﴿وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَي عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلاَ يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (31) وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (32)﴾
احكام اسلام مشترك بين زن و مرد است مگر آن احكامي كه مخصوص مرد يا مخصوص زن است غالباً در احكام مشترك فقط به صورت جمع مذكّر سالم ذكر ميشود نظير آنچه در طليعه سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آمد كه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ تا پايان كه در آنجا زن و مرد هر دو مشمول آن آياتاند اختصاصي به مرد ندارد در محاوره وقتي ميگويند مردم اينچنين ميگويند اعم از مردان و زنان است تعبير عرفي عرب هم همين طور است يك وقت ميگويند مردان در مقابل زنان است يك وقت ميگويند مردم چنين ميگويند مردم انقلاب كردند اينجا ديگر در قبال زن نيست. تعبيرات قرآن معمولاً عربيهايش شبيه همين فارسي است كه ديگر زن را در برابر مرد ذكر نميكند مگر در احكام مختصّه زن كه جدا مطرح ميشود و مگر در احكام مهم مثلاً جريان اقتصاد كه در جاهليّت براي زن يك استقلال اقتصادي قائل نبودند قرآن كريم بالصراحه براي زن يك استقلال اقتصادي قائل است جداگانه مردان را در برابر زنان قرار ميدهد ميفرمايد: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾ كه اينجا سخن از مردان و زناناند نه سخنان از مردم. در بخشي از آيات براي اينكه روشن بشود خطوط كلي اسلامي مشترك بين زن و مرد است آنجا هم بالصراحه مسئله زنان را در برابر مردان ذكر ميكند مثل آيه 35 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» كه فرمود: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً﴾ كه خطوط كلي اسلام را بيان فرمود كه زن و مرد در احكام اسلامي مشتركاند و بازگشتش البته به نفي ذكورت و انوثت است نه اينكه حقيقت انسان دو صنف است يك صنفش مذكّر يك صنفش مؤنّث و اينها با هم برابرند بازگشتش به اين است كه روح انسان نه مذكر است نه مؤنث بدن انسان يا اينچنين ساخته شده يا آنچنان و اين احكام مشترك است ولي در جاهايي كه خصوصيّت مطرح نيست به زبان مردم سخن ميگويد مثل اول سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» و مانند آن, اما در جريان حجاب و عفاف براي اهميت مسئله اينها را جداي از هم و در دو آيه مستقل ذكر فرمود آيه سي همين سورهٴ «نور» آن است ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ تا پايان آيهٴ 31 ﴿وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ﴾.
مطلب ديگر آن است كه از مجموع اين بحثهاي فروع چهارگانه به دست ميآيد كه مرد نسبت به مرد, زن نسبت به زن, مرد نسبت به زن, زن نسبت به مرد حفاظش حجابش عفاف اين فروع چهارگانه به خوبي از اين آيات به دست ميآيد.
مطلب بعدي آن است كه اين حصرها حصرهاي نسبي و اضافي است حصر مطلق و نفسي نيست اينكه فرمود: ﴿وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا﴾ اين دوازده گروه را استثنا فرمود عمو و دايي را ذكر نكرد آسيبي نميرساند چون درصدد حصر نفسي و مطلق نيست چه اينكه در بعضي از موارد كمتر از اين مقدار دوازدهگانه را ذكر كرد آيه 55 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اين است كه ﴿لَا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبَائِهِنَّ وَلاَ أَبْنَائِهِنَّ وَلاَ إِخْوَانِهِنَّ وَلاَ أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلاَ أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلاَ أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلاَ نِسَائِهِنَّ﴾ آن بقيه را ذكر نكرد شوهر و پدرشوهر را ذكر نكرد پس بنابراين ديگر آن نكتهاي كه حالا چون عمو و دايي اگر ببينند ممكن است براي پسرعمو و پسردايي ذكر بكنند آن يك نكته ذوقي است دليل بر حصر نيست چون اين حصرها, حصرهاي اضافي است نه مطلق و نسبي است و نه نفسي به دليل اينكه در آيات ديگر از اين دوازدهتا هم مقداري حذف شده و نقل نشده.
