92/01/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 6 تا 8 سوره احزاب
﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَي أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفاً كَانَ ذلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُوراً﴾ ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِيثَاقاً غَلِيظاً﴾ ﴿لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً أَلِيماً﴾
بررسي جعل در قرآن كريم
در اوايل اين سوره سخن از ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ﴾ بود جَعل در قرآن كريم يا تكويني است يا تشريعي، جعل تكويني در بسياري از آيات ناظر به مسئله خلقت است كه فرمود: ﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَالْقَمَرَ نُوراً﴾ [1] و مانند آن، درباره پيدايش و پرورش منظومه شمسي سخن از جعل است در كيفيت تنظيم شب و روز سخن از جعل ليل و نهار است و مانند آن اين جعلِ تكويني است ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ﴾ [2] هم از همين قبيل است يعني در نهان انسان در نهاد انسان دو دل نيست اين ناظر به جعل تكويني است اما درباره ﴿مَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ﴾[3] و مانند آن اين جعل تشريعي است يعني خدا اين قانون را قرار نداده اين قانونهاي جاهلي را خدا امضا هم نكرده نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه 103 دارد ﴿مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلاَ سَائِبَةٍ وَلاَ وَصِيلَةٍ وَلاَ حَامٍ﴾ آن تحريمهاي بيجا، تحليلهاي بيجا كه در جاهليت راجع به دامها داشتند آن را خدا جعل نكرده نفي جعل يعني اينها را امضا نكرده شما اين قوانيني را كه خدا امضا نكرده طرح ميكنيد اين ميشود بدعت اين راجع به مسئله جعل است كه فرمود: ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ﴾.
چگونگي جمع بين دو آيهٴ ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ و ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِي وَلَدْنَهُمْ﴾
اما درباره ازواج نبي كه فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ اين با نفي جعل هماهنگ نيست در اين آيه يعني در آيه شش سورهٴ مباركهٴ «احزاب» فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ همسران پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مادرهاي امّت اسلامياند در حالي كه در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» در جريان ظِهار ـ كه در صدر همين سورهٴ «احزاب» هم مسئله ظهار مطرح شد ـ آيه دوم به اين صورت است ﴿الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنكُم مِن نِسَائِهِم مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِي وَلَدْنَهُمْ﴾ خب ظاهر آن آيه دو سورهٴ «مجادله» كه هماهنگ با مسئله ظِهار اول سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است فرمود خدا تنها زنهايي را مادران شما قرار داد كه شما از اينها به دنيا آمديد و كسي كه شما را به دنيا نياورد مادر شما نيست حصر فرمود، فرمود: ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِي وَلَدْنَهُمْ﴾ مادران مردم فقط زنهايي هستند كه آنها را به دنيا آوردند در آيه ششم سورهٴ مباركهٴ «احزاب» ميفرمايد: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ اين بايد با آن هماهنگ باشد آن البته يك عام است آن ناظر به مسئله تكوين است و در ابطال مسئله ظِهار حكم تشريع را دارد و قابل تخصيص هم است هر عامّي قابل تخصيص است هر مطلقي قابل تقييد است اين جعل تشريعي ناظر به مسئله همسران پيامبر است كه همسران آن حضرت به منزله مادرهاي شما هستند هم بايد احترام آنها را حفظ بكنيد هم نكاح با آنها حرام است مؤيّد اينكه مسئله تنزيل فقط در مدار احترام و حرمت نكاح هست اين است كه در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» به هر دو حكم اشاره كرده فرمود حق نداريد با همسران پيامبر بعد از رحلت آن حضرت ازدواج كنيد ﴿وَلاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾ [4] پس معلوم ميشود حرمت نكاح دارد و در غير حرمت نكاح هم تنزيل نشده لذا فرمود اگر شما كاري داريد مطلبي را خواستيد سؤال كنيد ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ سؤال كنيد ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ خب اگر همسران پيامبر به منزله مادر انسان باشند كه محرميّت را هم در اين تنزيل بفهميم ديگر ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ لازم نيست طبق اين دو قرينه معلوم ميشود كه آنچه در آيه شش سورهٴ «احزاب» آمده است كه فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ اين معلوم ميشود منحصراً درباره حرمت نكاح است به قرينه اينكه فرمود: ﴿وَلاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾ كه در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است اين معلوم ميشود كه اين حرمت نكاح را دارد بازگو ميكند از اينكه فرمود اگر مطلبي داريد ميخواهيد چيزي از اينها بپرسيد ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ كه آيه همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است فرمود: ﴿وَاللَّهُ لاَ يَسْتَحْيِ مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ [5] معلوم ميشود محرميّت در بين نيست اين تنزيل محدودهاش حرمت نكاح است پس اينكه در سورهٴ «مجادله» كه هماهنگ با اول سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است كه مسئله ظِهار را مطرح ميكند در آنجا حصر فرمود كه ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِي وَلَدْنَهُمْ﴾ يعني جعل نشده حكم تشريعي نيست حقّ مادري فقط براي زنهايي است كه شما را به دنيا آوردند از اين عموم همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خارج شدند بالتخصيص آن هم در خصوص حرمت نكاح نه در محرميت و نه در مطالب ديگر براي تأييد اينكه خصوص حرمت نكاح است (يك) در محرميت نيست (دو).
