موضوع: تفسير آيات 45 تا 52 سوره غافر
﴿فَوَقاهُ
اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ (45)
النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ
أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ (46) وَ إِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ
لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُغْنُونَ
عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ (٤۷) قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا
إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ
(٤۸) وَ قَالَ
الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا
يَوْماً مِنَ الْعَذَابِ (٤۹) قَالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ
رُسُلُكُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا بَلَي قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ
إِلاّ فِي ضَلَالٍ (۵۰) إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ
آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الأشْهَادُ (۵۱)
يَوْمَ لاَ يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ
سُوءُ الدَّارِ (۵۲)﴾ مروری بر مباحث گذشته سوره «غافر»سوره
مبارکه «غافر» بعد از بيان اصول کلّي دين و خطوط جامع فقه و اخلاق و حقوق، دعوت حکيمانه
را با «موعظه» و «إنذار» و «تبشير» همراه کرده است و جريان برخي از انبيا(عليهم
السلام) را بازگو کرد؛ قصه حضرت موساي کليم را مطرح کرد و کسي که به وحي و نبوّت ايمان
آورده، لکن ايمان خود را کتمان کرده و در حال تقيّه بود حرفهاي او را هم نقل کرد،
استدلال طرفين را هم ذکر کرد و کِيد «آل فرعون» را هم که بياثر بود بازگو کرد و اين
مرد مؤمني که تبليغ الهي را به عهده داشت او را از خطر و سيئات «آل فرعون» حفظ کرد.
کساني که از طرف خداي سبحان مأموريت دارند، يا مأمور خودشان هستند که نبيّ محض
میباشند يا مأمور ديگران هم هستند. در اينکه جامعه رسول ميخواهد و
حرفي در آن نيست؛ امّا نياز جامعه به رسالت رسولان، منافي آن نيست که برخي افراد
جزء اوحدي جامعه باشند، نبيّ باشند و براي خودشان وحي بگيرند؛ اگر همه انبيا اينطور
بودند و رسالت نداشته بودند، بله اين شُبهه بود که پس نياز جامعه را چه کسي حلّ ميکند؛
امّا وقتي رسولان فراواني آمدند
﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ﴾[1]و در بحث قبلی هم گذشت که فرمود:
﴿ثُمَّ
أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾، «تَتْرَا»؛
يعني «وَترا» و «وَترا» هم يعني «متواتر»؛ يعني ما مرسلين را متواتر فرستاديم و هيچ
امتي را بدون رسول نگذاشتيم؛ امّا برخي از اوحدي افراد شايسته آن هستند که وحيای
بگيرند و براي خودشان نبيّ شوند. پرسش: خاصيّت آن چيست؟ پاسخ: خاصيت رسالت، تبليغ
است و خاصيت نبوّت محض اين است که خودش با خدا رابطه دارد و آنچه را که خدای
سبحان به او گفت و امثال آن، براي او حجّت است؛ مثل اينکه وجود مبارک حضرت آدم قبل
از اينکه فرزنداني بيايند، ايشان رسالتي نداشت که
به کسي ابلاغ کند؛ امّا وقتي که افرادي پيدا شدند، براي آنها رسول شد. پرسش: فرموده
نبيّ الهی حجّت نيست؟ پاسخ: فرموده نبيّ الهي براي خودش حجّت است؟ پرسش: برای
ديگران عمل او حجّت نيست؟ پاسخ: نه، چون ديگران تحت رسالت رسول هستند؛ اگر مأمور
به ابلاغ باشد، ديگران موظّف هستند که او را الگو قرار دهند؛ امّا وقتي مأمور به
ابلاغ نيست، خودش براي خودش حجّت است.
تبيين معنای ﴿سُوءُ
الْعَذَاب﴾ و عرضه کافر بر جهنّمفرمود:
﴿فَوَقَاهُ
اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَ حَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ﴾
که اين
﴿سُوءُ الْعَذَابِ﴾ را
دارد معنا ميکند؛ ميفرمايد
﴿سُوءُ
الْعَذَابِ﴾ «نار»ي
است که اينها بر آن بامداد و شامگاه عَرضه ميشوند. در جريان «نار» و انسان کافر
دو نحوه عَرضه عذاب است: گاهي
﴿وَ
عَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكَافِرِينَ عَرْضاً﴾[2]
که جهنم را بر کافر عَرضه ميکنند و به او نشان ميدهند و يک وقت است که کافر را
به جهنم عَرضه ميکنند؛ نظير اين آيه و امثال اين آيه که دارد
﴿يُعْرَضُونَ
عَلَيْهَا﴾،[3]پس گاهي عَرض جهنم بر کافر است و گاهي عَرضِ
کافر بر جهنم است؛ عَرضِ کافر بر جهنم اين است که کافر را نزديک جهنم ببرند و جهنم
را به او نشان دهند؛ امّا عَرضِ جهنم بر کافر برابر آيات پاياني سوره مبارکه «فجر»
که دارد ﴿
وَ جِيءَ
يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾[4]
در آن روز جهنم را ـ در ذيل آيه روايت هم دارد که ـ با غُل و زنجير ميآورند.
