درس تفسیر آیت الله جوادی

91/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (10) وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ (11) وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ (12) فَرَدَدْنَاهُ إِلَي أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلاَ تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ (13) وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَي آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (14)﴾
 منّتهاي الهي بر حضرت موسي (عليه السلام)
 در جريان موساي كليم(سلام الله عليه) براي استقرار حكومت عقل و عدل فرمود ما به طور مستمر بر اين گونه افراد مستضعف منّت روا مي‌داريم منّت يعني نعمت عُظما ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ﴾ [1] و اين منّت يعني نعمت عظما از دوران شيرخوارگي وجود مبارك موسي(عليه السلام) شروع شد به دليل اينكه در بخش‌هاي ديگر فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَي ٭ إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّكَ﴾ [2] آن وقتي كه به مادرت وحي فرستاديم آغاز منّت بود پس كسي را كه بخواهد بپروراند از همان دوران شيرخوارگي مورد نعمت عظما قرار مي‌دهد.
 تبيين قول صحيح در تفسير﴿ فَارِغاً﴾
 مطلب بعدي آن است كه بسياري از اين مفسّران مخصوصاً اهل سنّت اين ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً﴾ را به همين معنا ذكر كردند يعني قلب مادر موسي واله بود تهي بود از حيرت و دهشت و هراس و ترس ، مطابق آيه سورهٴ «ابراهيم» معنا مي‌كردند كه ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ [3] يا همين وجه را انتخاب كردند يا اين را وجه اول قرار دادند شما مي‌بينيد در جامع قرطبي و مانند آن مي‌گويند اگر كسي اين فارغ را به معناي فارغ‌البال بگيرد يعني قلبش فارغ از غم و غصه بود اين تفسير، نارواست و صحيح نيست [4] قبلاً دلش با يك سلسله براهين و ادله آرام‌بخش پر بود الآن دلش را خالي كردند فقط سرگردان شد اما چون بعد از ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي﴾ [5] است و آن وحي چند مطلب را در برداشت يكي اينكه بچه را بينداز به دريا خب آن با طمأنينه و آرامش با قلب فارغ به صورت فارغ‌البال بچه را انداخت به دريا , معلوم مي‌شود اين وحي, انسان را فارغ‌البال مي‌كند نه واله و سرگردان حالا كه با طمأنينه بچه را به دريا انداخت نگران چه باشد اين با چه مطمئن شد آن با همان وحي مطمئن شد فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقيهِ فِي الْيَمِّ﴾ اين هم گفت چشم! اگر كسي بچه را در صندوق مي‌گذارد و صندوق را به دريا پرت مي‌كند با آرامش پرت مي‌كند اين نگران چيست اگر ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي﴾ بعد از جريان ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي﴾ است معلوم مي‌شود كه تفسير صحيح اين است كه قلب مادر موسي فارغ‌البال بود.
 بله, اگر ما اين فارغ را به معناي تهي شدن بگيريم نظير ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ آن‌گاه اين ﴿فَارِغاً﴾ با ﴿إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ﴾ اين دوتا مي‌تواند مرتبط باشد به ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا﴾ يعني اگر ما قلبش را به خودمان مرتبط نمي‌كرديم دو حادثه اتفاق مي‌افتاد يكي اينكه اين تهي‌دل مي‌شد دلش خالي مي‌شد و سرگردان بود واله بود راهي براي تصميم‌گيري نداشت دوم اينكه نزديك بود قصّه موسي را افشا كند اما چون ﴿فَارِغاً﴾ به معناي فارغ‌البال بودن است هرگز با اين ﴿إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ﴾ هماهنگ نيست اين يك جمله جداست ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً﴾ چون وحي فرستاديم بعد دوباره درباره اصل قصّه بحث مي‌كند كه اگر ما قلب مادر موسي را به خود مرتبط نمي‌كرديم اين ممكن بود داستان موسي را افشا كند لذا چون بين فراغت به معناي فارغ‌البال بودن با ﴿إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ﴾ هيچ رابطه نيست اين ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا﴾ نمي‌تواند دليل هر دو باشد ما آن وحي را فرستاديم كه غمگين مباش محزون مباش بچه را به دريا بينداز به ما بسپار ما او را سالماً تحويلت مي‌دهيم اين هم باور كرده شروع كرده به فعاليت لذا ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً﴾ ولي اگر ما قلبش را به خود مرتبط نمي‌كرديم اين نزديك بود داستان موسي را افشا كند لذا ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا﴾ به خصوص ﴿إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ﴾ برمي‌گردد.
