درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

92/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 28 تا 32 سوره احزاب

 

﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً﴾ ﴿وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْراً عَظِيماً﴾ ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيراً﴾ ﴿وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً كَرِيماً﴾ ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾

 

تبيين معناي حبط عمل منافقين حدوثاً و بقائاً

چند نكته‌اي كه مربوط به مطالب قبل بود عبارت از اين است كه درباره منافق و مانند آن فرمود: ﴿فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ﴾[1] اگر كسي منافق بود حدوثاً و بقائاً معناي أحبط يعني «أظهر بطلان عمله» نه اينكه «أبطل عمله الصالح» زيرا كسي كه آغاز و انجامش به نفاق گذشت او اصلاً عمل صالح نداشت تا خدا باطل كند بلكه عمل باطل او را اظهار كرد (اين اصل اول) و اگر كسي ضعيف‌الايمان بود كه در كنار منافقين نام برده شد و به مقدار ايمانش، عمل صالح داشت بعد ـ معاذ الله ـ به سوء خاتمه مبتلا شد اينجا ﴿فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ﴾ يعني «اظهر بطلان عمله».

پاداش منافقين تائب از حبط عمل با تفسير علامه طباطبايي

اگر كسي اول منافق بود بعد به حُسن عاقبت منتهي شد جا دارد كه در آيه 24 به عنوان غايت ذكر بفرمايد كه ﴿لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ اينكه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) پاداش برخي از منافقان تائب را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد اين هدف است براي آن است كه پايان اين گروه به خير و سعادت بود اگر كسي ـ معاذ الله ـ بدعاقبت باشد اين لام، لام عاقبت است نه لام غايت، اگر كسي خوش‌عاقبت باشد كارش به توبه ختم بشود اين لام، لام غايت است يعني هدف است كه فرمود خدا اين كار را كرد تا پاداش خوب صادقين را به آنها بدهد (يك) و پاداش خوب منافقي كه در اول، منافق بود بعد به حُسن عاقبت موفق شد و توبه كرد و مؤمن صالح شد را هم بدهد (دو) كه فرمود: ﴿لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاءَ﴾ كه مقيّد به مشيئت كرد ﴿أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ اين ﴿يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ باعث مي‌شود كه آن لام، لام غايت و هدف باشد حتي نسبت به منافق كه حُسن عاقبت دارد ولي اگر ـ معاذ الله ـ كسي به سوء خاتمه مبتلا بود آن لام ديگر لام عاقبت است نه لام غايت نظير آنچه درباره حضرت موساي كليم(سلام الله عليه) آمده كه آل‌فرعون او را گرفتند ﴿لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾[2] آل‌فرعون آن جعبه را از آب نگرفتند وجود مبارك موسي را نگرفتند نپروراندند تا دشمنشان بشود ولي عاقبتِ اين كار، دشمني با آنها شد اين ﴿لِيَكُونَ﴾ لام، لام غايت نيست لام عاقبت است. لذا سيدناالاستاد اين جريان ﴿أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾ را فرمود آن معصيتي كه پايانش حُسن عاقبت باشد چون با مصلحت همراه است اين لام، لام غايت است[3] نظير جريان حُرّ(سلام الله عليه) كه اين بالأخره مفسده در اول بود مصلحت در آخر عمر بود در يك زمان نبود تا گفته شود لام نمي‌تواند لام غايت باشد.

سخت بودن فهم بعضي از موارد اسوه بودن پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

مطلب بعدي آن است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي ما اسوه شد ما بعضي از معاني اسوه را مي‌فهميم فرمود همان‌طوري كه من نماز مي‌خوانم شما نماز بخوانيد «صلّوا كما رأيتموني اُصلّي» [4] اين را ما مي‌فهميم حضرت خودش مناسك حج را انجام دادند فرمود: «خذوا عنّي مناسككم» [5] اين را مي‌فهميم اما در بعضي از موارد، اينكه فرمود وجود مبارك حضرت اسوه است اين يعني چه؟ مي‌بينيد بعضي از مطالبي است كه آن حضرت آورده و ما هنوز درست باور نكرديم فرمود: «النكاح سنّتي فمن رغب عن سنّتي فليس منّي» [6] اين يعني چه؟ آيا نكاح به معناي ازدواج و جمع شدن نر و ماده است اينكه در حيوانات هم بود و هست اينكه قبل از اسلام بود اينكه بعد از اسلام هم هست بعد از اسلام بين مسلمان‌ها هست بين يهودي‌ها هست بين مسيحي ها هست بين مشركين هست بين ملحدين است پس اين پيامبر چه چيزي آورده؟ فرمود من يك حرف تازه آوردم اجتماع مذكر و مؤنث را من نياوردم اين قبل بود بعد هست در مسلمان‌ها هست در كفار هست در ملحدين هست من چيز جديدي آوردم به عنوان نكاح «النّكاح سنّتي» خب يك جوان چه دختر چه پسر سنّ ازدواجش باشد و ازدواج نكند اين از سنّت پيغمبر دارد اعراض مي‌كند اول خود طلاّب جوان بايد اين كار را انجام بدهند دانشجويان عزيز بايد اين كار را انجام بدهند بعد جامعه روشن بشود كه نداشتن، ننگ نيست ما بايد باور كنيم.

