درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

91/01/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 52 تا 68 سوره شعراء

 

﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ﴾ ﴿فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ﴾ ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ﴾ ﴿وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ﴾ ﴿وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ﴾ ﴿فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ﴾ ﴿وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ﴾ ﴿كَذلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ ﴿فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ﴾ ﴿فَلَمَّا تَرَاءَي الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَي إِنَّا لَمُدْرَكُونَ﴾ ﴿قَالَ كَلّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾ ﴿فَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنِ اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ﴾ ﴿وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْأَخَرِينَ﴾ ﴿وَأَنجَيْنَا مُوسَي وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ﴾ ﴿ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْأَخَرِينَ﴾ ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ﴾ ﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾

 

جريان موساي كليم(سلام الله عليه) و فرعون در بخشهاي متعدد قرآن كريم آمده آنجايي كه جريان متصل است عطف يك جريان بر جريان ديگر با «فاء» است آنجا كه جريان منفصل است گاهي با «ثمّ» عطف مي‌شود گاهي با «واو» كه براي مطلق جمع است بين جريان مناظرهٴ علمي وجود مبارک موساي كليم با سحره ـ كه تحدّي كرد و آنها خواستند مماثل بياورند و شكست خوردند ـ و جريان خروج از مصر خيلي فاصله است لذا در سورهٴٴ مباركهٴٴ «طه» با «واو» عطف كردند [1] نه با «فاء». در اينجا هم بين جريان حركت موساي كليم (سلام الله عليه) و بني‌اسرائيل از مصر و جريان مناظرهٴ با سحره با «واو» عطف شده است نه با «فاء» كه فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا﴾ آن قصه‌اي كه در سورهٴٴ مباركهٴٴ «اعراف» بود نشان مي‌دهد كه بين جريان مناظرهٴ وجود مبارک موسي (عليه السلام) با سحرهٴ فرعون و اين جريان خروج حضرت خيلي فاصله بود براي اينكه بعد از اينكه فرمود در سورهٴٴ مباركهٴ «اعراف» ﴿وَجَاءَ الْسَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنّا نَحْنُ الْغالِبينَ﴾ [2] اين صحنه را مبسوطاً در سورهٴٴ مباركهٴ «اعراف» نقل مي‌كند بعد جريان عذابهاي گوناگوني كه رود نيل براي بني‌اسرائيل آب گوارا بود براي فرعون خون بود آن ضفادع و آن دم و امثال ذلك كه آيات متعددي بوند اين وسط واقع شده است؛ آيهٴٴ 133 سورهٴٴ «اعراف» اين است: ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُفَصَّلاَتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ﴾ بين جريان مناظرهٴ و جريان خروج موساي كليم (عليه السلام) و بني‌اسرائيل از مصر، اين جريان آيات بيّن اتفاق افتاد كه طوفان بود جراد و آن ملخها مزرعهٴ اينها را از بين مي‌بردند قمّل دامنگير اينها شد ضفادع دامنگير شد اين وسط بود لذا در جريان خروج وجود مبارک موساي كليم از مصر با بني‌اسرائيل و جريان مناظرهٴ با سحره چون خيلي فاصله بود فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا﴾ امّا آنجا كه جريان پشت سر هم هست با «فاء» عطف مي‌كند.

مطلب بعدي آن است كه در بحثهاي قبل گذشت كه وحي الهي گاهي به آن بخش انديشهٴ انسان كامل است گاهي به آن بخش انگيزه همهٴ ما از اين دو بخش برخورداريم با يك بخش مي‌فهميم كه مسئلهٴ تصور تصديق و جزم و قطع و ظن و شك براي اين بخش است. در بخش ديگر تصميم مي‌گيريم كه اراده و عزم و نيّت و اخلاص در آن بخش است اينها با اينكه پيوند عميق دارند ولي در تحليل نهايي هر كدام متولي كار خودش است مثل اينكه چشم و گوش متولّي ديدن و شنيدن هستند دست و پا متولي حركت كردن هستند. در نوبتهاي قبل داشتيم كه اگر دست و پاي كسي بسته باشد و چشم و گوشش باز باشد اين خطر را مي‌فهمد ولي قدرت فرار ندارد عالم بي‌عمل مشكل علمي ندارد يعني كاملاً آيات را مي‌فهمد روايات را مي‌فهمد حلال و حرام را مي‌فهمد امّا آن بخش تصميم و عمل و اراده در اثر اينكه نتوانست در جهاد نفس موفق بشود [ناتوان است] طبق بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) فرمود: «كم مِن عقل اسير تحت هوي امير»[3] اين عقل اسير است يعني اين نيروي اراده كه بايد تصميم بگيرد و كار بكند اين زنجيري است لذا عالماً عامداً خلاف مي‌كند معصيت مي‌كند.

ما يك بخش انديشه داريم كه مرزش كاملاً جداست يك بخش انگيزه داريم كه اراده و نيّت مربوط به آن است كه بخشش جداست. وحي الهي گاهي مربوط به علم است كه حكمي را اِخبار غيبي را جرياني را ذات اقدس الهي به يكي از انسانهاي كامل انبيا ائمّه (عليهم السلام) وحي مي‌فرستد گاهي هم متوجّه بخش عملي اوست تصميم را در قلب او القا مي‌كند اراده را اخلاص را در قلب او القا مي‌كند البته همه اينها حكيمانه است و حساب شده است. اينكه فرمود ما به مادر موسي وحي فرستاديم كه اين كودك را در صندوقچه بگذار و او را بينداز به دريا اين وحي فعل است نه وحي حكم. بارزترين آيه اي كه وحي فعل را مي‌فهماند همان آيهٴٴ ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾[4] است در آن آيهٴ فرمود ما تصميم را فعل را اراده را در قلب اينها القا مي‌كنيم گاهي به انسان علمي ياد مي‌دهد گاهي عمل را و ارادهٴ عملي را در قلب انسان ايجاد مي‌كند؛ دربارهٴ مادر موسي اين‌چنين بود او وحي علمي نبود وحي فعل بود اينجا هم دربارهٴ موساي كليم (سلام الله عليه) دوتا وحي دارد يك وحي علمي دارد يك وحي عملي؛ وحي عملي‌اش اين است كه شما شبانه حركت كنيد وجود مبارک موسي در قلبش اين وحي را يافت كه خداي سبحان اين اراده را در دل او ايجاد كرده اين شبانه تصميم گرفته حركت كند يك وحي علمي هم به آن حضرت فرستاد فرمود شما كه حركت كرديد درباريان فرعون با آن ارتشي كه دارند به دنبال شما راه مي‌افتند ﴿إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ﴾؛ اين ﴿إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ﴾ وحي علمي است. بنابراين اينكه در آيه 52 دربارهٴ موساي كليم فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنْ أَسْرِ﴾ اين وحي فعل است ﴿إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ﴾ وحي علم است يعني به موساي كليم (سلام الله عليه) دوتا فيض رساند يكي بخش عملي كه اراده و تصميم به عهدهٴ آن است كه ما در بخش عملي او تصرّف كرديم به او گفتيم تصميم بگير براي حركت شبانه يكي هم وحي علمي است كه به او گفتيم شما كه حركت كرديد آل‌فرعون به دنبال شما مي‌آيند و حركت مي‌كنند خب وجود مبارک انسان كامل هم كاملاً احساس مي‌كند كه اين انگيزه و اين اراده به وحي الهي در قلبش حاصل شده است همان طوري كه علم غيب را احساس مي‌كنند كه علمي را خدا به وسيلهٴ فرشته يا بلاواسطه در قلب اينها القا مي‌كند ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ﴾

مطلب بعدي آن است كه فرعون عدّه‌اي را به عنوان جمع كردن ارتش فرستاده يك بخش براي اين است كه معلوم بشود اينها كدام طرف حركت كردند هيچ احتمال نمي‌دادند كه اينها به طرف درياي احمر حركت كنند مستحضريد كه رود نيل رود بزرگي است كه البته قابل كشتيراني است منظور موسي(عليه السلام) و همراهان موسي اين نبود كه اينها از نيل بگذرند چون هر دو طرف نيل در تحت سلطهٴ فرعون بود اينها خواستند از بحر احمر همان درياي قلزم بگذرند چون خواستند از درياي احمر بگذرند تعبير به مشرقين مي‌تواند دو معنا را به ذهن بياورد يكي همان كه در بحث ديروز گذشت ﴿فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ﴾ يعني صبح كه شد آل‌فرعون به دنبال اينها راه افتادند تا اينها را دستگير كنند اين مُشرِق يعني «دخل في شروق الشمس» يا نه مُشرِق يعني كسي كه به طرف شرق حركت مي‌كند موساي كليم (سلام الله عليه) و همراهان ايشان از درياي قلزم از بحر احمر گذشتند به شرق رسيدند چون درياي احمر در شرق مصر است و صحراي شام و بخش اردن و اينها هم در شمال شرقي مصر است به اين معنا مشرقين يعني به طرف شرق حركت كردند و هيچ احتمال نمي‌دادند كه موساي كليم (سلام الله عليه) با همراهانشان بيايند كنار درياي قلزم براي اينكه آنجا جا براي نجات و فرار نبود.

اينكه فرمود: ﴿فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ﴾ براي اينكه معلوم بشود راهشان كدام طرف است كه حركت كنند بعد ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ﴾ ﴿وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ﴾ كه اين در بحث ديروز روشن شد امّا ﴿وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ﴾ اين ناظر به هوش سياسي خودشان و پيروان خودشان و مسئولان خودشان است كه ما يك انسان خردمدار و تيزهوش هستيم بالأخره هم مي‌فهميم اينها كجا رفتند هم مي‌توانيم اينها را بازداشت كنيم و وجود مبارک موساي كليم از همان اوّل فرمود اين بني‌اسرائيل را آزاد كن كه ما برويم به جايي كه تحت سلطهٴ تو نباشيم. خب اين ﴿إِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ﴾ ما مردم تيزهوش هستيم از خطر برحذريم از اينكه كسي بخواهد عليه ما توطئه كند برحذريم اين خودش و درباريانش و همهٴ پيروانش را شامل مي‌شود.

عمده اين اشكال است فرمود: ﴿فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ﴾ خب خداي سبحان همان‌طوري كه يك وحي هدايتي علمي و عملي خاص نسبت به اوليا دارد يك القائات زيانبار هم نسبت به دشمنان دارد حالا آنكه خداي سبحان يك القای زيانباري به دشمنان دارد به وسيلهٴ هر نيرويي كه باشد صادق است چون مبدأ اصليش خداست فرمود ما به اينها دستور داديم از اين باغها و گلستانها و بوستانها كه تهيه كرديد از اينجا فاصله بگيريد ما اينها را بيرون كرديم در حالي كه اينها خودشان تصميم گرفتند معلوم مي‌شود كه آن خداي سبحان قلب موساي كليم را در مسير هدايت با اراده تأمين كرد قلب فرعون و فرعونيان را در مسير سقوط و هلاكت هدايت كرده است.

 

پرسش: حاج آقا ممكن است حاشرين همان بلعم باعورا را ... و از جنت و نعيم مثلا اسم اعظم اينها را خارج کردند؟

پاسخ: ممكن است حالا با عناوين مختلف ولي سياق آيات اين است كه تمام نيروها را اينها جمع كردند يك عدّه که رفتند حاشر بودند يعني جامع بودند آن محشورها نيروهاي نظامي بودند آن نيروهاي نظامي را يك عدّه به ‌عنوان حاشر و جامع رفتند از گوشه كنار مملكت آوردند تا با فشار، بني‌اسرائيل را در مصر نگه ‌بدارند. خب ﴿فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ﴾ ﴿وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ﴾ ﴿كَذلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ تمام اين پيچيدگيها در اين جمله است فرمود ما فرعون و فرعونيان را از اين تشكيلات سلطنتي بيرون آورديم از آن باغ و راغ و كاخ بيرون آورديم اينها را به هلاكت رسانديم و اين سرزمين مصر را به بني‌اسرائيل ارث داديم آيا اين بني‌اسرائيل دوباره از بحر احمر برگشتند آمدند وارد مصر شدند چه وقت آمدند چطور شد آمدند. اگر آيهٴٴ محل بحث نظير آيهٴ سورهٴٴ مباركهٴ «دخان» بود كه اينجا مشكلي نداشت. در سورهٴٴ مباركهٴ «دخان» بعد از جريان هلاكت فرمود ما اين سرزمين را به عده‌اي ارث داديم؛ آيهٴٴ 24 به بعد سورهٴٴ مباركهٴ «دخان» اين است: ﴿وَاتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً﴾ اين دريا زير دست شما نرم است به صورت عادي از اين مي‌گذريد ﴿إِنَّهُمْ جُندٌ مُغْرَقُونَ﴾ شما به آساني از درياي احمر مي‌گذريد اينها غرق مي‌شوند بعد فرمود: ﴿كَمْ تَرَكُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ﴾ ﴿وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ﴾ ﴿وَنَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ﴾ ﴿كَذلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِينَ﴾ خب اين چيز شفاف روشني است محذوري ندارد يعني آل‌فرعون اينها به هلاكت رفتند ما همهٴ اين امكانات را به يك عدّهٴ ديگر ارث داديم خب ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ﴾[5] اين مشكلي ندارد چون قوم ‌آخرين معلوم نيست چه كساني هستند امّا آيهٴٴ محل بحث سوال برانگيز است آيا بني‌اسرائيل دوباره از سرزمين سينا يا از شام يا از فلسطين و امثال ذلك برگشتند آمدند مصر [ و ] مالك آن امكانات شدند يا نه اگر خواستند برگردند يقيناً با معجزه برنگشتند آنجا جاي كشتيراني بود درياي قلزم بحر احمر همان كشتيراني بود كه در سورهٴٴ مباركهٴ «كهف» بحثش گذشت وجود مبارک موسي و خضر (سلام الله عليهما) كه خواستند به آن مجمع البحرين برسند و سوار كشتي شدند و وجود مبارک خضر (سلام الله عليه) كشتي را سوراخ كرد بعد فرمود: ﴿و كانَ وراءَهُم مَلِكٌ يَأخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ غَصبا﴾[6] معلوم مي‌شود اين بحر قلزم جاي كشتيراني بود به صورت عادي، عدّه‌اي كارگرهاي اين كشتي بودند يك عدّه از راه كشتي كه وسيلهٴ نقليه بود تغذيه مي‌كردند كه فرمود: ﴿أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا﴾[7] همان‌طور كه كسي يک اتوبوس دارد كرايه مي‌دهد يك تاكسي دارد كرايه مي‌دهد اينها هم يك كشتي داشتد كرايه مي‌دادند و از همين راه ارتزاق مي‌كردند كشتيراني در بحر قلزم يك امر رايجي بوده است وجود مبارک موسي و خضر (سلام الله عليهما) هم سوار اين كشتي شدند از بحر قلزم گذشتند نه از رود نيل، پس رواج داشت جريان كشتيراني در بحر قلزم اينكه بني‌اسرائيل دوباره به مصر آمده باشند [يا نه] بايد شما آقايان تحقيق كنيد اين مربوط به كشتيراني و اينهاست اينها هم بخشهاي ماندهٴ تفسير است كه شما يكي از شما بزرگواران مي‌توانيد پايان نامهٴ تحصيلاتيتان را در همين زمينه بنويسيد و اين سهم تعيين‌كننده دارد، بالأخره اين بني‌اسرائيل در اين خاورميانه چه جايگاهي داشته‌اند اينها اصلاً مالك فلسطين و غزّه بودند يا اينها مثل مسلمانهايي كه اهل فلسطين و غزّه‌اند آنجا بودند منتها اينها اسلام نياوردند ديگران اسلام آوردند نمي‌شود گفت كه شما را بايد از اين سرزمين بيرون بكينم بارها مثال زده مي‌شد مثل اينكه زرتشتيها ديگر حق ندارند به ما بگويند شما از ايران بيرون برويد خب ما هم در اين سرزمين بوديم هزارها سال قبل پدران ما اهل تشخيص بودند اسلام را با ولايت پذيرفتند ما شديم شيعه اهل‌بيت (عليهم السلام) شما همچنان زرتشتي هستيد ما همه ايراني بوديم ديگر اينجا خانهٴ ماست ديگر زرتشتي نمي‌تواند به ما بگويد شما از اينجا برويد بيرون هرگز اسرائيل حق ندارد كه كسي را از سرزمينش بيرون كند چون جاي آنهاست آنها اگر به صورت يك پايان‌نامه باشد بالأخره حرف روز است و انسان دستش بازتر است.

بعد فرمود: ﴿فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ﴾ كه مشرقين به دو معنا احتمال داده شد يكي در بحث ديروز يكي در بحث امروز؛ مشرقين يعني «دخلوا في شروق الشمس» وقتي كه آفتاب طلوع كرد اينها راه افتادند يا نه مشرقين يعني به طرف شرق حركت كردند پس اين دريا منظور رود نيل نيست آن درياي احمر و بحر قلزم است و بحر قلزم درياي احمر در شرق مصر قرار دارد اينها عازم شمال شرقي مصر بودند يعني سرزمين سينا سرزمين شام سرزمين اردن سوريه اين قسمتها.

خب بعد فرمود اينها حركت كردند ﴿فَلَمَّا تَرَاءَي الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَي إِنَّا لَمُدْرَكُونَ﴾ هرگز فرعونيان فكر نمي‌كردند اينها مي‌آيند ساحل درياي قلزم خب اينجا براي چه چيزي بيايند اينجا كه راه فرار نيست ديگر نمي‌دانستند كه عنايت الهي بر اين هست كه اينها از دريا بگذارند اينها را در ساحل ديدند از دور آل‌فرعون بني‌اسرائيل را ديدند و بني‌اسرائيل هم از دور الآن ‌فرعون را ديدند گفتند ﴿إِنَّا لَمُدْرَكُونَ﴾ اينها مي‌آيند ما را مي‌گيرند، فرمود: ﴿كَلّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾ معيّت قبلاً هم گذشت كه سه بخش دارد يك معيّت مطلق و عام است كه در سورهٴٴ مباركهٴ «حديد» بيان كرد فرمود: ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[8] هر جا باشيد ذات اقدس الهي به شما احاطه دارد؛ يك معيّت خاصه است كه براي مومنين است ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا﴾[9] اين يك معيّت ويژه است؛ يك معيّت تهديدي و انتقامي است كه ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾[10] اينجا وجود مبارک موسي (سلام الله عليه) فرمود: ﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾ اين يك معيّت ويژه است كه با اين معيّت، خدا با هر كسي نيست مثل كلام الهي خدا يك تكلّم عمومي دارد كه كلّ نظام كلام اوست قرآن كلام اوست با همه حرف مي‌زند ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾[11] مي‌گويد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾[12] مي‌گويد ﴿يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ﴾ [13] مي‌گويد اينها هست اين مطلق تكلّم است يك تكلّم تشريفي است كه ﴿وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَي تَكْلِيماً﴾ و مانند آن، اين تكلّم تشريفي از كفّار سلب شده است كه فرمود: ﴿لاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَومَ الْقِيامَة﴾[14] خداي سبحان هرگز تكلّم تشريفي با او ندارد اگر هم گفتگو داشته باشد تحقيري است ﴿قَالَ اخْسَئُوا﴾[15] و امثال ذلك است وگرنه تكلّم تشريفي نيست اينجا هم كه فرمود: ﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾ اين معيّت ويژه است كه معيّت با هدايت است. بعد فرمود: ﴿فَأَوْحَيْنَا﴾ حالا اينجا با «فاء» عطف كردند براي اينكه اينجا ديگر فاصله‌اي نيست اينجا بعد از اينكه حركت كردند آمدند ساحل بحر قلزم فرمود ما به موساي كليم دستور داديم كه عصا را بزن اين وحي فعل است ما همان‌طوري كه يك علم حصولي شفاف داريم مثل اينكه الآن روز است ما در روز بودن شك نداريم يك علم شهودي شفاف داريم اگر كسي تشنه است اين عطش را مي‌يابد نه مي‌فهمد كسي كه گرسنه است اين گرسنگي را مي‌يابد نه بفهمد كسي كه درد دارد اين درد را با علم شهودي درك مي‌كند نه به علم حصولي وقتي به مطب طبيب رفت گفت دندانم درد مي‌كند يا سرم درد مي‌كند طبيب به اين درد، علم حصولي دارد ولي مريض به درد، علم شهودي دارد خب اگر كسي دندانش درد مي‌كند دستش درد مي‌كند اين درد را مي‌يابد ديگر اين ديگر شك ندارد اين درد است ديگر. گاهي انسان علم شهودي دارد و هيچ ترديدي هم ندارد آنچه را كه انسان كامل به وسيلهٴ وحي درك مي‌كند با علم شهودي است و هيچ ترديدپذير هم نيست ما علم شهودي غير قابل ترديد فراوان داريم اصل علم ما همان علم شهودي است ما علم حصولي را بعد ياد مي‌گيريم ما اوّل سيري و گرسنگي را ترس را درد را نشاط را سلامت را غم و غصّه را اينها را در دوران كودكي با خودمان داريم اينها علم شهودي ماست ما هيچ ترديدي نداريم بعد از اينها به علم حصولي تعبير مي‌كنيم مي‌گوييم دستم درد مي‌كند دندانم درد مي‌كند من تشنه‌ام من گرسنه‌ام كسي كه اينها را مي‌شنود علم حصولي پيدا مي‌كند يا ما آن علوم شهودي را تبديل به علوم حصولي مي‌كنيم خودمان مفهوم‌سازي مي‌كنيم مي‌شود علم حصولي وگرنه آن اصلش علم حضوري است وجود مبارک موساي كليم اراده را در خودش يافت كه خداي سبحان به او مي‌گويد اين عصا را بزن به دريا اين را مي‌يابد بدون كمترين ترديد با علم شهودي نه علم حصولي و ترديد‌پذير هم نيست ما از اين علم شهودي غير قابل ترديد فروان داريم منتها در محدودهٴ خودمان است گرسنه‌ايم سيريم تشنه‌ايم درد داريم نشاط داريم يا ترس داريم اينها همه علم شهودي است ديگر كه ما اوّل با مشهودات روبه رور هستيم بعد مشهودات ما علوم حضوري ما تبديل مي‌شود به علوم حصولي وجود مبارک موساي كليم (سلام الله عليه) بالوجدان يافت كه خداي سبحان مي‌گويد عصا را بزن ديگر ترديد ندارد اين چيز شك‌پذير هم نيست كه آن كسي كه دريا را آفريد دريا را هم مورد قهر خود قرار مي‌دهد ﴿فَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنِ اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ﴾ اين درياي قلزم را اين بحر احمر را تو با عصا بشكاف اين شد شق البحر خب وجود مبارك موساي كليم هم اين كار را كرد دريا هم شكافته شد ﴿فَانفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرقٍ كالطَّودِ العَظيم﴾ كه در بحث ديروز گذشت وقتي كه اين جادّهٴ خاكي در دريا پيدا شد يك سد آبي از دو طرف شد آبهاي رفته رفته آبهاي نيامده ايستاد به صورت كوچه‌اي شد اينها از اين راه كه به صورت جادّهٴ خشك شد عبور كردند ﴿فَاضرِب لَهُم طَريقًا فِي البَحرِ يَبَسًا﴾[16] يعني جادهٴ خشك ـ اينها از آن جادّه خشك عبور كردند بعد فراعنه هم خيال مي‌كردند اين دريا براي آنها هم جادهٴ خشك خواهد بود ذات اقدس الهي اينها را هم تحريك كرده بياورد تا اينها را وسط دريا بعد غرقشان كند فرمود: ﴿واَزلَفنا ثَمَّ الآخَرين﴾

اينها خيال كردند که اين دريايي كه كوچه شده و جادّهٴ خاكي شده براي اينها هم جادّهٴ خاكي است اينها آمدند، تا آن آخرين نفري كه تابع حضرت موساي كليم بود وقتي از دريا گذشت اين آبهايي كه روي هم انباشته شده ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ اليَمِّ ما غَشِيَهُم﴾[17] فرمود: ﴿وَاَزلَفنا ثَمَّ الآخَرين﴾ بعد ﴿وَأَنجَيْنَا مُوسَي وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ﴾ هيچ كدام از بني‌اسرائيل آسيب نديدند ﴿ثُمَّ اَغرَقنَا الآخَرين﴾ وقتي كه فاصله شد اينها كاملاً از دريا گذشتند و آخرين نفر آل‌فرعون هم وارد اين دريا شد همهٴ اينها كه در دريا بودند ﴿أَغْرَقْنَا﴾ اين يك فاصله مي‌خواهد براي اينكه اين جمعيت زياد تا همهٴ اينها وارد اين جادّهٴ خاكي دريا بشوند خب طول مي‌كشد همهٴ اينها آمدند وقتي همهٴ اينها آمدند دستور رسيد كه اين امواج فرو بريزد و همهٴ اينها را فرو ببرد ﴿وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْأَخَرِينَ﴾ ﴿وَأَنجَيْنَا مُوسَي وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ﴾ ﴿ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْأَخَرِينَ﴾ ديگران را ما غرق كرديم و چيزي از آنها نمانده.

 

پرسش: اگر بحر احمر بوده که جريانی در آنجا نيست.

پاسخ: چرا وقتي كه آبهايش سد شده اين آبي كه مي‌ريزد خب روي آبهاي ديگر حركت مي‌كند ديگر. اين درياي احمر اگر به حال عادي باشد جريان ندارد امّا وقتي كه بخش وسيعي حالا گفتند دوازده‌ كوچه شده[18] حالا آن ديگر به بحث روايي مربوط است اين آب بالا مي‌آيد، بعد مي‌ايستد اين به صورت يك سدّ آبي مي‌ايستد موج پنجاه متري شصت متري كمتر و بيشتر هست تمام اين وسط بايد جادّه خاكي باشد كه اينها تا آن آخرين نفر بيايند آن ‌وقت اين موج عظيم وقتي كه فرو مي‌ريزد حركتي هست.

 

خب عمده اين است كه فرعونيها هيچ فكر نمي‌كردند كه اينها مي‌آيند ساحل بحر قلزم براي اينكه اينجا جا براي فرار نيست همان‌طوري كه خود بني‌اسرائيل مي‌گفتند الآن ما بين دو خطر قرار داريم جلو غرق است و پشت‌سر ارتش جرّار فرعون. وجود مبارک موساي كليم فرمود: ﴿كَلاّ اِنَّ مَعِي رَبّي سَيَهدين﴾ خود آل‌فرعون هم هرگز فكر نمي‌كردند كه بني‌اسرائيل به طرف بحر قلزم، درياي احمر حركت مي‌كنند مي‌گفتند خب راه نيست خب در اين قسمت فرمود: ﴿وَاَزلَفنا ثَمَّ الآخَرين﴾

بخشي از اينها در سورهٴٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت بخشي هم در سورهٴٴ مباركهٴ «طه»؛ در سورهٴٴ مباركهٴ «اعراف» از آيهٴ 103 اين قصه شروع مي‌شود ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَي بِآيَاتِنَا إِلَي فِرْعَوْنَ وَمَلَائِهِ﴾ چند بخش و جريان را در سورهٴٴ مباركهٴ «اعراف» پشت سر هم ذكر مي‌كند مبارزهٴ حضرت با سحره را ذكر مي‌كند پذيرش ايمان سحره را هم ذكر مي‌كند آن گاه اعتراضي كه فرعون به وجود مبارک موساي كليم داشت كه ﴿إِنَّ هذَا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا﴾[19] اين هم در سورهٴٴ مباركهٴ «اعراف» مبسوطاً گذشت. درباريان ‌فرعون هم به او گفتند شما اگر به موسي مهلت بدهي اين دين شما را كه همان آيين وثنيت و بت‌پرستي است برمي‌دارد ﴿يَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ﴾[20] لذا تصميم گرفتند وجود مبارک موساي كليم را از بين ببرند. اين وسطها چندين معجزه وجود مبارک موساي كليم از ذات اقدس الهي درخواست كرد يا بدون درخواست ‌آن حضرت خدا انجام داد كه بلكه آ‌ل‌فرعون نجات پيدا كنند؛ آيهٴ 130 سورهٴٴ مباركهٴ «اعراف» اين بود كه ﴿وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ﴾ «سنه» همان فقر و تنگدستي و قحطي در چند سال ﴿وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ﴾ بعد غير از آنها ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ﴾ [21] اينها هيچ كدام اثر نكرده چون اثر نكرد ﴿فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ﴾ «يم» هم آن جاي پرآب را مي‌گويند ﴿بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ﴾ ﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا﴾[22] در ذيل اين آيهٴ سورهٴٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت كه احتمال اينكه اين مستضعفين همان بني‌اسرائيل باشند كه دوباره برگشته باشند مدّتی به مصر هست براي اينكه آنجا جاي كشتيراني بود ديگر نمي‌شود گفت به اينكه بار اوّل را با معجزهٴ موسي آمدند بار دوم را چگونه برگشتند جاي كشتيراني بود اگر اين آيه بود يعني آيهٴٴ سورهٴٴ مباركهٴ «اعراف» كه فرمود: ﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ﴾ و آيهٴٴ محل بحث كه دارد ﴿وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ كه اينها هماهنگ هستند اگر اين دو آيه بود بايد پاسخ داده بشود كه چگونه بني‌اسرائيل دوباره آمدند سرزمين مصر را گرفتند ولي اگر برابر سورهٴٴ مباركهٴ «دخان» باشد آنجا فرمود: ﴿وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِينَ﴾ [23] ممكن است يك ملّت ديگر باشند امّا اينكه فرمود: ﴿وَاَورَثنَا القَومَ الَّذينَ كانوا يُستَضعَفونَ﴾ اين ﴿كانوا يُستَضعَفونَ﴾ همين بني‌اسرائيل بودند ديگر ﴿مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَي عَلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا﴾[24] اين هم تأييد مي‌كند يعني آيهٴٴ سورهٴٴ «اعراف» مشابه آيهٴ محل بحث سورهٴٴ «شعراء» است كه سرزمين مصر را بني‌اسرائيل آمدند گرفتند.


[1] طه/سوره20، آیه77.
[2] اعراف/سوره7، آیه113.
[3] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص506.
[4] انبیاء/سوره21، آیه73.
[5] اعراف/سوره7، آیه128.
[6] کهف/سوره18، آیه79.
[7] کهف/سوره18، آیه79.
[8] حدید/سوره57، آیه4.
[9] نحل/سوره16، آیه128.
[10] نحل/سوره16، آیه128.
[11] بقره/سوره2، آیه21.
[12] بقره/سوره2، آیه104.
[13] کافرون/سوره109، آیه1.
[14] آل عمران/سوره3، آیه77.
[15] مؤمنون/سوره23، آیه108.
[16] طه/سوره20، آیه77.
[17] طه/سوره20، آیه78.
[18] تفسير القمي، القمي، علي بن ابراهيم، ج2، ص122.
[19] اعراف/سوره7، آیه123.
[20] اعراف/سوره7، آیه123.
[21] اعراف/سوره7، آیه133.
[22] اعراف/سوره7، آیه137.
[23] دخان/سوره44، آیه28.
[24] اعراف/سوره7، آیه137.