[5]
آيا ما دو جهنم داريم که يکي جهنم منقول است و ديگری غير منقول يا همين يک
جهنم است که از آن در سوره «فجر» به عنوان جهنم منقول ياد شده است؟ اگر يک جهنم
باشد، جهنم هم قابل نقل و انتقال است که يک جاي خاصي نيست و جهنم را ميآورند. رواياتي
که در ذيل اين
﴿وَ جِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾آمده است، آن است که فرشتگاني هستند که
با غُل و زنجير اين جهنم را ميآورند؛ اگر دو جهنم باشد که حساب خاص خودش را دارد؛
ولي اگر يک جهنم باشد، معلوم ميشود جهنم هم قابل نقل و انتقال است. به هر تقدير آيات
راجع به «عَرض» دو طايفه است: يک طايفه ميگويد که کفّار را بر جهنم عَرضه ميکنند
و جهنم را به آنها نشان ميدهند که اين خود يک نحوه دلهره و اضطراب و ترس است؛ يک
وقت است که جهنم را به اينها عَرضه ميکنند که
﴿وَ
عَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكَافِرِينَ عَرْضاً﴾. مقصود از عرضه کافر بر جهنّم در بامداد و شامگاه﴿غُدُوّاً وَ عَشِيّاً﴾ که در جريان
بامداد و شامگاه کنايه از دوام است؛ اگر در برزخ سخن از مثلاً «ليل و نهار»ي باشد،
«غدوّ و عشيّ» فرض دارد؛ ولي اگر «ليل و نهار»ي نباشد، تعبير «غدوّ و عشيّ» که ما
ميگوييم صبح و شام، يعني دائماً؛ امّا خطبه نوراني حضرت امير که فرمود:
«أَيُّ الْجَدِيدَيْنِ ظَعَنُوا فِيهِ كَانَ عَلَيْهِمْ سَرْمَدا»؛[6]
انسان چه شب بميرد سرمدي ميشود و چه روز بميرد سرمدي ميشود؛ اگر به اين معنا
باشد که اگر شب بميرد، شب بر او سرمدي ميشود و اگر روز بميرد، روز بر او سرمدي ميشود؛
معلوم ميشود که ما يک روز سرمدي و يک شب سرمدي داريم، پس حرکتي و «ليل و نهار»ي
در کار نيست که شب برود و روز بيايد يا روز برود و شب بيايد! اين
«كَانَ» را بايد طوري معنا کرد که به «ليل و
نهار» برنگردد، وگرنه لازمه آن اين است که ما يک شب سرمدي و يک روز سرمدي داشته
باشيم که هيچ «ليل و نهار»، تحوّل و دگرگوني پيش نيايد. پرسش: بهشتيان هم همين طور
هستند؟ پاسخ: معلوم نيست که
﴿غُدُوّاً وَ عَشِيّاً﴾
بهشت ابدي باشد، بلکه محتمل است که بهشت جنّتي باشد؛ آن
﴿رِزْقُهُمْ
فِيهَا بُكْرَةً وَ عَشِيّاً﴾،[7]
اگر کنايه از دوام باشد عيب ندارد؛ امّا اگر کنايه از صبح و شام باشد راجع به بهشت
برزخي است، نه راجع به بهشت دائم، چون در بهشت دائم
﴿لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَ لاَ زَمْهَرِيراً﴾؛[8]
نه قمري هست، نه شمسي هست و نه حرکتي هست، چون بساط اين مجموعه برچيده شده است.
سياق آيات دال بر برزخی بودن عرضه کفار بر عذابپرسش:
ضمير
﴿عَلَيْهَا﴾ به کجا برمیگردد؟ پاسخ:
به آن «نار» برمیگردد،
﴿النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا﴾ بر
آن «نار» بامداد و شامگاه عَرضه میشوند. اين موارد برای برزخ است؛
ولي
﴿وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ﴾؛ وقتي قيامت قيام ميکند، به فرشتهها
دستور ميدهد که
﴿أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾، پس معلوم ميشود
که اينها در برزخ هستند
«حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ
النِّيرَان»[9]هستند و در قيامت هم که
﴿أَشَدَّ
الْعَذَابِ﴾را دارا میباشند؛ چه اينکه
درباره مؤمنين هم آمده است که
«وَ الْقَبْرُ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّة»[10]و
در آخرت هم که
﴿يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم﴾،[11]فرشتهها ميگويند که
﴿ادْخُلُوهَا
بِسَلاَمٍ آمِنِينَ﴾[12]و
مانند آن.
اقسام رويارويي کفار از هنگام مرگ تا قيامتدر
جريان برخوردهايي که کفّار دارند بر چند قِسم است: يک برخورد است که با يکديگر
دارند؛ يک برخورد است که با فرشتهها دارند و يک التماس و تضرّعي هم به درگاه ذات
اقدس الهي دارند.
الف: رويارويي با خدای سبحان و تقاضای بازگشت به دنيا کفّار
در طليعهٴ
امر به ذات اقدس الهي ميگويند:
﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾[13]
که ميگويند اين جمع آوردن، کنايه از آن است، به جاي اينکه سه بار بگويند «إرجِعنِ»،
ميگويند
﴿ارْجِعُونِ﴾، وگرنه ذات اقدس الهي
مفرد است و جمع با
﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ در آن مقام سازگار
نيست. پس اين
﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ در طليعه
احتضار و ورود به برزخ و امثال آن مطرح است.