 

بيان مسئوليت روحانيت در تبليغ دين

اگر كسي واقعاً مي‌خواهد در حوزه بماند مرجع بشود يا استاد حوزه بشود كرسي تدريس داشته باشد اين تمام آن دقايق و مرجع ضمير رسائل و كفايه و اينها را بايد خوب بلد باشد و بتواند تدريس كند اما اكثري عزيزان ما اين‌چنين نيستند مسئوليت اينها اين است كه در شهر و روستا به جاي انبيا بنشينند فرمود پيامبران كارشان انذار مردم است ﴿مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ﴾[7] فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[8] بعد فرمود اينها بايد بيايند حوزه‌ها متفقّه بشوند مقداري علوم اسلامي را ياد بگيرند برگردند به شهر و روستايشان ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾[9] كاري كه اين طلاّب و روحانيون مي‌كنند حالا يا امام جماعت‌اند يا امام جمعه‌اند يا سخنران‌اند يا نويسنده‌اند در شهر و روستا كتاب مي‌نويسند اينها به جاي انبيا نشستند.

 

تبيين اهميت مسئوليت روحانيت با تفسير ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾

براي اينكه وقتي تبهكاري را به جهنم مي‌برند ملائكه از آنها سؤال مي‌كنند ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾[10] اين ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾ معنايش اين نيست كه مگر پيغمبر درِ خانه‌ات نيامده مگر امام در خانه‌ات نيامده مگر پيغمبران و ائمه(عليهم السلام) تك‌تك درِ خانه تك‌تك مردم مي‌رفتند اين عالمان دين اين واعظان اين مبلّغان اين نور چشمان امام زمان كار انبيا را مي‌كنند؛ فرشتگان به اين جهنّمي‌ها مي‌گويند مگر در فلان مسجد نبودي مگر پاي سخنراني فلان شخص ننشستي مگر اين آقا از آيات قرآن نگفت مگر نگفت اهل بيت چنين گفتند؛ ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾ خب انسان به جايي مي‌رسد كه سخنراني‌اش در مسجدها در منبرها در جماعت‌ها در نماز جمعه‌ها مورد احتجاج ملائكه قرار مي‌گيرد اين كم كار است! اين ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾ مگر معنايش آن است كه مگر پيغمبر درِ خانه‌ات نيامده يا معنايش اين است كه مگر در مسجد نشنيدي، مگر فلان سخنران نگفت مگر فلان واعظ نگفت مگر فلان امام جماعت نگفت؟ اين كم كار است انسان هم خودش را نجات بدهد هم جامعه را.

 

راهكار موفقيت روحانيت در تبليغ دين

بنابراين رسالت اصلي ماها كه بخواهيم بعد از مدتي به مسئوليتمان برگرديم اين است كه اول تا آخر قرآن را به خوبي بدانيم يعني هر جاي قرآن را باز كرديم يك ترجمه رقيق و تفسير روشني بدانيم كه نمانيم حالا تفسيرهاي عميق و اينها مطلب ديگر است ولي هيچ جاي آيات قرآن براي ما مجهول نباشد يعني اول تا آخر قرآن هر جا را باز كرديم كاملاً ‌بدانيم اول تا آخر نهج‌البلاغه را بدانيم اما نه آن طوري كه جناب ابن‌ابي‌الحديد مي‌گويد من فكر نمي‌كردم كمتر از ده سال طول بكشد[11] آن ابن‌ابي‌الحديد بود آن‌طور را از ما توقع ندارند اما همين معناي ظاهري يعني هر خطبه‌اي را ديديم بفهميم، اين وظيفه ماست.

اكرام نبودن زندگي سرمايه‌داري در نگاه اهل بيت(عليهم السلام)

