موضوع:تفسير
آيات 9 تا 13 سوره فصلت
﴿قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ
في يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ (9) وَ
جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها
في أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ (10) ثُمَّ اسْتَوي إِلَي
السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً
قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ (11) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في يَوْمَيْنِ وَ
أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ
وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (12) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ
أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (13)﴾ دعوت قرآن از دانشمندان بر حلّ مسئله خلقت نظام
سپهریسوره
مباركه «فصّلت» از آن جهت كه در مكّه نازل شد و عناصر محوري سوَر مكّي, اصول دين و
خطوط جامع اخلاق و فقه و حقوق است و مهمترين مسئله مكّه مسئله توحيد بود كه اثبات
وحدت خداي سبحان, وحدت «ربّالعالمين» و وحدت
﴿رَبُّ
كُلِّ شَيْءٍ﴾
[1]است؛ لذا آيات گوناگوني در اين زمينه ارائه شده است. قرآن كريم صورت مسئلهای
را مطرح كرد، بعد همه دانشمندان را فراخوان نمود كه در اين مسئله نظر بدهيد و آن
را حل كنيد که آن مسئله, پيدايش نظام سپهري است؛ فرمود چه كسي اين كار را كرده؟
فرض كنيد که يك آبی است، خيلي سالها بايد بحث كرد كه آن آب چيست؟ آبي است
اولاً؛ تخت فرمانروايي است كه روي اين آب است، ثانياً كه فرمود:
﴿وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَي الْماءِ﴾؛
[2]فرمود قبل از هر چيزي خدا آب را خلق كرد، آن كدام آب است؟ آسماني نبود, زميني
نبود, ابري نبود, بادي نبود
﴿وَ جَعَلْنا مِنَ
الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ﴾،
[3]قبل از هر چيزي آب را آفريد و تخت فرمانروايي را بر آب مستقر كرد كه اين تخت از
چوب و فلز و امثال آن نيست، براي اينكه آن وقتي كه اين «عَرش» ساخته شد آسماني
نبود, زميني نبود, جِرمي نبود. قرآن كريم ميفرمايد اينها را چه كسي كار كرد؟
بررسي كنيد و ببينيد که صاحب اين كار و صنعت كيست؟ پس آبي را اول خلق كرد و تخت
فرمانروايي را
﴿كانَ عَرْشُهُ عَلَي الْماءِ﴾
بر اين آب گذاشت, اين آب از آبهاي دريا و چشمه و چاه و باران و امثال آن
نيست، زيرا آن روز نه زميني بود, نه آسمان و نه ابري و نه بادي و اين تخت هم از
سنخ فلز و چوب نيست، زيرا آن روز و مرحله نه آسمان بود و نه زمين. بر اين تخت
فرمانروايي, ذات اقدس الهي در فصل سوم ـ نه فصل اول و دوم كه منطقههاي ممنوعه
هستند مقام ذات، نه! صفات ذات كه عين ذات است و احدي به آنجا دسترسي ندارد، نه! ـ
مقام فرمانروايي, تدبير, خالقيّت, ربوبيّت, افاضه كه همه اينها فعل خداست كه از
آنها تعبير ميشود
﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ
وَ الْأَرْضِ﴾[4]اين فيض خدا بر اين «عَرش» مستقر شده است،
﴿اسْتَوي﴾
يعني «إسْتَوْلَی»، اين مرحله سوم بود. مقام تدبير الهي كه بر «عَرش»
مستولي شد و «عَرش» هم ﴿
عَلَي الْماءِ﴾ است،
بستهاي را خلق كرد كه هنوز نام ندارد که آن بسته را ميگويند «رَتْقِ» نظام سپهري
است كه در سوره «انبياء» فرمود:
﴿أَ وَ لَمْ
يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً
فَفَتَقْناهُما﴾؛
[5]يعني اين مجموعه بستهاي بود به نام آسمانها و زمين كه اگر اين چيز بسته را باز
كنيم آسمان و زمين ميشود, اين «رَتْق» را اول خدا آفريد, اين «مرتوق» را; يعني
اين بسته را و بعد فرمود ما اين بسته را باز كرديم
﴿فَفَتَقْناهُما﴾،
وقتي باز كرديم نام يك گوشه آن «دُخان» است و آن گوشه ديگر را نام نبرد، فرمود آن
گوشهاي كه فعلاً نامي از آن برده نشد ميشود زمين, آن گوشهاي كه از آن نام برديم
به نام «دُخان» است. ما وقتي اين بسته را باز كرديم؛ يكي شد بسته زمين، يكي شد
بسته آسمان و بسته آسمان هم «دُخان» بود, گاز بود, دود بود و مانند آن, «دُخان»ي
نيست كه از سوخت و سوز چوب و امثال چوب حاصل شود؛ آن روز چوبي نبود, درختي نبود,
موادّ سوخت و سوزي نبود, گازوئيلي نبود, نفتي نبود, گازي نبود, زغال سنگي نبود كه
دود توليد كنند، يك «دُخان» خاص بود كه ما نميدانيم آن «دُخان» چيست و علم موظف
است كشف كند، چون قرآن دعوت كرد و فرمود مگر نميبينيد! مگر فكر نميكنيد! مگر
بررسي نميكنيد! مگر تأمل نميكنيد! مگر تدبّر نميكنيد! اين دانشگاهها را دعوت
كرد به كشف رمز و راز نظام سپهري كه برويد به دنبال اين و ميتوانيد كشف كنيد كه
اين دود چه چيزي بود؛ ميتوانيد كشف كنيد آن دوراني كه اينها بسته بودند چند
ميليارد سال بود؛ ميتوانيد كشف كنيد دوران «رَتْق» كه به «فَتق» تبديل شد چند
ميليارد سال بود، چون اگر در دسترسي نبود كه نميفرمود برويد فكر كنيد, مگر نميبينيد!
