درس تفسیر آیت الله جوادی

92/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر آیات 39 تا 41 سوره فاطر
﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلاَ يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَلاَ يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَاراً (39) قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَاباً فَهُمْ عَلَي بَيِّنَةٍ مِّنْهُ بَلْ إِن يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً (40) إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً (41)﴾
 
منظور از «عباد مصطفا» در آيه ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ...
آنچه در بخش‌هاي قبلي همين سوره مباركه «فاطر» يعني در آيه 32 گذشت كه فرمود: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ منظور از عبادِ مصطفا انبيا و اوليا(عليهم السلام) نيستند تا سخن از ﴿ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ مطرح بشود و تلاش و كوشش مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان را به همراه داشته باشد;[1] يعني آنها را ما براي اين كار برگزيديم نه اينكه منظور از اين اصطفا همان اصطفاي ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحاً﴾[2] باشد.

مراد از ارث در آيه ﴿أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
مطلب دوم اين است كه ارث اين نيست كه از كسي به كسي برسد آن پايان كار را هم مي‌گويند ارث اينكه فرمود: ﴿تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[3] اين يعني پايان كار شما, عاقبت كار شما اين است. بنابراين معناي ارث اين نيست كه حالا از كسي به شما رسيده است پايان كار اين بود. ما سلسله انبيا را فرستاديم, اُمم را با كتاب‌هاي آنها هدايت كرديم تا نوبت به شما رسيد كتابِ الهي را به وسيله پيامبر به شما داديم و شما سه گروه شديد اين معناي ايراث است.

عدم اختصاص احتجاج در آيه ﴿أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم﴾ به معمّرين
مسئله بعدي در جريان ﴿أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم اين احتجاج، اختصاصي به معمّرين ندارد منتها توبيخ در معمّرين بيش از توبيخ در ميانسال است وگرنه منظور حجّت الهي است ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ[4] حرف اول و آخر را مي‌زند منتها اينكه فرمود: ﴿وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ﴾[5] معيار است هر كسي حجّت خدا بر او تمام شد اين در قيامت مسئول است و اعتراض قيامت متوجه اوست چه معمّر چه غير معمّر; ولي براي معمّرين، حجّت خدا بالغ‌تر است از اين جهت فرمود: ﴿أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ﴾[6] و عمده همان ﴿جَاءَكُمُ النَّذِيرُ﴾است ولو انسان جوان باشد وقتي حجّت الهي بر او بالغ شد و به او رسيد مشمول اين اعتراض است.

بررسي نيروهاي دروني و بيروني انسان
عمده آن است كه در دنيا همان‌طوري كه ما نيروهايي داريم كه با اين نيروها ادراك مي‌كنيم و نيروهايي داريم كه با اين نيروها كار مي‌كنيم گاهي ممكن است هر دو سالم باشد گاهي ممكن است هر دو مريض باشد گاهي ممكن است يكي سالم باشد و ديگري مريض; يعني ممكن است چشم و گوش كسي سالم باشد ولي دست و پاي او فلج باشد در درون ما هم همين‌طور است نيرويي در درون ما هست به اصطلاح به نام عقل نظر كه متولّي انديشه و ادراك است نيرويي هم در درون ما هست به نام عقل عمل كه «عُبِدَ به الرحمن و اكتسب به الجنان» [7]متولّي و مسئول انگيزه و اراده و تصميم و نيّت و اخلاص است.

مغالطات فكري انسان, ثمره القائات شيطان
مهم‌ترين كاري كه شيطان در درون نفس با ما درگير مي‌شود اين است كه در بخش انديشه، ما را گرفتار اين مغالطات سيزده‌گانه يا كمتر و بيشتر بكند كه ما موضوعي را به جاي موضوع ديگر, محمولي را به جاي محمول ديگر و مانند آن قرار بدهيم در استنباط‌ها و استدلال‌ها اشتباه بكنيم و به غلط بيفتيم اين همان ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ[8] همه مغالطات فكري در اثر وسوسه‌هاي علمي شيطان است اين با بخش انديشه ما كار دارد. در جهاد نفس كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود: «كَم مِن عقل أسير تحت هوي أمير» [9]هوس و هوا را مي‌شوراند تا عليه اين عقلي كه «عُبِدَ به الرحمن و اكتسب به الجنان» درگير بشوند اگر درگير شدند ـ خداي ناكرده ـ اين عقل را فلج كردند ديگر در تصميم و اراده و نيّت و اينها يا انسان اهل اراده و نيّت نيست يا ـ خداي ناكرده ـ گرفتار اراده مشركانه و رياكارانه و اينها مي‌شود.

