درس تفسیر آیت الله جوادی

94/01/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسير آيات 9 تا 13 سوره فصلت
﴿قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ (9) وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‏ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ (10) ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ (11) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‏ يَوْمَيْنِ وَ أَوْحي‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (12) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (13)

     تقسيم قرآنی انسان به لحاظ درون و بيرون
قرآن كريم در تقسيم, گاهي جهان را ملاحظه مي‌كند و گاهي هم افراد زندگي‌كننده در جهان را ملاحظه مي‌كند و همچنين تقسيمات گوناگوني دارد. از لحاظ انسان, يك سلسله تقسيم‌هايي در قرآن به لحاظ اعتقاد هست كه فرمود بعضي مؤمن‌ و بعضي كافر هستند،[1] كفر هم يا به صورت «الحاد» است يا به صورت «شِرك» است يا به صورت «نفاق» است و مانند آن؛ اين تقسيم انسان‌ها از لحاظ عقيده است. گاهي انسان‌ها را از نظر معرفت و انديشه تقسيم مي‌كند و مي‌فرمايد که بعضي ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ [2]شامل حال آنها مي‌شود و بعضي‌ها هم ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ﴾،[3]پس برخي‌ها «عاقل» و برخي «مُختال» هستند; عاقل بر اساس استدلال حركت مي‌كند و «مُختال» بر اساس خيال حركت مي‌كند، برخي‌ها خيال‌محور و بعضي عقل‌مدار میباشند; البته هيچكدام از اينها خالصِ محض نيستند، آن كسي كه عاقل است احياناً در حاشيه زندگيِ او تخيّل‌هايي هم كم و بيش راه پيدا مي‌كند و آن‌كه «مُختال» است گاهي هم ممكن است در حاشيه زندگي او عقل و خرد راه پيدا كند; ولي مدار اصلي زندگي بعضي‌ها عقل و استدلال است, محور اصلي زندگي بعضي‌ها تخيّل است كه اين شخص «مُختال» مي‌شود, پس انسان‌ها از نظر عقيده يا مؤمن هستند يا كافر و از نظر معرفت و علم و انديشه يا عاقل هستند يا «مُختال» که اين براي انسان است. امّا آنچه بيرون از انسان است، گاهي تقسيم به لحاظ زمين است و آسمان كه خدا زمين را چه وقت خلق كرد؟ چطور خلق كرد؟ مجموعه زمين و آسمان را چند روز آفريد؟ که اين نظام هستي در «سماوات» و «أرض» است. گاهي هم تقسيم به لحاظ دنياست كه دنيا را در پنج مرحله خلاصه مي‌كند و گاهي هم در دو مرحله خلاصه مي‌كند.

    ابتکار قرآن در تقسيم زندگی بعضی از انسانها در زمين و بعضی در دنيا
آن‌كه عاقل است، در زمين زندگي مي‌كند, زير آسمان زندگي مي‌كند و با نظام طبيعي و فراطبيعي ارتباط دارد; يعني با «تكوين» و حقيقت مرتبط است، ديگر تفكّر پوچي و قراردادی و اعتباري و امثال آن نيست، مگر اينكه در حاشيهٴ زندگي او قرار بگيرد. برخي‌ها در دنيا زندگي مي‌كنند و نه روي زمين, اين از ابتكارات قرآن كريم است! زمين, آسمان, «شمس» و «قمر» در حاشيهٴ زندگي آن‌هاست، اين شخص در دنياست! دنيا غير از زمين است, دنيا غير از آسمان است, دنيا غير از آب و هوا و دريا و صحراست. اين از ابتكارات قرآن كريم است كه بعضي در دنيا زندگي مي‌كنند، آن وقت زمين و آسمان در حاشيه زندگي آن‌هاست.

    بازگشت زندگی بعضی از انسانها به دو مرحله از زندگی دنيوی
بحث در آسمان و زمين كه هنوز ادامه دارد و به خواست خدا به پايان مي‌رسد; ولي درباره دنيا در سوره مباركه «حديد» آيه بيستم فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾؛[4]دنيا پنج مرحله دارد، انسان در كودكي يا نوجواني يكطور زندگي مي‌كند, در جواني يكطور زندگي مي‌كند, در ميانسالي يكطور زندگي مي‌كند, در سالمندي يكطور زندگي مي‌كند, در فرتوتي و كهنسالي هم يكطور زندگی مي‌كند، اين دنياست! اين مراحل پنج‌گانه با حصر ذكر شده است كه حيات دنيا همين است: «لعب» است و «لهو» است و «زينت» است و «تفاخر» است و «تكاثر» در اموال و اولاد است. در چند آيه ديگر اين پنج مرحله را خلاصه كرده است به اينكه بيش از دو مرحله نيست؛ فرمود دنيا غير از «لهو» و «لعب» چيز ديگري نخواهد بود: ﴿إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾، [5]بيش از دو مرحله نيست که در سوره مباركه «انعام»[6] هم آمده و در ساير سوَر هم آمده كه دنيا بيش از دو مرحله نيست.