اين بحث ديروز را لابد مراجعه فرموديد حضرت فرمود اگر كسي متمكّن بود سرمايه‌دار بود و سرمايه‌دارانه زندگي كرد بايد بفهمد خدا او را اهانت كرده او را تحقير كرد [12] هم مسئولين ما بايد جلوي تظاهر به ثروت را بگيرند هم ماها بايد بدانيم كه داشتن، كمال نيست اين برهان علوي، برهان تام است خدا رحمت كند صدرالمتألهين را! مي‌فرمايد قول معصوم، حدّ وسط برهان قرار مي‌گيرد [13] حالا برهان يا برهان عقلي است يا نقلي يعني اگر ثابت شد كه اين حرف، حرف معصوم است مثل «كلّ متغيّرٍ حادث» مي‌تواند حدّ وسط برهان قرار بگيرد يك وقت مي‌گوييم «العالَم متغيّر و كلّ متغيّر حادث فالعالم حادث» اين مي‌شود برهان عقلي، يك وقت «هذا ما قاله المعصوم(عليه السلام) و كلّ ما قاله المعصوم فهو حقّ لا ريب فيه فهذا حقّ لا ريب فيه» قول معصوم بعد از احراز سند و متن مي‌تواند حدّ وسط برهان قرار بگيرد خب حضرت فرمود اين احترام نيست اين شخص بايد بداند مورد تحقير خداست حالا ما تحقير نكنيم ولي خودمان بپذيريم كه متوسّط زندگي كردن ننگ نيست شما شرح حال مرحوم علامه مجلسي و مرحوم مولي صالح مازندراني كه اين اصول كافي را يعني جلد اول و دوم و هشتم كافي نه فروع كافي را، در دوازده جلد شرح كرد كه شرح خوبي هم است ملاحظه بفرمايد شيخناالاستاد مرحوم علامه شعراني تعليقه‌هاي خوبي، پاورقي‌هاي خوبي هم بر اين دوازده جلد دارد اين مي‌خواست داماد مرحوم مجلسي بشود پدر به دخترش گفت كه اين طلبه وضع مالي‌اش ضعيف است عرض كرد پدر، نداشتن، ننگ نيست اينها شده دين اينها شدند حافظ دين ما كار نداريم كه جامعه چطور است ما بايد مسير جامعه را عوض كنيم اين دانشجويان عزيز بايد مسير جامعه را عوض كنند.

بررسي اسوه بودن پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در نكاح و فهم آن

فرمود من يك حرف تازه‌اي در ازدواج آوردم من نمي‌خواهم نر و ماده با هم جمع بشوند من يك چيز تازه‌اي آوردم به نام نكاح، اين سنّت من است «النكاح سنّتي» آن‌گاه به مردها فرمود شما عاقلانه با همسرانتان به سر ببريد ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾[14] رفتارتان، گفتارتان، مضاجعه‌تان، مناكحه‌تان بايد عقل‌پسند و نقل‌پسند باشد ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ كمك آنها باشيد به خانم‌ها هم فرمود سكينت و آرامش منزل به عهده شماست [15] فرمود اين حرف‌ها را من آوردم وگرنه اجتماع نر و ماده به نام ازدواجِ عادي در كفار هم هست در غير كفار هم هست در حيوانات هم هست من آنها را نياوردم «النكاح سنّتي» من يك چيز تازه آوردم و اگر كسي سنّ ازدواجش بگذرد و ازدواج نكند و دير ازدواج بكند اين اعراض از سنّت پيغمبر است قهراً به حرام مي‌افتد وقتي به حرام افتاد ديگر مسئول است بنابراين مسئله نكاح با حفظ شرايطش از بهترين امور زندگي است حالا يك مقدار مسئولين بايد كمك كنند يك مقدار مردم، مسئوليني كه مردمي‌اند مردمي كه مثل مسئول‌اند ديگر بيگانه نيستند بنابراين بايد دست به دست هم بدهند قسمت مهم به عهده خود جوان‌هاست كه ادراك صحيح اين است فرمود اين سنّت را من آوردم.

اجتهاد بودن پايه‌گذاري سُنن حسنه در جامعه

نگاه كنيد در اسلام دو اجتهاد است: يك اجتهاد است كه قوانين كلي را كه خدا در قرآن و ائمه(عليهم السلام) در روايات فرمودند كسي بعد از تحصيلات كامل از اين قوانين، فروعي را استخراج بكند فروعي را به اين اصول برگرداند اصولي را بر اين فروع منطبق كند اين همان اجتهادي است كه در حوزه‌ها رايج است يك قسمت ديگر اجتهاد در سنّت‌آوري است فرمود: «مَن سَنَّ سنّة حَسنة فله اجرُها و اجرُ من عمل بها الي يوم القيامة» [16] اين «سنّ سنة حسنة» يعني چه؟ يعني ـ معاذ الله ـ بدعت بگذاريد نه، معنايش اين است كه آن چيزهايي كه من گفتم به مردم بگوييد نه، معنايش آن است كه ببينيد جامعه چه چيزي كم دارد مطابق شرايط روز از آن اصولي كه ما گفتيم استنباط كنيد و آن جامعه را با آن سنّت بپرورانيد. يك وقت است امام(رضوان الله عليه) مي‌فرمايد آخرين جمعه ماه مبارك رمضان راهپيمايي روز قدس است اين سنّت حسنه است اصلِ كمك كردن به محرومان و مظلومان چيز خوبي است جمع شدن چيز خوبي است اما حالا واجب نيست كه انسان در روز معيّن برود ولي همه قرار بگذارند كه يك روز با هم يك ملّت محروم را كمك بكنند هفته وحدت اين‌طور است هفته ولايت اين‌طور است اينها سنّت‌هاي حسنه است «مَن سَنَّ سنّة حَسنة» يعني ببيند نياز جامعه چيست اين نياز را تحت آن اصول و قواعد كليّه مندرج بيابد بعد شروع بكند با هم كاري را انجام بدهند اگر چهارشنبه سوري است مي‌شود سنّت سيّئه و اگر تظاهرات روز قدس است مي‌شود سنّت حسنه.

