درس تفسیر آیت الله جوادی

92/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 1 تا 10 سوره صافات
﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا (1) فَالزَّاجِراتِ زَجْراً (2) فَالتَّالِياتِ ذِكْراً (3) إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ (4) رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (5) إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ (6) وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ (7) لا يَسَّمَّعُونَ إِلَي الْمَلَإِ الْأَعْلي‏ وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ (8) دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (9) إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ(10)

تبيين متعلّق سوگندهاي قرآني
اين سوگندها گاهي به خصوص ذات اقدس الهي است, گاهي به خصوص مخلوق‌هاست, گاهي به جمع بين خالق و مخلوق است؛ اين‌جا ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾سوگند به مخلوق است. در سوره مباركه «شمس», مجموع خالق و مخلوق مورد سوگند بود كه فرمود: ﴿وَ السَّماءِ وَ ما بَناها ٭ وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها ٭ وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[1] به آسمان و باني آسمان, به زمين و به گستراننده زمين, به جان آدمي و به كسي كه او را «مستوي‌الخِلقه» آفريد. در سوره «ليل» هم ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشي‏ ٭ وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّي﴾[2] آن‌جا دارد ﴿وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثي‏﴾[3] هم به شب و روز سوگند ياد مي‌كند و هم به خالق زن و مرد. در خصوص سوره «صافات» به خصوص اين اصناف يا انواع گوناگون سوگند ياد مي‌كند.

سوگند به بيّنه بودن قَسم‌هاي قرآني و نهي انسان از آن
به هر حال قَسَم, چه به خدا باشد، چه به خلق خدا باشد و چه به مجموع خالق و مخلوق باشد، قَسَم به دليل است نه در قبال دليل, اگر قَسَم به «الله» باشد كه «يَا مَنْ دَلَ‏ عَلَی ذَاتِهِ‏ بِذَاتِه»[4]خودش دليل است و اگر قَسَم به مخلوق باشد، چون اينها آيت‌, علامت و مرآت حقّ هستند، دليل توحيد حقّ می‌باشند.
پرسش: انسان عادي هم مي‌تواند به اينها قَسَم بخورد؟
پاسخ: نه, به ما گفتند شما اين كار را نكنيد، به خدا بايد قَسَم بخوريد؛ اما ذات اقدس الهي مالك مطلق است, قادر مطلق است, مختار مطلق است, سوگند ياد مي‌كند به بيّنه؛ يعني به دليل، چون هر موجودي بالأخره آيت و علامت توحيد حق است.