مطلب بعدي آن است كه اين اِبدا مستحضريد كه دو بخش داشت يكي ﴿وَلاَ يُبْدِينَ﴾ بود كه اِبداي نفسي است بدون «لام» استعمال شده دوم اِبدايي بود براي ديگران ابداي اول معنايش آن است كه بايد بپوشاند ابداي دوم اين است كه ميتواند نشان بدهد ابداي اول كه فرمود: ﴿وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ﴾ يعني سَتْر واجب است مگر آن مقداري كه به طور عرف و عادت ظاهر است نظير وجه و كفّين به معناي نشان دادن نيست به معناي نپوشاندن است ولي اِبداي دوم كه با «لام» به كار رفته فرمود: ﴿وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ﴾ اين حق ندارد به ديگران نشان بدهد مگر براي اين دوازده گروه لذا با «لام» به كار رفته. خب تلازمي بين وجوب حفظ و حرمت نظر هست هر جا گفتند زن بايد آن را بپوشاند يعني مرد نبايد نگاه كند اينجا تلازم هست و اگر مرد ميتوانست نگاه كند خب زن چرا بپوشاند اگر گفتند زن حتماً بايد مو را بپوشاند جِيد و جَيْب گردن و گريبان هر دو را بپوشاند يعني نگاه مرد به مو گردن گريبان حرام است اما اگر گفتند فلان عضو پوشاندنش واجب نيست معنايش اين نيست كه مرد ميتواند نگاه كند ما چنين تلازمي را از كجا استفاده كنيم به دليل اينكه بر مرد پوشاندن گردن و گريبان و امثال اينها واجب نيست اما بر زن نگاه جايز نيست ممكن است پوشاندن واجب نباشد ولي نگاه هم جايز نباشد پس بين اين امور چهارگانه فرق است هر جا گفتند سَتْر واجب است در مقابلش نظر ميشود حرام اين دو امر هر جا گفتند ستر واجب نيست در مقابلش جواز نظر را ما نميتوانيم كشف بكنيم اين امور چهارگانه. اما اينكه فرمود: ﴿أَوْ نِسَائِهِنَّ﴾ فخررازي نقل ميكند كه بعضي از عرفا بالصراحه دستور دادند كه در حمامها زنهاي مسيحي و يهودي با زنهاي مسلمان يكجا شركت نكنند حمامشان بايد جدا باشد براي اينكه اين ﴿نِسَائِهِنَّ﴾ نشان ميدهد كه زن مسلمان فقط ميتواند خود را به زن مسلمان نشان بدهد به زن غير مسلمان نميتواند نشان بدهد لذا در آن بخش از حكومت اسلامي بالصراحه حمامها تفكيك شده يعني حمامهاي زنهاي مسلمان با زنهاي غير مسلمان جدا شد اما در مردها اينچنين نبود كه حالا حمام مردانه مسلمان و غير مسلمان جدا باشد ولي اين را فخررازي نقل ميكند كه دستور رسيده است. ﴿أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ﴾ هم كه ملاحظه فرموديد مخصوص كنيزان است نه اينكه عبد و غلام هم بتواند مولات خود و مالكه خود را نگاه كند.
كلمهٴ «طفل» گرچه مفرد است ولي چون به منزلهٴ جنس است تعبير جمعي درباره او به كار رفته ﴿أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ﴾ نه «الذي» اين ﴿الَّذِينَ﴾ نشان ميدهد كه اين طفل كاربرد جنسي دارد نه فردي. مسئله توبه دو قسم است يك وقت انسان توبه ميكند و استغفار ميكند و صرفنظر ميكند اين ديگر توبه كرد و تمام شد و رفت اما آن ندامت و پشيماني بايد مستمر باشد اين ﴿تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً﴾ يعني استمرار بدهيد مسئله ندامت را كه «كفي بالنّدم توبة» حالا اگر كسي گناهي كرد استغفار كرد و طلب بخشش كرد از ذات اقدس الهي و از آن كار صرفنظر كرد و پشيمان هم بود اما حالا ديگر استغفار مرتّب واجب باشد اينچنين نيست درخواست مغفرت همان بار اول كافي است لكن ندم و پشيماني بايد مستمر باشد اينچنين نيست كه نسبت به گناه بيتفاوت باشد يا دلش به آن گناه علاقهمند باشد اين ديگر با توبه هماهنگ نيست پس بنابراين توبه يك فعل محدود دارد و يك وصف نامحدود, فعل محدودش همان درخواست مغفرت است ترك گناه است و مانند آن اما پشيماني بايد مستمر باشد. مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) در بحارالأنوار نقل ميكند كه اگر كسي بيست سال قبل گناهي كرده است الآن در يك مجلس وعظي نشسته است خداي سبحان آن گناه بيست سال قبل را به ياد اين ميآورد كه اين يك ندامت جديد داشته باشد درخواست مغفرت جديد داشته باشد تا فيض تازهاي نصيب او بشود او توبه كرده است ديگر بر او واجب نيست توبه چون توبه حاصل شد و صرفنظر كرد و امثال ذلك لكن اين استغفار جديد مزيد لطف است اين ندم جديد مزيد لطف است ﴿وَتُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً﴾ اين ﴿جَمِيعاً﴾ به همه اين چهار گروه خطاب دارد كه هر كدام لغزشي كردهاند يعني مرد نسبت به مرد, زن نسبت به زن, مرد نسبت به زن, زن نسبت به مرد هر كدام از اينها لغزشي كردند توبه كنند ﴿أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ﴾ اين ﴿أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ﴾ پايان اين آيه نظير ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ آغاز سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» است كه اين به زبان محاوره عادي است مثل اينكه ميگويند مردم نه مردان گرچه تعبير, تعبير مذكر است ولي مؤمنات را هم شامل ميشود يعني در آيه سي خصوص مردان مطرح شدند در آيه 31 زنان مطرح شدند در پايان آيه 31 مردم مطرح شدند كه اعم از مردان و زناناند ﴿أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾.
