درس تفسیر آیت الله جوادی
94/07/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسير آيات 23 تا 24 سوره شوری
﴿ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ (۲۳) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ كَذِباً فَإِن يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَي قَلْبِكَ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (۲٤)﴾
مأذون بودن انبيا در شرايع عام
بعد از اينکه در اين سوره مبارکه «شوريٰ» معارف توحيدي و بخشي از مسائل وحي و نبوّت را ذکر فرمود، اثر ايمان و کفر را هم که بيان فرمود، قبل از جريان «حَرثْ» دنيا و «حَرثْ» آخرت، فرمود انبيا(عليهم السلام) به اذن خدا شريعت عام را آوردند: ﴿شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّي بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَ مَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَي وَ عِيسَي﴾ که ﴿أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ﴾،[1] آنگاه در آيه 21 فرمود: ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ﴾؛[2] آيا بتهايي هستند که راه قيامت را و راه مستقيم در دنيا را براي آنها تشريع کرده باشند؟ چنين چيزي که نيست! آنها که از مسير توحيد منحرف شدند، هم به خود ظلم کردند و هم به دين، در قيامت آثار هراس در چهرهٴ اينها مشهود است که نه تنها تو اي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بلکه هر بينندهاي اين صحنه را ميبيند.
امامت، تضمين کننده کليّت و دوام دين
آنگاه براي تتميم مسئله جريان ولايت را ذکر فرمود؛ فرمود از آن جهت که شريعت اسلام همگاني و هميشگي است؛ يعني کلّي و دائم است؛ يعني براي «کُلّ أحد و في کُلّ زمان» است؛ يعني «الي يَوم القيامة» است و از طرفي وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) عمر جاودانه ندارد ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾،[3] ﴿وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ﴾؛[4] لذا براي حفظ اين دو اصل ـ کليت و دوام دين ـ امامت و خلافت لازم است.
راز اجر رسالت قرار گرفتن مودّت اهل بيت(عليهم السلام)
لذا فرمود تنها اجر تو نگهباني و نگهداري کساني است که اين شريعت را حفظ ميکنند که آنها هم اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هستند، من مودّت اينها را از شما به عنوان اجر رسالت ميخواهم. اينکه فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾، اين حرف همه انبياست؛ يعني قصهٴ بسياري از انبيا(عليهم السلام) را هم که قرآن کريم ذکر فرمود، آنها هم به امتهاي خودشان فرمودند: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾.[5] برهان مسئله هم در همان اوايل سوره مبارکهٴ «يس» گذشت که همه اينها مردم را به حق دعوت ميکنند، يک؛ ادّعاي صادقانه دارند که ميگويند ما پيامبريم، دو؛ چيزي هم طلب نميکنند اجر و عوضي نمیخواهند و غرضي هم ندارند، سه: ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْراً وَ هُم مَّهْتَدُونَ﴾؛[6] براساس اين دو اصل که اينها هم حرف خوب دارند، هم غرض و عوضي نميخواهند، وجود مبارک پيغمبر اسلام هم همينطور است. اما اينکه فرمود: ﴿إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾، اين استثنا، استثناي متصل بايد باشد، نه منقطع و اگر هم قدري منقطع باشد، بايد رابطه داشته باشد، وگرنه حرف بيگانه زدند که مطابق با ادبيات گفتاري نيست. فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾.
