درس تفسیر آیت الله جوادی

92/01/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَي أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفاً كَانَ ذلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُوراً (6) وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِيثَاقاً غَلِيظاً (7) لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً أَلِيماً (8)
 تفاوت نبی با رسول
 در اين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» چند بار از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ [1] ذكر شد كه قبلاً بيان شد فرق نبوّت و رسالت اين است انبيا(عليهم السلام) از آن جهت كه خبر را از خداي سبحان دريافت مي‌كنند نبأياب‌اند خبرياب‌اند مي‌شوند نبي, از آن جهت كه اين اخبار را مأمورند به امّت اسلامي گزارش بدهند مي‌شوند رسول چون در اين بخش‌ها رابطه پيغمبر با خداي سبحان مطرح است لذا سخن از ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ است نه سخن از «يا ايّها الرسول» آنجا كه سخن از تبليغ است نظير آيه سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ [2] كه صبغه رسالت آنجا معيار و معتبر است اينجا مسئله نبوّت مطرح است.
 راز ميثاق گرفتن از همه انبيا(عليهم الصلاة و السلام) در توجه به توحيد و پرهيز از کفر و نفاق
 مطلب بعدي آن است كه در طليعه امر فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ [3] اين پيام كه توجه به توحيد است از يك سو, پرهيز از كفر و نفاق است از سوي ديگر در حقيقت از همه انبيا اين ميثاق گرفته شده به همه انبيا گفته شد كه «اتّقوا الله و لا تطيعوا الكافرين و المنافقين» سرّش آن است كه دو عنصر محوري بر عهده انبياست يكي دعوت به توحيد, حفظ توحيد و عقيده حق; دوم حفظ وحدت و پرهيز از تفرقه و اختلاف و شقاق و نفاق اين دو عنصر وظيفه همه انبياست انبيا(عليهم السلام) مأمور شدند مردم را به وحدانيّت خدا دعوت كنند و مأمور شدند كه امت اسلامي را با اتحاد و هماهنگي از هر آسيب و گزندي حفظ كنند در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيه 51 و 52 اين معنا گذشت كه ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً.
 اسلام تنها دين مطرح در جهان و مسلمان بودن همه امتهای موحّد
 چون يك دين در جهان مطرح است نه بيش از آن ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ [4] پس يك امّت در جهان مطرح است و اين امّت الهي و اسلامي به معناي عام است البته بر اساس ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً [5] شريعت‌ها و منهاج‌ها فرق مي‌كند يكي مسلمان است يكي يهودي است يكي مسيحي است و مانند آن اما اصلِ دين كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ اين تَثنيه ندارد فضلاً از جمع اگر ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُو اگر ذات اقدس الهي مطابق آيه پاياني سورهٴ «حج» فرمود: ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ همه امت‌هاي موحد, مسلمان‌اند يعني در برابر امر الهي منقادند و تسليم‌اند نه اسلام مصطلح, اگر اسلام دينِ واحد همه انبياست اين دو عنصر محوري را همه دارند دعوت به توحيد كه وحي و نبوت و معاد هم در كنار آن است دعوت به وحدت و پرهيز از اختلاف.
 خطاب ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ﴾ به مرسلين نه رسول خاص
 لذا در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً خطاب به مرسلين است نه خطاب به يك رسول خاص فرمود عده‌اي امر مسلمان‌ها را پراكنده كردند اختلاف را بين موحدان عالَم ايجاد كردند ﴿فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ [6] و در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» هم از ميثاق الهي سخن به ميان آمده آيه 92 به بعد اين است ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ ٭ وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» هم كه ذكر شد كه از انبيا ميثاق گرفته شده آن عنصر محوري ميثاق هم همين دو مطلب است آيه 81 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين است ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَي ذلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُم مِنَ الشَّاهِدِينَ بعد در آيه 82 فرمود: ﴿فَمَن تَوَلَّي بَعْدَ ذلِكَ اگر كسي از اين وحدت سرپيچي كند ﴿فَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ پس اين دو عنصر محوري جزء اصول مشترك بين همه انبياست و جزء ميثاق‌هايي است كه ذات اقدس الهي از اينها گرفته و همه اينها نسبت به اين ميثاق الهي متعهّدند و بايد انجام بدهند ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ باز هم سخن از نبوّت مطرح است نه سخن از رسالت براي اينكه در همين زمينه خدا با انبيا كار دارد.
