موضوع: تفسیر آیات 55 تا 68
سوره ص
﴿هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغينَ لَشَرَّ مَآبٍ (55) جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها
فَبِئْسَ الْمِهادُ (56) هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَميمٌ وَ غَسَّاقٌ (57) وَ آخَرُ
مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ (58) هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ
صالُوا النَّارِ (59) قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ
لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ (60) قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي
النَّارِ (61) وَ قالُوا ما لَنا لا نَري رِجالاً كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ
الْأَشْرارِ (62) أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ (63) إِنَّ
ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ (64) قُلْ إِنَّما أَنَا
مُنْذِرٌ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (65) رَبُّ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا الْعَزيزُ الْغَفَّارُ (66) قُلْ
هُوَ نَبَأٌ عَظيمٌ (67) أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (68)﴾تبيين دو تفسير در معناي ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم﴾بعد از تبيين خطوط كلي اصول دين; يعني
توحيد و نبوّت و معاد و ارائه خطوط كلي اخلاق و حقوق، به ذكر مسئله معاد و تا
حدودي به طور تفصيل بين دوزخ و بهشت پرداختند. فرمودند اين نُه پيامبري كه اسامي
شريفشان برده شد، بخشي از اينها نسبت به ديگران فضيلتي دارند و آنها ابراهيم و
اسحاق و يعقوب(عليهم السلام) هستند كه
﴿إِنَّا
أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَي الدَّارِ﴾[1]
و برای اين
﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ﴾
همانطوري كه ملاحظه فرموديد دو تفسير رايج است؛ يكي اينكه ما به آنها جايزه ويژهاي
داديم و ديگر اينكه ما آنها را بنده «مُخلَص» خود قرار داديم و به يك سبب براي خود
اختصاص داديم و آن اين است كه اينها مرتب به ياد قيامت بودند، نه اينکه ما به
اينها جايزه ويژه داديم. آنچه در نوبت قبل تفسير شد را آيه بعد هم تأييد ميكند،
اما اين وجه دوم را جناب فخررازي و ديگران هم ذكر كردند كه
﴿إِنَّا
أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَي الدَّارِ﴾; يعني اينكه ما «مستخلِص» هستيم و
اينها بندگان «مُخلَص» ما هستند، براي آن است كه اينها هميشه به ياد معاد
میباشند؛
[2]
اما آن تفسير قبلي اين است كه ما به اينها يك جايزه ويژه داديم و آن اين است كه
اينها به ياد معاد هستند و اينها نزد ما «مصطفی» و برگزيده میباشند
﴿وَ
إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ﴾؛[3]
اين «صَفوة» بودن, خير بودن و اين به ياد معاد بودن بركاتي است كه از ناحيه الهی
به اينها رسيده است.
دوزخ بَد جايگاهي براي تبهكارانمسئله قيامت را كه مطرح فرمود، اين بحث
به دو قسم تقسيم شده است: يكي مسئله بهشت است كه نعمتهاي بهشت را با ابديّتِ آن
ذكر فرمود، بعد به دوزخ ميرسد و ميفرمايد:
﴿هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغينَ لَشَرَّ مَآبٍ﴾. در اين بخشها كلمه «هذا» چندين بار
تكرار شده است، چون اين احضار مسئله معاد است، اين «تجسيم» يا «تمثيل» يا «احضار»
مسئله معاد است. ميفرمايد صحنهها طوري است كه ما به كفّار و تبهكاران ميگوييم اين, اين, اين, اين؛ در اين قسمت
چهار بار كلمهٴ «هذا» تكرار شده است.
ميفرمايد:
﴿هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغينَ لَشَرَّ مَآبٍ﴾
بازگشت بدی دارند، چون بالأخره انسان از مبدأيي كه آمد به عنوان
﴿إِنَّا لِلَّهِ﴾
به همان مبدأ مراجعه ميكنند به عنوان
﴿وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾؛[4]
لذا «أَوْب» و رجوع براي انسان مقرّر است و معاد و «مَآب»
براي انسان تبيين شده است
﴿هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغينَ لَشَرَّ مَآبٍ﴾،
چه اينكه مؤمنين داراي حُسن «مَآب» و خير «مَآب» هستند. آن مرجع بد چيست؟ عبارت است
از
﴿جَهَنَّمَ﴾ كه
﴿يَصْلَوْنَها﴾ اينها وارد ميشوند ميسوزند و بد
جايگاهي آماده شد؛ انسان براي خود آماده ميكند.
اعمال و رفتار انسان سبب بَد شدن جايگاه در قيامتفرمود آنچه انسان انجام ميدهد
﴿فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ﴾؛[5]
اگر فرشي است پهن ميكند, اگر جايي است «ممهَّد» و آماده ميكند به وسيله عقايد و
اعمال و اخلاق خودش هست كه
﴿فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ﴾،
اينجا هم فرمود «مِهاد» اينها، بستر اينها و آسايشگاه اينها بسيار جاي بدي است.
بدي آن به چه چيزي است؟ براي اينكه سوزنده است يك, پُر چرك است دو, اين كارِ حرام
و مال حرام ظاهر آن لذيذ است و باطنش چرك، فرمود:
﴿هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَميمٌ﴾ كه گداخته است، ﴿
هذا
فَلْيَذُوقُوهُ حَميمٌ وَ غَسَّاقٌ﴾؛ اينها حتماً بايد بچشند، هم داغ است و
هم چركين، پُر «غسق» و پُر چرك است. اين چروکي كه در دنيا به وسيله سيّئات پديد
آمد، در آخرت هم غذاي اينهاست. اينكه فرمود:
﴿كَلاَّ بَلْ رانَ عَلي قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾،[6]
«رانَ» يعني چرك گرفته و «رِين» همان چرك است؛ فرمود سيّئات و اخلاق بد اينها چركي
است که بر روي جان و دل اينهاست. اين نيش زدنها, آبرو بردنها, زخم زبان زدنها
به صورت يك تيغ درميآيد كه فرمود:
﴿لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَريعٍ﴾،[7]
«ضريع» همان بوتههاي پرتيغ بيابان حجاز است؛ فرمود اينها در دنيا كه بودند مرتب
با آبروي مردم كار داشتند، نيش ميزدند و افراد را آزار ميدادند که همان نيشزدنها
به صورت «ضريع»; يعني بوته پرتيغ درميآيد. فرمود:
﴿هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَميمٌ﴾ يك,
﴿وَ غَسَّاقٌ﴾ دو؛ تنها اين نيست، همانطوري كه درباره
بهشتيها فرمود انواع و اقسام
«فواكه»[8]
هست، اينجا هم فرمود انواع و اقسام عذابها هست
﴿وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ﴾؛ يعني مشابه اين است يك, «ازواج» يعني
اصناف دو, اصناف فراواني مشابه اين «حميم» و مشابه آن «غسّاق» در دوزخ هست.
عذاب جهنم سبب ايجاد گفتگوهاي متخاصمانه بين تابعان
و متبوعانبعد گفته ميشود ﴿
هذا
فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ﴾،حالا
يا «خَزنه» دوزخ ميگويند يا متبوعاني كه قبلاً وارد دوزخ شدند ميگويند؛ گفتگويي
بين دوزخيان هست كه تابع و متبوع هستند و گفتگويي بين دوزخيان با خود نسبت به پرهيزکاران
هست؛ آن گفتگويي که بين خود دوزخيان هست، لعن و طرد و سبّ و شتم است
﴿كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[9] که
اين ميگويد تو باعث شدي و او ميگويد تو باعث شدي، اينها در سطح هم گفتگو
میکنند؛ اگر يك عدّه جزء ائمه كفر بودند و متبوع بودند که يك عدّه
به دنبال آنها راه افتادند، بين اينها هم تخاصمي است که در سوره مباركه
«سبأ»[10]
و در سوره
«صافات»[11]
مشخص شده كه اين مخاصمهها بين تابع و متبوع است و بين ائمه كفر و امت كفر است كه
چند بار هم در سوره «سبأ» و هم در سوره «صافات» بيان شد؛ اين مخاصمهها را در بخشهاي
گوناگون قرآن بيان ميكند، اينجا الآن تخاصمي است بين تابع و متبوع.
﴿هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ﴾ به آن متبوعها و ائمه كفر گفته ميشود
دستهاي ميآيند که با فشار وارد جهنم ميشوند و جا تنگ است.
﴿مَرْحَباً﴾،
«ترحيب»؛ يعني جا وسيع است و خوش آمديد, «لا مرحباً»؛ يعني ناخوشآمديد و جا وسيع
نيست؛ نه اينكه جا تنگ باشد، جاي جهنمي تنگ است. اينچنين نيست كه يك ميدان وسيعي
يا يك اتاق بزرگي به او بدهند و بگويند اينجا باش و بسوز، يك جاي تنگي ميدهند و ميگويند
همينجا باش و همينجا بسوز كه
«فِي مَكانٍ ضَيّقٍ مُقَرَّنينَ بالْأَصْفادِ»[12]اين جاي تنگي است؛ آن تنگنظري او, اين
انحصارطلبي او و عدم تحمّل ديگران همه به اين صورت درميآيد، اينطور نيست كه حالا
جاي او در جهنم وسيع باشد «فِي مَكانٍ ضَيّقٍ مُقَرَّنينَ
بالْأَصْفادِ». تابعها به متبوعان ميگويند اين فوجي است كه با «اقتتام» و
با فشار وارد ميشوند، آنها ميگويند خوش نيامديد
﴿لا مَرْحَباً﴾.
آيا «خزنه»ٴ جهنم اين سخن را ميگويند يا اين گفتگويي بين تابع و متبوع است؟
از تعبيرات بعدي معلوم ميشود که اين گفتگويي بين تابع و متبوع است كه تابعان به
متبوعان ميگويند:
﴿هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ﴾ متبوعان ميگويند:
﴿لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ﴾؛
خوش نيامدند، اينها اهل دوزخ هستند و بايد بچشند. تابعان دوباره برميگردند و ميگويند
شما ما را به جهنم كشانديد.
﴿قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِكُمْ﴾؛
تابعها به متبوعها ميگويند شما ناخوش آمديد، براي اينكه شما ما را به اين جاي
تنگ گرفتار كرديد
﴿أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا﴾؛
شما باعث شديد كه ما به جهنم افتاديم، پس جا و قرارگاه بدي است
﴿فَبِئْسَ الْقَرارُ﴾، بعد اين تابعها ميگويند:
﴿قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي
النَّارِ﴾؛ خدايا آنها كه باعث شدند ما به جهنم بيفتيم، عذاب آنها
را دو برابر كن! اين تخاصم و تلاعني است كه بين اهل «نار» است كه
﴿كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[13]
اين يك اصل، اما حق با تابعان است يا حق با متبوعان، هم در سوره مباركه «صافات» و هم
در سوره مباركه «سبأ» و هم در موارد ديگر بازگو شد.
تبيين گفتگوي متخاصمانه بين تابعان و متبوعان در
دوزخدر سوره مباركه «سبأ» آيه 31 به بعد
فرمود اينها وقتي به دوزخ گرفتار شدند
﴿يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذينَ
اسْتُضْعِفُوا لِلَّذينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنينَ﴾؛
تابعها به مستكبران متبوع ميگويند شما در اثر تبليغ سوء ما را گرفتار، گمراه و
دوزخي كرديد، مستكبرانِ متبوع به تابعان ميگويند:
﴿قالَ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ
عَنِ الْهُدي بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ﴾[14]
انبيا آمدند، عقل داشتيد, فطرت داشتيد ما دعوت كرديم ميخواستيد نياييد، ما شما را
گمراه نكرديم، شما با سوء اختيار خود به دنبال ما راه افتاديد، وگرنه حجّت الهي
آمدند, انبيا آمدند, صحف الهي آمد, كتابها و اوليا و معصومين(عليهم السلام) آمدند
و گفتند, ميخواستيد حرف آنها را قبول كنيد، ما چه تقصير داريم؟! ما دعوت كرديم
آمديد؛ انبيا دعوت كردند, اوليا دعوت كردند, اهل بيت دعوت كردند ميخواستيد آنجا
برويد
﴿قالَ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ
عَنِ الْهُدي بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمينَ﴾.مستضعفان در دوزخ به مستكبران ميگويند
آن نقشههايي كه شما شب و روز ميكشيديد آنها ما را گرفتار كرده، شما نقشهها
كشيديد، توطئهها كرديد و تبليغات كرديد، اين كارها را كرديد
﴿وَ قالَ الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ
اللَّيْلِ وَ النَّهارِ﴾؛ شما شب و روز مكر
كرديد, نقشه كشيديد, توطئه كرديد و ما را گرفتار كرديد
﴿إِذْ
تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا
النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ في أَعْناقِ
الَّذينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾.[15]داوري خداي سبحان بين متخاصمان و عذاب برابر آنانپايان و داوري آن را ذات اقدس الهي در
بعضي از سوَر گذشته به عهده گرفته است. حالا آنچه در سوره مباركه «صافات» هم گذشت،
چون بررسی آن در اين مدتهاي اخير بود به طور اجمال اشاره شود و بعد به آن
داوري نهايي پروردگار برسيم. در سوره مباركه «صافات» آيه 27 به بعد فرمود دوزخيان
وقتي وارد شدند
﴿وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلي بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ ٭ قالُوا
إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْيَمينِ ٭ قالُوا بَلْ لَمْ
تَكُونُوا مُؤْمِنينَ ٭ وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ
كُنْتُمْ قَوْماً طاغينَ ٭ فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا
لَذائِقُونَ﴾؛[16]مستكبران با مستضعفان كه وارد دوزخ شدند،
اين تابعها به متبوعها ميگويند شما از ناحيه قوّت و قدرت آمديد و ما را گرفتار
كرديد که اينها ميگويند ما تبليغ كرديم و انبيا هم تبليغ كردند، ميخواستيد
نياييد. در سوره مباركه «اعراف» و امثال «اعراف» وقتي ناله يا درخواست مستضعفان را
خدا نقل ميكند كه ميگويند:
﴿رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا
السَّبيلاَ ٭ رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾؛[17]
خدايا اين مستكبران و اين ائمه كفر ما را گرفتار كردند که در داوري نهايي ذات اقدس
الهي ميفرمايد:
﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛[18]
هم عذاب مستكبران دو برابر است و هم عذاب مستضعفان, آنها دو گناه كردند و دو عذاب
دارند، شما هم دو گناه كرديد و دو عذاب داريد؛ آنها دو گناه كردند يكي اينكه
خودشان آلوده شدند و ديگر اينكه تبليغ سوء كردند و شما را گمراه كردند؛ شما هم دو
گناه كرديد: يكي اينكه خود آن عمل را مرتكب شديد و ديگر اينكه درب خانه اهل بيت را
بستيد، شما اگر به طرف ائمه كفر نرفته بوديد كه درب خانه انبيا و اهل بيت بسته نميشد،
مگر شما كم كاري كرديد؟! به هر راهي که گفتند شما راه افتاديد و رفتيد. اينچنين
نيست كه درب خانه اهل بيت بيخود بسته شده باشد، شماها بستيد، آنها چند نفر بيشتر
نبودند، فرمود شما حسابنكرده داريد حرف ميزنيد
﴿قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾، كم كاري نكرديد! هر چه به شما گفتند گوش
کرديد و راه افتاديد؛ ديگر نميدانستيد که انسان بايد حجّت و يقين داشته باشد
﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾
که اين داوري نهايي ذات اقدس الهي است. در آن روايت نوراني كه وجود مبارك امام
صادق به آن مردي كه مستشار ديوان عالي اموي بود و مرحوم كليني نقل كرد كه اين شخص
در آخر عمر توبه كرد، حضرت فرمود اگر شماها نبوديد درب خانه ما بسته نميشد، شما
رفتيد و اموي را تقويت كرديد، مگر آنها چند نفر بودند؟!
[19]تمام بودن حجّت بر تبهكاران علت معذور نبودن آنانغرض آن است كه حجّت بر اينها تمام شد،
اينها نميتوانند بگويند ما معذور بوديم يا گناه مستكبران دو برابر بود. حجّت الهي
اگر بر كسي بالغ نشود نظير افرادي كه در روستاهاي دوردست هستند، بله! حساب آنها
جداست و شايد خدا آنها را اصلاً عذاب نكند، آنها كه حجّت الهي به آنها نرسيد چه
عذابي دارند؟! اما اينها كه هر روز به دنبال زيد و عمرو راه ميافتند، بر اينها
حجّت الهي بالغ شده است، اينها در فضايي زندگي ميكنند كه هم حرف انبيا و اوليا در
آنجا مطرح است و هم حرف بيگانهها، فرمود:
﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾اين تخاصم اهل نار است كه
﴿كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾،[20]يك سؤال و جوابي هم نسبت به بهشتيها
دارند.
يادآوري مؤمنان مورد استهزای تبهكاران توسط
آنها در جهنمبهشتيها در بخشهايي از آياتي كه قبلاً
گذشت با يكديگر صحبت دارند که مثلاً يکی از آنها ميگويد من در دنيا رفيقي
داشتم که هر وقت نماز ميخواندم, اطاعت ميكردم و راه ديني را انتخاب ميكردم او
ما را مسخره ميكرد، شما از او خبر داريد يا نداريد؟
﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في سَواءِ الْجَحيمِ﴾،[21]
از بالا نگاه كرد و ديد که او در وسط دوزخ است؛ اين گفتگوي بهشتيها با هم بود كه
يكي از اينها به ديگري ميگويد كسي در دنيا بود که هر وقت ما راه صحيح ميرفتيم و
راه قرآن و عترت را طي ميكرديم او ما را مسخره ميكرد، شما از او باخبريد يا نه؟
خودش از بالا اِشراف پيدا كرد و سري به دوزخ زد
﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في سَواءِ الْجَحيمِ﴾، بعد گفت خدا را شكر كه ما در دنيا حرف
تو را نشنيديم؛ اما اينجا خود دوزخيان با يكديگر سخن ميگويند, ميگويند بعضي
افراد بودند به نام مؤمن در دنيا اينها يا تحت «مسخره» ما بودند يا تحت «تسخير» ما
بودند، از اينها خبر نداريد؟ اينها را نميدانيد در كجا هستند؟ اينها همانهايي
هستند كه فعلاً در بهشت هستند. فرمود دوزخيان كه با خودشان اين حرف را داشتند،
نسبت به يكديگر درباره مؤمنين سخن گفتند:
﴿وَ قالُوا ما لَنا لا نَري رِجالاً كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ
الْأَشْرارِ﴾؛ يك عدّه افراد با ايماني بودند كه ما اينها را به عنوان
محور شرارت خيال ميكرديم، بعد معلوم شد، يا اينها را «مسخره» ميكرديم يا تحت «تسخير»
ما بودند
﴿أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ﴾؛
ما آنها را مسخره ميكرديم يا آنها واقعاً اهل بهشت بودند و ما خبر نداشتيم يا
خبري از اينها نيست و اينجا هستند و ما نميبينيم. در بخشهايي هستند كه اينها در
بهشت میباشند، البته شما از بهشت خبر نداريد، چون دوزخيان از بهشت
بيخبرند، اما بهشتيان ميتوانند از دوزخيان باخبر باشند.
ظهور ثمره اختلاف تبهكاران و اتّحاد مؤمنان در
قيامتفرمود اين عصارهٴ آن چيزي است كه
در جهنم ميگذرد؛ جهنميها در دنيا گرفتار اختلاف بودند و «كلٌّ يجرّ النار الي قرصه»
[22]هر كدام سعي ميكردند که ديگري را بكوبند,
هر كدام سعي ميكردند خودشان بالا بيايند، نام خودشان را طرح كنند، نام ديگري را
طرد كنند و از بين ببرند؛ اين خصيصه و رذيلت در جهنم به همان صورت ظهور ميكند،
اما
«الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ يَسْعَی
بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ»[23] اين روح اخوّت, روح برادري و روح برابري در دنيا بين مؤمنين هست،
همينها او را وارد بهشت ميكند؛ اين از احاديث وجود مبارك امام رضا(سلام الله
عليه) است که فرمود:
«تَزَاوَرُوا»؛[24]
يكديگر را ترك نكنيد, طرد نكنيد، به ديدن يكديگر برويد، به محفل يكديگر احترام
بگذاريد، در آن حضور پيدا كنيد و با هم باشيد
«تَزَاوَرُوا»،
بالأخره شما شيعه ما هستيد وقتي چند نفر از شما يك جا نشستيد حديث ما, حرف ما, سخن
ما و منطق ما را مطرح ميكنيد
«فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً
لِأَحَادِيثِنَا»، احاديث ما, سخنان ما اهل بيت هم يك امر
عادي نيست
«وَ أَحَادِيثُنَا
تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَی بَعْضٍ»[25]
اين كلمات ما از جاي ديگر آمده و آن قدرت را دارد كه دلها را به هم مرتبط كند.
اينكه ميبينيد ميگويند سنگ روي سنگ بند نميشود درست است، الآن اين برجهاي
بلندي كه به طول صد متر يا دويست متر كمتر و بيشتر دارند ميسازند، اگر آهن روي
آهن باشد يا سنگ روي سنگ باشد كه بند نميشوند، بالأخره يك ملات نرمي لازم است كه
اين دو سنگ را به هم جمع كند، فرمود فرمايشات اهل بيت آن ملات نرم است كه دلها را
به هم جمع ميكند که آن وقت شما ميتوانيد برج بسازيد
«وَ أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَی بَعْضٍ»
که عاطفه ايجاد ميكند, محبّت ايجاد ميكند, علاقه ايجاد ميكند, اختلاف را برميدارد.
حرفهاي ما كه از دنيا نيامده تا باعث كثرت و اختلاف شود، حرفهاي ما از جاي ديگر
آمده است ميتوانيد برج بسازيد
«وَ
أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَی بَعْضٍ». اينكه ميگويند سنگ روي سنگ بند نميشود
درست است, اينكه ميگويند يك ملات نرم بايد باشد تا سنگها را به هم مرتبط كند
درست است، ملات نرم بنيان مرصوص جامعهٴ متمدّن سخنان اهل بيت است، فرمود ما
حرفهايمان از جاي ديگر است. فرمود اين اوصاف در آنها نبود، آن وقت همين اختلاف و
خودخواهي باعث ورود در دوزخ شد و آنجا هم كه سخن از لعن است
﴿إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴾.تبشير و انذار دو وجه مأموريت انبيا و علت كاربرد
بيشتر انذاربعد فرمود ما كه نبوّت را آورديم ـ البته
براي مردان الهي تبشير و بشارت هست ـ اكثر آياتي كه در مكه بر آنها که گرفتار «شرك»
و «وثن» و «صنم» بودند نازل شد ـ بخشهاي وسيعي از رهبري انبيا ـ به صورت انذار
بيان شد. فرمود:
﴿قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾ که به صورت حصر است,
﴿إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾ هست و
﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ﴾[26]
هست، اما «انما أنا مبشّر» نيست و «انما انت مبشّر» نيست، براي اينكه آن كاري را كه
انذار ميكند تبشير نميكند؛ تبشير يك تشويق است، اما وقتي انسان بگويد ـ خداي
ناكرده ـ اين كار را نكردي به دوزخ گرفتار ميشوي حتماً انجام
میدهد. اين همه فضايلي كه براي نماز شب ذكر شده است كمتر موفق هستند؛
اما دو ركعت نماز صبح را يقيناً ميخوانند، براي اينكه اگر نخوانند سخن از جهنم و
عذاب است. انذار سهم تعيينكنندهاي در عمل دارد
﴿إِنَّما أَنَا﴾ و
﴿إِنَّما أنْتَ﴾، اين تعبيرهاي
﴿إِنَّما﴾ كه مفيد حصر است درباره انذار آمده و
درباره تبشير نيامده است.
انذار از شرك مهمترين مأموريت انبيا﴿إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ﴾ از چه چيزي انذار ميكنم؟ از شرك, براي
اينكه
﴿وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ﴾؛
الوهيّت براي «الله» است و «الله» هم كه شريك ندارد. برهان بر اين است كه «الله»
شريك ندارد، براي اينكه «الله» يك حقيقت نامتناهي است و حقيقت نامتناهي جا براي
غير نميگذارد؛ «جدال أحسن» هم هست، براي اينكه مشركين حجاز و مانند حجاز به دو «الله»
قائل نبودند، «الله» يكي است
﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ
سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾،[27]
براي «الله» شريك قرار ندادند، براي «اِله», «رب» و «معبود» اينها مشرك بودند و
شريك قائل بودند. ميفرمايد «اله» بودن براي «الله» است
﴿اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ﴾[28]
كه در «آيةالكرسي» است، اصلاً «اله» بودن براي «الله» است. «الله» كه شريك ندارد، «اله»
هم شريك ندارد. غير از «الله» كه كسي نميتواند «اله» باشد و مدير و مدبّر جهان
باشد، چون غير «الله» كه كسي خلق نكرده است
﴿اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ﴾.چند سال قبل بحثی مطرح بود درباره
تلاش و كوشش مرحوم آخوند و امثال آخوند(رضوان الله عليه)، بر اينكه بگويند مفهوم
حصر چيست، جمله مفيد حصر چيست و «لا اله الاّ الله» يك جمله است يا دو جمله، آيا
«لا اله موجود الاّ الله» كه مشكل دارد، «لا اله ممكنٌ» كه مشكل دارد, خبر امكان
باشد اشكال دارد و مانند آن که بيراهه رفتن است. مرحوم شهيد ثاني در همان مقدمه
شرح
لمعه[29]
خوب تشريح كرده كه «اِله» براي «الله» است، «الله» هم كه شريك ندارد، آن وقت به
جاي اينكه بفرمايد «الله الهٌ» اين «لا اله الاّ الله» را فرمود مفيد حصر باشد،
غير از «الله» موجودي نميتواند «اله» باشد، الوهيّت تنها براي «الله» بودن است و
«الله» هم كه شريك ندارد.
به هر تقدير فرمود:
﴿وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ﴾ «الله»ي كه واحد است و وحدت آن هم وحدت
«قاهر» است؛ وحدتي كه هر كثرت را برميدارد، قهر دارد، كثرتزداست و جا براي «اله»
ديگر نيست، اين يكي و هم «قهّار» است و مشركان را تنبيه ميكند، اين دو. «واحد
قهّار» براي آن است كه جلوي هر شريكي را ميگيرد، براي اينكه اگر «الله» يك حقيقت
نامتناهي است اين وحدت او وحدت «قاهره» است و جا براي غير نميگذارد. اگر حقيقتي
نامتناهي بود خلأيي نيست تا ديگري بيايد و آن خلأ را پر كند، «الله واحدٌ» و اين
وحدت هم «قاهر» است و از طرفي هم مشركين و تبهكاران زير سلطه «قهر» او هستند.
اقامه برهان بر پرستش خدا و نفي شركاين «الله» كه «واحد» است و «قهّار» و
بايد او را پرستيد، برهان مسئله هم اين است كه او «ربّ سماوات» است يك, «ربّ أرض»
است دو, «ربّ بين السماوات و الأرض» است سه. شما مگر نميخواهيد «ربّ» را عبادت
كنيد؟ «ربّ» هم كه غير از او نيست، اصلاً عبادت براي چيست؟ عبادت يا خوف است يا
شكر، براي اينكه يا ما را آفريد يا ما را تأمين ميكند، مشكل ما را حل ميكند و
اگر عبادت نكنيم ما را تنبيه ميكند که همه اين كارها براي «ربّ» است و «ربّ» هم که
غير از او نيست، «ربّ سماوات» اوست, «ربّ أرض» اوست, «ربّ بين السماوات و الأرض»
اوست.
اين بيان بر دو برهان است: يكي اينكه شما
كه قبول كرديد خالق يكي است و ديگر اينکه ربوبيّت الاّ و لابد به خالقيّت برميگردد،
چرا؟ براي اينكه ربوبيّت يا خلقت «كان» ناقصه است که چيزي به يك شيء عطا ميكند;
يعني كمالي را ايجاد ميكند يك, اين كمال را به اين «مستكمِل» عطا ميكند دو,
بازگشت اين دو كار به خالقيّت است. ربوبيّت به خالقيّت برمیگردد؛
ربّ است يعني ميپروراند، پروراننده است و پرورش هم به اين است كه كمالي را به «مستكمل»ي
عطا كند، پس بايد كمالآفرين باشد يك, كمالبخش باشد دو که هم «كان» تامّه و هم «كان»
ناقصه به خلقت برميگردد و اگر به خلقت برنگردد لازمهٴ خلقت است. كسي ميتواند
موجودي را بپروراند كه از هويّت و هستي او باخبر باشد، غير از خالق اشيا چه مبدأيي
از هويّت اشيا باخبر است تا او را بپروارند؟ اگر كسي موجودي را نيافريد، نميداند
از كجا آمده، نميداند به كجا ميرود، نميداند گوهر هستي او چيست و چگونه ميتواند
او را هدايت كند و بپروراند, پس الاّ و لابد ربوبيّت يا به خلقت برميگردد كه شما
پذيرفتيد خالق غير از خدا نيست يا لازمهٴ خلقت است و غير خالق نميتواند ربّ
باشد كه تلازم را به همراه دارد. فرمود «ربّ سماوات» خداست, «ربّ أرض» خداست و «ربّ
بين الأرض و السماء» خداست؛ او نفوذناپذير است يك, مشكلات شما را هم حل ميكند دو,
شما چه چيزي ميخواهيد؟ صلابت و نفوذناپذيري از آن اوست, غفّار بودن و مهربان بودن
و بخشنده بودن از ناحيهٴ اوست, بر اساس جمال بخواهيد اطاعت كنيد اوست, بر
اساس جلال بخواهيد اطاعت كنيد اوست
﴿الْعَزيزُ الْغَفَّارُ﴾.امر به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر آگاه كردن
مردم از «نبأ عظيم»بعد ميفرمايد به اين مردم بگو يك خبر
مهمّي در پيش است.
عِقدالفريد براي ابناثير است؛ اينها سه برادر بودند که
هركدام يك كار سنگيني كردند؛ يكي تاريخ نوشته, يكي غرائب حديث و مانند اينها را معنا
كرده, يكي هم كتابهاي ادبي نوشته است. کتاب
عِقدالفريد براي اين برادر است
به نام ابناثير، ايشان نقل ميكند لوحنوشته برخي از بزرگان اين بود؛ يعني وصيّت
برخي از بزرگان چنين بود. در گذشتههاي دور وقتي ميخواستند لوح قبر بزرگي را
بنويسند، در بالاي آن مينوشتند:
﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظيمٌ ٭ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾؛يعني جريان مرگ به بعد يك خبر مهمّي است،
همانطوري كه نبوّت «نبأ عظيم» است، ولايت «نبأ عظيم» است، معاد هم «نبأ عظيم» است.
لوحنوشتههاي اينها اين بود که
﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظيمٌ ٭ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾؛مسئله برزخ و مرگ يك چيز عظيمي است، آنقدر
عظيم است كه واقعاً عقل متحيّر است، چون نه در دسترس تجربه است, نه امر كلّي است
كه عقل استدلالي و فلسفي در آن راه پيدا كند. كليّات را عقل فلسفي و كلامي ميفهمد،
اما يك موجود مشخّص خارجي است؛ چطور هست, چگونه هست, چطور تأمين ميكنند, ورود و
خروج آن چطور است، علم به اينها را هيچ راهي نيست؛ لذا
﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظيمٌ﴾.«قيامت» مقصود از «نبأ عظيم» و عدم منافات آن با ديدگاه علامه
طباطباييحالا سيّدناالاستاد ميفرمايند اين به
توحيد برميگردد
[30] که آن هم درست است، به وحي و نبوّت هم
برگردد درست است، اما از اينكه قبل آن درباره معاد بود و بعد آن هم ممكن است
درباره معاد باشد، اين هم بيارتباط نيست؛ ولي ايشان ميفرمايند از اينكه فرمود:
﴿ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ﴾كه توحيد است،
﴿رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا الْعَزيزُ
الْغَفَّارُ﴾كه توحيد است,
﴿قُلْ هُوَ﴾به
توحيد برميگردد و خبر توحيد, خبر مهمّي است كه در عالَم يك نفر دارد جهان را
اداره ميكند.