در جريان استيذان مستحضريد فرمود تا به شما اذن نداند وارد نشويد در منزل پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) ادب مجلس پيغمبر در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آمده اين است كه سه دستور رسمي است براي شرفيابي كه ـ انشاءالله ـ در جاي خودش مطرح ميشود اما براي منزل افراد عادي قبلاً فرمود تا به شما اجازه ندادند وارد نشويد حالا كه وارد شديد تمام اتاقها را بررسي نكنيد كه چطور ساخته شده چه كالايي در آن هست چطور هست اين طور نباشد كه با غضّ بصر وارد بشويد با غمض عين وارد بشويد گرچه براي كوي و برزن هم هست گرچه براي همه رفتارهاي مرد در برابر زن هست ولي به دنبال استيذان ورود در منزل ديگران اگر اجازه ورود دادند به عنوان مهمان يا غير مهمان رفتيم ديگر حالا تمام كالاي اتاق را براندازي كنيم ببينيم كه چه چيزي دارد چطور چيده اين ديگر روا نيست اينكه فرمود: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا﴾ بعد از جريان استيذان نشان همين است اين يك ادب اجتماعي است اين ادب اجتماعي باعث آن عفاف عمومي است.
مطلب ديگر آنكه فخررازي نقل ميكند درست است انسان در حال صلات فقط بايد خودش را به آن وضع اندام تناسلي را بپوشاند در غير صلات هم چون در محضر ذات اقدس الهي است به عنوان ادبِ مع الله, «الله احق أن يستحييٰ منه» انسان شايسته است كه خود را بپوشاند باز نباشد اين ادب مع الله است كه در پايان سورهٴ مباركهٴ «علق» آمده كه ﴿أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَي﴾ اين ادب مع الله اقتضا ميكند كه انسان در غير موارد قضاي حاجت بالأخره خود را بپوشاند. روايتي كه آمده است كه هر جا كه حفظ آمده حفظِ مِن السفاه و زناست مگر اين آيه كه راجع به حفظ مِن النظر است اين هم يك حصر نسبي و اضافي است براي اينكه اختصاصي به نظر ندارد لمس را هم شامل ميشود شنيدن صداي نامحرمانه نامحرم را هم شامل ميشود گرچه صورت مرأه عورت نيست اما آهنگ نارواي او كه عورت است بنابراين اگر در بعضي از نصوص آمده كه هر جا سخن از حفظ است حفظ مِن الزناست مگر در اينجا كه حفظ مِن النظر است اين يك حصر نسبي است براي اينكه لمس را هم شامل ميشود ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ﴾ آنها را هم شامل ميشود همه اينها را در برميگيرد.
