90/10/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 19 تا 22 سوره فرقان
﴿فَقَدْ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفاً وَلاَ نَصْراً وَمَن يَظْلِم مِنكُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً كَبِيراً﴾ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيراً﴾ ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلاَئِكَةُ أَوْ نَرَي رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً﴾ ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ لاَ بُشْرَي يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً﴾
شبهاتي كه مشركان مكّه و كافران داشتند بخشي مربوط به توحيد بود كه اشاره شد بخشي هم مربوط به مسئله معاد بود و هست كه بعضي گذشت و بعضي از اين شبهات و پاسخها خواهد آمد بخشي هم مربوط به مسئله وحي و نبوّت بود. درباره وحي و نبوّت ملاحظه فرموديد كه آنها گاهي درباره خود وحي و كتاب خدا و كلام خدا سخن داشتند گفتند اين افسون و افسانه است اسطوره پيشينيان است قصص گذشتگان است مستورات گذشتگان است وحي نيست كه ﴿تُمْلَي عَلَيْهِ﴾ و مانند آن ﴿قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا﴾ ذات اقدس الهي اين شبهه را جواب داد فرمود: ﴿قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ اين اسرار خلقت است اسرار عالم است راه تعليم و تزكيه است اسطوره نيست افسانه نيست و مانند آن.
برخي از شبهات آنها مربوط به پيامبر بود و عصاره آن شبهات هم اين است كه اين پيغمبري يا كار ملكوتي است يا كار مُلكي اگر يك امر ملكوتي است نصيب بشر نميشود اگر يك امر مُلكي است و بشر به او دسترسي پيدا ميكند ما هم ميتوانيم به آن برسيم چرا فرشته بر ما نازل نميشود و به نظر آنها اين است كه رسالت يك امر ملكوتي است فرشته بايد رسول خدا باشد انسان نميتواند ولي اين ترديد بين الأمرين را دارد چون نظر آنها اين است كه رسالت يك امر ملكوتي است و بشر نميتواند رسول خدا باشد ميگويند: ﴿وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ﴾ اينكه مثل ما غذا ميخورد اينكه مثل ما در بازار راه ميرود در خيابان راه ميرود اينكه نميتواند رسول باشد اين نظر آنهاست ولي از باب صبر و تقسيم ميگويند بالأخره رسالت را شما مشخص كنيد از چه قسم است اگر از سنخ ملكوت است كه به بشر نميرسد اگر از سنخ ملك است كه ما هم ميتوانيم برسيم. ذات اقدس الهي همه اين شبهات را بررسي كرد فرمود اگر انسان موجودي بود كه فقط از طين بود از گِل بود فقط ابزار گوشت و پوست و بدن بود بله اين نميتوانست به امر ملكوتي راه پيدا كند اما يك جهت او ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾ است يك جهتش هم ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ است آنكه اين ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ اين ودعيه ملكوتي را شكوفا كرده است لياقت آن را پيدا ميكند كه با اسرار عالم تماس بگيرد برخي از آنها كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ آنها را به مقام رسالت ميرساند آن كه ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ و اين فطرت را خاموش كرد اين فطرت را دفن كرد دسيسه كرد مدسوس كرد آن فقط جنبه بشري دارد ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ﴾ اين با ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً﴾ اين نميتواند با امر ملكوتي رابطه برقرار كند پس بنابراين اشكال وارد نيست زيرا انسان يك جنبهاش ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾ است يك جنبهاش ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ يك جنبهاش فرد عادي است كه ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾ است يك جنبهاش هم ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ است اگر كسي آن جنبه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ كه در آغاز امر با الهام الهي آشنا شد اين در مكتب الهام درس خواند اينكه تنها در حوزه و دانشگاه درس نميخواند كه اين با الهام به دنيا آمده اگر اين وديعه را اين سرمايه را حفظ بكند ميتواند به جاهايي برسد اما اگر خاك روي اين سرمايه بريزد مدسوس كند بالاتر از دس، تدسيس يعني تدسيس كه صيغه باب تفعيل است و كثرت و مبالغه و شدّت را ميرساند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ كه اصلش «دَسَّسَها» بود اين «دَسَّس» تفعيل همان «دسّ» است مدسوس كردن دسيسه كردن يك كار بدي است تدسيس بدتر است خب اگر كسي با تلاش و