 

سرّ حسنه بودن سنّت پيامبر در نكاح و الگوپذيري از آن

فرمود من سنّتي آوردم به نام نكاح وگرنه ازدواج قبلاً هم بود الآن هم هست من كه نمي‌خواهم نر و ماده كنار هم جمع بشوند من مي‌خواهم كاري بشود كه ﴿شَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ [17] محقق نشود اين ﴿شَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ كه بحثش قبلاً گذشت چه بود شيطان چگونه شريك در ولد مي‌شود خب كسي نامحرمي را ببيند شب در كنار بستر همسرش برود با همان شوق‌زدگي و ذوق‌زدگي هم‌بستر بشود اين مي‌شود «شاركهم في الأولاد» برخي‌ها گفتند اگر عين نه ذمّه، اگر عين غير مخمّس، مال حرام را مهريه زن قرار بدهد اين مي‌شود «شاركهم في الأولاد» اينها را آمد جلويش را گرفته وجود مبارك حضرت امير عده‌اي در محضرش نشسته بودند نامحرمي هم عبور كرد حضرت فرمود اگر نامحرمي از كنار شما عبور كرد آن‌كه در منزل داريد مثل همين است به دنبال چه چيزي مي‌گرديد[18] يك دوره نهج‌البلاغه بايد در دست همه ما باشد حالا لازم نيست كسي مثل ابن‌ميثم يا مثل ابن‌ابي‌الحديد بفهمد اين ترجمه ظاهري‌اش كه مقدور همه ماست ما هر وقت مبتلا شديم يك آيه را يا يك جمله نهج‌البلاغه بگوييم سخنراني كنيم اينكه نمي‌شود حداقل اين است كه يك دور نهج‌البلاغه را مطلع باشيم هر جا را باز كردند از ما خواستند بتوانيم ترجمه‌اش را بگوييم آيات همين‌طور است روايات هم همين‌طور است بايد مأنوس باشيم فرمود آن‌كه در منزل داريد هم همين است به دنبال چه چيزي مي‌گرديد. فرمود اينها را من آوردم «النكاح سنّتي» نه اجتماع مذكر و مؤنث خب آن وقت اين باعث مي‌شود فرزندان صالح پيدا مي‌شود زندگي متعادل پيدا مي‌شود.

 

علت نگاه مترحّمانه عقلا به زندگي متظاهران به ثروت

انسان عاقل وقتي يك متظاهر به ثروت را نگاه مي‌كند مترحّمانه نگاه مي‌كند نه معجبانه مي‌گويد اين بيچاره به دنبال چه چيزي است باطن بعضي از امور چيزي است كه انسان نمي‌تواند بگويد يك وقت ما محضر حكيم فاضل توني درس مي‌خوانديم در حوزه تهران مرحوم حكيم فاضل توني اين جزء دانش‌آموختگان مرحوم جهانگيرخان قشقايي و حاج آخوند كاشي در حوزه علميه اصفهان بود ما در محضرشان كه درس مي‌خوانديم ايشان فرمود برخي‌ها از علوم و معارف بهره مي‌برند برخي‌ها بيگانه‌اند به يك سلسله امور متعفّن عادت كردند بعد اين قصه را گفت، گفت من طلبه رسمي مدرسه صدر اصفهان بودم زمان مرحوم جهانگيرخان قشقايي اين مدرسه كَنيفي داشت چاه فاضلابي داشت كه هر سال مغنّي مي‌آمد و آن كنيف را تطهير مي‌كرد گفت من چند سال طلبه آن مدرسه بودم يك سال ديديم كه آن كنيف پاك‌كن سابقه‌دار نيامده بعد متولّي گفت كه چون او براي تطهير اين كنيف دستمزد بيشتري مي‌خواست ما به او نگفتيم بعد از مدتي كه توافق كردند با يك اجرت متعادلي بيايد كنيف را تطهير كند آن چرخ و دولاب را آورد دولاب همان بود كه با آن با اين طناب از چاه آب و امثال آ‌ن مي‌گرفتند اين چرخ‌ها را مي‌گفتند دولاب، اين دولابش را آورده و كارگرهايي كه زيرمجموعه او بودند آورده حالا مي‌خواهد اين كنيف فاضلاب را پاك كند گفت حالا ما مواظبيم كه او دارد چه مي‌گويد گفت اينها را جمع كرده به اينها گفته كه آدم بايد كار بكند نان در بياورد فكر نكنيد كه اينها ـ يعني ما طلبه‌ها ـ دارند چه مي‌گويند، گفت اينها دارند عمرشان را تلف مي‌كنند شما كارتان را انجام بدهيد خب كسي كه دليلش اين بود كه من اينجا چهل سال سابقه دارم چون چهل سال سابقه دارم من براي تطهير اين كنيف اُوليٰ هستم بعد به اين زيرمجموعه‌هايش گفته كه مشغول كارتان باشيد نان در بياورد اينها چه مي‌گويند وقتشان را تلف مي‌كنند، گفت به ما طلبه‌ها اشاره كرد! خب يك كنيف پاك‌كن به كساني كه به علوم الهي سرگرم‌اند مي‌گويد اينها دارند وقت تلف مي‌كنند! واقع مطلب را شما بخواهيد بشكافيد بعضي‌ها كنيف پاكن‌كن‌اند يعني به چيزي وابسته‌اند كه باطنش همان است غير از اين نيست چرا اگر كسي خواب ببيند كه ـ جسارت است ـ پاي او به مدفوع افتاده مال به دستش مي‌رسد اين تعبير آن است چون باطن آن همين است اگر خواب ببيند كه دستش به مدفوع رسيده يا پايش به مدفوع رسيده مدفوع انساني كه بدبوتر از ديگري است مال به دستش مي‌رسد باطن آن همين است.