 روايت امام باقر(عليه السلام) از شمول آيه ﴿يا ايها النبی﴾
 مطلب بعدي آن است كه در اين قسمت كه فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَاز وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) سؤال شده است كه آيا كساني كه به خاندان پيغمبر مرتبط‌اند همه آنها مشمول اين آيه هستند يا گروه خاصي مثلاً برادرزاده‌هاي حضرت امير, برادر حضرت امير يعني جعفر, برادرزاده‌اش عبدالله بن جعفر اين گروه آيا داخل‌اند يا نه ساير بني‌المطّلب داخل‌اند يا نه, حضرت فرمود نه, شامل آنها نمي‌شود. در فرصت بعد سؤال ديگري مطرح كرد گفت شما فرموديد اين مخصوص ابناي حسين(عليهم السلام) است من يادم رفته بپرسم بني‌الحسن چطور, فرزندان امام حسن چطور, فرمود نه آنها هم سهمي ندارند [7] آنها بزرگوارند اهل تقوا و فضيلت‌اند اما اين ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ كه بعدش شامل اوصياي حضرت مي‌شود برابر آنچه در حديث غدير آمده وجود مبارك حضرت امير ﴿أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ است امام حسن ﴿أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ است امام حسين ﴿أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ است تا به وجود مبارك حضرت حجت(عليهم السلام) برسد كه ﴿أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ هستند. فرمود اين مخصوص ابناءالحسين است شامل بني‌الحسن نمي‌شود خود وجود مبارك امام مجتبي مشمول اين ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ است چون وصيّ آن حضرت است مثل وجود مبارك حضرت امير ولي فرزندان او مشمول اين آيه نيستند و اين آيه شامل حال آنها نمي‌شود.
 امامت و ولايت مشمول آيهٴ ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ﴾
 اين معلوم مي‌شود كه مربوط به امامت است و وليّ بودن براي آن است كه بالأخره انسانِ كامل معصوم به اذن الهي جانِ جانان است نه جانانِ جان; يعني همان‌طوري كه ما روحي داريم كه بر بدن ما مسلّط است ارواح ما هم روحي دارند كه بر ارواح ما مسلّط است او روح‌الأرواح است جان جانان است و كاملاً باخبر است كه در جان ما چه مي‌گذرد البته باذن الله. اينكه فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ همين است منتها اين بيان نوراني كه از خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه «أنا و عليّ أبوا هذه الامّة» اين يكي بالاصاله است يكي بالوصايه است درست است كه وجود مبارك حضرت امير مطابق اين حديث, پدر اين امت است ولي در درجه ثانيه است.
 علت مکنّا شدن پيامبر(صلّی الله عليه و آله وسلّم) به ابوالقاسم
 روايتي در معاني‌الأخبار مرحوم صدوق هم هست در علل‌الشرائع مرحوم صدوق هم هست در عيون اخبار الرضا مرحوم صدوق هم هست و آن اين است كه كسي سؤال مي‌كند چرا وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مُكنّاست به ابوالقاسم خب امام(سلام الله عليه) فرمود براي اينكه او پسري داشت به نام قاسم و او پدرِ آن پسر بود كنيه‌اش مي‌شود ابوالقاسم عرض كرد اين را مي‌دانم «فهل تراني اهلاً للزيادة» بالأخره القاب آن حضرت راز و رمزي هم دارد خب ديگر غير از امام كسي نمي‌تواند به اين اسرار و اين رموز پي ببرد اين‌طور حرف بزند فرمود مگر نه آن است كه حضرت فرمود: «أنا و عليّ ابوا هذه الامّة» عرض كرد بله, فرمود مگر نه آن است كه علي‌بن‌ابي‌طالب بر اساس اين اصل فرزند پيغمبر محسوب مي‌شود عرض كرد بله, فرمود مگر نه آن است كه وجود مبارك حضرت امير «قاسم الجنّة و النار» است عرض كرد بله, فرمود پس پيغمبر ابوالقاسم است براي اينكه او پدر «قاسم الجنّة و النار» [8] است خب اين حرف, حرفي نيست كه يك انسان عادي بتواند بفهمد يا از خودش بسازد فرمود معناي اينكه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ابوالقاسم است اين است كه او پدر «قاسم الجنّة و النار» است كه در قيامت به نار مي‌گويد «هذا وليّي فاتركيه و هذا عدوّي فَخُذيه» [9] اين دوست من است شيعه است اين را رها كن آن دشمن من است او را بگير. خب ﴿أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ [10] هم بر اينها تطبيق شده است. [11]