كوشش اين جان مُلهم را تدسيس كرد دفن كرد در بين اغراض و غرايز اين صداي فطرت را كه نميشنود كه اين حرف خودش را نميشنود خب اگر حرف خودش را نشنيد مدسوس شد مدسَّس شد چه توقّعي دارد كه از وحي طرْفي ببندد ولي اگر كسي ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴾ شد همان را شكوفا كرد همان را بالا آورد و روشن كرد اين اگر ذات اقدس الهي صلاح بداند و از اسرار گذشته او باخبر باشد ميتواند او را مصلحت بداند او را به جايي برساند پس بنابراين نگوييد رسالت اگر امر ملكوتي است به بشر نميرسد اگر امر ملكي است به ما هم بايد برسد خير يك امر ملكوتي است به بشر هم ميرسد ولي شما بشر نيستيد ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اين تعارف ندارد كه بالأخره انسان يا بايد حرف وحي را گوش بدهد يا جزء اسراربين عالم باشد كه چشم باطن را پيدا كند درون خيليها را ببيند يا دو روز صبر كند ببيند كه اينها به چه صورت در ميآيند خب وجود مبارك امام سجاد اين كار را كرده وجود مبارك امام باقر اين كار را كرده هر دو امام همام در صحنه عرفات يك عدّه را نشان دادند ديگر آنها كه گفتند «ما أكثر الحجيج و قلّ الضجيج» فرمود نه خير «ما أكثر الضجيج و قلَّ الحجيج» ميگويي نه ببين خب اگر كسي در برابر امام زمانش به خلاف حركت كند همان در ميآيد كه بنابراين يكي از اين سه راه هست كه جمع را شايد فرمود ما گفتيم بشر ميتواند وحي بگيرد شما هم ميگوييد ما هم ميتوانيم وحي بگيريم شما ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستيد ديگر چه نقصي ميكنيد. اينها را ذات اقدس الهي در آيات متعدّد فرمود اينجا هم به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَانظُرُوا﴾ نگاه كن ببين اينها چطور اشكال ميكنند در آيه نُه همين سورهٴ «فرقان» كه قبلاً گذشت اين بود ﴿فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ﴾ نگاه كن چطور استدلال ميكنند ما درباره انسان حرف ميزنيم شما كه انسان نيستيد خب اين يك راه با صرفنظر از اين جواب دقيق به تك تك اين شبهات پاسخ داده شد فرمود شما ميگوييد چرا او وضع مالي ندارد خب كلّ اين جهان را مال و مِلك و مُلك را خدا آفريد ميتواند به او بدهد ديگر اين چرا كنز ندارد چرا باغ ندارد اگر بخواهد كه ﴿تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِّن ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ پس بنابراين هيچ كدام از اين شبهات شما وارد نخواهد بود.
ميماند مطلب بعدي كه درباره اين اموال كه خداي سبحان به شما مال داد و به جاي اينكه شكر كنيد كفران كرديد. مال در فرهنگ قرآن در پنج، شش آيه به صورتهاي گوناگون ترسيم شد اصلِ مال خب نعمت الهي است اين در يك بخشي از آيات كه ﴿أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾ اينها نعمت خداست. مطلب دوم كه بخش ديگر از آيات است ذات اقدس الهي ميفرمايد ما هر چه داديم به عنوان امتحان است تكريم نيست اجلال نيست اجلال و تكريم در قيامت است اگر به كسي مال داديم با امتحان است اين يك موجبه كليه است يك اصل كلي است در خيلي از جاها يكي از اينها سورهٴ مباركهٴ «تغابن» است كه ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ﴾ فتنه يعني آزمون كه موجبه كليه هم است بخش سوم، طايفه ثالثه آياتي است كه به نحو موجبه جزئيه است نه به نحو موجبه كليه كه فرمود: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ﴾ بعضيها از مالها، بعضي از فرزندها دشمناند پس آنكه موجبه كليه است فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ﴾ اين ابتلاست امتحان است يعني «كلّ مالٍ ابتلاء، كلّ ولدٍ ابتلاء» اما عدوّ و دشمن بودن اين به نحو موجبه جزئيه است كه فرمود: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ﴾ در مقام ما، ما دليلي نداريم كه اين مربوط به عدوّ و دشمني باشد فرمود آنها گفتند كه ﴿وَلكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّي نَسُوا الذِّكْرَ﴾ اين حرف فرشتههاست در معاد كه خدايا تو به آنها نعمتهاي فراواني دادي اينها به جاي اينكه شكر كنند كفر ورزيدند دليلي نيست كه اين آيه درباره عذاب باشد خب پس طايفه اُوليٰ به نحو موجبه كليه اين است كه «كلّ مالٍ نعمةٌ» طايفه ثانيه اين است كه هر مالي كه ذات اقدس الهي به كسي داد آزمون الهي است طايفه ثالثه ديگر موجبه كليه نيست موجبه جزئيه است كه بعضي از اموال بعضي از اولاد واقعاً دشمن انساناند مقام ما هم بيش از مسئله ابتلا چيز ديگر نيست نعمتي است كه خدا داد و البته بايد در برابر اين نعمت شكر كرد.