تعطيل بودن بخش ايمان و اراده و تصميم در قيامت
در قيامت اين بخش ايمان و اراده و تصميم كلاً بسته است به هيچ وجه ممكن نيست كسي در قيامت كافر بشود يا مؤمن بشود يا اطاعت كند يا معصيت كند بين نفس و ايمان و كفر در دنيا اراده فاصله است ولي بين نفس و عقل نظر, اراده فاصله نيست ممكن است كسي مطالعه نكند فكر نكند بحث‌هاي علمي را تحمل نكند ولي اگر وارد بحث علمي شد يك صغرا و كبرايي ارائه شد او ديگر نمي‌تواند بگويد من نمي‌خواهم بفهمم همين كه مطلب نظري به ضروري ختم شد اين يقيناً مي‌فهمد حالا ممكن است لساناً انكار كند. فهم در اختيار ما نيست مبادي فهم در اختيار ماست ممكن است مطالعه نكنيم, گوش ندهيم, فكر نكنيم اينها هست اما اگر فكر كرديم و مطالعه كرديم يا كسي استدلال كرد ما گوش داديم دو مقدمه علمي بيّن ارائه كردند آن نتيجه را بر اين مترتّب كردند چه كسي بخواهد چه نخواهد مي‌فهميم نمي‌توانيم بگوييم نمي‌خواهيم بفهميم ولي درباره عقيده و ايمان كاملاً مي‌توانيم بگوييم چيزي كه صد درصد حق است ما آن را قبول نداريم چون يك كار ديگري است مربوط به قوّه ديگر است آنكه بايد عصاره علم را به جان گِره بزند فلج است اينكه فلج شد خب باور نمي‌كند حرف وجود مبارك موساي كليم به فرعون اين‌طور بود فرمود براي تو مسلّم شد اين معجزه است ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾;[10] ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[11] از همين قبيل است. اينهايي كه مُردند وقتي وارد صحنه قيامت مي‌شوند آنچه را نمي‌دانستند مي‌فهمند, آنچه با مفهوم و علم حصولي مي‌دانستند الآن برايشان مشهود شد صريحاً مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما به هيچ وجه جا براي ايمان نيست يعني بين نفس و ايمان كلاً رابطه تعطيل است وگرنه همان‌جا مؤمن مي‌شوند, موحّد مي‌شوند وقتي موحّد شدند به سبب گناهاني كه در دنيا انجام دادند عذاب مي‌شوند ولي مخلّد در نار نيستند براي اينكه موحد شدند اما همه اينها اصرار دارند كه ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ يا ﴿أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ; هم ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ﴾ در همين سوره مباركه «فاطر» بود آيه 37 ﴿وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ هم در آيه دوازده سوره مباركه «سجده» دارد ﴿وَلَوْ تَرَي إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاكِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ اين ﴿نَعْمَلْ﴾ در برابر ايمان نيست يعني «نؤمن و نعمل» نه اينكه آ‌نجا ايمان باشد وگرنه مي‌گفتند: «ربّنا أبصرنا و سمعنا و آمنّا» ايمان فعل نفس است, يك; فعل چه جارحه‌اي و چه جانحه‌اي بين نفس و فعل, اراده فاصله است, دو; در قيامت اين فاصله كلاً تعطيل است, سه; هيچ ممكن نيست در قيامت كسي ايمان و كفر پيدا كند , چهار; اما اعمال ظاهري خوردن و نوشيدن و عذاب را چشيدن يا شربت را چشيدن اينها فعلِ ايمان و كفر نيست اينها فعل عادي است كه غير انسان هم اينها را دارد اما فعلِ اختياري مربوط به ايمان و كفر اين مربوط به جايي است كه شريعت باشد, دين باشد اگر در آن‌جا ايمان و كفر ممكن باشد تازه مي‌شود دنيا براي اينكه اگر ايمان و كفر آن‌جا ممكن باشد آن‌جا وجوب و حرمت هست يعني واجب است ايمان بياورد كافر شدن حرام است پس مسئله‌اي هست, شريعتي هست, ديني هم آن‌جا مطرح است.

