درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

91/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 62 تا 63 سوره نمل

 

﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ﴾ ﴿أَمَّن يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرَاً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَإِلهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَي اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾ ﴿أَمَّن يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَن يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ ﴿قُل لاَّ يَعْلَمُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ﴾ ﴿بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِنْهَا عَمُونَ﴾

 

در اين بخش از سوره مباركه «نمل» كه براهين توحيدي را اقامه مي‌فرمايند تا مشركان حجاز و امثال حجاز را از خطر شرك برهانند به خير توحيد برسانند چند برهان اقامه مي‌كنند در كنار هر برهان، شرك را محكوم مي‌كنند در پايان به عنوان جمع‌بندي مي‌فرمايد شما هم دليلي بر شرك اقامه كنيد.

فرمود آفرينش مخصوص خداست پرورش مخصوص خداست آفريدن و پروراندن محتاج به علم غيب است اين علم غيب مخصوص به خداست هر موجودي در هر لحظه‌اي از خدا چيز مي‌خواهد نه از غير خدا و نه خود را بي‌نياز مي‌بيند اين هم يك دليل. يعني «كلّ موجود محتاجٌ و كلّ محتاجٍ سائلٌ و كلّ سائلٍ محتاجٌ إلي المجيب» و تنها كسي كه مجيب است خداست اختصاصي به اجابت دعاي انسان ندارد همه موجودات مضطرّند زيرا هر موجودي در اصل هستي‌اش فقير است در ادامه هستي‌اش فقير است در تأمين رزق خود فقير است محتاج است و اين احتياج هم هر لحظه است لذا ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[1] اين قضايا به نحو موجبه كليه حقيقيه است براي همه اينها از آن طرف هم ذات اقدس الهي مطابق آيه سوره «الرحمن» ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾[2] يوم هم در مقابل شب نيست، مجموع ليل و نهار نيست ﴿كُلَّ يَوْمٍ﴾ يعني «كلّ ظهورٍ» ذات اقدس الهي هر لحظه فيض تازه دارد چون همه موجودات هر لحظه سؤال دارند اين يك آيه كوتاه صدر و ذيلش مربوط به سؤال عمومي و جواب عمومي است چرا ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ چون «يسأله من في السّماوات و الأرض كلّ يوم» و منظور از ﴿كُلَّ يَوْمٍ﴾ هم كلّ لحظه است هر موجودي در هر لحظه مي‌گويد يا الله بايد جواب بشنود بنابراين اين ﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ﴾ اختصاصي به انسان ندارد منتها فرق ما با ديگران اين است كه موجودات ديگر مي‌فهمند كه محتاج‌اند و به خدا نيازمندند ما گاهي مشكل داريم خيال مي‌كنيم مشكلات ما را مال ما حل مي‌كند يا قدرت ما حل مي‌كند ما هم مي‌توانيم در درمان خودكفا باشيم منتها چون به اين خودكفايي نرسيديم حوادث بيگانه ما را بيدار مي‌كند.

بيان ذلك اين است كه گفتند موجودات چهار قسم‌اند يا ناقص‌اند يا مُستَكفي‌اند يا تامّ‌اند يا فوق‌التمام. موجودات ناقص مثل همين جماد و نبات و حيوانات و اينها كه بالأخره كمبود دارند و از راه تغذيه و امثال تغذيه نيازهاي خودشان را برطرف مي‌كنند يك درخت، ناقص است براي اينكه كامل بشود نياز دارد از جاي ديگر كمك بگيرد از خاك كمك بگيرد از آب كمك بگيرد هوا كمك بگيرد كود كمك بگيرد از بيرون كمك مي‌گيرد موجودات ديگر عالم طبيعت هم همين طور هستند بالاتر از اينها به اصطلاح موجودات مستكفي‌اند يعني نيازمند هستند ولي خودكفا هستند نياز خودشان را خودشان برآورده مي‌كنند مي‌گويند برخي از ملائكه از اين قبيل‌اند. موجودات تام آن است كه خداوند اينها را كامل آفريد و كمالشان هم در عبادت الهي است و دائماً مستغرق در عبادت حق‌اند از جاي ديگر كمك نمي‌گيرند و ناقص هم خلق نشدند مثل مجرّدات عاليه شايد عرش و لوح و قلم و اينها از همين قبيل باشند فوق‌التمام فقط ذات اقدس الهي است كه نه تنها نقصي ندارد حاجتي ندارد بلكه حاجت هر محتاجي را هم او برآورده مي‌كند پس موجود يا ناقص است يا مستكفي يا تام يا فوق‌التمام. برخي از فرشتگان را مي‌گويند مستكفي‌اند يعني محتاج هستند ولي حاجت خودشان را به عنايت الهي حل مي‌كنند نيازي به غذا و نكاح و امثال ذلك ندارند. انسان‌ها هم دو قسم‌اند همه انسان‌ها محتاج‌اند منتها برخي ناقص‌اند برخي مستكفي ناقص آن است كه حوادث بيرون اينها را بايد بيدار كند تا فشار نبينند نمي‌گويند خدا! تا درد و مرض و حوادث سخت نبينند به سراغ اعتكاف و ماه رجب و دعاي رجب و اينها نمي‌روند برخي‌ها مستكفي‌اند از درون درك مي‌كنند محتاج‌اند و فقط به خدا نيازمندند اينها مستكفي‌اند اينها شبيه فرشته‌اند اينها همان‌ هستند كه مرحوم كليني در كافي از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد كه [حضرت به برخي از اصحاب فرمود اگر شما بر حالات معنوي و الهي‌تان مداومت كنيد] «لصافحتكم الملائكة»[3] ملائكه با شما مصافحه مي‌كنند اگر عدّه‌اي هستند كه ملائكه فرّاشان اينها هستند «إنّ الملائكة لتضعُ أجنحتها لطالب العلم»[4] ناظر به همين‌هاست خب كم مقامي نيست كه فرشته‌ها بيايند فرّاشي كنند و خادم باشند يك وقت است كسي خادم مسجد و حسينيه و مدرسه است خب او فرّاش است فرش پهن مي‌كند معنايش روشن است اما ملائكه فرّاشان طالبان علوم الهي‌اند پس گروهي هستند كه هميشه درك مي‌كنند محتاج‌اند و هميشه درك مي‌كنند كه احتياجشان را فقط خدا برآورده مي‌كند هميشه مصداق ﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ﴾ هستند اينها مستكفي‌اند يعني ناقص هستند اما لازم نيست كه فشار بيروني اينها را بيدار كند اينها از درون شاهدند ناظرند عارف‌اند آگاه‌اند كه محتاج الي الله هستند همه اين موجودات كه مضطرّند مجيب اينها فقط ذات اقدس الهي است پس اختصاصي به انسان ندارد همه موجودات ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ از يك طرف، ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ از طرف ديگر يعني مجموعه اين آيه كوتاه صدري دارد و ذيلي در سوره مباركه «الرحمن» ناظر به سؤال عمومي و جواب عمومي است.

 

پرسش:...

پاسخ: البته ذات اقدس الهي در تمام كارهاي خير سابق است تنها در توبه و امثال توبه نيست آيات توبه سه طايفه است يك طايفه دارد كه خداي سبحان توبه مي‌كند ﴿تَابَ اللّهُ عَلَيْهِمْ﴾[5] ﴿تَابَ﴾ يعني رَجَع فيض ذات اقدس الهي رجوع مي‌كند از طرف خدا شامل حال بنده مي‌شود اين بنده بيدار مي‌شود وقتي بيدار شد مي‌بيند درد دارد وقتي درد را احساس كرد مي‌بيند طبيب لازم است وقتي درك مي‌كند مي‌بينيد طبيبي غير از او نيست ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾[6] بعد به خدا مراجعه مي‌كند توبه مي‌كند اين توبه او استشفاي اوست اين مرحله دوم، آن‌گاه ذات اقدس الهي توبه‌پذير است ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾[7] اين طايفه سوم، پس لطفي است از طرف خدا كه اين توبه اُولاست كه ﴿تَابَ اللّهُ عَلَيْهِمْ﴾ يعني «رَجع لطفه و رحمته عليهم» اينها را بيدار مي‌كند چون آدم خوابيده احساس درد نمي‌كند وقتي بيدار شد مي‌بيند درد دارد وقتي دردش را مي‌خواهد درمان بكند مي‌بيند يك طبيب هست «و هو الله سبحانه و تعالي» يك شافي هست «و هو الله سبحانه و تعالي» توبه مي‌كند به طرف خدا برمي‌گردد اين مرحله دوم، وقتي توبه كرد خداي سبحان توبه‌ او را مي‌پذيرد ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ اين مرحله سوم. تمام توبه‌هاي انسان محفوف به دو توبه الهي است تمام نيايش‌هاي انسان محفوف به دو اجابت الهي است تمام كوشش‌هاي انسان محفوف به دو لطف الهي است آن بار اول لطف را سرريز مي‌كند تا اينها را بيدار كند بعضي‌ها بيدار مي‌شوند برمي‌گردند خدا مي‌پذيرد بعضي‌ها همچنان خواب‌اند كه خواب‌اند.

فرمود اين كارها را ذات اقدس الهي مي‌كند ﴿وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ﴾ خدا شما را خليفةالله قرار مي‌دهد (يك) شما را خلفاي اقوام قبل قرار مي‌دهد (دو) كه آيات خلافت دو طايفه بود يك طايفه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[8] كه خليفةالله مي‌شود انسان يك طايفه هم آن است كه خلفاي اقوام قبل است كه ﴿جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ﴾[9] در جريان قوم نوح اين طور است قوم هود و صالح اين طور است فرمود: ﴿يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ از اين قبيل است بعد مي‌فرمايد: ﴿وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ شما بدانيد جاي ظالمان نشسته‌ايد اين جاي ظالمان نشسته‌ايد تعليق حكم بر وصف است يعني گروهي قبل از شما بودند ظلم كردند منهدم شدند و شما هم به جاي آنها نشستيد كه اگر شما هم معاذ الله ظلم كرديد همان حكم را داريد اين تعبير ﴿وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾[10] اين ارشاد به عليّت است يا خداي سبحان شما را به جاي آنها نشانده ﴿لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾[11] ما شما را به جاي آنها نشانديم خليفه آنها كرديم ببينيم چه كار مي‌كنيد

در بعضي از آيات فعل غايب دارد ﴿فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾[12] اين خلفا به هر دو معنا مي‌تواند مصداق داشته باشد بعد فرمود شما كه حالا جاي ديگران نشسته‌ايد همان قوانين قبلي براي شما حاكم است چه كسي اين جابه‌جايي‌ها را تنظيم كرده ﴿أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ﴾ اين تعبير به «مع» در غالب موارد براي آن است كه اين كلمه «الاّ» در «لا إله الاّ الله» به معناي «غير» است لا إله غير اين الله‌ كه دلپذير است و برهان‌پذير است و حق است و ثابت است اين «لا إله الاّ الله» دو جمله نيست يكي موجبه يكي سالبه اين در حقيقت يك جمله سالبه است چيز جديدي ندارد غير از آن الله كه مقبول است و دلپذير است و ثابت است و قطعي است غير از او نه، نه اينكه صحنه نفس، لوح دل خالي باشد شك داشته باشد كه آيا توحيد هست يا نه، خدا هست يا نه و مانند آن تا با «لا إله الاّ الله» ما بخواهيم بر اساس دو قضيه دو مطلب را ثابت كنيم يكي اصل وجود خدا را ثابت كنيم بعد ثانياً شرك را نفي كنيم بگوييم او شريك ندارد اين طور نيست اصل وجود خدا ثابت است و قطعي است و دلپذير است اين «لا إله الاّ الله» مي‌آيد بگويد كه غير از اين يك دانه كه هست ديگران نه، لا إله غير از همين يكي كه بيّن‌الرشد است چون «لا إله الاّ الله» به اين معناست اين در حقيقت يك جمله است يك قضيه است «إلاّ» به معني غير است به دو قضيه مستثنا و مستثنامنه تحليل نمي‌شود اين «مع» همان نقش را دارد ﴿أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ﴾ يعني اين يكي كه قطعي است آيا با اين باز هم خدايي هست؟ نه، بعد در تتمّه اقامه براهين مي‌فرمايد: ﴿أَمَّن يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ شما در مسافرت‌هاي دريايي، صحرايي بالأخره يك راهنما مي‌خواهيد اين چراغ جهان كه ستاره‌هاست اينها را چه كسي خلق كرده چه كسي شما را در تاريكي‌هاي خشكي و صحرايي و دريايي نجات مي‌دهد اسناد ظلمت و تاريكي و تيرگي به برّ و بحر به يك اندك مناسبت است وگرنه نه زمان تاريك است نه زمين، هوا و اشيا گاهي روشن‌اند گاهي روشن نيستند روشني هوا و اشيا به وسيله شمس و قمر و امثال ذلك است چون در شب آفتاب نيست نور به اين هوا و اشيا نمي‌تابد اينها تاريك‌اند وگرنه اسناد ظلمت به زمين يا اسناد ظلمت به زمان بر اساس عنايت است ﴿ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ يعني وقتي كه آن نيّر نتابيد و غروب كرد كه در نتيجه شما در برّ و بحر جايي را نمي‌بينيد چه كسي شما را به مقصد راهنمايي مي‌كند ﴿وَمَن يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرَاً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ﴾ در قرآن كريم از باران به عنوان رحمت ياد شده است وقتي ابر باران‌زا مي‌آيد و ابر باران‌زا را بادها هدايت و رهبري مي‌كنند مي‌گويند پيشاپيش رحمت خدا اين ابر مي‌آيد پيشاپيش رحمت خدا اين بادهايي كه حامل ابر هستند مي‌آيند اين بادها را به عنوان اينكه رسول خدا هستند تعبير كردند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾[13] اينها رسالت تكويني الهي را دارند اين نسيم‌ها اول نرم‌اند بعد قدري بيشتر مي‌شوند بعد تند مي‌شوند ابر توليد مي‌شود اين ابرها را به نكاح يكديگر در مي‌آورند ابرها مادر مي‌شوند ابرها را مي‌خواهند به زايمان برسانند براي ابرها رَحِم درست مي‌كنند كه قطره‌اي ببارد شلنگي نبارد كه فرمود: ﴿فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ﴾ [14] نه «مِن فَمه» و مانند آن و اگر اين ابرها كه باردارند شلنگي ببارند كه همه جا را خراب مي‌كنند فرمود بعد از اينكه اينها تلقيح شدند باردار شدند رحم‌دار مي‌شوند قطره‌اي مي‌بارند همه اين كارها را فرمود ما كرديم اين گونه از بادها كه مي‌آيد اينها بشارت‌دهنده‌اند لذا هواشناسي بر اساس اينها مي‌تواند كاملاً تشخيص بدهد پيدايش باد پيدايش ابر نكاح ابرها كدام ابر مادر است كدام ابر پدر است چگونه اينها تلقيح مي‌شوند چگونه اينها مادر مي‌شوند چگونه رَحِم پيدا مي‌كنند چگونه شلنگي نمي‌بارند و قطره‌اي مي‌بارند چگونه نكاح بين اين برگ‌ها و درخت‌ها و گياه‌ها و مزرعه‌ها پيدا مي‌شود اينها را تلقيح مي‌كنند بين اينها نكاح مي‌كنند مادر كدام است پدر كدام است ده‌ها مطلب عميق علمي از اين آيات استفاده مي‌شود حالا چون اين آيات مطرح نيست اگر كسي گفت ما علمِ غير ديني نداريم شايد سنگين باشد آنچه الآن براي اينها سخت است باور كنند كه هواشناسي ديني است و غير ديني نيست اين است كه اينها خيال مي‌كنند آنچه هست طبيعت است چيزي در عالم به عنوان طبيعت نيست طبيعت خرافات است و فسون است و فسانه هر چه هست خلقت است خب خلقت هم كار خداست شما در حوزه‌ها مي‌بينيد بررسي قول معصوم ديني است بررسي فعل معصوم ديني است درباره خدا بررسي قول خدا ديني است مثلاً مي‌گوييم تفسير علم ديني است آن وقت بررسي فعل خدا ديني نيست؟! خب مي‌گوييم امام چنين كرد مي‌شود ديني اگر بگوييم خدا چنين كرد ديني نيست؟! منتها حوزه‌ها درباره فعل و قول امام بحث مي‌كنند (يك) درباره قول خدا بحث مي‌كنند به عنوان تفسير (دو) دانشگاه‌ها درباره فعل خدا بحث مي‌كنند آن اگر ديني‌تر نباشد حداقل مثل ماست منتها او غافل است مثل اين ماهي‌هايي كه در آب غرق‌اند مي‌گويند آب چيست اين بزرگواران اين عزيزان ما در دين غرق‌اند اما نمي‌دانند كه دين چيست مي‌گويند دين چيست علم ديني چيست خب شما در علم ديني غرق هستيد غير علم ديني اصلاً نداريد داريد فعل خدا را كار خدا را صنع خدا را تفسير مي‌كنيد منتها خيال مي‌كنيد آنچه هست به نام طبيعت است طبيعت هم مثل صَبر و جَخد است مثل عدد سيزده است خرافات است آنچه هست خلقت است بالأخره عالم نظمي دارد ديگر آسمان مخلوق است زمين مخلوق است دريا مخلوق است صحرا مخلوق است همه هوا و فضا و ابر و باد و باران مخلوق‌اند شما خلقت‌شناسي داريد خلقت‌شناسي معنايش اين است كه لحظه لحظه مي‌گوييد خدا چنين كرد خب بررسي فعل معصوم مي‌شود ديني بررسي فعل خدا ديني نيست؟! فرمود چه كسي اينها را انجام داده اگر كسي معاذ الله خلقت را انكار كند بشود طبيعت بشود ﴿بَلْ هُم مِنْهَا عَمُونَ﴾[15] مي‌گويد دين فسون است و فسانه ملاحظه مي‌فرماييد اينجا فرمود ما اين كارها را كرديم چه كسي پيشاپيش باران خبر بشارت‌آميز را مي‌دهد خب اين علم است كه تشخيص مي‌دهد كه اين ابر مبشّر است فلان باد مبشّر است آيا اين باد باران دارد يا نه آيا آن ابر باران دارد يا نه اين را علم بايد تشخيص بدهد ديگر اين علم هم كار خدا را بررسي مي‌كند فعل خدا را بررسي مي‌كند. يك بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) دارد مي‌فرمايد اين حرف‌هايي كه در دست خيلي‌هاست حرف‌هاي ماست ما گفتيم به ديگري رسيد منتها حالا حرف ما را قبول دارند خود ما را قبول ندارند اين از غرر بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه است فرمود اگر كسي منكر ولايت باشد منكر اهل بيت باشد حرف را به ما اسناد ندهد «سمّي سارقا»[16] سارق به چه كسي مي‌گويند اگر كسي فرش دستباف قم را گرفته بالأخره هنر است ديگر منتها بگويد من درست كردم اينكه منكر هنر نيست منتها اين به خودش اسناد مي‌دهد اين دروغ مي‌گويد اين فرش را آن فرش‌باف هنرمند قمي درست كرد نه فلان شخص حتماً اين را به نهج‌البلاغه مراجعه كنيد كه فرق كساني كه اهل ولايت‌اند و اهل ولايت نيستند چيست بعضي‌ها امين‌اند مال طيّب و طاهر دارند بعضي سارق‌اند عمري در حرام دارند زندگي مي‌كنند با اينكه همين علم هست منتها علم بالأخره از جاي ديگر آمده ديگر ذات اقدس الهي اين علوم را به اهل بيت داده آنها به ديگران گفتند ما چهارتا كلمه‌اش را ياد مي‌گيريم ما مي‌گوييم استاد ما علي و اولاد علي هستند او مي‌گويد فلان كس است فرق ما و او اين نيست كه حالا اگر كسي شيعه شد آيه را اين طور مي‌فهمد و سنّي شد آيه را آن طور مي‌فهمد فرق غاصب و غير غاصب چيست آن كه سرقت كرده كه ديگر نمي‌گويد فرش را طور ديگر بايد بافت فرش همين فرش است منتها براي مردم است فرمود: «سمّي سارقا» آن‌گاه عمري در حرام زندگي مي‌كند اينها را بايد باور كرد اينها تشبيه نيست اگر كسي فرشي را گرفته عمري روي اين فرش نماز خوانده غصبي، زندگي كرده غصبي، عمري غصبي بود ديگر اگر كسي چهارتا كلمه ياد گرفته نگفت من اين را از علي و اولاد علي ياد گرفتم عمري در حرام زندگي كرده.

خب حرف براي ديگري است شما حرف ديگري را به نام خود اسناد مي‌دهي يعني چه؟! فرمود: «سمّي سارقا» برخي‌ها هم ممكن است متأسفانه عمري در سرقت زندگي كنند علم، خلقت است شما مي‌گويي طبيعت يعني چه شما مي‌گوييد طبيعت زمين اين است طبيعت آسمان اين است طبيعت يعني چه؟ طبيعت مثل همين صبر و جخد است طبيعت هم مثل شانس است طبيعت هم مثل بدقدمي و خوش‌قدمي اين اوهام و خرافات است، بگو خلقت. قرآن كريم مشابه آن تعبير سوره مباركه «اسراء» [17] را دارد فرمود جن و انس جمع بشوند بخواهند دليل بياورند دليل ندارند اين ﴿هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ﴾ اختصاصي به مردم عرب و عجم ندارد يعني اي اِنس اي جن چون جنّي‌ها هم يك عدّه مسلمان‌اند يك عدّه كافرند انسان‌ها هم يك عدّه مسلمان‌اند يك عدّه كافرند ﴿أيّها الإنسان أيّها الجن هاتوا برهانكم﴾ اين برهان‌خواهي يك تحدّي عمومي است فرمود دليلتان را بياوريد آنجا هم همين قبيل است ﴿أَإِلهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَي اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾ ﴿أَمَّن يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ﴾ مطلب ديگر آن است كه خيلي‌ها خيال مي‌كنند اشيا فاسد مي‌شوند (يك) و مرگ پايان راه است و پوسيدن است (دو) اين گونه از آيات مي‌فرمايد چيزي از بين نمي‌رود همه در حال حركت‌اند چه چيزي از بين مي‌رود زمين از بين مي‌رود اين در قيامت بايد بيايد شهادت بدهد آسمان از بين مي‌رود اين هم در قيامت بايد حضور پيدا كند ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[18] بله تغيير و تبديل است نه عدم و زوال بعد هم از لطيف‌ترين تعبيرات قرآن كريم اين است كه انسان، مرگ را مي‌ميراند اين حرف زير اين سقف آسمان تازه است شما هيچ مكتبي هيچ جايي اين حرف را پيدا نمي‌كنيد فقط حرف قرآن است كه انسان، مرگ را مي‌ميراند نه مرگ، انسان را ﴿كلّ نفس يذوقه الموت﴾ نيست ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[19] است ذائق، مذوق را هضم مي‌كند مرگ، ذائق ما نيست ما ذائق مرگ هستيم مرگ را چماله مي‌كنيم و مچاله مي‌كنيم و دور مي‌اندازيم و ابدي مي‌شويم.

اين ماييم كه مرگ را مي‌ميرانيم فرمود چه چيزي از بين رفته چه چيزي از بين مي‌رود؟! ﴿أَمَّن يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَن يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ الآن شما اين ﴿أَمَّن يُجِيبُ﴾ را بررسي كنيد حالا ما كاري به سؤالات عمومي نداريم آن سؤالات اضطراري، كساني كه در منزل بستري‌ هستند يا بيمارستان بستري هستند يا گرفتار غرق هستند يا گرفتار ابن‌السبيل بودن هستند يا در اثر سوار شدن اين سفينه‌هاي فضاپيما به كرات ديگر رفتند آنجا راه گُم كردند آنجا رابطه‌شان قطع شد ميليون‌ها انسان در يك زمان درد دارند همه مي‌گويند الله آن كسي كه ﴿هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ﴾[20] «هو الذي في البحر اله» «هو الذي في البرّ اله» صداي همه را مي‌شنود و جواب مي‌دهد چنين موجودي است ميليونها موجود چه حيوان چه غير حيوان چه مورچه چه غير مورچه چه جماد چه غير جماد در تمام حالات مي‌گويند «يا الله» خب او بايد حاجت همه را بداند همه جا حضور داشته باشد همه نيازها را بتواند برطرف كند چنين خدايي است. فرمود: ﴿وَمَن يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ اگر توحيد را نمي‌پذيريد و داعيه شرك داريد برهان اقامه كنيد در سوره مباركه «حج» فرمود اگر تابعي محقّق باش اگر متبوعي محقّق باش بالأخره انسان يا تابع كسي است يا متبوع كسي است از او تبعيّت مي‌كنند دو آيه از سوره مباركه «حج» يعني آيات سوم و هشتم مبسوطاً گذشت كه اگر تابعي مقلّدي در تقليد مقلّد نباش در تقليد محقّق باش اگر مرجعي يا رهبري يا والي هستي يا متبوعي يا مطاعي هر چه هستي كه چند نفر حرف تو را گوش مي‌دهند در متبوع بودن محقّق باش نگاه نكن كه چند نفر دنبال تو راه افتادند بعد يك بيان نوراني از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) است كه مرحوم كليني اين را در همان جلد اول كافي نقل كرده كه حضرت فرمود ذات اقدس الهي بندگان مؤمن خود را به دو آيه از آيات قرآن كريم تخصيص داد ـ در آن حديث شريف چند نسخه بود «خَصّ» بود «حصّن» بود «حضّ» بود اين تعبيرات سه‌گانه بود ـ كه انسان سر خم كرد گفت آري بايد برهان داشته باشد سر بالا برد گفت نه، بايد برهان داشته باشد فرمود تا چيزي براي او ثابت نشد نفي نكند تا چيزي براي او اثبات نشد اثبات نكند[21] اين ﴿هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ﴾ اين است بعد فرمود حلّ مشكلات مردم محتاج به غيب است ديگر اين غيب فقط از خدا ساخته است نه بت سمايي نه بت ارضي ذاتاً غيب نمي‌دانند مگر اينكه الله آنها را عالِم به غيب كند فرمود: ﴿لاَ يَعْلَمُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ﴾ ظاهرش اين است كه اين ﴿اللَّهُ﴾ مستثناي از ﴿مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است جناب زمخشري براي اينكه اين را حل كند مي‌گويد اين استثنا، استثناي منقطع است براي اينكه خدا جزء ﴿مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نيست تا كسي بگويد كه كساني كه در آسمان هستند كساني كه در زمين هستند عالِم غيب نيستند مگر خدا [22] خدا جزء ﴿مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نيست او خالق ﴿مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است ولي منظور اين است كه «لا يعلم الغيب أحدٌ إلاّ الله» اين تعبير هست ﴿وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ﴾ اين طليعه بحث معاد است چون اينها منكر معادند براي اثبات مسئله معاد اين طليعه را ذكر فرمودند.


[1] الرحمن/سوره55، آیه29.
[2] الرحمن/سوره55، آیه29.
[3] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج2، ص424.
[4] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص34.
[5] مائده/سوره5، آیه71.
[6] اسراء/سوره17، آیه82.
[7] توبه/سوره9، آیه104; سوره شوريٰ، آيه25.
[8] بقره/سوره2، آیه30.
[9] اعراف/سوره7، آیه129.
[10] ابراهیم/سوره14، آیه45.
[11] یونس/سوره10، آیه14.
[12] اعراف/سوره7، آیه129.
[13] حجر/سوره15، آیه22.
[14] نور/سوره24، آیه43;سوره روم، آيه48.
[15] نمل/سوره27، آیه66.
[16] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص215.
[17] اسراء/سوره17، آیه88.
[18] ابراهیم/سوره14، آیه48.
[19] آل عمران/سوره3، آیه185;سوره انبياء، آيه 35; سوره عنكبوت، آيه 57.
[20] زخرف/سوره43، آیه84.
[21] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص43.; بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج2، ص86.; الحاشية علی اصول الكافي (النائيني)، رفيع الدين محمد بن حيدر نائيني، ج1، ص136.
[22] الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، الزمخشري، ج3، ص378.