اقسام «ذي القُربيٰ» در قرآن و تعيين مصداق آن در روايات
در قرآن کريم گاهي «ذي القُربيٰ» و گاهي هم «قُربيٰ» مطرح است. «ذي القُربيٰ» در مسئله خمس مطرح است، در مسئله انفال مطرح است، کساني که به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نزديک هستند و قَرابتي دارند، سه گروه میباشند: گروهي که دشمنان آن حضرت هستند که با ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ﴾[7] محکوم میباشند؛ عموي پيغمبر است و آن آيه نفرين درباره او نازل شده است! پس اين «قُربيٰ»، قُربايي نيست که مورد اجر حضرت باشد؛ اين نه جزء «قُربيٰ» است نه جزء «ذي القُربيٰ». افراد ديگر که به خاندان پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) منسوب هستند و از مسائل سهم سادات برخوردارند، از آنها تعبير به «ذي القُربيٰ» شده است که در سوره مبارکه «انفال» آيه 41 به اين صورت بيان شده است: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا﴾ ـ متأسفانه حالا «انَّ مَا» با هم نوشته شده ـ ﴿وَ اعْلَمُوا أَنّ مَا غَنِمْتُم مِن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَي﴾ که اين برای سادات است و اختصاصي به اهل بيت(عليهم السلام) که معصوم هستند ندارد. در بخشي از سوره مبارکه «حشر» ـ آنجا که جريان انفال مطرح است ـ آنجا هم از «ذي القُربيٰ» سخني به ميان آمده است؛ آيه هفت سوره مبارکه «حشر» اين است: ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَي رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَي فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَي وَ الْيَتَامَي وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ﴾، اين دو گروه. پس يک گروه که جزء دشمنان حضرت هستند، اينها محکوم به نفرين الهي هستند؛ مثل ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ﴾، گروه دوم که سادات متوسط میباشند ـ اعم از معصوم و غير معصوم ـ اينها مشمول آيه سوره مبارکه «انفال» و سوره مبارکه «حشر» هستند، امّا آنچه مربوط به امامت و ولايت و متمّم بودن شريعت و امثال آنهاست، آن در همين آيه 23 سوره مبارکه «شوريٰ» مطرح است که سخن از «ذي القُربيٰ» نيست، سخن از «قُربيٰ» است که حتماً چيزي محذوف است، چون «قربيٰ» وصف کسي نيست، نه مفرد است و نه جمع، اين به معني «قَرابت» است؛ منتها از «قَرابت» لطيفتر است و دقيقتر است. «قَرابت» با «قُربيٰ» از جهت معنا سهيم و شريک میباشند، لکن لطافتي که در «قُربيٰ» است در «القَرَابَة» نيست، بنابراين اين «ذي القُربيٰ» گروه خاصي خواهند بود. همانطوري که اصل صوم و صلات در قرآن آمده است، ولي خصوصيت نماز و روزه را روايات مشخص کرده، خصوصيت «قربيٰ» را هم روايات مشخص کرده است. ما از صوم و صلات و حج و زکات که ديگر مهمتر در اسلام نداريم؛ بسياري از مسائل توحيد هست که در روايات بيان شده و بسياري از مسائل وحي و نبوت هم هست که در روايات مشخص شده است، پس اين بيان که فرمود: ﴿إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾ بايد مشخص شود.
نقد ديدگاه بعضی از مفسّرين در مقصود از مودّت ﴿ فِي الْقُرْبَي﴾
برخيها بر اين عقيده هستند که منظور از ﴿الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾ اين است که قريش نسبت به وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) علاقهمند شوند؛ اين «بيّن الغي» است، براي اينکه قريشي که «اعدیٰ عدوّ» اوست، در صدد تبعيد کردن او بودند، درصدد اعدام آن حضرت بودند و در صدد لشکرکشي بودند؛ منتها در مکه به يک صورت و در مدينه به صورت ديگر، چگونه ذات اقدس الهي به قريش که «اعدیٰ عدوّ» حضرت هستند، ميفرمايد که اجر رسالت مودّت است؟! اينها رسالت را که «فِرية» ميدانند و رسالتي را قبول ندارند تا در برابر آن اجر بدهکار باشند، پس منظور از اينکه من از شما اجر ميخواهم، اين نيست که از قريش بخواهد که شما علاقهمند به پيغمبر باشيد و به عنوان اجر رسالت به حضرت بدهيد، اينها که رسالت حضرت را قبول نکردند! گفتند يا شاعري يا کاهني يا ساحري يا متأسفانه محجوري و مانند آن، پس منظور اين نيست. جريان صله رحم و امثال آن هم نيست، براي اينکه خودش جزء احکام دين است! مسئلهٴ صله رحم، نظير مسئله صوم و صلات جزء فروع دين است که خداوند در موارد فراواني فرمود صله رحم واجب است و کساني که ﴿وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ﴾[8] مورد لعن ذات اقدس الهي است و مانند آن، اينها جزء برنامههاي ديني است و اين نميتواند اجر رسالت باشد.
