موضوع:تفسير آيات 30 تا 36 سوره فصلت
﴿إِنَّ
الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ
الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ
الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30) نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا
وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فيها ما
تَدَّعُونَ (31) نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحيمٍ (32) وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً
مِمَّنْ دَعا إِلَي اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني مِنَ
الْمُسْلِمينَ (33) وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ
بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ
وَلِيٌّ حَميمٌ (34) وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظيمٍ (35) وَ إِمَّا
يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ
السَّميعُ الْعَليمُ(36)اداره جهان با حقيقت اسماء الهيدر
جريان علم معصوم(عليه السلام) مستحضريد كه اهل بيت(عليهم السلام) و انسانهاي كامل
معصوم مثل انبيا، اينها در مسائل علمي معصوم از خطا هستند و در مسائل عملي مصون از
خطيئه. اسرار عالم را ذات اقدس الهي به اينها آموخت، براي اينكه عالَم را خدا با
اسماي حسنا اداره ميكند. اينكه در دعاي «كميل» و مانند آن ميآيد كه
«وَ بِعَظَمَتِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكانَ كُلِّ شَيْءٍ»؛[1]خدا
جهان را با اسماي حسنا اداره ميكند و اين اسماي حسنايي كه
«مَلَأَتْ
أَرْكانَ كُلِّ شَيْءٍ» الفاظ
نيستند؛ لفظ «عليم», لفظ «قدير», لفظ «حَيٌّ لَا يَمُوتُ» و اينها نيستند، يك؛
مفاهيم ذهني اينها هم نيستند، دو; زيرا با مفهوم نميشود عالم را اداره كرد.
مصاديق خارجي اينها هم نيستند، سه؛ آن حقايقي كه ظاهر در اين مصاديقاند و اين
مصاديق مظهر آن حقايق است، چهار؛ آنها در حقيقت اسماي الهياند كه عالَم با آنها
اداره ميشود.
تعليم حقيقت اسماء الهي به اهلبيت و «انباء» آنان
به فرشتههادر
جريان تعليم اسما، ذات اقدس الهي اين حقايقي كه عالَم با آنها اداره ميشود را به
خليفه خود تعليم داد ـ كه امروز وجود مبارك وليّ عصر(عج) است ـ كه
﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ
كُلَّها﴾؛[2]مرحله
سوم آن است که اين اسماءرا در حدّ «اِنباء»
ـ انباء يعني انباء، نه در حدّ تعليم ـ فرشتهها ميتوانند از اينها باخبر شوند، چهار؛«اِنباء»
مادون تعليم است؛ اما فرشتهها آن صلاحيّت را ندارند كه بلاواسطه از ذات اقدس الهي اين «اِنباء» را تحويل بگيرند،
پنج؛«خليفةالله»واسطهٴ فيض است، ذات اقدس الهي اين خليفه را معلَّم و
متعلِّم كرده است به اسماي الهي, بعد به خليفهاش ميفرمايد اين اسما را در حدّ «اِنباء»
نه در حدّ تعليم، به فرشتهها
ياد بده، شش؛ آنگاه فرشتهها با اين اسما دارند عالم را اداره ميكنند،
مدبّرات امر هستند، هفت؛ اگر فرشتهها شايستهٴ تعلُّم بلاواسطه يا شايسته
اصلِ تعلُّم بودند، ذات اقدس الهي فرشتهها را به اين اسما عالِم ميكرد؛ اما وقتي
فرمود
: ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها﴾؛
بعد فرمود:
﴿ثُمَّ
عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلائِكَةِ﴾؛[3]بعد فرمود:
﴿يَا آدَمُ
أَنْبِئْهُمْ﴾،[4]نه «عَلِّمهم»,
﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾؛فرشتهها
با «اِنباء»ي انسان كامل كه خليفهاند به اين اسما دسترسي پيدا كردند، از آن به
بعد شدند مدبّرات امر. اگر كسي خواست ائمه(عليهم السلام) را بشناسد آدرس آنها آنجاست؛
وگرنه اينجا يك كار عادي كه فلان چيز پاك است, فلان چيز نجس است, فلان چيز حلال
است، آن علم براي اينها نيست.