تبيين حرمت نكاح با ازواج پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و عدم وجود محرميّت
دو آيه در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است كه به اين دو حكم فقهي نظر دارد يكي ﴿وَلاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾ كه روشن ميكند كه حرمت نكاح امري است مسلّم، دوم اينكه محرميّتي در كار نيست فرمود: ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾.
جلوگيري از عوامفريبي امويها با نفي عموم تنزيلي در آيهٴ ﴿أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾
چون عموم تنزيلي در كار نيست با اين آيات جلوي هر گونه عوامفريبي امويها را گرفتند يكي از همسران پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دختر ابوسفيان بود به نام امّ حبيبه اين ﴿أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ اين عموم تنزيل نداشت و ندارد تا معاويه عوامفريبي كند و خود را به عنوان خالالمؤمنين معرفي كند و از اين فرصت سوء استفاده كند كه من دايي مؤمنينم براي اينكه خواهر من همسر پيامبر است وقتي او همسر پيامبر بود و امّالمؤمنين بود من ميشوم خالالمؤمنين خب آن كسي كه به اين آيات فقهي و احكام فقهي و تفسير قرآني آشنا نيست خب ميپذيرد ميگويد وقتي خواهر اين، مادر ماست پس خود او هم دايي ماست اين عوامفريبي را خب اهل بيت جلويش را گرفتند فقهاي شيعه جلويش را گرفتند و مانند آن ميگويند سخن از خالالمؤمنين بودن و امثال ذلك مطرح نيست.
امالمؤمنين بودن همسران پيامبر در صورت نگهداري حرمت بيت نبوي
پرسش: خود لقب امّالمؤمنين براي همسران پيامبر فضيلت نيست؟
پاسخ: چرا مادامي كه حرمت پيامبر را حفظ بكنند چون خود همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» فرمود رازش اين است كه شما اين حرمت را از خودتان نداريد از وجود مبارك پيامبر داريد لذا به همان نسبت كه ما شما را محترم شمرديم اگر ـ خداي ناكرده ـ پايتان بلغزد گناه شما دو برابر گناه ديگران است كه به خواست خدا در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» خواهد آمد كه ﴿لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾[6] اگر يكي از شماها پايتان بلغزد و اشتباه بكنيد و بيراهه برويد دو كيفر داريد يكي اينكه خود اين عمل خلاف را انجام داديد نظير حضور در جريان جنگ جمل يكي هم حرمت بيت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را رعايت نكرديد ﴿لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾ ناظر به همين است كه اگر يكي از شما دو برابر ضِعف گناه ديگران شما گناه داريد [7] پس اين امّالمؤمنين بودن مادامي است كه حرمت بيت نبوي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را اينها حفظ كرده باشند اين آيه به صورت روشن دلالت ميكند.
محاسبه گناه زنان پيامبر به دو برابر گناه زنان ديگر
پرسش: پس يك شرافت ذاتي نيست براي او.
پاسخ: نه چه شرافت ذاتي فرمود مادامي كه اين بيت را حفظ ميكنيد فرمود اگر كسي از شما گناه بكند دو گناه دارد يكي اينكه خود گناه را مرتكب شده يكي اينكه حرمت بيت نبوي را حفظ نكرده لذا كسي كه به جريان جنگ جمل مبتلا شد دو گناه كرده.
در اين قسمت كه فرمود: ﴿ادْعُوهُمْ لِأَبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ﴾[8] حكمش گذشت كه اين اقسط تعييني است نه اقسط تفضيلي كه مطلبش مشخص بود اما درباره ازواج نبي كه حكمش گفته شد.