    تبيين در دنيا بودن زندگی بعضی از انسانها
زندگي‌ و دين‌ برخي‌ها طبق آيه هفتاد سوره مباركه «انعام» اين است: ﴿وَ ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً﴾؛ اينها عقيده‌شان بازي است. شما نگاه كنيد كسي كه از نوجواني رفته به سراغ بازي، اين شخص وقتي پير شود و تازه به مقاماتی در فيفا هم برسد، در دنيا زندگي مي‌كند! اين هرگز در زمين زندگي نمي‌كند! اين اگر مي‌گويد زمين فوتبال بايد اين‌قدر باشد، اين بازي را مي‌طلبد و زمين در حاشيه زندگي اوست! بازي مي‌دانيد با قرارداد است كه مثلاً فاصله اين بازي‌ها با آن بازي‌ها چقدر باشد, در دو نوبت و نود دقيقه بايد باشد يا افراد بايد چند نفر باشند که همه قرارداد است، چون اينها هيچکدام واقعيت ندارد؛ همچنين فاصله بين دو دروازه اين قدر باشد و اگر اين توپ آن طرف رفت حساب نيست و از اين طرف وارد شود حساب است، اينها همه قرارداد است و اينها كه واقعيت ندارد؛ كسي كه در اين مدار زندگي مي‌كند، تا آن آخرين مرحله هم كه پيشكسوت اين كار بشود و براي او جشن بگيرند، در تمام اين مدت در دنيا زندگي كرده و زمين براي او در حاشيه بود؛ اين شخص مختالی است كه در دنيا زندگي كرده و اگر هم گاهي از عقل سخن گفت در حاشيه زندگي اوست و اگر گاهي درباره آسمان و زمين فكر كرد در حاشيه زندگي اوست؛ البته اين تنها برای بازي نيست، بلکه كسي كه از همان اول نوجواني رفته در كسب و به جاي «كوثر» به فكر «تكاثر» بود؛ يعنی به جاي اينكه «كوثر» طلب كند رفته به دنبال «تكاثر» که اين مال براي من است, آن مغازه برای من است, آن كالا براي من است, آن كشتي براي من است، همه اينها جزء عناوين اعتباري است و واقعيتی كه ندارد. پرسش: اين مورد اعتباری چگونه اثر تكويني دارد؟ پاسخ: اثر تكويني ندارد؛ لذا در موقعي كه مي‌خواهد برود دست او خالي است، اگر اثر تكويني داشت به همراه خود مي‌برد. بنابراين اين شخص در دنيا زندگي مي‌كند، اصلاً اهل زمين و آسمان نيست، بلکه زمين و آسمان در حاشيه زندگي اوست.

