درس تفسیر آیت الله جوادی

91/03/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 ﴿أَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (86) وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شاءَ اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ (87) وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي اتْقَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ (88)
 سورهٴ مباركهٴ «نمل» كه در مكه نازل شد مطالب اصلي آن را اصول اعتقادي تشكيل مي‌دهد يعني اصول دين البته خطوط كلي اخلاق و فقه را هم در بردارد لذا مسئله توحيد و وحي و نبوّت و معاد را يكي پس از ديگري بيان مي‌فرمايد. در جريان معاد چند مطلب كه مربوط به اشراط الساعه و طليعه قيامت است ذكر فرمود و ذكر مي‌فرمايد. قبلاً در آيه 82 ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ﴾ در آيه 83 ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ﴾ اين ناظر به رجعت و امثال اينهاست ذكر كرده مرحوم امين‌الاسلام مي‌فرمايند رجعت را ما با روايات ثابت نكرديم رجعت، جزء اجماع قطعي ما اماميّه است و اخبار و روايات مؤيّد اين است [1] از بس جريان رجعت نزد اينها مسلّم و قطعي است كه با خبر ثابت نشده بلكه با اجماع قطعي ثابت شده آن وقت اين روايات مي‌شود مؤيّد مسئله رجعت. بعد از آن جريان، مطلب توحيدي را ذكر فرمود خلاصه يك تلفيق زيبا و حَسني بين آيات توحيد و آيات معاد مطرح است فرمود: ﴿أَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ﴾ اين مسئله توحيد ربوبي است اين كاري به مسئله معاد ندارد. فرمود شما نظم عالم را رعايت كنيد اين عالم به قدري منظّم است اين كُره زمين به قدري منظّم حركت مي‌كند كه شب آن از روز, روز آن از شب حساب‌شده جداست فصولش كاملاً از هم جداست منطقه‌هاي قطبي از منطقه‌هاي استوايي با نظم خاص از هم جداست هر اندازه به قطب نزديك باشد از خطّ استوا دور باشد نظمش مشخص است هر اندازه از قطب دور باشد به خط استوا نزديك باشد نظمش مشخص است اين نظم را شما ببينيد پي به وحدانيّت ربوبي خدا ببريد اين آيه كاري به مسئله معاد ندارد مستقيماً مربوط به توحيد ربوبي است البته غير مستقيم جريان معاد را هم به دنبال دارد و براي هر متفكّري هم اين آيات, برهان قاطع است يعني مي‌تواند استنباط كند و استدلال كند لكن بهره‌اش براي مردان الهي است كسي كه اهل شهوت و غضب است در بخش عمل, اهل وهم و خيال است در بخش نظر اين پي به آيات توحيد نمي‌برد نظير آنچه در قرآن كريم راجع به خود قرآن آمده كه ﴿الم ٭ ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ [2] خب اين ﴿هُديً لِلنَّاسِ [3] است ولي متّقين بهره‌ مي‌برند اين «شفاء للناس» است ولي مؤمنين بهره مي‌برند: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ [4] اين نظم دقيق رياضي لكلّ متفكّر است لكن مردان با ايمان استفاده مي‌كنند و بهره مي‌برند لذا فرمود: ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ اين «آياتٍ للناس» است منتها مردان با ايمان بهره مي‌برند.