 اصالت پيامبر(صلّی الله عليه و آله وسلّم) و وصايت اميرالمومنين (عليه السلام) و فرزندان معصوم او
 پرسش:...پاسخ: منتها يكي بالاصاله است در درجه اُوليٰ, يكي در درجه ثانيه. اين دوازده معصوم در درجه ثانيه‌اند به دليل اينكه خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ابوالامّة است اين يك اصل و وجود مبارك حضرت امير نسبت به پيغمبر جزء امت است اين دو اصل, پس وجود مبارك حضرت رسول پدر حضرت امير هم خواهد بود بله, از حيث ولايت و امامت و وصايت اين دوازده ذات مقدس ائمه هداة مهديين‌اند ﴿أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ هستند. غرض اين است كه تفسير ابوالقاسم معنا كردن ابوالقاسم طبق آنچه در علل‌الشرائع صدوق است طبق آنچه در معاني‌الأخبار مرحوم صدوق است و در عيون اخبار الرضا مرحوم صدوق هست كه اين روايت در ذيل همين آيه در تفسير كنزالدقائق آمده [12] به بركت همين معصوم(سلام الله عليه) به ما مي‌رسد وگرنه كسي اين‌طور نمي‌تواند تفسير كند.
 نمي‌شود گفت كه پس چطور وجود مبارك پيغمبر فرمود: «أنا و عليّ أبوا هذه الامّة» بله فرمود اما در طول هم‌اند و نه در عرض هم, چون در طول هم‌اند اينجا اگر مفرد آورد محذوري ندارد يعني آن‌كه بالاصاله ﴿أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ هستند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است آن‌كه در درجه ثانيه بالوصايه ﴿أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ است آن دوازده معصوم‌اند; ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾.
 پرسش:... پاسخ: بالاصاله همان است اين ﴿أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ كه همين الآن قرائت شد ناظر به همين دو ذات مقدس است منتها پيامبر بالاصاله, وجود مبارك حضرت امير بالوصايه ﴿أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ كه تثنيه است يكي بالاصاله است يكي بالوصايه اينجا هم فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ اين ناظر به مقام ولايت است.
 علت ذکر نشدن حکومت دينی در کتاب روح القوانين
 ملاحظه فرموديد كه اين اقسام چهارگانه‌اي كه در كتاب روح‌القوانين آن نويسنده فرانسوي است و مقبول خيلي‌هاست اين سياست‌هاي موجود دنيا كه سياست ديني در آنها نيست به همين چهار قسم تقسيم شده و خيلي‌ها قبول كردند آنها يا ملحد بودند دين را نمي‌پذيرفتند يا اگر موحد بودند مسئله انفكاك دين از سياست و امثال ذلك را دامن مي‌زدند چون دين در مسائل سياسي به زعم باطل اينها حضور نداشت يا براي اينكه افسون و اسطوره بود يا براي اينكه جداي از سياست بود آمدند همان چهار مكتب را ذكر كردند گفتند يا ديكتاتوري است يا سلطنت است يا حكومت حزبي است يا مردم‌سالاري اما ديگر سخن از مردم‌سالاري ديني و اينها در آن روح‌القوانين و اينها ديگر مطرح نيست اين يا براي اينكه دين را نپذيرفتند يا براي اينكه فكر مي‌كردند دين مثل دين كليساست كه از سياست جداست اما وقتي مسئله مردم‌سالاري ديني مطرح است تقسيم طور ديگر است حكومت يا به دين الهي است يا نه, اگر به دين الهي بود روش و منش‌هاي خاصّ خودش را دارد اگر به دين الهي نبود حكومت ديني نبود بله آن چهار قسم است يا ديكتاتوري است يا سلطنت است با قانون يا حكومت حزبي است يا حكومت مردم‌سالاري اين‌چنين نيست كه كلّ حكومت‌ها به همين چهار قسم تقسيم بشوند.