بررسي احتمال‌هاي مطرح در مقصود از ﴿و الصَّافَّات﴾
در اين ﴿الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾ چند احتمال هست: يكي اينكه اينها با اصناف گوناگون يك نوع باشند و ديگر اينكه اينها چند نوع باشند؛ بنا بر اينكه يك نوع باشند و اصناف گوناگون, منظور از اين «صافات» ملائكه‌هاي متنوّع‌ هستند كه برخي‌ها «صافّ», برخي «زاجر» و برخي «تالي» هستند كه سِمت‌هاي اينها فرق مي‌كند. بنا بر اينكه يك نوع باشد و اصناف متعدّد اين است, يك وقت است محتمل است كه منظور از اين «صافات», نفوس بشري باشد كه به تعبير فخررازي و ديگران اينها «ملائكة الأرض» هستند،[5] عالماني هستند كه در صفوف جماعت و مانند آن حضور دارند,[6] عالماني هستند كه شبهات را مي‌زدايند كه ﴿فَالزَّاجِراتِ زَجْراً﴾ هستند، عالماني هستند كه «تاليان» علوم الهي هستند اينها اصناف نفوس انساني‌اند كه به تعبير فخررازي اينها «ملائكة الأرض» هستند.
احتمال سوم اين است كه اين اصناف ناظر به غزات و مجاهدان و مدافعان و مرزداران دين اسلام است. مجاهدان برخي جزء «صافات»، برخي جزء «زاجرات» و برخي جزء «تاليات» هستند. مستحضريد كه دين همان‌طوري كه صبغه عبادي را ترويج مي‌كند، صبغه نظامي را هم ترويج مي‌كند؛ به آن صبغه ديني مي‌دهد و اگر اين صبغه ديني ملحوظ باشد نظام محفوظ است، چه اينكه به لطف الهي تاكنون محفوظ بود. مي‌دانيد اعتكاف را گفتند حداقل سه روز است و بيش از سه روز هم است، اما اين اعتكاف يك امر عبادي است که قصد قربت مي‌خواهد، ثواب دارد و مانند آن که «مرابطه» هم اين‌چنين است؛ ببينيد اين عنوان «مرابطه» را ذيل بحث جهاد ذكر مي‌كنند و آن بحث اعتكاف را ذيل بحث صوم ذكر مي‌كنند, اگر كسي مي‌خواهد به جبهه برود يك روز يا دو روز، اين جزء مجاهدان و سربازان اسلامي است که مي‌تواند يك روز باشد, مي‌تواند دو روز باشد يا مي‌تواند بيشتر، اما اگر كسي خواست به قصد «مرابطه» در يكي از مرزها شركت كند، اين نمي‌تواند كمتر از سه روز باشد، اين مثل اعتكاف است که اعتکاف عبادتي است اول دارد, وسط دارد, آخر دارد, شرايط دارد. «المرابطه» ذيل مسئله جهاد و دفاع است، «الاعتكاف» ذيل مسئله صوم است، اين عبادت است که حدّ خاص دارد؛ كسي مي‌خواهد بيايد مسجد نمازي بخواند و دعايي بخواند بعد برود، اين ديگر اعتكاف نيست. اگر به قصد اعتكاف آمد حداقل بايد سه روز و اكثرش بيشتر بماند. اگر كسي خواست جبهه برود يك وقت است ممكن است برود جبهه يك روز در مرز, مرزداري كند و برگردد اين اشكال ندارد و ثواب هم دارد، اما اگر كسي به قصد «مرابطه» مي‌رود، «مرابطه» يعني يك عبادت, حدّي دارد, مرزي دارد, روزهاي مشخصي دارد که حداقل آن سه روز است و حداكثر  آن  بيشتر. اين دين, مرزداري را مثل اعتكاف محترم مي‌شمارد و براي آن مرزي قائل است, حدّي قائل است, عبوديتی قائل است, شرايطي قائل است که با اين وضع دارد نظام را حفظ مي‌كند و اين چيز كمي نيست. آنها كه آمدند گفتند «صافات» يك گروه, «زاجرات» گروه ديگر, «تاليات» گروه ديگر، اين مرزدارها را هم جزء همين اصناف حساب كردند و ساير مدافعان را هم جزء همين اصناف حساب كردند و آنها كه مي‌گويند منظور از اين «صافات» و «زاجرات», نوع واحد كه «تحته أصنافٌ متعدّدة» نيست، بلكه انواع متعدّده است؛ «صافات» را بر طيور حمل كردند كه ﴿وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ﴾,[7] «زاجرات» را بر يك نوع ديگر و «تاليات» را بر نوع ديگر.
«فتحصّل» كه منظور از اين عناوين سه‌گانه يا اصناف مندرج تحت نوع واحد هستند يا انواع متعدّد می‌باشند, هذا اولاً; اگر اصناف مندرج در تحت نوع واحد بودند، آن نوع يا ملائكه است كه داراي اصناف است يا «ملائكة الأرض» است به تعبير فخررازي كه علماي دين‌ هستند يا مرزداران، غزات، مجاهدان و مدافعان هستند كه اينها داراي اصناف گوناگون هستند, اگر نوع موحّد نباشد كه تحته أصناف, انواع متعدّد است که آن انواع يك نوعش صافات است كه طيور است, يك نوع ديگر ممكن است فرشته‌ها باشند, يك نوع ديگر ممكن است انسا‌ن‌ها باشند. به هر تقدير ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾ اين است, ﴿فَالزَّاجِراتِ زَجْراً اين است ﴿فَالتَّالِياتِ ذِكْراً﴾ اين است كه يا يك نوع است «تحته أصناف» يا انواع متعدّد است؛ بر فرض اول سه قَسَم مندرج بود كه گفته شد.

اوّلين مسئله بعد از سوگند, اثبات توحيد با نظم و پرورش آسمان
 آن وقت بعد از اين سوگندها به وحدانيّت ذات اقدس الهي مي‌پردازد كه ﴿إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ و برهان مسئله هم اين است كه او پرورنده آسمان‌ها و زمين و «ما بينهما» است و طوري اينها را مي‌‌پروراند كهانسان وقتي شمس و قمر را با اين وضع نورانيّتشان نگاه مي‌كند، خيال مي‌كند اينها از يك ماده نورانيِ شفافِ ذي‌ارزشي خلق شده‌اند، در حالي كه در سوره مباركه «فصلت» آيه يازده به بعد اين‌چنين فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ  بعد  از تنظيم بخشي از مسئله «أرض» نه تمام خلقت زمين, به آفرينش آسمان پرداخت آسمان را از چه چيزي آفريد؟ از يك مشت دود و از يك دخان, شمس و قمر آورد؛ نه اينكه حالا از برليان و پرنيان, آفتاب و ماه درست كرده باشد، با يك مشت دود, راه شيري درست كرد؛ اين همه انوار و نيّرها را از همين دخان درست كرد ﴿ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ ٭ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‏ يَوْمَيْنِ﴾[8] همين يك مشت دود را که بعد هم بساط آن را مي‌خواهد برچيند مي‌فرمايد: ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ[9] مي‌شود ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‏ يَوْمَيْنِ وَ أَوْحي‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾.

چگونگي وحي تكويني به آسمان و سبيل الله بودن حركت آنها
 از اينكه فرمود: ﴿وَ أَوْحي‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾معلوم مي‌شود نظير ﴿وَ أَوْحي‏ رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً﴾[10]است؛ همان‌طوري كه زنبور عسل با آن وحي تكويني كه دريافت مي‌كند، راه‌هاي الهي را مي‌شناسد, يك; طي مي‌كند, دو; به مقصد مي‌رسد, سه; عسل خروجيِ اوست, چهار; اين مي‌شود «سبيل الله». هيچ موجودي در عالَم نيست كه حركت كند و كاري انجام دهد مگر اينكه او «سالك سبيل الله» است. گاهي از آسمان سخن مي‌گويد و گاهي از زمين، گاهي از آسماني حرف مي‌زند و گاهي از زميني. درباره زمين و زميني فرمود: ﴿وَ أَوْحي‏ رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي﴾ و درباره آسمان فرمود: ﴿وَ أَوْحي‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾؛ تدبير آسمان‌ها به اين است كه به هركدام از اينها وحي الهي مي‌رسد, راهنمايي الهي مي‌رسد, دستور الهي مي‌رسد و آنها مداري كه دارند مدارهايشان را به عنوان «سبيل الله» دارند طي مي‌كنند که «سبيل الله» گاهي مستقيم است، گاهي «مستدير» است، گاهي زنبوری از كندو حركت مي‌كند، به باغ مي‌رود و برمي‌گردد که اين يك راه مستقيم است؛ يك وقت است كه نه, شمس و قمر است, ستاره‌هاي ديگر است يا سي روز يا 29 روز مدارش را طي مي‌كند يا 365 روز طي مي‌كند يا در هر سي هزار سال يك بار مدارش را طي مي‌كند، اين صراط مستقيمِ او, مدار است و كُروي است و يا دايره است و يا بيضوي است و امثال ذلك, اگر دايره بود 360 روز است؛ اينكه مي‌بينيد براي سال 365 روز حساب مي‌كنند، براي همان بيضوي بودن آن است. به هر تقدير اينها «سبيل الله» است و با وحي دارد اداره مي‌شود.

ارتباط تمام بحث‌هاي وحي تكويني با علوم انساني و مراحل سه‌گانه آن
تمام اين بحث‌ها براي علوم انساني است و تحوّل علوم انساني و اسلامي در فصل سوم است؛ فصل اول اين است كه ما بفهميم علم ديني داريم تمام بحث‌ها اين است كه ما علم ديني داريم و علم غير ديني محال است مثل دو دوتا پنج‌تا, اگر اين جا نيفتد, تلاش و كوشش در فصل دوم و سوم به جايي نمي‌رسد. هر كس مديريت هر جايي را به عهده گرفت اول بايد نقشه جامع آن را ترسيم كند اگر نقشه جامع در دست او نباشد و شروع به اقدامي كند, بازسازي كند, نوسازي كند طولي نمي‌كشد كه آن بازسازي و نوسازيِ او به صورت بافت فرسوده در مي‌آيد. تا آدم نقشه جامع نداشته باشد نمي‌تواند درباره زواياي حوزه تدبيرش تصميم بگيرد. ما اگر درباره علوم بحث مي‌كنيم، بايد يك قدّ بلند هندسي‌شده جهاني داشته باشيم؛ يعني جهاني فكر كنيم، چون علم است و علم ديگر بومي نيست, شرقي نيست, غربي نيست. ما وقتي از استقلال و امنيت و مذهب مملكت حرف مي‌زنيم، اعتقاد ما و شعار رسمي ما اين است «لا شرقي و لا غربي»؛ نه شرقي نه غربي، اما وقتي از علم و دانش حرف مي‌زنيم؛ می‌گوييم اگر علم شد, استدلال شد, برهان شد, چه شرقي چه غربي, هر دو هم ديني است; يعني هم آن شعار ديني است و هم اين شعار ديني است. شعار ‌نه شرقي و نه غربي براي استقلال مملكت است و استقلال ديني ماست. شعار چه شرقي و چه غربي در بحث‌هاي علمي است، علم اگر علم شد, استدلال شد, برهان شد، در داروسازي, در پزشكي, كشاورزي, دامداري, سپهري, درياشناسي, صحراشناسي, چه شرقي و چه غربي, اسلامي است، ما علم غير اسلامي نداريم. اين دو شعار هر دو ديني است اگر راجع به استقلال مملكت است شعار رسمي ما اين است «نه شرقي نه غربي»، اگر درباره علم و دانش است مي‌گوييم «چه شرقي چه غربي»، علم اگر علم شد الاّ و لابد ديني است، براي اينكه ما علم غير ديني نداريم. اين‌گونه حرف زدن و اين تصميم, يك قدّ بلند جهاني مي‌خواهد؛ يعني نقشه جامع جهاني ـ نه كشوري و نه قارّه‌اي ـ جهاني مي‌خواهد تا ثابت كند كه علم غير ديني محال است و محال است و محال! وقتي اين كاملاً تثبيت شد كه اختصاصي به زنبور عسل ندارد ﴿فَاسْلُكي‏ سُبُلَ رَبِّكِ﴾[11] نيست موريانه اين‌طور است, موش اين‌طور است, انسان اين‌طور است, پرنده‌ها اين‌طور هستند آنها كه براي تالاب حركت مي‌كنند ﴿فَاسْلُكي‏ سُبُلَ رَبِّكِ﴾ هستند، چيزي در عالَم نيست مگر با نقشه الهي. آسمان برويد حرف همين است, زمين برويد حرف همين است؛ هم در زمين ﴿وَ أَوْحي‏ رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ﴾ صادق است و هم در آسمان ﴿وَ أَوْحي‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ صادق است، به دور خود بگردد «سبيل الله» است, مستقيم حركت كند «سبيل الله» است؛ اگر علم باشد که «سبيل الله» است آن وقت وارد فصل دوم مي‌شويم كه اين مقدم بر فصل سوم است، آن فصل سوم در آن آخرها قرار دارد كه مباني تحوّل علوم انساني از منظر اسلام چيست؟ ما بعد از اين مرحله بايد وارد روش‌شناسي و معرفت‌شناسي بشويم. تا اين معرفت‌شناسي روشن نشود كه آيا معرفت‌شناسي منحصر در حس و تجربه حسي است؟ اگر اين باشد كه دست ما خالي است و ما نمي‌توانيم وحي و كرامت و انسانيت و خلافت و امامت و معاد را ثابت كنيم، ما بايد ثابت كنيم كه معرفت‌شناسي انواعي دارد كه كَف آن حس و تجربه حسي است که بالاترش نيمه‌تجربي رياضي است، بالاترش تجريدي كلامي است, بالاترش تجريدي فلسفي است, بالاترش تجريدي عرفان نظري است که فوق همه اينها شهود عرفاني است و قلّه همه اينها وحي است كه مربوط به انسان‌هاي عادي نيست؛ اينها بايد به عنوان معرفت‌شناسي در فصل دوم بحث شود. حالا نوبت به فصل سوم مي‌رسد كه ساده‌ترين فصل است؛ حالا كه اين همه ثابت شد, انسان چيست؟ انسان را با دليل عقلي و نقلي و روايي بايد بفهميم كه روح مجرّد دارد, مسافر است, ابدي است, اخلاق دارد, فقه دارد, حقوق دارد كه علوم انساني در فصل سوم, بعد از عبور از فصل اول و دوم, مباني آن بايد مشخص شود.

مديريت وحياني جهان آفرينش و فهم آن با علوم اسلامي
به هر تقدير ذات اقدس الهي وقتی که از آسمان‌ها سخن مي‌گويد مي‌فرمايد من زمين و زميني‌ها را با آن شعور مرموزي كه به اينها مي‌دهم دارم اداره مي‌كنم، اين اختصاصي به مسئله زنبور عسل ندارد؛ برخي از حيوانات‌ هستند که اگر كارشان دقيق‌تر از زنبور عسل نباشد كمتر نيست; منتها خروجيِ «نحل» آن عسل است، عسلي كه ﴿فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ﴾[12] آن را جداگانه ذكر فرمود. درباره موجودات آسماني هم فرمود: ﴿وَ أَوْحي‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾؛ يعني در سوره مباركه «فصلت» فرمود ما با وحي و مديريت وحياني, رهبري اين راه‌هاي شيري را به عهده مي‌گيريم؛ اين جز با علوم اسلامي و ديني حل نخواهد شد، اينها راه خدا را دارند مي‌روند. يك منجّم و سپهرشناس دارد راه خدا را تشخيص مي‌دهد؛ اين ستاره‌ها, راه الهي را دارند مي‌روند که همه مي‌شود «سبيل الله». اگر كسي اهل سير و سلوك بود و اهل تهذيب نفس بود و اهل شب‌زنده‌داري بود، «سبيل الله» او مشخص است. اگر زنبور عسل بود «سبيل الله» او مشخص است, اگر شمس و قمر بود «سبيل الله» آن مشخص است. چيزي در عالم نيست كه راه نرود يا راه خودساخته را برود يا راه ديگري را طي كند، چون اين‌چنين است.

بهره‌گيري از دو راه‌كار مديريت وحياني آفرينش در اداره نظام اسلامي
فرمود اگر كسي بخواهد بيراهه برود ما دو كار مي‌كنيم: هم از نظر اخلاقي و فقهي جلوي او را مي‌گيريم و هم با نيروهاي بازدارنده نمي‌گذاريم او بيراهه برود؛ اين به ما دستور مي‌دهد كه اگر خواستيد نظامتان و جامعه‌تان را اصلاح كنيد، هم بايد كارهاي فرهنگي كنيد و هم كارهاي اجرايي. در همين سوره مباركه «صافات» فرمود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه آمده, كهانت را تحريم كرد؛ پيشگويي‌هايي كه كاهنان دارند و قيافه‌شناسان دارند اين جزء مكاسب محرّمه است كه بسياري از شماها آشنا هستيد. در مكاسب محرّمه يكي از كسب‌هاي حرام اين است که كسي از راه سِحر و جادو و شعبده و طلسم و كهانت بخواهد مال در بياورد اين كار, كار حرامي است. كهانت را؛ يعني پيش‌گويي‌هاي غير واقعي را كه برخي مبتلا هستند كه مخلوطي است از صدق و كذب, حق و باطل, خير و شر, حَسَن و قبيح, محمود و مذموم اين كار را دين تحريم كرده, همين؟ فتوا به حرمتش داده گفته كار حرام است به همين بسنده كرده يا نيروهاي آسماني را هم وادار كرده جلوي اين كار را بگيرند؟ فرمود ما دو كار كرديم: يكي اينكه فتوا داديم اين كار حرام است و يكي اينكه اين نيروهاي آسماني را به عنوان تير شهاب نمي‌گذاريم كه شيطان بالا برود، خبرهاي راست و دروغ را جعل كند، يك مقدار راست بشنود و با دروغ مخلوط كند و به كاهنان دهد تا بازارگرمي آ‌نها شود، اين راه اصلاح جامعه است.

حفاظت آسمان از ورود شيطان مارد, كار اجرايي در مديريت وحياني
مي‌بينيد وقتي در سوره مباركه «صافات» فرمود ما اين كارها را كرديم که در غير سوره «صافات» هم فرمود؛ چه در سوره «حجر» و چه در جاي ديگر فرمود ما به وسيله موجودات آسماني و به وسيله شهاب‌سنگ‌ها نمي‌گذاريم شيطان بالا بيايد و هر حرفي را بشنود. اينكه فرمود: ﴿رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ ٭ إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ﴾ كه اين زينت همان كواكب است ﴿وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ﴾، «مارد» يعني متمرّد, «مَرَد» جمع «مارد» به معناي متمرّد است و كاري به مريد ندارد؛ مريد با اين «مَرَد» جمع‌ بسته نمي‌شود. شيطان متمرّد را مي‌گويند شيطان «مارد», جمع اين «مارد» هم «مَرَد» است. فرمود اين شيطان اگر بخواهد بخشي از اخبار آسماني و غيبي را فراهم كند كه ﴿إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلي‏ أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ﴾[13] که اگر بخواهد عدّه‌اي را از راه مغالطه يا از راه كهانت يا از راه دروغ‌هاي ديگر فريب دهد ما جلوي او را مي‌گيريم؛ اين راه اصلاح نظام است كه سه كار فرهنگي, فقهي و اخلاقي يك طرف, جلوي شيطنت شيطان‌ها را گرفتن طرف ديگر.

ناكارآمدي اكتفا به كار فرهنگي در مديريت و اصلاح جامعه اسلامي
ذات اقدس الهي به اين بسنده نكرد كه بفرمايد كهانت حرام است تا شما بگوييد يكي از كسب‌هاي محرّمه كهانت است، بله اين كار فقيهان است و كار متديّنان است كه اين مسئله شرعي را بررسي كنند و بازگو كنند، اما آنها كه شيطنت مي‌كنند چگونه بايد جلوي آ‌نها را گرفت؟ فرمود ما تيري داريم, تيراندازي داريم, نيروي اجرايي داريم و اين‌طور نيست كه هر كسي بخواهد نظام را فاسد كند؛ در مسئله اصلاح اقتصادي اين‌طور است, روميزي و زيرميزي اين‌طور است, رشوه‌گيري اين‌طور است, فساد اقتصادي اين‌طور است.

وظيفه همگاني بودنِ حفظ جامعه اسلامي با كار فرهنگي و اجرايي
همه ما در نظام اسلامي اين دو كار را بايد بكنيم: هركدام از ما که كار فرهنگي از عهده ما برمي‌آيد، بايد بگوييم که چه چيزي حلال است و چه چيزي حرام, هركدام از ما امر معروف و نهي از منكر از دستمان برمي‌آيد بايد جلوي بدي‌ها را بگيريم تا اين نظام را به جِدّ باور كنيم كه بايد سالماً به دست صاحب اصلي آن وجود مبارك حضرت بدهيم، اين نظام در دست ما امانت است.
شما مي‌بينيد يك روز يك شهيد گمنام را مي‌آورند كلّ كشور معطّر مي‌شود، ما اين عطر را بايد مغتنم بشمريم. به ما گفتند كار خدايي كنيد كار خدايي كه ـ معاذ الله ـ اين نيست كه ما خلقت كنيم و خالق شدن كه مقدور ما نيست، از بهشت و جهنم سخن گفتن كه مقدور ما نيست، از ازل و ابد حرف زدن كه مقدور ما نيست، اينكه به ما گفتند: «تَخلَّقُوا بأخلاق الله»؛[14] يعني در همين امور. فرمود من با دو كار جامعه را اصلاح مي‌كنم: يكي حكم فقهي است كه مي‌گويم كهانت حرام است, يكي اينكه به تيراندازانم مي‌گويم جلوي شيطونت شياطين را بگيريد که اين كار را مي‌كنم و شما هم همين كار را بكنيد. اينكه ذات اقدس الهي فرمود ما اين شهاب‌سنگ‌ها را براي همين قرار مي‌دهيم كه هر كس بالا نيايد و اين‌جا كه جاي وحي است باخبر نشود، براي همين است.

مقصود از آسمان‌هاي غيبي و چگونگي منع ورود شيطان و كفار از آن
مطلب ديگر اينكه در سوره «اعراف» خوانديم كه يك سلسله مراحلي است كه از آنها به عنوان آسمان‌هاي غيب ياد مي‌شود كه ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾[15] درهاي آسمان به روي كفار باز نمي‌شود؛ همان آسمان‌هايي كه درهاي آنها به روي كفار باز نمي‌شود، همان آسمان‌ها درهايشان به روي شياطين هم باز نمي‌شود و آن آسمان‌ها آسماني است كه دعا آن‌جا مي‌رود مستجاب مي‌شود, مقرّ فرشته‌هاست و دعا مستجاب مي‌شود و اخبار غيبي آن‌جاست. اين آسماني كه نجوم كشف مي‌كنند كه اينها به صورت ترمينال كفار درآمده، هر روز مسافر مي‌برند و مسافر مي‌آورند. آنها اگر بخواهند وارد آسمان اخبار غيبي بشوند اين شهاب‌سنگ‌ها مانع است، چطور شهاب‌سنگ‌ها مانع است؟ درست است كه اخبار غيبي يك امر علمي است, يك; درست است كه آن‌جا سخن از ماده و مُدّه و زمان و زمين نيست, دو; ولي برخي از زمان و زمين, زمينه دسترسي به فيض است. شما مي‌بينيد وحي يك امر مجرّد است، فرشته‌ها هم امر مجرّدند، اينها وارد قلب مطهّر پيغمبر مي‌شوند كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ ٭ عَلي‏ قَلْبِكَ﴾[16] فرودگاه او قلب شماست که اينها امر مادي نيست؛ ولي سرزمين مكه خصوصيتي دارد كه كسي نمي‌تواند آن‌جا برود، كافر حقّ ورود ندارد. اين خصيصه‌اي است كه زمان و زمين را به آن امر مجرّد مرتبط مي‌كند، اگر كسي خواست فيضي نصيب او شود بايد در زمين مكه يا زمان ماه مبارك رمضان مهمان خدا شود او «دَائِمَ‏ الْفَضْلِ‏ عَلَى الْبَرِيَّة»[17]است؛ ولي «ضيوف‌الرحمان» شدن يك زمان و زمين مي‌خواهد, يك زمينه مي‌خواهد, يك استعداد مي‌خواهد, يك ماده مناسب مي‌خواهد؛ گفتند در زماني كه ماه مبارك رمضان است جزء «ضيوف‌الرحمان» هستي, در سرزمين وحي جزء «ضيوف‌الرحمان» هستي، پس نمي‌شود گفت وحي كه مجرّد است و اخبار غيبي كه مجرّد هستند با شهاب‌سنگ‌ها چه ارتباطي دارند. درست است كه آنها مجرّد هستند؛ ولي آ‌ن مجرّد اگر بخواهد به عالم ماده فيض برساند خصيصه‌اي لازم است, زماني لازم است, زميني لازم است. در مكه هر كسي حقّ رفت و آمد ندارد، چون در مكه در تمام مدت سال هر كس بخواهد وارد بشود بايد با احرام وارد شود، اين يك شهر عادي نيست تا همين‌طور عادی بخواهد برود؛ بايد با احرام وارد شود و عمره مفرده داشته باشد. در تمام ايام سال هر كس از هر منطقه عالَم بخواهد وارد سرزمين مكه شود، بخواهد برادر, فاميل و دوستش را ببيند ـ به قصد زيارت هم نرفته ـ مي‌خواهد يكي از بستگان را ببيند, ارحام را ببيند يا بيمار دارد براي عيادت او برود، الاّ ولابد بايد مُحرِم بشود به احرام مفرده، كارهاي احرام را كه انجام داد آن كار شخصي‌ خود را انجام دهد، چون با احرام بايد وارد شود و از غير مسلمان، احرام متمشّي نيست؛ لذا ورود غير مسلمان در محدوده مكه ممنوع است. اين راه‌ها را ذات اقدس الهي براساس تناسبي كه بين معنا و ماده برقرار است تنظيم مي‌كند.
بنابراين در آسمان مثل زمين مراتبي وجود دارد و اين‌چنين نيست كه ما بگوييم حالا وحي كه آسماني يا زميني نيست؛ درست است كه وحي آسماني يا زميني نيست، اما چطور سرزمين مكه اين خصوصيت را دارد يا «ليله» قدر اين خصوصيت را دارد؟ پس معلوم مي‌شود بعضي از زمان‌ها و بعضي از زمين‌ها اين خصوصيت را دارند. اين اگر بخواهد بالا برود برخي از اخبار را دريافت كند با شهاب‌سنگ‌ها روبه‌روست و ديگر جلوي كهانت و پيشگويي‌ها و اخبار غيبي آلوده به راست و دروغ را جلوي اينها را گرفته که از آن به بعد اينها حقّ رفتن ندارند. برخي از مفسّران آن‌طوري كه فخررازي نقل مي‌كند گفتند كه اين شهاب‌سنگ‌ها كه قبلاً هم بود اين اختصاصي به اسلام ندارد، اين را ذات اقدس الهي در قرآن كريم در سوره مباركه «جن» از زبان خود آن جن‌ها گفت؛ بله قبلاً بود، اما اندك بود اما الآن پُر شده است.[18] در سوره مباركه «جن» وقتي حرف آ‌نها را نقل مي‌كنند در سوره مباركه «جن» آيه دو به بعد مي‌فرمايد: ﴿يَهْدي إِلَي الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً ٭ وَ أَنَّهُ تَعالي‏ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً ٭ وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفيهُنا عَلَي اللَّهِ شَطَطاً﴾[19] تا به اين‌جا مي‌رسد ﴿وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً﴾[20] و ﴿وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَديداً وَ شُهُباً﴾؛[21] الآن پر از سربازان الهي است؛ قبلاً هم بود، اما اين‌طور نبود كه تمام گوشه‌هاي آسمان سربازها آن‌جا پُست بدهند كه كسي بالا نرود. غرض اين است كه جلوي كهانت را، اين عرفان‌هاي كاذب را, اين دروغگويي‌ها را از دو راه بايد گرفت: يكي راه فرهنگي, راه فقهي, راه تعليمي, راه تهذيبي و يكي هم نيروهاي اجرايي؛ يعنی آ‌ن شهاب‌سنگ‌ها وگرنه اين كهانت‌ها, اين عرفان‌هاي كاذب, اين نوظهورها در هر زمان و زميني ممكن است قارچ‌گونه رشد كنند.

منظور از «سماء» دنيا
پرسش: اين سماي دنيا كه مزيّن به كواكب است «سماء» عُلياست يا؟
پاسخ: سمای دنيا؛ يعني آنچه نزديك‌تر به ديد شماست، از اين جهت تمام اين ستاره‌ها به ما نزديك‌ است از آنچه دور است. طبق هيئت سابق نبايد بررسي كرد كه آسمان اول فقط ستاره قمر هست، بعد عطارد و زهره و شمس و مريخ و مشتري و زحل و ستاره‌هاي ثابت در فلك هشتم است تا ما بگوييم آنچه حكما گفتند يا طبيعيين گفتند بر خلاف قرآ‌ن است. اگر سمای دنيا به اين معنا باشد ـ چون اين مؤنث اَدون است ـ نزديك‌ترين آسمان به شما همين است، آن مراحل بعدي كه شش طبقه ديگر است آنها هنوز كشف نشده كه فرمود: ﴿فَلا أُقَسَم بِما تُبْصِرُونَ ٭ وَ ما لا تُبْصِرُونَ﴾[22]که اين ﴿ما لا تُبْصِرُونَ﴾؛ يعني نمي‌بينيد يا نخواهيد ديد؟ روشن نيست كه آن طبقات ديگر چگونه است، آنچه ما مي‌بينيم ممكن است جزء «سماء» دنيا باشد؛ ولي به هر تقدير اين نزديك‌ترين بخش به ما بشر زميني است، نسبت به آن بخش‌هاي ديگري كه ما دسترسي نداريم. فرمود ما اين دو كار را كرديم ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ ٭ وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ﴾.