 مطلب ديگر آن است كه جريان نظم ليل و نهار را ذات اقدس الهي در قرآن كريم بر اساس شئون متعدّد ذكر كرده گاهي بر اساس نظم رياضي و اينها ذكر كرده كه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً [5] اين راجع به روشن بودن روز, تاريك بودن شب و مانند آن است گاهي راجع به آسايش و كار انسان‌هاست كه شب را براي آسايش، روز را براي كار فرمود ما ليل را براي خواب شما و خواب را براي آسايش شما قرار داديم [6] در اينجا هم فرمود ليل را براي سكونت و آرامش شما قرار داديم در آيات ديگر فرمود نهار را براي معاش قرار داديم [7] پس گاهي ليل و نهار به عنوان روشن و تاريك مطرح‌اند كه در سورهٴ «اسراء» آمده ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ گاهي براي بهره‌برداري است فرمود ما روز را براي معيشت شما و شب را براي آسايش قرار داديم گاهي تلفيقي است از مسئله رياضي و مسئله اجتماعي نظير اين آيه كه فرمود ما شب را براي آسايش شما قرار داديم روز را روشن قرار داديم اين روز را روشن قرار داديم البته يعني براي كسب و كار و زندگي‌ شما پس آياتي كه شب و روز را در قرآن مطرح مي‌كند بر چند طايفه است و همه اينها نظم را مي‌رساند حكمت را مي‌رساند مصلحت را مي‌رساند و با اين نظم و حكمت و مصلحت انسان مي‌تواند به توحيد ربوبي پي ببرد كه خداي واحدي كه ﴿لاَ شَرِيكَ لَهُ [8] اين را عميقاً دارد اداره مي‌كند پس اين مسئله مربوط به توحيد است و هيچ ارتباط مستقيم با معاد ندارد البته خدايي كه بالحق عالم را آفريد ياوه نيافريد فرمود: ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي [9] ما اين عالَم را به حق و هدفمند خلق كرديم اگر هدفمند خلق كرديم پس حسابي هست كتابي هست اين طور نيست كه هر كسي هر كاري بكند و برود و از ياد ما برود و حساب و كتابي نباشد. در جريان ﴿تَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً﴾ وجوهي گفته شده كه برخي از آنها ناظر به معاد است درست است, برخي از آنها هم راجع به نظم فعلي است كه آن هم مي‌تواند درست باشد اگر ما گفتيم آيه ﴿أَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ﴾ ناظر به نظم جهان است ناظر به برهان توحيد ربوبي است و مانند آن, آن وقت آيه ﴿وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً﴾ هم مي‌تواند راجع به توحيد ربوبي و مانند آن باشد ممكن است جريان آخرت را هم به دنبال داشته باشد.
 پرسش: آيا از اينجا مي‌شود فهميد كه فيزيك غير اسلامي نداريم؟
 پاسخ: نه, براي اينكه وقتي جهان, خلقت شد خلقت‌شناسي اصلاً غير اسلامي فرض ندارد.
 بنابراين آيه ﴿أَلَمْ يَرَوْا﴾ ناظر به توحيد ربوبي است آيه بعد مربوط به اشراط‌الساعه است و طليعه قيامت و خود قيامت، فرمود: ﴿وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ﴾ اگر واقعاً حوزه‌هاي علميه بود و بيوت ائمه(عليهم السلام) روشن بود و رفت و آمد مي‌كردند خب خيلي‌ها سؤال مي‌كردند اين نفخ صور چيست اين ناقور چيست اين شيپور چيست شيپور مي‌زنند همه مرده‌ها زنده مي‌شوند چيست خب متأسفانه اين خانه بسته بود روايات كمي به دست ما رسيده اگر درِ مدينه علم باز بود چون «أنا مدينة العلم و عليٌّ بابها» [10] مخصوص وجود مبارك حضرت نيست يعني ولايت, باب علم نبوّت است فرقي بين وجود مبارك حضرت امير تا وجود مبارك حضرت حجّت(سلام الله عليهم اجمعين) نيست همه آنها باب مدينةالعلم هستند اگر اين باب باز بود ما خيلي چيز مي‌فهميديم اما الآن شما مثلاً به ناقور مراجعه مي‌كنيد كه ﴿فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ [11] متأسفانه نمي‌دانيد يعني چه، شيپور مي‌زنند مُرده‌ها از قبر بيرون مي‌آيند اين يعني چه؟ در اين شيپور دميده مي‌شود همه زنده مي‌شوند اين يعني چه؟ خب آدم نمي‌فهمد اين حرف‌ها را, مي‌توانيم بگوييم هر چه فرموديد حق است اما بالأخره از ما كسي سؤال بكند اين ناقور چيست اين شيپور چيست ما كه نمي‌توانيم مثل بعضي از اهل سنّت طول و عرضي براي اين شيپور درست بكنيم مي‌گوييم نمي‌فهميم, راست مي‌گوييم! خيلي از چيزهاست نمي‌فهميم يكي از آنها هم همين است اما هر چه اينها فرمودند حق است ولي اگر درِ اين خانه باز بود خيلي چيز روشن مي‌كردند. فرمود: ﴿فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ﴾ وقتي كه در شيپور بدمند اينجا دارد كه ﴿يُنفَخُ فِي الصُّورِ﴾ همان طوري كه فرمود: ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ اگر ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي [12] روح را به بدن عطا مي‌كند با شيپور زدن نيست با يك افاضه غيبي است نفخ صور هم اين معنا خواهد بود به هر تقدير اين معنا هم هست آن معناي در شيپور دميدن هم هست ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ [13] هم هست آن ﴿يَوْمَ نَدْعُوا﴾ كه در بحث سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت افراد را به اسم صدا نمي‌زنند كه زيد بيا حسن بيا, مي‌گويند علوي بيا حسيني بيا موسوي بيا به اسم امام صدا مي‌زنند و همه صف مي‌كشند سه مطلب است يكي اينكه در آن حالي كه نفخ صور است فزع اكبر پديد مي‌آيد همگان هراسان هستند دوم اينكه بعضي‌ها مدهوش مي‌شوند ﴿فَصَعِقَ﴾ مدهوش مي‌شوند سوم اين است كه همه داخراً خاضعاً ذليلاً به پيشگاه خدا مي‌روند اين مرحله سوم براي نفخ صور دوم است كه ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَي فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ [14] اين نفخ صور دوم است. نفخ صور اول يك مرحله ابتدايي دارد كه فزع‌آور است يك مرحله مياني يا پاياني دارد كه صعقه‌آور است در نفخ صور اول كه بخشي از آن به فزع, بخشي از آن به صعقه همراه است يك عدّه مستثنا هستند در نفخ صور دوم جا براي استثنا نيست در نفخ صور اول كه يك عدّه فزع دارند ﴿فَفَزِعَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ﴾ كه در سورهٴ «نمل» است يا ﴿فَصَعِقَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ﴾ كه در سورهٴ «زمر» است در هر دو بخش يعني چه در سورهٴ «نمل» چه در سورهٴ «زمر» يك عدّه استثنا شدند ﴿إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ گفتند جبرئيل, ميكائيل, اسرافيل كه اينها ذوات قدسي هستند, اهل بيت(عليهم السلام), انبياي اولواالعزم, انبياي بزرگ اينها مي‌توانند جزء ﴿مَن شَاءَ﴾ باشند ﴿فَصَعِقَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ [15] كه استثنا دارد اما در نفخ صور دوم جا براي استثنا نيست چون همگان بايد حضور پيدا كنند هيچ كس نيست كه در آنجا مُرده باشد يا حضور پيدا نكند و مانند آن. پس فزع هست صَعقه هست آيا اينها دو مرحله است يُمكن, دو تعبير از يك واقعيّت است يُمكن, اما ما سه نفخه نداريم كه در برخي از تفسيرهاي اهل سنّت آمده يك نفخه فزع باشد يك نفخه صعقه باشد يك نفخه حضور همگان [16] بلكه در همان نفخه اُوليٰ كه طليعه قيامت است يا فزع و صعقه در دو مرحله قرار مي‌گيرد يا براي دو گروه است به هر تقدير به همان نفخه صعقه برمي‌گردد اگر با نفخه دوم يك عدّه زنده مي‌شوند آنهايي كه با نفخه اول مردند با نفخه دوم زنده مي‌شوند اما آنهايي كه جزء ﴿مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ بودند با نفخه اول صعقه نزدند ديگر در نفخه دوم زنده‌اند اگر كسي گفت
 ما زنده به ذكر دوست باشيم ديگر حيوان به نفخه صور [17]
 ناظر به همين مرحله است. بنابراين اين جريان در كنار ﴿إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ [18] كه مسئله رجعت و اينها را مطرح كرده است اين مربوط به طليعه قيامت و خود قيامت است. اما آيه 86 كه فرمود: ﴿أَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ﴾ كاري به معاد ندارد مربوط به توحيد ربوبي است البته توحيد ربوبي زمينه براي معاد است براي اينكه ﴿لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾ را به همراه دارد.
