موضوع:تفسير آيات 26 تا 32 سوره فصلت
﴿وَ
قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فيهِ
لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ (26) فَلَنُذيقَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا عَذاباً شَديداً وَ
لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ (27) ذلِكَ جَزاءُ أَعْداءِ
اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فيها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما كانُوا بِآياتِنا
يَجْحَدُونَ (28) وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ
أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِيَكُونا
مِنَ الْأَسْفَلينَ (29)إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا
تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا
بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30) نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي
الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي أَنْفُسُكُمْ
وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ (31)
نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحيمٍ (32)﴾ علم غيب لازمهٴ امامت و شرافت آن مانع ورود
در فقهپرسش:
جايگاه علم غيب کجاست و کاربرد آن چيست؟پاسخ: از اسرار عالَم باخبر كردن, وليّ
عالم شدن, بر جنّ و انس مسلّط شدن, معجزه آوردن. آنكه بخواهد از گذشته و آينده
خبر دهد، گذشته و آينده را تحت تصرّف خود قرار دهد، بايد بداند، آن وقت همه مسخَّر اينها ميشوند؛ جن مسخّر
اينهاست, فرشته مسخّر اينهاست, آب مسخّر اينهاست. تنها شقّالقمر نيست، اينها
وقتي بخواهند شقّالأرض هم ميكنند,
قارون را به دهن خاك ميبرند:
﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ
بِدارِهِ الْأَرْضَ﴾[1]ميشود.
تنها شقّالقمر نيست, بلكه شقّالبحر هم هست، با يك عصا دريا را ميشكافند و جاده
خاكي درست ميكنند؛ شقّالبحر هست, شقّالشجر هست, شقّالأرض هست, شقّالسماء هست، معني آن اين است. آينهاي
كه جلوي شماست،اگر يك مقدار گرد گرفته باشد، آن را كه با تحت حنك عمامه پاك
نميكنيد، آن را با حوله پاك ميكنيد، تحت حنك براي يك چيز ديگر است، آنكه بخواهد
آسمان و زمين را زير فرمان بگيرد، او علم غيب ميخواهد و اين علم غيب براي آن است،
نه براي اينكه چه چيزي پاك هست و چه چيزي نجس است.
تبيين دو طايفه از نصوص دال بر نامتناهي و محدود
بودن علم ائمه(عليهم السلام)پرسش:
«إِذَا شَاءُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا» که درباره علم
غيب ائمه وارد شده؟ پاسخ: اين مثل مخزن است
:«إِذَا شَاءُوا أَنْ يَعْلَمُوا
عُلِّمُوا»[2].مرحوم كليني بابي دارد تحت عنوان«إِذَا
شَاءُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا»؛هر وقت بخواهند
ميدانند، چون مخزن در اختيارشان هست. نصوص
درباره علم ائمه(عليهم السلام) دو طايفه است: يكي اينكه اينها چون محدودند،علم
محدود دارند؛ البته درست است, غير خدا هر موجودي محدود است و علم آن هم محدود؛
نصوص ديگر دارد كه علم اينها نامتناهي است؛ حالا علم اينها نامتناهي است؛يعني چه؟ اينها كه مخلوق و محدودند, چگونه علم آنها نامتناهي
است؛ يعني چه؟ اينها از اين جهت كه وصل به مخزن الهي ميباشند، علم آنها
نامتناهي است؛ لذا «إِذَا شَاءُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا»،چون به مخزن
نامتناهي وصل هستند؛ هر چه بخواهند و هر وقت بخواهند ياد ميگيرند،براي اينكه بتواننديك مُرده را زنده كنند، بايد عالِم باشند.از وجود مبارك
حضرت امير در خطبه قاصعه
نهجالبلاغه[3]هست
كه ـ اين روايت را چندين بار اينجا خوانديم ـ مشركين مكه آمدند حضور حضرت، عرض
كردند: اگر شما دستور بدهيد، آن درختي كه آنجا هست دو نيم بشود، نيمي آنجا بماند
و نيمي بيايد اينجا، ما ايمان ميآوريم! وجود مبارك حضرت امير فرمود من خدمت
پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودم، حضرت اين كار را كرد؛اينها دوباره عرض
كردند كه اگر آن نيم ديگر هم از جاي خود حركت كند و بيايد اينجا، ما ايمان ميآوريم!