وجوب تعييني داشتن امر وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
مسئله ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ اين براي بيان آن ساختار سياست و نظام سياسي است كه در مدينه ميخواهد شكل بگيرد در بعضي از جبههها وقتي كه حضرت دستور ميداد برويد يكي ميگفت برويم از پدرمان اجازه بگيريم از مادرمان اجازه بگيريم ميفرمايد بله خب اجازه گرفتن از پدر، اجازه گرفتن از مادر، تأمين رضايت اينها در مسائل عادي مطرح است اما وقتي امر حاكمي آمد ـ نه حاكم يعني والي مسلمين يعني حكومت فقهي ـ وقتي دليل حاكمي آمد كه انسان ديگر به سراغ اذن پدر و مادر نميرود امر وجود مبارك حضرت وجوب تعييني ميآورد وقتي حضرت فرمود غزوه تبوك در پيش است بايد برويد ديگر نبايد بگوييد كه ما بايد از پدرمان اجازه بگيريم ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ﴾ اين متعلّقش حذف شد يعني ﴿اُوْلَي﴾ است از پدرتان از مادرتان از همه بستگانتان ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ خب از خود شما بالاتر خود پيغمبر است چه رسد به بستگان ديگر.
اهم بودن دستورات واليِ مسلمين نسبت به همه دستورات مهم
يك بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) است كه مسئله اهم و مهم را در هر جرياني بازگو ميكند فرمود رخدادهاي تلخ كه پيش آمده شما در سه سنگر بايد زندگي كنيد سنگر اول سنگر مال است كه به وسيله مال مشكلاتتان را حل كنيد سنگر دوم سنگر جان است كه به وسيله جان، دينتان را حفظ می كنيد پس در سنگر اول به وسيله مال تلاش و كوشش می كنيد جانتان را حفظ ميكنيد در سنگر دوم به وسيله جان، دينتان را حفظ می كنيد در سنگر سوم مصون هستيد براي اينكه تا زندهايد كه دفاع كرديد و بعد هم كه مُرديد شهيد خواهيد بود «فإذا حَضَرَت بَليّة فاجعَلوا أموالَكم دونَ أنفسكم» و اگر بليّه و نازله جلو آمد «فاجعلوا أنفسكم دون دينكم» [9] اين ميشود ترجيح اهم بر مهم و مانند آن وقتي انسان مُرد بالأخره ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ [10] نصيبش ميشود يا فاتح است يا پيروز ديگر تا زنده است مشكل پيدا نميكند آن بيان نوراني حضرت امير از همين آيه گرفته شده براي اينكه وقتي گفته شد ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي﴾ يعني دين، سنگر سوم است شما در سنگر سوم بالأخره يا شهيديد يا پيروز ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ نصيب شما ميشود فرمود: «فاجعلوا انفسكم دون دينكم» عصاره دين به صورت پيامبر در ميآيد اگر بفرمايد قرآن، همين است، اگر بفرمايد عترت، همين است، اگر بفرمايد پيامبر همين است اگر بفرمايد دين، همين است مجموع همين است چون وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم چيزي جز وحي نميگويد.
حيات ولائي اخروي با فدا كردن فرزند و اهل براي اهلبيت(عليهم السلام)
پرسش:...
پاسخ: خب بله همين است براي اينكه همه اينها بايد فداي آنها بشود تا دين محفوظ بشود در حقيقت همه اينها را انسان به مقام قُرب ميرساند هيچ كدام را از بين نميبرد اينچنين نيست كه اينها را رها ميكند اينها را به مقام برتر ميرساند همه افراد مؤمن در بهشت هستند اما همه اينها با خانوادهشان نيستند يك گروهي هستند كه ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَيْءٍ﴾ [11] برخي از آن مؤمنين خالصاند كه با اهل و عيالشان در بهشت به سر ميبرند گرچه آنجا سخن از فرزند نيست براي اينكه همه از خاك برميخيزند كسي والد ديگري، كسي مولود ديگري نيست اَب و ابني در كار نيست ولي به علاقه ما كان است كساني كه در دنيا يكي پدر بود يكي پسر اعضاي خانواده با هم مأنوس بودند براي حفظ همين اُنس در قيامت فرزندان در كنار آبا و اجدادشان در بهشت در يكجا به سر ميبرند كه ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَيْءٍ﴾ اين البته براي همه نيست آنكه اهلش و فرزندش را فداي اهل بيت ميكند اين در حقيقت يك زندگي جمعي يك حيات ولايي جمعي دارد.