بايد رأي دهيد، من از شما رأي ميخواهم, نظر ميخواهم ببينيد چند ميليارد سال طول
كشيد تا اين «رَتْق», «فَتق» شود و اين بسته باز شود. آن قسمتي كه به نام آسمان
است و هنوز آسمان نام نگرفته «دُخان» است و ما به اين «دُخان» و آن ماده زمين
گفتيم كه شما كه بسته بوديد و حالا باز شديد، بياييد حضور من تا درباره شما تصميم
بگيرم:
﴿فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً
قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِين﴾؛ عرض كردند ما تابع هستيم و هر كاري را
كه شما دستور بدهيد، ما به آن صورت در ميآييم. آن «دُخان» و دود را
﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾؛ هفت
آسمان را از آن ساخت و اين نظام سپهري از همين «دُخان» ساخته شد، «مصابيح» و «شمس»
و «قمر» از يك مشت دود درست شد، نه از جاي ديگر! اين «دُخان» بود كه به صورت «شمس»
در آورده شد, اين «دُخان» بود كه به صورت «قمر» و ساير «كواكب» در آورده شد و همه
اينها را فرمود در آسمان اول هستند كه
﴿زَيَّنَّا
السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ﴾،[6]همه اينها در آسمان اول
هستند؛ شش آسمان فعلاً در دسترس شما نيست، از راه ديگر بايد باخبر شويد. آن گوشهاي
كه ما باز كرديم «دُخان» بود که به
صورت نظام آسمانها درآمد، آسمانها را
كه منظم كرديم و براي هر كدام مسئولي به نام فرشته خلق كرديم كه
﴿كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ﴾؛
[7]فرشتههاي فراواني خلق كرديم، تدبير و اداره امور هر آسماني را به فرشتههاي آن
آسمان داديم
﴿وَ أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ
أَمْرَها﴾ که فرمود برويد به دنبال اين و اينها را كشف كنيد! مگر
نميبينيد! چرا در اين زمينه رأي نميدهيد؟!
﴿أَ
وَ لَمْ يَرَوْا﴾
[8]يعني همين!
﴿أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا﴾
[9]يعني همين! يعني اگر شما در اين زمينه كار كنيد نتيجه ميدهد و دسترسي ممكن است.
دعوت قرآن به فهميدن نحوه خلقت نظام سپهری دال بر
امکان آناينها
جزء عالم شهادت است و جزء اسرار غيب نيست. اسرار غيب براي انبياست و طرزي ذات اقدس
الهي انبيا را از اسرار غيب باخبر ميكند، مثل اينكه كسي كه اهل يك شهر است، كوي و
برزن آن شهر را كاملاً بلد است و به ديگري آدرس ميدهد. الآن شما كه در اين شهر
مقدس قم زندگي ميكنيد، حرم و اطراف حرم و خيابانهاي شرقي و غربي و شمالي و جنوبي
آن را آشنا هستيد، يك مسافر و زائري كه بيايد شما بخواهيد آدرس بدهيد كاملاً مسلّط
هستيد و ميگوييد که در قسمت شرق حرم فلان بخش است, در قسمت غرب حرم فلان بخش است,
شمال حرم اينچنين است يا جنوب حرم اينچنين است، اين محيط در كفِ دست شماست؛ امّا
ذات اقدس الهي وقتي با انبيا سخن ميگويد، اين اسرار غيب, گذشتهها و معدومها را
در كفِ دست پيغمبر خدا ميگذارد. در جريان «طور» به وجود مبارك پيغمبر اسلام(عليه
و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) ميفرمايد:
﴿ما
كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ﴾؛
[10]ولي قصه از اين قبيل است!
﴿ما كُنْتَ بِجانِبِ
الْغَرْبِيِّ﴾؛
[11]ولي قصه از اين قبيل است!
﴿ما كُنْتَ ثاوِياً
في أَهْلِ مَدْيَنَ﴾؛
[12]ولي قصه از اين قبيل است!
﴿ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ
إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ﴾ [13]ولي قصه از اين قبيل
است! تمام كوچه و پسكوچههاي عالم غيب را دارد به پيغمبر خبر ميدهد كه كوچه پسكوچههاي
جهان غيب در مُشت پيغمبر قرار ميگيرد. ميگويد در كوه «طور» نبودي; ولي حرف از اينجاست!