حالا راهحلي كه قرآن كريم نشان ميدهد چيست يك وقت است ميگويد آن كار را نكنيد بسيار خب نفي آسان است اما راهحلّي بايد نشان داد فرمود راهحلّش اين است كه ازدواجتان را تأخير نيندازيد بيش از اين هم غريزه نميطلبد. اين حرام نيست اين حكمت الهي است انسان مثل فرشته نيست كه بماند اين نسل بايد محفوظ بماند اوّلين هدف ازدواج هم ﴿مَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِنْ خَيْرٍ﴾ است يا ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لْأَنْفُسِكُمْ﴾ همه جا سخن از فرزند صالح است اين ﴿قَدِّمُوا لْأَنْفُسِكُمْ﴾ يعني به فكر فرزند صالح باشيد خب انسان كه مثل فرشته نيست از مرگ مصون باشد ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ براي حفظ نسل, نكاح را ذات اقدس الهي مقرّر كرده بيش از اين هم نياز نيست مثل غذا خوردن است بالأخره انسان يك مقدار معيّني به غذا نيازمند است بقيه اشتهاي كاذب است و مرضآور است نكاح را گفت سنّت من است نيمي از دين به وسيله ازدواج حاصل ميشود «مَن تزوَّج فقد أحرز نصف دينه» و نكاح سنّت من است و ذات اقدس الهي زن را براي سَكينت و آرامش مرد آفريده ﴿خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾ اگر اين گونه از موارد جزء مَنهيات است محرّمات اسلام است آن هم راهحل نشان داد فرمود: ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ﴾ ملاحظه ميفرماييد كه جامعه را مسئول قرار داده اين ﴿أَنكِحُوا﴾ خطاب به امّت اسلامي است خطاب به جامعه است به جوان نميگويد زن بگير به دختر جوان نميگويد شوهر انتخاب بكن آن آيات ديگر است و وظيفه ديگر و روايات ديگر اما اين آيه كه جامعه را دارد متمدّن ميسازد كه در خيابان و بيابان چطور رفتار كنند چطور نگاه كنند جامعه را مسئول قرار داده كه امر ازدواج را تسهيل كنيد اِنكاح كنيد نكاح بدهيد فرزندانتان را يك وقت است به پدر و مادر خطاب ميكند آن يك مسئوليّت محدودتري است يك وقت امّت اسلامي را مخاطب قرار ميدهد كه شما وسيلهاي فراهم كنيد كه جوانها ازدواج كنند هم جهيزيه و مهريه را تعديل كرد فرمود آن محضري كه مهريهاش بالاست مشئومه و باشئامت است بهترين زن و بهترين نكاح آن است كه «أقلهنّ مَهراً» باشد و اگر مهريه بالا اثر ميكرد دستور ميدادند جهيزيه هم بشرح ايضاً اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه در ذيل آيه سورهٴ «نحل» گذشت كه فرمود اگر كسي باايمان بود ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾ حضرت فرمود: «هي القناعة» حيات طيّبه را خود انسان عقلمدار ميسازد فرمود قناعت است. ما اگر بدانيم طرزي زندگي كردن كه باري روي دوش جامعه و خود ما نباشد اين حيات, حيات طيّبه است راحتيم منتها درك ما بايد مقداري بالا بيايد اينها اول حيات طيّبه را معنا كردند بعد گفتند جهيزيه فراوان كمال نيست مهريه فراوان كمال نيست «أقلّهنّ مهراً» كامل است آن وقت جامعه را هم وادار كردند كه جوانها اعم اغز دختر و پسر را انكاح كنند ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي﴾ أياميٰ جمع أيِّم است أيِّم جمع از دختر و پسر است يعني آن كسي كه عيال ندارد چه پسر باشد ميگويند اَيّم چه دختر باشد ميگويند ايّم برخيها اَيّمه به كار بردند ولي اَياما جمع أيّم است يعني «مَن لا زوج له» نه «من لا زوجة له» زوجه خيلي فصيح نيست هم مرد زوج است هم زن زوج است زن زوجه نيست لذا در قرآن كريم هيچ جا زوجه به كار نرفته زوجات به كار نرفته همهاش ازواج به كار رفته خب ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ﴾ برخيها اين توفيق را داشتند كه مقداري وقف ميكردند براي مَهريه مقداري وقف ميكردند براي جهيزيه و مانند آن اين بيان نوراني حضرت امير بارها خب شنيديم كه حضرت فرمود بالأخره انسان دو وصيّت دارد يك وصيّت عهدي دارد كه بعد از مرگ من چه كسي غسل بدهد چه كسي تحنيت كند چه كسي تكفين كند چه كسي نماز بخواند كجا دفن كنيد اينها را ميگويند وصيتهاي عهدي اين گونه از وصيتهاي عهدي نيازمند به وصيّ است چون مربوط به بعدالموت است قِسم دوم وصيّت تمليكي است كه با ثلث من چه بكنيد در وصيّت تمليكي كه در مقابل وصيّت عهدي است وجود مبارك حضرت امير فرمود: «كُن وصيّ نفسك» خودت وصيّ خودت باش همين ثلث را كه