ناتمامی احتمال مسخره نمودن دين در آيه ﴿اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً﴾
اينكه در سوره مباركه «انعام» فرمود: ﴿اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً﴾، [7]به اين معنا نيست که نماز و روزه را مسخره كردند ـ آن يكي از محتملات است ـ اصلاً دينِ او بازي است! مثلاً از اين جوان فوتباليست سؤال بكن که نماز مي‌خواني؟ میگويد نه! روزه مي‌گيري؟ میگويد نه! مكّه مي‌روي؟ میگويد نه! نامحرم و محرم براي تو فرق مي‌كند؟ میگويد نه! پس دين تو چيست؟ میگويد گُل بزنم و ببرم! دين او همان بازي است، البته براي كسي كه اهل «تكاثر» است همين‌طور است، براي كسي كه هنرِ غير ديني دارد همين‌طور است, براي كسي كه بازي‌هاي سياسي, اجتماعي, فرهنگي و اقتصادي دارد و بازيگر اين رشته‌هاست ـ نه واقعاً سياستمدار ـ همين‌طور است. يك وقت است مرحوم مدرّس و امام و آقاي كاشاني است، اين سياست مطابق با شريعت است و دين است؛ امّا يك وقت است که مي‌خواهد برنده شود! اين شخص در دنيا دارد زندگي مي‌كند، دين دارد، امّا دينِ او همين بازي است، نه اينكه قرآن را به بازي گرفته است ﴿وَ ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا﴾. بنابراين يك تقسيم به لحاظ اشخاص از نظر اعتقاد است كه انسان يا مؤمن است يا كافر و زيرمجموعه فراواني دارد که اين يك فصل بود و يك تقسيم به لحاظ انديشه و خرد و تفكّر است كه برخي عاقل و بعضي «مُختال» هستند که زيرمجموعه فراواني دارند، اين هم دو فصل که اين مربوط به انسان است. درباره حقيقت‌هاي خارجي چندين آيه است كه مربوط به آسمان است, مربوط به زمين است, مربوط به «بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ» است که اينها حقيقت‌هاي خارجي، آيات الهي و مخلوق الهي است که زيرمجموعه فراواني دارند و اين هم فصل سوم است. بخش وسيعي از آيات و روايات مربوط به دنياست و دنيا هم يعني بازيچه! در حوزه اگر آمد به اين فكر است كه كدام لقب پيدا كند, چه وقت شود «آيت الله», چه وقت شود «عُظمي» و چه وقت میشود که به دستبوسي او بروند، اين شخص همين است! او فرقي با آن بازيفوتبال ندارد، بازي حالا انحاي آن فرق مي‌كند، وگرنه بازي, بازي است؛ پس اين شخص در دنيا دارد زندگي مي‌كند! شما اين بحث را بينيد آيا كسي فرق گذاشته كه بعضي در زمين زندگي مي‌كنند و بعضي در دنيا زندگي مي‌كنند؟ اين حرف‌هاي تازه قرآن است كه بزرگان به ما گفتند؛ دينشان بازي است، اگر از آنها سؤال كنيد شما مراسم ديني داريد؟ میگويند نه! عمل مي‌كنيد؟ نه, باور داريد؟ میگويند نه! براي شما تفاوت مي‌كند؟ میگويند نه! فقط گُل بزند و پول بگيرد، همين! دين او بازي است.

   توحيد ثمره زندگی در طبيعت با انديشه فراطبيعی
بنابراين بعضي‌ها در دنيا زندگي مي‌كنند ـ نه در عالَم طبيعت ـ و بعضي در طبيعت هستند؛ ولی فراطبيعي زندگي مي‌كنند. آن‌كه در طبيعت و نظام طبيعي است و فراطبيعي زندگي مي‌كند، مي‌گويد اين آسمان است, اين زمين است, اين حقيقت است, آفريدگاري دارد, خالقي دارد؛ امّا آن‌كه در بازي زندگي مي‌كند، مي‌گويد ما خودمان ساختيم! مثلاً ما هيئت مديره جمع میشويم و تصميم میگيريم كه بازي فلانطور باشد، همين! اين با قرارداد خود آنهاست؛ امّا آن‌كه در نظام طبيعي زندگي مي‌كند، مي‌گويد اين حقيقت است و اين حقيقت يك حقيقت‌آفرين مي‌خواهد و آن خداست؛ لذا در اول آيه محلّ بحث امروز دارد كه آيا كفر مي‌ورزيد به كسي كه زمين را خلق كرد؟! بنابراين اينها از نظر بحثي جاي توسعهٴ بيشتري دارد كه «الانسان إمّا مؤمن أو كافر» با زيرمجموعه‌اي كه دارد, «الانسان إمّا عاقلٌ أو مختال» با زيرمجموعه‌اي كه دارد، اين دو فصل كه كاملاً از هم جدا هستند. موجود خارجي يا حقيقي است يا قراردادي؛ حقيقي مثل زمين, آسمان, آب, هوا, دريا و صحرا که اينها حقيقت‌ و آيات الهي‌ هستند. بازي ـ لهو و لعب ـ انحا و اقسامي دارد؛ از شطرنج گرفته تا فوتبال تا بازي‌هاي ديگر تا مُشت‌زني! نماز مي‌خواني؟ میگويد نه! روزه مي‌گيري؟ میگويد نه! كار شما چيست؟ مشت بزنم و پول بگيرم. اين يك قرارداد است كه اگر اين‌طور مشت زدي و او را اين‌طور لِه كردي برنده مي‌شوي؛ اين قرارداد است و واقعيتي كه ندارد. بنابراين بعضي‌ها در دنيا زندگي مي‌كنند، نه روي زمين! آن وقت زمين و آسمان براي اينها, «أرض» و «سماء» و هوا و دريا در حاشيه زندگي اينهاست؛ امّا آنها كه عاقل هستند روي زمين زندگي مي‌كنند و مي‌گويند آيات الهي است؛ زير آسمان زندگي مي‌كنند و وقتي باران مي‌آيد خدا را شكر مي‌كنند، وقتي باران مي‌آيد مي‌گويند دعا هنگام باران مستجاب است و مي‌گويند: «صَبّاً هَنِيئاً»،[8] ديگر نمي‌گويند اين امر عادي است، بلکه مي‌گويند اين فيض الهي است، دعا هنگام نزول باران مستجاب است؛ اين شخص با باران زندگي مي‌كند, با زمين زندگي مي‌كند, با هوا زندگي مي‌كند, با فضا زندگي مي‌كند, با واقعيت زندگي مي‌كند؛ لذا قرآن كريم مي‌فرمايد شما كه روي زمين زندگي مي‌كنيد بايد به خالق زمين معتقد باشيد؛ امّا در مورد آنهايي كه در سوره مباركه «انعام» دارد دينشان بازي است، قرارداد است و هر كشوري هم قراردادي دارد و قرارداد مشتركي هم هست.

    ضرورت نگرش امور قراردادی در تفسير لهو و لعب بودن دنيا
بنابراين آنچه در سوره «انعام» آيه هفتاد آمده كه ﴿وَ ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً﴾ يا تعبيرات ديگري كه باز در همان سوره مباركه «انعام» درآيه 32 سوره مباركه «انعام» آمده و اين است ﴿وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾، اين آيه كجا را مي‌خواهد در بر بگيرد؟ زمين «لهو و لعب» است؟ زمين كه آيه الهي و مخلوق خداست! آسمان «لهو و لعب» است؟ دريا و صحرا و باران «لهو و لعب» است؟ اينها همه فيض الهي آيات الهي هستند، پس غير از زمين و آسمان كه حقيقت هستند و آيات الهي میباشند، يك امور قراردادي هم هست که اين امور قراردادي همه‌ جا هست؛ من بالا بنشينم, من اول بروم, نام مرا ببرند, اين القاب را به من بدهند، پس فرقي نمي‌كند؛ حالا انحاي اين «لهو و لعب» و بازي فرق مي‌كند. بنابراين قرآن كاملاً اين چهار فصل را از هم جدا كرده است؛ فصل «ايمان» و «كفر» را جدا كرده؛ فصل «عقل» و «اختيال» را جدا كرده؛ فصل «أرض» و «سماء» را جدا كرده؛ فصل دنيا را هم جدا كرده است. يك بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه دارد كه فرمود دنيا و آخرت فرزنداني دارند: «وَ لْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ»،[9]شما شناسنامه مي‌خواهيد بگيريد، چرا شناسنامه دنيايي گرفتيد؟! شما فرزندان آخرت باشيد! براي اينكه «مِنْهَا قَدِمَ»شما از آن‌جا آمديد. پس معلوم مي‌شود ما حقيقيتي داريم، آخرت كه اعتباري نيست، آخرت عدل محض و عقل صِرف است. فرمود: «وَ لْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ»، براي اينكه از آن‌جا آمديد! اين‌جا قرارداد هست که اعتباری است. كار اساسي قرآن و مخصوصاً روايات اين است كه واقعيت دنيا را به ما نشان دادند. انرژي هسته‌اي و امثال هسته‌اي را چهار دانشجو بعد از چند سال خوب مي‌توانند درس بخوانند و ياد بگيرند، مثل همين عزيزان كه به لطف الهي ياد گرفتند؛ امّا دنيا را نمي‌شود فهميد. شما هر جا با روايات اهل بيت که بخواهيد تماس بگيريد، مي‌بينيد که آنها ما را از دنيا مي‌ترسانند؛ الآن هم وقتي بررسي ‌كنيد خيال مي‌كنيد دنيا يعني آسمان و زمين! اين گونه علم است كه كم است و اين علم است كه پيدا نمي‌شود، وگرنه علوم ديگر را به ما گفتند برويد درس بخوانيد ياد بگيريد و خيلي هم آسان است! خطوط كلّي‌ آن را که به ما گفتند و بعد از چند سال هم ديديد که درس خواندند و ياد گرفتند. آنچه اساس كار است و جهان را حفظ مي‌كند، تشخيص دنيا از آسمان و زمين است، يك؛ تشخيص «اختيال» از «عقل» است، دو؛ عقل‌محور بودن است، سه؛ در دنيا زندگي نكردن است، چهار؛ با آسمان و زمين مأنوس بودن است، پنج؛ يعني با آيات الهي، در اين صورت است که اين زندگي اَمن مي‌شود. پرسش: استاد در ﴿رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا﴾. پاسخ: بله، ﴿فِي الدُّنْيا﴾، ﴿حَسَنَة﴾ دادند، نه دنيا بدهد؛ يعني در اين دنيا كه ما هستيم، ما اهل «لهو و لعب» نيستيم، ما را منزّه كنيد و «حسنه» بدهيد! ﴿وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾.[10]اين‌جا كه در اين نشئه داريم زندگي مي‌كنيم ما «لهو و لعب» نمي‌خواهيم، «حسنه» به ما بده! مثل اينكه در آخرت به ما «حسنه» بده! بعضي مي‌گويند: ﴿رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا﴾ در كنار آن, همين آيه دوم است ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا﴾ که ديگر «حسنه» را نمي‌گويند, فرمود: ﴿وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾،[11]«خَلاق» يعني نصيب, اينها دنيا مي‌خواهند نه «حسنه»! اينها چون دنيا مي‌خواهند در قيامت بهره‌اي ندارند، بلکه آنها كه مي‌گويند: ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ﴾ [12]اهل نجات هستند؛ امّا ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا﴾، ديگر نمي‌گويند که «حَسنه» بدهيد؛ چه «حسنه» و چه «سيّئه»؛ چه حلال و چه حرام, براي اينها فرق نمي‌كند؛ اين «حذف متعلّق يَدلّ عَلي العُموم» همين است! ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا﴾ چه چيزي بدهند؟ هر چيزي که شد، چه حلال و چه حرام؛ لذا فرمود: ﴿وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾، «خَلاق» يعني حظّ و بهره ندارند, اگر اين چند فصل كاملاً از هم جدا شود، معلوم مي‌شود که چرا قرآن كريم اصرار دارد دنيا جز بازي چيز ديگر نيست و شما شناسنامه خود را فرزند آخرت قرار دهيد.

    تفصيل آيات مجمل دال بر خلقت زمين و آسمان در شش روز
در اين قسمت فرمود خلقت آسمان و زمين در شش روز بود. آيات مربوط به خلقت آسمان و زمين كه زياد هست؛ ولي اين قسمت سه طايفه است: يك طايفه كه بيشتر از طايفه ديگر است كه خدا آسمان و زمين را در شش روز خلق كرد و شش روز يعني شش دوره و تطوّر؛ حالا چند ميليارد سال بود خود خداي سبحان مي‌داند كه فاصله چقدر بود، ما که نمیدانيم، اين ﴿في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ است که اين در چند سوره هست كه فرمود آسمان و زمين را در ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ خلق كرديم. در سه سوره هم فرمود خدا آسمان و زمين ﴿وَ ما بَيْنَهُما﴾ [13]را در شش روز خلق كرد که معلوم مي‌شود آن مجمل بود و اين مفصّل. سوره مباركه «فصّلت» تفصيل آن از همه سورهها بيشتر است و توضيح مي‌دهد كه اين شش روز چطور بود؛ چند روز براي زمين بود و چند روز براي آسمان بود. اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ آيا به فصول چهارگانه نظر دارد يا به مجموع آنچه به زمين برمي‌گردد نظر دارد كه جمعاً هشت روز نشود، بلکه جمعاً شش روز شود که اين نياز به تأمّلِ «مستأنف» دارد؛ حالا اين را ملاحظه بفرماييد. آيه نُه سوره مباركه «فصلت» اين است: ﴿قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ﴾؛ يعني در چند سوره خدا فرمود: ﴿في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ که الآن دارد اين شش روز را بر اساس «القُرآن يُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»[14] تفصيل مي‌دهد. ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ﴾، پس دو روز از اين شش روز براي زمين شد ﴿وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ﴾، «نِدْ» يعني مِثل و «نَديد» يعني مَثيل؛ اينكه بزرگان ادب فارسي مي‌گفتند: «احدي نديدي براي خدا نديد», «نَديد» يعني شريك و مثيل که آن «نديد» عربي است و اين «نديد» دوم فارسي است ﴿وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً﴾؛ براي او «نِدّ» و مثل قرار میدهيد، ﴿ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ﴾ که اين معنايش روشن است. خدا زمين را در دو روز آفريد.

    حکمت کوهها در زمين و برکت بودن آن
﴿وَ جَعَلَ فيها﴾ در زمين ﴿رَواسِيَ﴾؛ اين كوه‌هاي بلند كه به منزله ميخ است را در زمين قرار داد تا بركات اين كوه‌ها نصيب شما شود؛ اين كوه‌ها را اگر به منزله پايه قرار مي‌داد و زمين را روي اين كوه‌ها قرار مي‌داد، بركاتي كه هم‌اكنون از كوه‌ها مي‌بريد ديگر نمي‌برديد. اين كوه‌ها سينه ستبر خود را در برابر طوفان‌ها, بادها, برف‌ها, تگرگ‌ها, باران‌ها آماده مي‌كنند که همه اينها را به سينه مي‌خرند و بعد به درون خودشان مي‌برند، جاسازي مي‌كنند، از دامن خودشان به عنوان چشمه سرازير مي‌كنند که همه مشكلات شما را حلّ مي‌كنند، پس سر تا پاي اين سلسله جبال براي شما بركت است. اگر اين مي‌رفت زير زمين و زمين روي او بود و اين به منزله پايه زمين بود، ديگر آن بركاتي كه دارد نصيب شما نمي‌شد. ﴿وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها﴾؛ در اين ﴿رَواسِيَ﴾ و در زمين.

    مقدّر شدن ارزاق در زمين و معنای فاصله چهار روز آن
﴿وَ قَدَّرَ فيها﴾؛ در اين زمين ﴿أَقْواتَها﴾؛ روزي‌هاي اين زمين را ﴿في‏ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ که اين ﴿‏أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ را برخي مثل زمخشري و پيروان زمخشري اينها گفتند که اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ يعني دو روز براي تنظيم كوه‌ها و رزق‌ها، زمين را آماده كردن, نهرها را آماده كردن, فصول چهارگانه را آماده كردن است که همه اينها دو روز طول كشيد و دو روز هم براي خود زمين که مجموعاً چهار روز شده است،[15] ﴿وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‏ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾. امّا نظر سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي اين است كه اين چهار روز، كاري به آن شش روز ندارد، بلکه اين مربوط به فصول چهارگانه است،[16] البته اين مطلب به بركت همان روايتي است كه در نورالثقلين[17] به آ‌ن اشاره شده است و اين همان اصرار مرحوم علامه است كه در آن تاريكي‌ها و تنگناهاي تفسيري كه از آيه قرآن چيزي به صورت شفاف برنمي‌آيد و روايت راهگشاست از آن‌جا كمك مي‌گيرند كه صدر و ذيل همه تفسير الميزان ـ اگر توجه کرده باشيد ـ بر اين قسمت است؛ جايي كه چند احتمال است و راهي مشخص نيست، فوراً از روايت كمك مي‌گيرند. در آن‌جا دارد اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ فصول چهارگانه است، ﴿وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها﴾ که به نظر شريف سيدناالاستاد اين ﴿وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‏ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ راجع به فصول چهارگانه است آنچه اين فرمايش را فعلاً ـ حالا تا نظر نهايي شود ـ تأييد مي‌كند، يكي همان روايتي است كه در نورالثقلين آمده است و يكي هم اين ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ است که اين ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ نشان مي‌دهد كه مربوط به مسائل اقتصادي و قوت است; يعني هر كه رفت و بهره برد مي‌تواند, ما زمين را براي همه آماده كرديم؛ حالا برخي‌ها نمي‌روند, بعضي دير مي‌روند, بعضي كم مي‌روند مطلب ديگری است؛ هر كه برود آبِ زمين, هواي زمين, خود زمين اينها آماده است كه بركات خودش را تقديم كند هر كشاورزي, هر دامداري برود زمين آماده است! پرسش: ببخشيد روايت فرمود ؟ پاسخ: نه, منظور اين است كه روايت نشان مي‌دهد؛ اينكه تعبّد نيست، اين يك راه است و قرينه هم اين ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ است. اگر اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ مربوط به اصل ساختار خلقت بود، اين‌جا ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ معنا نداشت! اين «أَقْواتَ» آن ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ که وصل به اين است؛ يعني تقدير «أَقْواتَ» در چهار روز ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ است، نه اينكه اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ به مجموع بخورد و ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ براي خصوص «أَقْواتَ» باشد. ايشان مي‌فرمايند: ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ و ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ كه كنار هم هستند همه مربوط به ﴿أَقْواتَها﴾ است؛ يعني تأمين قوت و روزي چهار فصل دارد و هر كه خواست مي‌تواند بهره بگيرد، وگرنه ما جدا كنيم و بگوييم اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ براي مجموع خلقت زمين و ﴿بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها﴾ است، آن وقت اين ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ مربوط به ﴿أَقْواتَها﴾ است اين تفكيك نارواست.

عدم دلالت ﴿ثُمَّ﴾ بر تأخير زمانی آسمان از زمين
اين يك تأييد بر فرمايش ايشان و بعد مي‌رسيم به اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ﴾. يك بحث درباره ﴿ثُمَّ﴾ است كه ظاهر ﴿ثُمَّ﴾ اين است كه اول زمين و بعد آسمان خلق شد؛ در حالي كه در سوره مباركه «نازعات» دارد كه ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها﴾[18] و آن به خواست خدا خواهد آمد كه جمع بين آيات سوره «نازعات» كه فرمود: ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها﴾ با اين آيه چگونه خواهد بود؟ در سوره مباركه «نازعات» آيه 27 به بعد دارد: ﴿أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها ٭ رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها ٭ وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها ٭ وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها﴾اول آسمان را ذكر مي‌كند كه ﴿أَمِ السَّماءُ بَناها﴾ و ﴿رَفَعَ سَمْكَها﴾، «سَمْك» يعني ارتفاع که در برابر عمق است, ﴿فَسَوَّاها﴾ بعد فرمود: ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها﴾، بعد اين نكته مطرح است كه آيا «دحو الأرض» همان «خَلْقُ ‌الأرض» است يا «دحو» غير از خَلق است؟ خلق زمين اول شد, خلق و تنظيم آسمان بعد شد, «دحو الأرض من تحت الماء» بعد پيدا شد كه اين بحث هنوز ناتمام است و به خواست خدا بعداً در همين مقطع روشن خواهد شد؛ اما در اين قسمت سوره مباركه «فصلت» فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ﴾ که اين ﴿ثُمَّ﴾ به دليل سوره «نازعات» تأخير زماني نيست.

    خلقت خورشيد و ماه و ستارگان از دود در دو روز و اطاعتپذيری آنان
وقتي خواست آسمان را خلق كند ﴿وَ هِيَ دُخانٌ﴾؛ حالا يا گازي بود، ﴿دُخان﴾ به اصطلاح قرآن همان دود است يا گاز است يا ماده ديگر بالأخره چنين ماده‌اي بود. از يك مشت دود، شمس و قمر و راه شيري را درست كرد، اين‌طور نيست كه حالا برليان باشد از آن آفتاب و ماه درست كرده باشد، بعد هم بساطش را برمي‌دارد که ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[19] مي‌شود، اين‌طور نيست كه حالا شمس هميشه روشن باشد. ﴿ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ﴾؛ وقتي خواست آسمان را تنظيم كند به آسمان و زمين فرمود چه با ميل و چه بي‌ميل بياييد که عرض كردند ما با مِيل و اراده اطاعت مي‌كنيم كه اين بحث هم بايد برگرديم و آن را تتميم كنيم.

    تنظيم خلقت در شش روز با تفسير چهار روز آن به فصول
الآن فعلاً در تنظيم اين ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ هستيم: ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‏ يَوْمَيْنِ﴾؛ اين دخان و اين گاز را به صورت هفت آسمان در دو روز قرار داد, پس زمين را در دو روز, آسمان را در دو روز قرار داد. آن چهار روز اگر جداگانه باشد كه مي‌شود هشت روز, اگر مربوط به خصوص زمين و مجموعه زمين باشد كه تكرار كرده, حرفي كه فخر رازي در تفسير دارد؛[20] كسي مي‌گويد من از نجف تا فلان منطقه را دو روز رفتم, تا كربلا را چهار روز, نه يعني اينکه از آن‌جا تا كربلا را چهار روز; يعني از نجف تا كربلا را چهار روز, دو روز آن براي آ‌ن مقطع است و دو روز آن براي مقطع ديگر؛ اينجا هم ديگر هشت روز نمي‌شود؛ اين چهار روز, دو روز آن براي زمين و دو روز آن براي «رواسي» و «بارك فيها» و «قدّر فيها» و اينهاست، اين جمعاً مي‌شود چهار روز, دو روز هم كه براي آسمان است مي‌شود شش روز, اين جمع‌بندي كشّاف, فخررازي و مرحوم امين‌الاسلام تا بعضي از متأخّرين است، در حالي كه آن سؤالي كه مي‌ماند اين است كه آيات مربوط به آسمان و زمين سه طايفه بود: يك طايفه كه از همه بيشتر است كه هفت سوره در آن شركت دارد، اين است كه آسمان و زمين در شش روز است، اين يك؛ طايفه ديگر اين تفصيلي است كه مشخص كرده دو روز براي زمين, دو روز براي آسمان و دو روز هم احياناً براي ﴿ما بَيْنَهُما﴾؛ امّا طايفه سوم آيه‌اي است كه مي‌گويد زمين و آسمان‌ها و ﴿ما بَيْنَهُما﴾؛ يعني فضا و هوا، اينكه در «جوشن كبير» دارد «يا مَنْ لَهُ الْهَواءُ وَ الْفَضاءُ»[21] مشخص نشده که اين آقايان چه مي‌خواهند بگويند؟ اين فضا و هوا چه وقت خلق شده؟ اينكه سيدناالاستاد مي‌فرمايد اين ﴿قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‏ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ براي فصول چهارگانه است؛ آ‌ن دو روز كه فرمود: ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ﴾ براي زمين است؛ آن دو روزي كه فرمود: ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‏ يَوْمَيْنِ﴾ براي آسمان‌هاست و آن دو روز ديگر مي‌ماند براي فضا و هوا و جاذبه‌ها، براي اينكه در سوره «فرقان»، در سوره‌اي كه به نام پيغمبر است و در سوره «ق» ـ در اين سه سوره ـ دارد كه خدا آسمان و زمين و ﴿ما بَيْنَهُما﴾ را در شش روز خلق كرده است، اين ﴿ما بَيْنَهُما﴾ كه موجودات فراواني دارد, اگر جاذبه است همين‌جاست! اگر فضاست همين‌جاست! اگر جوّ است همين‌جاست! اگر فاصله منظّم هندسي‌شده است همين‌جاست! اينها را چه وقت خلق كرده؟ پس دو روز بايد بگذاريد براي اينها که اين فرمايش سيدناالاستاد است. بنابراين دو روز براي زمين است, دو روز براي آسمان است, دو روز براي «بينهما» است. اين طايفه سوم, سه سوره است كه ﴿ما بَيْنَهُما﴾ را مطرح كرده؛ سوره مباركه «فرقان» آيه 59 اين است كه ﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما﴾, در ﴿ما بَيْنَهُما﴾ موجودات فراواني است! اين «جوشن كبير» كه مي‌گويد: «يا مَنْ لَهُ الْهَواءُ وَ الْفَضاءُ» فضا و هوا كجاست؟ «يا مَنْ لَهُ الْهَواءُ وَ الْفَضاءُ» اين جاذبه كجاست؟ بين ما و منظومه شمسي، موجودات فراوان حساب‌شده هندسي است، كجا حركت مي‌كنيد؟! در سوره مباركه «ق» هم همين مضمون هست كه ﴿وَ ما بَيْنَهُما في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾، اين ﴿ما بَيْنَهُما﴾ را اين آقايان مشخص نكردند كه اين ﴿ما بَيْنَهُما﴾ چند روز فرصت مي‌طلبد. آيه 38 سوره مباركه «ق» اين است كه ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾، در بعضي از سوَر ديگر هم همين جريان ﴿في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ هست. بنابراين زمين دو روز, آسمان دو روز, ﴿ما بَيْنَهُما﴾ هم دو روز, اين ﴿قَدَّرَ فيها أَقْواتَها﴾ به قرينه كلمه «قوت» و به قرينه كلمه ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ ناظر به فصول چهارگانه است و كاري به آن خلقت آسمان و زمين ندارد, اگر مربوط به خصوص زمين بود آن وقت لازمه ﴿ما بَيْنَهُما﴾ اين بود كه اين سوره مباركه «فصلت» كه در صدد تبيين ساختار آسمان و زمين است و در جاي ديگر هم نيست، از خلقت «مَا بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ» كه چقدر است و چقدر طول كشيد ساكت باشد در حالي كه اين‌چنين نيست.


[1]تغابن/سوره64، آیه2.
[2]بقره/سوره2، آیه164.
[3]لقمان/سوره31، آیه18.
[4]حدید/سوره57، آیه20.
[5]محمد/سوره47، آیه36.
[6]انعام/سوره6، آیه32.
[7]انعام/سوره6، آیه70.
[8]الاصول من الكافي، الشيخ الکلينی، ج‌2، ص550، ط اسلامی.
[9]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج9، ص175.
[10]بقره/سوره2، آیه201.
[11]بقره/سوره2، آیه200.
[12]بقره/سوره2، آیه201.
[13]فرقان/سوره25، آیه59.
[14]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج29، ص352.
[15]تفسيرالزمخشری الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، الزمخشری، ج‏4، ص188.
[16] الميزان فی تفسيرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص364.
[17]تفسير نور الثقلين، الشيخ الحويزی، ج‏4، ص 538 و 539.
[18]نازعات/سوره79، آیه30.
[19]تکویر/سوره81، آیه1.
[20]تفسيرالرازی مفاتيح الغيب اوالتفسيرالکبير، الرازی،فخرالدين، ج27، ص547.
[21]البلد الأمين و الدرع الحصين، ابراهيم بن على كفعمى عاملى، ص407.