مجاز نبودن اهل بيت(عليهم السلام) در افشاي اسرار
عالمذات
اقدس الهي اسرار عالم را به اينها آموخت، اينها مجاز نيستند كه اسرار عالم را به
هر كسي بگويند. بعضي از كساني كه اصحاب سرّ اينها بودند و هستند، به اينها ياد ميدهند.
صاحب كتاب شريف تفسيرمعروفروايي ـ برهان ـ اين
بزرگوار در ذيل آيه
﴿ن وَ الْقَلَمِوَ ما يَسْطُرُونَ﴾[5]دارد كه «سفيان«يا
ديگري از حضرت سؤال ميكند که
﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾ چيست؟ فرمود:«ن»
مرکّب هست و «قلم» نوشتن است؛ عرض کرد اينها را میدانم، باطن آن را
بفرماييد، فرمود: اينها دو نهر هستند در بهشت؛ بعد عرض کرد «زدنی بياناً»،فرمود:
﴿ن
وَ الْقَلَمِ﴾ دو فرشته از فرشتگان الهی هستند؛ عرض کرد
«زدنی بياناً»،فرمود:بلند شو برو، چون يک عده دارند میآيند،من ديگر
بيش از اين نمیتوانم بگويم!
[6]
اين نشان میدهد که اسرار عالم نزد اينهاست و برای هر کسی هم
بيان نمیکنند،گوشهاياز آن اسرار را هم برای افراد خاص میگويند.
مأمور نبودن اهل بيت از به كار گرفتن علوم غيبيه در
احكام و علت آندر
جريان استفاده از آن علم براي احكام ظاهري، مأمور نيستند، علمي كه مربوط به شريعت است ذات اقدس الهي به اينها آموخت و اينها آن احكام شريعت را
بدون كم و زياد به مردم منتقل كردند. خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم
همين كار را كرد؛ اما كجا برابر مصاديق خارجي, بر اساس علم غيبي كه دارند عمل بكنندـ
چون علم غيب به موضوع تعلّق ميگيرد ـ كه حق با كيست؛ فلان كس اين مال را ميبرد،
فلان كس اين مال را نميبرد، اينها موضوعات است نه احكام؛ احكام را كاملاً بيان
كردند كه چه چيزي حلال وچه چيزي حرام است؛ اما از علم غيب
استفاده كنند كه فلان شخص اين مال را كه ميبرد با خدعه و فريب دارد ميبرد,
اگر در محكمه يا غير محكمه به
علم غيب عمل كنند، ديگر كسي خلاف نميكند؛ لذا فعلاً مصلحت الهي بر اين است كه
اسرار محفوظ بماند تا «يوم القيامة» و انسان مختار باشد. همان كاشفالغطاء(رضوان الله عليه) بيان
كردند كه كجا ضرورت و مصلحت الهي اقتضا ميكند كه ائمه برابر آن علم غيب خود
عملكنند
[7]،
وگرنه مأمور نيستند كه به علم غيب عمل كنند؛ محاكم قضايي را با
«إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ
الْأَيْمَانِ»
[8]اداره ميكنند؛ در غير اين صورت, كجا جاي تقيّه در حكم است بيان شده, كجا جريان
تقيّه در عمل به حكم است بيان شده؛ اما اينجا مصلحت كلّي اقتضا ميكند كه اسرار
مردم محفوظ باشد، اين مزاحم با بيان كردن احكام است، سخن از تعارض نيست، سخن از
تزاحم است، اسرار مردم بايد محفوظ بماندتا هر كسي با اختيار خود راه صحيح را طي
كند، اين است كه اينها به علم غيب خود عمل نميكنند، احكام
را هر چه خدا بيان كرد اينها بيان كردند؛ اما در تطبيق احكام كه اينجا حق با
چه كسي است، اين مال براي چه كسي است، اين زن مَحرم يا نامحرم اوست، اين اسرار را
مأمور نيستند كه اظهار كنند، مگر در حدّ ضرورت.