بعد از مرگ بخواهند عمل بكنند كه آيا بكنند يا نكنند در زمان حيات خودت عمل بكن حالا يا با وقف يا غير وقف جامعه اگر بداند سعادت آنها در اين است كه به جوانها همسر بدهند اين وظيفهٴ دين است اين تعبير قرآن كريم است ما نبايد فقط به جوانها بگوييم چرا ازدواج نميكني به دختر بگوييم چرا همسر قبول نميكني ما هم نزد خدا مسئوليم كه اينها را همسر بدهيم زندگي برايشان تأمين كنيد فرمود: ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ﴾ نه اينكه اينها نكاح بكنند البته اينها هم بايد آمادگيشان را اعلام بكنند پدر و مادر هم بايد زحمت بكشند ولي جامعه مسئول است حكومت اسلامي مسئول است ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ﴾ اينجا صالحين به معناي انسان وارسته و باتقوا نيست كسي قدرت اداره زندگي دارد صلاحيّت همسرگيري دارد كسي كه همسر ندارد ولي قدرت اداره ندارد يا بيمار است يا ضعف فكري دارد آنها خيلي تحت امر نيستند اما آنهايي كه تحت امرند كسي كه شايسته است خانواده را اداره كند همسر را اداره كند اين باشد ﴿وَأَنكِحُوا الْأَيَامَي﴾ اين مطلق است ﴿وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ﴾ آن روزي كه متأسفانه بساط بردهداري بود فرمود آنها هم نگذاريد بيهمسر باشند چه رسد به فرزندانتان اين اَياما غير از عَبيد و اِماست آنها كه عبيد و اِما هستند قدرت اداره دارند فرمود آنها هم نگذاريد بيهمسر باشند چون در جريان حفظ نظر كه فرقي بين عبد و اَمه و حرّ نيست لذا در مسئله نكاح اول فرمود پسران و دختراني كه شما داريد جامعه دارند اَيّم و بيهمسرند آنها را همسر بدهيد اگر متأسفانه عصري بود كه عصر عبد و اَمه بود آنها را هم همسر بدهيد ﴿وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ﴾ ميماند مشكل مالي.
پرسش:... پاسخ: نه, اينجا كه دارد ﴿مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ﴾ چون آنها قدرت اداره كردن را ندارند بايد اول قدرت اداره كردن به آنها داد وگرنه دشواري ايجاد ميكند مسئله طلاق را در بردارد اول بايد صلاحيّت تدبير منزل را داشته باشد يا او را راهنمايي كرد به او كمك كرد كه بتواند زندگي را اداره كند بعد به او همسر بدهند وگرنه مشكلي بر مشكلات افزوده ميشود.
فرمود: ﴿إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ فرمود شما با خدا معامله كنيد بالأخره اين دختر خانم يك روزي دارد آن آقا پسر هم يك روزي دارد مجراي رزق اينها هم برميگردد اين يكي در اين خانه زندگي ميكند آن يكي در آن خانه زندگي ميكند وقتي با هم زير يك سقف رفتند مسير رزق هم برميگردد براي اينكه روزي هر كسي مشخص است اين طور نيست كه اين اگر در خانه پدر باشد رزق داشته باشد وقتي به خانه همسر آمده رزق نداشته باشد اينچنين نيست. در سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» هم فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «هود» هم فرمود در دفتر من تمام مار و عقرب هم سهميه دارند ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ هيچ ماري هيچ عقربي هيچ حيوان دريايي هيچ حيوان صحرايي نيست فرمود من متكفّلم اينها عائله من هستند اين خداست! مگر ميشود حيواني در درّهاي دريايي تَه كوه غاري به تعبير سعدي كه
حاجت موري به علم غيب بداند٭٭٭ در كوه غاري و صخره صمّا
فرمود اينها همه عائله من هستند در سورهٴ مباركهٴ «هود» گذشت ﴿إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ منتها مقداري ما بايد عاقلانه زندگي كنيم آن وقتي كه لذّت زندگي است يعني دهه سوم از بيست تا سي بعد ديگر از سي كه گذشت كم كم فرود است ديگر حداكثر كساني كه هشتاد سال زندگي ميكنند دوران غنيمت عمرشان تا چهل سالگي است از چهل سال به بعد دوران غرامت است مثل اينكه انسان چهل سال ميرود بالاي كوه چهل سال ديگر از آن طرف سرازير ميشود بيماريها و خوردن قرص و غصّه و اينها از چهل سال به بعد است ديگر, اگر زندگي لذّتي داشته باشد تا چهل سال اول است كه غنيمت است آن چهل سال دوم دوران غرامت است فرمود بالأخره شما از زندگي بخواهيد لذّت ببريد با آرامش ﴿لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾ باشد بايد با قناعت زندگي كنيد ﴿إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾.
