درس تفسیر آیت الله جوادی

91/03/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 ﴿بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِنْهَا عَمُونَ (66) وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَءِذَا كُنَّا تُرَاباً وَآبَاؤُنَا أَءِنَّا لَمُخْرَجُونَ (67) لَقَدْ وُعِدْنَا هذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ (68) قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ (69) وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَكُن فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ (70) وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (71) قُلْ عَسَي أَن يَكُونَ رَدِفَ لَكُم بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ (72) وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَشْكُرُونَ (73) وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ (74) وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ (75)
 براهين فراواني كه در سورهٴ مباركهٴ «نمل» بر توحيد نقل شده است يكي پس از ديگري بازگو شد و عذرهاي آنها هم مطرح شد در پايان فرمود: ﴿هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ [1] براهين توحيدي در اين بخش گاهي از معرفت تجربي كمك گرفته شد گاهي از معرفت تجريدي گاهي هم از معرفت شهودي. مستحضريد كه معرفت‌ها يا بر اساس احساس و تجربه است يا بر اساس برهان عقلي است يا بر اساس شهود عرفاني كه انسان مي‌يابد كفِ معرفت كه از او پايين‌تر نيست همين معرفت‌هاي حسّي و تجربي است كه يقين در اينها بسيار كم است اما كاربرد اينها زياد است علم كشاورزي اين طور است دامداري اين طور است بيطاري اين طور است طب اين طور است صنايع اين طور است كه شما در غالب اين امور تجربي يقين رياضي كه صد درصد باشد بسيار كم مي‌بينيد ولي مشكلات جامعه با همين علوم حل مي‌شود يعني مثلاً هيچ طبيب منتظر نيست كه براي او ثابت بشود كه اين بيماري صد درصد فلان است و داروي آن هم صد درصد فلان است اينها با طمأنينه با هشتاد درصد با كمتر و بيشتر حكم صادر مي‌كنند و درمان مي‌كنند كشاورزي اين طور است ساير علوم تجربي هم اين طور است از علم تجربي پايين‌تر ما علمي نداريم منتها كاربرد اينها فراوان است بالاتر از علم تجربي, علم رياضي است كه نيمه‌تجربي است كه آنجا جزم راه دارد بالاتر از رياضيات, فلسفه و كلام است كه علم تجريدي است و برهان در آن منطقه است و علوم اول و دوم يعني طبيعي و رياضي را آنها تأمين مي‌كنند بالاتر از فلسفه و كلام, عرفان نظري است كه تجريدي ناب است و بالاتر از همه هم عرفان شهودي است كه انسان بيابد نظير حارثة بن‌ مالك كه گفت: «كأني أنظر إلي عرش ربّي» [2] آن ديگر در رديف علوم حصولي نيست.
 پرسش: فقه و اصول چطور است؟
 پاسخ: فقه و اصول هم جزء علوم نقلي است و تجريدي است چون اينها به وحي و نبوّت برمي‌گردد وحي و نبوّت را عقل اثبات مي‌كند. مي‌ماند مسئله اضطرار ما يك اضطرار نظري داريم كه مثلاً كسي استدلال مي‌كند انسان محتاج است و مضطر است هر مضطرّي بايد به غني تكيه كند و ما به غني تكيه مي‌كنيم با اين برهان فلسفي و كلامي اين دعاهاي ماه رجب و مانند آن را مي‌خوانيم اين از نظر برهان, تام است اما اين ﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ [3] نيست اين اضطرار علمي است اضطرار علمي يعني اضطرار در وجود ذهني, ما از نظر برهان برايمان ثابت شده است يقين نظري داريم جزم نظري داريم كه مضطرّيم اما اين اضطرار علمي كه وجود ذهني است اين اضطرار به حمل اوّلي است ولي استقرار به حمل شايع است ما در كمال آرامش و اطمينان داريم زندگي مي‌كنيم مي‌گوييم و مي‌خنديم مي‌گوييم بشر مضطر است و خدا مي‌خواهد اين اضطرار, اضطرار به حمل اوّلي است اما استقرار به حمل شايع است اين مشكل را حل نمي‌كند اما آن كه در دريا در آستانه غرق شدن است اضطرار به حمل شايع دارد اين وجود خارجي اضطرار است نه اضطرار مفهومي اگر از او سؤال كني كه اضطرار را با طاء مولَّف مي‌نويسند يا تاء منقوط شايد نداد او اضطرار را مي‌يابد نه اينكه برهان اقامه كند انسان مضطر است واجب مي‌خواهد آن مضطر دعايش يقيناً مستجاب است اين اضطراري كه ماها با برهان اقامه كنيم اين اضطرار به حمل اوّلي است و اختيار و استقرار به حمل شايع است اين اضطرار مشكل را حل نمي‌كند اين مطلب اول.