پرسش:
پاسخ: ديگر حيات دنيا نه «زينتكم» در اوايل سوره «كهف» هم گذشت كه هر چه كه هست زينت زمين است ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾ يا ﴿زَيَّنَّا السَّماءَ﴾ كذا و كذا فرمود آسمان برويد اين شمس و قمر زينت السماء است نه زينت شما، زمين برويد اين زينت الأرض است «انا زينا الارض» كذا ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ اين زمين اينجا مزيّن شد اين فضا اينجا مزيّن شد نه شما زينة الانسان در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» است كه آنجا فرمود خداي سبحان ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾ زينت انسان، كمال اوست وگرنه زينت خانه و زندگي و فرش كه آن باغ و آن زمين را مزيّن كرده است نه زينت انسان، زينت انسان آن است كه با مزيّن همسفر باشد خب اگر در سوره «حجرات» دارد كه ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ﴾ محبوب شما دين شماست ﴿وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾ زينت شما همان علم و ادب و عقل و عدل شماست معلوم ميشود باغ و راغ زينت الأرض است نه زينت انسان خب اگر اينچنين است آسمان را هم فرمود ما با شمس و قمر مزيّن كرديم حالا بر فرض شما سوار سفينه شديد رفتيد آسمان آنجا زندگي كرديد آنجا هم مزيّن نيستيد الاّ بالايمان، زينت انسان همان كمالات اوست حالا كه اينچنين است پس زينت الأرض مشخص شد كه فرمود: ﴿وَنَبْلُوكُم﴾ مثلاً كذا كه فرمود ما شما را با اين زينتها ميآزماييم لكن اگر كسي از اين امتحان سرافراز بيرون آمد آن وقت همينها براي او روح و ريحان خواهد شد يعني ميتواند از اينها استفاده روح و ريحاني ببرد و اما اگر سرفراز بيرون نيامد از اينها سوء استفاده كرد كم كم با همينها خدا او را ميگيرد آنگاه آيات سورهٴ مباركهٴ «انعام» و دو بخش از سورهٴ مباركهٴ «توبه» شاهد آن مسئله خواهد بود كه قبلاً اشاره شد. در سورهٴ مباركهٴ «انعام» فرمود ما اينها را كه وقتي بخواهيم بگيريم غرق نعمت ميكنيم در بحبوحه نعمت اينها را ميگيريم آيه 44 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين است ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ﴾ ما قبلاً اينها را با فقر و بيماري و مشكلات قدري فشار داديم كه بگويند «يا الله» آيه 43 اين بود ﴿فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا﴾ آخر بأس ما، امتحان ما، آن تازيانهاي كه آمد چرا ناله نكردند تضرّع نكردند زاري نكردند ما اينها را قدري فشار داديم كه بگويند «يا الله» نگفتند ديديم لايق نيستند، اين مشكلات را حل كرديم نعمتها را فراوان كرديم اينها را در غرق نعمت خفه كرديم ﴿فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ﴾ ما آنها متذكِّر كرديم ولي به يادشان نيامد ﴿فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّي إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً﴾ چون در چنين حالتي سلب نعمت دردآورتر است ديگر بر اساس همين معيار در دو جاي سوره مباركه «توبه» فرمود اگر ديديد يك عدّه كه كجراهه رفتند و كجراهه ميروند ولي نعمتهاي آنها افزون است شما در تعجّب نباشيد براي اينكه ما اينها را ميخواهيم بگيريم آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾ در همان سوره مباركه «توبه» آيه 85 هم به اين صورت است ﴿وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾ اينها را ما ميخواهيم در متن نعمت بگيريم تا عذابشان شديدتر بشود بنابراين اين پنج، شش طايفه مشخص ميكند كه مال در اسلام اصلش نعمت است دادنش امتحان است برخي از اينها دشمن است برخي از اينها براي آن است كه انسان غرقِ او بشود و در بحبوحه غرق نعمت گرفتار عذاب الهي ميشوند خب. اينكه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾ پاسخش اين است كه به اينها بگو رسول الاّ ولابد بايد بشر باشد براي اينكه با شما ميخواهد حرف بزند ميخواهد اسوه و الگوي شما باشد اگر بگويد من اسوهام و مقتداي شمايم و قُدوه شمايم به من اقتدا كنيد آخر بگويند تو فرشتهاي تو كه اهل شهوت و غضب نيستي ما چگونه به تو اقتدا كنيم رسول آن است كه در اَمام مردم باشد و امامت را به عهده بگيرد فرشته كه اينچنين نيست مردم نه حرف او را ميشنوند نه او را ميبينند لذا هيچ ممكن نيست رسولِ مردم فرشته باشد اين برهانش در اوايل سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت بعد ميفرمايد اينكه شما ميگوييد ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ﴾ منظور اين نيست كه پرخوري ميكند يا بدخوري ميكند يعني اصلِ غذا خوردن را اينها اثبات كردند مَشي در اسواق هم اصل مشي را اثبات ميكند نه اينكه بازارگرد است تا كسي بگويد كه رفتن در بازار و زود رفتن و دير آمدن و اينها كار شيطان است و اينها، غرض اين نيست كه اينها خيلي در بازار ميگردند غرض اين است كه براي رفع حوائج ميروند بازار چيز ميخرند براي رفع حوائج غذا ميخورند اين طورند