پرسش:... پاسخ: آن روز اينچنين بود ديگر, آن روز متأسفانه مسئله عباد و اَمه بود مثل خمر بود بعد كم كم به لطف الهي با گشودن باب عِتق در رِتق بسته شد با انحاي گوناگون آمده فرمود اگر فلان كار را كرديد بايد بنده آزاد كنيد فلان غفلت را كرديد بنده آزاد كنيد قتلي كه شد بنده آزادي كنيد روزهاي خورديد بنده آزاد كنيد تا كم كم بساطش را برچيد ديگر اما آن روز بالأخره لازم بود الآن بدتر از آن روز است آن روزها كه حرمت عبد و اَمه محفوظ بود اهانت كردن به آنها حرام بود اما امروز متأسفانه مستحضريد كه اين استكبار اين صهيونيست بسياري از اينها را فلّه فلّه به صورت برده در آوردند ديگر خب.
﴿إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ خدا دو روزي داد: يكي روزي كه فرمود اينها همه عائله من هستند در دفتر من حساب و كتابي است كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» است يكي فرمود من يك بخشش زائدي هم دارد از آن بخشش زائدم به اينها ميدهم آن مقداري كه ﴿إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ آن را ميدهم اين استرقابه قصّهاي را از برخي از بزرگان صدر اسلام نقل ميكند كه اسمش هم آنجا هست يك وقت معاويه خواست مغالطه كند چون اين تفكّر جبري را اينها رواج دادند و اشاعره را كه متفكّران جبري بودند اينها را پروراندند معتزله كه تفكّر آزادي داشتند و آزادمنشي اينها را سركوب كردند خدا غريق رحمت كند مرحوم حاج آقا رضاي همداني را اين قصّه را ايشان هم نقل كرده در بحث طهارت كه جبريه پاكاند مفوّضه پاكاند اينها مسائل عميق نظري است مرحوم كاشفالغطاء فتوا به نجاستِ جبري مفوّضه داد فرمود حالا شما يك خردمند و فقيه و حكيميد براي شما روشن است اما براي بسياريها مسائل جبر و اختيار مسائل نظري است مسائل ضروري نيست بعد اضافه ميكند ميفرمايد جريان جبر را خيلي از اين سلاطين دامن زدند براي اينكه مسئله جبر مسئوليت حكّام را كم ميكند همه مسئوليتها را متوجه الله ميكند ـ معاذ الله ـ اين شخص ديد معاويه خواست مغالطه كند عدّهاي را جمع كرد يك تورّم و گراني بود معاويه خواست اين را توجيه كند گفت مردم ايّها الناس! شما معتقديد در مخزن الهي همه روزيها هست گفتند بله گفت معتقديد كه در سورهٴ مباركهٴ «حجر» خدا فرمود: ﴿وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ خدا به قَدَر معلوم نازل ميكند گفتند بله, گفت خدا براي شما به همين قدر نازل كرده است خب خيليها كه تفكّر جبري داشتند يا سادهنگر بودند رفتند قانع شدند اين بزرگوار طبق بيان استرقابه في معرفة الصحابه برخاست گفت معاويه اينجا سه مسئله است و تو داري مغالطه ميكني مسئله اول اين است كه در مخزن الهي همه نعمتها هست كسي حرفي ندارد مطلب دوم آن است كه به اندازه نياز بشر هر چه را كه خودش حكمت بداند نازل ميكند ﴿وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ اين هم ما حرفي نداريم مطلب سوم اين است كه ذات اقدس الهي به اندازه نياز ما نازل كرده است تو به جاي اينكه به ما بدهي به خزانه خودت ريختي ما قياممان براي همين است الآن قيام 99% مردم غرب هم همين است ديگر خدا به اندازه نياز نازل كرده است آنها گرفتند در مخزن خودشان گفتند ما اشكالمان بر اساس اين مطلب سوم است غرض اين است كه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ غير از آن روزي كه همگان سهمي دارند فضل الهي هست چون ﴿وَاللَّهُ وَاسِعٌ﴾ است منتها ﴿عَلِيمٌ﴾ است كه به چه كسي عطا كند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»