بيان امام رضا(عليه السلام) در موجود بودن كنوني بهشت و جهنم
ممكن است كسي كه اين‌جا هست جهنم را آن‌جا ببيند جهنم بالفعل موجود است ولو معاد هنوز مستقر نشده اين بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) است فرمود از ما نيست كسي كه بگويد جهنم و بهشت الآن موجود نيست[12] جهنم و بهشت موجود است منتها صحنه قيامت بعداً تشكيل مي‌شود. انسان ممكن است حقيقت بهشت را ببيند نه تنها صورتش را, حقيقت بهشت را ببيند, حقيقت جهنم را ببيند و مانند آن اما وقتي وارد آن صحنه شد كلاً بين نفس و ايمان, رابطه برقرار نيست.

شباهت جريان پس از مرگ با خواب
اين روايت نوراني كه مرحوم كليني در روضه كافي نقل كرد و بارها اشاره شد اين نمونه‌اي است از قيامت جريان بعد از مرگ نظير همين جريان خواب است كسي جايي را يا شخصي را خواب مي‌بيند وقتي بيدار شد مي‌گويد اي كاش من اين مطلب را مي‌پرسيدم يا اين كار را انجام مي‌دادم. در خواب همه اعمال ما محصول مَلكات قبلي است بين ما و كار, اراده فاصله نيست كه با اراده كاري انجام بدهيم وگرنه اگر كسي در خواب خلاف كرد مي‌شود معصيت يا حرفِ خوبي زد مي‌شود اطاعت كه در نامه عمل او بنويسند اين‌طور نيست بين نفس و عمل قلبي, اراده فاصله نيست بلكه هر كاري كه محصول ملكات قبلي بود انسان در عالم رؤيا انجام مي‌دهد در قيامت هم كه طبق آن روايت فرمود اين نموداري از قيامت است[13] منتها قيامت, خواب نيست بيدار است با همين بدن است با همين روح است انسان كاري را انجام بدهد كه با آن كار اطاعت باشد يا معصيت باشد ثواب ببرد يا عِقاب ببرد به هيچ وجه ممكن نيست ولو در جهنم هم رفته آن عين‌اليقينِ او, حقّ‌اليقين علمي مي‌شود ولي نمي‌تواند ايمان بياورد مي‌گويد: ﴿أَخْرِجْنَا ما را از آن‌جا بيرون بياوريد تا ما ايمان بياوريم آن‌جا نمي‌توانند ايمان بياورند اگر ايمان بياورند مي‌شود واجب و كفر مي‌شود حرام, جايي كه جاي وجوب و حرمت است جاي شريعت است مگر مي‌شود وجوب و حرمت باشد, تكليف باشد و شريعت نباشد جاي شريعت مي‌شود دنيا, بنابراين اينها در جهنم از عين‌اليقيني به حقّ‌اليقينيِ دوزخي و علمي رسيدند مشاهده كردند و دارند مي‌سوزند اما نمي‌توانند ايمان بياورند. قيامت وضعش اين است اين‌طور نيست كه در قيامت ممكن باشد كسي ايمان بياورد يا كفر بورزد يا اطاعت كند اينهايي كه مي‌گويند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ[14]اين‌طور نيست كه براي اينها ثواب بنويسند آن‌جا سخن از ثواب و عِقاب نيست مرتب آنها به ذكر حق‌اند ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[15] اين سه جمله را در سوره مباركه «يونس» ملاحظه فرموديد.
پرسش: شما در جلسات سابق فرموديد كه حضرت از شاگردان سؤال مي‌كردند ««هل مِن مبشّرات» ... .
پاسخ: علم مي‌آمد نه ايمان بله الآن هم همين است مرحوم كليني از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد كه حضرت از اصحابش سؤال مي‌كرد «هل من مبشّرات» [16]ديشب در عالَم رؤيا چه رؤياي مبشّره‌اي ديديد در خواب, علم براي انسان روشن مي‌شود نه ايمان كه ايمان بياورد ثوابي ببرد.

چگونگي اعطاي ثواب در دنيا و آخرت در آيات سوره «يونس»
اين سه جمله‌اي كه در سوره مباركه «يونس» هست در دنيا هر كه بگويد ثواب دارد ﴿دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ﴾كسي تسبيح بگويد ثواب دارد, ﴿وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ﴾ هر كسي در دنيا به يكديگر سلام بكند ثواب دارد ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ولي اين سه جمله مربوط به دنيا نيست مربوط به آخرت است در آخرت اهل بهشت اين سه جمله را مي‌گويند بدون اينكه ثواب ببرند.
پرسش: مي‌شود نتيجه گرفت خطّ اهل بهشت همين‌ها هستند ديگر خوردن و لذّت‌هاي ديگر نيست.
پاسخ: چرا, خوردن هست و ساير لذايذ هم هست ﴿لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ[17]هست همه اين لذايذ هست اما هيچ كدام از اينها مربوط به ايمان و كفر نيست در بهشت اين سه جمله را مي‌گويند مثل اينكه در همين سوره «فاطر» آمد وقتي اينها وارد بهشت شدند مي‌گويند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَخب اگر در دنيا كسي اين جمله را بگويد ثواب دارد در نامه عمل او ثواب نوشته مي‌شود اما همين جمله را بهشتي‌ها مي‌گويند ثوابي در كار نيست چون آن‌جا جاي شريعت نيست جاي ثواب و عِقاب نيست.