يعني مثل ماها هستند نه اينكه زياد اهل غذا هستند يا زياد اهل سوقاند تا گفته بشود سوق مثلاً رفت و آمدش كذا و كذاشت خب فرمود: ﴿إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ﴾ بعد به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد اينها نيش ميزنند و خب شما هم بايد صبر كنيد صبر از بهترين ملكاتي است كه انسان با او آزموده ميشود ما ديگر چيزي بالاتر از نماز در فروع دين نداريم براي اينكه «الصلاة عمود الدين» و اما در جريان استعانت به نماز و صبر مسئله صبر مقدّم بر صلات ذكر شده است البته تقديم لفظي ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ صبر غير از سكوت است ما كه از گذشته خبر نداريم از آينده خبر نداريم ما در معرض امتحانيم هر حادثهاي كه پيش آمد انسان جزع بكند اين وجهي ندارد صبر بر ما لازم است همان طوري كه نماز بر ما لازم است اگر بخواهيم بر مشكلات روزگار فائق بشويم صبر لازم است بر مشكلات جهنّم فائق بشويم صلات لازم است ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ اينجا به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود صبر كنيد ما شما را با يكديگر ميآزماييم در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هم فرمود شما بايد كه از صبر صرفنظر نكنيد ما خيلي از شماها را با اين وسايلي كه تبهكارها نقل ميكنند ميآزماييم آيه 186 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين است ﴿لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذَي كَثِيراً وَإِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾ اينكه لقمان فرمود: ﴿وَاصْبِرْ عَلَي مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ يا در اين بخش فرمود صبر كنيد و باتقوا باشيد ﴿فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾ عزمالامور يعني «مِن الامور الّتي يَجب أن يُعْزَم عليها» اولاً ما هيچ كاري را بدون اداره نميتوانيم بكنيم اصلاً ما «خُلقنا مختارين و مريدين» اگر انسان مورد فعل بود دست كسي را گرفتن از جايي به جايي بردن اينكه مصدر فعل نيست اين را بردند نه اينكه رفت ولي اگر كاري به انسان اسناد داده شد كار انسان بود حتماً ارادي است ما ممكن نيست كاري را بدون اراده انجام بدهيم همان طوري كه دو دوتا پنجتا نيست دو دوتا سهتا نيست انسان هم قادر نيست كار غير ارادي انجام بدهد ولو طنز بگويد ولو بخواهد بخندد خب شوخي كند هم بالأخره تصميم ميگيرد اراده ميكند انسان اصولاً «خُلق مختاراً حرّاً مريداً» اين طور خلق شده است ما مجبوريم كه آزاد باشيم آزادي در اختيار ما نيست كه آزادي را سلب بكنيم يك كار غير ارادي انجام بدهيم اين نيست ما را خدا آزاد خلق كرد مختار خلق كرد لذا مسئوليم لذا هر كاري را با اراده انجام ميدهيم اما كارها فرق ميكند يك وقت يك كار عادي است حالا يك ساعت يا دو ساعت بنشيند مشورت بكند با دوستان مشورت بكند خودش فكر بكند اين طور نيست بلند ميشود ميرود منزل يا مسجد، اما اگر خواست همسر انتخاب بكند خواست منزل تهيه كند اين كاري است كه «مِن عزم الامور» است خودش مينشيند فكر ميكند با دوستان مشورت ميكند بالأخره با صاحبنظر مشورت ميكند اينها را ميگويند «مِن عزم الامور» يعني «مِن الامور الّتي يَجب عن يُعزم عليها» بايد تصميم گرفت صبر «مِن عزم الامور» است يعني «مِن الامور الّتي يَجب عن يُعزم عليها» حرف لقمان اين است حرف ساير اولياي الهي و بزرگان اين است چون حرف ذات اقدس الهي اين است كه فرمود: ﴿وَإِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾.
پرسش: از آيه سوره «بقره» ميشود استفاده كرد كه احزاب ظاهري هم در قيامت نگران است
پاسخ: خب بله مكلّف است ديگر، حضرت تا زنده است با علمِ غيب كه عمل نميكنند كه ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾ در اين بخشها همه احكام بر حضرت هم واجب است بر ديگران هم واجب است گاهي البته اگر ضرورت اقتضا بكند كه معجزهاي اِعمال بكنند با علم غيب عمل ميكنند ولي بناي آنها بر اين است كه با علم ظاهر عمل بكنند در همان فرمايشات مرحوم كاشفالغطاء كه يك وقت خوانديم همين بود در جريان محكمه و داوري كه حضرت فرمود: «إنّما أقضي بينكم بالأيمان و البيّنات» هم همين است حضرت با اينكه ميداند مال براي چه كسي است حق، حقّ چه كسي است ولي برابر آن علم غيب و علم ملكوتي محكمه اسلامي اداره نميشود فرمود ما با شاهد و با سوگند، داوري ميكنيم و محكمه را پيش ميبريم اگر كسي قسم دروغ خورد شاهد زور آورد در محكمه ما، ما به استناد آن شاهد يا سوگند مالي را به كسي داديم او بايد بداند كه «قطعةٌ مِن النار» را دارد ميبرد اين يك آتش دارد ميبرد مبادا بگويد محكمه پيغمبر بود من از دست خود پيغمبر گرفتم بنا بر اين نيست كه ما در دنيا برابر آن علم غيب عمل بكنيم.
پرسش:
پاسخ: خب بله ديگر فرد عادياند اينها وضو ميگيرند تطهير ميكنند.
پرسش:
پاسخ: آنكه مربوط به طهارت از ذنب است در عصمت است خب.