 تاسيس حکومت و نظام اسلامی، اولين برنامه حضرت رسول (صلّی الله عليه و آله وسلّم)
 اينكه فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْو براي همين هم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين مضمون را در خطبه غدير بيان فرمودند [13] اين معلوم مي‌شود مسئله سياست اسلامي و حكومت اسلامي است و حضرت در مدينه كه وارد شدند اوّلين كارش تأسيس حكومت و نظام اسلامي بود لذا اين آيات در سوَر مدني مطرح است.
 امّ المومنين بودن همسران پيامبر(صلّی الله عليه و آله وسلّم) در صورت حفظ کردن حرمت پيامبر(صلّی الله عليه و آله وسلّم)
 جريان ﴿أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ كه آن هم باز در رواياتي كه در ذيل اين مسئله است ملاحظه فرموديد [14] مادامي كه همسران پيامبر حرمت اين بيت را حفظ كردند اين حكم فقهي برايشان بار است اينكه فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ اين از نظر حرمت نكاح يقيناً براي بعد از زمان رحلت حضرت است كه در آيات ديگر همين سور‌ه فرمود: ﴿وَلاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً [15] وگرنه در زمان حيات كه نمي‌شود با زوجه‌اي كه ذات بَعل است ازدواج كرد اين اختصاصي به پيامبر ندارد. اينكه فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ به لحاظ بيت نبوّت و حرمت بيت نبوّت است مادامي كه يكي از اين همسرها حرمت بيت‌النبوّة را نشكست و از بين نبرد اين حكم فقهي بار است مادامي كه از ربقه به در آمد اين حكم فقهي مي‌تواند بار نشود چه اينكه در رواياتي كه ذيل همين آيه آمده ملاحظه فرموديد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) طلاق برخي از زن‌ها را بعد از موت خودش به دست حضرت امير داد طلاق كه ديگر بعدالموت معنا ندارد يعني طلاق از اين حكم يعني اگر كسي حرمت بيت‌النبوّة را, بيت‌الرساله را حفظ نكرد تو مي‌تواني شرعاً اعلام بكني كه او ديگر مشمول ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْنخواهد بود او ديگر مشمول ﴿وَلاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً نخواهد بود او يك زن عادي است ديگر حرمتي ندارد. پس آن روايات ناظر به اين است.
 بازگويي امر بينالمللی ولايت در فرصت جهانی غدير
 پرسش: قرآن فرمود پيغمبر! اگر اطلاق نكني دينت ناقص است چرا زودتر نگفته چرا روشن‌تر نگفته؟
 پاسخ: آن مسائل اوّلي را كه مكرّر در مكرّر فرمود در حديث طير مشوي [16] فرمود حديث دار [17] فرمود اما براي سطح بين‌الملل يك جمعيت جهاني مي‌خواهد و اين در فريضه حج است لذا وقتي كه حج مراسمش تمام شد و همه آماده شدند براي رفتن به يك سه‌راهي رسيدند قبل از اينكه افراد متفرّق بشوند و در آن سه‌راهي به سه قسمت تقسيم بشوند فرمود آنها كه رفتند برگردند آنها كه نيامدند بيايند ما كار رسمي داريم بعد در آن جريان غدير فرمود: «مَن كنتُ مولاه فهذا عليّ مولاه» [18] يك امر بين‌المللي و جهاني را بايد در فرصت جهاني بازگو كرد لذا فرمود آنها كه رفتند جلو فوراً برگردند آنها كه نيامدند ما صبر بكنيم بيايند تا در اين منطقه جمعيت بيش از صد هزار نفر پيدا بشود تا ما منبري از جهاز شتر درست بكنيم و با آن مراسم كه ديگر به هيچ وجه قابل انكار نباشد ابلاغ بكنيم اين كار شد اما مسئله‌هاي عادي را مي‌شود در جمع خصوصي گفت تا آنها به ديگران منتقل كنند فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ اين حكم دوم. ﴿وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ اين ناسخ آن حكم است قبلاً ارث را مطابق هجرت و ايمان توزيع مي‌كردند براي اينكه ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ [19] و طبق هجرت براي تشويق مهاجران به آنها ارث مي‌دادند بعد آن حكم نسخ شده است به وسيله اين آيه, آيه‌اي با آيه نسخ نشده بلكه سنّتي با آيه نسخ شده اين يك مطلب, بازگشت نسخ ديني هم به تخصيص ازماني است اين مطلب دوم.
