﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مِبْدِيهِ وَتَخْشَي النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَي زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لاَ يَكُونَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (37) مَا كَانَ عَلَي النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيَما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَّقْدُوراً (38) الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَكَفَي بِاللَّهِ حَسِيباً (39)﴾
عدم اثبات عصمت بعضی از اقسام ملائکه
برخي از مطالبي كه مربوط به مسائل گذشته است اين است كه فرشتههايي كه مأموران عرش و كرسي و وحي الهي و قضا و قدرند بهشت و جهنم را تدبير ميكنند اينها معصوماند قرآن كريم دارد كه
﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾
[1]
كه درباره فرشتههاي مسئول جهنم است يقيناً فرشتههاي مسئول بهشت كه بالاتر از فرشتههاي مسئول جهنماند آنها هم مصداق
﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ﴾ هستند و مانند آن. اما ملائكةالأرض آنهايي كه طبق تعبير نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) هر قطره باراني كه ميآيد مسئولي دارد
[2]
ملائكهاي كه كارهاي زميني را به اذن خدا تدبير ميكنند برهان قطعي بر عصمت آنها نيست چون تجرّد قطعي آنها نظير فرشتههاي حامل وحي ثابت نشده بنابراين اگر درباره برخي از فرشتهها سخن از ترك اُوليٰ يا مانند آن مطرح است اگر درباره ملائكةالأرض باشد دليلي بر نفي آنها نيست.
استحاله جبر و تفويض حتی در غير انسان
مطلب ديگر اين است كه جبر مثل تفويض محال است چه درباره انسان چه درباره غير انسان آنها هم مختارند و از عصمتشان بهره صحيح ميبرند هم عصمت علمي دارند از خطاي علم محفوظاند هم عصمت عملي دارند از خطيئه عملي محفوظاند. درباره شأن نزول آيه 37 چيزي مرحوم علامه ندارد كه ـ معاذ الله ـ وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بدون اطلاع سري به منزل زيد زد و همسرش را در آن حالت ديد بلكه از برخي از مفسّران نقل ميكند كه وجود مبارك حضرت علاقهاي به آن همسر زيد داشت و گفتند آنها امر طبيعي است كه ايشان اين معنا را رد ميكند و نفي ميكند.
[3]
مطلب بعدي اين است كه جناب زمخشري در اين آيه حرفي براي گفتن نداشت كه ما رد كنيم اما اين حرف از قدماست مفسّران مياني مثل فخررازي و اينها اگر حرفي داشتند در خلال بحثها رد شد از متأخرين جناب آلوسي دارد دفاع ميكند كه اين آيه تطهير براي همسران پيامبر است كه برخي از شبهات ايشان رد شد برخي از شبهات ايشان هم حالا امروز مطرح ميشود.
پرسش: در رابطه با ملائكه در قرآن اطلاق دارد و ايشان نگفته كه ملائكه آسمانها باشند.
پاسخ: بله آنهايي كه كارشان مشخص است مدبّرات امر,
[4]
صافات صف
[5]
و مانند آن درباره
﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾ كه صريح در ملائكه مسئول جهنم است فرمود:
﴿عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ اينها درباره مدبّرات امر است يا درباره حاملان وحي است يا درباره مسئولان بهشت و جهنم است و مانند آن اما آن بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه هر قطره باران را فرشتهاي ميآورد يك برهان عقلي براي عصمت اينها اقامه نشده يك برهان نقليِ قطعي براي عصمت اينها نقل نشده اگر روايتي يا تاريخي داشت كه فلان فرشته مثلاً ترك اُوليٰ كرد ما دليلي بر نفي آنها نداريم ولي درباره فرشتگاني كه صريح قرآن اين است
﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾ آنها بايد توجيه بشود.
پرسش: جريان فطرس ملك چه؟
پاسخ: آن هم همين طور است اولاً در آن دعاي سوم شعبان مَلك ندارد, دارد فُطرس, ندارد مَلك بود
«عاذ فطرس بمهده»
[6]
بر فرض هم باشد جزء ملائكةالأرض است.