 از اين مجموعه مي‌توان گفت كه ﴿وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ﴾ اين هم مي‌تواند ناظر به مسئله قيامت باشد هم ناظر به مسئله حركت جوهري كه بعضي‌ها گفتند [19] هم ناظر به مسئله حركت انتقالي كه برخي‌ها گفتند [20] و مانند آن باشد نمي‌شود گفت كه چون آيه در سياق معاد است مربوط به حركت جوهري يا مربوط به حركت انتقالي نيست ظاهر آيه اين است كه شما زمين را جامد مي‌بينيد اين جمود گاهي در مقابل ميعان است مي‌گويند يخ منجمد شد در برابر آب كه مايع است يك وقت در برابر حركت است مي‌گويند اين كوه را شما جامد يعني ساكن مي‌پنداريد در حالي كه آ‌ن متحرّك است فخررازي همانند جناب زمخشري مي‌گويند كه شيء بزرگ وقتي حركت مي‌كند حركتش محسوس نيست ﴿وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً﴾ اما در حقيقت اين هم مثل ابر حركت دارد [21] اگر بر حركت انتقالي تطبيق شود قابل است بر حركت جوهري تطبيق شود قابل است اگر مخصوص معاد بود با هيچ كدام از اين دو سازگار نبود براي اينكه فرمود از شما سؤال مي‌كنند خدا در معاد با اين كوه‌ها چه مي‌كند ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ﴾ فرمود: ﴿فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفاً ٭ فَيَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ٭ لاَّ تَرَي فِيهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً [22] از تو سؤال مي‌كنند اين سلسله جبال در قيامت چه مي‌شود؟ فرمود بگو خدا اينها را پودر مي‌كند تمام اين درّه‌ها با اين كوه‌ها هموار مي‌شود آن وقت كلّ كُره زمين شفاف و صاف مي‌شود كه نه عِوَج است نه اَمت, اَمت يعني اعوجاج و كجي مثل خود عِوَج نه تپّه ماهوري در آن هست نه درّه در آن هست نه كوه در آن هست نه درخت در آن هست, الآن يك انسان شرمنده بالأخره پشت ديوار و كوه و درخت خودش را پنهان مي‌كند آن روز كسي نمي‌تواند خودش را پنهان كند آن روز بدون دوربين همه دوربين هستند فرمود: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾ حديد يعني حِدّت دارد دو فرسخ دو هزار فرسخ دو ميليارد فرسخ را بالأخره مي‌بيند چنين روزي را ما در پيش داريم آن وقت چه كسي مي‌تواند خودش را پنهان كند اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ خلاف كرد نه كوه و دشت و درّه‌اي است برود خودش را پنهان كند نه چشم ديگران نيازي به دوربين دارد چشمي است دارد دو هزار فرسخي را هم مي‌بيند ده هزار فرسخي را هم مي‌بيند اين است كه در مناجات شعبانيه دارد خدايا مرا «علي رئوس الأشهاد» رسوا نكن [23] همين است خب حالا اگر كسي جمعيّت كه هست بين جمعيّت خودش را پنهان كند اين هم شدني نيست براي اينكه ﴿فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ [24] ديگران چشمشان تيزبين است ما چنين روزي را در پيش داريم و شرمندگي آن روز هم كه قابل درمان نيست. به هر تقدير فرمود از تو سؤال مي‌كنند خدا با كوه‌ها چه مي‌كند فرمود بگو: ﴿يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفاً﴾.