ب: رويارويي با دوستان ناباب دنيا وقتي صحنه قيامت ترسيم شده است که
حکم دارد اجرا ميشود و اينها وارد شدند، اولاً هر کدام از اينها که وارد شوند ديگري
را لعنت ميکنند و ميگويند تو باعث شدي
﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾.[14]کساني که در دنيا دارای دوستی
باطل هستند، در آخرت دشمن حقّ میباشند، چون دوستي کاذب، دشمني صادق
را به همراه دارد. اگر دو نفر در راه باطل و بيجا دوست يکديگرند، اگر دوستي
اينها بيجا و باطل است، دشمني اينها بجا و حقّ است، اين يک مقدمه؛ قيامت
که ظرف ظهور حقّ است، آنچه حقّ است ظاهر ميشود، اين دو مقدمه؛ لذا تمام دوستاني
که يکديگر را به گناه دعوت ميکنند، در قيامت دشمن يکديگر خواهند شد، اين نتيجه؛
﴿الأخِلاَّءُ﴾
که جمع محلّا به الف و لام است،
﴿يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاّ الْمُتَّقِينَ﴾؛[15]
دوستيِ مردان باتقوا صادقانه است! حق است! قيامت هم که ظرف ظهور حق است؛ اينها در
دنيا دوست يکديگر هستند، در آخرت هم دوست يکديگر میباشند؛ امّا کساني
که در مسائل گناه دوست يکديگر هستند، در حقيقت دوستيِ اينها دوستيِ کاذب است، چون هر
کدام ضرر ديگري را ميخواهند، نه خير ديگري را! پس دوستي اينها که کاذب بود، دشمني
اينها صادق است و قيامت هم که ظرف ظهور صدق و حق است؛ لذا اينها که در کنار محفل
گناه دوستان دنيا بودند، دشمنان واقعي يکديگر هستند و اين واقعيت در قيامت ظهور ميکند
﴿الأخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾،
مگر مردان باتقوا؛ لذا اينها وقتي وارد جهنم شدند
﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾،
با اينکه در دنيا دوستان يکديگر بودند! يک وقت است که اين مستضعفان به مستکبران ميگويند
ما در دنيا تابع شما بوديم، حرفهاي شما را گوش ميداديم، شما ميتوانيد يک مقدار
از مشکلات ما را حلّ کنيد؟! در اين بخش دوم گفتگو آنها ميگويند خدا عادلانه حکم
کرده است و همه ما گرفتار عذاب هستيم!
ج: رويارويي با رهبران گمراهی و تقاضای تشديد عذاببخش
سوم که شروع ميشود، اينها که عُقدهاي هستند به خدا عرض ميکنند:
﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾؛[16]
ما دنبال اينها بوديم و اينها ما را گمراه کردند، ما و اينها با هم داريم عذاب ميبينيم،
پس عذاب اينها را دو برابر کن که مقداري ما احساس راحتي کنيم!
﴿رَبَّنَا
آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾،[17]
براي اينکه
﴿إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا﴾.
جوابي که ذات اقدس الهي در سوره مبارکه «اعراف» و مانند آن داد که بحث آن قبلاً گذشت،
اين است که
﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛[18]
شما هم عذابتان دو برابر است! آنها هم عذابشان دو برابر است! عذاب آنها دو برابر
است، براي اين است که
«ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا»؛[19]
هم خودشان گمراه شدند و هم شما را گمراه کردند؛ هم خودشان گناه کردند و هم شما را
به گناه وادار کردند. شما عذابتان دو برابر است، براي اين است که هم گناه کرديد و
هم درب خانه اهل بيت را بستيد و به دنبال ديگران رفتيد! شما هم دو گناه کرديد! اگر
شما به دنبال آنها راه نيفتاده بوديد که آنها جزء کبراي شما نبودند! همان بيان
نوراني امام صادق(سلام الله عليه) که به آن مرد شامي اموي فرمود شما باعث شديد که درب
خانه ما بسته شد، همين است! فرمود اگر شما نميرفتيد و دستگاه اموي را تقويت نميکرديد،
درب خانه ما بسته نميشد!
[20]
بنابراين همينها که دنبالهرو مستکبران هستند، اينها هم دو گناه کردند: يکي اينکه
خود آن معصيت را مرتکب شدند و آن عمل را انجام دادند، دوم اينکه مسير رهبري اهل بيت
را بستند و عوض کردند؛ لذا استدلال قرآن کريم اين است:
﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛
شما حساب نکرده حرف ميزنيد!
د: رويارويي با فرشتهها و تقاضای تخفيف عذاببخش
چهارم تضرّعي است که اينها به ذات اقدس الهي دارند که بينتيجه است و به فرشتهها(سلام
الله عليهم) که مسئول جهنم هستند عرض ميکنند که شما
﴿ادْعُوا
رَبَّكُمْ﴾
که
﴿يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذَابِ﴾، فرشتهها هم پاسخ ميدهند
که درست است خدا در قيامت شفاعت را عطا ميکند؛ ولي هم دست «شفيع» باز نيست و هم «مشفوعٌ
له» شرطي دارد؛ وقتي ميشود به شفاعت دسترسي پيدا کرد که «مشفوعٌ له»، «مُرتضي المَذهب»
باشد
﴿لاَ يَشْفَعُونَ
إِلاّ لِمَنِ ارْتَضَي﴾[21]
و «شفيع» هم «لايشفعون الّا باذنه»
﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾،[22]
پس «شفيع» بايد مأذون باشد و خدا به ما اذن نميدهد که از شما شفاعت کنيم و شما هم
«مشفوعٌ له» نيستيد، براي اينکه «مُرتضي المَذهب» نيستيد؛ لذا چون دعاي شما
﴿فِي
ضَلاَلٍ﴾ است،
پيچيده به ضلالت و گمراهي است؛ کسي را ميخواهيد که در دنيا مشکل شما را حلّ ميکرد
و آن هم کسانی هستند که الآن در جهنم دارند ميسوزند!