 
 بله, اگر اين ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي﴾ قبل از جريان ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي أَنْ أَرْضِعِيهِ﴾ [6] بود در آغاز قصّه بود ممكن بود كه اين فارغ بودن نظير همان آيه 43 سورهٴ «ابراهيم» معنا بشود كه ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ يعني دل آنها خالي است اگر كسي راهي براي تصميم‌گيري نداشته باشد سرگردان است و متزلزل اين براي قبل از وحي است اما بعد از وحي اين وحي, علم حصولي كه نيست شهود مادر موساست و آرام‌بخش است آسايش مي‌آورد آرامش مي‌آورد طمأنينه مي‌آورد و مانند آن. ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً﴾ براي اينكه ﴿وَأَوَحَيْنَا﴾ هيچ كسي نمي‌توانست به او اعتراض بكند كه بچه را به دريا دادي براي چه چرا با دست خودت بچه را از بين مي‌بري هيچ كس چنين حرفي نمي‌زد و خودش هم چنين احتمال نمي‌داد.
 تثبيت الهي پيامبر اكرم
 بعد فرمود: ﴿لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا﴾ در بحث ديروز يك نمونه ذكر شد و آن جريان حضرت يوسف(سلام الله عليه) بود كه ﴿وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأي ‏ بُرْهانَ رَبِّهِ﴾ [7] اما آنچه در اين نوبت مطرح است در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» درباره خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مطرح است در آنجا فرمود: ﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً ٭ وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾ [8] فرمود رسول من! اينها توطئه‌هاي فراواني كردند حالا يا دسيسه‌هاي سياسي بود يا اجتماعي بود يا رشوه بود يا قوم و خويش‌بازي بود به هر وسيله بود خواستند نفوذ پيدا كنند كه شما بعضي از آيات را عوض كنيد مخالف توحيد ـ معاذ الله ـ سخن بگوييد موافق شرك ـ معاذ الله ـ سخن بگوييد خواستند اين كارها را بكني اگر ـ معاذ الله ـ مشركانه سخن مي‌گفتي آيات توحيد را تغيير مي‌دادي ديگر نزاع بين كفر و ايمان برداشته مي‌شد تلاش و كوشش آنها اين بود ﴿وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾ آنها خواستند فريب بدهند با ترفند تو را از وحي و ايحاي ما جدا كنند ﴿لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ﴾ غير آنچه ما گفتيم به عنوان افترا ـ معاذ الله ـ به ما نسبت بدهي تلاش و كوشش اينها اين بود اگر چنين كاري مي‌كردي ﴿وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً﴾ آن وقت اينها دوست تو مي‌شدند تصميم مشئوم اينها اين بود اما ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾ بحث مبسوطش آنجا گذشت پيام اين آيه 74 اين است كه ما موقعيّت تو را تثبيت كرديم تو را ثابت نگه داشتيم اگر تثبيت الهي نبود تو نزديك بود كه اندك مِيلي نسبت به اينها بكني. فهاهنا امور اربعه نه تنها كار نبود يعني افترا نبود نه تنها ميل نبود نه تنها اندك ميل نبود نزديك به ميل اندك هم نبود براي اينكه فرمود: ﴿لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ﴾ كادَ يعني قَرُبَ, رَكَنَ يعني مالَ ميلاً قليلا اين مي شود حرم امن اين مي شود وحي محض فرمود ما تثبيت كرديم تو به هيچ نحو به اين بهانه و ترفند اينها بها ندادي ﴿لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً﴾
 
 
  فاعليت خداوند در هدايت و تثبيت اولياي الهي