حضور نبي و ولي او «عليهم الصلاة و السلام» در ارواح مثل حضور روح در جان
﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ ديگر بالاترين تعبير همين است از جان ما عزيزتر كه چيزي نيست او ميشود جان جانان و سرّ اين هم در بحث ديروز گذشت كه اين تعبير تشريفاتي نيست كه ميگوييم جان جانان، واقعاً جانان جاناناند براي اينكه الآن تمام حركات دست و پاي ما را جان ما ميفهمد و تمام خطورات جان ما را آن جانان مثل وجود مبارك حضرت ولي عصر ميفهمد خب ميشود جان جانان، حضور آن حضرت در ارواح ما مثل حضور روح ماست در ابدان ما خب چنين موجودي البته ﴿أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ است اينطور نيست كه حالا فرشتهها گزارش بدهند تا حضرت بفهمد فرشتهها وظيفه خودشان را دارند ﴿إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ﴾ ﴿كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[12] اما آنكه جان جانان است كاملاً مستحضر است كاملاً مطّلع است كه بر جان ما چه ميگذرد لذا بايد اين جانها را فداي او كرد، فداي او كرد يعني متقرّباً الي الله اين را بالا برد چيزي را انسان از دست نميدهد ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾
اقرار گرفتن به ولايت حضرت علي(عليه السلام) در روز غدير از مؤمنين توسط پيامبر
همين بيان نوراني را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در خطبه غدير قرائت كردند خواندند، تفسير كردند، از مردم رأي گرفتند كه آيا اين هست يا نيست همه گفتند آري! فرمود همان سِمتي كه من نسبت به شما دارم ﴿أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ هستم «مَن كنتُ مولاه فهذا عليّ مولاه» [13] اين شده بيّنالرشد اين بيّنالرشد را ما بايد همچنان زنده نگهبداريم.
رسيدن به مقصد با حفظ ولايت و تلاش در راه آن
سالي كه به نام سال امام علي(صلوات الله و سلامه عليه) بيان شده بسياري از فضلا و دانشمندان ايران چه حوزه و دانشگاه به تبعيّت راه الغدير و راه المراجعات و اينها حركت كردند چند جلد كتاب نوشتند فضلاي ما كار كردند اينها كار امامشناسي نيست امامت است حفظ ولايت است اينها راه، راه اساسي است اما راههاي ديگر راهي نيست كه به مقصد برسد چون ديگران هم همين تنديها را دارند خب آن سال، سال پربركتي بود مرحوم علامه اميني(رضوان الله عليه) به تنهايي يك دوره نوشت اينجا هم فضلاي حوزه و دانشگاه به اندازه خودشان چندين جلد كتاب درباره وجود مبارك حضرت امير و ولايت و امامت نوشتند اين راه اساسي است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در غدير اين جمله «ألست اوليٰ بكم من أنفسكم» را خوانده از مردم اقرار گرفته فرمود: «مَن كنتُ مولاه فهذا عليّ مولاه»[14]
﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ كه اين بيت را اين حرمت بيت را بايد حفظ بكنند.
بررسي جريان ارث و ميراث از صدر اسلام
در جريان ميراث براي تشويق در صدر اسلام با هجرت ارث ميبردند با ايمان ارث ميبردند آن روز اينطور نبود كه اعضاي خانواده همهشان مسلمان باشند كم كم كه خانواده سامان پذيرفت و اعضاي خانواده مسلمان شدند و مؤمن شدند فرمود حالا كه مسئله هجرت به پايان رسيد مسئله حركت از مكه به مدينه به پايان رسيد و امثال ذلك ديگر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾ مسئله ارث و طبقات ارث با همين آيه روشن شده است ميراثي كه تاكنون بر اساس هجرت و بر اساس ولايت سهمبندي ميشد اصلِ ارث آمده آنها را طرد كرده آن وقت آياتي كه طبقات ارث را ذكر كرده طبقه اُوليٰ و ثانيه و ثالثه آمده اين متن را تفصيل داده كه اين دو مرحله بحث است يك مرحله بحث كه ميراث، ديگر به هجرت و موالات در دين توزيع نميشود به رحامت توزيع ميشود (يك) آن وقت چگونه به رحامت توزيع ميشود كه سه طبقه هستند آن را آيات ارث مشخص كرده (دو) مسئله ميراث اول به آن شكل بود هم براي اينكه اعضاي خانواده همه مسلمان نبودند هم براي تشويق بود اما از اين به بعد ديگر خانوادهها سامان پذيرفت.