مقصود از قطع اسباب در قيامت با توجه به حاکميت
نظام علّی و معلولیمسئله
مهم آن است که در قيامت مشخص ميشود که تمام کارها به دست خداست، نظام علّي و
معلولي در هيچ نشئهاي آسيب نميبيند، چون هيچ ممکني بدون واجب تعالي يافت نميشود
ـ حالا يا «مع الواسطه» يا «بلاواسطه» ـ و نظام علّيت هم در دنيا حق است، هم در
برزخ حق است، هم در قيامت حق است، هم در بهشت حق است و هم در جهنّم، چون هر چيزي
سببي دارد؛ منتها ذات اقدس الهي در دنيا اسباب و علل فراواني را فراهم کرده است که
وقتي از دنيا وارد صحنه آخرت ميشوند ديگر
﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ
الأسْبَابُ﴾[23]
خدا هست و ملائکه او و انبياي او و اولياي او و بس! اينها به اذن خدا مدبّرات امر
میباشند. در دنيا خداي سبحان به عدّهاي به عنوان آزمون اختياراتي
داده است اينها کارشان را انجام ميدهند تا امتحان الهي محقق شود؛ ولي همين که مرز
مرگ رسيد
﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ
الأسْبَابُ﴾،نه
اينکه قانون سببيّت از بين رفته است، قانون سببيّت از بين رفتني نيست، بلکه سبب
بودن زيد و عمرو از بين رفته است. اينکه فرعون قدرتي داشت، کاري انجام ميداد و ميگفت:
﴿أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الأنْهَارُ تَجْرِي مِن
تَحْتِي﴾[24]و اينکه نمرود گفت:
﴿أُحْيِي وَ أُمِيتُ﴾،[25]
اينکه ديگری قدرتنمايي داشت و
﴿أَخْلَدَ إِلَي الأرْضِ﴾[26]بود، اينها ديگر رخت برميبندد که
﴿وَ الأمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾[27]
ميشود، فقط ملائکه الهي، انبيا و اهل بيت به اذن خدا کار ميکنند و اينها همه
کاره هستند و همه کاره يعني اينکه همه دستورهاي الهي را اينها انجام ميدهند،
البته بعضي از قسمتها را هم خود خداي سبحان انجام ميدهد که
«آخَرُ مَنْ يَشفَع أرحَمُ الرَّاحِمْن»،[28]بنابراين براي آنها روشن ميشود که هيچ
کاري از آنها ساخته نيست، اين
﴿تَقَطَّعَتْ
بِهِمُ الأسْبَابُ﴾ در سوره مبارکه «بقره»
قبلاً بحث آن گذشت که اينها وقتي وارد صحنهٴ
معاد ميشوند ميبينند كه هيچ کاري از اينها ساخته نيست آيه 166 سوره مبارکه
«بقره» اين بود:
﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَ
رَأَوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾؛ هيچ کاري نميتوانند انجام دهند!
بخواهند توبه کنند،
مقدور نيست؛
بخواهند عمل صالح انجام دهند،
مقدور نيست؛
آن روز، روز نتيجه است و نه روز کار!
سرّ تمسّک کفار به ديگران با توجه به قطع اسباب در قيامتبا
اينکه
﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾، با
اين حال به دنبال سبب ميگردند
و سرّ اين
عمل هم اين است که عادت کردند به غير خدا تمسّک
پيدا کنند.
