درس تفسیر آیت الله جوادی

92/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر آیات 48 تا 59 سوره یس
﴿وَ يَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (48) مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ (49) فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لاَ إِلَي أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ (50) وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ (51) قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ (53) فَالْيَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (54) إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ في‏ شُغُلٍ فاكِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في‏ ظِلالٍ عَلَي الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ (56) لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ (57) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ (58) وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59)

طرح بازتر مسئله معاد در آيات مورد بحث
سوره مباركه «يس» كه در مكه نازل شد، مطالب محوري آن ـ همان‌طور كه ملاحظه فرموديد ـ اصول دين است که بخشي از خطوط كلي اخلاق و حقوق را هم در بردارد؛ جريان توحيد را بازگو فرمود, جريان وحي و نبوّت را هم اشاره فرمود, درباره معاد هم اجمالاً سخني به ميان آمده است. در اوايل اين سوره سخن از ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا﴾[1]بود و به مناسبت‌هايي هم جريان احياي بعد از مرگ را بازگو كرد. در اين چند آيه مقداري بازتر مسئله معاد را طرح فرمود.

سؤال مشرکان از زمان برپايی قيامت و سنجيده نبودن آن
فرمود اينها سؤال مي‌كنند معاد چه وقت قيام مي‌كند؟ خيال مي‌كنند كه يك حادثه تاريخي است كه مثلاً در فلان تاريخ هجري شمسي يا قمري يا ميلادي اتفاق مي‌افتد; لذا سؤال مي‌كنند چه وقت قيام مي‌كند؟ در حالي كه معاد وقتي قيام مي‌كند كه از «چه وقت» خبري نيست؛ «چه وقت» سؤال از زمان است و «كجا» سؤال از مكان. «چه وقت» و «كجا» در طليعه معاد رخت برمي‌بندد، براي اينكه وقتي مجموعه آسمان و زمين بساطش برچيده شد ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ﴾[2] شد, «أَرض» ﴿قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾[3] شد, ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[4] شد ديگر زميني نيست تا به دور «شمس» بگردد تا «ليل» و «نهار» توليد كند و مانند آن؛ جِرمي هم نيست كه از حركت آن زمان به دست بيايد، وقتي جرمي نبود و حركتي نبود، زماني در كار نيست. «چه وقت» سخن از زمان است و «كجا» سخن از مكان, هر دويِ اينها برچيده مي‌شود; لذا تاريخي و جغرافيايي نخواهد بود.آنها سؤال مي‌كردند كه قيامت چه وقت قيام مي‌كند؟ پاسخ ذات اقدس الهي در تبيين جريان قيامت به اين است كه ما با يك صيحه و تشر، كلّ اين عالم را خاموش مي‌كنيم، با يك صيحه و فرمان، كلّ عالَم را روشن مي‌كنيم.