فرمودند اين شبهات در اثر آن است كه اينها معناي وحي و نبوّت و رسالت و امثال ذلك را بررسي نكردند ميماند جريان فرشته كه گفتند كه همان طور كه فرشته بر شما نازل ميشود ما هم بايد فرشته را ببينيم يك بلندپروازي بيجا هم كردند كه ما بايد ربّمان را ببينيم اينها درباره ذات اقدس الهي به عنوان اينكه الله واجبالوجود است خالق كل است ربّالأرباب است اله الآلهه است همه را قبول دارند منتها به عنوان اينكه ربّ ماست ما در برابر او مسئوليم شفاي ما، رزق ما، سلامت ما، امنيت ما به دست ارباب متفرّقون است اينها واسطهاند كه مشكلات ما را حل كنند كه شرك از همينجا پيدا شده لذا آنها الله را به عنوان ربّ جزئي قبول نداشتند اگر هم ميگفتند: ﴿أَوْ نَرَي رَبَّنَا﴾ يا منظور از اين ربّ، ربّالأرباب است يا نه مواشاتاً مع المخاطب اين حرف را زدند وگرنه آنها ربّ خاصّ خودشان را داشتند عبادت ميكردند اينها ميگفتند يا ما بايد فرشته را ببينيم يا الله را ـ معاذ الله ـ ببينيم در پاسخ ذات اقدس الهي ميفرمايد اين يك استكبار در انديشه است چه توقّع بيجايي داريد كه يك آدم عادي فرشتهها را ببيند ولي صبر بكنيد فرشته را ميبينيد روزي فرشته را ميبينيد كه به شما سخت ميگذرد در هنگام مرگ فرشته مرگ را ميبينيد البته خيليها عزرائيل(سلام الله عليه) را نميبينند آن ملائكه زيردست آنها(عليهم السلام) را ميبينند كه آنها كه با قهر و غضب جان اينها را ميگيرند كه ﴿إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ با سيلي و لگد و مُشت جان اينها را ميگيرند با اين ملائكه روبهرو هستند فرمود بله صبر كنيد شما هنگام مرگ ملائكه را ميبينيد اما ذات اقدس الهي كه ديدني نيست نه در دنيا نه در آخرت نه حينالموت نه بعدالموت نه در رؤيا نه در رؤيت او كه منزّه از ديدن و امثال ذلك است ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءَنَا﴾ اينها كه اميد آخرت ندارند ميگويند ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلاَئِكَةُ﴾ اگر پيغمبر، اين شخص مدّعي رسالت است ميگويد فرشته بر ما نازل ميشود خب بر ما هم نازل بشود ﴿أَوْ نَرَي رَبَّنَا﴾ ما هم الله را ـ معاذ الله ـ ببينيم پاسخ اين است كه ﴿لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً كَبِيراً﴾ يك بلندپروازي بيجا داريد ولي يك چند روز صبر بكنيد فرشته را هم ميبينيد ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلاَئِكَةَ﴾ در هنگام مرگ ميبينيد اما ﴿لاَ بُشْرَي يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ﴾ براي مؤمنين بُشراست ولي براي كفار و تبهكاران بشارتي نيست آن روز ميگوييد ﴿وَيَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً﴾ دست به دامن ميشويد ميگوييد از ما صرفنظر كنيد از ما فاصله بگيريد ما را رها كنيد اين حِجر يعني منع، محجورها كه در كتابهاي فقه كتابي است به نام كتاب حَجر براي همينهاست يعني محجورين اما آن مهجور به معناي متروك است هجرت است و اينكه ذات اقدس الهي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ اين ﴿مَهْجُوراً﴾ به معناي متروكا نيست كه هجرت باشد تا گاهي انسان بگويد جامعه ما قرآن را ترك كرده است مهجور است اين آيه را بخواند، منظور حضرت اين نيست كه قوم من قرآن را ترك كردند و از قرآن فاصله گرفتند قرآن در جامعه ما مهجور است آن وقتي كه حضرت فرمود، قرآن در دلها بود هر كس مسلمان بود كاملاً قرآن را حفظ ميكرد آيات فراواني حفظ ميكرد در نمازها ميخواند در شبها و روزها آيات را ميخواندند اين مهجور از هجرت نيست اين مهجور از هَجر به معني ترك نيست اين مهجور از هُجر به معناي هزيان است همان طوري كه ـ معاذ الله ـ در هنگام رحلت حضرت گفتند: ﴿ان الرجل ليهجر﴾ از آن هجران است مهجور است يعني قوم من اين كتاب را ـ معاذ الله ـ هزيان ميدانند ﴿يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ﴾ كه نور و وحي است ميگويند اين اسطوره است اين هزيان است وگرنه آن وقتي كه اين آيه نازل شده بود مسلمانها كاملاً قرآن را ميبوسيدند و قوم پيغمبر كه يعني همانهايي كه اسلام آورده بودند كه ترك نكرده بودند اما آن مشركاني كه در صف مقابل ايستاده بودند آنها ميگفتند اين هزيان است و افسون است و اسطوره است و امثال ذلك.
پرسش: اينكه خداوند بشر را خلق كند يك سري علامتها را براي بشر روي كره و آسمانها قرار بدهد..با اين نشانهها به قيامت و مرگ ايمان بياوريد اين يك مقدار سخت نيست براي عموم مردم كه..
پاسخ: نه، براي اينكه نظام حق كه پوچ نيست اين نظام حق ياوه نيست ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾ يعني كلّ اين نظام همين طور آمد بخورد و برود هر كه هر چه كرد، كرد هر ظلمي كرد، كرد هيچ حساب و كتابي در عالم نيست ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾ سُديٰ يعني ياوه اين شدني نيست.
پرسش:
پاسخ: بله، عقلي هم خدا به او داد كه از همين محسوس به معقول سفر كند فرمود شما سفر كنيد از محسوستان به معقول، تدبّر كنيد ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ﴾ همين است نظريه بدهيد فرمود شما فرزند كسي هستيد كه اهل رؤيت بود لااقل شما پسر همان پدر باشيد اهل نظر باشيد پدرتان ابراهيم خليل كه در بخش پاياني سوره مباركه «حج» گذشت فرمود: ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ﴾ اين منصوب به اغراست يعني «خذوا» دين پدرتان را بگيريد ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ﴾ شما پسرِ چنين پدري هستيد ما به پدرتان ﴿كَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ به او نشان داديم او ديد شما پسر همان پدر هستيد ﴿أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ شما نظر كنيد او اهل رؤيت است شما نگاه كنيد او اهل ديدن است گاهي نگاه به ديدن ميرسد نظر به رؤيت ميرسد ما را كه اين طور نيافريده كه فرمود تو خليفه من هستي ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ من تو را با سرمايه خلق كردم ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ اگر كسي اين چراغ را خاموش نكند خيلي از چيزها را ميتواند ببيند.