 تبيين معنای نسخ و بازگشت نسخ دينی به تخصيص ازمانی
 نسخ مصطلح آن است كه قانون‌گذاري يك قانون را وضع مي‌كند بعد در هنگام آزمون عملي معلوم مي‌شود اين كارآيي ندارد كارآمدي‌اش كم است اين قانون را نسخ مي‌كند يك قانون ديگري مي‌گذارد ولي ذات اقدس الهي كه به غابر و قادم عالِم است به سالك و آنف عالم است به گذشته و حال و آينده عالم است نسخ درباره او اصلاً معنا ندارد چه دو آيه چه دو روايت, چه يك آيه و يك روايت بلكه نسخ نسبت به دين الهي به تخصيص ازماني برمي‌گردد خود ذات اقدس الهي مي‌داند كه عمر اين قانون تا فلان زمان است منتها خيلي‌ها نمي‌دانند به حسب ظاهر خيال مي‌كنند اين آيه همگاني است و هميشگي يا عموم فردي دارد يا اطلاق زماني دارد بعد معلوم مي‌شود كه همگاني نبود هميشگي نبود اين نزد ذات اقدس الهي در حقيقت به تخصيص ازماني برمي‌گردد نسخ مصطلح كه قانون‌گذار نداند كه اين قانون همگاني يا هميشگي نيست بعد در موقع عمل معلوم بشود كارآيي ندارد اين درباره ذات اقدس الهي فرض ندارد اگر نسخي هم هست به تخصيص ازماني برمي‌گردد قبلاً ارث را مطابق هجرت (يك) مطابق ايمان (دو) كه مهاجرين برادران يكديگرند مؤمنان برادر يكديگرند توزيع مي‌كردند اما الآن كه نظام مستقر شد ارث را مطابق طبقات ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ تقسيم مي‌كنند اما همچنان آن حكم اصلي باقي است كه كافر از مسلمان ارث نمي‌برد. [20]
 استدلال حضرت زهرا(سلام الله عليها) در رابطه با ارث و فدک
 تلخ‌ترين جمله‌اي كه در مصيبت صديقه كبراست همين جمله است حضرت بعد از اينكه استدلال كرد اين فدك نِحله است از آنِ ماست و حضرت در زمان حيات به ما دادند تو از ذواليد بيّنه مي‌خواهي اين در دست ماست تو از ما دليل مي‌خواهي اين بيّنه را بايد از منكر بخواهي نه از كسي كه ذواليد است بالأخره مسئله نِحله قبول نشد مسئله ارث قبول نشد آن حرف جگرگداز را حضرت زد فرمود: «أم تقولون» اين بدتر از آن در به پهلو زدن است فرمود: «أم تقولون أهل الملّتين لا يَتوارثان» [21] مگر ما را مسلمان نمي‌داني چه دليل داري كه ارث ما را نمي‌دهي «ترث أباك و لا أرث أبي» [22] آخر چه دليل دارد نِحله كه امر مسلّم است آن را قبول نكرديد ما كه ذواليد هستيم از ما دليل خواستيد مگر كسي از ذواليد دليل مي‌خواهد حالا اينها گذشت بالأخره من ارثم را مي‌خواهم ارث نبود, او زمات حياتش مِلك طلق من كرد حالا نشد, ارث «ترث أباك و لا أرث أبي» يعني تو تفسير قرآن را از ما بهتر بلدي يعني در آيه قرآن چيزي هست كه ما نمي‌دانيم اينها كه نيست مگر اينكه ـ معاذ الله ـ اين حرف را بزني بله آن حكم حق است كه كافر از مسلمان ارث نمي‌برد همه هم اين حرف را قبول داريم مگر اينكه تو در دين ما شك كني هر وقت ما به اين جمله حضرت مي‌رسيم اين خيلي براي ما دردناك‌تر از آن مسئله در و پهلو بوده «أم تقولون أهل ملّتين لا يتوارثان» به هر تقدير به بركت آن حضرت ـ ان‌شاءالله ـ اين نظام محفوظ بماند! قبلاً با هجرت بود با ايمان ارث را تقسيم مي‌كردند اما الآن مسئله طبقات‌بندي شد اما آن اصل محفوظ است كه كافر از مسلمان ارث نمي‌برد آن سر جايش محفوظ است.