تعيين ارث در خانواده براساس اولويت تعييني
فرمود: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ﴾ كه اولويّت تعييني است ديگران ارث نميبرند يعني كسي كه رَحِم نباشد ارث نميبرد براي حفظ خانواده (يك) و براي اينكه محور اصول خانوادگي بر اساس رحم و مهرباني باشد (دو) از همين جهت مادر، مدار خانواده شد نه پدر گرچه هزينهها را پدر تأمين ميكند مسكن را پدر تأمين ميكند اما سكينت را مادر تأمين ميكند كه ﴿خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾[15] لذا اينها ميشوند ارحام، اصلاب نيستند ارحاماند چون همهشان به يك زن وابستهاند به رَحِم وابستهاند نه به صُلب گرچه به صلب وابستهاند به رَحِم وابستهاند نه رَحِم، بيصلب است نه صُلب، بيرَحِم است اما آنچه اساس خانواده را سامان ميبخشد رَحِم است نه صُلب، رحامت و مهرباني و صفا و دوستي است كه خانواده را حفظ ميكند اين زن است اين مادر است كه محور اساسي خانواده و ارحام و صِله رَحِم خواهد شد وگرنه در نسلگذاري هم ميبينيد ميگويند اين از اصلاب فلان شخص است اين درست است اما صِله صُلب نيست صِله رَحِم است آنچه خانواده را حفظ ميكند رحامتي است كه از رَحم مادر نشئت گرفته نه صلابتي كه از صلب پدر نشئت گرفته باشد فرمود: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾.
بررسي متعلَّق قيد «في كتاب الله»
آيا اين ﴿فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾ مخصوص جمله سوم است يا اول و دوم را هم ميگيرد گرچه قدر متيقّن آن قيدي كه بعد از چند جمله آمده جمله اخير هست ولي احتمال اينكه به هر سه قِسم مربوط باشد يعني اين ﴿فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾ به نحو تنازع، مفعول واسطه باشد براي هر سه فعل هست براي هر سه جمله هست «النبي اولي بالمؤمنين من أنفسهم في كتاب الله و أزواجه امّهاتهم في كتاب الله و اولواالأرحام بعضهم اوليٰ ببعض في كتاب الله» وجه اول كه اين متعلِّق باشد به اين قِسم اخير مفعول واسطه باشد براي قسم اخير اين بر اساس قدر متيقّن است اما بر اساس قرائن و شواهد ديگر كه همه اينها در قرآن ثابت شده در كتاب الهي ثابت شده در عرش الهي تثبيت شده كه از آنجا نازل شد كتاب چه كتاب آسماني باشد چه كتاب قرآني باشد كه اين هم آسماني است همه اينها در آن تثبيتشده است بنابراين درست است كه اگر قيدي بعد از چند جمله آمده قدر متيقّنش آن جمله اخير است ولي اگر شواهد خارجي تأييد كرد كه به همه آنها برميگردد بايد به همه آنها ارجاع داد قهراً اينچنين ميشود كه «النبي اولي بالمؤمنين من أنفسهم في كتاب الله و أزواجه امّهاتهم في كتاب الله و اولواالأرحام بعضهم اوليٰ ببعض في كتاب الله»، اُوليٰ هستند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ﴾.
جواز وصيت تا ثلث مال به خارج از طبقات ارث
بعد ميفرمايد حالا وصيّت حق شماست يعني ذات اقدس الهي انسان را تا ثلث اجازه داد كه خودش تعيين كند وقتي مُرد اول دِيْن است بعد ثلث است بعد ارث فرمود شما ميتوانيد نسبت به ارحامتان كه اينها در اين طبقه نيستند وصيت كنيد ثلث از مالتان را به آنها بدهيد اين را مجازيد ولي از باب ارث نيست چون از باب ارث نيست گفته شد كه اين ﴿إِلَّا أَن تَفْعَلُوا﴾ اين استثنا، استثناي منقطع است و اما اگر نسبت به جامع كسي حساب بكند يعني اصلِ خير، اصل بركت، اصل مالي كه بخواهد به ارحام برسد چه باب ارث باشد چه باب وصيت اين ديگر ميتواند بر اثر آن معناي عام جامع عام، استثناي متّصل باشد ولي اينكه غالباً استثنا را منقطع گرفتند براي اينكه بحث در ميراث است و ﴿إِلَّا﴾ درباره وصيت است ﴿إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَي أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفاً﴾ اين ﴿كَانَ ذلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُوراً﴾ تأييد ميكند كه آن ﴿فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾ ميتواند مفعول واسطه باشد براي هر سه جمله يعني در كتاب الهي هست.
پرسش: ﴿فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾ به چه معني..
پاسخ: يعني از نزد بشر نيست مِن عند رسول نيست مثل ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾ [16] است فرمود اين وحي الهي است اين سخن، سخن ماست ما گفتيم نه اينكه ـ معاذ الله ـ پيامبر گفته باشد اين ﴿فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾ است و اگر ترديد داريد مثل اين بياوريد مثل ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾.
