درس تفسیر آیت الله جوادی

94/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 23 تا 26 سوره شوری

﴿ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ (۲۳) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ كَذِباً فَإِن يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَي قَلْبِكَ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (۲٤) وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئَاتِ وَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ (۲۵) وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ يَزِيدُهُم مِن فَضْلِهِ وَ الْكَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ (۲۶)﴾

سؤال در آيهٴ اجر رسالت، تأليفی از درخواست و توبيخ

در سوره مبارکه «شوريٰ» که سخن از مودّت اهل بيت(عليهم السلام) مطرح شد، تأويل به سؤال در آيه مأخوذ شد که ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾. در بحث‌هاي سابق ملاحظه فرموديد که سؤال سه قسم است: يک قسم استفهامي است که کسي سؤال مي‌کند و مطلبي را مي‌خواهد بفهمد؛ مانند ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾[1] و ﴿وَ اسْأَلِ الْقَرْيَةَ﴾[2] که از سنخ سؤال استفهامي است؛ سائل مطلبي را از مسئول مي‌پرسد تا چيزي را بفهمد؛ اين سؤال، سؤال استفهامي است. قسم دوم: سؤال استعطائي است که سائل نيازمند است و کمبودي دارد، چيزي را از مسئول طلب مي‌کند و عطا مي‌خواهد؛ نظير اينکه فرمود: ﴿فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ﴾؛[3] به سائلان چيزي عطا کنيد و مردم متّقي کساني‌ هستند که سائل‌ها در اموال اينها حقّي دارند که اين سؤال استعطائي است؛ مثل ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾؛[4] تمام موجودات آسمان و زمين از خدا درخواست دارند که اين سؤال، سؤال استعطائي است. قسم سوم: سؤال توبيخي است که فرمود: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ﴾؛[5] اينها را بازداشت کنيد، چون اينها زير سؤال‌ می‌باشند. يا در سوره مبارکه «اعراف» و مانند آن فرمود: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾؛[6] همه مسئول‌ می‌باشند! مسئول هستند، يعني سؤال توبيخي! از اينها سؤال مي‌کنيم؛ منتها درباره «مُرسلين» سبک ديگري است و درباره افراد عادي هم سبکی ديگر. اين ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ سؤال توبيخي است، اينکه مي‌گويند فلان وزير مورد سؤال قرار گرفت؛ يعني سؤال توبيخي و سؤال اعتراض‌آميز. اين بيان سه قسم سؤال بود. اينکه فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾، از آن جهت که درخواست است، يک سؤال استعطائي است و از آن جهت با استحقاق همراه است که اگر به اين سؤال پاسخ مثبت ندهند مورد توبيخ‌ هستند، اين سؤال مي‌شود سؤالِ توبيخي. بنابراين اين ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾ از سنخ ﴿فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ﴾ نيست، از سنخ ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾ نيست، از سنخ ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ نيست يا از سنخ ﴿وَ اسْأَلِ الْقَرْيَةَ﴾ نيست، سؤالي مؤلَّفِ از درخواست و توبيخ است، براي اينکه أجر است؛ وقتي که فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾؛ يعني شما بدهکاريد، حقي از ما بر عهدهٴ شماست که بايد اَدا کنيد. بنابراين اين يک سؤال تأليفي و ترکيبي است که از آن قسم چهارمی از سؤال به دست مي‌آيد.