در واديِ ايمن نبودي؛ ولي قصه اين است! تو در مدين نبودي؛ ولي قصه اين است! هنگام
تكفّل مريم نبودي؛ ولی قصه از اين قبيل است! كوي و برزن جهان غيب را در دست
پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قرار ميدهد، اين علمي نيست كه انسان به حوزه
يا دانشگاه برود درس بخواند و ياد بگيرد؛ نه ما را تشويق كردند, نه ما را ترغيب
كردند, نه در خودمان آن قدرت را ميبينيم, نه به ما راه ميدهند! اينها چيزهايي
است كه مخصوص انبيا و اولياست؛ امّا فهميدن نظام سپهري اين كار حوزه و دانشگاه است،
فرمود مگر نميبينيد! مگر بررسي نميكنيد! مگر نميبينيد خدا يك گاز را به اين
صورت در آورد! يعني علم ميتواند اينها را كشف كند که اينها علوم قرآني و علوم
ديني ميشوند. اگر بحث كنند كه چگونه يك مشت گاز به صورت نظام سپهري در ميآيد، علم
ديني ميشود.
دلالت خطاب الهی به زمين بر تمام نشدن خلقت آن قبل
از آسمانبعد
فرمود ما فرشتههايي را خلق كرديم
﴿وَ أَوْحي
في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ از اينکه به زمين و آسمانی كه يك
مشت دود بود فرمود بياييد من كارتان دارم، معلوم ميشود كارِ زمين هنوز تمام نشده
است. اين
﴿ثُمَّ﴾ براي تراخي در
خبر و گزارش است، نه اينكه كار زمين تمام شده و بعد به آسمان پرداخت, چون اگر كار
زمين تمام شده بود، ديگر به زمين و آسمان, به زمين و اين «دُخان» دستور نميداد که
بياييد من كارتان دارم
﴿ائْتِيَا﴾،
پس معلوم ميشود که كار زمين و آسمان هم تمام نشده, بلکه كار آسمان تازه شروع شد
﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾ كار
زمين هم بايد از اين به بعد شروع شود كه فرمود:
﴿وَ
الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها﴾
[14]و در جريان زمين در بخش پاياني سوره مباركه «طلاق» فرمود: ﴿وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ﴾.
[15]در قرآن تصريح نشده كه
زمين درجات و طبقات هفتگانه دارد؛ ولي در دعاي «فرج» و در ادعيه ديگر هست که خدا
«رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ مَا فِيهِنَّ وَ رَبَّ
الْأَرَضِينَ السَّبْعِ وَ مَا فِيهِنَّ» [16]است؛ ذيل همان آيه
دوازده سوره «طلاق»، وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) وقتي اين جمله را قرائت
فرمود:
﴿وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ﴾؛
يعني «سماوات سبع» را خدا آفريد و آسمان را هفت طبقه خلق كرد و زمين را هم مثل آن,
وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) دستان مبارك خود را بالا بردند و فرموند:
«الدُّنْيَا وَ السَّمَاءُ الدُّنْيَا عَلَيْهَا فَوْقَهَا
قُبَّة...»
[17]معلوم ميشود ما هفت طبقه زمين و هفت طبقه آسمان داريم و اگر در ادعيه هم آمده است
«وَ رَبَّ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ» ناظر به همين
بخش است. اگر كار زمين تمام شده بود، ديگر به زمين و آسمان دوتايي دستور نميداد
كه بياييد من كارتان دارم اينها
﴿ائْتِيَا طَوْعاً
أَوْ كَرْهاً﴾، اينها هم
﴿قالَتا
أَتَيْنا طائِعينَ﴾، پس معلوم ميشود كه كار زمين هنوز تمام نشده
است. اگر در سوره مباركه «نازعات» دارد:
﴿وَ
الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها﴾ كه «دحو الأرض» همان «تسطيح» آن
است, «كُرويت» است, «تسويه» آن است نه مكعّب بودن يا مسطّح بودن آن، بلكه كُروي
است و كلمه «طَحا» ـ «طَحْو» ـ كه فقط يك بار در قرآن كريم استعمال شده است همان
معناي «دحو» را ميرساند
﴿وَ الشَّمْسِ وَ
ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها ٭ وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها
٭ وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها ٭ وَ السَّماءِ وَ ما بَناها ٭ وَ
الْأَرْضِ وَ ما طَحاها ٭ وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾،[18]«طَحْو الأرض» همان «دحو الأرض» است و فقط يك بار كلمه «طَحْو» در قرآن
استعمال شده است. اگر در سوره «نازعات» فرمود:
﴿وَ
الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها﴾ معلوم ميشود كه «تسويه» زمين, هفت
طبقه زمين و تتميم همه كارهاي زمين، بعد از كارهاي آسمان صورت پذيرفت؛ اگر كار
زمين تمام شده بود ديگر به زمين و ماده آسمانها خطاب نميكرد که
﴿ائْتِيا﴾ بياييد من كارتان دارم، اين
را ذات اقدس الهي تنظيم ميكند.