تبيين مصداق «قُربيٰ» از روايات
پس اگر به افراد خاص من علاقهمند شويد اين روايت بايد آن را مشخص کند: ابن عباس با سند معتبر و مفصّل ميگويد وقتي اين آيه نازل شد، ما از حضرت سؤال کرديم منظور شما از «قُربيٰ» چيست؟ فرمود وجود مبارک علي بن ابي طالب است فاطمه است فرزندان اينها(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هستند؛[9] روايات خاصه که ائمه(عليهم السلام) فرمودند مفصّل است، امّا آنکه از ابن عباس و امثال ابن عباس نقل شده است هم همين است. سَرايندگان و شعرا ـ چه کميت و چه غير کميت ـ همين را گفتند که آنچه در «حم» آمده است که محبّت شما را ذات اقدس الهي معيار قرار داده است و براي ما کافي است.[10] اين سَرايندگان که اينگونه گفتند، آن محدّثان عامه که آنگونه گفتند، خاصه که اهل بيت هستند که مرتّب فرمودند منظور از «قُربيٰ» مائيم، در سخنان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هم هست که فرمود خداوند در قرآن کريم محبّت ما و مودّت ما را اجر رسالت قرار داده است.[11] بنابراين از اينکه منظور از «قُربيٰ» صفت است؛ يعني نظير قَرابت است، نه مفرد است و نه جمع، براي اينکه به معني قَريب نيست، همان معناي «قَرابت» را دارد، منتها از آن «قَرابت» لطيفتر است حرفي در آن نيست و برابر رواياتي که چه عامه و چه خاصه نقل کردند که منظور اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هستند، حرفي نيست؛ آن لطيفهٴ بحث جلسه گذشته که اين ظرف، ظرف مُستَقَر است و نه ظرف لغو هم سر جايش محفوظ است؛ يعني اجر رسالت محبّتي است که کانون آن اهل بيت میباشند و محبّت اينجا مستقر است؛ به هر کسي که بخواهيد علاقهمند شويد حتي به خودتان، بايد از آنجا مُنشعب بشود؛ لذا در روايات دارد که مؤمن وقتي مؤمن است که پيغمبر و اهل بيت(عليهم السلام) نزد او محبوبتر از خود او باشند، چه رسد به اينکه محبوبتر از فرزندان او! آن تهديد که هست: ﴿قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَ أَبْنَاؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ وَ أَزْوَاجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَ مَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا﴾،[12] ميماند مطلب بعدي که چگونه اجر رسالت اين است؟
بیثمر شدن رسالت با نبود ولايت و تلاش ائمه(عليهم السلام) در حفظ آن
قرآن کريم مسئلهٴ ولايت را متمّم و مکمّل رسالت و نبوّت ميداند. میببينيد در سوره مبارکه «مائده» دو تعبير دارد که نشان ميدهد که «لولا الولاية، لولا الامامة» و مانند آن، رسالت بيثمر خواهد بود؛[13] براي اينکه طولي نکشيد که اينها آن را با سقيفه حل کردند؛ اگر نبود مسئله «غدير»، اگر نبود صبر و بردباري ائمه(عليهم السلام) و اگر نبود فداکاري حسين بن علي، اينها در واقع رفتند تا غدير را حفظ کردند! در همان دروازهٴ شام وقتي از وجود مبارک امام سجاد کسي سؤال ميکند که «مَنْ غَلَب» در اين صحنه نبرد چه کسي غالب شد؟ فرمود ما رفتيم پيروز شديم و برگشتيم، صريح! با اينکه زنجير به گردن حضرت بود فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم»؛[14] وقتي دم دروازه شام از حضرت سؤال کردند در اين جنگ چه کسي پيروز شد؟ فرمود ما، اگر ميخواهي بفهمي که چه کسي پيروز شد، موقع نماز اذان و اقامه بگو، ببين نام چه کسي را ميبري! ما رفتيم اين نام را حفظ کرديم و برگشتيم! در کمال شهامت! در حالی که زنجير بر گردن حضرت است! فرمود ما پيروز شديم، ما رفتيم که اين نام را حفظ کنيم و برگرديم! حالا هزينه سنگيني هم داديم؛ ولي به هر حال پيروز شديم. آن سخنراني زينب کبريٰ اينطور بود، سخنراني امام سجاد(سلام الله عليهما) اينطور بود، اينها غدير را حفظ کردند! بنابراين اينها متمّم و مکمّل دين هستند.
