90/08/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 35 تا 37 سوره نور
﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لاَّ شَرْقِيِّةٍ وَلاَ غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَي نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ﴾ ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ﴾
يكي از نكاتي كه مربوط به آيات قبل بود اين است كه گرچه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ﴾
﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ﴾
روشن است كه مبني بر غالب است زيرا در جهان مادّه و كثرت اينچنين نيست كه هيچ مزاحمتي و منعي در بين نباشد فرمود افرادي كه ازدواج ميكنند گاهي فقط از فرزند پسر و ذكور برخوردارند گاهي از فرزند اناث برخوردارند گاهي از مذكّر و مؤنث برخوردارند ﴿يَهَبُ لِمَن يَشَاءُ إِنَاثاً وَيَهَبُ لِمَن يَشَاءُ الذُّكُورَ﴾ أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَاناً وَإِنَاثاً وَيَجْعَلُ مَن يَشَاءُ عَقِيماً﴾
﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾
﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است دو تعبيري كه از ابنعباس و امثال ابنعباس نقل شده است كه تعبير ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ به «الله هادي أهل السماوات و الأرض» يا «منوّر السماوات و الأرض» معنا شده است اين با تكلّف همراه است البته اگر يك روايت صحيحي از معصوم(عليه السلام) برسد كاملاً قابل پذيرش است اما حرفي كه از ابنعباس و امثال ابنعباس رسيده است مطابق با ظاهر آيه هم نيست وجهي ندارد كه انسان آيه را بر آن حمل بكند آيات ديگري هست كه خدا را به عنوان هادي اهل سماوات و ارض ميداند يا منوِّر شمس و قمر ميداند كه فرمود: ﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَالْقَمَرَ نُوراً﴾
﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَالْقَمَرَ نُوراً﴾ يعني «منوّر الشمس و القمر» است اما اينجا كه بالصراحه فرمود: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ميتواند به همان معناي ظاهرياش اخذ كرد كه ظهور آسمان و زمين به وسيله خداست ظهور اينها هم با هستي اينهاست وقتي اينها معدوماند تاريكاند وقتي اينها موجودند روشناند كه الله نور اينهاست و اين مقام هم مقام سوم و فصل سوم است نه فصل اول كه هويّت مطلقه ذات باشد كه منطقه ممنوعه است نه فصل دوم كه اكتناه صفات ذات باشد كه آن هم مثل منطقه اول منطقه ممنوعه است بلكه فصل سوم مقام فيض و اظهار و افاضه و ايجاد و خلقت است كه مقام فعل خداست فعل خدا يك موجود امكاني است گاهي اين فعل هست گاهي اين فعل نيست فعل كه عين ذات نيست اگر عين ذات بود كه زوالپذير نبود از اينكه فعل گاهي هست گاهي نيست خلقت گاهي هست گاهي نيست افاضات گاهي هست گاهي نيست اين معلوم ميشود خارج از ذات است. خب پس ظهور آسمان و زمين يعني كلّ هستي همان فيض خداي سبحان است.
مطلب بعدي آن است كه هر جا سخن از سماوات و ارض است اگر «ما فيهنَّ»، «ما بينهنّ» و مانند آن ذكر نشد منظور، مجموعه نظام خلقت است و اگر «ما فيهنَّ»، «ما بينهنّ» و مانند آن ذكر شد منظور از سماوات خود سماوات است منظور از زمين خود زمين است چون ساكنان آسمان و ساكنان زمين جداگانه ذكر شدند. ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ ظهور آسمان و زمين به وسيله فيض خداست وقتي اين فيض را جمع بكنند مثل نفخه اول ﴿صَعِقَ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ﴾ همه سر به جِيْد و عدم در گشود همه اينها بالأخره به باطن ميروند كجا ميروند خود حقتعالي ميداند دوباره كه بساط خلقت را پهن كرد ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَي فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ﴾ در نفخه دوم همه زنده ميشوند همه موجود ميشوند همه سر جاي خودشان برميگردند پس ظهور مجموعه نظام هستي به وسيله فيض ذات اقدس الهي است ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ اين براي مجموعه هستي. آنگاه براي اين نور مثالي ذكر ميكند ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾ نه «مَثَله» نه مَثل الله فرمود: ﴿فَلاَ تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ﴾ شما براي خدا مَثل ذكر نكنيد و ﴿لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَي﴾ الآن براي نور خدا مَثلي ذكر ميكند نه براي خود خدا ﴿مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ﴾ اين مجموعه مشبّهبه است كه درجاتي دارد اگر ذات اقدس الهي ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ﴾ است (يك) و ﴿ذُو الْعَرْشِ﴾ است (دو) براي اين نور، درجاتي ذكر ميكند (يك) ذوالعرش هم ذكر ميكند (دو) عرشي كه خداي سبحان دارد همان مقام تدبير و فرمانروايي است كه آن هم البته فعل خداست براي او در صحنهٴ جهان خلقت قلبِ انسان است كه قلب مؤمن عرش الرحمن است قلب مؤمن به منزلهٴ عرش است آن شئون علمي و عملي ديگر به منزلهٴ درجات رفيعهٴ آن انسان صاحبقلب اگر خدا ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ﴾ است (يك) اگر ﴿ذُو الْعَرْشِ﴾ است (دو) مؤمني كه نسبت به خدا در حدّ خود خليفهٴ خداست او هم مظهر ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ﴾ است (يك) ﴿ذُو الْعَرْشِ﴾
﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ چه كساني مدبّران اين بيوتاند رجالياند كه نه تنها به طرف بازيچه و بازيگري نميروند بلكه بازيچه و بازيگري نميتواند به سراغ اينها بيايد در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» كه بحثش گذشت فرمود اينها در ميدان بازي نميروند آنجا كه بازي و لهو و لعب و سرگرمي است اينها از آن مرحله اِعراض ميكنند ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ ﴿الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾ حالا دارند ميروند مشغول كار خودشاناند خب اينها نرفتند به سراغ بازي، بازي به سراغ اينها ميآيد؟ نه ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ﴾ اين ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ﴾ غير از ﴿عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾ است آنها هرگز به سراغ بازي نميروند اين در سورهٴ «مؤمنون» بازي و بازيگران هم نميتوانند به اينها دسترسي پيدا كنند و اينها را سرگرم كنند كه در اين آيه آمده ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾ نه اينها لاهياند نه مُلهي ميتواند اينها را سرگرم كند اينها مستغرق در ذات اخلاصاند در همين بعضي از مقتلها آمده كه وقتي حسنبنعلي فرزندانش در كربلا بودند يكي از آنها به وجود مبارك سيّدالشهداء(سلام الله عليه) پيشنهاد داد كه خِطبهاي كند به خواستگاري سكينه خاتون(سلام الله عليها) برود فرمود تو نميتواني با او زندگي كند «كان الغا» چرا؟ براي اينكه «كان الغالب عليها الاستغراق في ذات الله» اين دخترم با دختران ديگر فرق دارد اين غالباً غرق جمال و جلال الهي است تو همسري ميخواهي كه مثل خودت يك زندگي متوسط داشته باشد و او غالباً در جلال و جمال الهي است لذا در اين قتلگاه خيليها بودند ولي تنها كسي كه شنيد «شيعتي ما إن شربتم» همين سكينه(سلام الله عليها) بود حساب اينها يكسان نيست. غرض اين است كه اين گونه از مردان و زنان بازيچه را تودهني كردند نه خودشان به طرف بازيچه ميروند نه بازيگران ميتوانند به سراغ اينها بيايند خيلي حرف است كه انسان نه لاهي باشد نه مُلها نه به طرف بازي برود نه بازي و بازيگران به خودشان جرأت بدهند به طرف اينها بيايند ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾ در متن زندگي هستند در جامعه هستند ولي بازي نميكنند كسي را به بازي نميگيرند به بازي ديگران هم بازيگري نميكنند اينها نورند خب اينها هم ميتوانند درجات داشته باشند هم ميتوانند «قلب المؤمن عرش الرحمن» باشند اين مطالب را شما ميبينيد در بحثهاي آيات ديگر كمتر اين حرفهاست اگر سيدناالاستاد ميفرمايد اين آيه جزء غرر آيات است براي همين نكات است با آيات ديگر ميبينيد سطحش خيلي فرق ميكند طرز ورودش طرز خروجش انسانسازياش فرق ميكند ايشان در بعضي از مجلّدات گذشته تفسير هم فرمودند انسان نزد جوامع بشري حقّ مسلّم دارد مهمترين حقّي كه جوامع بشري براي انسان قائل است حقّ حيات است اما قرآن كريم مهمترين حقّي كه براي انسان قائل است توحيد است ديگران همين حيات ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ﴾ را ميخواهند و آثار و لوازم و ملزومات و ملازمات اين حيات حيواني اين را اصل ميدانند ولي قرآن كريم مهمترين حقّي كه براي بشر قائل است حقّ حيات است اگر اين هشتاد غزوه و سريه و اينها در اسلام پيش آمده براي اينكه اين استكبار نگذاشت جامعه بشري به مهمترين حقّ خودش برسد و وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قيام كرد تا حقّ مسلّم مردم را به آنها برساند. غرض آن است كه در فرهنگ قرآن مهمترين و برجستهترين حقّ بشر يعني جزء حقوق بشر همان حقّ توحيدي است نه حقّ حيات حيواني آن حقّ توحيدي كه محفوظ شد همه حقوق كه مِن جمله آنها حقّ حيات حيواني است هم محفوظ ميشود.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، اما براي مؤمنين فرمود خود ذات اقدس الهي دخالت ميكند ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾
﴿عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾ هستند هم ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾ هستند خب، ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ مَثل نور خدا نه مَثل خدا ﴿وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ﴾ مَثل نور خدا مِثل چراغداني است مشكاتي است كه در اين مشكات و چراغدان چراغ باشد ﴿فِيهَا مِصْبَاحٌ﴾ اين مصباح هم در يك شيشه شفافي كه مثل كوكب درّي تابان است باشد ﴿الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ﴾ كه ﴿الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ﴾ اين مصباح نيازمند به يك روغن است برخيها «توقَد» قرائت كردند كه ضمير «توقَد» به زجاجه برگردد برخيها يوقد قرائت كردند كه معروف است تا ضمير به مصباح برگردد ظاهراً اين اصل است كه يوقد است (يك) ضميرش هم به مصباح برميگردد (دو) اين مصباح از يك شجر و درخت پربركتي تغذيه ميكند اين شجرهٴ مباركه را قرآن معيّن كرد كه زيتون است براي اينكه روغن زيتون شفافتر از روغنهاي ديگر افروخته ميشود حالا زمخشري و امثال زمخشري اينها در يك محدوده خاصّي فكر كردند گفتند اين شجره مباركه در شام روئيده ميشود چون درخت زيتون شام معروفتر از جاي ديگر است اين البته دليل ميخواهد در اين مَثل آنچه را ذات اقدس الهي ذكر ميكند اين است كه اين روغن كاملاً براي افروختن آماده است سرّش اين است كه در سرزميني اين ميوه زيتون به بار آمد و اين درخت زيتون غَرس شد كه نه افراط در آن بود نه تفريط آن معنايي كه در روز قبل گذشت اين بود كه ﴿لاَّ شَرْقِيِّةٍ وَلاَ غَرْبِيَّةٍ﴾
چون مستحضريد باغي كه مشجّر است و محصول است حائط و ديوار دارد اين درختهايي كه در كنار ديوار شرقي باغاند اوايل روز آفتاب نميگيرند وقتي آفتاب بالا آمد بر آنها ميتابد آن درختاني كه در كنار ديوار غربي باغاند در پايان روز آفتاب نميگيرند و در سايه ديوارند آن درختاني كه در وسط باغاند ميگويند «شجرةٌ ضاحيّة» كه آفتاب بيشتري ميگيرند وقتي آفتاب بيشتري گرفتند ميوههايشان شيرينتر و شادابتر ميشود اين يك تفسير. تعبير يا تفسير ديگر اين است كه ﴿لاَّ شَرْقِيِّةٍ﴾ كه زياد آفتاب بگيرد ﴿لاَ غَرْبِيَّةٍ﴾
﴿لاَّ شَرْقِيِّةٍ وَلاَ غَرْبِيَّةٍ﴾ اين چون اينچنين است ﴿يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ﴾ روغن او به قدري شفاف است كه اينكه شما ميبينيد در اين پمپ بنزينها ميگويند استعمال دخانيات ممنوع است براي اينكه تا كبريت از يك فاصله دور روشن بشود او جرقّه ميزند با اينكه تماس نگرفته با او ولي خب اشتعالپذيرياش زياد است. ﴿يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ﴾ اشتعالپذيري او زياد است و خوب هم افروخته ميشود نيازي نيست كه انسان از نزديك شعله را به او برساند خب چنين نوري هست اين چراغ هميشه افروخته است و روشن است و محذوري ندارد شفاف و صاف هم هست ﴿يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَي نُورٍ﴾ گفتند اين زجاجه «كوكبٌ درّيٌّ» اين نور مصباح هم كه روي آن زجاجه آمده ميشود ﴿نُّورٌ عَلَي نُورٍ﴾ اينها مَثل است براي نورانيّت فيض خدا كه او ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ﴾ است اين رفع را هم مستحضريد گاهي رفع حسّي است نظير ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ﴾ گاهي رفع معنوي و عقلي است نظير ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ كه اين دو جمله است و دو قضيه است و دو تميز دارد ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ اين تميز ندارد ﴿وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ تميز دارد آن تميزش ﴿دَرَجَاتٍ﴾ است خب اگر مؤمن عالِم داراي درجات است تميز جمله اول هم معلوم ميشود ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ درجةً مؤمن عادي يك درجه بالا ميرود مؤمن عالِم چند درجه اين ﴿دَرَجَاتٍ﴾ كه تميز جمله دوم است ميتواند قرينه باشد براي تميز جمله اول كه محذوف شد اين رفع معنوي است. حالا ذات اقدس الهي كه ميخواهد رفع كند مؤمن را با اين نورها رفع ميكند نوري ميفرستد كه مؤمن راه خودش را ببيند فرمود: ﴿جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾ ما نور داديم قرآن داديم پيغمبر داديم بعد فرمود شما كه نور گرفتيد ﴿يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ كسي كه ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ با اين نور هم وارد صحنه برزخ و قيامت ميشويد آن فضا را روشن ميكنيد ﴿نُورُهُمْ يَسْعَي بَيْنَ أَيْدِيِهمْ﴾ نوري از طرف خداي سبحان آمده به نام قرآن و عترت كه ﴿جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ﴾ مؤمن از اين نور بهرهبرداري ميكند كه در همين آيات مشخص شده است كه ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ با همين نور هم وارد صحنه برزخ و قيامت ميشود كه ﴿نُورُهُمْ يَسْعَي بَيْنَ أَيْدِيِهمْ﴾
﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾شد، ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ﴾ شد هيچ نوري در آنجا نيست مگر اينكه انسان به همراه خود ببرد لذا مؤمن همراه خود نور فراوان دارد آن كافري كه در كنار او ايستاده است ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ راه خودش را گم كرده اين نور شمس نيست كه اگر بتابد هر دو را روشن كند كه اين نوري است كه مخصوص خود انسانهاست اگر نور مخصوص زيد باشد عمرو كه در كنار اوست در تاريكي به سر ميبرد همان طوري كه در دنيا از او استفاده نكرده در قيامت هم از او بهره نميبرد. خب فرمود: ﴿نُّورٌ عَلَي نُورٍ﴾ اين نورها كجاست؟ فرمود آن ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ كه به همه داد آن ظهور خداست و هستي است و به همه عطا كرده است اين نورهاي اختصاصي ﴿يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ﴾ آن نور عمومي نظير هدايت تشريعي عام كه ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است به همه رسيده اما اين نور پاداشي نور معنوي نور علم نور معرفت اين را خداي سبحان به هر كسي كه خواست عطا ميكند و مشيئت او همان طوري كه در بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) آمده برابر با حكمت است ديگر آن از غرر فرمايشات امام سجاد است «يا مَن لا تبدّل الحكمته الوسائل» اي خدايي كه ما هر توسّلي هر وسيلهاي هر ضريعهاي ارائه كنيم كه شما ـ معاذ الله ـ بر خلاف حكمت كار بكنيد اين شدني نيست هيچ وسيلهاي نميتواند مسير حكمت شما را عوض كند كه شما كار غير حكيمانه بكنيد اين نيست پس مشيئت الهي برابر با حكمت اوست ﴿يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ﴾ باز اين را تكرار ميكند كه اين مَثل است ما ميخواهيم از اين مَثل به ممثّل پي ببريم حالا كه يك نور عمومي دارد كه كلّ هستي را روشن ميكند يك نور خاص دارد كه مردان الهي را با آن نور روشن ميكند آن نور عمومي كه فيض حق است به همه رسيده و ميرسد اما آن نور خصوصي كه داوطلب دارد آن جايش كجاست آن را الآن آدرس ميدهند كه كجاها هست (يك) بهرهوران از آن نور چه كسانياند (دو) شرايط بهرهوري را هم مشخص ميكند (سه) ساير لوازم را هم در كنارش بازگو ميكند (چهار) بعد از اينكه فرمود: ﴿وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ حالا فإن قلت آن نور كجاست؟ ﴿فِي بُيُوتٍ﴾