41] محمد/سوره47، آیه14.