 مطلب دوم اين است كه گاهي انسان مضطر است و ذات اقدس الهي ذو فضل است علي الناس به او پاسخ مي‌دهد تا ببيند كه بار دوم چه مي‌كند بار سوم چه مي‌كند يعني اتمام حجّت مي‌كند وقتي مكرّر اين آزمون براي او حاصل شد و چندين بار در حال اضطرار, خدا مشكل او را حل كرد او دوباره برگشت و مشكل‌ساز بود آن‌گاه ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ [4] مي‌شود. جريان سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» از اين قبيل است در سورهٴ «عنكبوت» اين است كه اين مشركين وقتي سوار كشتي شدند كشتي در آستانه غرق شدن است ﴿فاذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ [5] ما هم اينها را نجات مي‌دهيم آنها واقعاً مي‌گويند الله ما هم نجاتشان مي‌دهيم دو بار, سه بار, كمتر و بيشتر اين اتفاق مي‌افتد بعد وقتي كه اتمام حجّت شد و حرف‌هاي انبيا را گوش دادند اضطرار خودشان را هم ديدند آن علم حصولي بود اين علم حضوري بود مع‌ذلك به آن شرك آلوده شدند از آن به بعد ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ﴾ اين معنايش اين نيست كه اگر كسي مشرك بود به دريا افتاد ما براي اوّلين بار, دومين بار, سومين بار هم نجاتش نمي‌دهيم در جريان فرعون اصلاً اين غرق شده بود در فساد في الأرض ﴿الَّذِينَ طغَوْا فِي الْبِلاَدِ ٭ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ [6] و مانند آن لذا ذات اقدس الهي فرمود: ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ [7] اما اگر مشركي در حالتي بگويد «يا الله» خب ذات اقدس الهي «ذو فضل علي الناس» است بسياري از اين مشركان را نجات داد و نجات مي‌دهد دوباره برگردند راه باز باشد بنابراين بين آنچه در سورهٴ «عنكبوت» است با جريان قصّه فرعون و امثال فرعون خيلي فرق است.
 مطلب بعدي در ذيل آيه انبات شجره كه ﴿مَا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُوا [8] قرطبي در جامع نقل كرده است كه برخي‌ها فتوا دادند گفتند تصوير كلّ شيء (أيّ شيء كان) حرام است چه ذي‌روح چه غير ذي‌روح براي اينكه شما نمي‌توانيد به آن روح بدهيد و نمي‌توانيد مانند آن را در خارج ايجاد كنيد [9] اين فتوا ناصواب است براي اينكه از اين آيه و امثال اين آيه دليلي نمي‌شود استفاده كرد كه تصوير و امثال ذلك چه ذي‌روح چه غير ذي‌روح حرام است. مي‌ماند مسئله معرفت تجربي, قرآن كريم اين مراحل را نقل كرده گاهي معرفت تجربي است براي يك امر تجربي قرآن كريم اين را نقل كرده و راهش هم نشان داده گفته وقتي قابيل برادرش هابيل را كُشت و اين جنازه در دستش ماند و نفهميد چه كار بكند ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِيْ سَوْءَةَ أَخِيهِ [10] اين معرفت تجربي است يعني ذات اقدس الهي غرابي را مأمور كرده در حضور قابيل چيزي را در منقار بگيرد و بيايد روي زمين و اين خاك‌ها را كنار ببرد و آنچه در منقارش است درون خاك دفن كند و خاك روي آن بريزد تا به