درس تفسیر آیت الله جوادی

91/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 
 ﴿كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ (176) إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلاَ تَتَّقُونَ (177) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (178) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (179) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمينَ (180) أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلاَ تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ (181) وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ (182) وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (183) وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ (184) قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ (185) وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ (186) فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (187) قَالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ (188) فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (189) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ (190) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيرُ الرَّحِيمُ (191)
 در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» ضمن بيان معارف كلي, قصه هفت پيغمبر از پيغمبران الهي(عليهم السلام) را بازگو فرمود تا تسلّي باشد براي قلب مطهّر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و هشدار و ايقاظي باشد براي امّت و جامعه اسلامي. جريان نوح را جريان ابراهيم را جريان موسي را جريان هود را جريان صالح را جريان لوط را و جريان شعيب را اين هفت پيغمبر را ذكر فرمود صدر و ساقه اين قصص هفت‌گانه هم واقعيّتي بود كه همه اين انبيا خود را به سه اصل اساسي معرّفي كردند كه سوابق ما درخشان بود لاحقه كار ما هم شفاف و روشن است بين آن سابق و اين لاحق هم حرفهاي ما معقول و مقبول است شما نه مي‌توانيد درباره سابقه ما نقدي داشته باشيد نه درباره آينده ما نگران باشيد نه در فعليّت ما حرفي داريد پايان تلخي كه دامنگير تبهكاران شد و پايان شيريني كه بهره انبيا و پيروانش شد اينها را هم ذكر فرمود تا هم نسبت به پيغمبر و اهل بيتش(عليهم السلام) بشارتي باشد, نسبت به مؤمنانِ به اين خاندان بشارتي باشد و نسبت به تبهكاران و منحرفان هشداري. در جريان حضرت شعيب چه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» چه در سورهٴ مباركهٴ «هود» و در بخشي از سوَر ديگر تعبير قرآن كريم اين است كه ما شعيب را كه برادر آنها بود بر آنها فرستاديم که خب اين اخوّت بايد اخوّت قبيله‌اي و نژادي باشد.
  وقتي نوبت به اصحاب اِيكه فرا مي‌رسد سخن از برادر نيست حوزه مأموريت وجود مبارك شعيب(سلام الله عليه) هم بخش مدين بود هم اَيكه, ايكه يك منطقه پردرختي است كه درختهاي او ملفوف و مُلتف و پيچيده و درهم است مردم آن منطقه پيوند نژادي با وجود مبارك شعيب نداشتند ولي مردم منطقه مدين پيوند نژادي داشتند آنجا كه سخن از مدين است مي‌فرمايد: ﴿وَإِلَي مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً﴾ آنجا كه سخن از ايكه است سخن از مدين نيست تعبير به برادر نكرده مثل همين سورهٴ مباركهٴ «شعراء» كه فرمود: ﴿كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ﴾ اما آنچه در سورهٴ مباركهٴ «هود» و مانند آن آمده است سخن از مدين است؛ آيه 84 سورهٴ «هود» اين است ﴿وَإِلَي مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 185 اين است ﴿وَإِلَي مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً﴾ [و نيز در آيه 36 سورهٴ «عنكبوت»] بنابراين حوزه رسالت وجود مبارك شعيب دو بخش داشت بخشي جزء هم‌نژاديها و قوميّت وجود مبارك شعيب بودند كه اهل مدين‌اند تعبير به برادر شده بخش ديگر كه اصحاب ايكه بودند تعبير به برادر نشده.
 خب ﴿أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ﴾ را مذكر آورد براي اينكه بر خلاف قوم است قوم به تعبير جناب زمخشري چون تصغيرش «قُوَيْمِه» است تأنيث سماعي دارد و نيز به معناي جماعت و امّت است فعل مؤنث آورده شد فرمود: ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ﴾ اما ﴿أَصْحَابُ﴾ نه تأنيث سماعي دارد نه تصغير سماعي دارد و مانند آن لذا ضمير مذكّر آورد فرمود: ﴿كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ ٭ إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلاَ تَتَّقُونَ ٭ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ٭ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ٭ وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمينَ﴾.
 مشكل اصلي مردم مدين و اِيكه كم‌فروشي بود حالا گاهي گران‌فروشي مشكل است گاهي كم‌فروشي مشكل است كالاها را اجناس را يا با حجم مي‌فروختند يا با وزن مي‌فروختند اگر با حجم مي‌فروختند مي‌شد كِيل اگر با وزن مي‌فروختند مي‌شد ترازو، اينها هم در حجم‌فروشي مشكل داشتند هم در وزن‌فروشي مشكل داشتند. در حجم‌فروشي كِيل و پيمانه‌هايشان دو گونه بود با پيمانه‌هاي پر مي‌گرفتند با پيمانه‌هاي كم مي‌دادند در وزن‌فروشي هم بشرح ايضاً قرآن كريم درباره قوم مدين اين دو خطر را گوشزد كرد و در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» هم اين را به عنوان اصل كلي بيان كرد [1] در سورهٴ مباركهٴ «تطفيف» يا «مطففين» به عنوان ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ﴾ اين را به صورت همگاني بيان كرده كه عذاب الهي منتظر گرفتن كم‌فروشان و بدفروشان‌اند ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ﴾ اين مُطفّفين چه كساني‌اند ﴿الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَي النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ﴾ عندالاكتيال پُر مي‌گيرند اِكتالَ يعني كالا را از اين روستايي با كيل گرفت با پيمانه گرفت «اِكتالَ» تحويل گرفت چون مفاعله است با پيمانه تحويل گرفت ﴿إِذَا اكْتَالُوا عَلَي النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ﴾ با اكتيالِ پر مي‌گيرند اما ﴿وَإِذَا كَالُوهُمْ﴾ بخواهند به ديگران بدهند با يك كيل ناقص مي‌دهند ﴿وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ [2] أخسَر يعني خسارت وارد كرد، اينها كارشان اين است اين باسكولها هم همين طور است گاهي اكتيالش تام است كيلش ناقص, گاهي اتّزانش تام است وزنش ناقص آن وقتي كه مي‌خواهند تحويل بگيرند پر تحويل مي‌گيرند آن وقتي كه مي‌خواهند تحويل بدهند كم تحويل مي‌دهند ﴿إِذَا اكْتَالُوا عَلَي النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ﴾ اما ﴿وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ﴾ اين خطري است كه ذات اقدس الهي گذشته از ضرر دنيايي, تهديد جهنم را هم در سورهٴ مباركهٴ «مطففين» بيان كرده [3] و اينها جزء حكمتهاي عملي است.
  در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت كه فرمود اينكه مي‌گويند حكمت, حكمت دو قسم است مقداري به نظر و جهان‌بيني برمي‌گردد كه خدايي هست و قيامتي هست و وحي و نبوّتي هست و امامتي هست و رسالتي هست و ولايت اهل بيت است اينها به جهان‌بيني برمي‌گردد يك مقدار به حكمت عملي برمي‌گردد كه جهان‌داري است كه چگونه با مردم رفتار كنيد چگونه با خودتان رفتار كنيد چگونه با نظام رفتار كنيد چگونه با جامعه رفتار كنيد بعد از اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» بخش آن جهان‌بيني و توحيد و اينها را ذكر فرمود, آيه 35 فرمود: ﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً﴾ بعد از چند آيه فرمود: ﴿ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ [4] اينكه فرمود: ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ﴾ اين همه‌اش فلسفه و كلام نيست يعني كاسبي كه عندالاكتيال و الكيل, عند الاتّزان و الوزن امين باشد در اين چهار جهت او حكيم است لازم نيست كسي حالا فلسفه بخواند لازم نيست تفسير بخواند اگر كسي به دين عمل كرده حكيم است حكمت عملي است ديگر حالا حكمت نظري نداشت, نداشت اينكه فرمود: ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً [5] همه‌اش مربوط به انديشه و نظر نيست يك كاسبِ امين، خيرِ كثير دارد يك كارمند امين، خير كثير دارد براي اينكه در چهار بخش پاك است هم در گرفتن و در دادن كِيلي هم در گرفتن و دادنِ وزني، فرمود: ﴿ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾ اگر خدا فرمود: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ [6] پاكيِ جامعه هم, طهارت جامعه هم, تقواي جامعه هم حكمت است منتها حكمت عملي است جامعه‌اي كه كم‌فروشي نكند گران‌فروشي نكند جامعه حكيم است اين جامعه يقيناً روي صلاح و فلاح را مي‌بيند. وجود مبارك شعيب فرمود: ﴿أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلاَ تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ﴾ نفرمود «و لا تخسرون» فرمود اصلاً اين‌كاره نباشيد كه پُر بگيريد و كم بدهيد رازق، ديگري است مشكل آنها اين بود مشكل عصر ديگر گران‌فروشي است فرمود: ﴿أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلاَ تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ﴾ اصلاً جزء مُخسِرين نباشيد كه به مردم خسارت برسانيد ﴿وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ﴾ با ترازويِ صاف بگيريد با ترازوي صاف بدهيد كم ندهيد. بعد سخن از كيل و وزن نيست حالا آنها كه با مساحت چيز مي‌فروشند نظير پارچه‌فروشها آنهايي كه با درجه و امثال ذلك مي‌فروشند اينها كه ديگر كِيل و وزن نيست اين از جوامع‌الكلم قرآن كريم است جوامع‌الكلم كلماتي است كه براي بشر مِن الأولين و الآخرين نافع است، اختصاصي به مسلمان و يهودي و مسيحي و زرتشتي و اينها ندارد هر كه انسان است اين اصل براي او خوب است. اين تعبير جزء جوامع‌الكلم است فرمود: ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ با هر كسي معامله مي‌كني چه مسلمان چه غير مسلمان مي‌خواهي درس بگويي بي‌مطالعه نرو همين طور انبار كرده حرف نزن سخنراني بكني بي‌مطالعه نرو, چيزي مي‌خواهي بنويسي بي‌مطالعه ننويس, اهل رسانه‌اي بي‌تحقيق دهن باز نكن ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ﴾ چه مسلمان چه كافر ﴿أَشْيَاءَهُمْ﴾, ﴿أَشْيَاءَهُمْ﴾ يعني ﴿أَشْيَاءَهُمْ﴾ سخن از خوراكي و پوشاكي و نوشاكي و اينها نيست خب كسي است بدون مطالعه رفته سر كلاس، اين مشمول اين نهي است ديگر بي‌مطالعه رفته منبر, بي‌مطالعه دست به قلم كرده, بي‌مطالعه رفته روي ميز كارمندي نشسته, با اينكه متخصّص نيست رفته آنجا دكان باز كرده اين جزء جوامع‌الكلم است فرمود مسلماني باش, كافري باش, كم نده كم نياور! اين است كه اين كتاب را آدم مي‌بوسد ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾.
 اما آنچه در بحث ديروز گرچه بايد در پايان مطرح بشود در جريان قوم لوط مستحضريد اينكه قرآن فرمود: ﴿إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا [7] اين هم جزء جوامع‌الكلم است منتها نبأ را به عنوان تمثيل ذكر كرده نه به عنوان تعيين يعني «إن جاءكم بي‌بي‌سي بنبأ فتبيّنوا, إن جاءكم بي‌بي‌سي بفيلم فتبيّنوا, إن جاءكم بي‌بي‌سي بسريال فتبيّنوا, إن جاءكم سايت بخبر فتبيّنوا» خب شما در شرايط كنوني مي‌بينيد جايزه صلح نوبل را به اشقي‌الأشقياء مي‌دهند شما توقّع داريد جريان قوم لوط را اينها همين طور بي‌فرهنگ‌سازي ترويج كنند اول مي‌گويند اين خواسته بشر است فطرت بشر است. باخبر هستيد يا نيستيد يك مؤسسه رسمي در همين كشورهاي اروپايي بود كه حالا نمي‌خواهم نامش را ببرم بالصراحه يك عدّه از مهندسين آنجا ثبت‌نام كرده بودند و بالصراحه در چهره اين ساختمان نوشته بود كه شما ما را درك نمي‌كنيد همين قوم لوط ها خب اول فرهنگ‌سازي مي‌كنند بعد مي‌گويند فلان حيوان اين كار را كرده, فلان حيوان اين كار را كرده, حيوانها مي‌كنند انسانها مي‌كنند شما ما را درك نمي‌كنيد اين همان حرف خود قوم لوط است كه گفته شما مقدس‌نمايي مي‌كنيد ﴿إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ [8] خب اينها كه به حضرت لوط(سلام الله عليه) و مؤمنان به او اهانت مي‌كردند چه مي‌گفتند؟ جريانش را كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» و اينها خوانديم فرمود شما مقدس‌نمايي مي‌كنيد شما عقب‌افتاده‌ايد شما چه حرف مي‌زنيد حرفي براي گفتن نداريد بي‌خود خودتان را به طهارت مي‌زنيد اين يك امر فطري است امر علمي است بشر پذيرفته آن وقت هم همين حرف را مي‌گفتند خب اين دنيايي كه جايزه صلح نوبل را به اشقي‌الأشقيا مي‌دهد حقوق بشر را هم به اشقي‌الأشقيا مي‌دهد خب اين شما توقع داريد فرهنگ‌سازي نكند كار قوم لوط را رايج نكند علمي نكند. قصّه‌اي را مرحوم بوعلي نقل كردند كه برخي از حيوانات چشمشان را بستند كه با محارمشان جمع بشوند وقتي اين حيوان چشم باز كرد آن قدر خودش را به زمين زد تا هلاك شد حيوانات هم اين كار را نمي‌كنند. آري ممكن است همان طوري كه چهارتا انسان را در اثر بدآموزي بيراهه ببرند چهارتا حيوان دست‌آموز را هم ممكن است بيراهه ببرند اما كفي بذلك فخرا, حرفي از حرف وحي بالاتر نيست فرمود: ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً [9] اين مي‌فرمايد اين بر خلاف فطرت است فطرت نيازي دارد ذات اقدس الهي آن را هم آفريده ﴿تَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ [10] اين نيازها را از راه صحيح برطرف كرده حالا اينها آمدند از راه غير صحيح دارند نيازشان را به نحو كاذب برطرف مي‌كنند بنابراين اگر قرآن فرمود: ﴿إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾ فيلم بشرح ايضاً سايت بشرح ايضاً سريال بشرح ايضاً رسانه بشرح ايضاً مناظره بشرح ايضاً اگر بي‌بي‌سي و امثال بي‌بي‌سي چيزي نشان داد ﴿فَتَبَيَّنُوا﴾ براي اينكه شما الآ‌ن مي‌بينيد اينها يك بيّن‌الغي‌ را بيّن‌الرشد مي‌كنند خب جايزه صلح نوبل را بايد به چه كسي بدهند به كسي كه آتش‌افروز و آتش‌بيار معركه است و دست به انفجار دارد و تروريست بين‌الملل دارد و تروريست دولتي دارد و عدّه زيادي را آواره مي‌كند اين بيچاره‌ها كه بارها به عرضتان رسيد اينها در طيّ اين پنجاه, شصت سال در همان اردوگاه به دنيا مي‌آيند درس مي‌خوانند ازدواج مي‌كنند زندگي مي‌كنند مي‌ميرند همان‌جا دفن مي‌شوند آن وقت اين بشر، كساني را كه اينها را به اين روز سياه نشانده به او جايزه صلح نوبل مي‌دهد اين است دنيا! لذا فرمود اگر چيزي شنيديد روزنامه‌اي خوانديد ماهواره‌اي ديديد در اينترنت ديديد در سايتها ديديد ﴿فَتَبَيَّنُوا﴾ اين بحثهاي مربوط به ديروز.
 فرمود: ﴿أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلاَ تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ ٭ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ﴾ آنها حرفهاي كلي و جامع است آن هم نافع است اما اين جزء جوامع‌الكلم است ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾.
 ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ حالا صادرات چطور؟ يك وقت است كه كافر حربي است در ميدان جنگ است البته مالش فيء مسلمين است اما حالا كسي با كشور كفر دارد معامله مي‌كند كم‌فروشي كند گران‌فروشي كند زير و روي جعبه دو گونه باشد خب اين را قرآن نهي كرده فرمود مي‌خواهي ميوه بدهي به كافري به ملحدي به بت‌پرستي زير و رويش يكي باشد درست بفروش ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ كفي بذلك نورا! كافر حربي در ميدان حرب مالش فيء مسلمين است حرفِ ديگر است اما در تجارتها همه اينها مشمول اين اصل است ﴿وَلاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ﴾ عَثوْ و عِيث هر دو به معني فساد است اين ﴿مُفْسِدِينَ﴾ حالِ تأكيدي است ﴿وَلاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾ بعد مي‌فرمايد اين حرفها, حرفهاي تازه نيست حرفهاي همه انبياست اگر قبل از اين نسل, انسانهايي بودند ازدواج نمي‌كردند يا بعد از اين نسل, انسانهايي بيايند ازدواج نكنند حتماً نظير فرشته مي‌مانند مرگ‌پذير نيستند و اگر موجودي باشد كه مرگ‌پذير باشد ناچار است كه نسل را از راه ازدواج حفظ كند تعبير قرآن كريم درباره همسرداري دو مسئله است يكي مسائل اخلاقي و اجتماعي و تعاون و آنها فرمود دو چيز است كه اساس زندگي را حفظ مي‌كند يكي محبّت عاقلانه و يكي رحم و مهرباني عطوفانه اينها دو عنصري‌اند كه زندگي را نگه مي‌دارند آن مسئله جهيزيه و مهريه سهم تعيين‌كننده ندارد هر چه زندگي ساده‌تر, بهتر. فرمود: ﴿خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً [11] اگر دوستي بر اساس غريزه باشد همين كه سن بالا آمده غريزه اُفت كرده خانواده متلاشي مي‌شود چه اينكه غرب همين طور است يا شدّت طلاق و كثرت طلاق همين است اما اگر دوستي بر اساس عقل و دين باشد زندگي هر چه بالاتر مي‌آيد سن بالاتر مي‌آيد محبّت بيشتر مي‌شود غير معصومين(عليهم السلام) دچار لغزش و اشتباه مي‌شوند فرمود هر كدام از دو طرف لغزيدند و اشتباه كردند طرف ديگر فوراً مهربانانه ترميم بكند اين دو اصل است كه خانواده را حفظ مي‌كند ﴿خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ مسكن را مرد بايد تهيه كند ولي سَكينت را به عهده زن گذاشت آرامش منزل, سكينت منزل با توليت زن است مسكن را كه آشيانه است مرد بايد تهيه كند اينها طرز زندگي است اما آن بحث غرايز جنسي و حفظ نسل را در آيه ديگر فرمود: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ﴾ يك مزرعه است اما سعي كنيد ﴿وَقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ [12] به فكر فرزند صالح باشيد درست است ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ﴾ درست است ﴿فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ﴾ اما ﴿قَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ﴾ به فكر فرزند خوب باشيد اين درباره حفظ نسل است، آيات بخشي مربوط به حفظ نسل است بخشي مربوط به اصول خانوادگي است اين اصول را ذات اقدس الهي فرمود ما در درون افراد تعبيه كرديم به وسيله انبيا از بيرون گفتيم اين انبيا آمدند اين چراغ دروني مردم را با بالا كشيدن فتيله مشتعل‌تر و شفاف‌تر كردند كه «يُثيروا لهم دفائنَ العقول» [13] فرمود: ﴿وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ﴾ (يك) ﴿وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ﴾ (دو) جِبلّه يعني ذوي‌الجبلّه, ذوي‌الجبلّه يعني ذوي‌الفطره؛ مي‌گويند اين وصف جبلّي است.
  خدا غريق رحمت كند سيد مرتضي را اين تعبير از ايشان است كه فرمود چرا مي‌گويند فلان وصف جبلّي است اگر وصفي زودگذر باشد عاريه باشد نمي‌گويند جبلّي اگر مثل جَبل اگر مثل كوه باشد به اين آساني از بين نرود (يك) و نگهدار و نگهبان حوزه زندگي انسان باشد (دو) به چنين وصفي مي‌گويند جِبلّي، كار جبل چيست؟ جبل غير از تپه‌هايي است كه در كوير پديد مي‌آيند اين را نمي‌گويند جبل, جبل آن است كه مستحكم باشد ريشه در زمين داشته باشد مانع نوسان و اضطراب زمين باشد (يك) در دل خود معدن بپروراند (دو) همه سرماها و تگرگها و برفها را با سينه بخرد (سه) اينها را در درون خود جاسازي كند به صورت يك چشمه (چهار) از دامنه خود در دشت پراكنده كند (پنج) اينها كار جبل است اگر وصفي در درون ما اين اوصاف خمسه را داشت مي‌شود جِبلّي و اگر وصف زودگذر بود نظير تپه‌هايي كه در كوير در اثر يك گردباد پديد مي‌آيد آن شنها يك جا جمع بشوند اين را نمي‌گويند كوه اين را نمي‌گويند جبل پس وصفي جبلّي است كه در درون ريشه داشته باشد ذات اقدس الهي مي‌فرمايد اين حرفهايي كه من مي‌گويم در درون انسانها ريشه دارد اينها را من خلق كردم ﴿وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ﴾ (يك) «و ذوي الجبلّة الأوّلين» (دو) اين «ذَوي» محذوف است ﴿وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ﴾ يعني صاحبان جبلّه كه اين صاحبان در گذشته بودند يعني گذشته اين طور بود حال هم اين طور است آينده هم همين طور است حرفِ ما تبيين آن طوري است كه در درون شماست ما چيزي بيروني كه تحميل بر شما باشد نگفتيم و نمي‌گوييم اگر گفتيم زن و مرد وضعشان اين است اين مطابق جِبلّت است اگر گفتيم كم‌فروشي و بدفروشي خلاف است اين مطابق جبلّت است اگر گفتيم در اكتيال و كيل يكسان بينديشيد در اتّزان و وزن يكسان بينديشيد بر اساس همين جهت است اين حرفهايي است كه به ديگران هم گفتيم ﴿وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ﴾ اين فرمايش وجود مبارك شعيب(سلام الله عليه) است.
  آنها چه گفتند؟ آنها گفتند تو سه مشكل داري اولاً مسحوري بلكه مُسحَّري جادوشده‌اي, جن‌زده‌اي همين بتها يا غيربتها تَسحير كردند كه «تسحير» قبلاً گذشت صيغه مبالغه است تشديد و كثرت را مي‌رساند مُسحَّر شديدتر از مسحور است (اين يك) ﴿وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا﴾ بشر نمي‌تواند پيغمبر باشد اگر پيغمبري هست بايد مثلاً فرشته باشد (دو) سوم اينكه گمان ما اين است كه تو ـ معاذ الله ـ دروغ مي‌گويي ﴿وَإِن نَّظُنُّكَ﴾ اين «إن» مخفّف از مثقّله است ﴿وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ﴾ پيشنهاد مي‌دهيم اگر راست مي‌گويي پيغمبري يك گوشه از آسمان، بالاي سر ما ساقط بشود حالا يا منظور آسمان است يا ابرهاي بزرگ كه به منزله كوههاست كه خدا در قرآن در سورهٴ مباركهٴ «نور» از اين ابرهاي حجيم فضايي تعبير به كوه كرده فرمود: ﴿وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ [14] ما اين تگرگها را از كوههاي آسماني مي‌آوريم آنچه بالاي سر ماست از او به سماء ياد مي‌شود اين ابرهاي غليظ انباشته را مي‌گويند جَبل, جبل فضايي, كوه فضايي اين يك تعبير رايج عربي هم است ﴿وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ﴾ اين تگرگ را از آنجا مي‌آوريم وگرنه اين هواپيمايي كه رد مي‌شوند بالاي اين كوههاي فضايي هستند.
 فرمود اينها اين‌چنين گفتند ﴿فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾ وجود مبارك شعيب(سلام الله عليه) فرمود: ﴿رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ اولاً تمام كارهاي شما را خدا مي‌داند (يك) درباره آوردن معجزه هم [سخن ما اين است كه] ما رسوليم مأموريم هر وقت خدا اراده فرمود ما مي‌آوريم نفرمود ما نمي‌آوريم ﴿رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ ٭ فَكَذَّبُوهُ﴾ اينها تكذيب كردند يا در اثر تَسحير يا در اثر بشر بودن يا در اثر احتمال دروغ يا در اثر تعجيزي كه داشتند گفت حالا كه اين معجزه را نياوردي مثلاً ـ معاذ الله ـ كاذبي. آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ﴾ ابرهاي سنگيني تلّي از ابر آمده به حيات اينها خاتمه داده با آن باران عذاب بر اينها باريد و حيات اينها خاتمه داد و از چنين روزي تعبير به عظيم فرمود نه از عذابش تعبير به عظيم فرموده باشد قبلاً هم گذشت كه اين مبالغه‌اش بيشتر است يك وقت مي‌فرمايد عذاب عظيم است يك وقت مي‌فرمايد ﴿عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ معلوم مي‌شود آن عذاب به قدري عظيم است كه آن روز را هم عظيم كرده اين تعبير ﴿إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ قوي‌تر از آن است كه بفرمايد «إنّه كان عذاباً عظيما», ﴿عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ٭ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ ٭ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيرُ الرَّحِيمُ﴾.
 «و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 35.
[2] . سورهٴ مطففين, آيات 1 ـ 3.
[3] . سورهٴ مطففين, آيهٴ 7.
[4] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 39.
[5] . سورهٴ بقره, آيهٴ 269.
[6] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129; سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 164; سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[7] . سورهٴ حجرات, آيهٴ 6.
[8] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 82; سورهٴ نمل, آيهٴ 56.
[9] . سورهٴ نساء, آيهٴ 122.
[10] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 166.
[11] . سورهٴ روم, آيهٴ 21.
[12] . سورهٴ بقره, آيهٴ 223.
[13] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 1.
[14] . سورهٴ نور, آيهٴ 43.