چگونگی تحقق مودّت به اهل بيت با توجه به امر قلبی بودن آن

عمده آن است که فرمود مودّت اينها را ما مي‌خواهيم و مستحضريد که مودّت يک امر قلبي است؛ اگر يک امر قلبي مورد تکليف قرار گرفت؛ يعني مبادي‌ آن را بايد فراهم کنيم. يک وقت است که تکليف به خود مال هست، پس اعطاي مال فعل است: ﴿فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ﴾ که در اين صورت بايد مال را اعطا کنيد. دربارهٴ زکات و خمس فرمود إعطا کنيد، زيرا «سائلين» و «ابن سبيل» و مانند اينها در مال شما حق دارند، پس بايد اعطا کنيد؛ اينها فعل است و فعل هم فعل اختياري است که انسانِ مختار مي‌تواند اين کار را انجام بدهد؛ امّا مودّت يک امر قلبي است و امر قلبي هم مبادي مي‌خواهد که قرآن کريم مبادي و ادلّه آن را فراهم کرده، فرمود شما بايد به اينها علاقه‌مند باشيد و راه علاقه‌مند شدن به اينها هم معرفت به اينهاست. اگر کسي به اينها دل ببندد و معرفت اينها را پيدا کند يقيناً علاقه‌مند مي‌شود، براي اينکه اينها عدل و عقل را به جهان عرضه کردند؛ وقتي خود عقلانيت و عدل مورد علاقه باشد، مبدأ عقلانيت و عدالت يقيناً محبوب انسان هستند، آن‌گاه برخي‌ها کار انجام مي‌دهند تا اينها را بشناسند، برخي‌ها اينها را مي‌شناسند و کار را بر اساس محبّت انجام مي‌دهند؛ همين سؤال درباره توحيد هم هست. درباره توحيد الهي که شما خدا را دوست داريد، خدا را بايد دوست داشته باشيد و خدا را بايد «حُبّاً» عبادت کنيد، اين سؤال آن‌جا هم هست که محبّت يک امر نفساني است و در اختيار انسان نيست! پاسخ اين است که امر نفساني است، چون مبادي ارادي دارد در اختيار انسان است و انسان مي‌تواند اين محبّت را کسب کند. در اوايل امر، انسان اطاعت مي‌کند تا به محبّت برسد، در پايان امر چون محبّت دارد، محبّانه اين کار را انجام مي‌دهد و توقعي هم ندارد؛ اول اين کارها را انجام مي‌دهد و يک اجر مياني طلب مي‌کند، وقتي به مقام محبّت رسيده است، از آن به بعد محبّانه کار انجام مي‌دهد. وقتي به وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کردند که خداي سبحان اين همه محبّت و نعمت را نسبت به شما روا داشت، چرا اين‌قدر بي‌تابانه عبادت مي‌کنيد؟ فرمود: «أَ لَا أَكُونُ عَبْداً شَكُورا»؛[7] درست است که خدا محبّت کرده است؛ ولي من نبايد بنده شاکر باشم! از آن به بعد «شاکراً» عبادت مي‌کند، نه اينکه أجر طلب کند، وقتي اطاعت براي او ملکه شد، براساس محبّت و شکر اطاعت مي‌کند.

أجر امامت، بدهکاری دوم مؤمنين به اهل بيت(عليهم السلام)

مطلب بعدي آن است که درباره اهل بيت(عليهم السلام) ما دو أجر بدهکاريم: يکي أجر نبوّت و ديگری أجر امامت است. به همان دليلي که ما در برابر پيامبر أجر رسالت بايد بپردازيم، به همان دليل درباره ائمه(عليهم السلام) هم أجر امامت بايد بپردازيم. ما چرا درباره پيغمبر بايد أجر بپردازيم؟ براي اينکه او معلم کتاب و حکمت است، مربي نفوس است، مزکّي نفوس است، ما را به حقيقت آشنا مي‌کند و صراط مستقيم را نشان مي‌دهد که همين کارها را «باذن الله» بعد از او جانشينان او هم انجام مي‌دهند، گرچه او اصل است و جانشينان او به تبع او هستند، امّا خود پيغمبر هم اصل نيست؛ اصل هدايت الهي، توحيد الهي و توفيق الهي است. اگر ذات اقدس الهي اصل است و خليفه او از ما أجر مي‌خواهد، پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم اصل است و خليفه او هم از ما أجر مي‌خواهد؛ لذا فرمود شما بدهکاريد!

تبيين دو گونه پاداش الهی به مؤمنين دارای کار خير

مطلب ديگر اين است که اگر کسي به راه بيفتد؛ در محکمه، خداي سبحان يک حکم با او دارد و در حين عمل يک حکم ديگر. اگر کسي در محکمه عمل خير را بياورد ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾[8] ـ نه «مَنْ فَعَلَ الْحَسَنَة» ـ در محکمه دست او پُر باشد. يک وقت است که کسي کار خَير انجام مي‌دهد، بعد اوضاع را به هم مي‌زند، اين شخص نه، چون او حُسن عاقبت ندارد؛ امّا يک وقت است که کسي کار خير انجام می‌دهد و آن را هم حفظ می‌کند، آن را به کسي نگفت، کار خير را پژمرده هم نکرد و در قيامت وقتي به محکمه مي‌رسد، با دست پُر مي‌آيد: ﴿جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾، نه «فَعَلَ الْحَسَنَة»! گفتند اگر کسي کار خير انجام داد ـ معاذ الله ـ ريا بود که اين خير نيست، اول آن «وقع باطلاً». بعداً اين عمل را بازگو کرد و از آن لذّت برد، نه «تشويقاً للغير»، بلکه براي لذّت بردن بازگو کرد، در روايات دارد که چرا کار خيري که انجام داديد اين‌قدر مي‌گوييد؟ اگر براي تشويق و هدايت مردم است که خير روي خير است؛ اگر چنين نيست، براي اين است که خودتان لذّت ببريد، ولو عمل را باطل نمي‌کند، تعبير روايت اين است؛ مثل اينکه شما يک گُل را هر بار دست به آن بزنيد، چند بار که اين برگ گل را دست زديد پژمرده مي‌شود، چه داعي داريد که بگوييد؟ يک وقت است که می‌خواهيد اين راه را به ديگران ياد بدهيد، آن حسنه روي حسنه است؛ امّا يک وقت است که مي‌خواهيد از اين کارتان لذّت ببريد، اين مثل آن است که اين برگ گل را شما براي لذّت دست مي‌زنيد، هر بار که لذّت برديد و دست زديد يک مقدار پژمردگي دامن‌گير آن مي‌شود، تا اينکه تبديل به زباله مي‌شود، عمل خير هم همين‌طور است! پرسش: ...؟ پاسخ: چرا! أجر را مطرح کرده است، فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ﴾. پرسش: ...؟ پاسخ: بله، به دستور ذات اقدس الهي، پيغمبر به مردم اعلام کرد؛ خدا فرمود به مردم بگو که من از شما أجر نمي‌خواهم، مگر مودّت اهل بيت! مودّت هم مبادي اختياري دارد. پس يک وقت است که کسي کار خير انجام مي‌دهد و در محکمه الهي آن کار خير را مي‌آورد، آيات ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ نصيب او مي‌شود؛ امّا يک وقت قبل از اينکه به محکمه برسد، خدا مي‌فرمايد همين‌جا ما توفيق بيشتر عطا مي‌کنيم ﴿مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً﴾؛ «إقْتَرَفَ»، يعني «إکْتَسَبَ». اگر کسي حَسنه‌اي را کسب کرد، ما هم اکنون اين را چند برابر مي‌کنيم؛ توفيقي مي‌دهيم، وسايل آن را فراهم مي‌کنيم و امکانات بيشتري به او مي‌دهيم. پس دو کار را ذات اقدس الهي مي‌کند: يکي اينکه در محکمه پاداش و کيفر، چند برابر پاداش مي‌دهد که اين برای قيامت است: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾؛ امّا يک وقت است که کسي وارد کار خير شد، در همين ميدان کار خير خدا توفيقاتي فراهم مي‌کند که حُسن آن کار بيشتر شود، پس ﴿مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً﴾، خواه در متن کار که توفيق مي‌دهيم آن کار شکوفاتر مي‌شود و هم در مسئله ميزان و پاداش ما به او چند برابر پاداش مي‌دهيم.

ضرورت مباحث کلامی در حوزه‌ها به خاطر تحريف آيات ولايت و نمونه آن

ذيل اين جمله ﴿مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً﴾ در کتاب‌هاي تفسيري اهل سنّت آمده است که اين مربوط به خليفهٴ اول است.[9] سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي و مرحوم علامه اميني را خدا غريق رحمت کند! اينها همشهري بودند، در نجف هر دو با هم تحصيل مي‌کردند و مأنوس هم بودند، ايشان فرمودند که يک وقت مرحوم آقاي اميني(رضوان الله تعالی عليه) آمده منزل به من گفت فلاني! من هر وقت فضيلتي درباره حضرت امير(سلام الله عليه) به وسيله روايات معتبر پيدا کردم، اطمينان دارم که چنين روايتي هم درباره ديگران هست، طولي هم نمي‌کشد که پيدا مي‌کنم. هر فضيلتي که واقعاً براي حضرت امير(عليه السلام) بود، براي ديگران هم جعل کردند. در چنين فضايي، الآن گروهي که متکلم‌ هستند، کار کلامي انجام مي‌دهند و پژوهش کلامي دارند، رسالت سنگين‌تري دارند.

طرح مباحث کلامی در روز مباهله وظيفه اختصاصی حوزويان

پنج‌شنبه روز مباهله است، در اين روز مباهله يک وظيفه مشترکي همهٴ ما داريم که اگر توفيقي داشته باشيم انجام مي‌دهيم؛ روزه گرفتن هست، آن دعاي شريفي که شبيه دعاي سحر هست هم در روز مباهله است: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِيٌّ»،[10] مقداري از دعاي سحر بيشتر و لطيف‌تر هست، ترجيع‌بندي در دعاي مباهله، يعنی روز بيست و چهارم «ذي الحجه» است که آن ترجيع‌بند در دعاي سحر نيست. اين دعايي که برای روز بيست و چهارم است که ـ إن‌شاءالله ـ مي‌خوانيد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ جَلَالِكَ بِأَجَلِّهِ وَ كُلُّ جَلَالِكَ جَلِيلٌ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِجَلَالِكَ كُلِّهِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ جَمَالِكَ بِأَجْمَلِهِ وَ كُلُّ جَمَالِكَ جَمِيلٌ» که تا آخر هست، بعضي از کلمات اضافه هست و يک ترجيع‌بند لطيفي در دعاي بيست و چهارم «ذي الحجه» هست که در دعاي سحر نيست؛ اينها کارهاي عادي است و خيلي مهم نيست؛ امّا اساس مباهله که يک کار کلامي است، ولايت و عظمت حضرت امير را ثابت مي‌کند. روز روشن بود! اين نصاراي نجران يک طرف و طرف ديگر وجود مبارک حضرت پيغمبر، حضرت امير را، حضرت زهرا(سلام الله عليهما) با امام حسن و امام حسين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را، روز روشن اين چند نفر را آوردند! يکي از مهم‌ترين يا مهم‌ترين کتاب کلاميِ اهل سنّت که فعلاً در دسترس است همان المغني قاضي عبدالجبار است که اين بيست جلد است؛ منتها شش جلد آن در دسترس نيست و مابقی هم مکرّر چاپ شده است، جلد بيستم آن مربوط به امامت، جريان حضرت امير، جريان سقيفه و امثال آنهاست. قاضي عبد‌الجبار يک انسان شاخصي است، کتاب المغني هم جزء مهم‌ترين کتاب‌هاي کلامي اهل سنت است که کتاب شاخصي است. همين قاضي عبدالجبار، در همين المغني مي‌گويد: بعضي از شيوخ ما «بالصراحة» گفته‌اند که علي در مباهله نبود، مشکل ما اين است. اين را متکلمين ما و پژوهشگاه‌هايي که مربوط به بحث‌هاي کلامي است، بايد در اين زمينه بيشتر کار کنند. اگر چنين کسي يک چنين حرفي مي‌زند و اکثريت اهل اسلام هم با آنها هستند و ما بيست درصد هستيم و آنها هشتاد درصد‌ می‌باشند، کتاب‌هاي اصلي آنها هم مي‌گويند علي نبود، به هر حال اين بحث‌ها بايد در کتاب‌هاي کلامي بيايد. کلام بايد به عنوان يک درس رسمي در حوزه‌ها مطرح شود! اين جلد بيستم المغني صفحه 142 که دليل قرآني را به عنوان ولايت ذکر مي‌کند، قاضي عبدالجبار مي‌گويد: «و ربما تعلق بآيات المباهله و أنها لما نزلت جَمَع» وجود مبارک پيغمبر(صلّی الله عليه و آله و سلّم) «عليا و فاطمة و الحسن و الحسين و ان ذلک يدل علي انه الافضل»؛ وجود مبارک حضرت امير أفضل است، «و ذلک يقتضي انه بالامامة أحق و لابد ان يکون المراد بقوله ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُم﴾» که حضرت امير باشد «و لا يجوز ان نجعله من نفسه و الا يطلبه من فضله»، اين عين آن حضرت نيست، «تالي تلو» آن حضرت نيست، البته نسبت به ديگران أفضل است. اين حرفي بود که به عنوان استدلال از شيعه‌ها نقل مي‌کند، بعد خود قاضي عبدالجبار مي‌گويد: «و هذا مثل اول» است «و انه کلام في التفصيل و نحن نبين ان الامامة قد تکون في من ليس بافضل»؛ ممکن است دو نفر باشند که يکي أفضل باشد و ديگري غير أفضل و آن غير أفضل امام باشد. پس دو مطلب است يکي اينکه اين مربوط به امامت نيست، مربوط به فضيلت است؛ دوم اينکه فضيلت غير از امامت است، ممکن است دو نفر باشند که يکي أفضل و ديگری غير أفضل و آن‌که غير أفضل است امام شود، براي اينکه همان حُسن و قُبح عقلي به آن معنا را درک نکردند. بعد دارد که «و في شيوخنا من ذکر ان اصحاب الآثار أن عليا عليه السلام لم‌ يکن في المباهله»؛[11] يعنی چه؟! پس اين ﴿أَنْفُسَنَا﴾ برای کيست؟! وجود مبارک زهرا(سلام الله عليها) هست که ﴿نِسَاءَنَا﴾ شامل ايشان مي‌شود، حسنين(سلام الله عليهما) هستند که ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ شامل آنها مي‌شود، اين ﴿أَنْفُسَنَا﴾ کيست؟ ما با چنين دردي روبه‌رو هستيم! او گفته و ميليون‌ها نفر هم قبول کردند. آن علمي که بايد در حوزه شکوفا شود و شکوفا کند و اين حرف‌ها را تبيين کند علم کلام است که متأسّفانه کم است. بنابراين اين چيزي نيست که آدم بگويد براي ما روشن است و براي آنها هم روشن باشد، آنها صريحاً انکار مي‌کنند! اصلاً دنيا جاي اين کارهاست!

عاِلم به زمان بودن راز ماندگاری شيخ طوسی‌ها

از آن طرف شما نگاه کنيد، مانند مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله تعالي عليه) که مي‌بينيد اينها هزار سال مي‌مانند، براي اين است که مرد روز هستند و آن روز فهميدند که چه کار بايد کنند! هم فقه کار کردند، هم اصول کار کردند، هم تفسير کار کردند، هم کلام کار کردند و هم حديث کار کردند. دو کتاب از «کتب أربعه» را همين شيخ طوسي نوشته است، تفسير چند جلدي را هم که نوشته، حديث هم که همان دو «کتب أربعه» بود و نوشته، فقه هم نوشته، کلام اين تلخيص الشافي را او نوشته است. اينکه مي‌بينيد اينها هزار سال مي‌مانند به اين علت است! روزي حداقل ده هزار نفر مي‌گويند: «قال الشيخ رحمه الله»، اين کم نيست! درباره شيخ طوسي آنها که بحث تفسيری دارند، آنها که بحث در تهذيب و استبصار دارند، آنها که بحث مبسوط و نهايه دارند، آنها که بحث‌هاي ذريعه و عُدّه و اينها دارند، می‌گويند: «قال الشيخ رحمه الله»، حداقل ده هزار نفر در روز در حوزه‌هاي علمي شيعه مي‌گويند شيخ طوسي(رحمه الله) چنين گفت، اين اوج فضيلت است، اين کم نيست! خيلي‌ها در زمان حياتشان مُردند! بر فرض کسی بميرد، سال اول يا سال دوم فاتحه‌اي بخوانند، امّا کسي هزار سال بميرد و در هر روز هم ده هزار نفر بگويند: «رحمه الله» چنين فرمود؟! اين شدني است! اينها که نه امام بودند و نه امامزاده. ما و شما آقايان بايد بدانيم باسواد شدن گناه کبيره نيست و اين هم که در دسترس خيلي‌ها هست، اين را هم نمي‌گويند سواد! اگر کسي حرف تازه نياورد که باسواد نيست! اين چيزی که در دسترس همه هست، اين فضل و سواد نيست! آن چيزی که گفته نشد را بايد آدم بگويد و آن هم براي شما مقدور است. بنابراين اگر ما اين را فرياد نزنيم اينها صريحاً در کتابشان مي‌گويند که علي نبود!

فرياد شيخ طوسی‌ها بر عظمت و ولايت علی(عليه السلام) و نمونه آن

ما اين‌جا بايد فرياد بزنيم تا ديگران بشنوند، اين فرياد را شيخ طوسي زد. شيخ طوسي در همان تلخيص الشافي عظمت و جلال حضرت امير را ذکر کرد. آنجا دارد يک وقت در محضر پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) عدّه‌اي بودند، يکي از اصحاب يا ديگري، از اين سرشناس‌هاي معروف ـ که حالا لازم نيست اسم او برده شود ـ به حضرت عرض کرد اصحاب شما در چه حالتي هستند؟ نظر شما درباره صحابه چيست؟ وجود مبارک پيغمبر نظرشان را درباره صحابه ذکر کردند. اين شخص اصرار داشت و تعمدي داشت که ببيند نظر حضرت درباره حضرت علي(عليه السلام) چيست، به پيغمبر عرض کرد که چطور نام علي را نبردي؟ فرمود آخر سؤال تو درباره اصحاب بود، سؤال تو درباره نفس من که نبود، علي نفس من است، تو سؤال خود را عوض بکن، من هم جواب می‌دهم، حالا جا دارد که ما بگوييم شيخ طوسي(سلام الله عليه)! اين إحيا کرد! فرمود تو درباره اصحاب سؤال کردي، تو درباره نفس من که سؤال نکردي، علي نفس من است! اين منظور داشت که ببيند پيغمبر درباره حضرت امير چه مي‌گويد، پيغمبر هم اين‌طور جواب داد. عمداً نام علي را نبرد تا او بپرسد که من که گفتم نظر شما درباره اصحاب چيست، بگويد که چرا درباره علي سخن نگفتي؟ حضرت فرمود تو از اصحاب سؤال کردي، تو از نفس من که سؤال نکردي، علي نفس من است! همين شيخ طوسي اين حديث را در بحث مباهله تلخيص الشافي نقل کرده است.[12]

فرياد ولايت علی زدن وظيفه اختصاصی حوزويان در روز مباهله

بنابراين اگر گفتند بيست و چهارم «ذي الحجّه» روز مباهله است، ما هم روزه بگيريم و عوام هم روزه بگيرد، اين که کار حوزه نشد! ما بايد فرياد بزنيم که علي در مباهله بود، بايد فرياد بزنيم اينکه مي‌گويد: «شيوخنا من ذکر عن اصحاب الآثار أن عليا عليه السلام لم يکن في المباهله» دروغ است، کار اميني را بايد انجام بدهيم! پرسش: چرا علما ساکت شدند؟ پاسخ: ساکت نشدند، اينها گفتند! حالا يا زندان رفتند يا کشته شدند يا شهيد شدند؛ شهيد اول شد، شهيد دوم شد و شهيد سوم شد! به وسيله اينها به ما رسيد. اين شيخ طوسي‌ها، اين علامه حلي‌ها! حتی يک عدّه درباره علامه آن همه اهانت‌ها را کردند! به وسيله همين‌ها به ما رسيد! کتابخانه اينها را آتش زدند و اينها را از بغداد فراري دادند! همين شيخ طوسي، کتابخانه او را مگر آتش نزدند؟ بعد از هزار سال، وقتي کنگره هزاره شيخ طوسي را در مشهد گرفتند، برخي از علماي سنّت گفتند به شما پيشنهاد مي‌دهيم که درباره شيخ طوسي نگوييد: «شيخ الطايفه»، وقتي مي‌گوييد: «شيخ الطايفه» يعني «شيخ الطايفة الاماميه»، بگوييد «شيخ الاسلام» که ما هم در اين فضيلت شريک باشيم، آن هم بعد از هزار سال! کتابخانه‌ او را آتش زدند، او را از بغداد وادار کردند که فرار کند بيايد نجف، اين خطرها بود. بنابراين حرف تازه در عالم فراوان است، مگر علم همين است که تمام شد؟! حرف تازه فراوان است! علم فراوان است! اين‌قدر علوم ريخته است که حدّ و حصر ندارد! ما اگر گفته‌هاي ديگران را بخواهيم بازخواني کنيم، اين سواد نيست! حداقل حق اهل بيت را بايد اَدا کنيم و آن حداقل اين است که علي در مباهله بود، به منزله نفس پيغمبر است،[13] پيغمبر که نمي‌تواند خودش را دعوت کند! ﴿نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُم﴾؛ يعني ما خودمان را دعوت کنيم؟ يا کساني را دعوت کنيم که به منزلهٴ خود ماست؟ اين يقيناً مي‌شود حضرت امير!