حضرت اين كار را هم كرد, عرض كردند اگر اين دو نيمِ جداي از هم به هم مرتبط بشوند،
مثل درخت اول بشوند و بروند سر جايشان ما ايمان ميآوريم! حضرت امير فرمود شاخههاي
درخت روي دوش من بود، درختي كه حركت كرد آمد خدمت پيغمبر, من هم در خدمت پيغمبر
بودم و اين شاخهها روي دوش من بود، حضرت دستور داد دوباره برگردند به حالت اول؛
ولي آنها ايمان نياوردند. آن علم براي اين است!نه اينكه چه چيزي پاك است و چه چيزي
نجس است، آن علم حيف است كه اينجا
صَرف شود.
فرجام دستور دهندگان به جلوگيري از قرآن با لغو و
اجرا كنندگان آنفرمود
مشركين خواستند در
برابر تحدّي حرفي بياورند،
حداكثر آن
«سبعه معلّقه»[4]بود،
بعد به اين فكر افتادند، توطئه كردند كه با بيادبي جلوي قرآن را بگيرند؛ لذا هم
به خود قرآن اهانت كردند و هم به آورنده آن؛ هم درباره قرآن گفتند سِحر است, شعبده
است, كهانت است و فِريه و دروغ است؛ هم به لحاظ درونمايهاي گفتند سِحر و شعبده و
شعر, هم از نظر ارتباط به فاعل گفتند فِريه، چون فريه كاري به درونمايه ندارد، از
نظر استناد به فاعل يا حق است و يا افتراست, قهراً وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله
عليه و آله و سلّم) را هم از اين اهانتها تبرئه نكردند، او را هم گفتند شاعر است,
ساحر است, كاهن است ـ معاذ الله ـ مجنون
است كه فرمود:
﴿ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ
بِمَجْنُونٍ﴾[5] اينها اعمال لغو درباره قرآن كريم و آورنده
قرآن كريم است. اينها كه دستور دادند به ديگران كه شما با «هوچيگري»
[6]جلوي پيشرفت قرآن را بگيريد؛ پيروان اينها هم وقتي به دوزخ افتادند، به خدا عرض ميكنند
پروردگارا! اينها كه به ما گفتند شما بگوييد قرآن كذا و كذاست, آورنده قرآن كذا و
كذاست، اينها را به ما نشان بدهيد، تا ما اينها را زير پايمان لِه كنيم. پس يك عده
دستور ميدهند و يك عده اجرا ميكنند. حالا آن محاورهاي كه در سوره مباركه «اعراف»
چند بار گذشت, در سوره مباركه «سبأ» چند بار گذشت، آنها سر جايشان محفوظ است؛ اما
در همين مقطع
﴿وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾به چه كساني گفتند؟
به زيرمجموعه خودشان گفتند, گفتند
: ﴿لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ
الْغَوْا فيهِ﴾؛اينها هم به دنبال آنها راه افتادند و اين حرفها
را گفتن, بعد وقتي به دوزخ افتادند، عرض كردند:
﴿رَبَّنا
أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ
أَقْدامِنا﴾؛اين يك مطلب
فعل مضارع ﴿فَلَنُذِيقَنَّ﴾ دال بر استمرار چشيدن عذابمطلب
ديگر در جريان
﴿فَلَنُذيقَنَّ﴾
است كه فعل مضارع هست و مفيد استمرار. در بحث
﴿كُلُّ
نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[7] آمده كه هر كسي
مرگ را ميچشد, هر ذائقي مذوق را هضم ميكند؛ اما در جريان عذاب درست است كه آن
ذائق, مذوق را هضم ميكند؛ اما يك وقت است انسان آب گوارا را هضم ميكند, يك وقت
آب سوزنده و تلخ و شور را هضم ميكند, دومي آن را هضم كرده اما با درد; ولي تمام
نشده، چون فعل مضارع مفيد استمرار است؛ يك ذُق جديد, يك ذق جديد؛ لذا دائماً در
عذاب هستند. اگر انسان يك بار عذاب بچشد؛ نظير مرگ به هر حال تمام ميشود؛ اما
وقتي عذاب مستمرّ است و با فعل مضارع دارد بيان ميكند
﴿فَلَنُذيقَنَّ﴾؛
البته تعبير
﴿لَهُمْ فيها دارُ الْخُلْدِ﴾ و مانند آن هم همين است; يعني دائماً اينها
در چشيدن دردناكترين عذابخودشان
هستند:
﴿فَلَنُذيقَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا
عَذاباً شَديداً﴾.پرسش: کام اينها
شيرين نمیشود؟ بالأخره اينها هضم میکنند؟ پاسخ: هضم
ميكنند؛ اما داروي تلخ را دارند هضم ميكنند؛ هضم كردن كه مستلزم حلاوت نيست،
اگر كسي سَم بخورد، سم را هم گوارش هضم ميكند، اما با تلخي؛ هضم كردن غير از حلاوت است.
﴿فَلَنُذيقَنَّ
الَّذينَ كَفَرُوا عَذاباً شَديداً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ﴾؛بدترين
كارِ آنها را ما پاداش ميدهيم! وقتي بدترين كار آنها را پاداش بدهند،كارهاي كمتر هم زيرمجموعه همان قرار ميگيرد.
شديد بودن عذاب ذُق و مقايسه آن با شُربميفرمايد
اينكه ما عذاب اينها را به اينها ميچشانيم. اين
ذُق, ـ فضلاً از شُرب ـ چشيدن است، نه نوشيدن، همين عذاب شديد است، فضلاً از
نوشيدن كه
﴿لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ﴾[8].اين ذُق عذاب شديد
است؛ يعني همين كه لَب ميزنند عذاب شديد است. اينكه ميگويند در ماه مبارك رمضان،صائم ميتواند غذا را ذُق يعني بچشد
ـ نه بنوشد ـ و روزه را باطل نميكند، آن چيزي كه روزه را باطل ميكند اكل
شُرب است. ذُق آن است كه در فضاي زبان يك غذايي قرار بگيرد، بعد انسان آن را بيرون
بيندازد. ذُق, شُرب نيست؛ فرمود اين ذُق, عذاب شديد است، حالا آن شرب كه
﴿لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ﴾ همين عذاب
شديد است؟!
خلود در آتش جهنم باداش «اعداءِ الله» و علت آن﴿وَ
لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذي كانُوا يَعْمَلُونَ ٭ ذلِكَ جَزاءُ
أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ﴾؛كيفر اينها آتش است.
﴿لَهُمْ فيها دارُ الْخُلْدِ﴾؛اينها
بيرون نميآيند، براي اينكه در دنيا هم هر وقت به اينها انذار داده ميشد، اينها
﴿سَواءٌ
عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾ بودند، خودشان هم ميگفتند:
﴿سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ
الْواعِظينَ﴾ فرق نميكند؛ لذا ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله
عليه و آله و سلّم) فرمود
: ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ
أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾،براي اينكه كسي كه كار از كارش گذشت، ديگر درمان
سودي ندارد. در بخشهايي از قرآن كريم به اين تعبير آمده، گرچه اين تعبير همگاني
نيست، نميشود اين را براي همه به صورت شفاف روشن كرد؛ اما قابل پذيرش براي بعضيها
هست و آن اين است كه قرآن كريم به يك عده دستور تقوا ميدهد، حالا به چه كسي
دستور تقوا ميدهند، دستور پرهيز ميدهند، به آن مريضي كه با پرهيز خوب ميشود؛ اما مريضي كه تمام دستگاه بدن او را بيماري
گرفته، و او خوب شدني نيست، به او كه دستور تقوا و پرهيز نميدهد، به او ميگويند:
﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾[9]،هر
كاري ميخواهيد بكنيد. اگر كسي كه از بيمارستان ترخيص ميشود وقتي به پزشك بگويد
غذاي من چيست؟ پزشك بگويد شما پرهيز نداريد، او بايد بفهمد كار گذشت! چطور ميشود آدم مريض باشد؛ ولي پرهيز نداشته
باشد!اينجا دكتر ميبيند حالا اينكه دو, سه روز بيشتر نيست، چرا به او
فشار پرهيز بياورد؛ لذا ميگويد هر چه خواستيد ميل كنيد، اين مريض بايد بفهمد كار
گذشت. وقتي خداي سبحان به يك عده ميفرمايد:
﴿اعْمَلُوا
ما شِئْتُمْ﴾؛ يعني
كارتان گذشت، به شما بگويم از چه چيزي پرهيز كنيد، چندين سال به شما گفتيم پرهيز
كنيد، همه اينها
﴿نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ
أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾[10]؛پرهيز
براي بيماري است كه در صراط درمان است، شما كه درمان را قبول نداريد؛ لذا «دارالخلد»
دامنگير اينها خواهد شد:
﴿جَزاءً بِما كانُوا
بِآياتِنا يَجْحَدُونَ﴾.تقاضاي بيجاي اعداء الله در قيامت و پاسخ به عذاب
مضاعفحالا
همين گروهي كه زيرمجموعه آن رهبران كفر بودند،
﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾[11] بودند، اينها ميگويند:
﴿رَبَّنا أَرِنَا
الَّذَيْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا
لِيَكُونا﴾؛اين جن و انسي كه ما را گمراه كردند
﴿مِنَ الْأَسْفَلينَ﴾؛جواب اينها در
سوره مباركه «اعراف» بيان شده كه شما خودتان اينها را به رهبري قبول كرديد؛ لذا
﴿لِكُلٍّ
ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾[12].
ما كه رهبران الهي فرستاديم، كسي هم كه شما را مجبور نكرده به دنبال اينها برويد:
﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛
چرا شما حساب نكرده ميگوييد آنها ما را گمراه كردند؟! آنها دعوت كردند، رهبران
الهي هم كه بودند و دعوت كردند، اين صحف انبيا دعوتنامه است. فرمود هم تابع و هم متبوع
شما، هر كدام دو عذاب داريد:
﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌوَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾. نزول فرشتگان بر مؤمنان با استقامت و بركات آنمطلبي
كه از همين سورهٴ،آيه سي شروع ميشود اين است
كه
﴿إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ
ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا
تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾؛
در قبال آن گروهي كه فرمود:
﴿وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ
فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾. اين
گروه هستند كه خداي سبحان بشارت ميدهد و ميفرمايد:
﴿إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا
اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ
تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ
تُوعَدُونَ﴾؛ فرمود كساني كه از نظر ايمان, منطق آنها اين است كه ما
مؤمنيم
﴿قالُوا﴾ اين «قُل» در مقابل
فعل نيست; يعني منطق آنها اين است, رفتارشان اين است, گفتارشان اين است, سنّت آنها
اين است, سيرهشان اين است،سريرهشان اين است كه مؤمناند و عملاً هم
﴿اسْتَقامُوا﴾؛ يعني برابر ايمان, عمل
كردند و مستقيم شدند؛ نه اختلاف داشتند, نه تخلّف داشتند, نه بيراهه رفتند و نه
راه كسي را بستند؛ فرشتگان بر اينها نازل ميشوند. چندين بركت در تنزّل فرشتهها
هست: يكي نجات از هراس است, دوم نجات از غم و اندوه است, سوم بشارت به بهشت است,
چهارم اعلام ولايت است كه ما با يكديگر در تحت ولاي «الله» به سر ميبريم، ما مأموران الهي هستيم كه در
دنيا ولايت شما را داشته باشيم،بعد اين ولايت ما گذشته از اينكه در دنياست در آخرت
هم هست، نه اينكه در دنيا هست، در آخرت هم هست؛ اين وسط منقطع است، چون دنيا متّصل
به آخرت است، ولايت ما مستمر خواهد بود؛ ما «دائمالولاية» هستيم، شما «دائمالتولّي»هستيد.
مقصود از «نُزُل» در توصيف بهرهمندي مؤمنان از
نعمتهاي بهشتي﴿وَ لَكُمْ
فيها ما تَشْتَهي أَنْفُسُكُمْ﴾.
آنچه را بدن شما ميخواهد در بهشت حاصل است، آنچه جان شما ميطلبد حاصل است:
﴿وَ
لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي أَنْفُسُكُمْ﴾؛در
بخشهاي اكل شرب و امثال
﴿وَ لَكُمْ فيها ما
تَدَّعُونَ﴾؛آنجا در سوره مباركه «يونس» گذشت كه
﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ
تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ﴾[13]؛
شما هر چه را بخواهيد، با «سبحان الله» براي شما حاصل است:
﴿وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ﴾.بنابراين
آنچه مربوط به مشتهيّات است، براي شما حاصل است؛ آنچه مربوط به مدّعيات است، براي
شما حاصل است؛ شما خواستيد با سبّوح و قدّوس به«الله» نزديك شويد كه حاصل است؛ شما
خواستيد با بدن خود از لذايذ نفسانيتان بهره برده و با حور و قصور همراه باشيد،
حاصل است؛ شما در نعمت الهي غرق هستيد:
﴿وَ
لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ﴾؛تازه اينها
﴿نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحيمٍ﴾است.
«نُزُل» آن تازه چيزي است كه براي مهمان نازل شده ميآورند، آن را ميگويند «نُزُل».
مهمان كه آمد انسان بعد از تعارف لفظي يك شربتي, يك ميوه مختصري به او تعارف ميكنند،
تا سفره پهن كنند و مائده حاضر شود، اين پذيرايي كوتاه و زودگذر و مختصر را ميگويند
«نُزُل». خداي سبحان ميگويد اين هفت, هشت چيزي كه ما داديم اين تازه «نُزل» است.
وعده الهي به بهرهمندي مؤمنان از نعمتهاي غير
متصوّريك
سلسله چيزهايي است كه چه در سوره مباركه «فصلت»و چه در ساير سوَر فرمود: در بهشت چيزهايي است كه اصلاً شما نميدانيد،
تا دعا كنيدو بخواهيد، چون بارها به عرض شما رسيد
كه دعاي هر كسي, آرزوي هر كسي, پيشنهاد هر كسي محدود به معرفت اوست، اگر كسي معرفتش محدود است، آرزوي او و
خواستههاي او هم محدود است؛ ـشما
ميبينيد هيچ كشاورزي در تمام مدت عمر هرگز آرزو نميكند اي كاش من نسخه خطّي
تهذيب
شيخ طوسي را داشته باشم، او شيخ طوسي را نميشناسد,
تهذيب را نميشناسد,
مقنعه را نميشناسد، او
هرگز آرزو نميكند اي كاش من نسخه خطي شيخ طوسي را داشته باشم ـ فرمود در بهشت
چيزهايي است كه اصلاً شما نميدانيد، تا آرزو كنيد:
﴿لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي
أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ﴾،يك؛ هر چه بخواهيد؛
اما
﴿وَ لَدَيْنا مَزيدٌ﴾[14]؛يعني
فوق آرزوي شماست. آرزوي هر كسي به قدرت درك اوست،حالا كسي
فارابي را نميشناسد, نسخه خطي كتابش رااو نديده؛لذا آرزو هم نميكند تا آن را
داشته باشد؛ فرمود چيزهايي است كه
﴿وَ لَدَيْنا
مَزيدٌ﴾, ﴿فَلا
تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ﴾؛[15] در ذيل اين آيه كه
مربوط به نماز شب و مانند اينهاست،فرمود: كسي كه شبزندهدار است و با ما رابطه
دارد، ما با كدام لغت آن حرفها را به شما بگوييم، اين لغت را هم شما وضع كرديد،
ما چقدر با كنايه و تشبيه از اين لغات استفاده كنيم، تا به شما بفهمانيم؛ اجمالاً
بدانيد كه هر چه شما بخواهيد هست, هر چه بخواهيد! چيزهايي هم هست كه اصلاً شما نميخواهيد،
براي اينكه نميدانيد تا بخواهيد. فرمود:
﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ
لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ﴾, ﴿وَ لَدَيْنا مَزيدٌ﴾که
آن
﴿لَدَيْنا مَزيدٌ﴾ درباره
﴿لَهُمْ
ما يَشاؤُنَ فيها﴾[16]است؛
هر چه بخواهيد هست، چيزهايي هم هست كه شما نميخواهيد براي اينكه نميدانيد تا از
ما بخواهيد؛ اينجا هم ميفرمايد اين همه كه ما گفتيم هست, تقريباً هفت, هشت نعمت
است كه شمرديم، اينها تازه «نُزُل» است; يعني شما كه وارد شده و مهمان الهي ميشويد،
اين هفت, هشت امري كه ما گفتيم، مثل هفت, هشت حبّه نباتي است كه جلوي شما آورديم:
﴿نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحيمٍ﴾؛ «مائده»
را كه «نُزل» نميگويند, «مأدبه» را كه نزل نميگويند؛ يعني اول پذيرايي كه ما ميكنيم
همين است. مهماني كه بر «مائده»اي دعوت شده است، همين كه از راه رسيده يك استكان
چاي به او ميدهند، اين را ميگويند نُزُل, فرمود همه اين هفت، هشت نعمتي كه ما
گفتيم، اينها
﴿نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحيمٍ﴾.انساني كه در صراط مستقيم است، در حقيقت سالك و كادح «الي
الله» است. اينكه كسي كادح «الي الله» است،مهمان «الي الله» است، اين بيان نوراني حضرت امير است كه
فرمود شما از ابناي آخرت باشيد:
«فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ
الْآخِرَةِ»[17]؛براي
اينكه شما از آخرت آمديد و به طرف آخرت هم برميگرديد، در حقيقت اين بزرگواران
ابناي آخرت هستند فرزندان قيامت هستند، هر لحظه مهمان خداي سبحاناند و هر لحظه هم
خداي سبحان به اينها «نُزل» عطا ميكند، تا برسند به آن مستقرّ عرش الهي كه آنجا
فوق اين «نُزل» را عطا ميكنند.پرسش: ببخشيد اگر حول ... ولايت مطرح شود با توجه
به اينکه بحث ولايت خيلی مهم است ؟ پاسخ: بله, اما ولايت اينها به اندازه
خود آنهاست؛ اما آنجا كه
﴿اللَّهُ
وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا﴾[18] يا در سوره «شوري»
دارد
﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ﴾[19] كه حصر ميكند،
معلوم ميشود وليّ مطلق اوست،
اين با الف و لام كه آمده منحصر است؛ ما يك وليّ بيشتر در عالم نداريم و آن «الله»
است:
﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ﴾[20]؛اما
اينكه گفتند اولياي الهي, مأموران آن ولايتاند اگر كسي با اينها باشد اينها «نُزُل»
است، اگر برسد به
﴿عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ﴾؛آنجا ديگر «مائده»
است و «مأدبه» است، تا آنجا نرسيده اينها «نُزل» است
تبيين تفاوت «وليّ» بودن خداي سبحان براي مؤمن و
كافراما
حالا برگرديم به اصل مطلب و آن اين است كه ذات
اقدس الهي «ربّ عالمين» است، يك؛ انسان, جهان, فرشتهها, شياطين, همه، نِعَم الهي و
مخلوق خداست و او «ربّ عالمين» است، چون ربّ عالمين است،«وليّ» عالمين هم هست
منتها «اله» جهانيان هم هست، لكن «اله» بودن براي مؤمنين, «وليّ» بودن براي
مؤمنين, «رب» بودن براي مؤمنين، با مِهر و لطف و صفا و وفا همراه است و براي كفار
و مشركين، با قهر و عذاب همراه است؛ اينكه گفته شد:
﴿اللَّهُ
وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾،
بعد فرمود:
﴿وَ الَّذينَ
كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾[21]؛آن
اوليا كه مستقل نيستند ـ معاذ الله ـ ما دوتا «وليّ» در عالم نداريم, دوتا «رب» در
عالم نداريم، آن اوليا جزء مأموران قهر ذات اقدس الهياند و
بدون اذن او كار نميكنند؛ چه ابليسو چه غير ابليس هر كه باشد، در نظام تشريع
ممكن است كه معصيت كند؛ ولي در نظام تكوين, عبد
«داخر»[22] اوست؛ لذا فرمود ما وقتي اين كَلب معلَّم را بخواهيم به طرف كسي «اغراء»كنيم، برابر
﴿إِنَّا
جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لايُؤْمِنُونَ﴾[23]،مثل
كلب معلّم اينها را «اغراء» ميكنيم:
﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطينَ
عَلَي الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾[24]،مثل كلب معلّم است كه «اغراء»
ميكنيم؛ اگر ديديد اينها ولايت دارند, رسالت ما را دارند انجام ميدهند؛ اگر
اينها جزء اولياي كفّارند، رسالت ما را دارند انجام ميدهند؛ ما اول اينها را به
عنوان يك كلب پارسكننده نگه داشتيم، اين بايد پارس كند، اگر كسي بيراهه رفت و قصد
سرقت داشت، اين كلب او را ميگيرد
پذيرش ولايت شيطان، منشأ شبهات در بخش انديشه و
وسوسه در انگيزهفرمود
ما اول جامعه بشري را هدايت كرديم, اينها به سوء اختيار خودشان بيراهه رفتند؛ما مجبورشان نكرديم, چون همانگونه
كه تفويض باطل است, جبر هم باطل است؛ لذا راه باز است و ميتوانند برگردند؛
اما دو عامل است كه كيفر تلخ كارهاي اينهاست: يكي عامل انديشه است كه همه اين
مغالطات در اثر
﴿إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلي أَوْلِيائِهِمْ
لِيُجادِلُوكُمْ﴾ هست؛ تمام شبههها, تمام مغالطات, تمام اشكالهاي
ضدّ دين يك منشأ شيطاني دارد كه آن را در سوره مباركه «انعام» به اين صورت فرمود: ـ آيه 121 ـ
﴿وَ إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلي أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ
أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾؛ پس تمام شبهات و مغالطات
و اشكالات ضدّ دين منشأ شيطاني دارد، او تحريك ميكند تا عدهاي عليه دين قلمفرسايي
كنند، بنويسند و بگويند, اين در بخش نظر و انديشه؛ در بخش عمل و انگيزه هم كه
﴿يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النَّاسِ﴾است.