به هر تقدير فرمود اينها ميبينند هنگام مرگ فرشتهها را ميبينند چون جريان مرگ مطرح شد عدّهاي ميخواهند اصلاً جلويشان آزاد باشد قرآن كريم بعد از نقل شبهات آنها و اجوبه آن شبهات ميفرمايد اينها حرفي براي گفتن ندارند هيچ شبهه علمي نزد مشركان و كافران نيست ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ اين ميخواهد جلويش باز باشد اين حرفي براي گفتن ندارد كه، اگر قيامت باشد چه اينكه هست، سؤال و جوابي باشد چه اينكه هست او خودش را كنترل ميكند ولي ميخواهد جلويش باز باشد خب اگر كسي بخواهد جلويش باز باشد بهانه ميطلبد ﴿يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ هيچ بازرسي نداشته باشد ولي ما او را به بند ميكشيم ميگوييم ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ حرفهاي آنها و شبهات آنها را نقل ميكند و رد ميكند بعد ميفرمايد اينها حرفِ گفتني ندارند اين ﴿لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ ميخواهد جلويش باز باشد. اما در جريان مرگ و برزخ اين آيات و روايات را حالا يا به عنوان درس امكاناتي داريد مثلاً براي كسي درس بگوييد يا جلسات خصوصيتان اينچنين باشد يا لااقل خودتان دو به دو مباحثه بكنيد اين آيات و رواياتي كه مربوط به معاد است مربوط به قبر است مربوط به برزخ است اين را با فقه و اصول خلط نكنيم خب ميبينيد اين همه رواياتي كه درباره فقه و اصول هست و وجود مبارك امام باقر و امام صادق اينها را ميگفتند به شاگردان چه چيزي حلال است چه چيزي حرام است چه چيزي پاك است چه چيزي نجس است چه چيزي صحيح است چه چيزي باطل است اينها همه را ميگفتند اما حالا گريه بكنند كه نبود كه اما اين روايات مربوط به برزخ را با گريه درس ميگفتند با گريه يعني با گريه اين امام باقر است وقتي جريان قبر و برزخ را ميگويد اين نظير اركان صلات و واجبات صلات و قاعده لا تعاد اين طور نيست كه درس بگويد زراره بنويسد كه اين را با اشك اين حرفها را ميگويد حالا اين روايات را نگاه كنيد اين كتاب شريف وافي مرحوم فيض(رضوان الله عليه) خب هم مفسّر نامي بود هم محدّث نامي بود هم حكيم نامي بود يك انسان جامعالأطرافي بود اين كتاب شريف وافي را خب روايات كتب اربعه را جمع كرده روايات ديگري هم كه مقدورش بود آنها را جمع كرده و برخي از روايات كه لازم بود توضيح بدهند توضيح دادند اين روايت را از روضه كافي چندين بار ما در همين بحث تفسير آورديم خوانديم از جلد هشت كافي مرحوم كليني كه آن را از روضه كافي چند بار خوانديم اما اين وافي جلد 25 اين طبع جديد كه اصفهان چاپ كرده جلد 25 صفحه 640 اين با تعليقه شيخناالاستاد مرحوم علامه شعراني چاپ شده است جلد آخرش است ظاهراً جلد 25 درباره ابواب ما بعد الموت در تنظيم كار مرحوم فيض اين است كه ايشان ابواب توحيد را اول ذكر ميكند بعد كم كم مسئله وحي و نبوت و رسالت را ذكر ميكند بعد احكام فرعي را ذكر ميكند بعد مسئله بيماري و وصيّت و عيادت مريض و اينها را بعد ذكر ميكند بعد مسئله تجهيز و نماز ميّت و دفن ميّت و اينها را ذكر ميكند بعد جريان برزخ را ذكر ميكند بعد جريان معاد را اين طور نيست كه مسئله تجهيز و صلات ميّت و امثال ذلك را در باب طهارت ذكر بكند معمولاً در كتابهاي فقهي در باب طهارت اينها را ذكر ميكنند بعد وارد كتاب صلات