ضرورت برپايي همايش‌ها در پاسداشت آيات ولايت از تحريف

بنابراين اگر گفتند روز مباهله يک کنگره لازم است، يک همايش لازم است، يک جشن لازم است، يک برهان علمي لازم است، يک مقالت لازم است، يک سخنراني لازم است که معلوم شود که ما بدهکاريم! فرمود شما بدهکاريد و من اجرم را از شما مي‌خواهم: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾. ما بخواهيم أجرمان را بدهيم، چه کار کنيم؟ يعني همان ليالی قدر عزاداري کنيم؟ اين أجر حضرت است؟ يا دو أجر را بدهکاريم؟! فرمود أجرمان را بايد بدهيد! اينها محبوب ما هستند، ما اول اطاعت مي‌کنيم تا به حُبّ آنها برسيم، بعد وقتي به حُبّ آنها رسيديم، براساس حُبّ عملِ صالح از ما صادر مي‌شود، وگرنه دير بجنبيد همين ﴿وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً﴾ را مي‌گويند درباره خليفه اول است و دير بجنبيد مي‌گويند: ﴿أَنْفُسَنَا﴾ علي(عليه السلام) را شامل نمي‌شود. هر دو را گفتند! اين قضيه، قضيه جزئي نبود، شب تار نبود، يک روز روشن بود، صحنه مدينه بود و همه هم ديدند که آنها آمدند و وجود مبارک هم با همين چهار نفر بود که جمعاً پنج نفر شدند؛ قرار قبلي هم بود، آنها آمدند براي مبارزه و مناظره و براي گفتگو آمده بودند، همه‌شان حضور داشتند، يک چيز مخفي نبود که در منزل پيغمبر باشد، جريان علني بود. وقتي جريان علني باشد، در يک چنين کتابي؛ يعني قاضي عبدالجبار بگويد بعضی از مشايخ ما مي‌گويند که علي(عليه السلام) نبود، آن بيچاره‌ها که دسترسي به اين مباني ندارند، چه درمي‌آيد؟ قدرت هم که در دست اينها بود.