نزول همراهان سوء پيامد بيراهه رفتن انساناما
اينكه فرمود:
﴿وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ﴾[9]كه
در بحث گذشته اشاره شد، فرمود مردم دو قسماند: در قسمت اوّلي يكساناند براي
اينكه همه را خداي سبحان با گنجينه آفريده، هيچ كس را بدون سرمايه خلق نكرده، بر
اساس
﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ [10]آفريده؛ فطرت داده, نور
عقل داده، هم به حوزويان گفت و هم به دانشگاهيان گفت كه
«طَلَبُ
الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ»؛[11]به
همه اينها گفت علمي كه از بيرون تهيه ميكنيد، اين علمِ مهمان است، مهماني بياوريد
كه با صاحبخانه بسازد. در درون شما يك علوم حقيقي هست, فطرت هست, توحيد هست, قبول
وحي و نبوّت هست, قبول معاد هست، اينها را من به عنوان گنجينه در درون شما به صورت
امانت قرار دادم؛ اين
﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ
تَقْواها﴾ناظر به همين است. درسي بخوانيد كه با اين صاحبخانه
هماهنگ باشد، نه اينكه با صاحبخانه درگير باشد شما هميشه در حيرت و تلاش و
ناآرامي باشيد، بعد ـ خداي ناكرده ـ اين صاحبخانه را خفه كنيد! درسي بخوانيد كه
با او هماهنگ باشد. اينكه ميگويند علوم ديني, علوم اسلامي, يعني همين, اگر علم ـ
معاذ الله ـ الحادي شد ديگر با آن هماهنگ نيست. اگر كسي بيراهه رفت، ذات اقدس الهي
به او مهلت كافي ميدهد، راه توبه و انابه را باز ميكند، از آن به بعد آيه 25
سوره فصلت درباره او مطرح است كه فرمود:
﴿وَ
قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ﴾. نزول فرشتهها بر انسان ثمره استقامت بر توحيد اواگر
به راه رفت خدای سبحان او را تاييد میکند ـ برابر آيهٴ سی
همين سوره ـكه فرمود:
﴿إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ
عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾؛يعني منطق آنها اين بود نه تنها قول,
منطق آنها اين بود، ما ميگوييم ببينيد فلان كس حرفش چيست؟ حرفش چيست نه يعني قولش
در برابر عقيده يا قولش در برابر فعل; يعني مكتب او چيست, روش او چيست, برنامه او
چيست؟ اينجا هم كه فرمود:
﴿قالُوا رَبُّنَا
اللَّهُ﴾؛يعني منطق آنها اين است كه ما موحّديم در ربوبيت و روي اين
اعتقاد هم ايستادگي كردند:
﴿ثُمَّ اسْتَقامُوا﴾؛همانطور
كه براي تبهكاران, شياطين بسيج ميشوند، براي پرهيزكاران هم فرشتهها بسيج ميشوند:
﴿تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾؛چه
در دنيا و چه در آخرت؛ منتها در آخرت ظهور بيشتري دارد. ترس و حزن را از اينها
برميدارند، زيرا اينها به چيزي دل بستهاند كه از دست رفتني نيست، يك؛ آنچه از
دست دادني است محبوب اينها نيست، دو؛ بنابراين نه خوفي دارند نه حزني، سه؛ اگر كسي
به چيزي دل ببندد كه در دسترس بيگانه باشد، او در معرض خوف و حزن است؛ اما چيزي
محبوب اوست كه مورد دستبرد ديگري نيست و چيزي كه مورد دستبرد ديگري است مورد علاقه