تبيين جايگاه ولايت در سوره «مائده»
در سوره مبارکه «مائده» اين دو آيه را ملاحظه بفرماييد که جايگاه ولايت و امامت را چگونه قرآن کريم مشخص کرده است. در سوره مبارکهٴ «مائده» آيه سوم چند حکم فقهي است که قبلاً هم نازل شده بود: ﴿الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ﴾،[15] تنها يکجا نيست، پس اين مطلبي نيست که خدا درباره آن بفرمايد: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾،[16] به دو دليل: يکي اينکه اين حرمت و اين چند حکم فقهي قبلاً هم آمده بود. دوم اينکه با چند حکم فقهي که دين کامل نميشود و دشمن نااميد نميشود، در ادامه فرمود: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾؛ امروز همه کفّار نااميد شدند، براي اينکه ما ميته را حرام کرديم؟! اولاً اين تحريم «ميته» قبلاً هم آمده بود، ثانياً با تحريم «ميته» که کفّار از مسلمانها نااميد نميشوند، معلوم ميشود که خبر رهبري در کار هست! ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾، پس معلوم ميشود که اينها نيست، ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ﴾؛ امروز دشمنان اسلام نااميد شدند، براي چه؟ معلوم ميشود که خبري است! آنها گفتند بعد از رحلت حضرت ما ديگر بر مسلمين ميتازيم، وقتي مشخص شد که جريان «غدير» حق است و وجود مبارک حضرت امير جاي پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) مينشيند، آيه نازل شد که امروز ديگر کفّار نااميد شدند، ديدند که علي کار همان پيغمبر(عليهم السلام) را دارد ميکند، وگرنه با حکم حرمت «ميته» که کفّار نااميد نميشوند؛ زيرا هم قبلاً اين حکم آمده بود و هم اينکه اين حکم و مسئله فقهي که باعث نااميدي کافر نيست. جانشيني حضرت؛ يعني «غدير» کاري کرده که ﴿يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾.
رابطه ابلاغ ولايت با اکمال دين
حالا وقتي که جايگاه امامت، خلافت و غدير روشن شد چيست، دو مطلب مشخص ميشود: يکي اينکه در همان سوره مبارکه «مائده» آيه 67 فرمود: اگر جريان ولايت حضرت را ابلاغ نکني هيچ کاري نکردي! يکي هم جريان اجر رسالت است؛ اين دو عنصر محوري که يکي در آيه 67 سوره مبارکه «مائده» است و يکي هم محل بحث سوره مبارکه «شوريٰ» است بايد به هم مرتبط باشند. در آيه 67 سوره مبارکه «مائده» فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَ إِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾؛ تو اگر جريان ولايت حضرت علي(سلام الله عليه) را ابلاغ نکني، اصل رسالت را انجام ندادي! نه اينکه رسالت يا مأموريت خود را در اين زمينه انجام ندادي! وگرنه اين اتحاد مقدم و تالي ميشود؛ مثل اينکه کسي بگويد اگر زيد نيامد، زيد نيامد؛ اين کلام لَغوي است. ﴿إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾ «في الولايه»، اينکه اتحاد مقدم و تالي است! تو اگر جريان ولايت حضرت علي را ابلاغ نکردي، ولايت حضرت امير را ابلاغ نکردي؟! اين مقدم و تالي يکي ميشود که اين ميشود لَغو؛ مثل اينکه کسي بگويد اگر زيد نيامد، زيد نيامد. وقتي اين کلام معنا پيدا ميکند که تالي غير از مقدم باشد «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَ الله» را، در غير اين صورت اصل رسالت را