مشاهده نتيجه اعمال دنيايي در عالم برزخ
پرسش: صدقات جاريه چطور است؟
پاسخ: صدقات جاريه كه در دنيا انجام مي‌دهند يا فرزند صالحي كه داشتند «ولد صالح يدعو له»[18]يا درختي كه كاشتند و مانند آن, نتيجه عمل خودشان است هر كسي عمل صالحي كرد تا اين عمل زنده است و سر پاست براي او ثواب مي‌نويسند «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الاّ عن ثلاث»[19]تمثيل است تعيين نيست حصر نيست گاهي ممكن است انسان صدتا كار بكند سدسازي كرده, جبهه رفته, كمك كرده, مدرسه ساخته, پل ساخته, راه ساخته, درختكاري كرده, شاگرد تربيت كرده, كتاب نوشته صدتا كار خير كرد همه اين كارهاي صدگانه تا هست براي او ثواب مي‌نويسند چون كار خودش است.
پرسش: تكامل برزخي چطور است؟
پاسخ: تكامل علمي است نه كمال عملي, خيلي در برزخ انسان كامل مي‌شود خيلي از چيزها را مي‌فهمد.
پرسش: درجاتشان بالا مي‌رود؟
پاسخ: درجاتشان بالا نمي‌رود مگر به وسيله عملي كه انجام دادند هر چه در دنيا مي‌ديد و شنيده بود به صورت علم حصولي درك كرد الآن مي‌شود علم شهودي, خيلي درجات برزخي‌ها از نظر علم كامل مي‌شود تكامل علمي هست اما ذكري بگويد ثواب ببرد, عملي انجام بدهد ثواب ببرد اين نيست. همه اعمالي كه در دنيا انجام داد تا اثر آن عمل هست در نامه عمل او ثواب مي‌نويسند جامع همه اينها همان آيه سوره مباركه «يس» است فرمود: ﴿وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ[20] حالا آن روايت معروف، سدسازي و اختراع فلان موشك و اينها را نداشت الآن اين‌طور است خدا غريق رحمت كند امام را كه فرمود زمان و مكان در اجتهاد دخيل است, زمان و مكان هم در تفسير دخيل است, در فقه دخيل است, در اصول دخيل است آن روز ديگر ساختن موشك و امثال موشك مطرح نبود حالا كسي موشك بسازد براي حفظ يك نظام الهي, تا اين روش هست در نامه عمل او ثواب مي‌نويسند «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الاّ عن ثلاث» مگر آنچه او انجام داد.

كسب علم باعث ترفيع درجه در دنيا
پرسش: اين كسب علم ﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[21]خود قرآن دارد...
پاسخ: اين در دنياست, اگر كسي در دنيا تحصيل علم بكند درجه بيشتري مي‌برد كسي نكند كمتر ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ[22]اما در قيامت، مؤمن و كافر هر دو عالِم مي‌شوند كافر هم مي‌گويد: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ چيزي پوشيده نيست آنچه معيار است اين است كه در دنيا كسي زحمت بكشد عالِم بشود و كسي زحمت نكشد عالم نشود اين ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ اما در قيامت كافر مي‌گويد: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾.