سرّ برداشت آلوسی از آيهٴ تطهير بر عصمت همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
اما در جريان حرف جناب آلوسي مستحضريد كه خود قرآن كريم با سِباق و سياقش (يك) و روايات فراواني كه به تعبير سيدناالاستاد هفتاد روايت از يك طرف و روايات ديگري هم در كنار اين هست (دو) شما همه اين روايات را گذاشتيد كنار داريد از آيه برداشتي ميكنيد كه مخالف با خود آيه است سرّش اين است كه بعد از رحلت حضرت و ـ متأسفانه ـ تقديم سقيفه بر غدير, زُعماي حوزههاي علميه منطقههاي اسلامي گروه ديگر بودند آن روز حوزههاي علمي در محور تفسير قرآن بحث ميكرد كم كم فقه و اصول و اينها رواج پيدا كرد وگرنه در صدر اسلام حوزه علمي فقط تفسير بود خب زعيم حوزه علميه مكه عبدالله بن عباس بود زعيم حوزه علميه مدينه ابيبنكعب بود زعيم حوزه علميه عراق عبداللهبنمسعود است خب شما ميخواهيد آلوسي و امثال آلوسي حرف تازهاي داشته باشند و حال اينكه حرفها از آنها نقل شده يا از سدّي نقل شده يا از قتاده نقل شده يا از مجاهد نقل شده كه اينها وابستگان به همان گروه صدر اوّلياند اگر وضع اهل بيت به اين صورت در نيامده بود اينها زعيم حوزه علميه ميشدند آن وقت معلوم ميشد كه از آيات چگونه بايد استفاده كرد.
ذکر دو شاهد ادبی آلوسی در دلالت آيهٴ تطهير بر عصمت همسران
ايشان اصرار دارد كه اين ضمير جمع مذكر سالم كه دارد
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ﴾
[7]
اين ضمير جمع مذكر سالم را انسان به اهل ميگويد شاهدي اقامه ميكند از سورهٴ مباركهٴ «طه» كه در آنجا وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) درباره همسرش و اهلش ضمير جمع مذكر سالم آورد چون كلمه اهل آمده آيه ده سورهٴ مباركهٴ «طه» اين است
﴿إِذْ رَأي نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوْا﴾ خب ضمير جمع مذكر سالم براي اهل آورده اينجا هم
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ به مناسبت اهل, ضمير جمع مذكر سالم آمد مثل اينكه وجود مبارك موساي كليم از اهلش با ضمير جمع مذكر سالم ياد كرد در سورهٴ مباركهٴ «هود» هم آنجا ضمير جمع مذكر سالم آورد با اينكه محور اصلي, امرئه حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) بود آيه 69 به بعد سورهٴ «هود» اين است
﴿وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيَم بِالْبُشْرَي قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ ٭ فَلَمَّا رَأي أَيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَي قَوْمِ لُوطٍ﴾ آيه 71 به بعد را ملاحظه بفرماييد استشهاد آلوسي اين است
﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ ٭ قَالَتْ يَا وَيْلَتَي ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذَا لَشَيءٌ عَجِيبٌ ٭ قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ با اينكه مخاطب, امرئه است معذلك ضمير جمع مذكر سالم آمده.
ادله نقض دو مورد مذکور برای همتايي ادبی با آيهٴ تطهير
اين ضمير جمع مذكر سالم در آيات محل بحث نشان آن نيست كه به همسران پيامبران توجهي نشده
[8]
هيچ كدام از اين دو شاهد ارتباطي با بحث ندارد اما جريان حضرت موساي كليم چه در آيه ده سورهٴ مباركهٴ «طه» چه در آيه 29 سورهٴ مباركهٴ «قصص» ما نميدانيم همراهان حضرت موسي چه كساني بودند خود حضرت موسي آنجا كه سخن از اهل نبود، ضمير جمع مذكر سالم آورد آنجا هم كه سخن از اهل است ضمير جمع مذكر سالم است چه كسي جزء همراهان حضرت بود معلوم نيست در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيه 29 اين است
﴿فَلَمَّا قَضَي مُوسَي الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا﴾ به اينها كه همراهان او بودند; همسرش بود چند نفر از ياورانش بودند معلوم نيست كه چه كسي همراهش بود اينها اهل او بودند در چنين موردي ميشود گفت كه تغليباً للمذكّر علي المؤنث ضمير جمع مذكر سالم بياورند
﴿قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّي آتِيكُم مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ﴾ همه ضمير جمع مذكر سالم است ما نميدانيم همراهان او چه كساني بودند اين تمسّك به عموم در شبهه مصداقيه به عهده اوست شما ميخواهيد ادّعا كنيد كه زن هست بچهها هم هستند اما چون اهل است براي كلمه اهل, ضمير جمع مذكر سالم ميآورند.