 
 لزوم ساماندهی نظام اسلامی با سياست و شريعت اسلامی
 پرسش:... پاسخ: چند حكم فقهي در اينجا بيان شده آن مسئله ظِهار بيان شده مسئله تَبنّي بيان شده مسئله ﴿أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ بيان شده مسئله ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بيان شده يعني در طليعه ساماندهي و سازمان‌يابي نظام اسلامي هم سياست اسلامي مطرح است هم شريعت اسلامي اين احكام را بايد يكي پس از ديگري بيان كنند اين‌چنين نيست كه فقط نظام سياسي باشد و نظام شريعت و دين و احكام نباشد همراه با آن مسائل سياست اسلامي اين شريعت اسلامي را هم كاملاً بايد ذكر مي‌فرمود و كرد.
 سهم کليدی مادر در پيوند خانوادگی
 مسئله ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِكه در بحث ديروز مطرح شد معنايش اين نيست كه اولواالأصلاب يا صِله اصلاب اصلاً مطرح نيست بر اساس تناسب حكم و موضوع, عمده عامل پيوند خانوادگي مادر است براي اينكه عاطفه است و رحم است اين‌چنين نيست كه حالا اگر مادر عنصر محوري پيوند و مِهر و عاطفه بود پدر سهمي نداشته باشد لذا خواهران پدري يا برادران پدري صِله رَحِم نداشته باشند اين حصر نيست اين اولويّتي است كه از بستگان خانوادگي به ارحام تعبير مي‌كنند نه اصلاب براي اينكه رحامت از رَحِم است و اين به مادر وابسته است اين مادر است كه سهم كليدي در پيوند و رأفت و رحمت و مهرباني و گذشت دارد. پس مسئله ارثِ به ايمان رخت بربست, ارثِ به هجرت رخت بربست, ارثِ به طبقه‌بندي ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ جاي آنها نشست منتها آن مسئله كه كافر از مسلمان ارث نمي‌برد آن همچنان باقي است. وصيت كردن كه ثلث مال را به بعضي از ارحام بدهند اين ارتباطي به مسئله ارث ندارد.
 علت نام بردن حضرت عيسی(عليه السلام) در قرآن به ﴿عِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ﴾ و ﴿الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ﴾
 آن‌گاه ﴿وَإِذْ أَخَذنا مِنَ النَّبِيِّينَ باز برمي‌گردد به مسئله ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ در طليعه سور‌ه فرمود تو ﴿اتَّقِ اللَّهَ تا توحيد را حفظ بكني گوش به حرف كفار و منافقين نده كه اينها هميشه طبل تفرقه مي‌كوبند اين دو عنصر از همه انبيا به عنوان پيمان گرفته شده ما از همه انبيا اين تعهّد را گرفتيم ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ كه انبياي معروف‌اند غالباً ملاحظه فرموديد كه ذات اقدس الهي از وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) يا به عنوان ﴿الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ [23] يا به عنوان ﴿عِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ نام مي‌برد كه معلوم بشود او فرزند پدري نبود فقط فرزند مادر است اصرار قرآن كريم به اينكه او يا ﴿الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ يا ﴿عِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ براي همين نكته است.