 

قناعت، راهكار بهره‌وري از سنت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در نكاح

انسان بدون اينكه كسي را تحقير بكند يك سر و گردن بلندتر و آزادانه زندگي مي‌كند با يك زندگي قانع هم به موقع ازدواج مي‌كند هم به موقع پدر مي‌شود هم به موقع مادر مي‌شود هم «فانّي اباهي بكم الامم» [19] درست مي‌شود هم طوري كه خواسته نظام است انجام مي‌شود هم راحت زندگي مي‌كند فرمود من نكاح را آوردم من كه اجتماع نر و ماده نياوردم «النكاح سنّتي فمن رغب عن سنّتي فليس منّي» بعد به ما فرمود: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ [20] به او تأسّي كنيد اين مي‌شود مسير زندگي پس تنها مسئله نظامي و سياسي و اينها نيست چون اين را قبلاً فرموده بعد در جريان مسئله نكاح و همسرداري و اصول خانوادگي به دنبال آن مسئله ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ اين را فرموده.

 

گستردگي اسوه بودن پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و محدود بودن بهره‌وران آن

مطلب بعدي آن است كه وجود مبارك حضرت اسوه است لجميع الناس همان‌طور كه در طليعه بحث اشاره شد همان‌طور كه درباره قرآن فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾[21] اما بهره‌وران از اين قرآن متّقين‌اند ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ [22] اينجا هم حضرت اُسوه براي جميع الناس است ولي بهره‌وران او كسي است كه ﴿كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً﴾[23] اگر كسي اينها را در حدّ ضعيف داشت بهره ضعيفي مي‌برد در حدّ متوسط داشت بهره متوسط مي‌برد در حدّ عالي داشت بهره عالي مي‌برد در تأسّي به آن حضرت وگرنه آن حضرت اسوه است لجميع الناس و اين اسوه بودن چون مطلق است در همه امور اسوه است چه در صوم و صلات چه در نكاح و امثال ذلك الاّ ما خرج بالدليل.

 

اختصاصی بودن بعضي از سنن رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

آن ما خرج بالدليل را در آيه پنجاه همين سور‌ه كه به خواست خدا بعد خواهد آمد فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ﴾ بعد چيزي كه جزء مختصات حضرت است آن است كه ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ﴾ افراد ديگر اگر بخواهند حلال باشد يا بايد مِلك يمين باشد يا متعه باشد يا نكاح دائمي، حضرت گذشته از اين عناوين سه‌گانه هبه هم داشت كه ديگر نه ازدواج دائم بود نه ازدواج موقت نه مِلك يمين فرمود: ﴿خَالِصَةً لَّكَ﴾ اينجا ديگر جا براي اسوه نيست چون خرج بالدليل نظير وجوب تهجّد، نماز شب و مانند آن وگرنه مادامي كه دليل بر اختصاص چيزي وارد نشد وجود مبارك حضرت اسوه است براي هر كسي اما ساده‌زيستي آن عصر، مخصوص خود آنهاست وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) در عصري زندگي مي‌كرد كه وضع عامّه مردم روبه‌راه بود حضرت يك لباس خوبي، منزل خوبي داشت ديگران را هم مي‌فرمود شما اين‌گونه باشيد. در كتاب وسائل اين حديث هست كه وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) يك خانه متوسط بهداشتي و خوب و متناسبي را به يكي از اصحاب داد گفت از آن منزل پدري بلند شو بيا اينجا گفت آن خانه قديمي پدري من است فرمود خب هر كسي بايد در عصر و مصري كه زندگي مي‌كند با شرايط آن زندگي كند اين روايت را با اين تعبير فرمود، فرمود: «ان كان أبوك أحمَق يَنبغي أن تكون مِثلَه»[24] حالا پدرت نمي‌فهميد چطور خانه بسازد تو هم بايد همان‌طور زندگي كني خب اين تعبير امام رضا(سلام الله عليه) نشان مي‌دهد كه در هر عصر و مصري براي هر نسلي يك زندگي معقول متوسط همان عصر كافي است نه اينكه حالا چون پيامبر آن‌طور در خانه گِلي زندگي مي‌كرد انسان هم همان‌طور زندگي كند نه، مثل خود ائمه اين ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ در حقيقت همه اهل‌بيت منظورند يعني اين چهارده نفر اسوه‌اند حالا وجود مبارك امام رضا هم اسوه است در عصر خودش، امام صادق اسوه است در عصر خودش اينها خصوصياتي است كه قابل تغيير و تبديل است.