تحليل علامه طباطبايي(ره) بر نقش منافقين مدينه در تحريف آيات ولايت

اين بياني حضرت امير را سيدنا الاستاد خوب شرح کرد. وجود مبارک حضرت امير فرمود: «إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا»،[14] اين در نهج‌البلاغه هست؛ يعني هر جا قدرت است، مردم هم آن‌جا حضور دارند. اين حرفي که جناب سعدي دارد که «النّاس عَليٰ دِين مُلُوکِهِم»[15] اين برگرفته از بيانات نوراني حضرت امير در نهج‌البلاغه است که فرمود: «إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا». تحليل دقيقي که سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي در الميزان دارد، اين است که بخش وسيعي از مردم مدينه منافق بودند، به دليل اينکه در جريان جنگ اُحُد که تقريباً هزار سرباز و نيروي مسلّح حرکت کردند که بيايند در اُحُد، سيصد و اندي در حضور پيغمبر برگشتند! پس يک سوم مردم مدينه منافق بودند! بخش‌هايي از آيات قرآن کريم درباره نفاق و کوبيدن نفاق است، اين منافقين هم دست از هيچ کاري برنداشتند تا توانستند با بيگانه‌ها رابطه داشتند يا با يهودي‌هاي مدينه يا با مشرکان مکه که نامه مي‌نوشتند، پيام مي‌دادند، گزارش مي‌دادند و جاسوسي مي‌کردند؛ در جريان «ليلة العقبه» آن‌جا کمين کردند که شتر حضرت را بِرَمانند که ـ خداي ناکرده ـ حضرت در درّه بيفتد، تا آن‌جا هم که اين کار را کردند که برقي جهيد و حذيفه بود و حضرت فرمود ديدي؟ اينها راشناختي؟ گفت بله شناختم. پَست‌ترين کار هم که جريان «إفک» بود که اينها دريغ نداشتند؛ يعنی آيه يازدهم به بعد سوره مبارکه «نور»، از اين پَست‌تر و رذل‌تر که ديگر نيست! اينها خواستند به ناموس پيغمبر اهانت کنند! از اين کار هم دست برنداشتند. پس جرم سياسي کردند، بي‌عفّتي کردند، خيانت و جاسوسي کردند، اين کارها را کردند. تحليل مرحوم علامه اين است که وقتي رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) رحلت کرد، همه اين کارشکني‌ها يکجا از بين رفت، ديگر بعد از جريان سقيفه سخن از منافقين نبود![16] آيا اين يک سوم دفعتاً مُردند؟ اين‌طور که نيست، يا همه برگشتند و توبه کردند و مانند سلمان و اباذر شدند، اين‌گونه هم که نيست يا با سقيفه ساخت و سوز کردند «کَما هُوَ الحَق»، چنين شد! بعد از جريان سقيفه ما ديگر در مدينه منافق نداشتيم، کسي با اوّلي درنيفتاد! کسي با دومي در نيفتاد! کسي با سومي در نيفتاد! همه اينها سر کار بودند، «إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا».

فريادگری ولايت علی(عليه السلام) بخشی از ادای اجر رسالت

اگر شما فرياد نزنيد، برهان اقامه نکنيد، اين آيه مباهله را تشريح نکنيد و فقط به روزه گرفتن و دعاهاي روز مباهله اکتفا کنيد که اين أجر نشد! ما هم واقعاً بدهکاريم! ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾، مهم‌ترين بحث، بحثِ کلامي است و اين کارهايي که حداقل مرحوم شيخ طوسي و امثال شيخ کردند، اينها را ما لااقل مطرح کنيم تا در خلال اين گفتگوها ـ إن‌شاءالله ـ به مطالب برتر برسيم، راه ولايت علي و اولاد علي راه نجات است و راه علم!


[1] نحل/سوره16، آیه43.
[2] یوسف/سوره12، آیه82.
[3] معارج/سوره70، آیه24 و 25.
[4] الرحمن/سوره55، آیه29.
[5] صافات/سوره37، آیه24.
[6] اعراف/سوره7، آیه6.
[7] الكافي، الشيخ الکلينی، ج2، ص95، ط اسلامی.
[8] انعام/سوره6، آیه160.
[9] تفسيرالرازی مفاتيح الغيب او التفسيرالکبير، الرازی، فخرالدين، ج27، ص596.
[10] اقبال الاعمال(ط-القديمه)، السيدبن طاووس، ج‌1، ص33.
[11] نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار، السيدعلی الحسينی الميلانی، ج20، ص268.
[12] مناقب آل أبي طالب، ابن شهرآشوب، ج‌2، ص58.
[13] الامالی، الشيخ الصدوق، ص95.
[14] العده، الشيخ الطوسی، ج1، ص90.
[15] گلستان سعدی، مقدمه، ص6؛ «...بليغ فرموده و ارادت صادق نموده. لاجرم كافّهٴ انام خاصّه و عوام به محبّت او گرويده‌اند كه النّاس علی دين ملوكهم».
[16] الميزان في تفسير القرآن، العلامه الطباطبائی، ج‌19، ص287 و 288.