پرسش: قدر متيقّن آن است كه همسرش هست.
پاسخ: يكي از آنها آن است اما بقيه چه كساني هستند ما نميدانيم ما يقين نداريم همراهان آن حضرت چه كساني بودند معمولاً در سفر طولاني و دريايي، انسان با يك همسر با يك بچه كه حركت نميكند شايد همراهاني هم داشته ما از كجا ميدانيم كه همراهاني نداشته اين نظير تمسّك به عام در شبهه مصداقيه خود عام است اما در جريان سورهٴ «هود» آنجا هم مشخص است قصه حضرت ابراهيم است حضرت اسحاق است حضرت يعقوب, عيال حضرت ابراهيم هم هست خب اين همه هستند بعد فرشتهها گفتند: ﴿عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ اگر ﴿أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ گفتند, ﴿عَلَيْكُمْ﴾ گفتند بعد از اينكه نام مبارك حضرت ابراهيم گذشت, اسحاق گذشت, يعقوب گذشت, امرئه ابراهيم هم بود در اينجا جا براي تغليب هست.
ناتوانی امثال آلوسی از آوردن شاهدی با مشخصات ادبی آيهٴ تطهير
اما شما يك نمونه پيدا كنيد كه بيش از بيست بار ضمير جمع مؤنث سالم باشد چند بار هم ضمير مؤنث به عنوان
﴿نُؤْتِهَا﴾
[9]
و مانند آن باشد در فضايي كه پيچيده است از ضمير جمع مؤنث سالم يك ضمير جمع مذكر سالم داشته باشيم آخر يك نمونه شما نداريد بيش از بيست مورد ضمير جمع مؤنث سالم است چند مورد هم ضمير مؤنث است مثل
﴿نُؤْتِهَا﴾ و اينها اين همه ضمير جمع مؤنث داريم يك مورد ضمير جمع مذكر سالم, معلوم ميشود آنها, اين نيستند اين چه تعصّبي است كه داريد؟! شما آن قصه سورهٴ «هود» را آورديد خب آنجا سهتا مذكّرند يك مؤنث جا براي تغليب است جريان سورهٴ «طه» و «قصص» را شاهد ميآوريد ما كه نميدانيم اهلي كه همراهان حضرت موسي بودند از مدين تا مصر سفر دريايي داشتند چند نفر بودند معمولاً هم يك نفر دست زنش را نميگيرد يا يك بچه كوچك سفر دريايي بكند خب خيليها معمولاً اينگونه از مسافرتها با عدهاي همراهاند چون ما نميدانيم اهل, چند نفر بودند از كجا احراز بكنيم كه فقط به زنش كه اهلش بود گفته
﴿لَّعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ﴾ و مانند آن قبلش ضمير جمع مؤنث سالم بعدش ضمير جمع مؤنث سالم چند جا ضمير مؤنث هم
﴿نُؤْتِهَا﴾, ﴿أَجْرَهَا﴾
[10]
و مانند اينها هم هست دفعتاً آمده فرموده:
﴿عَنكُمُ﴾, اين
﴿أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ همان اهل بيتي است كه در حديث شريف ثقلين آمده
«إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي أهل بيتي»
[11]
اين
﴿أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ همان است اين الف و لامش عوض از آن مضافاليه است اين بيت النبوّه است بيت الولايه است بيت الامامه است بيت العصمه است بيت الحجّه است بيت قرابت است اين بيت سنگ و گِل نيست كه جناب آلوسي ميگويد, ميگويد اين بيت, «بيت الطين و الخَشب»
[12]
است همين! خب اگر بيت طين و خشب باشد كه ديگر در حديث ثقلين نميفرمود
«أهل بيتي».
علت آوردن ضمير جمع مذکر سالم در ماجرای ابراهيم(عليه السلام) و فرشتگان
پرسش: ظاهر آيه سور مباركهٴ «هود» نشان ميدهد كه....
پاسخ: نه.