استثنای آسمانِ مسدود به روی کفار از دعوت
کلّی به شناخت آنبعد
ميفرمايد يك سلسله اموري است كه ما نه از شما ميخواهيم بفهميد، نه كار حوزه و
دانشگاه است اينها را بفهمند، اين يك راه ديگري دارد! ما يك آسمانهاي ديگري داريم
كه درب آن آسمان فقط به روي مؤمنين باز است، درب آن آسمان به روي كفار باز نيست؛
فرمود:
﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾؛
[19]آن آسماني كه درب آن به روي كفّار باز نيست اين آسمان طبق هيئت و نجوم نيست. الآن
شما ميبينيد دانشمندان در آنجا ترمينال دارند و رفت و آمد دارند، با مسافر و بيمسافر
آنجا وسيله ميبرند، پس اينكه فرمود ما درب آسمان را به روي كفّار باز نميكنيم،
اين آسمانِ طبق نجوم و هيئت و امثال آن نيست، آن را نه از ما خواستند که با علم
حوزه و دانشگاه بفهميم و نه مقدور ماست كه بفهميم. از وجود مبارك
اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كسي که از شام آمده بود سؤال كرد: «كَمْ بَيْنَ
السَّمَاءِ وَ الْأَرْض»؛ بين آسمان و زمين چقدر فاصله است؟ وجود مبارك حضرت امير
به امام مجتبي(سلام الله عليه) اشاره كرد که شما جواب بدهيد, امام مجتبي(سلام الله
عليه) که كودكي بود و در آن مجلس حضور داشت، فرمود:
«دَعْوَةُ
الْمَظْلُومِ وَ مَدُّ الْبَصَرِ».
[20]اينكه سؤال كرد فاصله بين آسمان و زمين چقدر است، اگر منظور آسمان نجوم و هيئت است
تا آنجا كه چشم تو ميبيند فاصله است و اگر منظور آسمان غيب است، آه مظلوم است!
اين از غُرر روايات ماست! وقتي سؤال كرد که «كَمْ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض»,
اين را وجود مبارك امام مجتبي در دوران كودكي فرمود که
«دَعْوَةُ
الْمَظْلُومِ وَ مَدُّ الْبَصَرِ»؛ يعني آن آسماني كه خدا فرمود:
﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾؛
فاصله بين زمين و آن آسمان, آه مظلوم است؛ اگر اين آسماني كه هيئت و نجوم از آن
خبر ميدهد
«مَدُّ الْبَصَرِ» است، الآن همه ما به
جهت يمن, فلسطين و امثال آن مظلوم هستيم! اصلاً يك چيز عجيب انسان ميشنود كه يك
كشور به ظاهر اسلامي و متولّي حرمين از هوا و دريا و صحرا به يك كشور مسلمان كه
اكثري اينها پيرو اهل بيت هستند حمله كند! اين آه بايد اثر كند! مخصوصاً آه شما
علما و فضلا و متديّنين! ما از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم که به حقّ همه انبيا,
اوليا, صحف آسماني و قرآن و عترت مخصوصاً بيبي(سلام الله عليها) كه گذشته به
شهادت او مرتبط است و آينده به ميلاد اين بيبي(سلام الله عليها)، خدا را به اينها
قسم ميدهيم اين يمنيهاي مظلوم را از خطر بيگانهها نجات مرحمت كند!
فرمود
بين آسمان و زمين اگر منظور آسمان ظاهر است، راه نجومي دارد و اگر آسمان غيب است
كه
﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾
و آه مظلوم است که اين آه به آنجا ميرسد
«دَعْوَةُ
الْمَظْلُومِ وَ مَدُّ الْبَصَرِ» که آن را با علم نميشود تشخيص داد، آن
راه علمي ندارد و راه تجربه نيست، آن يك راه ديگري دارد.