 

علت عدم استفاده رسول خدا از غنايم در گسترش زندگي

 

پرسش:...

پاسخ: آخر چون بعد از غنايم مقداري خواستند بهتر از ديگران زندگي كنند به مناسبت اينكه مثلاً همسر پيامبر هستند فرمود نه، اين‌طور نيست حالا غنايم آمده است براي همه است اين‌طور نيست كه من سهم زايدي ببرم مرحوم علامه در تذكره نقل مي‌كند كه حضرت وقتي پيشنهادي به او دادند كه مقداري از اين غنايم را به ما بدهيد رفتند كنار شتر مقداري كُرك اين شتر را روي انگشتشان گذاشتند گفتند فرمود: «ما لي من فيئكم هذه الوبرة الاّ الخمس»[25] وَبَر همين كُرك‌هاي شتر است اين وَبره هم مثل تَمر و تمره اين تاء، تاء وحدت است «ما لي من فيئكم هذه الوبرة الاّ الخمس» آنها توقع داشتند كه حالا اين همه غنايم آمده اينها زندگي بهتري داشته باشند فرمود نه، ما با ديگران فرق نمي‌كنيم مسئولين مقداري بايد ساده‌تر زندگي كنند تا اينكه فقرا و محرومان نرنجند.

 

تبيين جنبه سياسي تعدد همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

 

پرسش:...

پاسخ: اصل تعدّد ازواج حضرت مستحضريد كه به جهت مسائل سياسي بود خدا غريق رحمت كند مرحوم علامه عسكري را! در جلسه‌اي مي‌فرمود شما اين اعراب خشن را حالا عرب كه شهرنشين است حسابشان جداست اين اعراب آن روز را شما نمي‌شناسيد اين بزرگوار مي‌فرمود اينها در حرم حضرت اباالفضل ممكن است معاذ الله به نام خدا دروغ قسم بخورند ولي به اباالفضل دروغ قسم نمي‌خورند اين‌قدر براي وجود مبارك حضرت اباالفضل احترام قائل‌اند با اين وصف، اگر آن رئيس عشيره و قبيله دستور بدهد كه اين بقعه را بايد خراب بكنيد مي‌كنند خب تعصّب جاهلي چيز ديگر است تعصّب جاهليت عرب چيز ديگر است وجود مبارك حضرت براي رام كردن اينها از اقوام اينها از همه نحله‌ها از همه عشاير همسري گرفته كه اينها بتوانند بر اساس اين جهت آرام باشند وگرنه خودش در 25 سالگي با همسر 40 ساله ازدواج كرد بنابراين حضرت يك حساب ديگري داشت اصلِ ازدواجش براي اين بود كه آنها نشورند و آنها توطئه نكنند و آنها عليه اسلام آن تعصّب جاهلي را به كار نبرند.

 

بيان امتحان بودن فقر و غنا در زندگي انسان

پرسش: ...

پاسخ: بالأخره اين يك حقيقت شرعيه‌اي نيست كه انسان بگويد برابر حقيقت شرعيه زندگي ساده اين است ما و بين خدايمان مي‌دانيم ولي بايد بدانيم داشتن، شرف و كرامت نيست و اگر در سورهٴ مباركهٴ فجر فرمود آنها خيال مي‌كنند كه اين كرامت است و ما هم برابر خيال آنها تعبير به اكرام مي‌كنيم اين‌چنين نيست، اينها مبتلا به ثروت‌اند ﴿أَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ﴾ ﴿وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ﴾ ﴿كَلَّا﴾ [26] نه اين اهانت است نه آن اكرام هر دو ابتلاست برخي به فقر مبتلايند بعضي به ثروت مبتلايند اين مبتلا به ثروت است يعني ممتحَن ما اگر رشد فكري ما و نظام ارزشي ما به اين باشد كه داشتن، كمال نيست آن وقت كسي كه خانه خوبي دارد فرش خوبي دارد اتومبيل خوبي دارد ما او را حالا لازم نيست تحقير كنيم ولي به چشمِ احترام نگاه نمي‌كنيم اگر جامعه ما اينها را با چشم احترام نگاه نكند او براي چه حالا با اين اتومبيل پُز بدهد وقتي مي‌بيند هر كس مي‌آيد با روي تُرُش كرده او را نگاه مي‌كند او حسابش را جمع مي‌كند يا چنين اتومبيلي را وارد نمي‌كند يا سوار نمي‌شود جامعه بايد بداند اين كَرَم نيست اين ديگر بيانات روشن علي و اولاد علي(عليهم السلام) است قرآن كه ريشه اين حرف‌هاست فرمود: ﴿كَلَّا﴾ بعضي‌ها مبتلا به اتومبيل خوب‌اند بعضي‌ها مبتلا به پياده‌روي‌اند اين ابتلاست آزمون است.

ضرورت مديريت عاقلانه جامعه در كلام علي(عليه السلام)

اگر ما فهميديم كه اين است ما تلاش و كوششمان را مي‌كنيم كه راحت زندگي كنيم يك رفاه نسبي، هر چه شد به همان اندازه قانعيم تلاشمان را مي‌كنيم و خدا هم وعده داد به اين شرط كه آن كسي كه بِيَده عُقدة النظام است او هم عاقلانه تدبير بكند «هِيت» منطقه‌اي است كه عده‌اي در آنجا زندگي مي‌كردند و وجود مبارك حضرت امير اين كميل را مسئول آن منطقه كرد در دستگاه اموي يك عدّه آمدند و غارت كردند و بساط او را به هم زدند وجود مبارك حضرت امير نامه‌اي نوشته كه اين نامه در نهج‌البلاغه هست به كميل گفت كه من اين مأموريت را دادم امكانات دادم مأمور نظامي دادم نيروي مسلّح دادم تو نتوانستي از آن منطقه دفاع بكني [27] يعني برخي‌ها فقط به درد دعاي كميل مي‌خورند به درد سِمت و شغل نمي‌خورند با اينكه كميل از اصحاب خاصّ حضرت بود حضرت دست او را گرفته از مسجد كوفه به بيرون برده آن مطالب عاليه را فرموده، مگر هر كسي مي‌تواند شهرش يا روستايش يا كشورش را اداره كند مديريت و درايت يك نعمت الهي است.

 

شرايط بهره‌مندي از شرافت زندگي همسران با رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

غرض اين است كه هم آنها بايد توجه داشته باشند هم ما، ما بدانيم پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) نكاح آورده نه اجتماع مذكر و مؤنث فرمود: «النكاح سنّتي فمن رغب عن سنّتي فليس منّي» آن وقت درباره زن‌ها فرمود اينجا كه باشيد بيتِ من اصول دين است توحيد است، وحي و نبوت است و معاد. اگر اصول دين اينجاست و در سايه اصول دين، فروع هم تأمين است شما به اصول دين معتقد، به فروع دين عامل باشيد پاداشتان دو برابر است فرمود اگر كسي اينجا بيايد اصول و فروعش تأمين است اين عبارت را ملاحظه بفرماييد: ﴿وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ﴾ اين توحيد، ﴿وَرَسُولَهُ﴾ نبوت، ﴿وَالدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ اين معاد، اين اصول سه‌گانه دين را داشته باشيد عمل صالح را بكنيد هم حسنه دنيا هم حسنه آخرت داريد ﴿فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْراً عَظِيماً﴾ صرف ارتباط با ما شرف نمي‌آورد اگر شرايط را رعايت كرديد زمان و زمين و بيت اين سه عنصر، شرف‌آور است اگر شرايط را رعايت كرديد زمان، شرافت‌آور است مي‌بينيد اگر در اَشهر حُرُم اگر كسي جنايت كرده به احترام اين زمان محترم ديه‌اش بيشتر است در حرم جنايت كرده به احترام آن زمين محترم جرمش بيشتر است در بيت نبوّت اگر كسي جنايت كرده به احترام آن بيت جُرمش دو برابر است.

 

علت دو برابر شدن كيفر همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

فرمود اينجا خانه عادي نيست يك سنگ و گِل نيست اگر كسي خداي ناكرده معصيت كرده اين ﴿يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ﴾ دو برابر ديگران براي اينكه هم آن گناه را كرده هم حرمت بيت را نگه نداشته چرا گناه در حرم بيشتر است چرا گناه در اشهر حُرم بيشتر است به همين مناسبت كه زمان و زمين به بركت وحي، محترم مي‌شود اينجا هم به بركت بيت نبوّت حرمت خاص دارد به همين مناسبت اگر كسي نماز در مسجدالحرام بخواند هيچ نمازي معادل آن نيست بعد از آن، نماز در مسجدالنبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است عبادت در مسجدالحرام معادل ندارد بعد عبادت در مسجدالنبي معادل ندارد اينجا هم فرمود اگر شما رعايت بيت را انجام داديد ﴿وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ﴾

 

بطلان توهم سه برابر شدن كيفر همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

برخي‌ها خيال كردند كه ﴿يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ﴾ يعني سه برابر عذاب دارد چرا، براي اينكه يك كيفر كه براي خود گناه است ﴿ضِعْفَيْنِ﴾ يعني دو برابر آن، خيال كردند ضعفين به علاوه اصلِ كيفر كه مي‌شود سه كيفر[28] در حالي كه به قرينه ﴿مَرَّتَيْنِ﴾ اين ﴿ضِعْفَيْنِ﴾ يعني يك اصل و يك معادل آن كه جمعاً مي‌شود دو برابر نه اينكه دو برابر به علاوه اصلِ كيفر به قرينه اين ﴿مَرَّتَيْنِ﴾ آن ﴿ضِعْفَيْنِ﴾ مشخص مي‌شود بعد فرمود: ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾ هيچ گناهي نظير گناه در اشهر حُرم نيست هيچ گناهي نظير گناه در حرم نيست هيچ گناهي هم شبيه گناه اعضاي بيت نبوّت نيست ﴿لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ﴾ اگر باتقوا بوديد پاداشتان دو برابر است اگر معاذ الله بي‌تقوايي كرديد كيفرتان دو برابر است.

 

پيامدهاي انحصار علوم دانشگاهي در معارف تجربي

در فضاي علوم تجربي اين را ملاحظه فرموديد اينها دو مشكل جدّي دارند يكي در معرفت‌شناسي گرفتار حس و تجربه‌اند يكي در كارآمدي و كارآيي همان حس و تجربه را به عمل مي‌نشانند گرفتار تجربه‌اند پس اينها علماً در محدوده حس و تجربه، عملاً در محدوده حس و تجربه به سر مي‌برند آن وقت مطالب تجريدي براي اينها نوبر است به زحمت مي‌فهمند و به زحمت باور مي‌كنند شما اگر بگوييد كسي كه به نامحرم نگاه مي‌كند و طمع مي‌كند قلبش مريض است اين متوجه نمي‌شود. در اين سال‌ها كم نشنيديد همايش‌هاي عميق علمي كه براي درمان بيماري‌هاي مشترك بين انسان و دام در اين مملكت تشكيل شده اينها خيال مي‌كنند انسان، حيوان ناطق است جانوري است حرف مي‌زند بيماري‌هاي انسان با بيماري‌هاي دام يكي است درمان انسان با درمان دام يكي است اگر بخواهند انسان را معالجه كنند جواب را بايد از آزمايشگاه موش بگيرند اينها خيال مي‌كنند انسان، حيواني است كه حرف مي‌زند اگر به اينها بگوييد كسي كه به نامحرم نگاه مي‌كند و طمع مي‌كند مريض است يا نمي‌فهمد يا انكار مي‌كند اما وقتي انسان به عنوان حيّ متألّه نه حيوان ناطق، تفسير شد گذشته از علوم حسي و تجربي يك علوم تجريدي را هم به همراه دارد و آن‌گاه معلوم مي‌شود كه مرض فرق مي‌كند، طب فرق مي‌كند، بهداشت فرق مي‌كند، درمان فرق مي‌كند فرمود همسران پيامبر! اگر رقيق حرف زديد يعني به لحاظ معنا رقيق باشد و دل‌انگيز، مشكل داريد به لحاظ كيفيت اداي كلمات دل‌انگيز باشد مشكل داريد جمع بين هر دو باشد بيشتر مشكل‌ داريد اگر رقيقانه سخن گفتيد ﴿فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ معلوم مي‌شود اين مرض است.

 

عواقب اعراض جوانان از سنّت نبوي ازدواج

اگر كسي جوان باشد از نكاح هم ـ معاذ الله ـ اعراض بكند اين دو مشكل دارد يكي از سنّت پيامبر اعراض كرده يكي اينكه مبتلا مي‌شود به اين مرض خواه و ناخواه بالأخره اين غريزه مثل گرسنگي است اين نه از آن طرف بد است نه از اين طرف خوب است حالا اگر كسي گرسنه بود و دنبال غذا بود اين بد نيست اين خاصيّت طبيعي اوست اگر كسي جوان بود و دنبال ازدواج بود اين شرارت و معصيت نيست اين يك امر طبيعي است.


[1] احزاب/سوره33، آیه19.
[2] قصص/سوره28، آیه8.
[3] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج16، ص291.
[4] الانتصار في انفرادات الإمامية، السيد الشريف المرتضي، ج1، ص151.
[5] الانتصار في انفرادات الإمامية، السيد الشريف المرتضي، ج1، ص255.
[6] جامع الأخبار، الشعيري، محمد، ج1، ص101.
[7] بقره/سوره2، آیه213.
[8] مدثر/سوره74، آیه2.
[9] توبه/سوره9، آیه122.
[10] ملک/سوره67، آیه8.
[11] شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحديد)، ح20، ص349.
[12] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص229.؛ «أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ».
[13] الحکمة المتعالية(صدر المتاٴلهين)، ج9، ص167 و 168.
[14] نساء/سوره4، آیه19.
[15] روم/سوره30، آیه21.
[16] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج5، ص9.
[17] اسراء/سوره17، آیه64.
[18] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص550.
[19] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج5، ص333.
[20] احزاب/سوره33، آیه21.
[21] بقره/سوره2، آیه185.
[22] بقره/سوره2، آیه2.
[23] احزاب/سوره33، آیه21.
[24] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج6، ص525.
[25] إعلام الوري، ج1، ص121.
[26] فجر/سوره89، آیه17.
[27] نهج‌البلاغه، نامه 61.
[28] ر . ك: جامع البيان في تفسير القرآن، ج22، ص1؛ ر . ك: مجمع البيان، ج8، ص555 و 556.