درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

90/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 52 تا 58 سوره فرقان

 

﴿وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَّذِيراً﴾ ﴿فَلا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً كَبِيراً﴾ ﴿وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخاً وَحِجْراً مَّحْجُوراً﴾ ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيراً﴾ ﴿وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَنفَعُهُمْ وَلاَ يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَي رَبِّهِ ظَهِيراً﴾ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَنَذِيراً﴾ ﴿قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَي رَبِّهِ سَبِيلاً﴾ ﴿وَتَوَكَّلْ عَلَي الْحَيِّ الَّذِي لاَ يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَي بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً﴾

 

چون سورهٴ مباركهٴ «فرقان» در مكه نازل شد و مسئله وحي هم از مسائل محوري سوَر مكّي بود در آيه 51 فرمود: ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَّذِيراً﴾ اگر خدا مي‌خواست مي‌توانست براي هر محلّي يك پيامبري اعزام بكند لكن وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را براي كلّ اين منطقه مبعوث كرد و بار سنگين را روي دوش آن حضرت قرار داد فرمود بار تو سنگين است ما اگر مي‌خواستيم مي‌توانستيم ولي شأنيّت تو، شخصيّتي كه به تو داديم باعث شده است كه آن بار سنگين را روي دوش تو بگذاريم كه كلّ اين منطقه به رسالت تو احيا بشود لذا بايد يك جهاد كبير بكني يك جهاد سنگين بكني هم جهاد فرهنگي سنگين‌تر از جهاد نظامي است هم وسعت حوزه مسئوليّت تو باعث جهاد كبير است لذا فرمود: ﴿وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً كَبِيراً﴾ منظور از اين جهاد نمي‌تواند جهاد نظامي باشد زيرا اين سور‌ه در مكه نازل شده است در مكه سخن از جهاد نبود حكومتي تشكيل نشده بود نيروهاي نظامي در اختيار نداشتند تا بتوانند جهاد كنند فقط يا در تقيّه بودند يا صبر و بردباري و مظلوميّت به سر مي‌بردند و اگر اين سور‌ه در مدينه نازل مي‌شد ممكن بود ناظر به جهاد نظامي باشد بنابراين طبق اين دو قرينه‌اي كه هست يكي اينكه مناسب با آن آيه ﴿لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَّذِيراً﴾ است (يك) و از طرفي هم در مكه جا براي جهاد نظامي نبود (دو) معلوم مي‌شود كه منظور از اين جهادِ كبير، تحمّل تبليغ دشوار تعليم دشوار و تزكيه دشوار است ﴿وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً كَبِيراً﴾

مطلب ديگر اين است كه ذات اقدس الهي چند كار را در عالم انجام مي‌دهد بعضي از كارهاست كه مخصوص اوست احدي توان آن را ندارد چه اينكه بعضي از اشخاص‌اند كه مخصوص به سِمتهايي هستند كه ديگران فاقد آن ارزش و سِمت‌اند. خداي سبحان انبيا را مبعوث مي‌كند به وسيله آنها ائمه(عليهم السلام) را مشخص مي‌كند كه اين كار مخصوص خداي سبحان است افرادي هم در اثر داشتن عصمت، شايسته دريافت نبوّت و رسالت و امامت‌اند كه اين هم بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[1] در اختيار خداي سبحان است و گروه مخصوصي به عنوان مبدأ قابلي. معجزاتي هم خداي سبحان به انبيا و اوليايش عطا كرده است كه اين معجزات هم مخصوص ذات اقدس الهي است راه فكري ندارد جزء علوم نيست ـ جزء علوم نيست يعني جزء علوم نيست! ـ نمي‌شود ياد گرفت اين كار را انجام داد به قداست روح وابسته است ممكن نيست كسي ساليان متمادي درس بخواند بتواند مرده را زنده كند يا با يك سورهٴ مباركهٴ «حمد» بيماري را درمان كند يا ابرص و اكمه و اعما را درمان كند اين‌چنين نيست اينها راه فكري ندارد راه درس و بحث و موضوع و محمول و عرض ذاتي و اينها نيست به قداست روح وابسته است مثل اينكه پيوندهاي نسبي با درس و بحث نيست اگر زيد پسر عمرو است ديگر پسر عمرو است كسي نمي‌تواند با درس و بحث پسر عمرو بشود اين راه فكري ندارد يك پيوند خارجي است جريان معجزات هم از همين قبيل است اما به استثناي اين امور، كارهاي عادي كه ذات اقدس الهي انجام مي‌دهد اين راه تعليم هم هست يعني به وسيله نسيم كم كم باد توليد مي‌شود بعد ابر توليد مي‌شود ابر نكاح مي‌شود در اثر تناكح ابرها بعضي از ابرها تلقيح شده باردار مي‌شوند رسالتي پيدا مي‌كنند بر منطقه‌اي ببارند گياه برويانند گياه را به ثمر برسانند اينها همه كارهاي علمي است ذات اقدس الهي اين كارها را مرتب انجام داده و مي‌دهد در آيات الهي اينها را مشخص مي‌كند بشر را هم دعوت مي‌كند كه اينها را ياد بگيريد مثل اين انجام بدهيد و انجام مي‌دهند اين‌چنين نيست كه اينها ممنوع باشد بلكه اينها راهنماييهاي الهي است پس اگر سلولهاي بنيادي مطرح شد يا ميوه‌هاي گلخانه‌اي مطرح شد همه اينها برگرفته از نظام خلقت است نه نظام طبيعت و خداي سبحان اين كارها را به بشر آموخت.

اما در جريان بحر غالباً آبهاي دريا شور است اگر منظور از اين بحر همان دريا باشد بايد كشف كرد آن دريايي كه دو قسمت است يك قسمت آب شيرين دارد يك قسمت آب شور كدام است اگر منظور از اين بحر آن نهر بزرگ باشد كه اين نهرهاي بزرگ را هم بحر تعبير مي‌كنند نظير رود نيل كه در كلمه بحر هم بر او اطلاق شده است اگر اين باشد رودخانه شيرين هست در عالم كم نيست اما بحر باشد بايد جستجو كرد كه بحر شيرين كدام است يعني كدام دريايي است كه يك مقدارش شيرين است يك مقدارش شور و اما آن برزخ و حاجز، مرئي نيست هر كدام از دو طرف به يكديگر مي‌گويند ﴿حِجْراً مَّحْجُوراً﴾ يعني نزديك ما نيا نظير آنچه در آيه 22 همين سورهٴ «فرقان» گذشت كه ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ لاَ بُشْرَي يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً﴾ چون آن ملائكه عذاب را كه مي‌بينند مي‌گويند نزديك نياييد ما از شما به خدا پناه مي‌بريم اين ﴿حِجْراً مَّحْجُوراً﴾ يعني نزديك ما نياييد اينجا هم كلّ واحد از اين دو بحر به ديگري مي‌گويند ﴿حِجْراً مَّحْجُوراً﴾ آن برزخ هم حاجز است.

خب ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً﴾ اينها را ذات اقدس الهي معجزه ندانست اينها را جزء علوم عادي دانست كه به ديگران هم ياد مي‌دهد كه پيوندهاي نسبي باشد پيوندهای سببي باشد مصاهره باشد ﴿وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيراً﴾ كه اشاره شد همان طوري كه در سرفصل اين بخش از آيات پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را مخاطب قرار داد فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾[2] اينجا هم در پايان اين بخش فرمود: ﴿وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيراً﴾ بعد مي‌فرمايد در برابر اين همه نِعم و ادلّه توحيدي يك عدّه بتها را مي‌پرستند كساني را و اشيائي را مي‌پرستند كه آنها نه نافع‌اند و نه ضارّ عبادت آنها زيان‌بار است ولي معبود نه ضارّ است نه نافع ﴿وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ معبودي را كه آن معبود نه نافع است نه ضارّ ولي عبادت آنها ضارّ است چون شرك است.

مسئله نفع و ضرر به لحاظ غالب مردم است غالب مردم كه عبادت مي‌كنند يا «خوفاً من النار» است يا «شوقاً إلي الجنّة» آن اوحدي از بندگان الهي‌اند كه «حبّاً»[3] و «شكراً»[4] و ذكراً معبود را عبادت مي‌كنند وگرنه غالب مردم يا براي ترس از جهنم است يا براي شوق به بهشت به همين مناسبت هم سِمت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به عنوان بشير و نذير ذكر كرد و ذكر مي‌كند چه اينكه در آيه 56 همين سور‌ه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَنَذِيراً﴾ پس توده مردم عبادتشان يا در اثر شهوت است يا در اثر غضب; يا در اثر غضب هست كه مي‌خواهند از خود دفاع كنند و خطر را دفع كنند «خوفاً من النار» عبادت مي‌كنند يا در اثر شهوت و جاذبه نعمتهاي بهشت خدا را عبادت مي‌كنند يا «شوقاً إلي الجنّة» است كه با تبشير هماهنگ است يا «خوفاً مِن النار» است كه با انذار هماهنگ است اين كارِ غالب مردم است كم‌اند بندگاني كه لله خالصاً و «حبّاً» و ذكراً و «شكراً» و فكراً عبادت كنند بنابراين عبادت توده مردم يا براي دفع خطر است يا جلب منفعت.

ذات اقدس الهي هم به مشركان مي‌فرمايد عبادت بتها نه دافع خطر است (يك) نه جالب منفعت است (دو) يعني آن معبودها نه براي شما خطري را دفع مي‌كنند نه منفعتي را جلب مي‌كنند بلكه عبادت آنها جز ضرر چيز ديگر نيست لذا مي‌فرمايد: ﴿وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَنفَعُهُمْ﴾ اگر شما بخواهيد براي شوق عبادت كنيد ﴿وَلاَ يَضُرُّهُمْ﴾ اگر بخواهيد براي خوف عبادت كنيد لكن عبادت اينها سبب ورود در جهنم است براي اينكه شما داريد عليه دين تلاش و كوشش مي‌كنيد ﴿وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَي رَبِّهِ ظَهِيراً﴾ ذات اقدس الهي چون غنيّ محض است و قدير صِرف نه نيازي به كمك دارد و نه مي‌شود به او آسيب رساند يا به او كمك كرد دين او مكتب او راه او آسيب‌پذير است يعني كسي مي‌تواند آسيبي ايجاد كند چند صباحي مانع ديگران بشود كه راه خدا را طي نكنند همان طوري كه نصرت دين خدا فرض دارد كه ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ﴾[5] ، ﴿وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ﴾[6] آسيب رساندن به دين خدا هم فرض دارد گرچه سرانجام ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[7] [8] پايان كار به سود اهل تقواست ولي كسي ممكن است چند روزي جلوي پيشرفت دين را بگيرد همان طوري كه نصرت دين خدا رواست يعني ممكن است ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ﴾ رواست آسيب رساندن به پيشرفت دين خدا هم ممكن است يعني محال نيست لذا فرمود: ﴿وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَي رَبِّهِ ظَهِيراً﴾ يعني «علي دينه و علي مكتبه ظهيرا» ظَهير يعني پشتوانه و پشتيبان برخيها پشتيبان و پشتوانه حقّ‌اند برخيها پشتيبان و پشتوانه باطل‌اند كافر پشتوانه و پشتيبان باطل است كه عليه دين تلاش و كوشش مي‌كند.

پس اين آيه چند نكته را به همراه دارد يكي اينكه عبادت يا خوفاً است كه عبادت بتها از اين قبيل نمي‌تواند باشد چون بتها ضارّ نيستند يا شوقاً إلي المنفعه است كه عبادت بتها نمي‌تواند چنين باشد زيرا بتها نافع نيستند ولي عبادت اينها جز ضرر چيز ديگر نيست چون انسان مي‌شود كافر و همين انسانِ كافر با بت‌پرستي‌اش عليه دين دارد پشتوانه تأمين مي‌كند يا پشتيبان مي‌شود ﴿وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَي رَبِّهِ ظَهِيراً﴾ آن‌گاه فرمود جهنمي هست قيامتي هست حسابرسي هست چند روزي اينها ممكن است ميدان‌دار باشند و تو كه رسول خدا هستي سِمت تو جز تبشير و انذار نيست نه وكيل بر آنها هستي نه وكيلِ عليه اينها هستي [9] كه اينها را سركوب كني، ‌نه مُصيطر بر اينها هستي [10] كه سركوب كني، نه جبّار بر اينها هستي [11] كه طبق اين سه طايفه آيه كه قبلاً خوانده شد سلطه‌اي نداري دين هم اينها را آزاد گذاشته در نظام تكوين نه در نظام تشريع، در نظام تشريع جا براي آزادي نيست وگرنه مي‌شود اباحه‌گري، واجباتي هست محرّماتي هست حدودي هست فرمود: ﴿مَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِكَ﴾ [12] كذا و كذا يك مرزبندي هست و مانند آن، اما در نظام تكوين، انسان آزاد است چون همين آزادي باعث كمال است و شما جلوي آزادي تكويني آ‌نها را نمي‌تواني بگيري (يك) مسئوليت شما هم بيش از تبشير و انذار نيست (دو) ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَنَذِيراً﴾ ولي با مردم خردمندانه و عاقلانه اين مطالب را در ميان بگذار بگو كه شما بالأخره عمري را داريد مي‌گذرانيد چه بخواهيد چه نخواهيد در سوداگري هستيد «الدنيا سوق ربح فيها قومٌ و خَسر آخرون»[13] كه بيان نوراني امام هادي(سلام الله عليه) است شما بالأخره داريد عمر و وقت را صرف مي‌كنيد (اين يك اصل) در قبال اين صرف عمر كه سرمايه است چيزي بايد بگيريد (اين دو) با كسي تجارت كنيد كه عوض و معوّض هر دو را به شما بدهد (سه) با كسي سوداگري نكنيد كه عوض و معوّض هر دو را خودش بگيرد (چهار) اگر اين كار را كرديد مغبون مي‌شويد و در يوم التغابن غَبنتان ظهور مي‌كند (پنج و شش).

اما مطلب اول اين روشن است بالأخره انسان هر لحظه دارد سرمايه مي‌دهد ديگر «نفس المرء خُطاه إلي أجله»[14] اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه انسان هر دَمي كه برمي‌آورد هر نفسي كه مي‌كشد يك قدم به قبر نزديك مي‌شود پس سرمايه را دارد مي‌دهد اين سرمايه را با چه كسي معامله كند درباره چه بدهد اگر با خدا معامله كرد كه ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾[15] و مانند آن خداي سبحان دو كار مي‌كند هم اين مثمن را مي‌پروراند بالا مي‌برد جان را كامل مي‌كند هم ثمنِ سنگيني به او عطا مي‌كند به نام بهشت حالا يا ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِها الْأَنْهَارُ﴾[16] است يا گذشته از ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِها الْأَنْهَارُ﴾ ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[17] است كه افراد فرق مي‌كنند آن وقت اين عوض و معوّض هر دو را به خود انسان مي‌دهد انسان مالك خودش مي‌شود و مالك بهشت مي‌شود تعبير ﴿لَهُمْ جَنَّاتٌ﴾[18] هم ارشاد به همين است كه جنّت، للمؤمن است كه با لام تعبير كرده نه اينكه ما اينها را وارد بهشت مي‌كنيم، ما اينها را وارد بهشت مي‌كنيم آيات ديگر است اما ﴿لَهُمْ جَنَّاتٌ﴾ سِمت اختياري به اينها مي‌دهد لذا اينها حقّ شفاعت دارند گروهي كه ﴿لَهُمْ جَنَّاتٌ﴾ شدند اينها مي‌توانند شفيع هم باشند خب پس عوض و معوّض هر دو را خدا به انسان داده از اين جهت ﴿وَمَنْ أَوْفَي بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ﴾[19] فرمود به شما تبريك مي‌گوييم بشارت به شما چه داد و ستدي از اين بهتر كه عوض و معوّض هر دو را شما داشته باشيد ولي اگر كسي ـ معاذ الله ـ با شيطان معامله كرد شيطان كلّ هويّت را تسخير مي‌كند و از انسان سواري مي‌خواهد عوضي كه شيطان به انسان مي‌دهد بردگي خود انسان است كه اين عوض مثل معوّض در اختيار خود شيطان است در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت كه من سواري مي‌خواهم من مقداري اينها را فريب مي‌دهم با چهارتا گناه با چهارتا معصيت با چهارتا كارهاي شهوي و غضبي اينها را به دام مي‌كشم وقتي به دام كشيدم خود اينها مِلك طلق من مي‌شوند وقتي ملك طلق من شدند آن چيزهايي كه من مي‌خواهم و به آ‌نها دادم بايد در خدمت من به كار بگيرند لذا در آن بخش از سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾[20] من احتناك مي‌كنم «احتنك الفرس» به آن سواركار مسلّطي مي‌گويند كه بر اسب سوار بشود حنك و تحت حنك او را در اختيار بگيرد هر جا مي‌خواهد ببرد هر طور مي‌خواهد براند گفت ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾ من سواري مي‌خواهم اين عوض و معوّض هر دو براي شيطان مي‌شود اين طور نيست كه حالا اگر كسي بردگي شيطان را پذيرفت دوباره بخواهد برگردد مقدورش باشد مي‌بينيد بعضيها مي‌گويند ما هر چه مي‌خواهيم برگرديم نمي‌توانيم، نمي‌توانيم براي اينكه به بند كشيده شدند خب بنابراين انسان مرتب دارد سرمايه‌گذاري مي‌كند چه بهتر كه با خدا سرمايه‌گذاري كند كه عوض و معوّض هر دو را مي‌برد. در اين بخش فرمود با پيغمبر خدا هم كه اگر شما معامله كرديد اين چون رسول خداست حرف خدا را دارد مي‌زند آن عوض و معوّض هر دو را به شما مي‌دهد يعني شما آزاد مي‌شويد مالك مي‌شويد مَلك مي‌شويد و اين همه فضايل دنيا و برزخ و قيامت براي شماست من از شما چيزي مي‌خواهم كه آن چيز را مي‌خواهم به شما بدهم اينكه مي‌گويند ما چيزي از شما نمي‌خواهيم مگر اينكه شما به راه بيفتيد يعني آن مُزدي كه مي‌خواهيد به ما بدهيد آن مُزد هم به شما برمي‌گردد ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾[21] يعني اين عوض هم مثل معوّض براي شماست ما چيزي نمي‌خواهيم اين تعبير در قرآن وصف همه انبيا آمده يعني ما هيچ چيزي از شما نمي‌خواهيم اما اينكه از شما چيزي مي‌خواهيم كه به شما برگردانيم در حقيقت رشد شما، اجر ماست يعني عوض و معوّض هر دو براي خود شماست آن تعبير ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾ حرف همه انبياست تعبيرشان اين است كه ما از شما چيزي نمي‌خواهيم اما چند تعبير درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه دارد ما از شما چيزي مي‌خواهيم ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾[22] يعني ولايت اهل بيت، اجر من است من اين را از شما مي‌خواهم بعد هم فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ ما كه اجر مادّي از شما نخواستيم اينها هستند كه حرف ما را مي‌زنند اينها هستند كه جاي ما مي‌نشينند اينها هستند كه كار ما را مي‌كنند بنابراين ما چيز زايدي از شما نخواستيم لذا سه مطلب را قرآن كريم در كنار هم ذكر مي‌كند اول نفي اجر بالقول المطلق كه ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾ دوم و سوم اين دو طايفه از آيات، مخصّص يا مقيّد نيستند اينها يك استثناي منقطع‌اند شبيه متّصل فرمودند ما از شما اجر نمي‌خواهيم مگر مودّت اهل قربا، خب مودّت اهل قربا كه به سود پيغمبر نيست به سود خود مردم مؤمن است يا در همين آيه محلّ بحث يعني آيه 57 فرمود: ﴿قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَي رَبِّهِ سَبِيلاً﴾ اين يك استثناي منقطع است شبيه متّصل شما از شما اجري نمي‌خواهيم مگر اينكه شما كامل بشويد خب اين «مگر» به حسب ظاهر استثناي متّصل است ولي در حقيقت استثناي منقطع است چون اجر و خود شخص هر دو براي خود شخص مي‌شوند چيزي به پيغمبر برنمي‌گردد.

 

پرسش:

پاسخ: نه خب مبادي اختياري دارد ديگر درست است نسيان يك امر اختياري نيست ولي مبادي اختياري دارد ديگر چون مبادي اختياري دارد حفظ از همين قبيل است تركش نسيان، محبّت از اين قبيل است عداوت از اين قبيل است مبادي اختياري دارد مبادي اختياري اين است كه ادراك داشتن معرفت داشتن بحث كردن جستجو كردن اينكه راه مشخص بشود حالا اگر راه مشخص شد يقيناً انسان محبّت پيدا مي‌كند ديگر اگر معلوم بشود چه چيزي سمّ است چه چيزي عسل است خب يقيناً انسان نسبت به عسل محبّت پيدا مي‌كند و نسبت به سمّ نفرت پيدا مي‌كند ولي بعد از اينكه مشخص شد كسي معتاد بشود خب به سوء اختيار خودش، خودش را به موادّ مخدّر مبتلا كرده. بنابراين تولّي و تبرّي محبّت و عداوت اينها چون مبادي اختياري دارند قابل تكليف‌اند.

اين آيه يعني آيه 57 سورهٴ «فرقان» كه محلّ بحث است و همچنين آيه 23 سورهٴ «شوريٰ» كه فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾ و آيه ديگري كه فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾[23] هيچ كدام مخصّص يا مقيّد عموم يا اطلاق ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾ نيست چون اجر آن است كه به آن شخص مستأجر برگردد نه به اجير الآن شخصي ديگري را اجير مي‌كند كه خانه او را بسازد اين صاحب‌كار مي‌شود مستأجر و اين بنّا مي‌شود اجير خب اين بنّا كاري را به سود مستأجر انجام مي‌دهد اجرتي هم مي‌گيرد اما اگر شما به فرزندتان گفتيد كه اگر درس خواندي اين قدر مثلاً به شما مي‌دهم اگر در امتحان موفّق شديد اين مقدار من به شما مي‌دهم اين عوض و معوّض هر دو به سود فرزند است اين طور نيست كه حالا او كه عالِم شد كامل شود به سود غير خودش باشد ممكن است در اين مثال خدشه‌اي پيدا بشود كه گاهي فرزند دانشمند به سود پدر خواهد بود ولي نسبت به ذات اقدس الهي يا پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه غنيّ‌اند بي‌نيازند از كار ما، اين جا براي استدراك نيست.

خب پس خدا فرمود بيع كنيد ولي هر دو را به شما مي‌دهيم براي اينكه جان شما را سالم نگه مي‌داريم بهشت را هم به جان سالم عطا مي‌كنيم و خودتان حيات پيدا مي‌كنيد پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم همين حرف را دارد مي‌فرمايد ما از شما چيزي نمي‌خواهيم اگر گفتيم چيزي مي‌خواهيم آن به حسب ظاهر تعبير استثناست ولي واقعش استثناي منقطع است در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» تعبير اين است كه من از شما اجري مي‌طلبم و آن مودّت اهل بيت است; آيه 23 سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» اين است كه ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾ خب بعد فرمود: ﴿مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً﴾ مصداق شفاف و روشن حَسنه در اينجا ولايت است براي اينكه اين محفوف است بما يَصلح للقرينيّه درست است كه خيرات ديگر حسنه است اما از اينكه فرمود من از شما مودّت اهل بيت مي‌خواهم بعد هر كس حسنه داشته باشد من حسنه او را اضافه مي‌كنم مصداق روشنش ولايت است ديگر خب پس ﴿مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً﴾ تولّي اين خاندان(عليهم السلام) حسنه است اگر كسي تولّي پيدا كرد ذات اقدس الهي اين حسنه را حسنات مي‌كند و شكوفا مي‌كند و به خود آدم برمي‌گرداند اگر به خود آدم برگرداند معلوم مي‌شود اينكه فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾ به حسب ظاهر متّصل است ولي در واقع استثناي منقطع است اين اجر نيست در آيه محلّ بحث هم كه فرمود: ﴿إلاَّ مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَي رَبِّهِ سَبِيلاً﴾ اين به حسب ظاهر استثنا متّصل است ولي واقعاً استثنا منفصل است چون طيّ سبيل خدا كه به سود پيغمبر نيست به سود خداي سبحان نيست لذا در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾[24] به صورت شفاف بيان كرد اين ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ بيان اين است كه نه ما آن عام را تخصيص داديم نه آ‌ن مطلق را تقييد كرديم نه از شما چيزي خواستيم عوض و معوّض هر دو براي شماست اگر گفتيم بيع كنيد يعني بيعت كنيد ثمن و مثمن هر دو براي شما، اگر گفتيم اجير بشويد ما مستأجريم شما را اجير مي‌كنيم كه اين كار را انجام بدهيد اجرت و منفعت هر دو براي شماست ما چيزي از شما نخواستيم.

 

پرسش: استاد اينكه فرموديد اتّخاذ سبيل حق به سود پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و خداوند نيست به سود دين حق كه هست.

پاسخ: دين براي خود انسان است ديگر; دين صراط است ديگر. اين دين هر چه شفاف‌تر باشد سالك آسان‌تر مي‌رود صراط را اين راه را هر چه غبارروبي بكنند توسعه بدهند شفاف بكنند مانع را بردارند آن سالك و رونده آسان‌تر مي‌رود ديگر، اين راه را آسان مي‌كنند اما به سود رونده است.

در بخشهايي از سورهٴ مباركهٴ «قلم» فرمود اينها چه بهانه‌اي دارند مگر يك بار سنگيني روي دوش آنهاست چيزي از آنها مي‌خواهي كه براي آنها گران و سنگين است; آيه 46 سورهٴ مباركهٴ «قلم» اين است ﴿أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِن مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ﴾ اينها زير بار غرامت مي‌روند؟! چيزهايي اگر از آنها مي‌خواستي به عنوان اجرت تعليم مزد تعليم و مانند آن آنها مي‌توانستند بگويند اين يك غرامت است اما چيزي از اينها نمي‌خواهي حالا كه چيزي از اينها نمي‌خواهي و مرتب داري به اينها خدمات ارائه مي‌كني آن اجري هم كه تعبير شده است به نام ولايت اهل بيت آن اجر مثل منفعت كار هر دو به خود اجير برمي‌گردد يعني عوض و معوّض هر دو در اختيار اجير خواهد بود لذا از او به عنوان حسنه ياد كرد در آيه محلّ بحث هم همين است.

در سورهٴ مباركهٴ «ص» آيه 86 اين است ﴿مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ﴾ ساير انبيا هم همين حرف را زدند در سورهٴ «يس» ذكر شهيدي هست همان طوري كه ما در زيارت <وارث> به شهدا عرض مي‌كنيم «فَيا ليتني كنّتُ معكم» [25] اي كاش با شما بوديم شهدا هم مي‌گويند اي كاش با ما بوديد مي‌ديديد اينجا چه خبر است منتها اين حرفِ شهيد و حرفِ اين شهيد در سورهٴ مباركهٴ «يس» هست كه در آ‌نجا در آيه 26 و 27 مي‌گويد: ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ﴾ ﴿بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾ همان طوري كه بازمانده‌هاي شهدا به شهدا مي‌گويند «يا ليتنا كنّا معكم» شهدا هم مي‌گويند اي كاش با ما بوديد مي‌ديديد اينجا چه خبر است ما همين مقدار را مي‌دانيم كه آنها دين را كمك كردند به فيضي رسيدند اما فيضشان چيست نمي‌دانيم كه ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُنَ﴾[26] [27] [28] است ﴿لاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾[29] است نيست شهيد هم مي‌گويد اي كاش بوديد اينجا مي‌ديديد كه خدا با ما چه كرد ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ﴾ ﴿بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾[30] همين شهيد سورهٴ «يس» قبل از شهادتش به جامعه‌اش گفته كه از انبيا پيروي كنيد لوجهين اينها دو كار مي‌كنند يكي اينكه خوب حرف مي‌زنند حرفِ خوب مي‌زنند غرض ندارند يكي اينكه عوض نمي‌خواهند خب اگر كسي خدمات رايگان مي‌دهد خوب هم خدمت مي‌كند چيزي هم نمي‌خواهد خب گوش بدهيد ﴿اتَّبِعُوا﴾ كسي را كه اين دو صفت را دارد ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْراً﴾ (يك) ﴿وَهُم مَّهْتَدُونَ﴾[31] (دو) خب حالا اگر طبيبي باشد رايگان دارد خدماتي را مي‌دهد يك طبيب حاذقي است خب كدام عاقلي است كه حرفش را گوش نمي‌دهد حرف شهيد سورهٴ «يس» اين است كه انبيا با دو عنصر محوري آمدند يكي اينكه خوب خدمت ارائه مي‌كنند يكي اينكه رايگان است خب اگر مهندسي معماري بنّايي طبيبي داروسازي خدمات صادقانه و حاذقانه ارائه كند (يك) رايگان باشد (دو) هر عاقلي قبول مي‌كند (سه) ﴿اتَّبِعُوا﴾ كسي را كه اين دو مطلب را دارد ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْراً﴾ (يك) ﴿وَهُم مَّهْتَدُونَ﴾ اين (دو) همه انبيا اين طورند.

خب پس عقلا و شهدا حرفشان همين است كه انسان بايد بپذيرد و عصاره حرف شهدا كه برگرفته از تعليم انبياست اين است كه آقايان حرف كسي را گوش بدهيد با كسي معامله كنيد با كسي بيعت كنيد و عقد بيع ببنديد كه عوض و معوّض هر دو را به شما مي‌دهد اين بيعت را كه بيعت مي‌گويند چون بيع است ديگر منتها يك تاء اضافه شده انسان تا بيع نكند نفروشد كه نمي‌گويند بيعت حرف اين شهيد همان حرف انبياست كه ياد گرفته كه با كسي بيعت كنيد كه عوض و معوّض هر دو را به شما مي‌دهد ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْراً وَهُم مَّهْتَدُونَ﴾

اما آنچه در بحث ديروز اشاره شده راجع به تقليد ـ حالا بحث، بحث فقهي نيست بحث تفسيري است لكن [ضرورتاً اشاره‌اي مي‌شود كه] ما كه نمي‌خواهيم از مُرده يا كسي كه مانند مرده است تقليد كنيم مرجع را براي فتوا نمي‌خواهند اگر دين از سياست جدا بود و اگر مرجع مُرده و زندهٴ بيكار يكي بود بله، سخن از اعلم بودن شيخ انصاري يقيني است اما نمي‌گويند مستقيماً به شيخ انصاري مراجعه كرد ما كسي را مي‌خواهيم كه «مجاری الامور بيد العلماء»[32] كسي را مي‌خواهيم كه «أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الی رواة حديثنا» [33] كسي را مي‌خواهيم كه مثل مُرده نباشد خب مادامي كه حوزه در تعليم ـ در تعليم يعني در تعليم! ـ باقيِ بر تقليد از ميّت است توده مردم مملكت هم در تقليد، باقي بر تقليد از ميّت‌اند ولو از رساله زنده عمل بگيرند براي اينكه اين در تعليم، تابع مرده است حرفِ جديدي ندارد درس خارج هم مجموع چندتا سطح نيست كه كسي چندتا سطر را چندتا حاشيه را مطالعه كند بگويد من دارم درس خارج مي‌گويم، درس خارج يعني خارج از آنچه ديگري گفته با نوآوري بايد همراه باشد يك حرف تازه است مجموع چندتا سطح نمي‌شود درس خارج اين اصل اول، وقتي رهبران فكري حوزه در تعليم، باقيِ بر تقليد از ميّت‌اند جامعه هم در تقليد باقيِ بر تقليد از ميّت است ولو به حسب ظاهر رساله زيد را گرفته دارد حرف زيد را گوش مي‌دهد، بنابراين حوزه بالندگي خودش را بايد حفظ بكند البته هستند مردان بزرگ و بزرگواري كه بالنده‌اند حرفهاي نو دارند خارجِ حقيقي دارند و مانند آن ولي بايد به هر وسيله توسعه پيدا كند.


[1] انعام/سوره6، آیه124.
[2] فرقان/سوره25، آیه45.
[3] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج2، ص84.
[4] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص510.
[5] محمد/سوره47، آیه7.
[6] حج/سوره22، آیه40.
[7] قصص/سوره28، آیه83.
[8] اعراف/سوره7، آیه128.
[9] اسراء/سوره17، آیه54.
[10] غاشیه/سوره88، آیه22.
[11] ق/سوره50، آیه45.
[12] بقره/سوره2، آیه229.
[13] تحف العقول، ابن شعبة الحراني، ج1، ص483.
[14] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص480.
[15] توبه/سوره9، آیه111.
[16] آل عمران/سوره3، آیه15.
[17] قمر/سوره54، آیه55.
[18] آل عمران/سوره3، آیه198.
[19] توبه/سوره9، آیه111.
[20] اسراء/سوره17، آیه62.
[21] سبأ/سوره34، آیه47.
[22] شوری/سوره42، آیه23.
[23] سبأ/سوره34، آیه47.
[24] سبأ/سوره34، آیه47.
[25] إقبال الأعمال - ط القديمة، السيد بن طاووس، ج2، ص572.
[26] شوری/سوره42، آیه22.
[27] ق/سوره50، آیه35.
[28] زمر/سوره39، آیه34.
[29] سجده/سوره32، آیه17.
[30] یس/سوره36، آیه27.
[31] یس/سوره36، آیه21.
[32] ر.ک:تحف العقول، ص238.
[33] كمال الدين و تمام النعمة، الشيخ الصدوق، ج2، ص484.