تبيين چگونگی نفخ اول و دوم صور در برپايی قيامت
در سه طايفه از آيات که سخن از نفخ صور است، نفخ گاهي براي روشن كردن و گاهي براي خاموش كردن است. در سابق اين اجاق‌ها را كه با هيزم مي‌گيراندند؛ فوت مي‌كردند تا روشن شود، اين نفخ براي روشن شدن آن شعله است, گاهي هم انسان فوت مي‌كند شعله كبريت را خاموش مي‌كند. پس نفخ گاهي براي روشن كردن است و گاهي براي خاموش كردن. با نفخ اول چراغ جهان خاموش مي‌شود؛ يعنی با يك دميدن, كلّ جهان خاموش مي‌شود; حالا چند نفر و چه گروهي زنده‌اند, ارواح انبيا و اهل بيت(عليهم السلام) زنده‌اند كه فرمود: ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾[5] آن را ذات اقدس الهي مي‌داند. با اين دميدن, كلّ جهان خاموش مي‌شود، وقتي خاموش شد چند مطلب را قرآن نقل مي‌كند که در اين فضا معلوم مي‌شود كه گوينده خداست يا آنها که به اذن خدا زنده‌اند و از طرف خدا اين مطالب سه چهارگانه را بيان كنند. هيچ‌كسي در نفخ اول نيست تا سؤال كند يا جوابي دهد و مانند آ‌ن, پس با آن نفخ اول و دميدن, چراغ جهان خاموش مي‌شود، سه چهار مطلب در خاموشي جهان است که گوينده‌ آن خدا يا از طرف خداست؛ حالا چقدر فاصله است, چه چيزي فاصله است و فاصله زماني است يا غير زماني آن را خود ذات اقدس الهي مي‌داند. بعد با يك فوت كردن و دميدن, چراغ جهان روشن مي‌شود؛ يعني جهان را چراغ‌دار مي‌كند و جهاني نيست كه چراغ آن خاموش شده باشد. دوباره اين چراغ را روشن مي‌كند، وقتي روشن كرد چند مطلب است كه ظاهراً اين مطالب را خود جهاني‌ها مي‌گويند، زيرا در بين اينها كساني هستند كه به اين مطالب آشنا باشند.
در نفخ اول هيچ‌كس نيست، در نفخ دوم همه هستند. با نفخ اول بساط دنيا برچيده مي‌شود و همگان رخت برمي‌بندند؛ فاصله اين نفخ اول و نفخ دوم چقدر است «الله» مي‌داند. آن رواياتي كه دارد چهارصد سال است و توجيه مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه)[6] قبلاً بيان شد كه اين ناتمام است؛ آنچه ايشان در سماء عالَم فرمودند كه چهارصد سال فاصله است و بالأخره آن «معدّل‌النهار», آن «فلك‌الأفلاك» مي‌ماند و با گردش آن, «ليل»، «نهار»، ماه و سال پديد مي‌آيد؛ اصلِ «فلك‌الأفلاك» و «معدّل‌النهار» ريشه علمي ندارد، چه رسد به اينكه اين جسم بماند و چه رسد به اينكه اين تاريخ درست كند.
پرسش: استاد ببخشيد! اين ﴿مِمّا تَعُدُّون﴾[7]باشد يعنی اگر نصابی بود مثلاً اينقدر طول کشيد.
  پاسخ: يك وقت است آدم توجيه مي‌كند كه اين چهارصد سال به اين است كه آسمان و زمين و اين كُرات زيرين اينها از بين می‌روند؛ ولي «فلك‌الأفلاك» مي‌ماند، آخر «فلك‌الأفلاك»ي در كار نيست تا بماند. اين نفخ اول بود.
پرسش: در نفخه اول همه انسان‌ها زنده‌اند که اين را ببينند؟
پاسخ: نه, هيچ‌كس نيست، فقط اين ﴿إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ چه كساني هستند معلوم نيست؛ ارواح انبيا, اوليا, اهل بيت(عليهم السلام) هستند اين را ـ ان‌شاءالله ـ در ذيل آيه ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ آن‌جا روشن مي‌شود كه چه گروهي ارواح پاكشان زنده است؛ ولي بالأخره در نفخ اول چراغ جهان خاموش خواهد بود.

پيدايش دنيا و آخرت با «هو الظاهر» و برچيده شدن دنيا با «هو الباطن»
پرسش: پس چطور تجلّيات با اين عظمت را میخواهند درک کنند؟
پاسخ: تجلّيِ به «الباطن» دارد. ذات اقدس الهي يك وقت به اسم «هو الظاهر» تجلّي مي‌كند که اين هم در دنياست و هم نفخ دوم, گاهي به «هو الباطن» و به «هو الغيب» تجلّي مي‌كند که چراغ جهان خاموش مي‌شود. وقتي دوباره ذات اقدس الهي به «هو الظاهر» تجلّي كرد نفخ دوم شد، همه زنده می‌شوند و برای محاکمه احضار می شوند. در اين صحنه که نفخ دوم است، چون همه زنده شدند چند مطلب مطرح است که بعضي از مطالب را خود اينها و بعضي از مطالب را ذات اقدس الهي مي‌گويد. گرچه برخي از اهل تفسير بر آن هستند كه همه آنچه در سوره «يس» آمده كه بعد از نفخ دوم مطرح است همه اينها «كلام الله» است؛ ولي شايد اين‌چنين نباشد، برخي از اينها كلمات خود افرادي هستند كه زنده شدند و برخي‌ها كلماتي هستند كه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد.
آن‌گاه ترسيم مي‌كند قانون و حُكم مسلّط بر نظام آخرت را كه آن چگونه است، بعد مرز بهشتي‌ها و جهنمي‌ها را جدا مي‌كند، لذّت بهشتي‌ها را بازگو مي‌كند، رنج دوزخيان را بازگو مي‌كند، اين بحث جمع‌بندي‌شده را به پايان مي‌رساند و وارد مطلب ديگر مي‌شود.
پرسش: در بسياری از روايات داريم که در حدود چهل سال باران می‌بارد و به آنها هم اسناد کردند.
پاسخ: بله، آنها مقدّمه و «اشراط‌الساعه» است که در «اشراط‌الساعه», ظهور حضرت هست, رجعت هست, احكام ديگر هست اينها «اشراط» و علامت قيامت كبراست; ولي وقتي همه اين علامت‌ها محقّق شد خودِ قيامت كبرا بخواهد محقّق شود با يك نفخ, چراغ جهان خاموش خواهد شد.
پرسش: منظور شما از جهان, کهکشان راه شيري است؟
پاسخ: نه, آسمان و زمين, موجودات زميني, فرشته‌ها و همه اينهاست. حالا يك گروه كمي هستند كه خدا استثنا كرده است؛ آن گروه كم ـ البته ارواحشان نه ابدانشان ـ در سوره مباركه «زمر» و اينها خواهد آمد.

مقصود از ﴿الْوَعْد﴾ در سؤال مشرکان و پاسخ آن
﴿وَ يَقُولُونَ﴾ اين مشركان حجاز و منكران معاد ﴿مَتَي هذَا الْوَعْدُ﴾؛ اينكه شما وعده قيامت داديد (اين وعده در مقابل وعيد نيست اين وعده اعم از وعد و وعيد است چون خود «وَعد» كه ثلاثي مجرّد است آن هم به معناي وعيد مي‌آيد, گرچه در مقابل وعيد كه بخواهد به كار برود، به باب ثلاثي مزيد و به باب افعال برمي‌گردد می‌گويند «أوعد»؛ ولي «وعد» به معناي وعيد در قرآن هم آمد) سؤال مي‌كنند اگر شما راست مي‌گوييد قيامت چه وقت قيام مي‌كند؟ ديگر نمي‌دانند وقتي قيامت قيام مي‌كند كه وقت نباشد, چه وقت و كجا نباشد, سؤال از «متيٰ» و «أين» ديگر در كار نيست. ﴿يَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ که آن‌گاه خود ذات اقدس الهي پاسخ مي‌دهد: ﴿مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ﴾؛ اينها انتظار هيچ چيزي ندارند، نه اينكه اينها واقعاً منتظر هستند؛ آنها كه منكر معاد می‌باشند منتظر نيستند؛ ولي اين بيان الهي است كه جهان منتظر يك تشر و صيحه الهي است ﴿مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً﴾ اين صيحه, اين تشر, اين نفخ چند كار مي‌كند ﴿تَأْخُذُهُمْ﴾ اينها را مي‌گيرد در حالي كه اينها مشغول خريد و فروش، درس و بحث، مطالعه، اختلاف، منازعه و مناظره هستند؛ حالا چون بدترين حال حالت اختلاف است كه همه حواس‌ها با استرس به سمت حادثه است آن را ذكر فرمود. مردم مشغول خريد و فروش‌ هستند, درس و بحث هستند، همين وضع عادي را دارند که دفعتاً مي‌بينند اوضاع عوض شد.
پرسش: آن موقع زمان و مکان نباشد قابل هضم است، از الان چطور؟
پاسخ: الان كه هست، اما چه وقت زمان برداشته مي‌شود قابل سؤال نيست. نمي‌شود گفت كجا مكان را برمي‌دارند؟ چه وقت زمان را برمي‌دارند؟ چه وقت ديگر در كار نيست؛ چه وقت, چه وقت را برمي‌دارد؟

تبيين ناتوانی انسانها هنگام نفخ اول
﴿تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ﴾؛ در حال اختصام و اختلاف‌ هستند, اختصاصي به اينها ندارد، بلکه آنها را كه در حال ائتلاف،‌ در حال خريد و فروش و در حال درس و بحث هستند را هم شامل مي‌شود، منتها اضطراب و سرآسيمگي نسبت به كساني كه در بحبوحه اختلاف هستند بيشتر است.
فرمود اين رخداد، اينها را مي‌گيرد، به طوري كه اينها نه تنها وصيت نمي‌كنند، توانِ وصيت را هم ندارند. وصيت كردن گاهي نوشتن وصيت‌نامه است, گاهي گفتن است, گاهي با اشاره مي‌گويند فلان شخص وصيّ من است. مقدورشان نيست كه كتباً وصيت‌نامه تنظيم كنند يا قولاً وصيّ تعيين كنند يا با اشاره چشم و سر و ابرو اشاره كنند كه چه كسي وصيّ من است، چون توان اين كار را ندارند، نه تنها نمي‌كنند و نه «لا يوصون»; بلكه ﴿فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ﴾.
﴿فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لاَ إِلَي أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ﴾ اگر بيرون منزل هستند، توان اينكه بروند در خانه و بميرند را ندارند و اگر درون منزل هستند، توان اينكه به كسي وصيت كنند ندارند؛ گذشته از اينكه سالبه به انتفاء موضوع است و وصيّ‌اي در كار نيست, خانه‌اي در كار نيست بلکه كلّ جهان خاموش مي‌شود.
اين با نفخ اول است, با نفخ اول اين‌چنين مي‌شود. حالا به سه طايفه از آيات قرآن كريم هم ـ ان‌شاءالله ـ اشاره مي‌شود كه يك طايفه از آيات ناظر به نفخ اول است, يك طايفه از آيات ناظر به نفخ ثاني است, يك طايفه از آيات جامع بين «نفختين» است.

نفی جنس مرگ و ابدی بالغيب شدن انسان با نفخ دوم
پرسش: ببخشيد! فرشتگان که مجرد هستند چگونه است؟
پاسخ: آنها همان‌طوري كه حيات خاص دارند و مسبوق به عدم هستند, موتِ مخصوص هم دارند. خود عزرائيل(سلام الله عليه) هم مي‌ميرد و مرگ را هم مي‌ميرانند. در رواياتي كه مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) و ديگران نقل كردند مرگ را به صورت «كَبْشٌ‏ أَمْلَحُ»[8] درمي‌آيد و مرگ هم مي‌ميرد «لا موت اليوم»؛ يعني ديگر مرگي نيست, تحوّلي نيست, دگرگوني نيست. بهشتي‌ها اينها در بهشت مي‌مانند ابداً; منتها ابدي «بالغيب» هستند، نه ابدي «بالذّات»؛ ابدي «بالذّات» فقط ذات اقدس الهي است. اين‌طور نيست كه انسان ميلياردها سال بماند، يك موجود ابدي مي‌شود و وقتي ابدي شد ديگر تاريخ و زمان و زمين ندارد. درباره دوزخ هم اين‌چنين است؛ درباره دوزخ برخي‌ها يك نظر خاص داشتند; ولي درباره بهشت كسي اختلاف نكرده كه بهشت، ابدي است و بهشتي هم ابدي است و نعمت‌هاي بهشت هم ابدي است.

مقصود از مرگ همه موجودات و شمول آن بر روح
پرسش: منظور از ابد، ارواح موجودات است يا ابدان آنها؟
پاسخ: كلّ موجودات چه روح و چه بدن، در اينها موتِ روح به حساب خودش است و موت بدن كه روشن است. از موت روح به «صعقه» ياد مي‌كنند كه اينها صاعقه‌زده هستند؛ نظير آنچه براي وجود مبارك موساي كليم در «طور» در هنگام مناجات پيش آمد ﴿خَرَّ مُوسي صَعِقاً﴾[9] که در آن‌جا شايد مدهوشي مراد باشد؛ حالا آن طايفه ثالثه را مي‌خوانيم كه جامع بين «نفختين» است تعبير آن ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ﴾ است؛ اينها صاعقه‌زده مي‌شوند, «صعقه» دارند, مدهوشي دارند, زوال و نابودي ندارند؛ بدن است كه البته مي‌پوسد دوباره زنده مي‌كنند، اما روح را تعبير به «صعقه» فرمود.

زنده شدن همه انسانها با نفخ دوم و حرکت شتابان به سوی خدا
  فرمود: ﴿وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ﴾، تاكنون سخن از نفخ اول بود كه با نفخ اول چراغ كلّ جهان خاموش مي‌شود که از سما به سماواتيان و از ارض به ارضيان. فرمود در نفخه دوم همه زنده مي‌شوند و چراغ جهان روشن مي‌شود ﴿وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم﴾همين بشر, همين موجودات كه خاموش شدند و گفتيم ﴿فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لاَ إِلَي أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ﴾همه اينها ﴿مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ﴾؛ سر از قبر برمي‌دارند و شتابان به پيشگاه حق‌تعالي مي‌روند. «نَسَل, يَنسِلُ»؛ يعني شتابزده و با شتاب مي‌رود، همان‌طوري كه در سوره مباركه «انبياء» گذشت ﴿يَنْسِلُونَ﴾.[10] فرمود همه اينها از «أجداث» و قبورشان زنده مي‌شوند.
پرسش: موجودات عالم يا اهل آسمان هستند يا اهل زمين می‌باشند، اگر بناست که بميرند قابل استثناء نيست.
پاسخ: حالا ما نمي‌دانيم كه اين «صعقه» شامل همه فرشته‌ها و حاملان عرش مي‌شود يا نمي‌شود؛ الآن آن طايفه ثالثه كه در سوره «زمر» است آن هم ـ ان‌شاءالله ـ مي‌خوانيم كه يك عدّه را استثنا كرده است، فرمود: ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ كه اينها مدهوش نيستند، اينها به هوش هستند. حالا آن آيه را هم بخوانيم و ببينيم كه از مفاد آن آيه به نحو كلي چه چيزي استفاده مي‌شود؟ تفسير آن البته مربوط به آن است كه به ذيل آن آيه برسيم.
فرمود اين نفخه دوم باعث مي‌شود كه همه زنده می‌شوند﴿وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ﴾ اين ﴿هُم﴾ را كه فرمود از آن معلوم مي‌شود انسان‌ها و فرشته‌ها و امثال ذلك هستند. حالا كه در نفخ دوم زنده شدند، چند مطلب است كه آن مطالب را خود اينها مي‌گويند. در آن‌جا كه چند مطلب بود، همه مطالب از طرف ذات اقدس الهي بود؛ اينكه ﴿فَلا يَسْتَطيعُونَ﴾ بود, ﴿تَوْصِيَةً﴾ بود, ﴿وَ لا إِلي أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ﴾ بود, ﴿تَأْخُذُهُمْ﴾ بود و در حال «اختصام» بود اين سه, چهار مطلب را خود ذات اقدس الهي يا مأمور خاصّي كه هست او بيان مي‌كند؛ اما در نفخه دوم كه اينها زنده شدند، چند مطلب است كه اينها مي‌گويند و بعضي از مطالب هم هست كه ذات اقدس الهي دارد.
پرسش: بعد مرگ هم زنده می‌شوند؟
پاسخ: نه, وقتي كه فرمود: «لا موت اليوم» نفي جنس است، مرگ رخت برمي‌بندد. مرگ يعني تحوّل و تغيير.

ظهور «يوم الحسرة» بعد از نفخ دوم
﴿قَالُوا يَا وَيْلَنَا﴾اينها كه حالا زنده شدند اين حرف را مي‌زنند که اين ﴿يَا وَيْلَنَا﴾ی آنها براي اين است كه روز, روز حسرت است؛ يكي از اسماي روز قيامت «يَوْمُ الْحَسْرَة»[11]است چون همگان «متحسّر» هستند؛ بدان «متحسّر» هستند كه چرا بد كردند و نيكان هم متحسّر هستند كه چرا نيكي‌ آنها كم بود. ﴿قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا﴾آنها كه مسئله برزخ را باور داشتند, قيامت را باور داشتند و مي‌دانستند كه انسان بعد از ارتحال از دنيا وارد برزخ مي‌شود و مي‌خوابد، آن‌جا خوابگاه است ﴿تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ﴾.[12]«راقِد» در قبال «يَقظان» است، «يقظان»؛ يعني بيدار, «يَقظه»؛ يعني بيداری و «رقود»؛ يعني خواب. در جريان اصحاب كهف فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ﴾؛ «راقد»؛ يعني خوابيده و گاهي هم اين «رقود» به معناي مرگ است؛ لذا از قبر به عنوان «مرقد» ياد مي‌كند، براي اينكه مُرده‌ها در آن‌جا قنوده‌ هستند. اينها كه مي‌گويند: ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا﴾مي‌تواند جامع بين دو گروه باشد: بعضي‌ها هستند كه مي‌دانستند كه خواب می‌باشند، مي‌گويند چه كسي ما را بيدار كرد؟ بعضي‌ها مي‌گويند ما مُرده بوديم، چه كسي ما را زنده كرد؟ آنها كه مسئله برزخ و قيامت را باور نداشتند، خيال مي‌كنند مُردند و مُردن پوسيدن است و مي‌گويند ما كه از بين رفته بوديم, آنها كه مسئله برزخ را باور كردند و گفتند انسان در برزخ زنده است و شاهد است; منتها خوابيده است نه مُرده, اينها مي‌گويند: ﴿مَنْ بَعَثَنَا﴾.

تقويت قول به سخن اهل برزخ بودن ﴿قَالُوا يَا وَيْلَنَا﴾
پس ﴿مَنْ بَعَثَنَا﴾ مي‌تواند سؤال از دو گروه باشد. ﴿قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾ چه كسي ما را از اين خوابگاه يا كه مُرده بوديم ما را مبعوث كرد و بيدار كرد يا زنده كرد. اين مطلب بعدي كه آيا كلام خود برزخي‌هاست كه زنده شدند و وارد قيامت شدند يا كلام ذات اقدس الهي است، بين اهل تفسير اختلاف است. نظر سيدناالاستاد و برخي از اهل تفسير اين است كه اين تتمّه ﴿قَالُوا﴾ و اين جمله در محلّ نصب است تا مفعول ﴿قَالُوا﴾ باشد،[13] ﴿قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾, يك; ﴿قَالُوا﴾ ﴿هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾, ﴿قَالُوا﴾ ﴿صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ اين سه جمله در محلّ نصب است تا مفعول باشد براي ﴿قَالُوا﴾ که «مقول» اينهاست. برخي‌ها خواستند بگويند که ﴿هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾ كلام الهي است که آن برهان مي‌خواهد. ظاهر اين اتصال و سياق اين است كه همه اينها «مقولِ» اهل قيامت هستند كه تازه زنده شدند.

عدم نياز به ابزار در خاموش و روشن کردن چراغ عالَم
اين ﴿إِن كَانَتْ﴾ كلام الهي است که اين تأنيث آن هم به لحاظ خبر است. ﴿إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً﴾؛ ما با يك تشر و با يك نفخ, عالَم را خاموش كرديم و با نفخ ديگر عالم را روشن كرديم. اين ابزار كار نمي‌خواهد، چون خودِ ابزار هم خاموش مي‌شود. اين‌طور نيست كه ما به عدّه‌اي بگوييم شما فلان كار را انجام دهيد، آنها كه كار انجام مي‌دهند؛ نظير ميكائيل(عليه السلام) كه مسئول كِيل و رزق است؛ نظير جبرائيل(عليه السلام) كه مسئول علم است، اينها جزء مدبّرات امر می باشند كه موجوداتی هستند که اين كارها را انجام مي‌دهند. اما كلّ عالَم وقتي بخواهد چراغ آن خاموش شود يا كلّ عالم وقتي بخواهد روشن شود ديگر خود ذات اقدس الهي اين كار را انجام مي‌دهد. فرمود: ﴿إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً﴾ ما با يك تشر و با يك نفخ اين چراغ عالَم را روشن كرديم ﴿فَإِذَا هُمْ﴾ اين «اذا»، «اذا»ي «مفاجاة» است؛ دفعتاً همه مردم كه ﴿إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلي ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[14] كه در سوره مباركه «واقعه» است، ﴿يَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾[15] مضموني است در سوره مباركه «هود» كه گذشت، ناظر به اين است كه كلّ جهان چراغ آن روشن مي‌شود و همه حاضر مي‌شوند ﴿فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ﴾، آن وقت اينها سخنان خود ذات اقدس الهي است.

نفی جنس ظلم با برپايی قيامت
بعد مي‌فرمايد امروز اصلاً ظلمي نيست؛ در دنيا بعضي ظالم بودند، بعضي مظلوم و بعضي موظّف بودند در برابر ظلم ظالمان قيام كنند و مانند آن. اما ﴿فَالْيَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً﴾ هيچ‌كسي مظلوم واقع نخواهد شد؛ اين هيچ‌كسي مظلوم واقع نخواهد شد، چهار مطلب را به همراه دارد كه دو مطلب را نفي مي‌كند و كاري هم به دو مطلب ديگر ندارد. آن چهار مطلب اين است: كسي كه محسِن است و مطيع است و اهل ثواب است هرگز از ثوابِ او كم نمي‌آيد، اما نسبت به افزايش ثواب او حرفي ندارد. كسي كه عاصي است و كافر است و منافق است و معصيت‌كار است و مانند آن، بيش از مقدار جُرم خود كيفر نمي‌بيند، اما شايد كمتر ببيند يا بعضي‌ها مورد عفو قرار بگيرند. پس طرف ايمان, يك قسمت آن منفي و يك قسمت آن آزاد است؛ طرف كفر و عصيان يك قسمت آن منفي و طرف ديگر آن آزاد است؛ نسبت به مؤمن كه فرمود كم نمي‌گذاريم فرمود: ﴿لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ﴾ اين حصر, حصر نسبي است، نه نفسي و معناي آن اين نيست كه مؤمن را فقط به اندازه كارِ او جزا مي‌دهيم، اين‌طور نيست؛ اين نفي، ناظر به نفي نقص است؛ يعني كمتر از استحقاق او به او پاداش نمي‌دهيم، اما بيشتر مي‌دهيم ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها﴾,[16] ﴿عَشْرُ أَمْثالِها﴾[17] و مانند آن. پس نسبت به مازاد نفي نمي‌كند، بلکه نسبت به مادون منفي است; يعني نقص ثواب پرهيزكاران منتفي است. نسبت به تبهكاران، ما فوق منفي است نه مادون، اينكه فرمود: ﴿لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ يعني بيش از اندازه، عِقاب نميشويد، اما ممكن است كمتر از آن عقاب شويد، عفو شويد و مانند آن. پس در طرفاصابه، ثواب و اطاعت, نقص منفي است و اضافه آزاد است؛ در طرف عصيان, اضافه منفي است و نقص آزاد است.

بررسی سه طايفه از آيات پيرامون نفخ اول و دوم صور
حالا آن سه طايفه از آيات را ملاحظه بفرماييد كه يك طايفه خصوص نفخ صور اول را دارد، يك طايفه نفخ صور دوم را دارد, يك طايفه هم جامع بين «نفختين» است. در سوره مباركه «ق» راجع به نفخ صور فرمود: ﴿وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحيدُ ٭ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعيدِ ٭ وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهيدٌ﴾؛[18] اين نفخ دوم است كه وقتي نفخ دوم كرديم هر كسي با دو نفر همراه مي‌آيد: يكي او را از پشت سر سوق مي‌دهد و يكي هم شاهد اعمال اوست؛ نه او مي‌تواند كُندي كند يا نيايد و نه مي‌تواند منكر باشد، هم شاهد او با اوست و هم سائق او با اوست. حالا شاهد او ممكن است در كنار خود او يا عين خود او باشد. در سوره مباركه «حاقه» آن هم از جريان نفخ صور خبر مي‌دهد و مي‌فرمايد وقتي كه نفخ صور شد همگان رخت برمي‌بندند كه اين ناظر به نفخ اول است که فرمود: ﴿إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَةِ ٭ لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ ٭ فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ ٭ وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً ٭ فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ﴾؛[19] اين نفخه اُولاست كه چراغ كلّ عالَم خاموش مي‌شود و آن واقعه اول قيام مي‌كند. بعد در سوره مباركه «زمر» به هر دو نفخ اشاره كردند آيه 68 سوره مباركه «زمر» اين است که فرمود: ﴿وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾؛ يك عده مدهوش نيستند آنها چه كساني هستند روايات مربوط به آن بايد مشخص كند كه اهل بيت(عليهم السلام) و ارواح پاك انبيا اينها به هوش هستند؛ حالا ـ ان‌شاءالله ـ به سوره مباركه «زمر» رسيديم روايات، مصداق آن را مشخص مي‌كنند.
   غرض اين است كه آيات قرآن در اين زمينه سه طايفه است: يك طايفه نفخ اُوليٰ, يك طايفه نفخ ثانيه, يك طايفه جامع بين «نفختين».
﴿وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْري فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ﴾؛ همه زنده مي‌شوند و نگاه مي‌كنند كه چه حادثه‌اي مي‌خواهد رخ دهد، آن‌گاه ﴿وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جي‏ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ ٭ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُونَ﴾.[20] بنابراين در اين قسمت هم به نفخ اول اشاره كرد، منتها اسم نفخ را نبردند, هم به نفخ دوم اشاره كردند اسم نفخ را بردند و فرمودند هيچ ظلمي نيست، زيرا ما ثواب پرهيزكاران را به همان اندازه مي‌دهيم، البته پاداش اضافه خواهيم داد و كيفر تبهكاران را بيش از استحقاق آنها نمي‌دهيم که ممكن است گاهي عفو كنيم و ممكن است گاهي تخفيف دهيم.

بهرهمندی از لذّات بهشتی توسط بهشتیها و مراتب آن
﴿إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ في‏ شُغُلٍ فاكِهُونَ﴾؛ حالا كه محاسبه شد و پرهيزكاران، اصحاب بهشت شدند، اينها سرگرم لذّت‌هايي هستند كه محصول كار آنهاست. «فاكِه»؛ يعني مشغول گفتگو و گفتمانِ لذّت‌بخش هستند. برخي‌ها خواستند بگويند «فاكِه»؛ يعني «ذو فاكهه» که صاحب‌ و داراي ميوه هستند و اين تام نيست براي اينكه بعد دارد ﴿لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ﴾ خودِ «فاكهه» به معناي ميوه را در آيه بعد دارد. اينها «تفكّه» دارند, گفتمان دارند و از ديدار يكديگر لذّت مي‌برند ﴿تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ﴾،[21]البته اين براي اوساط از اهل ايمان است؛ اوحدي از اهل ايمان, بهشت را مقصد مي‌دانند نه مقصود و به اين فكر است كه وارد بهشت شود و از آن به بعد با مقصود خودش ملاقات كند. الان مثلاً شما مي‌بينيد اينهايي كه اعتاب مقدسه مي‌روند يا براي زيارت ثامن‌الحجج(عليه السلام) مي‌روند، اينها يك ره‌توشه تهيه مي‌كنند كه بروند حضرت را زيارت كنند و كارشان همين است، اما از حضرت چه چيزي بخواهند؟ چطور بخواهند؟ چه علمي بخواهند؟ چه معرفتي بخواهند؟ چه درجه‌اي بخواهند؟ كاري با حضرت ندارند، اينها تا مشهد مي‌روند كه مقصد اينهاست، همان دور ضريح گشتن و زيارتنامه خواندن كارِ اينهاست؛ در بهشت هم همين‌طور است، خيلي‌ها بهشت را براي ﴿شُغُلٍ فاكِهُونَ﴾ مي‌خواهند، اما حالا «لقاءالله» را طلب كنند و ﴿رَبِّ أَرِني﴾[22]بگويند, كلام الهي را بشنوند, خدا در قيامت با يك عدّه سخن مي‌گويند اينها بكوشند که مخاطب خدا باشند, با يك عدّه سخن نمي‌گويند ﴿لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾[23] اما يك عدّه را نگاه مي‌كند و با يك عدّه حرف مي‌زند اينها مقصود اوحديّ اهل بهشت است؛ اما اكثريّ اهل بهشت مقصود ندارند، مقصد دارند که مي‌خواهند بروند در بهشت ﴿في‏ شُغُلٍ فاكِهُونَ﴾ باشند، همين! لذا گاهي سؤال مي‌كنند ما آن‌جا خسته نمي‌شويم؟ در حالي كه عالَمي است كه خستگي ندارد، خواب ندارد، خواب براي برزخ است؛ اينها هميشه «يقظان»‌ هستند و هميشه لذّت مي‌برند و هميشه از نوشيدنِ كوثر بدون رنجِ عطش لذّت مي‌برند و هميشه از خوردن فواكه بهشت بدون رنج گرسنگي لذّت مي‌برند. در دنيا اين‌طور نيست؛ در دنيا تا كسي گرسنه نشود از غذا لذّت نمي‌برد تا تشنه نشود از آب خنك لذّت نمي‌برد، در آن‌جا لذّت، مسبوق به رنج نيست، در آن‌جا سيراب شدن و لذّت كوثر چشيدن، مسبوق به عطش نيست، اينها را بهشتي‌ها دارند ﴿في‏ شُغُلٍ فاكِهُونَ﴾، اما بگويند: ﴿رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ﴾[24]يا «ربّ كَلّمني» و «ربّ و انظر إليّ» اينها در آن نيست؛ فرمود: ﴿هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في‏ ظِلالٍ عَلَي الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ ٭ لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ ٭ سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ﴾.


[1]سوره يس، آيه12.
[2]سوره انبياء، آيه104.
[3]سوره زمر، آيه67.
[4]سوره تکویر، آيه1.
[5]سوره زمر، آيه68.
[6]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج6، ص330.
[7]سوره حج، آيه47.
[8]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج8، ص345.
[9]سوره اعراف، آيه143.
[10]سوره انبياء، آيه96.
[11]سوره مريم، آيه 39.
[12]سوره کهف، آيه18.
[13]الميزان فی تفسير القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص99.
[14]سوره واقعه، آيه 49 و 50.
[15]سوره هود، آيه103.
[16]سوره نمل، آيه89.
[17]سوره انعام، آيه160.
[18]سوره ق، آيه 19 و 21.
[19]سوره حاقه، آيه 11 و 15.
[20]سوره زمر، آيه 69  و 70.
[21]سوره يونس، آيه10.
[22]سوره بقره، آيه260.
[23]سوره آل عمران، آيه77.
[24]سوره اعراف، آيه143.