 اين كار درباره مادر موسي هم اتفاق افتاد درباره حضرت يوسف(سلام الله عليهم اجمعين) هم اتفاق افتاد منتها گاهي خداي سبحان به مبدأ قابلي نسبت مي‌دهد گاهي به مبدأ فاعلي نسبت مي‌دهد گاهي مي‌فرمايد ما اين كار را كرديم گاهي مي‌فرمايد او فيض ما را ديد براي اينكه روشن بشود آن جايي كه به مبدأ قابلي اسناد داده شد و فرمود او فيض ما را ديد از خودش نديد ما نشانش داديم در آيه ديگر فرمود: ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ﴾ [9] ما نگذاشتيم فتنه به طرف او برود درست است او به طرف فتنه حركت نكرد ولي ما يقه فتنه را گرفتيم پس كشيديم نفرمود «لنصرفه عن السوء» نفرمود ما نگذاشتيم يوسف به طرف بدي برود فرمود: ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ﴾ ما بدي را اجازه نداديم به طرف او برود معلوم مي‌شود اگر او ديد, به فيض ما بود و به افاضه ما بود, اگر مادر موسي با فارغ‌البال بودن بچه را به دريا انداخت به ايحاي ما بود اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود خودتان را به زحمت نيندازيد آفتاب را دست راست من, ماه را دست چپ من بدهيد من كمي تغيير بدهم شدني نيست [10] اين هم به تثبيت ما بود.
  آرامش قلب مادر حضرت موسي در پرتو وحي الهي
 خب بعد از اينكه فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي﴾ جا براي اينكه قلب مادر موسي تهي شده, لرزان شده, پر از اندوه شده, وقتي شنيد اين بچه به دست فرعون افتاد غمگين شده اينها نيست آن كه دريا را با امر مي‌گويد ببر در خانه فرعون دريا مي‌گويد چشم! همان‌جا هم فرمود من اين را بردم تا با دست دشمن, دوست خودم را بپرورانم اينجا ديگر جاي ناآرامي نيست بنابراين ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَي فَارِغاً﴾ فارغ‌البال بود, چرا؟ براي اينكه ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي﴾ بله, اگر ما اين وحي را نفرستاده بوديم ممكن بود آن داستان موسي را افشا كند و مانند آ‌ن اما بعد از اينكه فرمود﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي﴾ و او در كمال درايت و آرامش، بچه را در صندوق انداخت و صندوق را هم انداخت به دريا اين ديگر نگران چه باشد.
  سرّ همراهي صندوقچه توسط خواهر حضرت موسي
 آن قدر اين مادر مطمئن است كه دخترش را مي‌فرستد بگويد برو ببين كجا رفت مگر آدم بچه را ميفرستد در درياي روان، نيل يك درياي رواني است كه در آن كشتيراني مي‌شود بچه كجا رفت يعني چه؟! خب اين درياي خروشان بچه را مي‌برد ديگر اين مادر مطمئن است خير, از محدوده اين كوچه و پس كوچه بچه بيرون نمي‌رود همين جاها مي‌ماند به دخترش گفت برو ببين كجا رفته اين با طمأنينه اين كار را كرده مگر كسي چيزي را بيندازد در دريا كسي را مي‌فرستد ميگويد برو ببين كجا رفته خب رفته رفته ديگر اين مطمئن بود اين مي‌رود يكي از اين خانه‌ها آنجا مي‌ماند وقتي به دخترش گفته ﴿قُصِّيهِ﴾ برو ببين كجا مي‌رود معلوم مي‌شود هدفي دارد اين صندوقچه هدفي دارد مأموريتي دارد بايد جايي در همين خانه‌ها برود اگر مأموريت نداشته باشد به دلخواه دريا مي‌رود نه به دلخواه خودش اينكه به دخترش گفت برو ببين اين صندوقچه كجا مي‌رود معلوم مي‌شود مأموريت دارد ديگر معلوم مي‌شود جاي آرامي مي‌خواهد برود يكي از اين خانه‌ها مي‌خواهد سركشي كند همين! با اين آرامش اين كار را كرده خب هيچ نگران هم نبود.