انجام ندادي! براي اينکه اينها با رحلت تو مسئله سقيفه را درست ميکنند که در آن کلّ مسئله دين حل ميشود! اگر تو اين را اعلام نکني، اصل رسالت خدا را ابلاغ نکردي، چون رسالتي باقي نميماند! الآن هم اين برادران اهل سنّت بايد بدانند اگر ديني هم مانده است به برکت غدير است، ولو اينها باور نکنند! فرمود تو بايد کاري بکني که اين قرآن بماند، قرآن را اينها نگه داشتند! پس اين ضمير به «الله» برميگردد، يک؛ مقدم غير از تالي و تالي غير از مقدم است، دو؛ اگر غدير را به پا نکني، اصل رسالت خدا را ابلاغ نکردي، براي اينکه ما تو را براي چند روز که به عنوان نبيّ نفرستاديم، تو را براي اين دو مطلب کلّي و جهاني ـ يعني همگاني و هميشگي ـ براي «يوم القيامة» فرستاديم. تنها عاملي که ميتواند تا «يوم القيامة» دين را نگه بدارد امامت است، پس ﴿وَ إِن لَمْ تَفْعَلْ﴾؛ يعني اگر جريان «غدير» را اعلام نکني، اصل رسالت را اعلام نکردي، براي اينکه دين ناقص را زود از بين ميبرند.
مقصود از وعده حفظ پيامبر بعد از ابلاغ ولايت
ميماند يک مسئله مهم ديگر و آن اين است که فرمود: ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾،[17] اين آيه در «حجة الوداع» نازل شد و بعد از جريان فتح مکه است، بعد از اينکه همه «صناديد»[18] قريش خلع سلاح شدند، حالا «أَسْلَمُوا» يا «اسْتَسْلَمُوا»، بعد از جريان فتح مکه است و بعد از پيروزي مطلق پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بر «جزيرة العرب» است که حضرت از کسي هراس ندارد، اين چيست که فرمود: ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾؛ خدا تو را از مردم حفظ ميکند، از کدام مردم؟ مردمي که خلع سلاح شدند؟ مردمي که همه تسليم شدند؟ اين برميگردد به مشکل سياسي، نه مشکل نظامي! فرمود اگر يک وقت بخواهند تهمت بزنند، اگر يک وقت بخواهند دسيسهاي کنند و اگر يک وقت بگويند که داماد و پسرعمويش را به جاي خودش نشانده، ما اين را حل ميکنيم: ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾، وگرنه مشکل نظامي نبود! آن وقتي که هم تنها بود نميترسيد! فرمود: ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلاّ نَفْسَكَ﴾،[19] پيغمبر که تقيّه نميکند! حضرت علی(عليه السلام) فرمود: در بحبوحهٴ جنگها، مخصوصاً در جنگ اُحُد که خيليها هراسان بودند، ترسيدند و فرار کردند: «كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّه»،[20] درست است که حضرت امير شجاع بود؛ امّا پيغمبر از او «أشجع» بود؛ حضرت فرمود هر وقت ما در نائرهٴ جنگ، وقتي جنگ خيلي داغ ميشد، احساس هراس ميکرديم، همين که نزديک پيغمبر ميشديم آرام میگرفتيم: «كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّه»، «مَلاذ» ما او بود، پس حضرت آن وقتي هم که تنها بود نميترسيد، حالا که فاتح «جزيرة العرب» شد، همه خلع سلاح شدند و همه گفتند: «آمَنَّا»، يا «أَسْلَمُوا» يا «اسْتَسْلَمُوا»، دشمني در «جزيرة العرب» نبود تا وجود مبارک حضرت از آنها هراسان باشد! اينکه فرمود ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾، اين همان هراس سياسي بود که مبادا ديگران فتنه کنند و بگويند پسرعمو يا دامادش را جانشين گذاشته، ما اين مسائل را حلّ ميکنيم.
بيان ارتباط ولايت با اجر رسالت قرارگرفتن آن
پس در سوره مبارکه «مائده» فرمود اگر جريان «غدير» را به راه نمیانداختي، اصل رسالت را عمل نکردي! نه اينکه رسالت ما را دربارهٴ حضرت امير بيان نکردي که در اين صورت مقدم و تالي يکي ميشود، هيچ اديبي اينگونه حرف نميزند! هيچ عاقلي اينگونه حرف نميزند که اگر شما اين جريان را نگفتي، اين جريان را نگفتي. اگر شما جريان حضرت امير را نگفتي، اصل رسالت را نگفتي! حالا معلوم ميشود که اصل رسالت ميشود اجر، براي اينکه تتميم و تکميل دين به اين است! اصلِ ولايت حافظ و نگهبان دين «الي يوم القيامة» است! منتها ائمه(عليهم السلام) يکي پس از ديگري «كُلَّمَا غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ»،[21] اين روايت را مرحوم کليني نقل کرد که فرمود هر وقت يکي از ائمه(عليهم السلام) رحلت بکنند و اين ستاره غروب کند، يک ستاره ديگري طلوع ميکند: «كُلَّمَا غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ»، تا به وجود مبارک حضرت برسد. بنابراين اگر ولايت اين پايگاه را دارد، آن وقت به خوبي روشن ميشود که اجر رسالت است؛ به دليل اينکه اگر اين نباشد، اصل رسالت نيست. اين آيه 67 سوره مبارکه «مائده» ميگويد که اگر جريان «غدير» را نگفتي اصل رسالت را نگفتي: ﴿إن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾، پس اين عظمت براي ولايت و امامت است که ميتواند اجر رسالت باشد، مزد رسالت همين است!
اجر رسالت قرارگرفتن ولايت و رسول خدا اولين پرداختکننده آن
بعد هم فرمود مزد مادي نيست که به ما برگردد، خود من هم اجر رسالت را بايد بدهم! من مگر نبايد اجر رسالت را بدهم؟ مگر رسالت يک نعمت شخصي است که خدا به من داد؟ مگر اين مسکن است که به من داد؟ مگر زمين و زمان است که به من داد؟ اين مأموريتي است که به من داد، پس من هم بايد اجر رسالت را بدهم؛ لذا ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾،[22] اول کسي که به غدير ايمان آورد خود وجود مبارک پيغمبر بود، مگر او معتقد نشد که دوازده امام داريم؟ مگر معتقد نشد که امام اول علي(عليه السلام) است؟ خود پيغمبر هم بايد اجر اين رسالت را بدهد؛ لذا فرمود ما که چيزي از شما نخواستيم ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾.[23] اگر مسئلهٴ رسالت است، مسئلهٴ ولايت هست و مسائل ديگر است، اول کسي که به ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ ايمان آورده خود پيغمبر است. ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ بنابراين فرمود ما چيزي از شما نخواستيم ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾.
توطئه سياسی سرّ تأخير ابلاغ ولايت توسط رسول خدا(صلّی الله عليه و آله و سلّم)
پرسش: ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ که منظور منافقين هست، چطور کفّار را هم شامل میشود؟ پاسخ: چون کافر و منافق و همه اينها میخواهند دسيسه کنند که داماد و پسرعمويش را گذاشته، فرمود ما اين را جبران ميکنيم. اين «ناس»ي که يا در اثر نفاق يا در اثر کفر بخواهند توطئه کنند ـ توطئه سياسي کنند، نه توطئه نظامي ـ ما تو را حفظ ميکنيم. وجود مبارک حضرت از جهت نظامي هيچ مشکلي نداشت، چون غدير در «حجة الوداع» بود و «حجة الوداع» بعد از فتح مکه است، همه آن مسلحها خلع سلاح شدند، حالا يا اسلام بود يا «إسْتِسْلَام»، طبق بيان نوراني حضرت امير که فرمود: «فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا»؛[24] اينها منافقانه زندگي کردند، حالا چه اين گروه چه گروه ديگر، فرمود اينها نميتوانند توطئه سياسي کنند، ما تو را حفظ ميکنيم، چه اينکه حفظ هم کرده است و هيچکسي هم نتوانست در قبال اين جريان غدير مقاومت کند! پرسش: آيه 41 سوره مبارکه مائده دارد که محزون نکنند تو را کسانی که قبلاً ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْر﴾، میتوانيم بگوييم که حزن پيامبر از بابت ﴿يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْر﴾ امت بوده است؟ پاسخ: غرض اين است که در محدودهٴ ولايت حضرت هيچ مشکلي نداشت، يک؛ و ولايت هم آنقدر مهم است که اول کسي که به او ايمان ميآورد خود پيغمبر است، دو؛ و آنقدر مهم است که اگر آن نباشد اجر رسالت و اصل رسالت در کار نيست، سه؛ چند بار در اين ابلاغ تأخير شده است، حضرت منتظر آن دلگرمي نهايي بود که مبادا توطئهاي شود، مبادا فريبي شود، مبادا يک عدّه را به طرف خودشان بگردانند، فرمود ما همه جهات را تکميل ميکنيم؛ لذا در آن صحنه غدير هيچ حادثهاي پيش نيامد و هيچکسي نتوانست اعتراضي کند. پرسش: پس روايتی که دارد «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِي...»،[25] منظور ارتداد واقعی بوده؟ پاسخ: ارتداد «عَنِ الوِلايَة» بود نه ارتداد «عَنِ الإسلامْ»، وگرنه اينها حکم مسلمان داشتند، به اينها زن ميدادند، از اينها زن ميگرفتند، اينها را طاهر ميدانستند و با اينها زندگي ميکردند. اين «ارْتَدُّ عَنِ الوِلايَة» است نه «ارْتَدُّ عَنِ الإسلامْ»؛ البته وقتي دَرِ سقيفه باز شود و دَرِ غدير بسته شود، همين است. بنابراين ارتداد «عَنِ الإسلامْ» نبود، براي اينکه همه مسلمانها به اينها زن ميدادند از اينها زن ميگرفتند و با اينها غذا ميخوردند، اينها ارتداد «عَنِ الوِلايَة» بود. در اينجا هم فرمود ـ آيه 67 ـ اگر اين کار را نکني اصل رسالت را انجام ندادی، پس آنقدر مسئلهٴ ولايت مهم است که ميتواند اجر رسالت باشد؛ رسالت که يک کار شخصي نيست، يک وقت وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) براي کسي کاري انجام ميدهد که اين اجر ميخواهد، امّا رسالت که کار او نبود، يک مأموريت الهي بود و اين مأموريت الهي اجر هم ميخواهد، اول کسي که اين اجر را ميدهد خود پيغمبر است! «شکراً لله» را انجام ميدهد! اول کسي که به جريان غدير ايمان آورد خود پيغمبر است، بعد اهل بيت(عليهم السلام) هستند. بنابراين اينقدر جريان امامت آن عظمت و ابّهت و جلال و شکوه دارد که در آيه محلّ بحث به عنوان اجر رسالت قرار ميگيرد ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾ که خود من هم بايد اين اجر را بدهم.
تفاوت ﴿فِي الْقُرْبَي﴾ با «ذي القُربيٰ» و حفظ دين در گرو ولايت آنان
پس ما أقربايي داريم نظير «ابي لهب» که ﴿تَبَّتْ يَدَا﴾ براي او هست؛ «ذي القُربيٰ» داريم که آيه سوره مبارکه «انفال» درباره خمس به آنها ميرسد؛ «ذي القُربيٰ» داريم که «فیء» و «انفال» به آنها ميرسد؛ «قُربيٰ»ای داريم که البته اين هم در حقيقت «ذي القُربيٰ» است، امّا اين مسئله تنها در مسئله «خمس» يا مسئله «انفال» نيست، اين امامت به اينها ميرسد که اين جانشيني رسالت است که اگر اين نباشد اصل رسالت نيست و واقع آن هم همينطور است! اگر نباشد مسئله «غدير»، همان جريان خاصي که امويين وقتی روي کار آمدند، آن کار را انجام ميدادند که ابوريحان بيروني نقل کرد ـ ابوريحان يک آدم معمولي نيست، حکيمي است همسان و همسطح تقريباً مرحوم بوعلي ـ ايشان در کتاب تحقق ماللهند نوشته، بعد از اينکه بخشي از مغرب زمين فتح شد؛ البته آنها بتپرست بودند و سلاطين آنها بتهاي قيمتي داشتند، همين معاويه اين بتهاي زرّين قيمتي سلاطين غرب را بازسازي کرد و به وسيله کشتي به هند صادر ميکرد، چون در هند بتپرستي بود و درآمد سنگيني از راه بتفروشي همين معاويه درآمد پيدا ميکرد،[26] اينها اينگونه بودند! اين را محدّثي نظير مرحوم آقا شيخ عباس نقل نميکند، اين را قبل از هزار سال جناب ابوريحان بيروني در تحقيق ماللهند نقل ميکند، همين معاويه! غير از ابوريحان بيروني يک حکيم بزرگوار ديگري که در همان عصر ميزيست، او هم نقل کرده است؛ اين بود بتفروشي! ديگر چيزي نميماند! حالا آن شعر «لَيْتَ أَشْياخِی» يا «لَعِبَتْ هاشِمُ»[27] نيّات آنان را نشان ميدهد. وجود مبارک سيد الشهداء آمده «غدير» را زنده کرده، فرمود ما رفتيم دين را زنده کرديم و برگشتيم؛ حالا مصيبت بر ما وارد شد و گريه ميکنيم مطلب ديگري است؛ ولي ما پيروز شديم! «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم»، اينها دين را زنده کردند، اگر اينها نبودند که ديني نميماند! بنابراين جريان رسالت منهاي ولايت، يعني رسالت منهاي رسالت! پس اگر در آيه 67 سوره «مائده» فرمود اگر شما غدير را اعلام نکردي، اصل رسالت را اعلام نکردي، يا در سوره مبارکه «شوريٰ» ميفرمايد اجر رسالت اين است، براي همين است که ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾. الآن اگر بخواهند اسلام را معرفي کنند، به وسيله غدير معرفي ميشود!
نمونهای از فضل علی(عليه السلام) در برابر همه صحابه از ديدگاه علامه طباطبايي(ره)
خدا سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي را غريق رحمت کند! ايشان بارها ميفرمود که اين اُسدالغابة فی معرفه الصحابه و غير اُسد الغابة، حداقل هفت هزار نفر ـ بيش از اينها هستند ـ اصحاب را شناسايي کردند که اينها خدمت پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيدند، حالا يا يک روز يا تمام عمر؛ اين هفت هزار نفر يک طرف، وجود مبارک حضرت امير يک طرف! بعضيها عمري با پيغمبر بودند! سخناني، خطبهاي، بياني يا حديثي که بتواند معادل گوشهاي از سخنان حضرت امير باشد ندارند، اين يک نفر در برابر آن هفت هزار نفر آمده و گفته «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»،[28] هيچکسي اين جرأت را ميکند؟! میفرمايد هر چه از من ميخواهيد بپرسيد، اين حافظ دين است! بالاخره آدم چه قدر عالم است؟ چه قدر ميتواند از غيب خبر بدهد؟ با شهامت در برابر دوست و دشمن! بعضيها خواستند تقليداً اين حرف را بزنند که زود رسوا شدند، اينچنين کسي زير آسمان فقط علي است! بگويد هر چه از من بخواهيد من بلدم! «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْض»، اين است که دين را نگه ميدارد! «اليوم» هم ديگران به برکت علي(سلام الله عليه) متديّن هستند، حالا نميدانند که دين از کجا به اينها رسيده است. بنابراين اگر خدا دارد که اجر رسالت اين است و اگر در آيه 67 «مائده» دارد که اگر غدير نبود اصل دين نبود، کاملاً حق است.