طرح صيانت آسمان غيب از شياطين در سوَر ديگر قرآن
در جريان صيانت از غيب در سوره مباركه «شعراء» اين بحث گذشت که فرمود اين حر‌ف‌ها, حرف‌هاي شياطين نيست، خبرهاي غيبي مخلوط به كذب نيست, كهانت نيست ﴿وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطينُ ٭ وَ ما يَنْبَغي‏ لَهُمْ وَ ما يَسْتَطيعُونَ ٭ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ﴾[23]اينها قدرت گوش دادن ندارند، در سور مباركه «شعراء»  چنين بود. در سوره مباركه «حجر» هم فرمود ما جلوي اينها را كاملاً مي‌گيريم که آيه شانزده به بعد سوره «حجر» اين بود: ﴿وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرينَ ٭ وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجيمٍ ٭ إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبينٌ﴾[24]كه استراق سمع در سوره «حجر» همان اختطاف و ربودني است كه در سوره مباركه «صافات»  است كه بحث خواهد شد ﴿فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبينٌ ٭ وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فيها﴾[25] اگر در سوره مباركه «اعراف» فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾[26] معلوم مي‌شود كه يك «سماء» ظاهري داريم كه علم نجوم به آن دسترسي دارد و آسمان‌هاي غيرظاهري داريم كه هيچ كافري به آن سِمَت راه ندارد؛ شياطين اگر بخواهند به آن آسماني كه ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾راه پيدا كنند اين شهاب‌سنگ‌ها مأمورند آنها را طرد كنند و اگر بخواهند به كُره مريخ بروند يا كُرات ديگر بروند، همان‌طوري كه هر كافري مي‌رود گزارش مي‌دهد که قطرش چقدر است, عرضش چقدر است، اينها كه علم است و اينها كه كهانت نيست، اينها كه مزاحم نيست راه باز است و ما را هم دعوت كردند كه برويد اين راه‌ها را ببينيد. اينها كه راه‌هاي علم تجربي است، اما بخواهد از كهانت سر در بياورد، از پيشگويي‌ها سر در بياورد و از گمراهي سر در بياورد اين شهاب‌سنگ‌ها آماده‌اند. بنابراين بخشي از اين در سوره مباركه «اعراف» گذشت كه درهاي آسمان به روي عده‌اي اصلاً باز نمي‌شود ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾.

امكان بهره‌وري همگاني از آسمان نجومي و منع كفار و شياطين از غيبي آن
پس در اين‌جا دو مطلب هست: يکی اينکه سمايي است كه مداري دارد, حركتي دارد که كافر و غير كافر مي‌توانند از آن استفاده كنند ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾؛[27] همان‌طوري كه زمين براي تأمين كشاورزي فصول چهارگانه دارد، فرمود: ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ هر كس كشاورزي كند بهره مي‌برد، ما اين راه را براي همه باز گذاشتيم و آن‌جا هم راه براي همه باز است که بخواهند طول و عرض و قطر و سطح كره مريخ را بفهمند اين عيب ندارد، اما مطلب دوم اينکه آن آسماني كه ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ كه اسرار غيبي آن‌جاست كه ﴿وَ أَوْحي‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ برود آن‌جا و اخبار غيبي را يك مقدار استراق سمع كند و بقيه را خودش اضافه و كم كند و به عنوان كهانت خوردِ كاهنان دهد اين ممنوع است. اين فقهاً حرام است تكويناً هم ما با شهاب‌سنگ‌ها جلويشان را مي‌گيريم و اينكه به ما گفتند: «تَخلَّقُوا بأخلاق الله»؛ يعني از دو راه نظامتان را حفظ كنيد تا ـ ان‌شاءالله ـ به دست صاحب اصلي‌ آن بدهيد!


[1]شمس/سوره91، آیه5.
[2]لیل/سوره92، آیه1.
[3]لیل/سوره92، آیه3.
[4]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج84، ص339.
[5]تفسيرالرازی مفاتيح الغيب اوالتفسيرالکبير، الرازی،فخرالدين، ج26، ص314.
[6]تفسيرالرازی مفاتيح الغيب اوالتفسيرالکبير، الرازی،فخرالدين، ج26، ص316.
[7]نور/سوره24، آیه41.
[8]فصلت/سوره41، آیه11.
[9]تکویر/سوره81، آیه1.
[10]نحل/سوره16، آیه68.
[11]نحل/سوره16، آیه69.
[12]نحل/سوره16، آیه69.
[13]انعام/سوره6، آیه121.
[14]بحار الأنوار، العلامه المجلسی، ج58، ص129.
[15]اعراف/سوره7، آیه40.
[16]شعراء/سوره26، آیه193.
[17]مفاهيم القرآن، الشيخ جعفرالسبحانی، ج6، ص94.
[18]تفسيرالرازی مفاتيح الغيب اوالتفسيرالکبير، الرازی،فخرالدين، ج26، ص320.
[19]جن/سوره72، آیه2.
[20]جن/سوره72، آیه6.
[21]جن/سوره72، آیه8.
[22]حاقه/سوره69، آیه38.
[23]شعراء/سوره26، آیه210.
[24]حجر/سوره15، آیه16.
[25]حجر/سوره15، آیه18.
[26]اعراف/سوره7، آیه40.
[27]فصلت/سوره41، آیه10.