 ضرورت تلاش انسان در ضمن امدادهاي غيبي الهي
 مطلب مهم آن است كه ما تا در دنيا نفس مي‌كشيم نبايد بگوييم همه كارها از راه غيب بايد حل بشود براي اينكه دنيا دار عمل است در بحث‌هاي مادر عيسي(سلام الله عليهما) آنجا هم گذشت كه خداي سبحان به مريم(سلام الله عليها) از راه‌هاي غيب نعمت‌هاي فراواني دارد خب ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ [11] اين بود, از راه غيب ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً﴾ [12] بود, از راه غيب مادر شد، بود از راه غيب ﴿فاجاءها المخاض الي جذع النخلة﴾ [13] اين هم بود , حالا كه همه اينها قدم به قدم از راه غيب بود اين جذع نخله اين درخت خشك خرما به هر وسيله‌اي كه هست حالا پر بار شد اينجا ديگر خداي سبحان به مادر عيسي(سلام الله عليهما) مي‌گويد تو هم دستی دراز كن اين شاخه را تكان بده اين خرما بريزد ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً﴾ [14] خب همه آن كارهاي مهم را خدا از راه غيب كرده اگر اين جذع را پرميوه كرد اين شاخه و خوشه را نمي‌تواند كمي پايين بياورد در دسترس مادر قرار بدهد! فرمود تو هم بالأخره دستي تكان بده تو هم كاري بكن انسان تا زنده است ولو انبيا, اوليا, ائمه(عليهم السلام) باشند مسئوليتي دارد بالأخره فرمود: ﴿وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً﴾ اهتزاز يعني به جنبش در آوردن, تكان دادن تو هم تكان بده ميوه بريزد اين كار لازم است.
 خب اين خدايي كه با امر حاضر به مادر موسي مي‌گويد بينداز در دريا به امر غايب به خود دريا مي‌گويد ببر درِ خانه فرعون [15] خب از اين به بعد نمي‌تواند از راه غيب بدون زحمت خواهر و مادر، اين بچه را به مادر برگردد؟ خب يقيناً مي‌تواند اما مادر هم بايد تلاش و كوششي بكند به دخترش بگويد برو ببين اين صندوقچه كجا رفته اين مثل اينكه منتظر است بچه برگردد يك بهانه مي‌خواهد خداي سبحان ﴿حَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ كرده, ﴿وَاَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي﴾ [16] كرده, اعدا عدوّ فرعون نسبت به او گرايش پيدا كرده بيت فرعون ملعون خدمتگزار او شده‌اند منتها الآ‌ن يك بهانه مي‌خواهد كه اين پسر به مادر برگردد خب اين را بالأخره يك تلاش و كوششي بايد كرد مادر تلاش و كوشش كرد خواهر تلاش و كوشش كرد بالأخره اين فرزند به مادر برگشت تا زنده‌ايم يك كار بايد از طرف ما باشد اين‌چنين نيست كه انسان دست روي دست بگذارد ولو پيغمبر هم كه است همه كارها از راه غيب باشد اين طور نيست هر اندازه كاري از انسان ساخته است بايد آن را انجام بدهد.