رواج تنظيم سند در معاملات دليلي بر سند بودن قرآن براي اصل دين
پرسش: آيا در زمان رسول خدا كتاب جمعآوری شده بود؟
پاسخ: بله جاهليت را وجود مبارك پيامبر به صورت عقلانيّت در آورد سواد را واجب كرد فرمود: «طلب العلم فريضة»[17] [18] بر مردم كتابت را فراگيري نوشتن را واجب كرد بعد فرمود وقتي چيزي ميخريد چيزي ميفروشيد خانهاي ميخريد زميني ميخريد يك كالاي مهمّي ميخريد بنويسيد اين كتابت را تنظيم سند را رايج كرده فرمود: ﴿إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ﴾[19] حالا ميرويد قدري سيبزميني ميخريد قدري پياز ميخريد اينها سند لازم نيست اما وقتي معاملات مهم داريد براي اينكه اشتباهي نشود شكايتي نشود مزاحم محكمه نشويد اين را بنويسيد ﴿وَلْيَكْتُب بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾ اگر كسي خودش نميتواند ديگري املا بكند آن يكي بنويسد و آن كسي كه مينويسد، خدا را رعايت كند خب اين ديني كه آمده بيسوادها را باسواد كرده گفته براي كارهاي رسميتان سند تنظيم كنيد بنويسيد اين براي اصلِ دين اصلِ كتاب اصل وحي الهي قرآنش را ننوشته؟! اينكه ميگويد خانه ميخواهي بخري سند تنظيم بكن خانه ميخواهي بفروشي سند تنظيم بكن چند نفر هم شاهد بياور آن وقت دين را همينطور رها كرده؟! خب طولانيترين آيه قرآن همين است در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «بقره» همين آيهاي كه فرمود اگر تجارتي داريد كاري داريد و خريد و فروشي داريد حتماً بايد بنويسيد حالا اگر در مسافرت هستيد حكم خاصّ خودش را دارد آيه 282 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه تقريباً يك صفحه تمام است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوْا إِذَا تَدَايَنْتُم بِدَيْنٍ إِلَي اََجَلٍ مُسَمّي فَاكْتُبُوهُ﴾ (يك) قرضي گرفتيد مالي گرفتيد مالي قرض داديد سند تنظيم كنيد ﴿وَلْيَكْتُب بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَن يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ﴾ خدا نوشتن را يادتان داده مبادا مضايقه كنيد ﴿فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً﴾ تا پايان، خب اينكه ميگويد شما قرض ميدهيد ده دينار قرض ميدهيد سند تنظيم كنيد چيزي ميخريد سند تنظيم كنيد چيزي ميفروشيد سند تنظيم كنيد اين همينطور دينش را رها ميكند بدون نوشتن؟!
معقول بودن تنظيم سند بنا به دستور دين
لا يُعقل يعني لا يُعقل! از همان اول هم كه فرمود اين كتاب است ﴿ذلِكَ الْكِتَابُ﴾، مگر ميشود وحي الهي را همينطور رها بكند بدون كتابت اين قطعيِ قطعي است حالا بيگانه البته «از خارجي هزار به يك جو نميخرند» هر چه ميخواهد بگويد، بگويد ولي دين آمده جهل را به عقل تبديل كرده به علم تبديل كرده شما آن وقت حساب كنيد چند نفر در مكه قدرت نوشتن داشتن نوشتن براي آنها نوبر بود حالا هر كسي قرض ميداد قرض ميگرفت سند تنظيم ميكرد ميفروخت ميخريد سند تنظيم ميكرد اين دستور دين است فرمود حالا خريد و فروش جزئي ديگر سند لازم نيست رفتيد نان خريديد اين ديگر سند لازم نيست اما وقتي قرض داديد قرض ميگيريد خانه ميفروشيد خانه ميخريد زمين ميفروشيد زمين ميخريد سند تنظيم كنيد مزاحم محكمه نشويد به حافظهتان اكتفا نكنيد مزاحم ديگران نشويد وقتي نوشته باشد اين دعواها كم است اينها بايد در مسجدها گفته شود.
تذكار كارآمدي دين در كنار احكام اساسي عبادي در مساجد
مسجد تنها جاي اين نيست كه انسان بگويد نماز بخوان روزه بگير، مسجد جاي اين است كه نماز بخوان روزه بگير وقتي چراغ قرمز است توقف كن بيش از سرعت مجاز نرو به اين موتورسوار بگويند بيش از سرعت مجاز نرو اينقدر كُشته ندهيد اينقدر تصادف نشود اينها بايد در مسجد گفته شود اين مفاتيحالحيات براي همين است تنها مفاتيحالجنان را ائمه نگفتند اينها را هم گفتند; خب همان كه گفت اگر نافله بخواني اهل بهشتي همان او گفت اگر مزاحم فضا نشوي مزاحم راه نشوي سدّ معبر نكني اين شيشه شكسته را برداري همين است فرمود اگر كسي جلوي آتشسوزي را بگيرد جلوي سيل را بگيرد نگذارد آتش خانه كسي را آسيب برساند نگذار سيل به خانه كسي آسيب بزند «وَجَبَت لَهُ الجنّة» اين را همان ائمه گفتند «مَن رَدَّ عن قومٍ مِن المسلمين عادية ماءٍ أو نارٍ وَجَبَت لهُ الجنّة»[20] اينها بايد در مسجدها گفته شود تا اين شيعهها اينها كه پيرو اهل بيتاند و حرف اهل بيت را گوش ميدهند چه اينكه گوش ميدهند بگويند آقا سرعت ممنوع است وقتي چراغ قرمز هست نبايد حركت بكنيد چون در مسجدها اين حرفها نيست اينها خيال ميكنند دين كارآمد نيست ما كه در مسجد سخنراني ميكنيم در مسجد امامت ميكنيم هم بايد آن احكام اساسي عبادي را بگوييم هم اين كارآمدي دين را بگوييم اگر اينها را ديگران گفته بودند ميگفتيم خب حرف ديگران است اما همه اينها را ائمه گفتند اگر گفتار اينها را هم خب بايد در بين مردم بگوييد به مردم بگوييم چيزي خريديد سند داشته باشيد به حافظه اكتفا نكنيد بسياري از اين پروندهها در اثر اين است كه به حافظه اكتفا كردند قرض دادند بدون سند، قرض دادند بدون شاهد، چيزي خريدند بدون سند، چيزي خريدند بدون شاهد اين آيه 282 طولانيترين آيه قرآن است فرمود زندگيتان را سامان بدهيد خب غرض اين است كه اين ديني كه براي همه امور ميگويد سند تنظيم كنيد ده دينار قرض داديد سند تنظيم كنيد اين دين براي كتاب خدا سند تنظيم نميكند همينطور رها ميكند و ميرود اين معقول نيست.
عدم وجود تحريف در قرآن كريم
پرسش:...
پاسخ: معنايش همان با تفسير بود لذا ائمه(عليهم السلام) فرمودند همين كه در دست مردم است، يك كلمه كم نشد يك كلمه زياد نشد. اين آيه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾[21] خب معلوم است اگر «في عليٍّ» بود همين عرب همينهايي كه تا هر جاش حاضرند اصلِ دين را به هم ميزدند لذا ذات اقدس الهي نام مبارك حضرت امير و نام مبارك اهل بيت(عليهم السلام) را در آيات قرآني بالصراحه نياورد.
چگونگي عصبانيت امام خميني(ره) نسبت به مرحوم آخوند(ره) در تحريف قرآن
همين شبستان مسجد اعظم بعد از رحلت مرحوم آقاي بروجردي منبر تدريس در آن زاويه بود امام(رضوان الله عليه) در مسئله اصول وقتي به تحريف قرآن اشاره شد خب امام مظهر ادب بود نسبت به فرمايشات بزرگان هر اشكالي هم داشت مؤدبانه اشكال ميكرد مرحوم آخوند(رضوان الله عليه) در باب حجيّت ظاهر قرآن آنجا دارد كه گرچه اعتبار، مساعد تحريف است كه حرفي است غير عالمانه و غير محقّقانه امام(رضوان الله عليه) ملاحظه فرموديد گاهي عصباني ميشد اما عصبانيّتش به همان صورت فقيهانه بود اما آنطوري كه آن روز نسبت به مرحوم آخوند عصباني شد نسبت به مرحوم آخوند گفته بود شما چه ميگوييد يعني اين آيات در قرآن كريم بود و احدي از اهل بيت به آن استشهاد نكردند نه در سقيفه نه در شورا مردمي كه قرآن را مرتب ميخواندند در نمازها ميخوانند خيليها حافظ قرآن بودند اين همه آيات ولايت درباره اهل بيت در قرآن بود و فاطمه زهرا(سلام الله عليها) به آن آيات استشهاد نكرد حضرت امير استشهاد نكرد امام حسن و امام حسين استشهاد نكردند همه اينها به حديث غدير استدلال كردند به حديث طير مَشوي استدلال كردند اين همه آيات بود به آن استدلال نكردند اين چه حرفي است شما ميزنيد اين يك امر بيّنالغي است يعني اگر كسي ـ معاذ الله ـ بگويد قرآن تحريف شده مثل دو دوتا پنجتا اصلاً كسي نسبت به چنين حرفي حقّ گوش دادن نداريم.
شهادت عملي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر عدم وجود تحريف در قرآن
مگر كسي جرأت داشت دست به حرف قرآن بزند بنابراين اين يك امر بيّنالغي ای است آنچه از اول تا آخر وحي بود همان است كه الآن ما در خدمتش هستيم البته تفسيرش، تأويلش، باطنش، معانياش، معارفش نزد اهل بيت است آنوقت كم و بيش هر اندازه كه التفات پيدا كرديم ميفهميم.
پرسش: قرآني كه... چه كسي جمع كرد آيا حضرت امير جمع كرد؟
پاسخ: حضرت مطابق بود با آنكه حضرت جمع كرد اين نزد همه بود و حضرت ديد مطابق است وگرنه ممكن نبود اجازه بدهد چيزي كم شده باشد چيزي زياد شده باشد ممكن است يكي ترتيبش برابر نزول باشد ديگري طور ديگر الآن شما ميبينيد آن تفسير دروزه كه دوازده جلد است قرآن را به حسب ترتيب نزول تفسير كرده يعني اوّلين جلد تفسير قرآن كه در دوازده جلد است از سورهٴ مباركهٴ «علق» شروع ميشود خب اين كاري است منعي در آن نيست كسي قرآن را برابر با نزولش تفسير بكند اول سوَر مكّي را تفسير بكند آنهايي كه در سال اول بعثت و سال دوم تا سال سيزده بعثت و همچنين سور مدني را آنچه در سال اول هجرت تا سال دهم هجرت نازل شده تفسير بكند اينها محذوري ندارد ولی قرآن من البدأ الي الختم همين است كه ما در خدمتش هستيم اين ميشود ﴿فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾
حفظ دو عنصر محوري وظيفه پيامبر و ساير انبيا(عليهم الصلاة و السلام)
بعد ميفرمايد شماي پيامبر و ساير انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) دو عنصر محوري را بايد حفظ كنيد يكي عقيده صحيح از توحيد و وحي و نبوّت و امثال ذلك، يكي وحدت امتهاي اسلامي هم آن توحيد همهجانبه، هم اين وحدت همهجانبه ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ﴾ اين پيمان غير از آن پيمان عمومي است كه در سورهٴ «اعراف» آمده است كه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ آن يك ميثاق عمومي است ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي﴾ [22] اما اين يك ميثاق خاص است كه از همه انبيا گرفتند عموماً و از اين پنج بزرگواري كه جزء اولواالعزم هستند گرفتند خصوصاً ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ﴾ با اينكه حضرت زماناً متأخّر است نام مبارك اين حضرت را مقدّم بر ساير انبياي اولواالعزم آوردند ﴿وَمِنكَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَي وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم﴾ از همه انبيا ﴿مِيثَاقاً غَلِيظاً﴾ اين چه ميثاقي است غير از آن ميثاق عمومي كه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي﴾
تبيين ﴿أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ به عنوان ميثاق ويژه در سُور متعدّد قرآن
اين يك ميثاق ويژهاي است كه اين ميثاق ويژه در سوَر متعدّد قرآن كريم مشخص شد آيه 51 و 52 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است: ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ﴾ ﴿وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ اول تا آخر جهان اسلامِ به معناي عام يك امّت واحده است شما مردم را به وحدت دعوت كنيد كاري نكنيد كه مردم متفرّق بشوند كاري نكنيد كه مردم گرايش به تفرقه داشته باشند در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آيه 92 و 93 اين است ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ ﴿وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ﴾ ديگران آمدند تفرقه كردند جامعه را ارباً اربا كردند و نگذاشتند اين وحدت اسلامي سامان بپذيرد همه شما موظف هستيد اين وحدت را حفظ كنيد و هرگز سخن از تفرقه و امثال ذلك نداشته باشيد آيه 81 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هم اين است كه ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَي ذلِكُمْ إِصْرِي﴾ و مانند آن اين يك ميثاق ويژه است اين ميثاق ويژه را دين به صورتهاي گوناگون بيان كرده فرمود همانطوري كه شريعت اسلامي ستوني دارد به نام نماز «الصلاة عمود الدين»[23] سياست اسلامي هم ستوني دارد و آن مردماند و امت اسلامياند.
بيان نوراني حضرت امير بر عماد دين بودن مردم
در آن عهدنامه مالك وجود مبارك حضرت امير فرمود: «وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ»[24] يعني «عمود الشريعة الصلاة و عمود السياسة الناس» مردماند كه نظام را نگه ميدارند همانطوري كه «لا صلاة الا بِطهور»[25] «لا سياسة الا بالدراية» اگر در نماز ريا باشد اين ستون لرزان است اگر در سياست هم ـ خداي ناكرده ـ رياكاري باشد اين ستون لرزان است طبق بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نامه 53 عماد دين، مردماند; يعني مسئله سياست، طبق بيان نوراني رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عماد و عمود و ستون شريعت، نماز است كه اميدواريم هم شريعت با ستون باشد هم سياست با ستون باشد.