دعوت قرآن به امور جزئی در خلقت و نظم در آناين
صورت مسئله است كه ذات اقدس الهي ارائه كرد، بعد آن را جزئی كرده و فرمود:
﴿أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ
٭ وَ إِلَي السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ ٭ وَ إِلَي الْجِبالِ كَيْفَ
نُصِبَتْ ٭ وَ إِلَي الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ﴾ [21]اينها فروعات و امور
ريزشدهٴ اين صورت مسئله است؛ امّا اين صورت مسئله و اين بسته را فرمود حل
كنيد، مگر نميبينيد! مگر فكر نميكنيد! پس اينها راه علمي دارد كه اگر اينها مطرح
شود كه آن آب چيست؟ آن «عَرش» چيست؟ آن گاز چيست؟ آن «دُخان» چيست؟ آن آسمان اول
كه همه ستارههاي ثابت و سيّار در آنجا هستند آن چيست؟
چگونگی جمع بين خلقت آسمان و زمين در چهار روزميماند
اين دو روز که در بيان اين دو روز خيليها تلاش و كوشش كردند. به حسب ظاهر در قرآن
كريم چند طايفه است كه بخشي از طوايف در بحث ديروز نقل شد؛ يك طايفه از آن طوايف
فراوان اين است كه كلّ اين مجموعه را ذات اقدس الهي فرمود ما در يك روز اين آسمان
و زمين را خلق كرديم:
﴿يَوْمَ خَلَقَ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾؛
[22]روزي كه خدا آسمان و زمين را خلق كرد که اين روز ديگر در مقابل شب يا چيزهاي ديگر
نيست، بعد اين را باز كرد و فرمود:
﴿خَلَقَ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾، [23]در بخش سوم بازتر كرد و
فرمود:
﴿خَلَقَ السَّماواتِ
وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾، [24]بعد در بخش ديگر بازتر
كرد و فرمود:
﴿خَلَقَ الْأَرْضَ في يَوْمَيْنِ﴾,
﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في يَوْمَيْنِ﴾؛
اينها را كه باز كرد، هر كدام از آن روزها شايد ميلياردها سال باشد، ميماند دو
روز ديگر؛ اين شش روز، دو روز آن كه براي زمين بود, دو روز آن براي آسمان, ما يك
چهار روزی داريم كه گفته شد و مخلوقي داريم كه زمان او گفته نشد؛ آن چهار
روزي كه گفته شد، ظاهراً همين است كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) فرمود که
فرمود:
﴿وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في
أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ اين ميتواند به قرينه
«قوْت» و به قرينه «سائل» ناظر به فصول چهارگانه باشد.
[25]
كساني كه در صدد اقتصاد هستند, تأمين میكنند و از خداي سبحان «قوْت»
طلب ميكنند، «قوْت» اينها را در فصول چهارگانه مشخص كرد که هر كسی برود و كار
كند بهره ميگيرد; منتها ديگران حالا که به اينها كار نميدهند، جلوي كار اينها را
نگيرند!
﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾.
حرفي كه جناب زمخشري زد و خيليها بعد از او پذيرفتند كه اين
﴿قَدَّرَ فيها أَقْواتَها﴾ را به اين
صورت برگرداند كه يعني دو روز براي زمين, دو روز هم براي برقرار كردن كوهها و
چشمهها و تنظيم فصول كه جمعاً ميشود چهار روز؛
[26]
مثل اينكه مسافري بگويد من از شهرم تا بصره دو روز رفتم و تا كربلا چهار روز رفتم;
يعني دو روز اول براي شهرم تا بصره بود, دو روز دوم از بصره تا كربلا بود كه
مجموعاً ميشود چهار روز.
ناتمامی ديدگاه چهار روز دانستن خلقت زمين و تأمين
ارزاقحرف
زمخشري اين است كه دو روز براي زمين بود, دو روز هم براي
﴿قَدَّرَ
فيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾
بود, جمعاً شده چهار روز كه اين خيلي مطابق با فصاحت و ادبيات قرآن كريم نيست و بر
فرض هم باشد، آن وقت اين سؤال باقی ميماند كه در طايفهاي كه قرآن كريم
فرمود:
﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما
بَيْنَهُما في سِتَّةِ
أَيَّامٍ﴾، اين
﴿بَيْنَهُما﴾
چند روز طول كشيد؟ اين در قرآن مجهول ميماند و اين را ديگر نگفت! غافل از اينكه
﴿بَيْنَهُما﴾ هوا و فضا هست که در بحث
ديروز اشاره شد، در همين «جوشن كبير» به ذات اقدس الهي عرض ميكنيم
«يا مَنْ لَهُ الْهَواءُ وَ الْفَضاءُ»،[27] اين هوا چيست؟
اين فضا چيست؟ اين جوّ چيست؟ از مدار زمين گذشتيم حكمی دارد و داخل مدار
زمين هستيم حكم ديگری دارد، اينها مخلوقات الهي هستند! اينها را چه موقع خلق
كرد؟ در چه روزي خلق كرد؟ اگر مجموع نظام سپهري مطرح است، آن دو روز براي «بَيْنَ
الْأَرْض و السَّمَاء» است؛ امّا تنظيم فصول چهارگانه جزء آن روزها نيست، اين
فصول چهارگانه روزِ سال و ماه دارد، اين سال و ماه و فصول چهارگانه چه كار به آن
روز ميلياردي دارد؟! آن روز ميلياردي را بايد با روزهاي ميلياردي سنجيد. اين «سماوات
و أرض» كه در شش روز است؛ يعني شش تطوّر ميلياردي، دو روز آن براي زمين است، دو
روز آن براي آسمان است و دو روز آن براي هوا و فضا و جاذبه و امثال آن است؛ امّا
اين
﴿قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ
أَيَّامٍ﴾، آيا اين روزهايي كه بخواهد فصول چهارگانه را تنظيم كند
با آن روزها اصلاً ارتباط ندارد تا شما بگوييد جمع اين دو روز و آن دو روز ميشود
چهار روز.
تبيين نظم طوايف آيات دال بر خلقت زمين و آسمانبنابراين
اين طوايف چندگانه نظم خودشان را پيدا ميكنند؛ يك طايفه اين است كه از مجموع خبر
ميدهد و ميفرمايد:
﴿يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ
وَ الْأَرْضَ﴾[28]که اين يك جمعنگري است؛ طايفه ديگر فرمود آسمان و زمين را در شش روز خلق
كرد؛ طايفه سوم دارد آسمان و زمين
﴿وَ ما
بَيْنَهُما﴾ را در شش روز خلق كرد؛ طايفه ديگر ميفرمايد زمين دو
روز, آسمان دو روز و از آن
﴿بَيْنَهُما﴾
سخن به ميان نيامده که قهراً آن دو روز ميشود
﴿ما
بَيْنَهُما﴾، آن وقت اين
﴿قَدَّرَ
فيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ ميشود براي فصول
چهارگانه و جزء آن ايام به حساب نميآيد.
فحص در خلقت آسمان و زمين جزء مطالبات قرآنامّا
اينها جزء مطالبات قرآن كريم است، ميگويد چرا درباره اينها «فحص» نميكنيد؟! مگر
نميبينيد؟! وقتي كه ببينيد، خالق, مدير و مدبّر آن را ميفهميد؛
﴿أَ وَ لَمْ يَرَوْا﴾,[29]﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا﴾,
[30]﴿أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا﴾؛
[31]يعني اينها را فكر كنيد
که اين ميشود علوم قرآني, اين ميشود علوم دانشگاهي, اين ميشود علوم تجربي, اين
ميشود هيئت و نجوم ديني كه آن آب چيست؟ آن «عَرش» چيست؟ البته بخشي از اينها از
حوزه علوم تجربي بيرون است؛ در هر حال اينها جزء مطالبات قرآن كريم است. فرمود:
﴿أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ
الْأَرْضَ﴾ و در سوره مباركه «انبياء» هم ملاحظه فرموديد که آنجا
تعبير به رؤيت است مگر نميبينيد؟! آيه سي سوره مباركه «انبياء» اين است:
﴿أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ
وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً﴾؛ اين مجموعه بسته بود ما آن را باز
كرديم، چرا نميبينيد؟! چرا رأي نميدهيد؟! چرا فكر نميكنيد؟!
﴿كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ
الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ﴾، بعد كوهها را
در زمين مستقر كرديم و مانند آن؛ اينها جزء مطالبات قرآني است، بعد وقتي ريز ميكند
ميشود
﴿أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ
كَيْفَ خُلِقَتْ ٭ وَ إِلَي السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ ٭ وَ إِلَي
الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ ٭ وَ إِلَي الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ﴾ و
مانند آن. و اينكه فرمود در «سماوات» ستارهها هستند، اين هيئت قبلي يك پيشفرضها
و اصول موضوعيهاي داشت كه همانطور دستنخورده به فلسفه, فقه, تفسير و حديث آمده
است. شما وقتي
بحار مرحوم مجلسي را نگاه ميكنيد، مخصوصاً
«سماء و عالم» [32]را ميبينيد اين عين
فرمايشات علماي بطلميوسي
[33]
را دارد نقل ميكند و در تفسير كه ميبينيد مرحوم امينالاسلام و ديگران برابر
هيئت بطلميوسي دارند معنا ميكنند؛ در فقه بياييد، اگر محلّ ابتلا باشد اينچنين
است؛ به حديث و قسمتهاي ديگر و در فلسفه هم همينطور است، در كلام هم همينطور
است. خدا مرحوم مجلسي را غريق رحمت كند! چه در
بحار, چه در
مرآة العقول
میفرمايند فلكي در كار نيست, هشتم و نهمي در كار نيست، اينها «عَرش»
و «كرسي» را به همان فلك هشتم و نهم معنا ميكنند؛ الآن هم كه ما ميخواهيم معنا
كنيم، برابر پيشفرضها و پيشرفتهاي علمي معنا ميكنيم، چون غير از اين چاره
نداريم! غرض اين است كه نميشود گفت حالا اينها مقصّر هستند. هر كسي در رشته خودش
تلاش و كوشش ميكند و حرفهاي مربوط به ديگر رشتهها را به عنوان پيشفرض علوم
موضوعه ميگيرد كه صحّت و سُقم آن به عهده آنهاست، البته قبلاً هم به عرض شما رسيد
كه أقدمين يعني قبل از بطلميوس و اينها بحث «سماوات» و «أرض» را, بحث هيئت و نجوم
را در شعب فرعي رياضي نقل ميكردند، از بطلميوس به بعد در بخش طبيعي نقل ميكنند
که خيال ميكنند جِرم و جسم و امثال آن است. أقدمين مدارات رسم ميكردند، قدما اين
را فلك درآوردند و جِرم و جسم كردند و خيال كردند که فلك است, بعد مسئله
«خرق و التيام»
[34]مطرح شد, بعد مسئله مشكلات «معراج» مطرح شد در حالي كه هيچكدام از اينها
مشكلي ايجاد نميكند. غرض اين است كه اگر يك علم دقيقي روي اينها كار ميكرد و
بايد هم كار كند مشكلات كامل برطرف ميشود؛ هم مشکلات «معراج» حل ميشود, هم روابط
ديگر حل ميشود يا چيزي به عنوان مشكل سر راه نيست.
مقصود از زينت شدن آسمان به کواکب و تقييد آن به دنيافرمود
ما
﴿زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا
بِمَصابيحَ﴾ يا
﴿بِزينَةٍ
الْكَواكِبِ﴾[35]كه در سوره «صافات» گذشت؛ فرمود همه اين ستارهها در آسمان اول است، آسمان
چه خبر است فعلاً وضع آن روشن نيست؛ امّا ديگران ميگفتند «قمر» است و «عطارد» و «زهره»
و «شمس» و «مريخ» و «مشتري» و «زحل» که به همين نظم ميگفتند اين آسمانهاي هفتگانه،
اين ستارههاي هفتگانه را دارند كه سيّار هستند و ستارههاي ثابت در فلك هشتم
هستند و فلك نُهم كه از آن به فلك اطلس و «فلك الأفلاك» ياد ميكردند بيستاره
میباشند و همانطوري كه اطلس نقطه ندارد، فلك نهم هم بيستاره
است و مدير و محيط به همه افلاك است که اين حرف پيشينيان بود; ولي قرآن كريم كه
﴿هُوَ الْحَقُّ﴾ [36]است، ميگويد تمام اين
ستارهها چه ثابت چه سيّار در فلك اول است
﴿إِنَّا
زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا﴾ آسماني كه به شما نزديك است
﴿بِزينَةٍ الْكَواكِبِ﴾ [37]و اين را فرمود شما اگر
اظهارنظر كنيد كاملاً حل ميشود.
علت ناتمامی ديدگاه تمثيل دانستن
اطاعتپذيری زميناما
اين مسئله كه فرمود:
﴿ائْتِيا﴾؛
بياييد که اينها ميآيند، آيا اين تمثيل است كه مرحوم آقا سيّد عبدالحسين شرفالدين(رضوان
الله عليه) در آن كتاب و رساله خودشان گفتند كه گويا خدا به اينها گفته است يا
گويا اينها در جواب گفتند؟ نه! ظاهرش اين است که واقعيت دارد, حقيقت دارد, اينها
حرف ميزنند, حرف ميفهمند؛ امّا ما باخبر نيستيم، براي اينكه اينها شهادت ميدهند!
در «يوم القيامة» اين زمين شهادت ميدهد, اين مسجد شهادت ميدهد و اين مسجد شكايت
ميكند كه فلان همسايه ميآمد يا فلان همسايه نميآمد, اينها چيزی ميفهمند!
بيدارند! باخبرند! اينطور نيست كه حالا ما اگر زبان زمين را متوجه نيستيم زمين
حرف نزند. وقتي كه افراد به اعضا و جوارح خود ميگويند چرا عليه ما سخن گفتيد؟ در آيه
21 سوره مباركه «فصلت» كه محلّ بحث است فرمود:
﴿وَ
قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي
أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾، هر چيزي را خدا به حرف در ميآورد، ممكن
نيست چيزي مخلوق خدا باشد و نفهمد. آيات تسبيح مجاز نيست, آيات اسلام مجاز نيست,
آيات سجده مجاز نيست, آيات تحميد مجاز نيست, آيات انقياد و اطاعت مجاز نيست؛ اين
چند طايفه از آيات میفرمايند که زمين حرف ميزند, آسمان حرف ميزند؛
زمين حمد ميكند, آسمان حمد ميكند؛ زمين تسبيح ميكند، آسمان تسبيح ميكند؛ زمين
منقاد است، آسمان منقاد است؛ اين طايفه «أسلم» طايفه «سبَّحَ», گاهي با فعل ماضي، گاهي
با فعل مضارع, گاهي با فعل امر, گاهي با مصدر از همه اينها خبر داد؛ گاهي
﴿سَبِّحْ﴾,[38]گاهي
﴿يُسَبِّحُ﴾,[39]گاهي
﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَي﴾
[40]و گاهي به وسيله
﴿سُبْحانَ الَّذي﴾[41]از تسبيح موجودات به عنوان
﴿إِنْ مِنْ
شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[42]خبر داد، حالا ما زبان
آنها را متوجه نميشويم مطلب ديگری است و دليل بر اين نيست كه ما حالا اين
را حمل بر مجاز يا حمل بر تمثيل كنيم, اينها واقعاً چيز ميفهمند و واقعاً هم سخن
ميگويند; منتها ذات اقدس الهي زبان آنها را ميفهمد
﴿وَ
إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ﴾،[43]همه اينها را بگوييم
مجاز است؟!
بيان نمونههايي از اطاعتپذيری
تکوينی بعضی از جماداتفرمود
بعضي از سنگها از ترس خدا جابهجا ميشوند، همه اينها مجاز است؟! زبان تكويني است،
زباني است كه حرف ميزند و ديگران هم ميفهمند، اينجا ميفرمايد برخي از سنگها
از خشيت خدا ميترسند و حركت ميكنند! پرسش: آيا تشريع ديگری هم برای
ساير موجودات غير از انسانها هست؟ پاسخ: نه! تشريع نيست، بلکه زبان تكوين
است؛ فرشتهها حرف ميزنند و تكوين دارند, تشريع ندارند. گفت: بنواخت نور
مصطفی آن اُستن حنانه را ٭٭٭ کمتر ز چوبی
نيستی حنانه شو حنانه شو
[44]
اين داستان «اُستن حنانه» را که هم شيعه نقل كرده و هم سنّي نقل کرده است. وجود
مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به اين ستون تكيه ميداد و در
مسجدالنبي سخنراني ميكرد، بعد به حضرت عرض كردند ايستاده سخنراني كني خسته ميشويد،
منبري براي ايشان درست كردند و حضرت همين كه از ستون به طرف منبر آمد تا روي منبر
بنشيند، ضجّهای از اين ستون درآمد که همه شنيدند! حضرت رفت و اين
ستون را بغل كرد و او آرام شد! اين را همه آنها كه در مسجد بودند نقل كردند. بنواخت
نور مصطفی آن اُستن حنانه را ٭٭٭ کمتر ز چوبی
نيستی حنانه شو حنانه شو اين را همه نقل كردند و الآن هم كه شما ميبينيد
ميگويند ستون حنانه همين است! «حَنين» يعني ناله، حالا حضرت اين را بغل كرد و
آرام شد، اين هست و اينچنين نيست كه اينها مجاز باشد يا ـ معاذ الله ـ تمثيل بر
خلاف و امثال آن باشد. پرسش: از تعبير
﴿طَوْعاً
أَوْ كَرْهاً﴾ استفاده نمیشود که تشريعی در کار
است؟ پاسخ: نه, تشريع در كار نيست. براي اينكه در نظام هستي در فرشتهها هيچ
تزاحمي نيست. فرمود آنجا كه به سود شماست بايد بگوييد چشم! آنجا كه به ضرر شماست
بايد بگوييد چشم! ما مصلحت ميبينيم كه باران بيايد و تگرگ هم بيايد, در چهار مکان
ميوههای آنها آسيب ميبيند، بايد بگويي چشم! چون شما نميدانيد
مصلحت چيست, چهار شاخه درخت هم ميشكند، بايد بگوييد چشم! آنجا كه مِيل شماست
بايد بگويي چشم! آنجا كه ميل شما نيست بايد بگويي چشم! چون
موتاً طبيعياً غَدا اختِرامي ٭٭٭
قيْسَ إلى كلّية النِظام مَا ليس مَوْزوناً لِبَعْض
مِنْ نَغَم ٭٭٭
فَفي نِظامِ
الكُلِّ كُلٌّ مُنْتَظَم[45]
ما
يك چيز نابهنگام نداريم! البته در عالَم حركت تصادف و برخورد هست؛ يك باد كه
مأموريت دارد جايي را آباد كند، در راه چهارتا خوشه و شاخه را هم ميشكند، اين
بايد بگويد چشم و اين هم ميگويد چشم! اينطور نيست كه حالا بگويد چرا خوشه من
شكست, عالَم حركت اينطور است، آن بهشت است كه
﴿لا
لَغْوٌ فيها وَ لا تَأْثيمٌ﴾،[46]در فرشتههاست كه تصادفي در كار نيست. «كَرْه» آن فشار بيرون است، ما «كُرْه»
نداريم و از درون ما «كُرهي» نيست؛ «كَرهاً» نه «كُرهاً»! مادر با «كُره» فرزند ميپروراند؛
يعني با دردِ درون!
﴿حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً
وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً﴾؛[47]امّا «كَرْه» عامل بيرون است. اين خوشه شكسته و اين ميوه ريخته «كُره»
ندارد، بلکه از درون ميگويد چشم! ولي فشاري که از بيرون بر او تحميل ميشود اين ميوهها
را ميريزاند، پس تحميل میکند! ميگوييم باد وقتي ميآيد مواظب باشد
که به اين خوشه نخورد، اينكه باد نشد، بايد معصوم باشد! اين تگرگ كه ميآيد و هزارها
بركت به همراه دارد، بگويم که اين ميوه و شكوفه را نريزد، اينكه نميشود! در اين
صورت بايد همه موجودات معصوم باشند، اينكه با عالم طبيعت سازگار نيست؛ اين «كَره» و
تصادف در بيرون هست؛ ولي در درون هيچ موجودي «كُره» نيست. «كُره» آن رنج دروني است
كه هيچ موجودي ندارد و «كَره» آن موجود بيروني است كه در عالم حركت چارهای
جز آن نيست. فرمود اينها همه چيز ميفهمند و همه در راه ذات اقدس الهي مطيع هستند.
نتيجه اينکه دو روز براي زمين است, دو روز براي آسمان و دو روز هم برای «مَا
بَيْنَ الْأَرْض و السَّمَاء» است.