شما ميبينيد يک آدم بد دهن که عادت کرده به فحاشي، در خواب هم ميبينيد که فحش ميدهد
يا در خواب هم ميبينيد که بدي مردم را ميگويد؛ اين گناه نيست، چون فعل اختياري نيست،
لکن محصول مَلَکات روز است. در سوره مبارکه «انعام» گذشت که يک عدّه از مشرکان وقتي
وارد صحنه قيامت ميشوند ميگويند:
﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾؛[29]ما که شِرک نورزيديم! با اينکه عمري را
در کنار بُت گذراندند! اين
﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾
را وقتي گفتند ـ در اوايل سوره «انعام» بود ـ خداي سبحان
به حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد:
﴿انظُرْ
كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾؛[30]ببين چگونه دارند دروغ ميگويند!؟ آن بتها
الآن اينجا هست، بتپرستي آنها الآن اينجا هست، تمام اعمال را
﴿فَمَن
يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾،[31]﴿شَرّاً يَرَهُ﴾؛[32]عمل هست، خضوع اينها در برابر بتها هست،
حرف اينها
﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونَا﴾[33]هست و
﴿هؤُلاَءِ
شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[34]هست، همه اينها حرفها هست؛ امّا با اين
حال ميگويند که ما اينها را نپرستيديم، براي اينکه آدمي که به «کذب» عادت کرده
است، در قيامت برابر ملکات خود حرف ميزند، نه برابر فعل اختياري! با اينکه براي همه
اينها روشن ميشود
﴿تَقَطَّعَتْ
بِهِمُ الأسْبَابُ﴾با
اين حال به دنبال زيد و عمرو ميگردند. در همين سوره مبارکه «غافر» ضعفا به
متکبران ميگويند:
﴿فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا
لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ﴾؛ ممکن
است شما مقداري از آتش جهنم را کم کنيد؟ آن روز، روزي نيست که ديگري کارهاي
باشد؛
﴿وَ الأمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾است، به عنوان «قضيه موجبه» و
﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾است، به عنوان «قضيه سالبه» که از اينها
کاري ساخته نيست، بلکه کار فقط از آنِ خداست که به مدبّرات امر دستور ميدهد؛ با
اين حال اينها عادت کردند که به غير خدا پناهنده شوند. بنابراين اينکه ميگويند
شما ميتوانيد مشکل ما را حلّ کنيد، نه اينکه واقعاً آنها بتوانند و مضايقه کنند! يا
غير خدا و غير فرشتگاني که مأمور الهي هستند کارهاي باشند و اينها از آنها توقع
داشته باشند! اينطور نيست! لذا وقتي به فرشتهها ميگويند، فرشتهها ميگويند که
ما تمام کارهايمان به اذن خداست و خدا هم به فرشتهاي، به پيغمبري، به امام و اهل
بيت(عليهم السلام) اذن ميدهد که «مشفوعٌ له»، «مُرتضي المَذهب» باشد، شما که
﴿سَخِطَ
اللّهُ عَلَيْهِمْ﴾[35]
و امثال آن هستيد؛ لذا هيچ کاري از آنها ساخته نيست.
ظهور ملکات دنيوی در محاجّه مستضعف با مستکبر در قيامت﴿وَ يَوْمَ
تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ٭ وَ إِذْ يَتَحَاجُّونَ﴾، در
سوره مبارکه «سبأ» اين قسمت گذشت که آنها گفتند بخشي از عذاب را دامنگير آنها کنيد
و ما را نجات دهيد که آيه 32 سوره مبارکه «سبأ» اين است:
﴿قَالَ
الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أ َنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَي بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم﴾ در آيه 31 اين است که
﴿وَ قَالَ
الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا الْقُرْآنِ وَ لاَ بِالَّذِي بَيْنَ
يَدَيْهِ وَ لَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ
بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ
اسْتَكْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ﴾؛مستضعف به مستکبر ميگويد شما اگر نبوديد ما ايمان ميآورديم
که مستکبرين در پاسخ ميگويند:
﴿أَ نَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَي بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم﴾؛ انبيا
آمدند، هدايت آمده و هدايت به شما بالغ شده است
﴿بَلْ
كُنتُم مُّجْرِمِينَ﴾،بعد دوباره مستضعفان ميگويند درست است؛
ولي اين همه نقشهها را شما در پشت درهاي بسته کشيديد!
﴿وَ قَالَ
الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَروُا بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ
إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً﴾؛شما
شب و روز نقشه کشيديد، ما را راه انداختيد و اين طرف و آن طرف برديد، شما ما را
گرفتار کرديد!
﴿إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ
أَندَاداً﴾،
بعد
﴿وَ أَسَرُّوا النَّدَامَةَ﴾. از آن طرف انبياي الهي آمدند، عقل هم
آمد، فطرت آمد، اهل بيت آمد، نامه آنها و وحي الهي آمد؛ اين وحي الهي که بر شما شبانهروز
خوانده ميشد اثر نکرد، در آن پشت درهاي بسته که چهار تا تصميم گرفتند در شما اثر
کرد؟! لذا فرمود: اينها
﴿وَ أَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَ جَعَلْنَا
الأغْلاَلَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاّ مَا كَانُوا
يَعْمَلُونَ﴾،[36]
در سوره «اعراف» فرمود که
﴿لِكُلٍّ
ضِعْفٌ وَ لكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛[37]آن مستضعف دنبالهرو هم مثل مستکبر است، آن هم دو
گناه دارد و اين هم دو گناه دارد. بنابراين اين محاجّهاي که در «نار» ميکنند، اين
ظهور مَلَکات دنياست؛ در دنيا همينطور بهانهگيري ميکردند، در آخرت هم خيال ميکنند
همينطور است. پرسش: اگر برهانی که به يوسف(سلام الله عليها) نشان داده شد و
ملکوتی که به حضرت ابراهيم نشان داده شده بود، آيا آنها هم عزم و جزم بر
.... پيدا نمیکردند؟ پاسخ: مگر به هر کسي قلّه را نشان ميدهند!