پرسش: خطابشان به آن امرئه بود؟
پاسخ: خطاب ﴿تَعْجَبِينَ﴾ به امرئه بود اما خطاب ﴿عَلَيْكُمْ﴾ در حضور حضرت ابراهيم است اينها مهمانان حضرت ابراهيم بودند با او گفتگو داشتند اين وسطها تعجب كرد گفت چرا تعجّب ميكنيد شما جزء اهل بيتي هستيد كه خدا به شما رحمت داده خب نام ابراهيم(سلام الله عليه) هست نام حضرت اسحاق هست نام حضرت يعقوب(عليهم السلام) هست در چنين فضايي اگر بگويد چه تعجّبي داريد خدا به شما اهل بيت كرامت داد اين ضمير جمع مذكر سالم به جاي خودش است.
پرسش: اين مؤونه زائده ميخواهد.
پاسخ: نه, مخاطب اصلي حضرت ابراهيم بود اينها با حضرت ابراهيم سخن ميگفتند. اينها مهمانان حضرت ابراهيم بودند با او گفتگو كردند حضرت ابراهيم فرمود كجا ميخواهيد برويد فرمودند ميخواهيم برويم منطقه قوم لوط را ويران كنيم فرمود كه
﴿فِيهَا لُوطاً﴾ فرمودند:
﴿نَحْنُ أَعْلَمُ﴾
[13]
ما ميدانيم در آنجا چه كساني هستند ولي مأموريتي داريم تمام محورهاي اصلي گفتگو حضرت ابراهيم است و ملائكه, اين يك گوشه حرف آمده تعجب كرده كه مگر ميشود من فرزند داشته باشم گفت چه تعجب ميكنيد در اين فضا كه حضرت ابراهيم حضور دارد نام مبارك اسحاق و يعقوب هم برده شد فرمود چه تعجب ميكنيد خدا به اين خاندان شما كَرَم داد بنابراين او در حاشيه محاوره است نه در متن, جريان حضرت موسي هم كه خب مشخص است اين
﴿أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ همان اهل بيتي هستند كه در حديث معروف ثقلين آمده است كه «
إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي».
تفسيرهای غيرمحققانه، محصول جدايي حوزههای مکه، مدينه و عراق از اهل بيت(عليهم السلام)
حالا فردا كه به مناسبت ميلاد حضرت صديقه كبرا(سلام الله عليها) جشن است كه خدمت علما ميرويد فراغت پيدا كنيد اين سه زعيم را تثبيت كنيد كه مسئوليت حوزه علميه مكه را غير از عبداللهبنعباس ديگري داشت, مسئوليت حوزه علميه مدينه را غير از ابيّبنكعب ديگري داشت, مسئوليت حوزه علميه عراق را غير از عبداللهبنمسعود ديگري داشتند حرفها به دست اينهاست خب اگر به دست اينهاست اينها آلوسي ميپروراند! حتماً مراجعه كنيد. بارها به عرضتان رسيد اتلاف عمر حقيقت شرعيه ندارد اين تعطيليِ بيجا يعني اتلاف عمر, آدم در روز ميلاد حضرت چهارتا مطلب علمي درباره اينها نفهمد خب خسارت است خسارت كه ديگر حقيقت شرعيه نميخواهد حقيقت متشرّعه نميخواهد اتلاف عمر هم كه حقيقت شرعيه نميخواهد حقيقت متشرّعه نميخواهد تعطيلي هم معنايش همين است كه انسان اين مسائلي كه مطرح ميشود بين خود و خداي خود مطالعه و تحقيق كند الآن كه وسيله تحقيق اينترنتي فراوان است ببينيد اين سه حوزه را چه كسي ميگرداند براي ما هم بايد تثبيت بشود آن فراغتِ مستوعب را نداريم تمام مدرّسهاي حوزه علميه اين سه منطقه را بررسي كنيم اينكه نقل كردند همين است خب خروجياش هم همين سدّي است و قتاده است و مجاهد است و اينها بعد هم به دست زمخشري ميرسد بعد هم به دست فخررازي ميرسد بعد هم به دست آلوسي اين تمام تلاش و كوشش را ميخواهد بكند كه اين حرفها را توجيه كند بنابراين ما يك نمونه در قرآن كريم نداريم كه مجموعهاي از ضمير جمع مؤنث سالم باشد وسطهايش يك ضمير جمع مذكر سالم.
پرسش:... پاسخ: اينجا ضمير همهاش جمع مؤنث سالم است اين وسط معلوم ميشود با او نيست.
بررسی ادبی مرجع ضمير جمع مذکر سالم در آيهٴ تطهير
پرسش:... پاسخ: پس معلوم ميشود كه به آنها مربوط نيست اگر اهل بيت همانها باشند ديگر ضمير جمع مذكر نميخواهد.
پرسش:... پاسخ: معنا همان است مگر لفظ بيت يا الفاظ ديگر مؤنثاند آن الفاظي كه تاكنون در اين آيات به كار رفته كه مؤنث نبودند, مؤنث بودن براي اين است كه مخاطب نساء نبي است چون مخاطب نساء نبي است بيت هم بيت نبي است بايد ضمير جمع مؤنث سالم بياورد از طرف ديگر قبلاً بيوت بود به صورت جمع, بعداً هم بيوت هست به صورت جمع, وسطها اين بيتِ مفرد چه كار ميكند.
در همين آيه 33 فرمود: ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾ اين براي قبل, بعد هم در جريان رعايت بيت نبي آيه 53 فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ﴾ خب اين بيوتالنساء است مسبوق به جمع, ملحوق به جمع, وسطها مفرد اين معلوم ميشود اين بيت غير از آن بيوتالنبي است بله آنجا كه جناب آلوسي ميگويد بيت طين و خشب است درست است هم آن بيتي كه در ﴿قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾ آمده بيت الطين و الخشب است هم بيتي كه در آيه 53 آمده ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ﴾ بيت الطين و الخشب است بله درست است اما اينجا كه نه مثل سابق است نه مثل لاحق است مفرد است معلوم ميشود بيت نبوت است بيت ولايت است.
پرسش:... پاسخ: غرض آن است كه اگر اين بيت همان بيوتالنبي باشد كه به تعبير ايشان طين و خشب است بايد جمع باشد شما اهل اين بيوت هستيد اگر قبلاً جمع است بعداً جمع است ديگر جا براي مفرد نيست چون مخاطب همين زنها هستند اگر مخاطب همين نساء نبي هستند خب قبلش ﴿بُيُوتِكُنَّ﴾ بعدش هم ﴿بُيُوتَ النَّبِيِّ﴾ است خب وسطش هم بايد بيوت باشد چرا حالا وسط مفرد در ميآيد.
پرسش: در آيه 34 هم بيوت آمده فرمود: ﴿وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَي فِي بُيُوتِكُنَّ﴾.
پاسخ: آن هم همينطور است كه قبل از اين است آيه 34 هم باز مربوط به بيوتالنبي است.
علت آمدن آيهٴ تطهير در آيات مربوط به همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
پرسش: حضرت سؤال اساسي اين است چون اين آيه را در كنار آن آيات كه بيش از بيست ضمير مؤنث آمده آوردند اين مسائل پيدا شده آيا آنها كه قرآن را جمعآوري ميكردند اين فكر را نميكردند كه آمدن اين آيه در اينجا مشكلساز ميشود؟
پاسخ: حالا اگر اين جمله معترضه بود در همينجا هم نازل شد ما اگر يقين داريم اين آيه در جاي ديگر نازل شد بايد بحث كنيم كه چرا اين آيه را اينجا گذاشتند حالا خود حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور داد يا بعد از حضرت در زمان خود حضرت امير به دستور حضرت امير كه از پيغمبر(عليهما السلام) گرفته دستور داد اين بحث خاصّ خودش را دارد اما ما از كجا يقين داريم كه اين به عنوان يك جمله معترضه حساس در وسط آيه واقع نشده نظير آيه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ عدم ارتباط, معنايش اين نيست كه اين جاي ديگر نازل شده عدم ارتباط ميگويد قبل و بعد نقشي در تفسير اين آيه ندارد نه اينكه اين در جاي ديگر نازل شده اين را آوردند اينجا بله, اگر ما يقين داشته باشيم كه اين آيه جداگانه نازل شده و با قبل و بعد نبود به صورت جمله معترضه نبود بله اين سؤال مطرح است كه چه كسي اين دستور را داده حضرت رسول دستور داده حضرت امير دستور داده اما اگر ما احتمال ميدهيم يك مطلب عميق و اريقي، حسّاس بود در اثناي اين نازل شده مثل اينكه آدم دارد صحبت ميكند مطلب مهمّي پيش ميآيد جمله معترضهاي ميگويد اگر ما چنين احتمالي بدهيم كه اين جمله معترضه همراه اينها نازل شده است ديگر جا براي اينكه چه كسي اين را اينجا قرار داده نيست پس بايد ثابت بشود كه يقيناً به عنوان جمله معترضه نيست اگر يقين پيدا كرديم كه آسان نيست, بعد يا وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور داد يا وجود مبارك حضرت امير.
بررسی تاريخی عدم امکان جابهجايي يا کم و زياد کردن آيات
قرآن كتابي نيست كه كسي بخواهد چيزي را كم بكند چيزي را زياد بكند يك عدد «واو» را خواستند حذف بكنند برخي از اصحاب شمشير كشيدند
[14]
ـ كه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» گذشت ـ «واو»
﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ﴾;
[15]
دستور دادند «واو»
﴿وَالَّذِينَ﴾ را حذف بكنند تا
﴿الَّذِينَ﴾ بيان بشود براي احبار يهود يعني احبار يهود اگر كنزي, ثروتي اندوختند بر آنها حرام است ولي زمامداران اسلامي آزادند اين «واو» كه «واو» استيناف است عبارت از احبار و رهبان قطع ميكند يعني هر كس بخواهد اهل اكتناز باشد جهنمي است چه مسلمان چه يهودي چه مسيحي اينكه ميگويند يك «واو» كم نشده از همينجاها گرفته شده هيچ كس قدرت نداشت يك «واو» كم بكند يا «الف» زياد بكند و مانند آن تا اينها بيايند تغيير بدهند.
اجماع علمای بزرگ بر عدم تحريف و حذف قرآن
مرحوم آخوند(رضوان الله عليه) كه مسئله تحريف را مطرح كرده فقط از قلم مبارک مرحوم آخوند گذشت «و يساعده الاعتبار»
[16]
امام(رضوان الله عليه) خب آن ادب حكيمانه كه داشت نسبت به همه مراجع و بزرگان قبلي فرمايش ايشان را نقل ميكرد و رد ميكرد با احترام اما در همين شبستان مسجد اعظم منبرشان در آن ضلع بود وقتي كه به اين حرف رسيدند گفت اين چه حرفي است ميزني قرآن و ـ معاذ الله ـ اعتبارِ تحريف!
ناممکن بودن سکوت علی(عليه السلام) در حذف و جابهجايي قرآن
هيچ ممكن نيست تحريف در حرم امن قرآن راه پيدا كرده باشد چه اعتباري مساعد است حضرت امير براي چه ميخواست ساكت بشود اهل بيت براي چه ميخواستند ساكت بشوند يعني به قرآن كه اساس دين است دست برده بشود و كسي حرف نزند اين چه حرفي است شما ميزنيد؟! حشر او با انبيا و اوليا باشد حشر مرحوم آخوند, حشر شيخ انصاري, حشر مراجع ما از صدر تا ساقه با اولياي الهي باشد.
سرّ فرمايش نبوی(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در «لضربة علي تعدل ...»
غرض اين است و در جريان عمروبنعبدود كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود:
«لضربة علي تعدل» براي آن است كه اگر ـ خداي ناكرده ـ حضرت امير شهيد ميشد اين خيل خونآشام ميريختند مدينه، وجود مبارك پيامبر و اهل بيت و همه را از بين ميبردند و غارت ميكردند و بساط اسلام ختم ميشد نه اينكه حالا اگر حضرت امير شهيد ميشد كس ديگري به جنگ آنها ميرفت نه از سنخ
﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقّ﴾ بود ميآمدند حضرت را و همه مسلمانها را قتل عام ميكردند لذا
«لضربة عليٍّ لعمرو يوم الخندق تَعدل عبادة الثقلين».
[17]
مغتنم بودن نشست علمای اسلام در وحدت جامعه اسلامی
شما حالا فردا كه تعطيل هستيد بررسي كنيد كه اين سه حوزه علميه را چه كسي اداره ميكرد اين درِ خانه اهل بيت را بستند الآن ما بايد كاري بكنيم كه اين در باز بشود فضاي كشورهاي اسلامي به لطف الهي اينطور است سخنان سودمند رهبر بزرگوارمان را هم ديروز شنيديم بسياري از كشورهاي اسلامي و علمايشان آمدند كه قبلاً حاضر نبودند با ايران گفتگو داشته باشند الآن به بركت خونهاي پاك شهدا، كشورهاي اسلامي درهايشان به روي ايران باز شد ايران درش به روي آنها باز شد صدها دانشمند آمدند الآن بهترين فرصت است كه ماها حرف مراجعمان را حرف بزرگانمان را ارائه كنيم كه ما بحثهاي كلاميمان سر جايش محفوظ است ما از صدر تا ساقه، حرفهاي اينها را نقل ميكنيم و كاملاً آزادانه رد ميكنيم آن زمخشري كه مقدم بر اينهاست حرفش را رد ميكنيم فخررازي كه مياني است حرفش را رد ميكنيم آلوسي كه متأخّر است حرف او را رد ميكنيم آنها هم خب اشكالاتي دارند حرفشان را بگويند اما نه ـ خداي ناكرده ـ آنها اجازه بدهند كه در آنها سلفي پيدا بشود تكفيري پيدا بشود وهابي پيدا بشود نه ما هم اجازه بدهيم كسي ـ خداي ناكرده ـ تندروي بكند بحثهاي كلامي ميتواند خاورميانه بيدار را بيدارتر بكند وگرنه آن خواسته بيگانه است كه او نه به اسلام علاقهمند است نه به تشيّع علاقهمند است نه به تسنّن علاقهمند است شما شهداي كردستان را ببينيد كم نيست شهداي سيستان و بلوچستان را ببينيد كم نيست اين اسلام اين قرآن و عترت توانست بالأخره بين شيعه و سني در داخل در خارج وحدتي ايجاد بكند اين وحدت را ما نه تنها موظفيم در داخلمان حفظ بكنيم كه ـ به لطف الهي ـ محفوظ است در اين كشورهايي كه الآن به بيداري اسلامي دست يافتند هم بايد حفظ بكنيم اما بحثهاي كلامي سر جايش محفوظ است ما با احترام نام اينها را ميبريم با احترام اشكالات اينها را نقل ميكنيم با احترام هم اشكالات اينها را نقد ميكنيم آنها هم اگر حرفي دارند بگويند غرض آن است كه اين كاري كه سلفي و وهابي و تکفيریها راه انداختند اين نه تنها به سود هيچ كس نيست بلكه به ضرر قطعي اسلام است.
پس بيوت گاهي مفرد است گاهي جمع, ضمير گاهي مؤنث است گاهي مذكر معلوم ميشود مطلب دوتاست اگر مطلب از اين قبيل است بايد كه ما از سباق و سياق نگذريم اگر به روايات تمسّك بكنيم كه خب هفتاد روايت كم نيست وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد از نازل شدن اين آيه هر روز ميآمد در خانه فاطمه(سلام الله عليها) ميفرمود:
«السلام عليكم يا أهل البيت... ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُم تَطهِيرا﴾»
[18]
اين مفسّر قرآن است
﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ﴾
[19]
اين دارد تفسير ميكند اين خودش قرآن ناطق است اين مبيّن قرآن است اين هم كلام الهي را به ما رسانده هم معناي كلام الهي را به ما رسانده اين قواعد ادبي سباق و سياق نبايد از دستمان برود سِباق يعني «ما يَنسبق مِن اللفظ الي الذهن» اين حجت است سياق يعني محفوف بودن, قبل و بعد بودن, فضاي آيه, اين مفيد ظهور است شما هر دو علامت را داريد هم سباق را داريد هم سياق را داريد ديگر
﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾.
[20]
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1]
. سورهٴ تحريم, آيهٴ 6.
[2]
. الصحيفة السجادية, دعاي 3; «وَ الْهَابِطِينَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ».
[3]
. الميزان, ج16, ص326 و 327.
[4]
. سورهٴ نازعات, آيهٴ 5.
[5]
. سورهٴ صافات, آيهٴ 1.
[6]
. مصباح المتهجّد, ص827.
[7]
. سورهٴ احزاب, آيهٴ 33.
[8]
. روحالمعاني فی تفسير القرآن العظيم, ج11, ص194.
[9]
. سورهٴ احزاب, آيهٴ 31.
[10]
. سورهٴ احزاب, آيهٴ 31.
[11]
. كمالالدين (شيخ صدوق), ج1, ص64.
[12]
. روحالمعاني في تفسير القرآن العظيم, ج11, ص193 و 194.
[13]
. سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 32.
[14]
. ر.ك: الدرالمنثور, ج3, ص232.
[15]
. سورهٴ توبه, آيهٴ 34.
[16]
. كفاية الاصول, ص285.
[17]
. عوالي اللّآلي, ج4, ص86.
[18]
. شواهد التنزيل, ج2, ص74; كشف الغمّه, ج1, ص457.
[19]
. سورهٴ نحل, آيهٴ 44.
[20]
. سورهٴ تکوير, آيهٴ 26.