 دليل غلظت ميثاق از انبيا(عليهم السلام)
  ﴿وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِيثَاقاً غَلِيظاً كه اين غلظت ميثاق در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» مشخص شد در سورهٴ «انبياء» مشخص شد در سورهٴ «آل‌عمران» مشخص شد و مانند آن كه مردم را به توحيد فرا بخوانند (اولاً) و به وحدت دعوت كنند (ثانياً) فرمود ما از همه اينها پيمان گرفتيم تا آنها كه در آن مَعهد ما آنجا كه جاي پيمان‌ سپردن است آنچه آنجا گفتند و راست گفتند آن راستي‌شان را اظهار كنند ﴿لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَن صِدْقِهِمْ بحث در اين نيست كه ببينيم آيا اينها راست مي‌گويند يا راست نمي‌گويند اين ظريف‌كاري الميزان را ملاحظه فرموديد يك وقت است كه انسان مي‌گويد «ليسأل زيداً عن ماله, ليسأل زيداً عن علمه» يك وقت مي‌گويند «ليسأل الغنيّ عن غناه و العالِم عن علمه» آنجا كه مي‌گويند «ليسأل زيداً عن ماله» يا «عن علمه» يعني از زيد مي‌پرسند كه مال داري يا نه, علم داري يا نه, اما وقتي بگويند «ليسأل الغني عن غناه» يا «ليسأل العالم عن علمه» يعني به انسان توانمند مي‌گويند تو كه غني هستي اين غنايت را ظاهر كن تو كه عالِم هستي اين علمت را ظاهر كن در قيامت يا در دنيا كه اين آيه مربوط به دنياست.
 لزوم اظهار صداقت در آيهٴ ﴿لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَن صِدْقِهِمْ﴾
  محور سؤال اين نيست كه آيا شما صادق هستيد يا نه, محور سؤال اين است كه شما كه صادق هستيد صدقتان را ظاهر كنيد نه «ليسأل الناس» آيا صادق‌اند يا صادق نيستند بلكه از صادقين مي‌خواهند صدقشان را ظاهر كنند از متعهّدان مي‌خواهند تعهّدشان را ادا كنند [24] ﴿لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَاين مربوط به قيامت نيست ﴿لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَن صِدْقِهِمْ.
 تبيين بعضی از مصاديق صدق فعلی
 در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيه 23 اين است فرمود: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِاينها تعهّدي سپردند كه در ميدان جنگ در مسائل ديني رهبرشان را تنها نگذارند و تنها نگذاشتند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا اين صِدق فعلي است نه صدق قولي, يك وقت است كسي گزارش مي‌دهد بله اين صادق است مطابق با واقع است يك وقت در صحنه عمل هست فرمود اينها كساني‌اند كه آن تعهّدي كه سپردند در مقام عمل صادق بودند شما در جريان عاشورا مي‌بينيد صحابه حضرت كه شربت شهادت مي‌نوشيدند وجود مبارك سيّدالشهداء اين آيه را مي‌خواند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُبعضي از اصحاب خاص هم همين آيه را مي‌خواندند حبيب بود برير بود زهير بود يكي كه مي‌رفت ديگري مي‌گفت ﴿فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ما هم منتظر شهادتيم اين صِدق در مقام عمل است فرمود: ﴿رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ اينكه ﴿مَن يَنتَظِرُاست هنوز كاري نكرده ولي وفادار است يعني آمده در صحنه جان بركف خب اگر حبيب‌بن‌مظاهر يا مسلم‌بن‌عوسجه يكي قبل از ديگري رفته ديگري هم منتظر است و جان بركف اين هم همين است ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ بعضي‌ها دِيْنشان را ادا كردند ﴿وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ.
 حفظ نظام اسلامی مستلزم تعهد عملی به مکتب اهل بيت(عليهم السلام)
 شما مي‌بينيد در اين دفاع مقدس بالأخره كم و بيش رفتيم جبهه كم و بيش ما ديديم بعضي بيشتر بعضي كمتر اگر پنجاه پرچم بود يكي آن بالا ممكن بود پرچم سه رنگ ايران باشد اما همه پرچم‌ها يا حسين, يا عباس, يا زهرا پرچم ايران, پرچم مرز پرگهر, پرچم مكتب ايراني نبود الآن هم اگر حادثه‌اي پيش آيد همان پرچم يا زهراست اين كشور را اينها حفظ كردند بالأخره رفتيد به جبهه يا نرفتيد ديديد يا نديديد اگر پنجاه پرچم بود چندتايش پرچم سه رنگ بود يا اصلاً نبود يا يك دانه بود روي ماشين بود اين شعرها و نواهاي خاكريز اول و دوم يا حسين يا حسين, كربلا كربلا بود ديگر مرز پرگهر و اينها نبود اينهاست كه كشور را حفظ مي‌كند براي اينكه مردم وقتي باور كردند روح، با عظمت الهي به شربت شهادت مي‌رسد و عنداللّهي مي‌شود ﴿فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ [25] مي‌شود و مرزوق است او فداكار است وگرنه بگويد من چرا كشته بشوم براي اينكه زيد به رياست برسد عمرو به كياست برسد هيچ‌گاه مرز پرگهر كشور را حفظ نكرد در بيانات عاشورا هم همين‌طور بود حالا مخصوص سيّدالشهداء(سلام الله عليه) نبود بعضي از اصحاب خاص هم همين جمله را مي‌خواندند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ.
 صادق بودن شهيدان جبهه پيکار و منتظرين شهادت
 همه‌شان صادق‌اند آن‌كه رفته شهيد شده در خونش مي‌غلطد صادق است من كه منتظرم من هم صادقم براي اينكه مَقسَم اين دو گروه ﴿صَدَقُوااست ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِبه صورت فعل ماضي ذكر كرد اينها راست گفتند هم حبيب راست گفت هم مسلم راست گفت يكي شربت شهادت نوشيد يكي هم الآن كاملاً عازم است مسلّم و صد درصد كه برود شهيد بشود لذا هر دو گروه جزء ﴿صَدَقُوا هستند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ اين‌كه مصمّم است و در ميدان جبهه آمده براي نوشيدن شربت شهادت اين هم «صَدَقَ» با فعل ماضي از او ياد كرد چون مستقبل محقّق‌الوقوع در حكم ماضي است.
 
 دنيا مکان تعهد و صدق
 بنابراين مسئله ﴿لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَن صِدْقِهِمْ اين نيست كه ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ [26] از آن قبيل نيست يا در اوايل سورهٴ مباركهٴ «اعراف» دارد كه ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ [27] از آن قبيل نيست كه مربوط به قيامت باشد كه ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ [28] بلكه در دنياست كه شما كه تعهّد كرديد به تعهّدتان عمل كنيد ﴿لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَن صِدْقِهِمْ ما آن تعهّد را گرفتيم تا در اين موقع بگوييم حالا كه تعهّد سپرديد و صادق هستيد به صدقتان عمل كنيد.
 «و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . سورهٴ احزاب, آيات 1, 28, 45, 50 و 59.
[2] . سورهٴ مائده, آيهٴ 67.
[3] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 1.
[4] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 19.
[5] . سورهٴ مائده, آيهٴ 48.
[6] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 53.
[7] . الكافي, ج1, ص288.
[8] . علل‌الشرائع, ج1, ص127; عيون اخبارالرضا, ج2, ص85; معاني‌الأخبار, ص52.
[9] . الامالي (شيخ مفيد), ص6.
[10] . سورهٴ ق, آيهٴ 24.
[11] . الامالي (شيخ طوسي), ص290, 368 و 629.
[12] . تفسير كنزالدقائق, ج10, ص321 و 322.
[13] . الامالي (شيخ طوسي), ص332.
[14] . كمال‌الدين و تمام النعمة, ج2, ص459; تفسير كنزالدقائق, ج10, ص321.
[15] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 53.
[16] . الطرائف(سيد بن طاووس)، ج1، ص72 و 73.
[17] . الغدير، ج2، ص278 ـ 284.
[18] . الكافي, ج1, ص420; الامالي (شيخ طوسي), ص254.
[19] . سورهٴ حجرات, آيهٴ 10.
[20] . من لا يحضره الفقيه, ج4, ص336.
[21] . دلائل الامامة، ص35.
[22] . دلائل الامامة، ص34.
[23] . سورهٴ مائده, آيهٴ 17.
[24] . الميزان, ج16, ص279.
[25] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 170.
[26] . سورهٴ مائده, آيهٴ 109.
[27] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 6.
[28] . سورهٴ صافات, آيهٴ 24.