او نيست، بنابراين او خوف و حزني نخواهد داشت؛ اينها برداشته ميشود و به او بشارت
ميدهند، هم در حال احتضار, هم در برزخ نسبت به جنّت كبرا و در همه اين حالات يا
صريحاً يا تضميناً ميگويند ما اولياي شما بوديم و هستيم. اين مستمِرّ است:
﴿فِي الْحَياةِ الدُّنْيا﴾تأييدتان
كرديم:
﴿وَ فِي الْآخِرَةِ﴾در بهشت
هم هر چه در مرحله نفساني بخواهيد حاصل است، يك؛ هر چه در مرحله عقلاني بخواهيد
حاصل است، دو؛ كه در بحث قبل گذشت. فرمود تازه اينها
﴿نُزُلاً
مِنْ غَفُورٍ رَحيمٍ﴾. ضرورت انتقال منطق توحيدي همراه با استقامت به
جامعهبعد
فرمود حالا كه خودتان را دريافتيد، جامعه را هم دريابيد؛ اين قولي كه شما داريد
گفتيد
﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾ و اين
استقامتي هم كه ورزيديد، اين دو را به جامعه منتقل كنيد تا تنزّل فرشتهها هم بهره
جامعه شود. شما گفتيد
﴿رَبُّنَا اللَّهُ﴾
اين جزء «أحسنالأقوال» است؛ مستقيم بوديد «أحسنالحالات» است، اين استقامت آن قول
را تقويت كرد، همين كارها را نسبت به جامعه انجام بدهيد.
بيان مراحل چهارگانه آيات در وظيفه جامعه در قبال «أحسن
الأقوال»بعد فرمود ما به جامعه گفتيم:
﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذينَ
يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛[12]گفتيم
برويد به سراغ «أحسنالأقوال»، در آيه ديگر گفتيم:
﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ
إِلَيْكُمْ﴾؛[13]هم
گفتيم بشارت باد به محقّقان و پژوهشگران كه مكتبهاي گوناگون را بررسي ميكنند و
قدرت انتخاب دارند و «أحسنالأقوال» و «أحسنالمكاتب» را ميفهمند و ميپذيرند؛ هم
به اينها گفتيم بعد از فهميدن, پيروي كنيد. اين دو مرحله كه در دو بخش از آيات
گذشت كه
﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذينَ
يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ بعد در آيه
ديگر گفتيم:
﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما
أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ﴾؛ما كلّيگويي نكرديم، مصداق هم بيان كرديم،
گفتيم:
﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَي اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً
وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ﴾؛اگر گفتيم:
﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ﴾,
اگر گفتيم:
﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذينَ
يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛اين كلي را
تطبيق كرديم بر يك مصداق خاص و آن «أحسنالقول», قول كسي است كه مردم را به «الله»
دعوت كند قولاً و فعلاً؛ لذا فرمود:
﴿دَعا إِلَي
اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً﴾ و منطق او هم اين باشد كه من جزء مسلمين
هستم؛ عملاً, قولاً, اعتقاداً و
اخلاقاً اينطور باشد.