و صوم ميشوند ولي مرحوم فيض(رضوان الله عليه) با همان نظم طبيعي كه در خارج هست آن بحثهاي اوّليه را يعني اصول دين را ذكر ميكنند فروع دين را ذكر ميكنند آن وقت آخرها بحث وصيّت و تجهيز ميّت و امثال ذلك را ذكر ميكنند لذا اين جلد 25 كه تقريباً آخرين جلد است در اين قسمت است. در جلد 25 در صفحه 640 اين روايت را كه مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در جلد هشت كافي نقل كرده است ايشان نقل ميكنند و آن روايت اين است كه مرحوم كليني «عن بعض أصحابنا عن عليبنعباس عن الحسنبنعبدالرحمن عن أبيالحسن(عليه السلام)» حضرت امام كاظم(سلام الله عليه) ميفرمايد: «إنّ الأحلام لم تَكُن فيما مضيٰ» بشر اوّلي ميخوابيد ولي خواب نميديد «أحلام» يعني رؤياها «إنّ الأحلام لم تَكُن فيما مضيٰ في أوّل الْخَلْق و إنّما حَدَثَتْ» بشر اوّلي خواب نميديد بعدها پيدا شد حسنبنعبدالرحمن عرض ميكند كه من به عرض أبيالحسن(عليه السلام) رساندم كه «فقلتُ و ما العلّة في ذلك» چطرو شد كه بشر اوّلي خواب نميديد رؤيا نداشته بود «فقال(عليه السلام) إنّ الله تعالي بَعث رسولاً إلي أهل زمانه» از همان پيشكسوتان انبيا(عليهم السلام) «فدعاهم إلي عبادة الله و طاعته» مردم را به توحيد و وحي و نبوّت و عبادت و اطاعت دعوت كرد مردم عصر او به آن حضرت گفتند «إنْ فَعَلْنا ذلك فما لنا» اگر دستورات شما را عمل بكنيم چطور ميشود؟ «فوالله ما أنت بأكثرنا مالاً و لا بأعزّنا عشيرتاً» آخر تو بر ما برتري نداري نه از ما سرمايهدارتري نه قوم و قبيلهات بيشتر است آخر ما چرا حرفت را گوش بدهيم «فقال(عليه السلام) إن أطعتموني أدخلكمُ الله الجنّة» اگر اطاعت كرديد خدا شما را به بهشت ميبرد «و إن عصيتم أدخلكم الله النار» اگر معصيت كرديد خدا شما را به جهنم ميبرد «فقالوا و ما الجنّة والنار» بهشت چيست؟ جهنم چيست؟ آن پيامبر(عليه الصلاة و عليه السلام) بهشت و جهنم را براي اينها معنا كرد «فَوَصَف لهم ذلك قالوا متيٰ نصيرُ إلي ذلك» خب اگر اعمال را انجام داديم چه وقت به بهشت ميرويم؟ «فقال إذا مِتُّم» وقتي مرديد بعد از مرگ وارد ميشويد «فقالوا لقد رأينا أمواتنا صاروا عظاماً و رُفاتا» مردهها كه ميپوسند و خاك ميشوند اينها كه برنميگردند كه «فازدادوا له تكذيباً و به استخفافاً» هم تكذيبشان افزوده شد هم سبكشماري اينها آنگاه «فأحدث الله عزّ و جل فيهم الأحلام» خدا رؤيا را نصيب اينها كرد كه اينها در عالم خواب چيزهايي را ميديدند خواب ميديدند كه با بدنشان مسافرت كردند مناظر خوبي ديدند مناظر بدي ديدند «فأتوه فأخبروه بما رأوا» وقتي كه بيدار ميشدند ميآمدند نزد پيامبرشان ميگفتند اينها چيست كه ما ميبينيم تا حال اين طور نبود اينها چيست كه ما ميبينيم؟! «فأخبروه بما رأوا و ما أنكروا من ذلك» يك چيزهاي ناشناختهاي را ديده بودند ديگر براي آنها اوّلين بار بود نميدانستند چه خبر است كه «فقال(عليه السلام) إنّ الله عزّوجل أراد أن يحتجّ عليکم بهذا هکذا تکون أرواحکم إذا مِتُّم» شما چنين عالمي ميرويد چرا دنبال گورستان ميرويد «هکذا تکون أرواحکم إذا مِتُّم و إن بليت أبدانکم تَصير الارواح إلى عِقابٍ حتى تُبْعَثَ الابدان» تا در معاد دوباره ذات اقدس الهي شما را زنده كند اما آنكه وجود مبارك امام باقر با گريه اين مطلب را ميرساند اين بود.
پرسش:
پاسخ: با بدن سفر ميكند ديگر، همين روح است دوتا روح نيست روح در حدّ مرحله گياهي اين بدن را در بستر اداره ميكند لذا غذايي كه انسان خورد هضم ميشود نفس ميكشد و اينها و مواظب اين هم هست تا اين استراحتش را بكند و بالاي سر انسان هم هست كسي انسان را صدا ميزند او ميشنود و اين بدن را تكان ميدهد بيدار ميشود او ميشنود نه اينكه انسان اول بيدار بشود بعد بشنود بلكه اول ميشنود بعد بدن بيدار ميشود او قيّم ماست سرپرست ماست ما را كه رها نكرده اگر انسانِ پرخور و بدخور باشد كسي فقط تمام تلاش و كوشش اين روح بيچاره، روح ملكوتي اين است كه اين لاشه را حفظ بكند اين زباله را حفظ بكند مثل اينكه شما يك حكيم را بگوييد فرقان دست بگير شهر را تطهير بكن ميكند ولي خب اين حيف است انسان آن قدر غذا بخورد كه فقط كارش بين نَسيل و معتلف باشد طبق بيان نوراني حضرت امير اين بدترين خسارت است ديگر و اگر انسان وارستهاي بود كمخور بود خوشخور بود طيّب و طاهر بود اين روح فراغتي پيدا ميكند ضمن اينكه اين بدن را در بستر اداره ميكند با آن بدنِ خودساخته سفر ميكند حرم مشرّف ميشود عتبات مشرّف ميشود منازل خوب ميبيند با افراد خوب صحبت ميكند رؤياي خوب نصيبش ميشود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در همان جلد هشت كافي كه مرحوم كليني نقل كرده اين بود كه روزها از شاگردان سؤال ميكرد «ما المبشّرات» ديشب چه ديديد؟ اينها ميخوابيدند كه بروند كلاس درس آن كسي كه ميخوابد كه بخوابد همان است كه در آيات ديگر قرآن از آنها ياد كرده خب پس بنابراين ما روحي داريم، يك بدن برزخي داريم، يك بدن مادّي داريم اين بدن مادّي در بستر هست آن بدن برزخي ابزار است ما با بدن سفر ميكنيم ديگر خب بيبدن كه سفر نميكنيم ديگر اين بدن را ساختيم و با او داريم سفر ميكنيم فرمود مُرديد چنين وضعي پيدا ميكنيد در دنبال قبرستان كجا ميگردي اين شخص ميبيند كه همين قبر همين لحد آمده و درست ميبيند منتها درباره او درست است ديگري خب آن كند و كاو بكند نميبيند او همين قبر را ميبيند همين لحد را ميبيند فشار همين لحد را ميبيند اگر كسي را در فلان زمين قم دفن كردند او همان جا را ميبيند و درست هم ميبيند، ميبيند كه اين لحد را فشار دادند طوري كه آن غذاهايش از لاي ناخنهايش دارد ميجوشد بيايد بيرون ولي او ميبيند نه ديگري فرمود: «هکذا تکون أرواحکم» تا معاد برسد ذات اقدس الهي دوباره آن بدن اوّلي را زنده كند.
در صفحه 608 يك بيان ديگري را از وجود مبارك امام باقر نقل ميكند بعد از يك حديث مفصّلي كه قبلش آن حديث مفصّل از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است ولي در صفحه 608 مرحوم كليني از «محمدبنالحسين عن عمروبنعثمان عن جابر عن أبيجعفر(عليهما السلام)» نقل ميكند آن حديثي كه در صفحات قبل از وجود مبارك پيغمبر نقل شده بود بعد ميفرمايد اين شخص كه وارد قبر شد وارد گور شد «فإذا دخل حُفرته رُدّت الروح في جَسده و جاءه ملكاه القبر» اين نونش به تثنيه افتاد اين دو فرشتهاي كه سؤال و جواب قبر به عهده آنهاست ميآيند «فأمتحناه» از او سؤال و جواب ميكنند آن قدر مسئله مرگ و جريان قبر مهم است كه بديهيترين بديهي ما از يادمان ميرود براي اينكه الفباي دين را از ما سؤال ميكنند مشكلات فقه و فلسفه و اصول را كه از ما سؤال نميكنند ميگويند خدايت كيست؟ دينت چيست؟ ديگر از اين سؤال ابتداييتر؟! از يك مسلمان سؤال ميكنند دينت چيست؟ يادش نيست، يادش نيست يعني يادش نيست مگر تامّه موت آن قدر آسان است كه انسان مگر كسي مسلمان واقعي باشد دين مَلكه شده باشد براي او ميگويند قبلهات كجاست؟ نميداند كتابت چيست؟ نميداند خيليها هستند كه مدّتها فشار ميبينند تا يادشان بيايد خدا غريق رحمت كند اوّلين بار سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) در همين مسجد همين شبستان مسجد اعظم آنجا منبر بود اوّلين بار ايشان همين را فرمودند بعدها ما روايتش را هم پيدا كرديم ايشان فرمودند در بعضي از روايات دارد كه بعضي بعد از احقابي از عذاب تازه يادش ميآيد كه وقتي سؤال ميكنند «مَن نبيّك» تازه يادش ميآيد كه نبيّ من كسي است كه قرآن بر او نازل شده هنوز نام مبارك حضرت يادش نميآيد همين، بعد از هشتاد سال عذاب تازه يادش ميآيد كه ميگويد پيامبر من كسي است كه قرآن بر او نازل شده است نه انجيل و تورات اما بالأخره اسمش چيست؟ اينكه نماز ميخواند مرتب، شهادتين ميدهد اذان و اقامه شهادتين ميدهد همين كه در قبر سؤال كردند «مَن نبيّك» نام مبارك حضرت را ميبرد نام اهل بيت(عليهم السلام) را ميبرد اما اين كسي كه اهل نماز و اينها نيست يادش نيست اين تلقيني كه ميكنند اگر كسي دينش دين اسلامي نباشد يادش نيست ياد نميگيرد اگر مسلمان بميرد ولو عربي نداند همه كلمات عربي را ميفهمد هر آيات قرآني، هر سؤالي كه آن تلقينكننده بگويد اين كاملاً ميفهمد چون زبان برميگردد به همان زبان دين ميشود. به هر تقدير در اينجا محمدبنالحسين ميگويد كه وجود مبارك امام باقر اين حرفها را «و كان أبوجعفر(عليهم السلام) يَبكي إذا ذَكَر هذا الحديث» حضرت با گريه اين حرفها را براي ما نقل ميكرد.
پرسش:
پاسخ: امتحان ميكند نه خير مشخص نيست تا جواب ندهد مشخص نيست براي سؤالكننده كه مشخص است ولي براي اين آقا بايد جواب بدهد رد بشود اين آقا نميتواند جواب بدهد تا جواب ندهد همين جا گير است «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا»