موضوع: تفسير آيات 3 تا 7 سوره شوريٰ
﴿كَذلِكَ يُوحي إِلَيْكَ وَ إِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ
اللَّهُ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (3) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ
هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ (4) تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ
وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي
الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (5) وَ الَّذينَ
اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ اللَّهُ حَفيظٌ عَلَيْهِمْ وَ ما أَنْتَ
عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ (6) وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا
لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا
رَيْبَ فيهِ فَريقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِي السَّعيرِ (7)﴾سوره مباركه «شوريٰ» مثل ساير
«حواميم»
[1]كه در مكّه نازل شد، گرچه عناصر محوري آنها اصول دين است; ولي صدر اين سوَر درباره
وحي الهي است.
﴿كَذلِكَ﴾ يعني اين
وحي مستمرّي كه بر شما نازل ميشود كه با فعل مضارع ياد شد و از استمرار آن خبر ميدهد،
همچنين بر انبياي ديگر هم نازل شده است كه اشاره به همين وحي مستمرّ است كه مشترك
بين همه انبياست. از چنين وحياي با قرينه ممكن است كلمه الهام اطلاق شود، ولي
معمولاً الهام در قبال اينگونه از وحيهاي خاصّ انبيا و مرسلين است كه
مربوط به عقايد و شرايع و امثال آن است. فرمود:
﴿كَذلِكَ
يُوحي إِلَيْكَ وَ إِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ﴾، اين
﴿يُوحي﴾ كه فعل مضارع است، به لحاظ
مخاطب است، گرچه نسبت به گذشته ماضي بود؛ ولي از بالا كه نگاه كنيم، ميفرمايد
كارِ خدا استمرار داشت و مرتب بر انبيا وحي ميفرستد، اين تعبير فعل مضارع به اين
لحاظ است. بعد فرمود آنچه در آسمان و زمين است مِلك و مُلك اوست و او «عليّ عظيم»
است و در نزول اين وحي ممكن است که سماوات «متفطّر» شوند. در بخشي از آيات سوره
مباركه «سبأ» از عظمت نزول وحي خبر داد، آيه 23 سوره مباركه «سبأ» اين بود:
﴿وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ
أَذِنَ لَهُ حَتَّي إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ﴾؛يعني وقتي وحي
نازل ميشود، فرشتهها در اضطراب هستند و تحمّل اين وحي براي فرشتهها دشوار است،
وقتي آرام شدند
﴿قالُوا ما ذا قالَ رَبُّكُمْ
قالُوا الْحَقَّ﴾؛[2]سؤال
ميكنند اين وحي كه آمده در چه زمينهاي بود، مطالب و رهآورد آن چه بود؟
پاسخ ميدهند كه حق نازل شده است. آنچه در سوره مباركه «آلعمران» و جاي ديگر آمده
كه
﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ﴾،[3]حق
اگر بخواهد از عرش تنزّل كند با دشواري و سختي و سنگيني همراه استو هر چيزی
که در مسير اين حق باشد آسيب ميبيند؛اگر كوه و امثال كوه هم باشند متلاشي ميشوند،
مگر انسان كاملي كه بتواند تحمل كند
﴿الْحَقُّ
مِنْ رَبِّكَ﴾، آنگاه فرشتهها وقتي اين حق عبور كرد
﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ ٭ عَلي
قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ﴾،[4]﴿بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ
وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾؛
[5]اين امينِ وحي، اين وحيِ وزين و سنگين را كه
﴿إِنَّا
سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً﴾ [6]آورد، وقتي اين خروش و
جنب و جوش افتاد، فرشتهها سؤال ميكنند:
﴿ما ذا
قالَ رَبُّكُمْ﴾؛ اين بركتي كه خدا نازل كرد چه چيزي بود؟ در چه
زمينی آمد؟
﴿قالُوا الْحَقَّ﴾.
بنابراين اگر يك وقت دليل معتبري باشد كه هنگام نزول وحي حضرت(سلام الله عليه) بر
مركب نشسته بودند، دشواري و سنگيني در آن مركب اثر كرد قابل باور هست، عمده همان
روايتي است كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف
توحيد نقل كرده
است كه ديگر وجود مبارك پيغمبر نميتوانست تحمل كند و حالت «غشيه» و مدهوشي به
ايشان دست ميداد، نه بيهوشي كه زراره از حضرت سؤال ميكند: «جُعِلْتُ فِدَاكَ
الْغَشْيَةُ الَّتِي كَانَتْ تُصِيبُ رَسُولَ اللَّهِ(صلّي الله عليه و آله و
سلّم)» که حضرت فرمود: در هر وحياي اينچنين نبود
«ذَاكَ
إِذَا تَجَلَّی اللَّهُ لَه»؛ آنجا كه خدا «بلاواسطه» تجلّي ميكرد
و «بلاواسطه» كلام داشت و «بلاواسطه» وجود مبارك حضرت كلام الهي را تحمل ميكرد،
آن وقت بود كه تحمّل آن براي پيغمبر دشوار بود، آن وقت حضرت كه خودش اين روايت را
نقل ميكند در همان حال دارد «وَ أَقْبَلَ بِتَخَشُّع»؛
[7]
خود وجود مبارك امّام صادق هم در حالت خضوع و خشوع قرار گرفت؛ اين روايت نوراني را
مرحوم صدوق در كتاب شريف
توحيد نقل كردند.پرسش: حضرت استاد بزرگواری
که فرمود چون نزول دفعی بوده؟ پاسخ: چه دفعي و چه تدريجي، هر چه که«بلاواسطه»
باشد سنگين است؛ اگر دفعي باشد،«معالواسطه» باشد و به وساطت فرشتهها باشد آن «ثِقل»
را ندارد؛امّااگر تدريجي باشد،«بلاواسطه» باشد و خود ذات اقدس الهي بخواهد سخن
بگويد اين دشواري را دارد، عمده همان بيان نوراني امّام صادق(سلام الله عليه) است
در
توحيد صدوق كه معيار شهود متكلّم است، نه آورندهٴ وحي؛
آورندهٴ وحي اگر
﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ
الْأَمينُ ٭ عَلَی قَلْبِكَ﴾[8]باشد تحمّلپذير است و
همچنين
﴿بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ
نَزَلَ﴾ اگر در مراحل نازله باشد تحمّلپذير است؛امّا
﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ
عَليمٍ﴾،
[9]آنجا كه بلاواسطه باشد تحمّل آن دشوار است. اصلاً در اين روايت نوراني كه مرحوم
صدوق نقل كرد، دليل آن را هم ذكر ميكند، فرمود:
«ذَاكَ
إِذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَحَدٌ ذَاكَ إِذَا تَجَلَّی
اللَّهُ لَهُ»، اين جملههاي نوراني را وجود امّام صادق طبق نقل مرحوم صدوق
در
توحيد صدوق ميفرمايد آن وقتي كه بين متكلّم و مخاطب واسطهاي نبود براي
پيغمبر دشوار بود.
در اين قسمت فرمود وحياي كه بر آن حضرت
نازل شده است از همين قبيل بود و ذات اقدس الهي اين وحي را با اين وزن و سنگيني
نازل كرده است. درباره
﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ
فِي الْأَرْضِ﴾ تقريباً چهارـ پنج نكته ديگر وجود دارد؛ از اينكه
فرمود:
﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ﴾و
بعد از آن هم دارد که
﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ
الْغَفُورُ الرَّحيمُ﴾ معلوم ميشود اين استغفار را خدا پذيرفت و
جواب مثبت داد،
﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي
الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ﴾و ديگر
نفرمود «و الله فعال لما يشاء»؛ هر چه او خودش بخواهد برابر حكمت انجام ميدهد،
اين
﴿أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ
الرَّحيمُ﴾ اجابت آن استغفار است، پس اين استغفار بايد طوري باشد كه
اجابتپذير باشد. تقريباً پنج نكته درباره همين جمله مطرح است كه بخشي از آنها
قبلاً بازگو شد؛ يك نكته اين است كه بين آيه محلّ بحث سوره «شوريٰ» با آيه
سوره «غافر» كه قبلاً بحث شد، اينها مطلق و مقيّد هستند؛ در سوره «شوريٰ» كه
محلّ بحث است فرمود:
﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ
فِي الْأَرْضِ﴾و در سوره مباركه «غافر» دارد:
﴿الَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ
يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ
لِلَّذينَ آمَنُوا﴾،[10]اين
مطلب اول كه اين دو آيه مطلق و مقيّديا عام و خاص هستند که اطلاق و تقييد اينجا
راه پيدا ميكند.
مطلب دوم آن است كه برخي اهل معرفت به
اين فكر افتادند كه آيه را بر اساس «رحمت رحمانيه» و «رحمت رحيميه» تقسيم كنند و
بگويند اين
﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي
الْأَرْضِ﴾ براي «رحمت رحمانيه» است كه شامل همه، يعنیچه مؤمن
و چه كافر خواهد شد و آن آيه سوره مباركه «غافر» كه فرمود:﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا﴾براي «رحمت
رحيميه» است و اطلاق و تقييد به لحاظ مورد است نه به لحاظ هيئت، بنابراين آن مطلق و
مقيّد سر جاي خودشان محفوظ و آن عام و خاص هم سر جاي خودشان محفوظهستند، سخن از
تخصيص عام يا تقييد مطلق نيست، آنچه در سوره «شوريٰ» است مربوط به «رحمت
رحمانيه» است و آنچه در سوره «غافر» است مربوط به «رحمت رحيميه» است.
مطلب بعدي آن است كه ذات اقدس الهي
استغفار را براي انبيا نسبت به ملحدان و مشركان منع و قدغن كرد، چه اينكه براي
مؤمنين هم قدغن است و خودشان هم مغفرت را بهرهٴ ملحدان و مشركان نميدانند؛
فرمود خدا مشرك را مورد مغفرت قرار نميدهد:
﴿إِنَّ
اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ﴾، [11]در سوره مباركه «نساء»
فرمود غفران الهي شامل حال مشركين نميشود در بخشهايي كه از شرح حال پيغمبر(صلّي
الله عليه و آله و سلّم) و همچنين شرح حال وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليهما)
است، به حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود شما نميتوانيد براي
منافقين طلب مغفرت كنيد و اگر هم چند بار طلب مغفرت كنيد
﴿إِنْ
تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ﴾،
[12]بعد به عنوان جواب سؤال مقدّر كه چرا وجود مبارك ابراهيم براي عموي خود طلب مغفرت
كرد، آنجا پاسخ داد كه قبلاً وعده داده بود كه اگر شما به راه بيفتيد من براي شما
طلب مغفرت ميكنم، بعد هم
﴿فَلَمَّا تَبَيَّنَ
لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾، [13]پس اين سه مطلب بايد در
كنار مطالب قبلي ملحوظ باشد:
يك: سنّت الهي اين است كه مشرك را نميآمرزد
﴿إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ﴾.دو: به خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و
سلّم) فرمود حق نداري براي منافقين و مشركين و امثال آنها طلب مغفرت بكني.
سه: استغفار وجود مبارك ابراهيم را هم توجيه
كرد كه اين در چه مقطع زماني بود و آن وقت روا بود.
طبق اين مطالب، استغفار براي غير مؤمن
ممكن نيست؛ حالا ما چگونه بگوييم اين براي «رحمت رحمانيه» است و آن براي «رحمت
رحيميه» است؟ محلّ بحث، يعنی سوره مباركه «شوريٰ» براي «رحمت رحيميه»
است، به دليل اينكه فرمود:
﴿أَلا إِنَّ اللَّهَ
هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ﴾،آن وقت ما بياييم آيه سوره «شوريٰ»
را «رحمت رحمانيه» بدانيم با اينكه
﴿أَلا إِنَّ
اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ﴾كه در كنار آن ذكر شده است «رحمت
رحيميه» را ذكر ميكند، ديگر نميشود گفت صدر آن آيه مربوط به «رحمت رحمانيه» است؛
آن بزرگواري هم كه آمده اين را بر «رحمت رحمانيه» حمل كرده است عنايت نكردند كه
پاسخ آن
﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ﴾،﴿الْغَفُورُ
الرَّحيمُ﴾بودن اوست، نه «غفور و رحمان» بودن خدا! اگر سخن از «رحمان»
بود در پاسخ ميفرمود: «هو الرحمان الغفور»، پس سخن از «رحمت رحيميه» است و اين
لعنت فرشتهها هم كه در سوره مباركه «آلعمران» و در سوره مباركه «بقره» نسبت به
كفّار آمده است كه
﴿عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ
وَ الْمَلائِكَةِ﴾،
[14]اگر ملائكه اين گروه را لعن ميكنند چگونه براي اينها استغفار ميكنند؟!
يك مطلب نهايي كه برخي از آنها ذكر كردند اين است
كه اين «رحمت رحمانيه» با جهنم هم سازگار است، ما منظورمان اين نيست كه اينها سوخت
و سوزي ندارند و به جهنم نميروند، منظورمان آن جمعبندي نهايي عالَم است كه
بالأخره عالَم كجا ميخواهد برود؟ حالا بر فرض ميلياردها سال اينها سوخت و سوز
شدند
﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ
بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها﴾، [15]بعد از ميلياردها سال
كه اين كافر سوخت و سوز شد كجا ميخواهد برود و سرانجام او چيست؟ ميپذيريد
سرانجام جهان رحمت الهي است يا نه؟ اين کسی كه ده بار، صد بار، يك ميليون
بار، يك ميليارد بار سوخت و سوز شود عادت ميكندناري ميشود و ديگر از «نار» رنج
نميبرد. ميگويد ما نميگوييم جهنم تمام ميشود، نميگوييم سوخت و سوز تمام ميشود،
نميگوييم اينها خاكستر نميشوند و دوباره برنميگردند، حالا اين شخص مشرك بود و هفتاد
سال گناه كرد، شما هفتاد ميليارد سال اين را عذاب كنيد و بگوييد عدل است، ما هم
قبول داريم؛ ولي اين ديگر عذاب نميبيند، بلکهبه آتش عادت ميكند! اينكه گفت: از
رحمت آمدند و به رحمت روند خلق٭٭٭ اين است سرّ عشق كه حيران كند
عقول
[16]آنها
كه اين حرف را ميزنند فكر ميلياردها ميليارد سال را ميكنند، ميگويند بالأخره
پايان آن«رحمت رحمانيه» است كه
﴿وَسِعَتْ كُلَّ
شَيْءٍ﴾
[17]جهنم هست، ابديّت هست، ازليّت هست، سرمديّت هست، سوخت و سوز هست که ميلياردها بار
اين شخص ميسوزد، ولي پايانش اين است كه او احساس عذاب نميكند! اگر يك موجود ده
بار بسوزد، صد بار بسوزد، يك ميليون بار بسوزد ناري ميشود، وقتي ناري شد سوخت و
سوز را قبول دارد و عذاب هم در آن نيست. ميبينيد اين فكر، فكر مفسّران عادي نظير
شيخ طوسي وامينالاسلام طبرسي و اينها نيست، فكر ميلياردها، ميلياردها، ميليارد
سال الهي است، اين فكر هر كسي نيست و در هر تفسيري هم نيست؛ آنها كه ميگويند
عاقبت كار رحمت است طور ديگري ميانديشند، وگرنه همه اين ظواهر را قبول دارند؛ آن
﴿عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ﴾
را قبول دارند، يك ميليارد سال سوخت و سوز او را قبول دارند، اين هفتاد سال گناه
كرده هفتاد ميليون سال سوخت و سوز دارد، اين را هم قبول دارند؛امّا حالا بعد چطور
ميشود، روي آن بعد را دارند فكر ميكنند، آنهاست كه ميگويند: مويي نجبند از سر
ما جز به اختيار٭٭٭ آن اختيار هم به كف اختيار اوست
گر
وعده دوزخ است و يا خُلد غم مخور٭٭٭ بيرون نميبرند تو را از
ديار دوست
[18]اين
فكر، فكرِ شيخ طوسيها نيست، فكري است كه ميلياردها، ميلياردها، ميلياردها سال را
پشت سر گذاشته و آن قلّه را دارد فكر ميكند.پرسش:آيا کلمه«خالدٌ» بعد از اين
سازگار است؟ بعد از «خالد» چه چيزی هست؟پاسخ: جهنم «خالد» است، جهنمي «خالد»
است، سوخت و سوز «خالد» است، همه اينها «خلود» است؛امّا آيا اين عادت ميشود يا
نه؟ موجودي كه ميلياردها سال بسوزد و دوباره برگردد و بسوزد آيا اين ناري ميشود
يا نه؟ «نار»«خالد» است، تعذيب «خالد» است، سوخت و سوز «خالد» است، جهنمي «خالد»
است؛امّا وقتي موجودي ميلياردها سال مرتب بسوزد دوباره خاكستر شود آيا اين ناري ميشود
يا نميشود؟ اين بحثها كه در اين كتابهاي تفسير نيست، در همه اينها «خلود» هست
ما چون فكرمان به آنجاها نميرسد با همين ظواهر بحث ميكنيم.پرسش: اگر
عادت را بپذيريم براي بهشتيان هم عادت ميشود؛ ولي اصلاً عادتي وجود ندارد چون
دائم نو به نو میشود؟ پاسخ: بله، براي بهشتيها چون لذّت دائمي است،
هر لحظه تازه ميرسد؛امّا اينجا اينچنين نيست كه «اَلَم» نو به نو شود،«اَلَم»
همان «اَلَم» قبلي است،در بهشت به «لقاء الله» است که «لا حدّ له» است، فيض هر وقت
برسد
﴿أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً﴾
[19]است، هر لحظه تازه است و يك چيز جديدي از طرف «الله» ميرسد؛امّا عذاب منقطع است،
آن «رحمت رحمانيه» است كه نامتناهي است، وگرنه «رحمت رحيميه» در مقابلش غضب است؛
غضب در مقابل «رحمت رحيميه» است، اين هر دو مقابل دارند و چيزي كه مقابل دارد
متناهي است، آنكه مقابل ندارد نامتناهي است.پرسش: اگر عادت بشود گرچه محال است
ولی آن وقت از عذاب بودن در ميآيد در حالي كه در قرآن تصريح ميكند عذاب «خالد»
است؟ پاسخ: بله آنها ميگويند اين عذابي كه هست عذابهاي محدودي است كه ما ميگوييم،
وگرنه «رحمت رحمانيه» كه
﴿رَحْمَتي وَسِعَتْ
كُلَّ شَيْءٍ﴾ آن را بايد چه كار كنيم؟ اگر قرآن كريم از «رحمت
رحمانيه» سخن ميگويد و ميگويد:
﴿كُلَّ شَيْءٍ﴾
مورد «رحمت رحمانيه» است
﴿رَحْمَتي وَسِعَتْ
كُلَّ شَيْءٍ﴾ اين را بايد چه كار كرد؟ اگر «رحمت رحمانيه» مطرح
است آن وقت برابر «رحمت رحمانيه» جهنم را يك نحو معنا ميكنند، بهشت را يك نحو
معنا ميكنند؛ غضب در مقابل «رحمت رحيميه» محدود است، چيزي كه مقابل دارد محدود
است و چيزي كه مقابل ندارد نامتناهي است. غرض اين است كه اين حرفهايي كه ماها
داريم برابر اين تفسيرهاي مصطلح ماست، آنها همين را قبول دارند و ميگويند اين رحماني
كه هست
﴿وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾
اين بالأخره بايد يك روز ظهور كند؛ ظهور آنكه حاكميّت استو در قبال «الله» است،«الرحمن»
است
﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا
الرَّحْمنَ﴾،
[20]عالَم با «الله» اداره ميشود، عالم با «الرحمن» اداره ميشود؛ حالا زيرمجموعه «الرحمان»
يك بخش آن جهنم است، يك بخش آن بهشت است، يكي «رحمت رحيميه» است و يكي هم غضب است
كه
﴿عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ﴾و
مانند آن.بنابراين ما كه با همين ظاهري كه همه مفسّرين شيخ طوسي به بعد تفسير ميكنند
با همين روال تفسير ميكنيم و به آن حرفها دسترسي نداريم؛ ولي گروهی قلّهاي
فكر ميكنند بر ابديّت ابد. ميبينيد وقتي از خود ائمه(عليهم السلام) سؤال ميكنند
كه اين بدن اوّلي سوخت و سوز شد،تقصير دومي چيست؟ فرمود:
«وَيْحَكَ
هِيَ هِيَ، وَ هِيَ غَيْرُهَا»؛[21]حالا
اين پاسخي كه مرحوم شيخ انصاري(رضوان الله عليه) «وفاقاً للرواية» در
رسائل
نقل كرد، اين ميتواند حكم كلامي را تأييد كند؟ وقتي از حضرت سؤال كردند كه اين
شخص با آن بدن مثلاً هفتاد سال معصيت كرد، حالا هفتاد بار در آتش بسوزد و دوباره
خاكسترش برگردد و
﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ﴾شود،
بعد از هفتاد سال چرا اين شخص عذاب ميبيند؟ اين روايتي كه مرحوم شيخ انصاري در
رسائل[22]
نقل كرد، حضرت فرمود چون نيّت او اين بود كه اگر بماند معصيت كند. همه فقها گفتند
بر اساس نيّت كسي را عِقاب نميكنند، عِقاب براي فعل است! حالا اگر كسي قصد كرده که
حرامي را انجام بدهد و بعد نشد، اين ديگر عِقاب ندارد.نيتبد آن هم بر فرض عِقاب
داشته باشد، چه اندازه عقاب داشته باشد؟ حالا هفتاد سال عذاب داشته باشد، يك هفتاد
سال ديگر هم به آن اضافه شود و او را سوخت و سوز كنند، بعد اين با ابديّت چطور
هماهنگ درميآيد؟ چون ابد حد ندارد! اين با اين روايت به اين صورت قابل حل است كه
چون نيّتش اين بود، با اينكه شيخ انصاري و همه فقها ميگويند اگر كسي نيّت كرده
نامحرم را نگاه كند و نكرد يا آن نامحرم نبود، برای او ديگر گناه نوشته نميشود.
غرض اين است كه آن حرفها با اين بخشها حل نميشود.
پس اين چند نكته ملحوظ است كه يا اطلاق و تقييد
يا به لحاظ مورد است يا به لحاظ هيئت است يا به لحاظ «رحمت رحمانيه» و «رحمت
رحيميه» است ولي خطوط كلّي قرآن اين است كه براي مشرك نميشود مغفرت كرد، خود ذات
اقدس الهي فرمود:
﴿إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ
أَنْ يُشْرَكَ بِهِ﴾،يك؛ به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله
و سلّم) فرمود براي منافق و امثال منافق طلب مغفرت نكن كه بياثر است، دو؛ آن وقت در
جواب سؤال مقدّر جريان حضرت ابراهيم را بازگو فرمود كه اگر آن حضرت استغفار كرد
قبلاً وعده داده بود
﴿وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ
إِبْراهيمَ لِأَبيهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ
لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾[23]و
مانند آن سه؛ اين مجموعه نشان ميدهد اين تعبيرات را ما بيان كنيم كه مثلاً فرشتههايي
هستند براي مشركين طلب مغفرت ميكنند، اين جمع نميتواند جمع تفسيري و جمع مقبولي
باشد، جمع همان است كه قبلاً ذكر شد؛ يعني اطلاق و تقييد هست و فرشتگان براي هر
مؤمني طلب مغفرت نميكنند و رحمت هم «رحمت رحيميه» است كه خدا در پاسخ فرمود:
﴿أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ﴾،
محور بحث«رحمت رحيميه» است، نه «رحمت رحمانيه»، بنابراين كفّار و مشركين
مورد استغفار نيستند، يك؛ بلكه مورد لعنت هستند، دو.
مطلب بعدي آن است كه در اين قسمت فرمود
قرآن كريم يك مبدأ فاعلي دارد كه از كجا نازل شده است؟ از «الله» نازل شد، يك مسير
و معبري دارد، يك مهبط و فرودگاهي دارد، يك هدف هم دارد، از نظر مبدأ فرمود از طرف
ذات اقدس الهي است كه كلام الهي است، آورندههاي آنها
﴿بِأَيْدي
سَفَرَةٍ ٭ كِرامٍ بَرَرَةٍ﴾[24] است، اسكورتهاي
مخصوصي هم از جلو و دنبال و اطراف او را محافظت ميكنند كه از هر آسيبي محفوظ
بمانند، برابر آنچه در بخش پاياني سوره مباركه «جن» آمده است كه آيه 24 به بعد
سوره مباركه «جن» اين است:
﴿قُلْ إِنْ أَدْري أَ
قَريبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً ٭ عالِمُ الْغَيْبِ
فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاَّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُولٍ
فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً﴾؛[25]اين
وحي نوراني كه دارد ميآيد پيشاپيش فرشتگاني هستند كه نميگذارند اين وحي از جلو
آسيب ببيند، پشت سر فرشتگاني هستند كه نميگذارند اين وحي آسيب ببيند كه
﴿مُلِئَتْ حَرَساً شَديداً﴾،[26] پس از هر راهي اين
وحي بخواهد آسيب ببيند، اين اسكورتهاي الهي حافظ او هستند، تا اينکه بيايند در
حرم امن پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه
﴿نَزَلَ
بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ ٭ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ﴾[27]اين
نزول وحي از مبدأ و وسط و اسكورت و مهبط بود، بعد خود اين وحي هم فرمود:
﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا
مِنْ خَلْفِهِ﴾[28] اين آنقدر مستدل و محكم است كه شكستناپذير است؛ مبدأ فاعلي مشخص،
مبدأ قابلي مشخص، محتواي دروني و نظام داخلي مشخص، حالا براي چه چيزي وحي نازل
شده؟ اينكه براي چه چيزي وحي نازل شده است را الان دارد بيان ميكند كه اين كتاب
نازل شده است:
﴿وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ
قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري وَ مَنْ حَوْلَها﴾؛
مكه و اطراف مكه را شما انذار كنيد، گرچه هم تبشير مطرح است، هم انذار مطرح است و هم
«فوق التبشير و الانذار» مطرح است كه مقام سوم است که
﴿إِنْ
كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾.[29] اين «تثليث»
مباركي كه از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه عدّهاي
«عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً»، عدّهاي
«عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً»، عدّهاي
«عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً» و من
«شُكْراً» خدا را عبادت ميكنم،
[30]
اين از آيات نوراني قرآن گرفته شده كه يك عدّه با انذار دوزخ، يك عده با تبشير
بهشت و يك عده با
﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ
اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾ راه ميافتند؛ سخن از
نار و بهشت نيست، سخن از محبّت الهي است، سخن از شكر الهي است; منتها قسمت مهمّ
مردم بر اساس انذار به طرف فضيلت حركت ميكنند.
فرمود اينها كه بدون خدا يك راهنما و وليّاي اتّخاذ كردند
سه ـ چهار امر را بايد بدانند: هم اتّخاذشان باطل است، هم از آن اوليا كاري ساخته
نيست و هم آن اوليا و شما كه «مولّيٰعليه» آنها هستيد تحت مراقبت شديد «الله»
هستيد و هم اينكه همه مجموعه شما بايد در مشهد و محضر الهي بار يابيد و پاسخ
بگوييد. فرمود:
﴿وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ
دُونِهِ أَوْلِياءَ﴾ چند كار است؛ يك:
﴿اللَّهُ
حَفيظٌ عَلَيْهِمْ﴾ هم «مولّيعليه»، هم «اولياء»، هم «تولّي» و «توليه»
اينها زير پوشش «الله» است،
﴿وَ ما أَنْتَ
عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ﴾ تو وكيل اينها نيستي كه حالا خطر را از اينها
دور كني، شما فقط تبليغ كنيد
﴿مَا عَلَی
الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ﴾،[31] نظام تكوين حساب و
كتابي دارد شما فقط رسول هستي بايد پيام پروردگار را به آنها القا كني
﴿وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ﴾،
اين معنا كه وحي از كجا نازل شد؟ نظام فاعلي آن چيست؟ نظام بين راهي آن چيست؟ مهبط
آن چيست؟ نظام غايي آن چيست كه براي شما شرح داديم، همچنين برايديگران هم گفتيم و
همين وحي را براي شما هم ميفرستيم
﴿وَ كَذلِكَ
أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا﴾، براي اينكه مكّه كه در آن
روز
«عاصمهٴ»[32] حجاز بود
﴿وَ مَنْ حَوْلَها﴾ را انذار كني، اين
مطلق است و ذكر خاص بعد از عام هم که مفيد اهميّت آن خاص است، چه چيزي را انذار
كنيم؟ انذار كنيد كه ظلم بد است، عدل چيز خوبي است، حق خوب است، باطل بد است، صدق
خوب است، كذب بد است، خير خوب است شرّ بد است، حَسن خوب است قبيح بد است، اينها را
انذار كنيد و عواقب تلخ اجتماعي اينها را ذكر كنيد؛امّا محور اصلي انذار «يوم
القيامة» است
﴿وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ﴾روز
اجتماع نيست، روز جمع است كه برابر سوره «واقعة»
﴿إِنَّ
الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلي ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾؛[33]امّا
زندگي، زندگي اجتماعي نيست كه كسي مشكل ديگري را حل كند،«يوم جمع» است كه
﴿ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ
يَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾[34]و
اين
﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾است؛ اين
﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾را كه قبلاً هم ملاحظه
فرموديد به منزله «بالضرورة» است كه در كتابهاي منطقي است. اگر گفتند: «الأربعةُ
زوجٌ» اين قضيه موجّهه است و جهت اين قضيه«بالضرورة» است؛ اگر گفتند: «المعادُ حقٌّ»
اين قضيه موجّهه است و جهت قضيه
﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾است،
اين
﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾يعني «بالضرورة»،
يعني «المعاد موجودٌ بالضرورة» اين «بالضرورة» مطلبي است كه قرآن كريم از «بالضرورة»
به عنوان
﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾ياد ميكند.