90/10/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 40 تا 44 سوره فرقان
﴿وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلاَئِكَةُ أَوْ نَرَي رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً﴾ ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ لاَ بُشْرَي يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً﴾ ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾
بعد از بيان عناصر محوري اصول دين و برخي از خطوط كلي فقه و اخلاق، شبهات منكران وحي و رسالت و همچنين منكران جريان معاد را يكي پس از ديگري ذكر فرمود. در بخشهاي گذشته فرمود شبهه آنها اين است كه بين رسالت و بشريّت تنافي است اگر كسي رسول است حتماً بايد فرشته باشد و اگر كسي بشر است حتماً از رسالت محروم است اين تفكّر باطل وثنيها بعد ميگفتند كه اگر رسالت يك امر ملكوتي هست چه اينكه هست نبايد بر بشر نازل بشود يا بشر به او دسترسي پيدا كند و اگر بشر به او دسترسي پيدا ميكند ما هم بايد به او دسترسي پيدا كنيم چون «حُكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» اگر شما بشري هستيد مثل ما خب بر شما نازل ميشود بر ما هم نازل بشود اگر بر ما نازل نميشود بر شما هم نازل نشود اين يك توهم و شبهه. شبهه ديگر ميگفتند كه اگر شما با فرشتهها رابطه داريد فرشتهاي بيايد كه تأييد كند و ما هم آن فرشته را ببينيم لازم نيست بر ما نازل بشود همان فرشتهاي كه بر شما نازل شده است و مدّعي هستيد كه فرشته بر ما نازل ميشود ما هم او را ببينيم كه با شما باشد و مصدّق و مؤيّد شما باشد. اين توهّمهاي گوناگوني بود كه تاكنون نقل شده است.
پاسخي كه ذات اقدس الهي به اينها مرحمت فرمودند چندتا بود كه بعضي از آن پاسخها گذشت. آنچه در اين آيه مطرح است كه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ﴾ فرمودند فرشته را ميشود ديد ولي شما چشمتان را بستيد و كور كرديد اگر ﴿لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾ شما عمداً آن چشمِ قلب را كور كرديد خب فرشته را نميبينيد وگرنه عدّهاي فرشته را ميبينند يك نابينا اگر بخواهد بگويد كه شما ميبينيد من هم بايد ببينم چون «حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» اوّلين پاسخ اين است كه «لا يستوي الحيّ والميّت، لا يستوي الأعمي و البصير» ﴿هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَي وَالْبَصِيرُ﴾ «هل يستوي الحيّ والميّت» اين «حكم الأمثال» يك اصل كلّي است ولي شما مثل او نيستيد شما كوريد و وجود مبارك حضرت بيناست اگر برابر سورهٴ «حج» كافران و مشركان كوردلاند و با چشم دل ميشود فرشتهها را ديد اين چه حكم الأمثالي است كه بيجا تطبيق كرديد.
بعد فرمود در جريان معاد هنگام مرگ شما فرشتهها را ميبينيد شما كه به قيامت معتقد نيستيد و مرگ را پايان راه ميدانيد و ميگوييد انسان كه ميميرد از بين ميرود و ميپوسد ولي بدانيد هنگام مرگ فرشته را ميبينيد براي اينكه اين چشمِ ظاهري شما بسته ميشود آن چشم باطني را باز ميكنند و فرشتهها را ميبينيد اما فرشته رحمت را نميبينيد فرشته عذاب را ميبينيد آن روز، روز بشارت و مژده نيست (يك) نه تنها روز بشارت و مژده نيست روز تلخكامي شما هم هست (دو) شما وقتي فرشته را ديديد ميگوييد ما به خدا از تو پناه ميبريم، پناه ميبريم به خدا از تو. زمخشري نقل ميكند كه سيبويه اين اصطلاح را از عرب نقل كرد كه وقتي در گذشته به كسي حرفي ميزدند كه آيا تو اين كار را كردي ميگفتند «حِجراً محجورا» به منزله ـ معاذ الله ـ است يعني من به خدا پناه ميبرم از اين كار، هرگز من اين كار را نكردم اين واژه «حِجراً محجورا» اصطلاحي بود كه در عهد كهن بين اعراب رواج داشت آن طوري كه زمخشري از سيبويه نقل ميكند «حِجراً محجورا» يعني «مَنعاً ممنوعا» از من دور باشيد من پناه ميبرم به خدا از شما. پس ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا﴾ در مسئله قيامت لقاء الله روشن ميشود يعني خداي سبحان كه با چشم ظاهر ديده نميشود در خواب هم ديده نميشود در برزخ هم ديده نميشود در قيامت هم ديده نميشود نه با چشم ظاهر نه در حدّ تمثّل، در حدّ تعقّل درك ميشود و مشاهده ميشود و اين براي كسي است كه همه حجابها را برطرف كرده باشد آن وقت ﴿يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾ در دنيا خداوند آيات خود را نشان داد و با فعل مضارع هم تعبير كرد ﴿سَنُرِيهِمْ﴾ مرتب آيات آفاقي و انفسي را نشان ميدهد آنها كه بينا هستند ميبينند آنها كه نابينا هستند ﴿وَكَأَيِّن مِنْ آيَةٍ﴾ چه در ارض چه در سماء ﴿يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾ اينها مرتّب آيات الهي از كنارشان رد ميشود يا اينها از كنار آيات الهي ميگذرند و نميبينند. در قيامت اين موانع برطرف ميشود اين مشاغل برطرف ميشود آن اوهام باطل رخت برميبندد ﴿يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ﴾ در آن روز ﴿يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾ در دو بخش از قرآن كريم يكي فرمود: ﴿دِينَهُمُ الْحَقَّ﴾ را خدا به اينها نشان ميدهد يكي اينكه اينها بيّنالرشد بودن خداي سبحان را درك ميكنند البته آن معارف برين نصيب اينها نميشود آن مرحله عالي توحيد را درك نميكنند ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ آن حجاب همچنان هست كه اينها بتوانند آن طوري كه اوحدي مثلاً معناي ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ را در قيامت ميبيند نه تنها بفهمد آن طور را كفار و مشركين درك نميكنند ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ اما جلال الهي را ميبينند همان طوري كه بهشتيها جمال الهي را در بهشت مشاهده ميكنند دوزخيان جلال الهي را قهر الهي را انتقام الهي را در دوزخ ميبينند كه ميگويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ بنابراين اينها دو پيشنهاد داشتند يكي اينكه چرا ما ملائكه را نميبينيم ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلاَئِكَةُ﴾ يكي اينكه ﴿نَرَي رَبَّنَا﴾ درباره ربّ هيچ پاسخي خداي سبحان به آنها نداد براي اينكه اين ممنوع بود و محال بود به آن اشارهاي نكردند كه خدا ديدني نيست اما درباره فرشتهها فرمود ميبينيد منتها با چشم برزخي ميبينيد در حال احتضار ميبينيد آن روز به شما سخت هم ميگذرد. الآن توقّعشان اين نيست كه ملائكه را ما ببينيم ميگويند ملائكه بر ما نازل بشود. در آن آيات قبلي كه داشتيم ﴿كان معه ملك﴾ در همين سوره مباركه «فرقان» در صفحه قبل كه فرمود اي كاش بر او ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً﴾ يعني آيه هفت همين سوره «فرقان» اينها ادّعا نميكردند كه فرشته بر ما نازل بشود اين فرشتهاي كه بر پيغمبر نازل ميشود و او را تأييد ميكند ما او را ببينيم يا يك فرشته مخصوصي بيايد براي تأييد او كه ما آن فرشته را ببينيم اما الآن سخن از رؤيت فرشته نيست سخن از انزال ملائكه است بر آنها. در جريان نزول فرشتهها در هنگام مرگ چه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» چه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين آيات گذشت كه فرشتهها هنگام مرگ نازل ميشوند و اشخاص هم هنگام مرگ اين طور نيست كه خودشان بميرند اينها را ميميرانند همين طور كه حيات اين طور نيست كه خود انسان زنده بشود بلكه آنها را احيا ميكنند البته همه اينها در تحت تدبير خداي سبحان است لكن مسئول احيا حضرت اسرافيل(سلام الله عليه) است مسئول اماته حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) آن طور نيست كه همه كساني كه حيات تحصيل ميكنند زنده ميشوند آنها حين حيات خدا را مشاهده كنند يا اسرافيل(سلام الله عليه) را مشاهده كنند اگر يك شهود ضعيفي هم هست نسبت به سَدنه و خدمه زيرمجموعه اسرافيل(سلام الله عليه) است در هنگام موت هم اينچنين نيست كه همه بتوانند عزرائيل(سلام الله عليه) را مشاهده كنند بسياري از مردم از مشاهده حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) محروماند با همان سدنه و حفظه زيرمجموعه عزرائيل برخوردارند كه ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾ آن ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾ مأموراني هستند كه زيرمجموعه حضرت عزرائيلاند اوحديّ از مسلمانها و موحّداناند كه با عزرائيل(سلام الله عليه) رابطه دارند و جان را تسليم ميكنند نه حيات براي خود آنهاست كه انسان خودبهخود زنده بشود نه موت در اختيار انسان است كه انسان خودبهخود بميرد بلكه حيات را به انسان عطا ميكنند انسان ميپذيرد، موت را كه قبض روح است روح را از انسان ميگيرند انسان هم به همراه ميرود ديگر انسان در حقيقت به همراه ميرود بدن را ميگذارد تا دوباره برگردد او را ميبرند.
پرسش:
پاسخ: مرگ را بله، اما اين رفتن را كه امر وجودي است اين در اختيار او نيست ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ موت همان انتقال است انسان اين مرگ را ميچشد اما رفتن و بردن كه قبض ميكند قبض در اختيار قابضالأرواح است خب.
در آيه 97 سوره مباركه «نساء» فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ﴾ در هنگام مرگ با آنها گفتگويي دارند ﴿قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ﴾ در چه حالتي بودي در چه شرايطي بودي ﴿قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ﴾ ما مورد استضعاف قرار گرفته بوديم در زمين، فرشتهها پاسخ ميدهند ﴿أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً﴾ اينكه هجرت مثل جهاد واجب است و رفتن در سرزمين شركي كه انسان نتواند اعمال عبادي را انجام بدهد حرام است به همين مناسبت است اگر كسي برود در زمين كفر كه نتواند احكام دينياش را انجام بدهد يا در زمين كفر هست ولي نميتواند اعمال دينياش را انجام بدهد هجرت بر او واجب است فرشتهها در هنگام مرگ ميگويند چرا در سرزمين كفر مانديد؟ اينها ميگويند كه ما مستضعف در زمين بوديم فرشتهها در هنگام قبض روح ميگويند ﴿أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُيهَا﴾ خب زمين خدا كه وسيع بود شما بايد هجرت ميكرديد به جايي كه بتوانيد احكام دينيتان را انجام بدهيد ﴿فَأُولئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيراً﴾ اين گروه با اين وضع روبهرو هستند و آسيب ميبينند. در سوره مباركه «انعام» آنجا به اين صورت بيان فرمود كه در هنگام مرگ يك برخورد تندي فرشتهها با تبهكارها دارند آيه 93 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين است ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلاَئِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ﴾ هنگام مرگ فرشتهها با شدّت ميگويند جان را بدهيد اينها هم تسليم ميشوند قبض روح را با شدّت ميگيرند سابقاً كه تخدير اعضا در كار نبود اين دندان كشيدن خيلي صعب و دشوار بود چرا دندان كشيدن يا قطع كردن يك عضو سخت است براي اينكه اين عضو اين پوست اين گوشت زنده است اين دندان زنده است اين زنده زنده را كسي ميخواهد اماته كند بميراند ديگر، مرگ اين طور است تمام بدن را ميميرانند آنجا ديگر تزريق نميكنند انسان را بيهوش نميكنند كه انسان را تخدير نميكنند كه اين روح را از تمام اجزاي بدن ميگيرند حالا حساب كنيد چقدر سخت ميگذرد ولي اگر كسي قطع علاقه كند حواسش به جاي ديگر باشد او مدهوش است نه بيهوش اين مدهوش چيز ديگر است و هيچ احساس نميكند غرض اين است كه اگر كشيدن دندان دردآور است براي اينكه يك موجود زندهاي را ميخواهند بيروح كنند بريدن يك مقدار گوشت دست دردآور است براي اينكه يك موجود زندهاي را ميخواهند بيروح كنند در هنگام مرگ همين طور است اين روح را از تمام اجزاي بدن ميكشند بياورند بيرون، اگر كسي مدهوش و نه بيهوش حواسش جاي ديگر باشد اين هيچ دردي را احساس نميكند.
پرسش:
پاسخ: بله همين ديگر، مثل گوسفندي كه زنده زنده اين را پوست بكَنند سخت است ديگر.
پرسش:
پاسخ: نه خب براي اينكه اينها كه اوحدي از انسانها هستند كه هميشه تمنّي موت دارند راحتاند. غرض اين است كه اگر كسي در حال عادي باشد اين ميشود جان كندن كه فشار جان كندن است فرشتهها به اين ظالمين ميفرمايند: ﴿وَالْمَلاَئِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَي اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ ولي اگر كسي مدهوش حق باشد فرشتهها ميآيند گُلي شبيه گل ياس به او ميدهند او بو ميكند و همه خاطرات را همه تعلّقات را از دست ميدهد و هيچ علاقهاي ندارد و مشتاقانه سفر ميكند كه مرحوم كليني و ديگران از ائمه(عليهم السلام) نقل كردند كه هيچ لذّتي براي مؤمن به اندازه لذّت موت نيست. خب اين گروه كه ﴿لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا﴾ توقّع بيجايشان در اين بخش از آيات اين است كه فرشتهها بر ما نازل بشوند نه فرشته بر پيغمبر نازل بشود به عنوان تصديقكننده او و ما او را ببينيم ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً﴾ آن آيه شش و هفت همين سوره بود كه گذشت، اما الآن مدّعياند كه بر ما نازل بشود آنگاه ذات اقدس الهي ميفرمايد شما كه پرتوقّعايد يك وقت فرشته بر شما نازل ميشود اما به شما سخت ميگذرد. درباره ﴿أَوْ نَرَي رَبَّنَا﴾ هيچ پاسخي ندادند براي اينكه ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ﴾ و اگر «تدركه القلوب بحقائق الإيمان» شما كه حقايق ايمان را نداريد اين گروه نه در دنيا نه در برزخ نه در قيامت از شهود حق طرْفي نميبندند ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾
پرسش:
پاسخ: تعقّل خب بالأخره عقل كه گرفته نميشود درك هست ديگر، اين مرحله عاليه درك هست.
پرسش:
پاسخ: بالأخره درك كليّات در همه جا هست ديگر آنجا شهود هست شهود مانع درك كه نيست خب.
فرمود: ﴿أَوْ نَرَي رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً﴾ اينها يك انسان مستكبر و از خودراضي بودند كه در سورهٴ مباركهٴ «غافر» از استكبار آنها و از خودرضايي آنها چنين ياد ميكند كه آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «غافر» اين است ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِي صُدُورِهِمْ أَلَّا كِبْرٌ﴾ اينها بزرگواري ميخواهند بزرگي ميطلبند ﴿مَا هُم بِبَالِغِيهِ﴾ هرگز به آن نميرسند توقّع بيجايي است ﴿إِن فِي صُدُورِهِمْ أَلَّا كِبْرٌ مَا هُم بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾ درباره همين گروهي كه از خودراضياند و خود را ميبينند ذات اقدس الهي نسبت به اينها ميفرمايد زميني كه رويش راه ميرويد از شما بهتر است بزرگتر است مستحكمتر است آسماني كه بالاي سر شما سايه انداخت از شما بزرگتر است بهتر است اما نسبت به مردان الهي ميفرمايد ما امانتي داشتيم هيچ كدام از سماوات و ارض توان حمل آن را نداشتند فقط انسان آن را حمل كرد اگر ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ هست آنها ﴿فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا﴾ و اِباي آنها هم اِباي اِشفاقي بود و نه اباي استكباري يك وقت است اِبا بر اساس استكبار است مثل اِباي شيطان كه ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ يك وقت اِباي اشفاقي است كه ما نميتوانيم، اظهار عجز ميكنند ﴿فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ﴾ اين اِباي اشفاقي مورد ترحّم ذات اقدس الهي است اما آن اِباي استكباري مورد خشم خداست اين آسمان و زمين كه اِباي اشفاقي داشتند كاري نتوانستند انجام بدهند كه انسان ميكند پس بنابراين انساني كه حامل امانت اله باشد از آسمان و زمين برتر و بالاتر است ولي اگر اين امانت الهي را نپذيرفت يا خيانت كرد ميفرمايد: ﴿ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا﴾ ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾ ﴿إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ شما اگر منهاي آن امانتپذيري يك انسان عادي حساب بشويد كه خليفه خدا نيست امين الله نيست اين زميني كه رويش راه ميروي آن زمين از او محكمتر است آسماني كه بر او سايه مياندازد از او بالاتر است همين قرآني كه ميفرمايد: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ همين قرآن ميفرمايد: ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾ اين كدام ناس است خب اين اگر انسان منهاي ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ باشد ميشود همين كه در تالار تشريح است البته آسمان و زمين از او بزرگترند اما اگر انساني كه ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ باشد، ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ را به همراه داشته باشد ميشود ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ بنابراين اين آيه 57 سورهٴ «غافر» كه دارد آسمان از شما بزرگتر است زمين از شما بزرگتر است براي كساني است كه همان ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ﴾ را فقط دارند اينچنين نيست كه حقايقي را كه به عنوان امانت الهي است درك بكنند و تحمّل بكنند خب پس ﴿إِن فِي صُدُورِهِمْ أَلَّا كِبْرٌ مَا هُم بِبَالِغِيهِ﴾ درباره چنين گروهي فرمود: ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾ همين ناسي كه اينچنيناند ديگر.
پرسش:
پاسخ: نه، آن امين، روح است امانت چيز ديگر است امانت را گفتند ولايت است، معرفت است، دين است، حقيقت قرآن است و بيان نوراني حضرت امير كه در نهجالبلاغه بوديد و خوانديم همين امانتهاست فرمود آسمان و زمين نرويد همين امانتهايي كه نزد يكديگر ميسپارند كمتر اميني است كه مال مردم را حفظ بكند بيتالمال به دست او برسد و او «علي ما هو حقّ» عمل بكند خود حضرت امير(سلام الله عليه) آن طوري كه نقل كردند هفتهاي يك بار آنچه در بيتالمال بود توزيع ميكرد و «يَكنس» آن را جارو ميكرد يا ميداد آن را جارو كنند بعد دو ركعت نماز شكر ميخواند كه من دستم به اموال بيتالمال دراز نشده شما حالا از صدر اسلام تا الآن پيدا نميكنيد كسي كه خب بالأخره اين كاري كه حضرت امير كرد اين يك تكليف الهي بود ديگر كه با بيتالمال اين طور رفتار بكند بگويد من با يك طلبه عادي فرقي نميكند اين را پيدا نميكنيد پس بنابراين در نهجالبلاغه حضرت فرمود آسمان نرويد نگوييد «إنّا عرضنا الأمانة أي الولاية أي المعرفة أي حقيقته» آنها سر جايش محفوظ است نه همين امانت را، فرمود نماز اين طور است روزه اين طور است امانت چيزي كه خدا درباره او فوراً ميرويد آسمان خيال ميكنند اين امانتداري كار آساني است فوراً ميرود ولايت، ولايت يك كار آساني نيست كه هر كسي تحمّل بكند كه آنكه در نهجالبلاغه است كه چندبار همين جا خوانديم فرمود همين امانت مالي است اين امانت مالي را آسمان و زمين نميتواند حمل بكند خب انسانها هم نميتوانند حمل بكنند شما اين بيتالمال را به هزار مرجع به هزار مجتهد بدهيد علي از بين آنها در نميآيد همين است ديگر.
خب بنابراين اگر انسان امينالله بود خب از آسمان و زمين بالاتر است براي اينكه آسمان و زمين از بينرفتني است و امينالله از بينرفتني نيست.
پرسش:...
پاسخ: بله امتحان ميكنيم ديگر، امتحان داريم ديگر بله ﴿إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً﴾ چون امتحان است ديگر، يك عدّه حمل كردند يك عدّه حمل نكردند اصلِ عرض امانت به عنوان امتحان است ديگر، يك عدّه حمل كردند شدند امينالله، يك عدّه حمل نكردند خيانت كردند ﴿لاَتَخُونُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ﴾ خيانت خدا، خيانت پيغمبر و خيانتهاي عادي سه قسم را در آيات ديگر مشخص كرد آنها كه حمل كردند شدند امينالله. يكي از برجستهترين القابي كه وجود مبارك حضرت امير دارد در همين زيارت امينالله كه لابد هر روز شما آقايان ميخوانيد عرض ميكند «يا امين الله» خب اين كم مقامي نيست اگر كسي نظير شيخ انصاري شد خب آدم ميرود كنار قبرش ميگويد «السلام عليك يا أمين الله» ديگر يا اگر بحرالعلوم شد يا اگر ابنطاوس شد يا اگر آقاي بهجت شد يا اگر زيد شد يا اگر عمرو شد ميگويد «السلام عليك يا امين الله» ديگر، اين ديگر نظير رسالت نيست نظير نبوّت نيست نظير امامت نيست كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ آدم نتواند در غير از چهارده معصوم اين حرفها را بزند كه اگر كسي واقعاً امين دين خدا بود كم و زياد نكرده احكام خدا را كم و زياد نكرده بيتالمال را كم و زياد نكرده ميشود امينالله ديگر.
پرسش:...
پاسخ: نه، ما بايد تابع كسي باشيم كه تكليف را رعايت كرده است و او علي(سلام الله عليه) است آنها كه نميتوانند بايد پناهنده بشوند به كسي كه ميتواند آن چهارده نفر توانستند اين كار را بكنند لذا آنها دستور ميدهند، ما اطاعت ميكنيم.
خب بنابراين انسان اگر امينالله بود بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «احزاب» شامل حالش ميشود نبود خب آسمان از او بزرگتر است زمين از او بزرگتر است در وصاياي لقمان اين است كه شما چطور ميخواهيد راه برويد ﴿إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ شما با همين قدرت بدني زندگي ميكنيد آن معنويت را كه از دست داديد خب اگر با قدرت بدني داريد زندگي ميكنيد با همين باربرداري داريد زندگي ميكنيد زمين از شما سنگينتر است كوه از شما سنگينتر است به چه چيزي مينازيد؟! در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «غافر» يعني آيهٴ 57 ميفرمايد آسمان از شما بالاتر است زمين از شما بالاتر است اگر آن امينالله باشد بله، شما از آسمان و زمين بالاتري اما اگر امينالله نباشد خب زمين از شما بزرگتر است شما همين جسمايد ديگر آن روح را كه از دست داديد آن امانت را از دست داديد.
پرسش:...
پاسخ: امانت مالي را هم شامل ميشود، آنكه در نهجالبلاغه است كه چندين بار آورديم خوانديم كه الآن شما كلمه امانت را در نهجالبلاغه مراجعه كنيد ميبينيد حضرت فرمود صلات حكمش اين است، زكات حكمش اين است، امانت مالي آن قدر مهم است كه خدا فرمود: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ يكي از مصاديق امانت همين امانت است ديگر. خب بنابراين اگر انسان منهاي آن امانت الله و خليفة الله باشد زمين و زمان از او بالاترند و اگر امين الله بود از زمان و زمين بالاتر است ميشود وليّ زمان، ميشود صاحب زمان نه تنها زمان، وليّ زمين نه تنها وليّ زمين، وليّ آسمان «بيمنه رُزِقَ الوريٰ» ورا اختصاصي به زمين ندارد موجودات آسماني هم همين طورند.
خب اين گروه پرتوقّع كه ﴿لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا﴾ اينها اگر درخواست نزول فرشته داشتند خدا ميفرمايد فرشته بر شما نازل ميشود در هنگام مرگ نازل ميشود در دو جاي قرآن هم دارد كه ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ فرشتگاني كه موكّل امور دنيا هستند پشتشان را محكم ميكوبند ميگويند وقتت تمام شد نوبتت تمام شد برو بيرون، فرشتههاي موكّل برزخ هم ميبينند اين با دست خالي روي سياه دارد ميآيد سيلي به صورتش ميزنند كه با اين وضع كجا ميآيي؟! اين ﴿إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ را اين طور معنا كردند.
خب فرمود: ﴿لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً﴾ درباره رؤيت خدا كه اصلاً سخني نفرمود چون ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ﴾ درباره رؤيت ملائكه فرمود: ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ لاَ بُشْرَي يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ﴾ نسبت به مؤمنين بُشراست بشارت است ﴿وَيَقُولُونَ﴾ همين مجرمين ﴿حِجْراً مَحْجُوراً﴾ اين ﴿حِجْراً مَحْجُوراً﴾ يعني «عوذتاً» يعني «معاذتاً» طبق نقلي كه جناب زمخشري و سيبويه دارد بعد ميفرمايد اينها كه ميآيند يك مُشت اعمالي دارند كه اين اعمال همه را ما بايد بريزيم دور ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ حالا اين ﴿قَدِمْنَا﴾ يعني امروز كه روز قيامت است يا امروز كه صحنه برزخ است ما اين كار را ميكنيم يا نه همان وقتي كه اينها انجام دادند، اينها چه كار كردند؟ اينها گفتند كه ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾ اينها گفتند كه ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ اين اعمال شركآلود را ما هباء منثور قرار داديم در سورهٴ مباركهٴ «نور» گذشت كه ﴿أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ آيه 39 سورهٴ مباركهٴ «نور» اين بود ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّي إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾ ﴿أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ اين از همان اول بيراهه ميرفت نه اينكه عملي بود حالا فرشتهها ثبت كردند و در قيامت اين را هباء منثور قرار ميدهد قيامت ظرف ظهور هباء منثور شدن اين اعمال است اينها خيال ميكنند دارند عبادت ميكنند دارند خدمت ميكنند اينها در جبهههاي جنگ وقتي ميخواستند در غزوه بدر و امثال بدر عليه نظام الهي لشگركشي كنند آن توده مردم ميرفتند كنار كعبه از بتهاي عمومي كمك ميگرفتند، خواصّشان كه گذشته از بتهاي عمومي، بتكده خصوصي در منزل داشتند از اين بتهاي خصوصي هم كمك ميگرفتند كه آنها ياريشان كنند كه اينها بيايند اسلام را از پا در بياورند با چنين عقيدهاي ميآمدند ديگر يعني از بتها كمك ميگرفتند تضرّع ميكردند ناله ميكردند كه ما را ياري كنيد برويم دين را خاموش كنيم اين كار را ميكردند اين اعمال اصلاً ﴿كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾ بود، ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ بود همان وقت هباء منثور بود منتها اينكه ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا﴾ اگر ناظر به اين باشد كه ما امروز اين كار را ميكنيم امروز ظرف ظهور هباء منثورا است و اگر منظور اين باشد كه همان وقتي كه اينها انجام دادند هباء منثور بود كه فعل ماضي است ما اين كار را كرديم براي آنها كشف نشد و براي اينها امروز كشف ميشود كه فرمود: ﴿قَدِمْنَا﴾ نه اينكه امروز ما اين كار را ميكنيم همان وقتي كه اينها انجام دادند هباء منثور بود.
پرسش:...
پاسخ: چرا با فعل ماضي دارد ديگر براي آنها ظهور است نه اينكه براي خدا ظهور باشد اينكه فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا﴾ چه وقت ﴿قَدِمْنَا﴾ چون فعل ماضي است، همان وقتي كه اينها انجام دادند ﴿كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾ بود كار خيري نبود ماندگار نبود چون ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ اگر كاري عنداللّهي نبود ما عند الناس بود خب ﴿يَنفَدُ﴾، ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ چيزي كه چرك است كفر است الحاد است اين ماندني نيست همان وقتي كه اينها بتها را ميپرستيدند هباء منثور بود منتها براي اينها روشن نبود اينكه فرمود: ﴿جَعَلْنَا﴾ اينكه فرمود: ﴿قَدِمْنَا﴾ چون هر دو فعل ماضي است يعني ما قبلاً اين كارها را كرديم حالا براي مشركان امروز روشن ميشود كه اينها هباء منثور است ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ﴾ هر كاري كه اينها انجام دادند اين عمل غير از فعل است فعل را به غير انسان هم اسناد ميدهند اما عمل را ديگر نميگويند فلان سنگ عمل كرد فلان درخت عمل كرد اما فعل به معني اصل جامع كار را به غير انسان هم اسناد ميدهند.
پرسش:...
پاسخ: بله همين ديگر، اين ميبينند كه دود شد بيجاست مثل سراب است ديگر، خود اين كاري كه انجام ميدهند قرباني ميكنند قبلاً قرباني ميكردند بخشي از گوشت قرباني را به ديوار كعبه ميخكوب ميكردند كه خدا قبول كند خون قرباني را به ديوار كعبه ميماليدند كه خدا قبول كند آيه سوره حج نازل شده است ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُمْ﴾ همين دخيل بستنهايي كه هست از جاهليّت هم بود فوراً قفلي ميبندند فوراً يك پارچه ميبندند آنها قرباني ميكردند گوشت را فوراً آويزان ميكردند به سينه ديوار كعبه، خون را ميماليدند آيه نازل شد كه خون و گوشت كه به خدا نميرسد چرا ديوار كعبه را آلوده ميكنيد ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي﴾ كه شما نداريد اين شرك را دست برداريد توحيد پيدا كنيد تقوا پيدا كنيد تا خدا قبول كند. خب ذات اقدس الهي باطن اين كار را نشان ميدهد باطن اين كار هباء منثور است ديگر، باطن اين كار سراب است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: «لا شيء» است ديگر بله، منتها شيءنماست.
پرسش:...
پاسخ: بله، اين هيچ چيزي نيست اين هباء منثور تأكيد منثور روي هباء براي آن است كه ثابت كند اين هم شبيه سراب است اين ﴿حِجْراً مَحْجُوراً﴾ يا ﴿هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ يا ﴿كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾ اين گونه از اوصاف مضاعف و تأكيدي براي آن است كه اصلاً آن شيء را كلا شيء قرار بدهند خب تعبير به اينكه اينها بوزينهاند كمتعبيري نيست فرمود بوزينه خاسئهاند تعبير به اينكه هباء است كمتعبير نيست اما هباء منثور اين ذرّات كنار هم، هم نيستند پراكندهاند كنار هم باشند ممكن است خيال تأثير در آنها باشد.
پرسش:...
پاسخ: بله، تشبيه يعني تشبيه، شما دلتان ميخواهد اگر گفتيم «زيدٌ اسدٌ» اين يال و كوپال هم داشته باشد. اين «زيدٌ اسدٌ» كاف ندارد آنجا كه فرمود: ﴿كَسَرَابٍ﴾ كاف داشت اينجا كه فرمود: ﴿كُونُوا قِرَدَةً﴾ ديگر كاف ندارد البته آنجا ملكوتشان نسخ شده بود اما اينجا فرمود: ﴿كَسَرَابٍ﴾ اينجا ميفرمايد: ﴿هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ يعني لاشيء اگر خدا بخواهد بفرمايد اين اعمال شديد و غليظ اينها را ما لاشيء قرار ميدهيم از اين ادبيتر كه ممكن نيست فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ﴾ اين عمل كه بود، اين عمل يعني بتپرستي بود سجده بود شكر بود قرباني كردن بود مسح بود ماليدن بود بوسيدن اين صنم و وثن بود همه اين اعمال باطنش لا شيء است لا شيء را گاهي به صورت سراب تعبير ميكنند گاهي به صورت هباء مضافاً إليه منثورا يعني گذشته از اينكه به منزله ذرّات است ذرّات منثور و پراكنده هم هست ما چنين كاري ميكنيم.
پرسش:...
پاسخ: آن براي اينكه چون براي دنيا اين كار را ميكنند.
پرسش:...
پاسخ: گوش ابن گوش، چند بار گفته شد كه اينها براي دنيا كار ميكنند (يك) دنيا ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾ (دو) روشن شد، اينها كه براي آخرت كار نميكنند كه اينها براي دنيا كار ميكنند دنيا چيست؟ ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾ اين طور نيست كه اينها در آنجا يك اشكال عميق شد اينها ذرّهاي براي خدا كار نميكنند نه قليل نه كثير، مگر منافق خدا را قبول دارد مگر منافق براي خدا كار ميكند منتها كم؟! منافق اصلاً خدا را قبول ندارد تا براي او كار كند اين «كافرٌ في باطنه» نه ذكر قليل دارد نه ذكر كثير، اين از غرر روايات حضرت امير(سلام الله عليه) است كه در ذيل همين آيه آمده وجود مبارك حضرت امير در ذيل اين آيه دارد كه اينها كه براي خدا كار نكردند مگر منافق براي خدا كار ميكند تا شما بگوييد كم كار كرده منافق اصلاً خدا را قبول ندارد قيامت را قبول ندارد اين «لا يعمل لله أصلاً و أبدا» پس براي چه عمل ميكند؟ «للدنيا» (يك) ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾ (دو) اينكه قرآن را بايد با اهل بيت فهميد همين است اين از غرر روايات ماست كه در ذيل همين آيه از وجود مبارك حضرت امير رسيده است كه منافق ذرّهاي براي خدا كار نميكند فقط براي دنيا كار ميكند دنيا هم متاع قليل است و اگر خداي سبحان فرمود اينها ﴿لاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ بازگشتش به استثناي منقطع است نه استثناي متّصل چون منافق كه اصلاً به ياد خدا نيست. خب بنابراين اينكه فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ بازگشت اين هباء منثور به همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «نور» آيه 39 به اين صورت فرمود: ﴿أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾ يا اعمال آنها ﴿كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ﴾ خب اين كجا را ميخواهد بگيرد اين دست خودش را نميتواند ببيند اين ميگويد انسان از گور تا گهواره است بعد خبري نيست چنين انساني كه كور است دلش ميخواهد ملكوت را ببيند با اينكه ملكوت، چشم باطن ميخواهد چنين انساني كه كور است دلش ميخواهد وحي بر او نازل بشود چون خودش وحي را نميبيند وحي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را هم انكار ميكند لذا فرمود منشأ اين كار اينها معرفتشناسي اينهاست اينها تازه ملائكه را هم كه قبول دارند و الله را قبول دارند به عنوان مشفوععنده، فرشتهها را هم كه قبول دارند به عنوان ارباب و آلهه يك تنديسي، مجسّمهاي براي او ميتراشند كه او را ببينند اينها گرفتار چنين اصالة الحسّ و التجربهاند تنها مشركين نبودند كه اين كار را ميكردند همانها كه تفكّر صهيونيستي و اسرائيلي هم داشتند به حضرت موسي ميگفتند كه ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ اينها هستند كه سامري ميپرورانند سامري هم ديد كه اينها حسگرا هستند براي آنها گوسالهپرستي را ترويج كرد همينها كه ملائكه را قبول دارند ميگويند ملائكه بنات الله هستند كه خدا ميفرمايد شما دختر را براي خودتان قبول نميكنيد براي خدا دختر ميپسنديد ﴿تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَي﴾ اين يك تقسيم بدي است ناعادلانه است شما دخترداشتن را نقص ميدانيد براي خودتان نميپسنديد آن وقت ميگوييد ملائكه بنات الله هستند خب اين ﴿تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَي﴾ اينها ملائكه را قبول داشتند ميگفتند بنات الله است آنها را شفيع قرار ميدادند و ميپرستيدند لكن براي اينكه ببينند براي همانها تديس و مجسّمه درست ميكردند يعني اين قدر گرفتار اصالةالحس بودند آن وقت اين گروه اصالةالحسّي دلش ميخواهد فرشتهها را با همين چشم ببيند يا ذات اقدس الهي را ـ معاذ الله ـ با همين چشم ببيند فرمود در آن صورت هيچ ممكن نيست اينها ببينند براي اينكه اعمالش هم ندارند ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ حالا چون ايام اربعين در پيش است كه شما بزرگواران براي تبليغ تشريف ميبريد «جعلكم مباركاً أينما كنتم» انشاءالله پيام انبيا و اوليا را به سمت جامعه برسانيد.