قابيل بفهماند جنازه را اين طور مي‌شود دفن كرد. اين صدر و ساقه كار غراب آموزش فنّ تجربي است بشر اوّلي اينها را هم نمي‌دانست البته, يك بخش تجربي است كه با تجريدي همراه است نه تجربي محض اين تجربي محض بود كه قرآن مطرح كرد تجربي كه مقدّمه باشد مي‌فرمايد شما آسمان را نگاه كنيد زمين را نگاه كنيد نظم را نگاه كنيد اين آزمايش‌ها را بكنيد اين تجربه‌ها را بكنيد اينجا بنويسيد بعد از آن تجريدي كه برهان عقلي است كمك بگيريد كه نظم, ناظم مي‌خواهد آن ديگر تجربي نيست آن يك قاعده كلّي تجريدي است نظم, ناظم مي‌خواهد معلول, علت مي‌خواهد ممكن, واجب مي‌خواهد فقير, غني مي‌خواهد اين تجريدي است, تجريدي يعني تجريدي يعني بحث فلسفي و كلامي است, ديگر در علوم تجربي راه ندارد بنابراين تجربه‌هايي كه در قرآن كريم آمده گاهي اول و آخرش تجربه است كاربرد علوم تجربي دارد فنون تجربي دارد نظير ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ﴾ از اين نمونه‌ها اگر باشد مربوط به تجربي محض است اما آنجايي كه مي‌فرمايد شما درباره زمين فكر كنيد درباره شتر فكر كنيد درباره نخل و نمل و نحل فكر كنيد اينها صغرايش تجربي است كبرايش تجريدي است كه بالأخره شما نظم مي‌بينيد هر نظمي ناظم حكيم مي‌طلبد اين تلفيقي است از تجربي و تجريدي. بعضي از براهين, تجريدي تام است كه درباره حقيقت الهي, حقيقت هستي و مانند آن كه صغرا و كبرا همه تجريدي است برخي هم شهودي است كه فرمود: ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ [11] اگر دوران علم تجريدي‌ شما تام بود و به آن عمل كرديد هم‌اكنون جهنم را مي‌بينيد خب كم نبودند بزرگاني كه جهنم را ببينند بهشت را ببينند حالا آن مقام عالي مختصّ حضرت امير(سلام الله عليه) است ولي مقام وسطا و نازل براي شاگردان آنهاست ديگر اين ﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ﴾ اين اضطراري كه الآن ما برهان اقامه مي‌كنيم لفظ است كه تلفظ مي‌كنيم مفهومي است كه فقط در فضاي ذهن شناور است مي‌شود اضطرار به حمل اوّلي, اگر كسي دردمند بود مي‌شود اضطرار به حمل شايع ما مي‌گوييم اگر كسي دندانش درد كرد به متخصّص بايد مراجعه كند خب اين علم حصولي است و درست است اما آن كه الآن گرفتار دندان‌درد است او درد دندان را با علم شهودي مي‌يابد ما الآن درد دندان را مي‌يابيم با علم حصولي اين درد دندان است به حمل اوّلي و به حمل شايع صورت ذهني است اگر ما برهان اقامه كرديم مطابق برهان دعاي ماه رجب را خوانديم نبايد توقّع اجابت داشته باشيم براي اينكه ما مضطر نيستيم ما مختار و مستقرّيم به حمل شايع, مضطرّيم به حمل اوّلي يا اضطرار در ذهن ما به حمل اوّلي ظهور كرده با آن حمل اوّلي داريم دعا مي‌خوانيم با اضطرار مفهومي به ما وعده اجابت داده نشده اما اگر كسي حالي پيدا كرد و واقعاً خود را مضطر ديد يقيناً آن دعا مستجاب است.
 پرسش: درباره حضرت بقية الله(ارواحنا فداه) كه مي‌گوييم مضطر حقيقي است...
 پاسخ: بله, خب مضطرّ حقيقي است فقير حقيقي است به همان مناسبت غنيّ واقعي است كسي غني است كه فقير حقيقي باشد كسي مختار است كه مضطرّ واقعي باشد اگر مضطرّ واقعي بود خدا جواب مي‌دهد ديگر وقتي جواب داد او مي‌شود غني. در بحث‌هاي قبلي هم ما داشتيم كه ادبيات را نبايد برابر مغني و امثال مغني حل كرد بارها به عرضتان رسيد كه «از شافعي نپرسند امثال اين مسائل» [12] فخررازي با اينكه خودش صاحب نام و عنوان است در اين امور, در ذيل آيه ﴿وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ﴾ مي‌گويد فإن قلت قرائت رسمي «تَهلُكه» است «تهلُكه» مصدر ثلاثي مجرّد است هيچ صرفي نقل نكرده كه مصدر ثلاثي مجرّد بر وزن «تفعله» بيايد اين چه وضعي است حرف لطيف و بلندي دارد مي‌گويد اگر پذيرفتيد اين كتاب, كتاب الهي است ديگر حق نداريد بگوييد كه ما تفعُله داريم يا نه, بله تفعُله داريم تفعُله مصدر ثلاثي مجرّد هم است. [13]
 اگر كسي آمده گفته ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً [14] و اين ﴿جَاعِلٌ﴾ هم اسم فاعل است اسم فاعل كه دلالت بر استمرار ندارد اين مي‌شود قضية في واقعه خيال مي‌كند اين مربوط به حضرت آدم است و تمام شد اما وقتي داديد به دست اهل بيت مي‌فهميم كه نه, امروز خليفةالله وجود مبارك حضرت وليّ عصر است و همه مدبّرات عالم يعني ملائكه شاگردان حضرت‌اند براي اينكه ملائكه با چه چيزي عالم را اداره مي‌كند با اسماي الهي اداره مي‌كنند «و بأسمائك الّتي ملأت أركان كلّ شيء» [15] اين اسما را چه كسي ياد ملائكه داده ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ [16] اين شخصيت حقوقي است نه شخصيت حقيقي, امروز آن كسي كه معلّم ملائكه است وجود مبارك حضرت حجّت است اين ﴿جَاعِلٌ﴾ صفت مشبهه است و دلالت بر ثبات و دوام دارد الي يوم القيامه هر لحظه خدا جاعل است اين را شما به مغني و امثال مغني بدهيد از ابن هشام و اينها تفسير قرآن برنمي‌آيد وجود مبارك حضرت امير اين خطبه‌اي كه اصرار داريم حالا ببينيد اين است فرمود حرفها از ما در آمده اگر شما اين حرفهاي ما را بگيريد بگوييد براي شماست هم سرقت كرديد هم كذب, نگوييد و اين علوم را مصرف كنيد فقط سارق هستيد حرف از خاندان ماست اين خطبه 154 وجود مبارك حضرت امير را در نهج‌البلاغه نگاه كنيد فرمود: «وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِيبِ بِهِ يُبْصِرُ أَمَدَهُ وَ يَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ دَاعٍ دَعَا وَ رَاعٍ رَعَي‏ فَاسْتَجِيبُوا لِلدَّاعِي وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِيَ قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ» تا به اين جمله, فرمود ما ابوابيم ما بيت هستيم بيت, بيت ماست در, در ماست «وَ لَا تُؤْتَي‏ الْبُيُوتُ إِلاَّ مِنْ أَبْوَابِهَا فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقاً» بله, علم هست اگر كسي فرش دستباف بنده خدايي را بگيرد اين فرش است دستباف است فنّي است اما سرقت است چهارتا حلال و حرام چهارتا تفسير آيه چهارتا تفسير روايت در دست ديگران هست, نبايد گفت آنها هم بلدند بله علم است اما براي او نيست فرمود اين همه ما ريختيم گرفتند به ما نسبت ندادند اگر كسي بگويد مال من است سرقت است و كذب, اگر نگويد سرقت است الآن دانشگاه‌ها غرق در علوم ديني هستند منتها كساني كه آشنا نيستند, اين سرقت است چرا؟ براي اينكه خلقت را رها كردند گفتند طبيعت, دادهٴ خدا را كه ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ [17] است براي خود دانستند گفتند مال خودم است خب تو اگر انساني خواستي خودت را بشناسي سورهٴ «القيامه» را بخوان كه فرمود: ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي [18] تو آن هستي! سورهٴ «نحل» را بخوان فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً [19] تو آن هستي! بخش ديگر قرآن را بخوان كه فرمود: ﴿وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً [20] در دوران كهنسالي همه چيز از يادت مي‌رود تو آن هستي! اين چراغ را در درون تو خدا روشن كرده تو با چراغ خدا داري كار خدا را مي‌بيني اگر واقعاً علم باشد برهان باشد يا جزم يا طمأنينه اين مي‌شود چراغ الهي شما با چراغ الهي كار خدا را ديدي اين متن دين است چرا مي‌گويي طبيعت؟! بنابراين برخي‌ها در دين غرق‌اند و نمي‌دانند ما علم غير ديني نداريم اگر ما در جهان, خلقت نمي‌داشتيم طبيعت مي‌داشتيم مجاز بودند بگويند زمين‌شناسي اسلامي و غير اسلامي ندارد خب چطور بررسي فعل معصوم مي‌شود ديني بررسي فعل خدا ديني نيست قول معصوم را در حوزه‌ها بررسي مي‌كنند مي‌شود ديني, فعل معصوم را در حوزه‌ها بررسي مي‌كنند مي‌شود ديني, فعل خدا را در حوزه‌ها بررسي مي‌كنند مي‌شود تفسير و ديني, اما فعل خدا را در دانشگاه‌ها بررسي بكنند ديني نيست؟! تفسير خلقت فرض ندارد كه ديني نباشد و اين علم هم دادهٴ اوست چراغ اوست ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ حضرت امير فرمود حرف‌ها, حرف‌هاي ماست ديگران گرفتند به اسم خودشان ثبت كردند «سُمّي سارقاً» حالا اگر كسي سارق شد معنايش اين نيست كه اگر گفت ديني نيست اين تجربه اين راه درمان اين راه اكتشاف اين راه اختراع فرق كند همان راه است وقتي فرش سرقت شد معنايش اين نيست كه تار و پودش فرق مي‌كند نه, فرش همان فرش است منتها براي اين آقا نيست براي ديگري است اين طبيعت نيست خلقت است اين علم براي شما نيست دادهٴ اوست فضل خداست آخرها هم از شما مي‌گيرند اگر مدينه علم است كه پيغمبر است اگر درِ مدينه است كه ما هستيم شما چه كاره هستيد شما نه در شهريد نه درِ شهر, البته ما در را باز كرديم ريختيم بيرون شما هم گرفتيد پس بگوييد از كجا گرفتيد «سُمّي سارقاً» اين است كه خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي را گاهي كه نهج‌البلاغه را مي‌ديد نهج‌البلاغه را مثل قرآن مي‌بوسيد.
 پرسش: چرا از ائمه معصومين (عليهم السلام) کتاب تفسيری از قرآن به جا نمانده است؟
 پاسخ: همين مقدار هم كه مانده خدا پدر اين شاگردان را بيامرزد مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) در كتاب شريف توحيد نقل مي‌كند در مجلسي ابن عباس نشسته ديگران نشستند وجود مبارك سيّدالشهداء هم حضور دارند ابن ازرق با بودن حجّت خدا در حضور امام حسين(سلام الله عليه) دارد از ابن عباس سؤال مي‌كند وجود مبارك سيّدالشهداء دارد جواب مي‌دهد اين در كمال بي‌ادبي مي‌گويد آقا از تو كه سؤال نكردم! اين درد است, درد يعني درد! اينها را به عنوان يك فاضل هم قبول نكردند تازه ابن عباس دارد معرفي مي‌كند كه نه اينها هم باسوادند [21] وضع اين بود! وجود مبارك سيّدالشهداء ناچار شد جريان كربلا را عَلَم كند با سخنراني حل نمي‌شد با موعظه حل نمي‌شد با پيام حل نمي‌شد فقط خون آن هم آن خون اينها را قبول نداشتند از بس تبليغ سوء بود اين در توحيد صدوق است بگيريد بخوانيد ببينيد كه ابن ازرق در كمال بي‌ادبي در مجلسي كه حجّت الهي نشسته دارد از ابن عباس سؤال مي‌كند تازه وجود مبارك سيّدالشهداء دارد جواب مي‌دهد مي‌گويد از تو كه نپرسيدم! شما اين وسائل‌الشيعه را ببينيد نور است اينها را جمع كردند دو روايت فقهي شما از امام حسين نمي‌بينيد وضع اين بود اينها را به عنوان يك عالم فاضل هم قبول نداشتند اين طور كردند با اهل بيت! حالا اين چند نفري كه تلاش و كوشش كردند احكام دين را نقل كردند خب اجرشان با ذات اقدس الهي غرض اين است كه با اينها اين طور معامله كردند.
 درباره معاد مي‌فرمايد اينها درباره معاد يك مشكل جدّي داشتند صورت مسئله برايشان حل نشده بود اينها خيال مي‌كردند معاد حق است يعني انساني كه مرده دوباره از قبرستان برمي‌گردد مي‌گفتند كه اين حرف‌ها را ما قبلاً شنيده بوديم پدران ما شنيدند خب كسي برنگشت جواب مي‌دهد كه كسي از بين نمي‌رود شما داريد مي‌رويد خود دنياي شما هم ارض و سماي شما هم دارد مي‌رود ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ [22] اين قافله در حال حركت است زمين و اهلش همه در حال حركت‌اند اين طور نيست كه يك عدّه رفتند قبرستان دوباره برگردند ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ يعني انسان‌ها كه مي‌روند كلّ زمين هم عوض مي‌شود همراه اينها مي‌رود كلّ آسمان هم عوض مي‌شود همراه اينها مي‌رود تا بتواند شهادت بدهد كسي دوباره برنمي‌گردد چه عجله‌اي داريد مگر وضع ديگران را نديديد مگر ديگران به حال عادي مُردند يا ذات اقدس الهي اينها را محكوم عذاب كرده بساط اينها را جمع كرده شما هم مثل آنها هستيد اگر چند روزي تأخير مي‌اندازد ﴿لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ﴾ اين عنايت الهي است كه به شما مهلت مي‌دهد وگرنه ﴿سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجرِمين﴾, برويد ببينيد قوم صالح چه بودند قوم لوط چه بودند قوم نوح چه بودند قوم ابراهيم چه بودند, فرمود اگر يك وقت به شما مهلت دادند نگوييد پس كجاست عذاب! ﴿فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «ص» دارد عالَم باطل و بيهوده نيست كه هر كه هر چه كرد, كرد اگر ـ معاذ الله ـ معادي نباشد عالم مي‌شود بيهوده چرا؟ چون صالح و طالح هر دو مي‌ميرند اينجا كه خبري نيست محاكمه‌اي نيست آنجا هم كه معدوم‌اند «لا مَيْز في الأعدام مِن حيث العدم» [23] به معدوم‌ها كه كسي پاداش و كيفر نمي‌دهد در سورهٴ مباركهٴ «ص» اين است كه فرمود اگر معادي نباشد قيامتي نباشد معناي آن اين است كه صالح و طالح, عادل و ظالم, كافر و مؤمن يكسان‌اند و اين يعني نظام, هدفمند نيست فرمود: ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ [24] اگر ـ معاذ الله ـ معاد نباشد عادل و ظالم يكي هستند چرا؟ چون هر كه هر چه كرد, كرد بعد هم كه خبري نيست خب اين مي‌شود ياوه ديگر, فرمود عالَم ـ معاذ الله ـ ياوه است يا هدفي دارد حسابي دارد كتابي دارد ما هر دو را يك طور قرار بدهيم هر دو از بين مي‌روند يا نه, حسابي است كتابي است بهشتي است جهنمي است عدلي است اين‌چنين نيست ﴿أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ﴾ لذا در اين بخش به وجود مبارك پيغمبر فرمود اينها هر چه علم داشتند در همين تجربيات صرف كردند اين هم زمخشري در كشّاف هم قرطبي در جامع, اينها را نقل كردند كه دوازده قرائت شده در ﴿ادَّارَكَ﴾ كه اصلش «تدارك» بود تاء تبديل به دال شد [25] اين ﴿ادَّارَكَ﴾ از دَرْك و دَرَك و هلاكت و اينهاست يعني علمشان هر چه داشتند كم كم صرف كردند تمام شد الآن شما به ژاپن برويد مي‌بينيد اينها «به زير آوردند چرخ نيلوفري را» [26] اما گرفتار كهنه‌ترين خرافات بت‌پرستي هستند به هند برويد يا گاوپرستي‌اند يا موش‌پرستي با اينكه كشور اتمي است به غرب برويد گرفتار عرفان كاذب و فال‌گيري است اينها هر چه علم داشتند در راه تجربه صرف كردند اصلاً به اين فكر نبودند كه معارف تجريدي هم هست ﴿ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ﴾ كم كم به درك رسيد لذا الآن غافل‌اند هيچ ندارند اصلاً در برابر ماوراي طبيعي غافل محض‌اند برخي‌ها كه ته‌مانده‌اي دارند ﴿بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ﴾ برخي‌ها كه نه, كم و بيش رفتند و در اين زمينه كار بكنند در اثر الحاد و انكار كور شدند پس ﴿ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ﴾ (يك) ﴿بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ﴾ (دو) ﴿بَلْ هُم مِنْهَا عَمُونَ﴾ اعما و كورند (سه) اين مراحل سه‌گانه است حالا يا مراحلش فرق مي‌كند يا اقوام فرق مي‌كند يا كشورها فرق مي‌كند اين مراحل دارد.
 در سورهٴ مباركهٴ «نجم» فرمود: ﴿ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ [27] همين يك مختصر علم دارند همين يك وجب را كه بلدند به نام كُره زمين و ارض خيال مي‌كنند خيلي چيز بلدند در حالي كه اين اصلاً نسبت به ساهره قيامت قابل قياس نيست و خداي سبحان به انسان روح مجرّد داد كه توان آن را دارد دنيا و آخرت را زير پا بگذارد اينها آمدند بستند با رسوبات ذهني‌‌شان ﴿فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ [28] شما در اين منطقه‌هاي كوهستاني مي‌بينيد آن آب‌هاي رسوبي جلوي خودش را مي‌بندد فرمود: ﴿فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ در اين بخش‌هاي از سورهٴ مباركهٴ «نمل» وقتي مسئله معاد را برايشان مطرح كردند فرمود اينها خيال مي‌كنند معاد, بازگشت به دنياست چيزي معدوم نشده اين قافله مرتّب در حال حركت است بعد به پيغمبر فرمود نگران نباش از اين حرف‌ها زياد است نه دنيا تمام شده نه انسان تمام شدني است نه فيض ما تمام شدني است غصّه نخور ما چند روزي اگر به اينها مهلت داديم بر اساس فضل الهي است و ذات اقدس الهي از درون و بيرون اينها باخبر است روزي هم اينها را به محكمه حاضر مي‌كند و شما هم اين صحنه‌ها را مي‌بينيد و هيچ چيزي در جهان پنهان نيست مگر اينكه ذات اقدس الهي اين پنهان را آشكار خواهد كرد. حالا چون بسياري از اين مسائل در سوَر قبل گذشت يك آمادگي بيشتر داشته باشيد ـ ان‌شاءالله ـ تا چند روزي مانده ما اين سورهٴ مباركهٴ «نمل» را تمام كنيم.
 «و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . سورهٴ نمل, آيهٴ 64.
[2] . الكافي, ج2, ص53 و 54.
[3] . سورهٴ نمل, آيهٴ 62.
[4] . سوره حاقه، آيه 7.
[5] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 65.
[6] . سورهٴ فجر, آيات 11 و 12.
[7] . سورهٴ يونس, آيهٴ 91.
[8] . سورهٴ نمل, آيهٴ 60.
[9] . الجامع لأحكام القرآن, ج14, ص221.
[10] . سورهٴ مائده, آيهٴ 31.
[11] . سورهٴ تكاثر, آيات 5 و 6.
[12] . ديوان حافظ، غزل 307.
[13] . التفسير الكبير, ج5, ص294.
[14] . سورهٴ بقره, آيهٴ 30.
[15] . البلدالامين، ص188.
[16] . سورهٴ بقره, آيهٴ 33.
[17] . سورهٴ علق, آيهٴ 5.
[18] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 37.
[19] . سورهٴ نحل, آيهٴ 78.
[20] . سورهٴ حج, آيهٴ 5.
[21] . التوحيد (شيخ صدوق), ص80.
[22] . سوره ابراهيم، آيه48.
[23] . شرح المنظومه, ج2, ص191.
[24] . سورهٴ ص, آيهٴ 28.
[25] . الكشاف, ج3, ص379; الجامع لأحكام القرآن, ج14, ص226 و 227.
[26] . ر.ک: ديوان ناصرخسرو، قصيده6.
[27] . سورهٴ نجم, آيهٴ 30.
[28] . سورهٴ حديد, آيهٴ 16.