  اراده تكويني الهي در امتناع حضرت موسي از نوشيدن شير
  ﴿وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ﴾ يعني مادر موسي(سلام الله عليهما) به خواهر موسي فرمود: ﴿قُصِّيهِ﴾ يعني به دنبال اين جعبه برو ببين چه خبر است ﴿فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ﴾ اين خواهر جعبه را ديد منتها جانباً مُجتنباً مجانباً در جانبي قرار گرفت كه آنها نبينند اين خواهر به دنبال كودك است ﴿وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ خب حالا محبت اين كودك را خداي سبحان در دل آنها انداخت آنها هم گرفتند گفتند: ﴿قُرَّتُ عَيْنٍ لي‏ وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى‏ أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً﴾ [17] اين بچه است بچه هم شير مي‌خواهد و گريه مي‌كند هر پستاني هم به او دادند نپذيرفت. نپذيرفت يعني همان خدايي كه به دريا مي‌گويد دست به اين جعبه نزن سالم تحويل بده به لبان مطهّر موسي(سلام الله عليه) هم دستور مي‌دهد نمك، هيچ پستاني را امتصاص نكن نگير قبول نكن فقط گريه كن معلوم مي‌شود گاهي گريه وسيله است ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ اين تحريم تشريعي كه نيست اين تحريم تكويني است مثل ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا﴾ [18] ما تكويناً حرام كرديم نگذاشتيم كه اين پستاني را قبول كند شيري را قبول كند غذايي را قبول كند ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ﴾ ما از قبل همه اينها را برنامه‌ريزي كرديم خب به چه چيزي امر كرديم از چه چيزي نهي كرديم چه چيزي را تحليل كرديم چه چيزي را تحريم كرديم اينها استمرار منّت الهي است آن فعل مضارع است كه مفيد استمرار است ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ﴾ [19] اين كارهاي مستمرّ الهي است معلوم مي‌شود گاهي با گريه، آدم بايد مشكل را حل كند اين «سلاحه البكاء» [20] كه در دعاي «كميل» آمده يكي از مواردش همين است خب اگر اين گريه نمي‌كرد اگر آرام بود اگر درباريان فرعون را بي‌تاب نمي‌كرد اينها به دنبال دايه نمي‌گشتند.
 پيشنهاد خواهر حضرت موسي(عليهالسلام) به فرعونيان
 خواهر موسي(سلام الله عليه) وقتي اين صحنه را ديد خودش را به آنجا نزديك كرد گفت من خانواده‌اي نه مادر, اسم مادر را نبرد خانواده‌اي را مي‌شناسم كه علاقه‌مندند يعني نمي‌خواهند شما در زحمت باشيد تنها مهرباني آن خانواده نسبت به اين كودك مطرح نيست اين خانواده براي شما دايگي مي‌كند كه شما راحت باشيد شما كه اين بچه علاقه‌منديد محبت اين بچه در دل شما هست حالا كه مورد علاقه شماست من خانواده‌اي را مي‌شناسم كه به سود شما كار مي‌كنند اين بچه را هم خوب پذيرايي مي‌كنند خوب نگهداري مي‌كنند هم نسبت به بچه، خالصانه او را پذيرايي مي‌كنند هم خيرخواه شما هستند ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ﴾ آ‌نها براي شما مي‌خواهند اين بچه را بپرورانند نسبت به اين بچه هم كاملاً اين بچه را خوب نگهداري مي‌كنند ﴿وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ﴾ خب اين حرف پذيرفته‌شده است.
 پاسخ مادر حضرت موسي در برابر شك فرعون
 آن‌گاه آنها قبول كردند گفتند ما به عنوان امتحان مي‌آزماييم ببينيم هست يا نه, مادر موسي(سلام الله عليهما) اين بچه را پذيرفت آنها ديدند كه اين بچه‌اي كه هيچ پستاني را نمي‌مكيد پستان او را قبول كرد. سؤال كردند, البته اين در بحث‌هاي روايي و تاريخي و اينهاست كه چطوري اين بچه كه هيچ پستاني را قبول نمي‌كرد فقط از شما شير مي‌مكد؟ گفتند نه ما وضع ما اين طور است كه طيّب‌الرائحه‌ايم شير ما پاك است تنها اين نيست هر بچه‌اي هم كه به ما بدهند شير ما را قبول مي‌كند [21] با اين وضع از شرّ فرعون نجات پيدا كرد .
 تحقق وعدههاي الهي به مادر حضرت موسي
 ﴿فَرَدَدْنَاهُ إِلَي أُمِّهِ﴾ ما به وعده‌مان وفا كرديم, گفتيم دريا به شما برمي‌گرداند برگرداند, سالم مي‌ماند سالم ماند, به شما برمي‌گردانيم برگردانديم, خوف و حزن شما بايد برطرف بشود و شده, مانده يك وعده ديگر و آن رسالت است كه آن زمان مي‌برد ما گفتيم ﴿وَلاَ تَخَافِي وَلاَ تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ [22] تا اينجا كه عمل شده اما آن ﴿وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ زمان مي‌برد كه آن هم در فرصتش انجام مي‌دهيم ﴿فَرَدَدْنَاهُ إِلَي أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا﴾ قرّةالعين بشود او خوشحال بشود اشك شوق بريزد اين كار شده ﴿وَلاَ تَحْزَنَ﴾ چون چيزي را از دست نداد كه غمگين بشود نه اينكه حزنِ آمده را ما برداشتيم اين دفع است نه رفع، نگذاشتيم او غمگين بشود براي اينكه از همان اول وحي ما اين زمينه را فراهم كرده است ﴿وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ﴾ علمِ مزيد بشود ما وعده داديم كه به تو برمي‌گردانيم برگردانديم, وعده داديم خوف او را برطرف كنيم كرديم, وعده داديم حزن او را برطرف بكنيم كرديم, لكن خيلي‌ها نمي‌دانند كه وعده الهي حق است اين ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾ [23] براي هميشه است مي‌ماند آن وعده ديگر فرمود آن زمان مي‌برد ما گفتيم: ﴿وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ آن قدري زمان مي‌برد ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَي آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً﴾ به آن هم عمل كرديم الآن آنكه اين مادر مي‌خواست اين بود كه بچه سالماً به او برگردد و برگشت در حضور او ديديم كه اعدا عدوّ او تسليم شد آن درياي قهّار تسليم شد كار ناشدني, شدني شد مانده مسئله بعدي كه مسئله رسالت باشد كه زمان مي‌برد﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَي آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾
 وعده الهي به نصرت مؤمنان
  حالا لازم نيست افراد ديگر دوران شيرخوارگي‌شان باشد به دريا بيفتند و بشوند پيغمبر، اين وعده الهي است هر كس راه صحيح برود دستور الهي را انجام بدهد خوفش برطرف مي‌شود حزنش برطرف مي‌شود به مقامي مي‌رسد مي‌بينيد اين ﴿وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾ نه يعني شما را پيغمبر مي‌كنيم, شما را هم از تحريم در مي‌آوريم شما را از اين فشار در مي‌آوريم شما را از اين مشكلات در مي‌آوريم اين طور نيست كه ايران اسلامي اگر مقاومت بكند ـ معاذ الله ـ خدا به وعده‌اش وفا نكند اين ﴿وَكَذلِكَ﴾ اصل كلي قرآني است نسبت به همه بندگان صالح, مبادا ـ خداي ناكرده ـ كسي در اين تحريم‌ها بلرزد اين طور نيست فرمود اگر شما ثابت‌قدم باشيد من همه نيازهاي شما را تأمين مي‌كنم.
 «و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . سورهٴ قصص، آيهٴ 5.
[2] . سورهٴ طه، آيات 37و38 .
[3] . (سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43) الكشاف ، ج 3، ص 395 .
[4] . الجامع لأحكام القرآن، ج‏14، ص 255.
[5] . سورهٴ قصص، آيهٴ 7.
[6] . سورهٴ قصص، آيهٴ 7.
[7] . سورهٴ يوسف، آيهٴ 24.
[8] . سورهٴ اسرا، آيات 73و74 .
[9] . سورهٴ يوسف، آيهٴ 24.
[10] . تفسير القمي، ج2، ص 228؛ المناقب ، ج 1، ص 58.
[11] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 37.
[12] . سورهٴ مريم، آيهٴ 17.
[13] . سورهٴ مريم، آيهٴ 23.
[14] . سورهٴ مريم، آيهٴ 25.
[15] . ر.ک: سورهٴ طه، آيهٴ 39.
[16] . سورهٴ طه، آيهٴ 39.
[17] . سورهٴ قصص، آيهٴ 9.
[18] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 50.
[19] . سورهٴ قصص، آيهٴ 5.
[20] . مصباح المتهجد، ص 850 .
[21] . مجمعالبيان، ج 7، ص381.
[22] . سورهٴ قصص، آيهٴ 7.
[23] . سورهٴ محمد ، آيهٴ 7.