سيره عملي پيامبر و پيروان او از مصاديق «أحسن الأقوال»بعد
از گذشت اين سه مرحله, يعني اول فرمود:
﴿فَبَشِّرْ
عِبادِ ٭ الَّذينَ
يَسْتَمِعُونَ﴾ بعد فرمود:
﴿وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ﴾
در مرحله سوم, مصداق را خصوصيتر كرده است، فرمود:
﴿وَ
مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ
دَعا إِلَي اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً﴾؛در طايفه چهارم از آيات,
مصداق را عيني كرده؛ در بخش پاياني سوره مباركه يوسف ازوجود مبارك پيغمبر(صلّي
الله عليه و آله و سلّم) و اهل بيت او و پيروان او و علما كه در
اين خط هستند نام ميبرد، به پيغمبر فرمود:
﴿قُلْ
هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ
عَلي بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني﴾؛
[14]اين ميشود بخش چهارم, پس از كلي به مراحل مياني, از مراحل مياني به مراحل جزئي
مشخص كرده كه «احسنالأقوال» قول
پيغمبر است و «أحسنالمبلّغان» پيغمبرندو علما كه در اين خط هستند:
﴿أَدْعُوا
إِلَي اللَّهِ عَلي بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سُبْحانَ اللَّهِ﴾. تشابه استقامت در مسائل نظامي با مراحل چهارگانه
استقامت در مسائل اعتقاديهمين
كار را در مسائل نظامي هم انجام
داد. (امروز اين تجمّع بزرگي كه عزيزان ما و بزرگان حوزه ما تصميم گرفتند كه
اجر همه اينها با اولياي الهي باشد و سهم همه اينها به بركت اهل بيت محفوظ بماند،
براي اينكه ما هم در اين سهم شركت كرده باشيم، اين بحث را عنايت كنيد). نظام اسلامي در مسائل اعتقادي و
اخلاقي و فقهي و فلسفي و كلامي، اين چهار رشته را يكي پس از ديگري به عنوان يك
مهندس تنظيم كرده است. گفت به پژوهشگران بشارت بدهيد, بعد گفت پيروي كنيد, بعد
گفت «احسنالأقوال» چيست, بعد گفت «احسنالأقوال» قول چه كسي است، همه را گفت. در مسائل نظامي و دفاعي (كه خدا به
بركت قرآن و عترت اين يمنيهاي مظلوم را مورد عنايت ويژه خود قرار دهد، براي آنها
﴿تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾
بشود و آلسعودي كه غارتگران حرميناند، مخذول و منكوب بفرمايد). ميبينيد چطور
تنظيم كرده است. اين مهندسي بحثهاي علمي و اعتقادي را كه در چهار طايفه
ديديد، همين را شما در مسائل نظامي ميبينيد.
تبيين مراحل چهارگانه استقامت در مسائل نظاميدر
بخش اول فرمود شما حمله نكنيد؛ اما
﴿وَ
لْيَجِدُوا﴾, ﴿وَ لْيَجِدُوا﴾ امر غايب است:
﴿وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً﴾؛
[15]يعني حتماً بايد بيگانه در شما
عظمت و قدرت را احساس كند، اين يعني چه؟ يعني تا ميتوانيد خودتان را مستحكم
كنيد، نه حمله كنيد, نه «اُغلُظوا عليهم»، فرمود حتماً بايد بيگانه! اين امر غايب
است، بيگانه كه كافر است، حرف خدا را گوش نميدهد، وقتي ببيند شما سلسله جبال
البرز هستيد، كسي به شما حمله نميكند. هيچ عاقلي حاضر نيست با بيل و كلنگ به جنگ
قلّه دماوند برود، وقتي فهميد شما سَتبْريد, غليظ هستيد, نفوذناپذيريد، براي چه به
شما حمله كند. اين امر غايب, دستور به كفار است؛ ولي كفار كه حرف خدا را گوش نميدهند،
فرمان مستقيم به ما هست؛ يعني آنقدر سَتَبر باشيد كه ديگران هوس حمله نكنند:
﴿وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً﴾. حالا
از اين طرف گفتند:
﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا
اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾[16]بخش دوم است,
﴿تُرْهِبُونَ
بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ﴾[17]بخش
سوم است, بعد قصه يحيي را ذكر كرد:
﴿يا يَحْيي خُذِ الْكِتابَ
بِقُوَّةٍ﴾.[18]
تبيين گستره مخاطب به خطاب أخذ به قوه در نظام
اسلاميهمين
قصه را به نيروهاي ارتش و سپاه و نظاميان ما گفته كه
﴿وَ
أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾؛ فرمود: تنها حرف
ما به يحيي و امثال يحيي(عليهم السلام) نيست كه كتاب الهي را به قوّه بگيرند، خطاب
به نظاميها و بسيجيهاي ما هم اين است كه اين اسلحه را محكم بگيريد:
﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ
قُوَّةٍ﴾؛ ذيل آيه
﴿خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ [19]از وجود مبارك امام
صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند كه
«أَقُوَّةٌ فِي
الْأَبْدَانِ أَمْ قُوَّةٌ فِي الْقُلُوبِ»؛ [20]اينكه خدا فرمود:
﴿خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ است،
همان خطابي است كه به يحياي شهيد, به يحياي زاهدي كه جنگجو نيست ميدهد، يا وسيعتر
از آن است؟ فرمود وسيعتر از آن است! يحيي(سلام الله عليه) حكومتي نداشت؛ نه
داودگونه بود و نه سليمانگونه، نه جنگي داشت، نه رهبري انقلاب را به عهده داشت؛
داود حساب ديگري داشت, سليمان حساب ديگري داشت(سلام الله عليهم اجمعين)؛ اما يحياي
زاهد جنگجو نبود، به او گفتيم
﴿يا يَحْيي خُذِ
الْكِتابَ بِقُوَّةٍ﴾؛ اما به شما ميگوييم هم كار يحيي را بكنيد و
هم كار داود را؛ اگر
﴿قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾،
[21]شما هم كار داود را بكنيد
﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ
مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ هم كار يحيي را بكنيد كه با قوّه
بگيريد. وقتي از حضرت سؤال كردند
«أَ قُوَّةٌ فِي
الْأَبْدَانِ أَمْ قُوَّةٌ فِي الْقُلُوبِ»، حضرت فرمود:
«قَالَ فِيهِمَا جَمِيعاً»؛ اين روايت نوراني ذيل آيه نوراني
﴿خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ﴾است. بنابراين وظيفه همه ما ـ دولت و ملت و سراسر مملكت ـ
اين است كه اين معارف الهي را يحييگونه بگيريم كه
﴿يا
يَحْيي خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ﴾؛ بدانيم باسواد شدن معصيت كبيره
نيست, بدانيم اين مقدار كه دست و پاي خيليها ريخته است، اين هم سواد نيست:
﴿يا
يَحْيي خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ﴾؛ انسان
تا جان نكَند و به اجتهاد نرسد، به اين آيه عمل نكرده؛ آن وقت لذّت اجتهاد را ميچشد.
وقتي به خدمت آيه ميرسد, به خدمت روايت ميرسد و مطلبي را خودش درك ميكند ـ نه
اينكه حمل و نقل كند انبارداري ديگران را بكند ـ آن وقت لذّتش را احساس ميكند. هم
كار يحيي را بايد انجام بدهيم:
﴿يا يَحْيي خُذِ
الْكِتابَ بِقُوَّةٍ﴾، هم كار داود را بايد انجام بدهيم:
﴿قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ﴾؛ اين كارهاي
ماست، اين
﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا
اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾؛ هم به حوزه كار دارد, هم به دانشگاه
كار دارد, هم به دولت كار دارد, هم به ملّت كار دارد، تا اين ملت به جايي از نصاب
برسد كه
﴿وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً﴾ باشد.
ضرورت بياعتنايي به وسوسههاي شيطاني با رفتن به
پناهگاه مقاومتبعد
فرمود شيطان بيكار ننشسته، او هم وسوسه ميكند، ميگويد مگر ميشود با آنها در
افتاد, مگر ميشود در برابر آنها مقاومت كرد، بله ميشود در برابر اينها مقاومت
كرد! وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي فاتحانه وارد مكه شد،
ديد ابوسفيان ـ جدّ همينهايي كه غاصبان حرمين هستند (خزلهم الله) ـ دارد راه ميرود
و ميگويد: «ليت شعري بأيّ شیء غلبني»، چطور شد اينها پيروز شدند؛ ما با شتر
رفتيم اينها پياده بودند؛ ما با شمشير رفتيم، اينها با چوب بودند؛ ما به سربازان
خود كباب ميداديم، اينها خرما
ميدادند؛ جمعيت ما چند برابر اينها بود: «ليت شعري بأيّ شیء غلبني».
وجود مبارك حضرت از پشت سر رسيد، دست مبارك را روي دوش نحس جدّ همينها ـ ابوسفيان
ـ گذاشت و فرمود:
«بِالله غَلْبتُكَ»[22]همان خدا امروز هم هست! آن خدايي كه
دفاع مقدّس را حفظ كرد، يمنيها را به حقّ محمد و آل محمد حفظ ميكند! اين هست؛
منتها فرمود اگر يك وقت وسوسهاي شد، خيالي در شما پيدا شد، اين را بدانيد اين
شيپور خطر است، اين
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ
الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»؛ البته ذكر است ثواب دارد؛ اما از اين كاري ساخته
نيست؛ فرمود: هر وقت شيپور خطر شنيديد، وسوسهاي در شما پيدا شد، فوراً به پناهگاه
برويد:
﴿وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾؛
هم در اين بخش است و هم در بخش پاياني سوره مباركه اعراف، آيه دويست آمده است:
﴿وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ
فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ﴾؛ در همين
بخش سوره مباركه فصّلت هم همين هست. نَزْغ يعني سيخي كه اين دامدارها به اين حمار و فَرس و استر ميزنند. اين سيخي كه ميزنند
ميگويند نَزْغ, فرمود اگر وسوسهاي
احساس كردي فوراً برو به پناهگاه:
﴿وَ إِمَّا
يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾؛ نَزْغ
يعني همين وسوسه اين وسوسه يك شيپور خطري است، آژير خطر است؛ فرمود هر وقت اين
آژير خطر را شنيديد برويد به پناهگاه. در اين زمان دفاع مقدس، وقتي آژير خطر را ميشنيديم
چه كار ميكرديم؟ ميرفتيم به پناهگاه, اين
﴿فَاسْتَعِذْ
بِاللَّهِ﴾، نه يعني همينجا بايست و بگو
«أَعُوذُ
بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»؛ وقتي شيپور خطر را ميزدند،
معنايش اين بود كه برويد پناهگاه، كفايت نميكرد كه انسان در خيابان بايستد و
بگويد من ميخواهم بروم پناهگاه، اين گفتن كه آدم را حفظ نميكرد, اگر كسي شيپور
خطر را شنيد؛ يعني وسوسه را شنيد كه فلان نامَحرم را نگاه كن, فلان مال را بگير,
فلان حرف را بزن، اين شيپور خطر است، فرمود آژير خطر را كه شنيدي فوراً برو
پناهگاه، نه بگو
«أَعُوذُ بِاللَّهِ». انسان
سراسيمه چه كار ميكند، اگر دارد غرق ميشود چه كار ميكند؟ اگر اتومبيل تصادف
كرده چه كار ميكند؟ آنطور فرمود برويد پناهگاه:
﴿فَاسْتَعِذْ
بِاللَّهِ﴾؛ يعني برويد پناهگاه، نه بگوييد:
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» هر
وقت هوس گناه كرديم دستپاچه شويم بگوييم «يا الله»، اين معناي پناهگاه رفتن است.
وعده خداي سبحان به پيروزي جامعه اسلامي در صورت
مقاومتاگر
اين شد آدم محفوظ است، چون فرمود من دژي دارم كه همهجايي است:
﴿مَعَكُمْ
أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾؛
[23]دژبان شخص خود من هستم، اين
«كَلِمَةُ لَا إِلَهَ
إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي»؛
[24]يعني همين, حِصْن يعني دژ, حِصني يعني من دژبانم. اگر يك قلعهاي است, يك حِصن
است, يك دژ است, دژبانش هم «الله» است, هميشه هم هست, همه جا هم هست, با ما هم
هست، ما فوراً برويم داخل آن دژ, اين همه جا ممكن است. اين چه در مسائل نظامي هست,
چه در مسائل فرهنگي هست, چه در مسائل اعتقادي هست, چه در مسائل اخلاقي هست. الآن اين يمنيهاي عزيز و عظيم كه
ـ انشاءالله ـ
﴿ذُو حَظٍّ عَظيمٍ﴾
هستند، بسياري از اينها جزء پيروان خاصّ اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام)
هستند، اينها الآن بايد بروند در پناهگاه، چه اينكه رفتهاند فرمود ما اينها را پيروز ميكنيم همان حرف پيغمبر(صلّي
الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود:
«بِالله غَلبتُكَ»؛
امروز هم براي يمن مظلوم هست.
ضرورت تفكيك در تاكتيك دفاعي بين دشمن خارجي و
داخليدر
اين بخش از سوره مباركه فصلت كه محلّ بحث است،
مراحل پاياني بحث به اين صورت بود كه فرمود:
﴿وَ
مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ
دَعا إِلَي اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ﴾؛
منطق او اين باشد، بعد فرمود بد و خوب يكسان نيستند؛ شما اگر بخواهيد با
دشمن مثل آلسعود بجنگيد، بايد با «بد» بجنگيد, اگر مشكلي در داخله اسلامي داريد بايد با «بدي» بجنگيد نه با
«بد», با «اختلاف» بجنگي نه با «طرف اختلاف»، فرمود:
﴿وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ
ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ﴾؛
در دو بخش ديگر دارد كه مردان الهي كسانياند
كه با خوبي، بدي را دفع ميكنند؛ يعني با عفو, با گذشت, با وحدت, با محبت جلوي
«اختلاف» را ميگيرند؛ اما وقتي جريان دفاع مقدس شد با گلوله جلوي «مخالف» را ميگيرند؛
اينكه فرمود:
﴿وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾؛[25]براي
امور داخلي است, اينكه فرمود:
﴿ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ﴾ آن
«السيّئة» كه مفعول است و محذوف است براي داخل است؛ فرمود در داخل خود اينطور
باشيد، با خوبي, بدي را حل كنيد، نه با بدي, بدي را حل كنيد، تا يك نظام يكدست,
نظام روحاني, نظام ديني, نظام
عقل و عدل باشد. پس
﴿وَ لا تَسْتَوِي
الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ
بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ﴾ چه چيزي را؟ آن مفعول كه «السيّئه» است
محذوف است:
﴿فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ
وَلِيٌّ حَميمٌ﴾؛ صبر و بردباري كار هر كسي نيست، اين يك حظّي
است و اين مقام را افراد صابر كه نظير نماز ميتواند كمك انسان باشد و مورد عنايت
الهي است كه فرمود:
﴿وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ
وَ الصَّلاةِ﴾، [26]چنين گروهي توانا هستند
كه آن بار را به دوش بكِشند:
﴿وَ مايُلَقَّاها
إِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظيمٍ﴾.
صبر كار آساني نيست، اگر صلات عمود دين است، صبر, عمود مسائل اجتماعي است. انسان
چه در داخله منزل, چه در محيط كار، وقتي مشكلات رفيق خود را تحمل كند، مشكلات
دوستانش را تحمل كند, فوراً نرنجد, سيّئه را با سيّئه پاسخ ندهد، اين جامعه يكدست خواهد بود. فرمود:
﴿وَ
ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ
عَظيمٍ﴾در اين راه و جهاد سنگين، اگر شيطان يك نزغ زد، اگر
ديديد سيخي زد, ميخي دستش بود فشار داد, سوزني دستش بود فشار داد، فوراً برويد
پناهگاه, احساس كنيد كه داريد سقوط ميكنيد. الآن اگر ـ خداي ناكرده ـ در همين
خيابان و بيابان اتومبيل در حال تصادف باشد، انسان چه كار ميكند؟ فوراً ميگويد «ياالله»
يا نميگويد؟ اين معناي پناهگاه رفتن است. فرمود هر وقت در خودتان احساس خطر كرديد
پناهگاه دم دست شماست، دژبانش هم خداست، در هم هميشه باز است:
﴿وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ
فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ﴾. از خداي
سبحان ميخواهيم سراسر جهان اسلام را از خطر تكفيري و سلفي و داعشي و آلسعود نجات
مرحمت بفرمايد!