بهره‌مندي از ثمرات و تبعات اعمال دنيايي در برزخ
غرض آن است كه در برزخ تا اثر عمل هست جامعش همان آيه سوره مباركه «يس» است كه فرمود: ﴿وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا در زمان حيات خودشان ﴿وَآثَارَهُمْ كه بعد از مرگ اينها مي‌آيد. هر عمل خيري, هر سنّت حسنه‌اي كسي كه قرض‌الحسنه را رايج كرده, وام دادن را رايج كرده, تسهيل ازدواج را رايج كرده كسي سنّتي گذاشته هيئت امنايي درست كرده كه ازدواج جوآنها را تسهيل كنند تا اين فكر هست در نامه عمل او ثواب مي‌نويسند براي اينكه اثر آن است اما كاري در برزخ بكند كه اين كار, كار جديد باشد با اين كار ثواب ببرد اين‌چنين نيست زيرا بعد از مرگ سخن از شريعت و نبوّت و اطاعت و عصيان نيست وگرنه آ‌نجا مي‌شد دنيا، بالأخره اگر ثواب و عِقاب هست تكليف است, تكليف هست دين است, دين اگر هست نبوّت و رسالت هست. بنابراين تكامل علمي فراوان است, يك; تبعاتِ اعمالي كه انسان در دنيا داشت نصيبش مي‌شود, دو; اين آثار، اثر خير را شامل مي‌شود اثر بد را هم شامل مي‌شود كسي كه بدآموزي كرده تا اين سنّت سيّئه هست در نامه عمل او سيّئه مي‌نويسند اين ﴿وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ همين است اثر چه حسنه باشد چه سيّئه باشد تا چهارشنبه سوري هست براي كسي كه اين سنّت سيّئه را گذاشته سيّئه مي‌نويسند هر كسي كه سنّتي گذاشته اگر حسنه باشد حسنه مي‌نويسند, سيّئه باشد سيّئه مي‌نويسند غرض اين است كه بين نفس و ايمان در دنيا اراده فاصله است, يك; در آخرت كلاً اين تعطيل است, دو; مسئله علم چون بين نفس و علم, اراده فاصله نيست اختيار فاصله نيست چه در دنيا چه در برزخ چه در قيامت, انسان تكامل علمي دارد.

لذّت برزخي محصول رشد و كمال عمليِ ايماني در دنيا
پرسش: رشد و كمال عملي آيا لذّت است يا نيست, اگر لذت است ... .
پاسخ: رشد و كمال عملي لذّت است اما هر لذّتي محصول رشد و كمال عملي نيست رشد و كمال عملي لذّت مي‌آورد اما هر لذّتي محصول رشد و كمال عمليِ آخرت نيست محصول رشد و كمال عمليِ ايماني است كه در دنيا داشتند.

بررسي ادبي كلمه «خلائف»
﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ فِي الْأَرْضِ﴾ ذات اقدس الهي شما را جانشين قرار داد هم جانشين خودش قرار داد هم اينكه يكي پس از ديگري مي‌آييد. «خلائف» گفتند جمع «خليفه» است و «خلفاء» جمع «خَليف» است «خليف» و «خليفه» هر دو يكي است منتها «تاء» خليفه «تاء» مبالغه است «تاء» تأنيث نيست اينكه درباره حضرت آدم فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[23] نه «خليفاً» براي اينكه انسان كامل مقام والايي را داراست كه كاملاً مي‌تواند دستورهاي الهي را مدبّرانه اجرا كند اين خَليفه است برخي‌ها خليف‌اند يعني بدون «تاء» مبالغه نه «تاء» تأنيث.

سرّ اعطاي خلافت الهي به انسان
فرمود خداي سبحان شما را خلائف در زمين قرار داد براي اينكه كلّ زمين را كه مسخَّر كرد, يك; قدرت تدبير هم به شما داد, دو; آن مديريتي را كه بالذّات براي ذات اقدس الهي است شما را مظهر آن قرار داد نه به شما تفويض كرده باشد, سه; شما اين كار الهي را در زمين انجام بدهيد و از شما هم به جِدّ خواست كه زمين را آباد كنيد.
تفاوت استعمار در قرآن با استعمار نظام سلطه
در سوره مباركه «هود» گذشت ﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها[24]
آن‌جا بحث شد كه استعمار از مقدس‌ترين واژه‌هاي قرآني است وقتي به دست ستمكاران افتاد جزء پليدترين واژه‌ها شد. خدا فرمود من شما را استعمار كردم يعني چه؟ يعني زمان و زمين را مزيّن كردم به مسائل علمي, شما را هم مجهّز كردم به نيروي تدبير, شما را آوردم در زمين از شما به جِد خواستم زمين را آباد كنيد اين الف و سين و تاء منقوط همان مبالغه را مي‌رساند مثل «استكبر» ﴿وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾من به جدّ خواستم زمين را آباد كنيد هيچ احتياجي به ديگري نداشته باشيد هر جا هم نفس مي‌كشيد روزي همان‌جاست خب اگر اين آيات قرآ‌ني خوب در جامعه پياده مي‌شد تحريم و امثال تحريم فسون و فسانه بود آن وقت اگر كلّ اطراف ايران را ديوار بكشند ما در اين‌جا كاملاً مي‌توانيم خودمان را تأمين كنيم اگر قرآني باشيم! چون همه چيز در اين مملكت هست. فرمود من به جِدّ از شما خواستم آباد كنيد ﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾ من استعمار كردم, من مستعمِرم شما مستعمَر من هستيد من به جِدّ از شما خواستم زمين را آباد كنيد يعني چه؟ يعني امكانات را آفريدم, يك; هوش و استعداد را به شما دادم, دو; براي اينكه گداي ديگران نباشيد روي پاي خودتان بايستيد كه به آن مي‌گويند «اقتصاد مقاومتي» يعني كسي كه دارد مقاوم است كسي كه ندارد چطور مقاومت مي‌كند, سه; اما همين واژه مقدس قرآني شده جزء پليدترين واژه‌ها آنها كه بيگانه‌اند مي‌گويند زمان و زمين براي شما, نيرو براي شما, همه چيز براي شما, براي ما كار كنيد معناي استعمار همين است اين كودتاي ننگين 28 مرداد اين‌طور بود استعمار منحوس يعني تمام امكانات براي شما, براي ما كار كنيد استعمار قرآني اين است كه تمام امكانات براي خدا به شما داد آقاي خودتان باشيد.