سوره اعراف،
آيه27.
سوره مريم،
آيه83.
شيطان و فرشته دو مأمور تحت ولايت خداي سبحانآنكه
وسوسه ميكند، به اذن خود وسوسه ميكند يا به اذن وليّ مطلق؟ هرگز بدون اذن ذات
اقدس الهي كسي كاري نميكند, پس
﴿إِنَّا
جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ﴾،يك
مطلب؛
﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطينَ عَلَي الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾
هم يك مطلب, معلوم ميشود كه ولايت شياطين تحت ولايت مطلق «الله» است, ولايت فرشتهها
هم اينچنين است، فرشتهها هم كه اولياي مؤمنين هستند و نازل ميشوند، آنها هم تحت
ولايت مطلق ذات اقدس الهي است؛ اينكه فرمود:
﴿إِنَّ الَّذينَ قالُوارَبُّنَا
اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾؛چه
كسي اينها را انزال ميكند؟ چه كسي به اينها دستور ميدهد؟ چه كسي به فرشتهها
دستور ميدهد كه در جنگ «بدر» حاضر شوند؟ در جهاد اصغر چه كسي فرشتهها را فرستاد؟
در جهاد اوسط هم همان فرشتهها را ميفرستد, در جهاد اكبر هم همان شخص فرشتهها را
ميفرستد. انساني كه هراسناك است ميترسد, انساني كه گرفتار غم و اندوه است قلبش
را و اندوه قلبش را تطهير ميكند, شفاف ميكند, او را به صبر و امثال صبر موفق ميدارد،
اين كار خداي سبحان است. پس از طرفي ولايت مطلقه ذات اقدس الهي درباره شياطين،
كارش همان آيات قرائتشده است.
استقامت در مسير حق شرطِ بهرهمندي از بركات ولايتِ
الهياز
طرفي درباره مؤمنين ولايت ذات اقدس الهي اين است كه فرشتهها را براي مؤمنين نازل
ميكند؛ هم در دنيا، هم در حال احتضار, هم در برزخ, هم در ساهره قيامت, هم در بهشت. درباره بهشت كه
﴿فَادْخُلُوها
خالِدينَ﴾. نسبت به كلّ جهان هم فرمود شما اگر به راه برويد؛ ما
باران را به موقع, آفتاب را به موقع, ابر را به موقع, نسيم را به موقع, روزي شما
ميكنيم، چون كلّ اينها در تحت تدبير ذات اقدس الهي است.در سوره مبارکه «جن» فرمود:
﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي
الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾[25]؛اگر اينها به راه باشند; يعني به
مقداري كه راه الهي را بايد طي كنند بيراهه نروند, كجراهه نروند, ما باران
رحمت را نازل ميكنيم؛ اما وقتي ببينيم كه رحمتهاي ما را هدر ميدهند، به اين ابرها دستور ميدهيم كهباران را بر
روي دريا بريزد. شما روايت وجود مبارك امام سجاد(عليه
السلام) را ملاحظه بفرماييد،فرمود: هر گياهي
روزي دارد، اگر امّت اين منطقه بيراهه رفتند، ذات اقدس الهي دستور ميدهد تا باران
در كويرها ببارد يا در درياها ببارد كه نصيب مردم نشود؛ ولي صريح وعده قرآن اين
است كه
﴿وَ أَنْ لَوِ
اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾؛ بارانِ
پر, سدها را پر ميكنيم؛ فرمود شما خودتان را اصلاح كنيد، باران به عهده ما؛ اما
اگر كمفروشي باشد, گرانفروشي باشد, اختلاس باشد, بدرفتاري باشد دل شما ميخواهد كه
سد پر شود، اينچنين نيست
:﴿وَ أَنْ لَوِ
اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾؛ اينجا
هم
﴿الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ
اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾؛ آمدن فرشته،
مشروط به استقامت ماست, آمدن باران، مشروط به استقامت ماست, غم و حزن از طرف
برداشته شود مربوط به استقامت ماست, در بخشهاي ديگر هم بر اساس اين تلازم فرمود:
همه همينطورند
﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا
لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ
بَرَكاتٍ﴾[26]مردم
سرزمين, اگر اختلاس نكنند, سرقت نكنند, كمفروشي و گرانفروشي
نكنند همه روزيها تأمين است، اين آيات قرآن است و صريحاً وعده داد:
﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا
لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ﴾؛بعد درباره اهل كتاب هم اينچنين
است، فرمود:
﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ
وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ﴾[27] ما اينچنين ميكنيم, بنابراين يك مدير كل است كه دارد عالم را اداره
ميكند. جهان را, انسان را, فرشتهها را, ابر و باد و مه و خورشيد را, شياطين را
با نظم دارد اداره ميكند؛ اگر يكجا سخن از
﴿قَيَّضْنا
لَهُمْ قُرَناءَ﴾ است, يك جا هم
﴿تَتَنَزَّلُ
عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾ است؛ اگر يك جا قحط و غلاست، يك جا هم
﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾
است؛ فرمود براي ما فرق نميكند هر كسي در هر زمان و زميني به دين خود عمل كند و بيراهه
نرود، ما نعمتهاي الهي را براي او نازل ميكنيم؛ تازه اينها كه ما داديم، اينها
از آن جهت كه «ضِيْف» ما هستند، اختصاصي به مرگ ندارد، ماه مبارك رمضان انسان جزء «ضيوفالرحمان»
است؛ حاجيان و معتمران ـ كه روزي به حقّ قرآن و عترت اين حرمين از شرّ آل سعود
نجات پيدا كند ـ جزء ضيوفالرحماناند. به ضيف «نُزُل» ميدهند. در دنيا كساني كه
راه صحيح را طي ميكنند جزء ضيوفالرحماناند, در حج و عمره جزء ضيوفالرحماناند،هميشه
جزء ضيوفالرحمان هستند؛منتها آن
زمان و اين زمين, مظهر قويتر براي ضيافت است، وگرنه ماه پربركت رجب در پيش استو فردا هم اول ماه پربركت رجب است، تا ميتوانيد
مخصوصاً كسي قدرت جواني دارد، روزههاي اين ايام، مخصوصاً مبعث و ايام اعتكاف
فراموش نشود؛ درس و بحث گوشهاي از راه است، اساس راه جاي ديگر است. اگر آن اساس
را ما رعايت كنيم،آن وقت لذّت علم را آدم ميچشد, لذّت طهارت را ميچشد, اگر لذّت
طهارت را چشيد، با هيچ چيزي آن را معاوضه نميكند, عالَم را به او بدهي براي آنها
گزنده است، بوي بد ماسوا را هم استشمام ميكند؛ ماه رجب چنين خصيصهاي دارد. فرمود
اينها همه تحت ولايت من هستند, پس همه امور را كه شما حساب كنيد؛ آسمان و زمين و
باد و باران همه را حساب كنيد، قرآن تنظيم كرده و فرمود شما بيراهه نرويد، همه چيز
را من تأمين ميكنم، اين وعده صريح قرآن كريم است.بنابراين اگر درباره عدهاي
فرمود:
﴿قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ﴾؛
درباره عده ديگر هم فرمود:
﴿تَتَنَزَّلُ
عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ﴾.تبيين آغاز و انجام بهرهمندي از بركات ولايتِ الهياينطور
نيست كه حالا ملائكه براي يك گروه خاص، فقط در قيامت نازل شود، نه, در دنيا هم
نازل ميشود، در قيامت هم نازل ميشود؛تازه اينها «نُزُل» پروردگار محسوب ميشود؛
از آن به بعد كه
﴿إِنَّ الْمُتَّقينَ في
جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[28]؛
آنجا فرشته نيست تا پذيرايي كند، مَلَك و فَلكي در كار نيست تا پذيرايي كند، اگر
كسي «عنداللّهي» شد, «عند ربّ» شد، كسي نيست كه از اينها پذيرايي كند،
فقط ذات اقدس الهي است كه «رزقنا الله و ايّاكم تحت عرشه و مستقرّ رحمته»!