فطرت را به ما نشان دادند، جريان عالَم عهد را به ما نشان دادند، انبيا آمدند،
مرسلين آمدند و حجّت براي ما بالغ شد! ما اگر به اين براهينی که داريم عمل کنيم
و به دنبال آنها برويم کمکم به جايي ميرسيم که فرمود اگر کسي علم يقين داشته باشد
﴿لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾؛[38]حالا ما اگر «علم اليقين» داشتيم و هيچ هم عمل نکرديم،
ديگر آن رؤيت و شهود و مَلَکات و مقام يوسفي و امثال آن نصيب هر کسي نميشود و هر
کسي که پيغمبر و امام نميشود! اين مقداري که ما ميدانيم را اگر عمل کنيم، کمکم
به اين خاندان نزديک ميشويم. خيليها بودند که اهل بيت فرمودند:
«مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت»
حالا سلمان(رضوان الله عليه)
[39]
مشهور شد بعضي از زنها
[40]
بودند که حضرت فرمود:
«مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت»،
بعضي از مردها بودند که فرمود:
«مِنَّا أَهْلَ
الْبَيْت»؛[41]
آن وقت اين هست و الآن هم وجود مبارک وليّ عصر هم همين حرف را ميزند! اينطور نيست
که حالا مخصوص آن ادوار قبلي باشد؛ الآن هم اگر کسي تابع آن حضرت باشد، به دستور
آن حضرت کار کند و بين خودش و خداي خودش هر چه که ميداند حجّت اوست عمل کند، حضرت
ميفرمايد:
«مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت»! اين
«مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت» را وقتي بررسي کنيد ميبينيد
که خيليها شامل آن هستند!
[42]
فرقي هم که بين ائمه(عليهم السلام) نيست، حالا آن سعادت اگر نصيب کسي شد که حضرت
را زيارت کند «طُوبَی لَهُ وَ حُسْنُ مَآب»؛ امّا عمده آن است که حضرت آدم
را! اگر حضرت بفرمايد که
«مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت»
خوب «کَفيٰ بِذلک شَرفاً» اين راه باز است و حالا لازم نيست که انسان به
مقام يوسفي برسد، آن هم مقدور همه نيست. پرسش: با اين وضعيّت فرقی بين ائمه
کفر و باقی در عذاب نيست واقعاً افرادی مثل شمر و يزيد با بقيه
لشکريان يکسان هستند؟ پاسخ: چرا؟ مسئله برابری گناه فرق ميکند! سخن از «تابع»
و «متبوع» است؛ کسي يک فن قماري را اختراع کرده، ديگران را هم تشويق کرده و همه هم
قماربازي کردند، اينها عذابشان يکي است؛ امّا يک وقت است که کسي معصيت کبيرهاي
دارد که اين معصيت را ديگران انجام ندادند، او برابر اينکه دَرَکات گناه فرق دارد
﴿إِنَّ
الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[43]
که دَرَکات جهنم فرق دارد،
﴿أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾
درباره فرعون هست که فرق دارد، پس با ديگران يقيناً فرق ميکنند. غرض اين است که اين
اصل کلّي سرجاي خود محفوظ است. يک گناه است که هم زيد انجام داده و هم عمرو که
گناه در يک حدّ است؛ منتها زيد «متبوع» است که عمرو را منحرف کرده و عمرو «تابع»
است که به دنبال زيد در اصل اين گناه رفته است و اينها در قيامت ميگويند که او ما
را گمراه کرده که خدا ميفرمايد:
﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾،
چرا؟ براي اينکه تو هم امام داشتي، رهبر داشتي، پيغمبر داشتي و هم کتاب داشتي که
آنها گفتند، ميخواستي حرف آنها را گوش بدهي! تو درب خانه آنها را بستي و به دنبال
اين رفتي!
﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِن
لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛
شما حساب نکرده اعتراض ميکني! اين استدلال خدا به آنهاست؛ امّا حالا اگر «متبوع» يک
گناه مهمتري کرده است و «تابع» آن گناه را نکرده، البته که هر کسي برابر گناه
خودش کيفر ميبيند، دَرَکات آنها يقيناً فرق ميکند. پرسش: اينکه از
فرشتهها درخواست میکنند خودش کار خوبی است، چون
خودشان آبرو ندارند و از يک آبرودار درخواست شفاعت میکنند؟
پاسخ:
بله! ولي نميدانند که «مُرتضي المَذهب» بايد باشند، پاسخ فرشتهها هم همين
است! آنها ميگويند:
﴿مَا
دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلاّ فِي ضَلاَلٍ﴾؛شما
ميخواهيد توسل کنيد؟ جاي توسل در دنيا بود که انجام نداديد، شما با مجموعه کفر
وارد جهنم شديد اينها که
﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾[44]
اينها در مجموعه «خَطيئه» و «ضَلال» هستند که هم خطاي علمي و هم «خطيئه» عملي
داشتند و الآن
﴿فِي ضَلاَلٍ﴾
هستند که در گمراهي فرو رفته و در اين گودال آمدند؛ اين شخص هر جا که دست و پا
بزند
﴿فِي ضَلاَلٍ﴾
است، براي اينکه در دنيا که بايد عمل صالح انجام میداد و توبه ميکرد
که نکرد، اينجا هم که جاي عمل صالح نيست؛ لذا فرمود:
﴿قَالَ
الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ﴾، البته خيليها در آن
روز قبول هم ندارند، به دليل اينکه در سوره مبارکه «انعام» دارد اينها اگر برگردند
در دنيا باز هم همان گناه را انجام ميدهند
﴿لَوْ
رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾،[45]
چون در درون آنها استکبار هست.
عمل صالح نبودن تقاضای کفار از خازن جهنم بر تخفيف عذاب﴿وَ قَالَ
الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذَابِ﴾ نظر بعضي از بزرگان اين
است، آنجا که به «مالک»(سلام الله عليه) ميگويند:
﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ
عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾،[46]
اينها، چون خودشان به خدا معتقد نبودن، اکنون اعتقاد پيدا کردند، اين يک عمل صالح
است و حال آنکه قيامت جاي عمل صالح نيست، جاي علم است و تکامل علمي فراوان است،
چون حقّ روشن ميشود؛ ولي نميتوانند ايمان بياورند، چون نميتوانند ايمان بياورند؛
لذا به «مالک» ميگويند ما که به او معتقد نيستيم و کار هم به دست حق است، تو از
او بخواه که مشکل ما را حلّ کند
﴿يَا مَالِكُ
لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾؛ به خدايت بگو که جان ما را بگيرد! بعد
از اينکه از
﴿يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذَابِ﴾ نااميد شدند، آنگاه
تقاضاي مرگ ميکنند و جواب هم اين است که
﴿لاَ
يَمُوتُ فِيهَا وَ لاَ يَحْيَي﴾،[47]﴿وَ قَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا
رَبَّكُمْ﴾
که گاهي به خزنه جهنم و گاهي هم به خود مالک(سلام الله عليه) که
﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾.
پرسش: روز قيامت که نمیشود گفت بعضی ايمان ندارند! يقين
برای همه حاصل است؟ پاسخ: يقين علمي حاصل ميشود؛ امّا عمل صالح که حالا ايمان
بياورند نيست. ظرف ايمان ظرف دنياست و ايمان برای عقل عملي است و عقل عملي
قفل شده است؛ براي عقل نظري همه اين مسائل يکي پس از ديگري شکوفا ميشود و انسان ميفهمد؛
امّا اعتراف هست، ايمان نيست!
﴿فَاعْتَرَفُوا
بِذَنبِهِمْ﴾[48]
و اقرار دارند که بد کردند؛ امّا اينکه حالا حقّ را قبول کنند، اين يک عمل صالح
است، اين يک تکليف است و تکليف در آنجا نيست، اين کار صالح است؛ در آنجا
نه گناه ممکن است و نه ثواب ممکن است؛ نه ممکن است کسي کاري کند که معصيت باشد،
چون اختيار نيست. اگر آنجا جاي اختيار بود، جاي ايمان و کفر بود، و جاي
اطاعت و عصيان بود، جاي نبوّت و رسالت بود؛ مگر ميشود اختيار باشد، ايمان باشد،
کفر باشد، اطاعت و عصيان باشد و قانون نباشد؟! اگر اطاعت و عصيان است حتماً قانون
است که آن وقت ميشود دنياي جديد، ديگر آخرت نيست و ديگر محکمه نيست! تمام مشکل در
قيامت اين است که حق به خوبي روشن ميشود و آدم نميتواند بپذيرد؛ مثل همان انساني
که کاملاً مار و عقرب را ميبيند؛ امّا چون ويلچري است و دست و پاي او فلج است نميتواند
فرار کند يا اينکه دفاع کند. پرسش: درکِ معرفت و درکِ ايمان در خود نفس هست مگر ممکن
است در نفس معرفت و علم باشد ولی ايمان نباشد؟ پاسخ: در دنيا اينها بيتلازم
نيستند؛ امّا در آخرت، بيان نوراني حضرت امير که در
نهج البلاغه از وجود
مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلم) نقل ميکند اين است که فرمود:
«وَ إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ
وَ لَا عَمَل»[49]اصلاً عمل در قيامت نيست و ايمان هم جزء
اعمال قلبي است؛ اگر در آنجا ايمان ممکن بود همه ايمان ميآوردند و راحت ميشدند؛
خيليها ايمان ميآوردند، چون مؤمن ديگر معذّب نيست، کسي توبه کند و ايمان بياورد؛
توبه ميکند و ايمان ميآورد، اين ميشود دنيا و ديگر آخرت نيست؛ توبه در آنجا
ممکن نيست، ايمان در آنجا ممکن نيست، آنجا علم هست، با چه شکوفايي!
﴿أَ
فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[50]
اينها هم عرض ميکنند که
﴿رَبَّنَا
ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾؛[51]
ما را برگردان تا کار خوب انجام دهيم، اينجا که جاي کار خوب نيست، براي ما
صد درصد يقين شد که بهشت هست، جهنم هست و انبيا هستند، اگر خدا فرمود:
﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾،
عرض ميکنند:
﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾؛
امّا
﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾
و اينجا هم که جاي ايمان نيست! اينجا که جاي کار نيست! اينجا
جاي شهود است! ما را برگردان جايي که جاي کار است تا ايمان بياوريم، جواب ميرسد
که بساطت شما آنجا برچيده شد، دنيايي نيست که شما به دنيا برگرديد! تمام
مشکلات آدم همين است که در قيامت اينطور است، وگرنه آدم ايمان ميآورد، توبه ميکرد
و راحت ميشد.
پرسش:
قرآن دارد که ايمان دارند امّا برای آنها نفعی ندارد؟ پاسخ: نه، اگر
درباره کسي در دنيا ايمان داشته باشد که
﴿كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً﴾،[52]آن ايمان را ميفرمايد که نفعي
ندارد؛ يک کسي لقلقه لسان او بوده يا در درون او بوده و کاري نکرده، اگر کسي اينطور
باشد در قيامت جزء «مخلّدين» در عذاب مثل فرعون و اينها نيست، براي اينکه بالاخره
موحّد است، مؤمن است، يک درجه تخفيف دارد و «خلود» ندارد؛ امّا ساليان متمادي بايد
عذاب سيئات خود را بچشد و اگر کسي ايمان ندارد، آنجا ممکن نيست که ايمان
پيدا کند.
پرسش:
﴿لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا﴾
چه معنا میدهد؟ پاسخ: يعني
﴿كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً﴾
که اين ذيل همين آيه است،
﴿يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْساً
إِيمَانُهَا﴾ که
﴿كَسَبَتْ فِي
إِيمَانِهَا خَيْراً﴾ آن کسي
که ايمان آورد؛ ولي عمل نکرد، در قيامت بخواهد عمل کند که جاي عمل نيست و آن ايمان
بيعمل هم او را از عذاب نجات نميدهد. يومي است که
﴿لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا﴾
که
﴿لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ
كَسَبَتْ﴾ يا ايمان نياورد يا ايمان آورد که
اين عطف بر آن منفي است
﴿أَوْ كَسَبَتْ﴾؛ يعني «ما
کسبت في ايمانها خيرا»؛ اين دو گروه نفعي نميبرند، وگرنه آنهايي که «کسبت في
ايمانها خيرا» يقيناً نفع ميبرند. پرسش: آيه درباره رجعت است يا آخرت؟ پاسخ: يکي
از مصاديق آن رجعت است، يکي از مصاديق آن برزخ است و يکي از مصاديق آن هم آخرت است؛
سه مرحله دارد هر کدام در طول يکديگر؛ ولي بالاخره در جريان يونس فرمود:
﴿إِلاّ قَوْمَ يُونُسَ﴾[53]در
ذيل آن آيه دارد که قوم يونس را استثنا میکند؛ اگر کسي خطر را ببيند،
در روز خطر اين سه مرحله براي او هست و اگر کسي ايمان نياورد و در آن روز بخواهد
در حال اضطرار ايمان بياورد براي او نافع نيست
﴿إِلاّ قَوْمَ يُونُسَ﴾ که در کنار آن
قوم «يونس» را استثنا کرده. در زيارت «آل ياسين» همين آيه ﴿كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً﴾ آمده است که به
رجعت برميگردد.
[54]
پاسخ فرشتهها به تقاضای تخفيف عذاب
کفار﴿وَ قَالَ
الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذَابِ﴾ که
آن فرشتهها ميگويند:
﴿قَالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُم
بِالْبَيِّنَاتِ﴾؛ مگر
انبيا با معجزات نيامدند؟
﴿قَالُوا بَلَي﴾؛ آمدند،
فرمود: پس حجّت الهي بر شما تمام شد و شما ايمان نياورديد و «مشفوعٌ له» بايد «مُرتضي
المَذهب» باشد و شما هم که «مُرتضي المَذهب» نشديد و به ما هم اجازه شفاعت نسبت به
افراد کافر داده نخواهد شد و نميشود
﴿قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلاّ فِي
ضَلَالٍ﴾. اعلان ياری پيامبر و مؤمنان توسط خدای سبحان در قيامتآنگاه
پيام نهايي ذات اقدس الهي اين است که
﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ آمَنُوا﴾؛هم
در دنيا و هم در روزي که شاهدان قيام ميکنند که اينجا «أشهاد» جمع شهيد
به معناي شاهد است، نه شهيد به معناي «قتيل» در معرکه. خداي سبحان فرمود ما انبيا
را ياري ميکنيم، يک؛ مؤمنان را ياري ميکنيم، دو؛ در آنجا «تابع و متبوع»
«کلاهما في النار» بودند، اينجا امام و امت «کلاهما في الجنّة» هستند؛ رسول
و «مُرسل اليه» «کلاهما في الجنة» هستند و همچنين «تابع و متبوع» «کلاهما في الجنة»
میباشند؛ در قبال آنجا که «تابع و متبوع» «کلاهما في النار»
بودند، اينجا «کلاهما في الجنة» هستند،
﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ آمَنُوا﴾؛ ما
ياري ميکنيم اينها را
﴿فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾
براي اينکه
﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي﴾،[55]﴿وَ يَوْمَ يَقُومُ الأشْهَادُ﴾؛در
روزي که شاهدان قيام ميکنند تا شهادت دهند، در آن روز ما انبيا و مؤمنان را ياري
ميکنيم، در آن روز
﴿يَوْمَ لاَ يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ﴾
عذرخواهي اينها اثر ندارد،
﴿وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ﴾لعنت
الهي برای اينهاست، براي اينکه حجّت الهي بر اينها بالغ شد؛ مکرّر در مکرّر
معصيت کردند، خدا صبر کرد؛ درب توبه را باز کرد، اينها عمداً بستند؛ راه ولايت را
باز کرد، اينها بستند؛ راه نبوّت و رسالت را باز کرد، اينها بستند. بنابراين اينها
خودشان با دست خودشان ابواب الهي را بستند؛ لذا فرمود:
﴿وَ لَهُمُ
اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ﴾.