استفاده از مديران كارآمد باعث پيشرفت جامعه
فرمود ما از شما مي‌خواهيم كه شما زمين را آباد كنيد اين همه آب‌ها هدر مي‌رود خب بارها به عرضتان رسيد علوفه ديگر انرژي هسته‌اي نيست اين را ما از خارج وارد مي‌كنيم لبنيات گران است, دام گران است, گوشت گران است ما هزارها هكتار همسايه ديوار به ديوار درياييم اين فقط عُرضه و مديريت مي‌خواهد علوفه را ما از تركيه وارد بكنيم يعني چه؟ غرض اين است كه اينكه مي‌گويند قرآن, تمدّن مي‌آورد و تمدّن ما در تديّن ماست همين است يعني همه چيز را من به شما دادم شما خليفه من هستيد, نماينده من هستيد, قائم مقام من هستيد زمين را آباد كنيد آقا باشيد اينكه گفته شد قرآن مهجور است نه براي اينكه ما حفظ بكنيم و جايزه بگيريم جامعه قرآني يعني همين, خوب بخواند, بفهمد, عمل بكند فرمود شما مديريت داريد من شما را مدير كردم خب اگر كسي اين قدرت را نداشته باشد كه خدا نمي‌فرمايد شما خليفه من هستيد خدا ـ معاذ الله ـ اشتباه مي‌كند يا خدا ـ معاذ الله ـ خلاف مي‌گويد؟! پس معلوم مي‌شود مديريت در جامعه هست حالا هر كسي يك گوشه كار، اين همه بركاتي كه شما در دفاع مقدس و امثال ذلك ديديد در نوآوري ديديد, در فناوري ديديد, روزانه مي‌بينيد, پس معلوم مي‌شود هست. فرمود اين نيروها را من به شما دادم چون اين نيروها را من به شما دادم شما را جانشين خودم قرار دادم به نحو مظهر نه به نحو تفويض ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ فِي الْأَرْضِ﴾ از اين به بعد اگر كسي كفر بورزد يا ايمان بياورد ديگر مسئول, خودش است.

چگونگي قرار گرفتن انسان در معرض تكامل
انساني كه به دنيا آمده در معرض تكامل است يا نموّ پيدا مي‌كند مثل جوآنهايي كه در اثر ورزش و بدنسازي سالم نه ناسالم, فربه مي‌شوند, نموّ مي‌كنند. نموّ آن است كه تمام اعضاي بدن همسان رشد بكند بعضي‌ها نمو ندارند چاق مي‌شوند اضافه وزن دارند اينها خيال مي‌كنند نمو كردند بعضي‌ها نه نمو مي‌كنند نه چاق مي‌شوند زنبور دست اينها را زده ورم كرده مسئله چاقي يك حرف است, مسئله نمو حرف ديگر است, مسئله ورم چيز ديگر است. ما در فارسي مي‌گوييم آماس, آنها مي‌گويند تورّم, تورّم يك واژه عربي است يعني ورم كردن اين «استسمنت ذا ورم»[25] از مَثل‌هاي معروف عرب است يعني اين شخص, زنبور دستش را زده ورم كرده خيال كرده چاق شده تازه چاقي, ميانه بين ورم و فربهي است آن‌كه كمال است نمو است و فربهي نه چاقي. فرمود ما شما را آفريديم شما گاهي زنبور دستتان را مي‌زند خيال مي‌كنيد رشد كرديد گاهي اضافه وزن پيدا مي‌كنيد خيال مي‌كنيد نمو كرديد ما شما را براي نمو آفريديم ﴿فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ﴾اما ﴿وَلاَ يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً﴾فرمود بعضي‌ها زنبور دستشان را زده ورم كرده خيال كردند چاق شدند اين كفر، اينها را بالا آورده ولي همان‌طور كه زنبورزده دستش بالا مي‌آيد ﴿وَلاَ يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَاراً﴾چون مرتب اين دارد سرمايه مي‌دهد دارد سم مي‌گيرد خب اين خسارت است. اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «نفس المرء خطاه الي أجله» [26]همين است هر نفسي كه ما مي‌زنيم يك قدم به قبر نزديك‌تر مي‌شويم اگر بين ما و قبر صد هزار نفس فاصله باشد يك نفس كه برآورديم يك قدم به قبر نزديك‌تر شديم «نفس المرء خطاه» خُطوه يعني قدم, «نفس المرء خطاه الي القبر».

تبيين خلافت الهي انسان در نظام تكوين
پرسش: با توجه به ذيل آيه كه بحث مقت و عذاب است شايد مقصود از خلائف جانشيني امم باشد... .
پاسخ: نه, در نظام تكوين اينها خليفه قرار دادند منتها خلافت را سوء استفاده كردند اين ندا, نداي عمومي جهان است نداي عمومي جهان هيچ كسي خليفه ديگري نبود كلّ جوامع بشري خلائف الهي‌اند اگر نسبت به قومي باشد بله اين قوم خليفه قوم ديگر است چه اينكه بعد از جريان طوفان نوح گفتند: ﴿جَعَلْناهُم خَلائِف[27]آن‌جا محفوف به قرينه است اما در آن‌جا كه خطاب جهاني است و جهان‌شمول قرآن است جامعه بشري خلائف است آن‌جا كه محفوف به قرينه است معلوم مي‌شود كه اين نسل, خليفه نسل قبلي است.

گستره شمول ﴿اصْطَفَيْنَادر آيه ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ ...﴾
پرسش: ذيل نمیتواند قرينه باشد که بحث عذاب و مقت و اينها ... .
پاسخ: ايمان و كفر هم همين است چون مؤمنين هم هستند فرمود ما شما را خليفةالله قرار داديم ولي شما سوء استفاده كرديد مثل اينكه در آيه 32 فرمود: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِمرحوم شيخ طوسي و امثال ايشان به زحمت افتادند كه اين ﴿اصْطَفَيْنَااگر انبيا و امثال انبيا باشد ما چطور حل كنيم نه خير, ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً[28] بعضي‌ پذيرفتند بعضي نپذيرفتند خدا منّت گذاشت يعني نعمت عُظما داد وجود مبارك پيغمبر را داد، قرآن را داد بعضي‌ها پذيرفتند بعضي‌ها نپذيرفتند; لذا جميع افراد را اين آيه در برمي‌گيرد.

براهين دالّ بر توحيد و بطلان پرستش بت‌ها
در اين‌جا چند برهان اقامه مي‌كند بر توحيد، ضمن اينكه برهان اقامه مي‌كند بر توحيد كه يكي ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ است يكي هم آيه 41 است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا﴾ در اين وسط مي‌فرمايد شما كه مشركيد, مشركيد آن‌طور نيست كه مرحوم شيخ طوسي در تبيان نقل مي‌كند كه ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ اينكه فرمود شركا براي اينكه اينها يك مقدار مال را براي بت‌ها قرار مي‌دهند آنها را شركاي در اموال قرار مي‌دهند[29] ظاهراً آن نيست يعني اين بت‌هايي كه شما شركاءالله قرار داديد شما يا دليل عقلي بياوريد يا دليل نقلي، مشابه اين هم قبلاً گذشت كه خدا مي‌فرمايد حرفي كه شما مي‌زنيد يا برهان عقلي بياوريد يا برهان نقلي بياوريد كه جمع را شايد. اين‌جا هم همين است فرمود: ﴿أَرَأَيْتُمْ﴾ يعن «أخبروني» ﴿شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ يا دليل عقلي بياوريد بگوييد اينها چون فلان چيز را خلق كردند از اين جهت معبودند, يك; يا شريك خدا بودند با خدا دوتايي با هم خلق كردند از اين جهت معبودند, دو; اين حرف را يعني يا خلقت بالاستقلال يا خلقت بالشركه را شما ثابت كنيد يا با دليل عقلي يا با دليل نقلي, در حالي كه نه دليل عقلي داريد نه دليل نقلي ﴿أَرُونِي﴾ نشان بدهيد «أخبروني» ﴿مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ بالاستقلال, يك; ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ﴾, دو; اين ﴿أَمْ﴾ عطف بر آن ﴿أَمْ﴾ نيست يا ﴿أَرُونِي﴾ با برهان عقلي يا دليل نقلي بياوريد نه اينكه اين ﴿أَمْ﴾ عطف بر آن ﴿أَمْ﴾ باشد يا دليل عقلي بياوريد ﴿أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ يا اگر دليلي نياورديد كه اينها خالق‌اند دليلي نياورديد كه اينها شريك خالق‌اند هيچ كدام از اين دو حدّ وسط را نياورديد, هر حدّ وسطي مسئول تشكيل يك برهان است دو حدّ وسط است اگر هيچ كدام از اينها را با عقل نتوانستيد ثابت كنيد لااقل ﴿أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَاباًيك دليل نقلي بياوريد آخر انسان حرفي مي‌زند نه دليل عقلي داشته باشد نه دليل نقلي ﴿فَهُمْ عَلَي بَيِّنَةٍ مِّنْهُ بَلْ إِن يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً﴾ در سوره مباركه «احقاف» مشابه اين آمده در سوره مباركه «احقاف» فرمود: ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمّي وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ٭ قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ شما كه شريك قائل هستيد براي خدا ﴿أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ﴾ اين دو برهان است اگر اين معبودهاي شما چيزي را خلق كردند خب لياقت دارند, يك; اگر چيزي را خلق نكردند شريك خدا بودند در آفرينش لياقت دارند, دو; هيچ كدام از اينها كه نيست اگر دليل عقلي نداريد كه آنها شايسته ربوبيّت‌اند ﴿ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ يك دليل نقلي بياوريد بگوييد در فلان كتاب الهي آمده كه اين بت‌ها اين كار را كردند ﴿قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾[30] يا دليل عقلي يا دليل نقلي دستتان كه خالي است هيچ كاري هم نكردند خب چرا اينها را مي‌پرستيد؟! اين برهاني كه در موارد عديده آمده كه شما نه دليل عقلي داريد نه دليل نقلي داريد بر اينكه اينها استحقاق دارند پس معلوم مي‌شود پرستش اينها باطل خواهد بود ﴿فَهُمْ عَلَي بَيِّنَةٍ مِّنْهُ﴾ هيچ كدام از آنها نيست ﴿بَلْ إِن يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً﴾ آنها كه شما را به بت‌پرستي دعوت مي‌كنند فريبكارند و كارشان فريب دادن است.


[1]التبيان في تفسير القرآن،الشيخ الطوسي، ج8،ص429.
[2]آل عمران/سوره3، آیه33.
[3]زخرف/سوره43، آیه72.
[4]ملک/سوره67، آیه8.
[5]فاطر/سوره35، آیه37.
[6]فاطر/سوره35، آیه37.
[7]بحوث فی قراءه النص الدينی، الشيخ محمدالسند، ج1، ص170.
[8]انعام/سوره6، آیه121.
[9]بحارالنوار، العلامه المجلسی، ج66، ص410.
[10]اسراء/سوره17، آیه102.
[11]نمل/سوره27، آیه14.
[12]التوحيد، الشيخ الصدوق، ص118.
[13]الكافي، الشيخ الکلينی، ج8، ص90.
[14]فاطر/سوره35، آیه34.
[15]یونس/سوره10، آیه10.
[16]الكافي، الشيخ الکلينی، ج8، ص90.
[17]فاطر/سوره35، آیه33.
[18]الحدائق الناظره، الشيخ يوسف البحرانی، ج4، ص178.
[19]المهذب البارع، ابن فهدالحلی، ج3، ص48.
[20]یس/سوره36، آیه12.
[21]زمر/سوره39، آیه9.
[22]مجادله/سوره58، آیه11.
[23]بقره/سوره2، آیه30.
[24]هود/سوره11، آیه61.
[25]معجم الأدباء،ارشادالاريب الی معرفه الاديب، الحموی،  ج5، ص2196.
[26]بحارالنوار، العلامه المجلسی، ج70، ص128.
[27]یونس/سوره10، آیه73.
[28]آل عمران/سوره3، آیه164.
[29]التبيان في تفسير القرآن، ج8، ص435.
[30]احقاف/سوره46، آیه3.