  در جريان كوه گاهي سخن از پودر كردن و كوبيدن و هموار كردن است اما چندين بخش درباره جبال هست در بيانات نوراني حضرت امير است كه «و وَتَّدَ بالصُّخور مَيَدانَ اَرضه» [25] مَيَدان يعني اضطراب؛ خداي سبحان با ميخِ كوه, اضطراب زمين را تثبيت كرد «و وَتَّدَ بالصُّخور مَيَدانَ اَرضه» يعني «اضطراب ارضه» خب اگر تخته‌اي را نجّار ميخ‌كوب كند ديگر حركت نمي‌كند اين براي زمين. فرمود كوهي كه الآن زمين را ميخ‌كوب مي‌كند خودش كم كم مي‌لرزد چطور مي‌لرزد؟ اول خيلي سِفت و سخت است بعد ﴿كَثِيباً مَّهِيلاً [26] مثل يك تپّه ماهوري شن الآن در اين منطقه‌هاي كويري با يك گردباد يك مقدار شن روي هم مي‌آيد تپّه‌اي درست مي‌شود اين تپّه را مي‌گويند كثيب مهيل كه همين كه يك مختصر دست بزني بقيه مي‌ريزد اين دوامي ندارد چنين تپّه‌اي را مي‌گويند كثيب مهيل بعد مي‌گويد از تپّه شن هم ضعيف‌تر است ﴿كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ [27] عِهْن يعني پنبه اگر پنبه‌اي را بزنند قدري بالا بيايد اين خب از آن شن سبك‌تر است اين عِهن منفوش از آن تپّه شن سست‌تر است قدري جلوتر مي‌روي مي‌بينيد كه اين پودر شده كه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفاً﴾ در بخشي از قرآن كريم دارد ﴿إِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ [28] قدري جلوتر حرفي مي‌زند كه واقعاً ما نمي‌فهميم فرمود: ﴿وَسُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكَانَتْ سَرَاباً﴾ حالا ما چون نمي‌فهميم اين ﴿كَانَتْ﴾ را به معني «صارت» مي‌گيريم يعني كوه‌ها مي‌رود بعد سراب مي‌شود سراب يعني چه؟! هيچ يعني هيچ! آنها قابل فهم است يعني عِهن منفوش شدن, كثيب مهيل شدن, ﴿إِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ﴾ شدن خب اينها كاملاً قابل فهم است چيزي بيايد كوه را پودر بكند مي‌شود اما سراب يعني چه؟ يعني معلوم مي‌شود كوهي در كار نبود حالا ما چون واقعاً اين درِ خانه بسته است نمي‌فهميم اين ﴿كَانَتْ﴾ را به معني «صارت» مي‌گيريم در حالي كه ﴿كَانَتْ﴾ به معني ﴿كَانَتْ﴾ است يعني آن وقتي هم كه مي‌ديدي سراب بود يك چيز ديگر مي‌ديدي خيال مي‌كردي كوه است جاي ديگر را مي‌ديدي. همان بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) در كتاب شريف توحيد همين است فرمود خَلق مثل صورت مرآتيه است [29] صور مرآتيه دروغ نمي‌گويد جايي را نشان مي‌دهد منتها در آينه خبري نيست يك كودك وقتي عكس سيبي را در آينه ببيند مرتّب به طرف آينه حمل مي‌كند كه سيب را بگيرد مادرش مي‌گويد سيب روي ميز است جاي ديگر است در آينه نيست ما همه به طرف آينه داريم حمله مي‌كنيم به زيد و عمرو, به كيف زيد به جيب عمرو داريم حمله مي‌كنيم در حالي كه رزق جاي ديگر است واقعاً جاي ديگر است اين بيان نوراني امام رضا از غرر بيانات است بنابراين اين ﴿فَكَانَتْ سَرَاباً [30] را حالا ما چون نمي‌فهميم اين «كانَتْ» را به معني «صارت» مي‌گيريم وقتي در مغني و امثال مغني مي‌گويند گاهي «كان» به معني «صارت» است ما با همان دست‌‌مايه‌هاي عوامانه مي‌رويم سراغ قرآن! عوامانه يعني عوامانه! «از شافعي نپرسند امثال اين مسائل» [31] آيا واقعاً كوه‌ها حقيقتي هستند بعد سراب مي‌شوند كه «فصارت سرابا» يا نه, از همان اول هم سراب بود ﴿وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَكَانَتْ أَبْوَاباً [32] يعني «فصارت أبوابا» يا هم ‌اكنون ﴿أَبْوَاباً﴾ آنجا كه نمي‌فهميم چاره نداريم بگوييم كه «آمنّا و صدّقنا» به آنچه معصومين فرمودند, پس مراحل ﴿كَثِيباً مَّهِيلاً﴾ هست, ﴿كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾ هست, منسوف بودن هست اين سه مرحله را آدم با مفاهيم مي‌فهمد اما سراب بودن را كه نمي‌فهميم واقعاً نمي‌فهميم بعد مي‌گوييم «فصارت سرابا», ﴿سَرَاباً﴾ يعني چه؟! كوه بالأخره موجود است بايد شهادت بدهد ما اين معاني ظاهري كه ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ [33] كذا يا ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ [34] كذا يا ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ [35] كذا اينها را مقداري مي‌فهميم اما معاني دقيق قرآن را نمي‌فهميم. در اينجا فرمود: ﴿وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً﴾ در جريان معاد حق است كه اين كوه‌ها به اين صورت در مي‌آيد اين مراحل ياد شده است اما درباره حركت جوهري يا حركت انتقالي نمي‌شود به صورت قطعي گفت آيه اينها را نمي‌خواهد بگويد براي اينكه در سياق معاد است خب يك قدم جلوتر در سياق توحيد ربوبي بود ديگر, چرا شما آن آيه ﴿أَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً﴾ كه مربوط به معاد نيست را در نظر نمي‌گيريد پس بگوييد هر سه احتمال دارد يعني هم حركت جوهري احتمال دارد كه به حسب ظاهر آرام است ولي سيّار است, هم حركت انتقالي ـ خود زمين چطور؟ «وتري الارض جامدة» ديگر، شما زمين را خيال مي‌كنيد آرام است در حالي كه «و هي تمرّ مرّ السّحاب» پس هم حركت انتقالي مي‌تواند درست باشد هم حركت جوهري مي‌تواند درست باشد ـ هم جريان معاد به دليل اينكه در جريان نفخ صور، شما دو مرحله را كنار هم گذاشتيد و كار درستي هم كرديد براي اينكه در نفخه اُوليٰ فزع و صعقه است در نفخه ثانيه همه مي‌آيند وگرنه در نفخه اول كه همه نمي‌آيند اينكه فرمود نفخ صور مي‌شود همه مي‌آيند يعني اين دو را يكجا جمع كرده وگرنه در نفخ صور اول كه سخن از آمدن همه نيست همه صعقه‌زده هستند اين ﴿وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ﴾ يعني خاضعين, متواضعين, ذليلين اين براي نفخه ثانيه است ديگر, پس اين مجموعه را ذات اقدس الهي با يك آيه بيان كرده پس اين آيه دوم هم اين طور نيست كه بگوييم الاّ ولابد ناظر به مسئله قيامت است ﴿وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً﴾ آن بيان لطيفي هم كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) دارد مي‌فرمايد عندالقيامه كه ديگر ﴿تَحْسَبُهَا جَامِدَةً﴾ نيست [در آ‌ن روز] اين دارد كوبيده مي‌شود دارد ريز ريز مي‌شوند معلوم مي‌شود كه به توحيد ربوبي نزديك‌تر است تا مسئله معاد. [36]
  ﴿تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ﴾ آنها كه اهل معرفت هستند از اين آيه بهره ديگري بردند گفتند مردان الهي به حسب ظاهر وقورند اما در باطن دارند سير مي‌كنند اهل سير و سلوك هستند اگر عدّه‌اي مانند جبل راسخ هستند اينها كساني هستند كه همانند كوه در باطن دارند معدن مي‌پرورانند در دل دارند گوهر مي‌پرورانند به حسب ظاهر آرام هستند مردان الهي كه به منزله جبال زمين هستند وسيله آرامش و طمأنينهٴ زمين و مردم منطقه هستند اين مي‌تواند مصداق معنوي جبال را مردان الهي بداند كه اينها به حسب ظاهر آرام هستند ولي باطنشان دارد سير مي‌كند.
  ﴿صُنْعَ اللَّهِ﴾ اين اضافه ﴿صُنْعَ به ﴿اللَّهِ﴾ مفيد تأكيد است اين اسناد مصدر به ذات اقدس الهي مفيد تأكيد است ﴿صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي اتْقَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾ خب اين تأييد مي‌كند كه اين مربوط به مسئله توحيد ربوبي است با آيه 86 هماهنگ است و بعد همان طوري كه آن آيه زمينه براي معاد بود اين هم زمينه براي معاد است كه ﴿إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ﴾ هر كاري كه مي‌كنيد او مي‌داند درون شما, بيرون شما, ظاهر شما, باطن شما, اوّل شما, آخر شما را او كارشناس است مي‌داند و در مشهد و در محكمه او بايد پاسخ بدهيد.
 «و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . مجمع‌البيان, ج7, ص367.
[2] . سورهٴ بقره, آيات 1و 2.
[3] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.
[4] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 82.
[5] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 12.
[6] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 47.
[7] . سورهٴ نبأ, آيهٴ 11.
[8] . سورهٴ انعام, آيهٴ 163.
[9] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 36.
[10] . الامالي (شيخ صدوق), ص345.
[11] . سورهٴ مدثر, آيهٴ 8.
[12] . سورهٴ حجر, آيهٴ 29; سورهٴ ص, آيهٴ 72.
[13] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 71.
[14] . سورهٴ زمر, آيهٴ 68.
[15] . سورهٴ زمر, آيهٴ 68.
[16] . كشف الأسرار (ميبدي), ج8, ص230 و ج10, ص353.
[17] . ديوان سعدي, غزل 303.
[18] . سورهٴ نمل, آيهٴ 82.
[19] . تفسير القرآن الكريم (ملاصدرا), ج7, ص419; الميزان, ج15, ص402.
[20] . الميزان, ج15, ص402.
[21] . الكشاف, ج3, ص387; التفسير الكبير, ج24, ص574.
[22] . سورهٴ طه, آيات 105 ـ 107.
[23] . اقبال الأعمال, ص686.
[24] . سورهٴ ق, آيهٴ 22.
[25] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 1.
[26] . سورهٴ مزمل, آيهٴ 14.
[27] . سورهٴ قارعه, آيهٴ 5.
[28] . سورهٴ مرسلات, آيهٴ 10.
[29] . التوحيد (شيخ صدوق), ص434 و 435.
[30] . سورهٴ نبأ, آيهٴ 20.
[31] . ديوان حافظ، غزل307.
[32] . سورهٴ نبأ, آيهٴ 19.
[33] . سورهٴ بقره, آيهٴ 25.
[34] . سورهٴ بقره, آيهٴ 43.
[35] . سورهٴ بقره, آيهٴ 183.
[36] . ر.ك: الميزان, ج15, ص402.