90/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 21 تا 26 سوره نور
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَلكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ ﴿وَلاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَي وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظيمٌ﴾ ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾ ﴿الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ﴾
اين بخش مبسوط ظاهراً مرتبط به همين قصّه افك است قصّه طولاني و مبسوطي است در اين قصّه ذات اقدس الهي براي پاسداشت حرمت حريم نبوياز هر نظر آيات را متقن و محكم نازل كرد كه فرمود: ﴿أَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ﴾
يعني چيزي كه عقل او را به رسميّت ميشناسد نقل او را به رسميّت ميشناسد عقل و نقل كه دو چراغ كاشف از صراط شريعتاند روشن ميكنند كه نزد شريعت اين به رسميّت شناخته ميشود وقتي نزد شريعت به رسميّت شناخته شد معلوم ميشود ذات اقدس الهي او را به رسميّت ميشناسد اين معناي منكر آن هم معناي معروف. شيطان انسان را به سَمت منكر دعوت ميكند يعني جايي كه عقل و نقل او را به رسميّت نميشناسد ذات اقدس الهي به معروف دعوت ميكند و تزكيه ميكند برابر مشيئت خودش مستحضريد كه در بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه دارد كه خداي سبحان برابر با حكمت كار ميكند و هيچ توسّل و وسيلهاي مسير حكمت خدا را عوض نميكند «يا مَن لا تُبدّل حكمته الوسائل» كسي بخواهد وسيله بگيرد تقرّبي دعايي نالهاي كه خدا ـ معاذ الله ـ كاري را بر خلاف حكمت انجام بدهد هرگز اينچنين نيست «يا مَن لا تُبدّل حكمته الوسائل» پس او حكيمانه كار ميكند براي اينكه روشن بشود چه كسي استحقاق دارد چه كسي استحقاق ندارد كجا صلاحيّت هست كجا صلاحيّت نيست فرمود: ﴿وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾
﴿لاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ﴾ كه بين گام و خطوه هم فرق بود كه گذشت ﴿وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ﴾ اين هنوز عِقاب را ذكر نكرده است راز اين نهي را ذكر ميكند چرا ﴿لاَ تَتَّبِعُوا﴾ براي اينكه او امر به منكر ميكند در حقيقت شما به دنبال منكر نبايد حركت كنيد ﴿وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ در قبال نماز كه ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ است شيطان ﴿يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ و خداي سبحان با همين هدايتهاي قولي از يك سو با هدايتهاي فعلي از سوي ديگر كه گرايشي علاقهاي در قلب نسبت به معروف ايجاد ميكند فضل خود را و رحمت خود را شامل اين گروه ميكند ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَي مِنكُم مِن أَحَدٍ أَبَداً﴾ چون انسانها غالباً هم گرفتار دشمن دروناند به نام شهوت و غضب و از طرفي وهم و خيال و هم مبتلا به دشمن بيروناند كه خود شيطان سوگند ياد كرد و خدا هم اعلام كرد كه اين عدوّ مبين است براي شما و سوگندش هم اين بود كه ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ اما رحمت خدا و فضل خدا دو قسم است: آن فضل ابتدايي كه عام است ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است همگان را هدايت كرده به همگان جانِ آگاه داده كه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هم درون همه را با چراغِ نفس ملهمه روشن كرد ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ در درون هيچ كسي تاريكي روا نداشت و در درون همه چراغ نفس ملهمه را روشن كرد در بيرون هم چراغ را براي همه روشن نگه داشت فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾ گر كعبه ساخت ﴿قِيَاماً لِلنَّاسِ﴾ است و اگر قرآن نازل كرد ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است براي همگان از درون و بيرون چراغ روشن كرده است پس فضل عمومي است. اما اني فضل خاص كه پاداش و عنايت است آن ديگر براي همه نيست اگر كسي دستورهاي الهي را اعتنا كرده چند قدم با دين رفته و عمل كرده از آن به بعد نسبت به او اين مراحل دين آسان ميشود ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي﴾ ﴿وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي﴾ ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾ اين به آساني نماز شب ميخواند به آساني نماز اول وقت ميخواند به آساني نماز با طمأنينه ميخواند به آساني از نامحرم ميگذرد براي او سخت نيست ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾ اما او هم ﴿وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَي﴾ ﴿وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَي﴾ ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي﴾ اين به جان كَندن به زحمت بخواهد خودش را از نامحرم حفظ بكند يا از مال حرام حفظ بكند ميبيند خيلي سخت است براي او عقبهٴ كعود است براي اينكه راه را نرفته خب اين پاداشي كه ذات اقدس الهي عطا ميكند برابر مشيئت اوست و مشيئت او طبق حكمت است و هيچ عاملي حكمت او را دگرگون نميكند و او هم تشخيص ميدهد چون سميعِ عليم است كجا مصلحت حكيمانه است ﴿وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ در جريان اِفك چند حادثه پيش آمد يكي دربارهٴ قصّه معروف همين دربارهٴ عايشه بود يكي هم درباره پدر عايشه آن كسي كه اين اِفك را دامن زد از بستگان ابيبكر بود (يك) جزء مهاجرين بود (دو) جزء فقرا و نيازمندان بود (سه) و اين طوري كه اين مورّخين و يا برخي از مفسّرين نقل كردند مورد اعتناي ابيبكر بود ابيبكر به او كمك ميكرد و احسان ميكرد (چهار). بعد از اين جريان افك ابيبكر تصميم گرفت يا سوگند ياد كرد كه احسانش را قطع كند به او كمك نكند طبق نظر بسياري از مفسّران اهل سنّت آيه نازل شد كه اولواالفضل ايتلا نكند ائتلا يعني سوگند ياد كرد يا تقصير كرد يا طرد كرد به هر سه معنايي كه براي ائتلا كه باب افتعال است اينجا ميتواند روا باشد «لا يأتلوا» مجزوم فعل مضارع همين ايتلاست يعني قسم نخورد ترك نكند تقصير نكند آن كسي كه داراي فضل مالي است اينكه گذشت كند احسان كند فقير را دريابد و مانند آن ﴿وَلاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ﴾ آنها كه اهل بخشش بودند (يك) وضع ماليشان خوب بود (دو) اينها كوتاهي نكنند كه ايتا كنند بدهند برسانند ﴿أُولِي الْقُرْبَي﴾ را، مساكين را مهاجرين را. اين كسي كه در اين قصّه اِفك دستي داشت از بستگان ابيبكر بود و نيازمند بود و جزء مهاجرين. ﴿أُولِي الْقُرْبَي﴾ او را شامل ميشود ﴿الْمَسَاكِينَ﴾ او را شامل ميشود ﴿الْمُهَاجِرِينَ﴾ او را شامل ميشود. در اين آيه فرمود آنها كه اهل فضلاند يعني تفضّلي دارند گذشتي ميكنند (يك) و اولواالسّعه هستند وضع مالي آنها خوب است گشاددستاند توانگرند (دو) اينها سوگند ياد نكنند كوتاهي نكنند ترك نكنند كه ايتاء كنند برسانند بدهند مالي را به كساني كه جزء اولواالقرباي آنها هستند كساني كه جزء مساكيناند كساني كه جزء مهاجريناند البته في سبيل الله اين كار در راه خدا باشد ﴿وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا﴾ از لغزشهاي اينها عفو كنند و صَفْح كنند كه بالاتر از عفو است يك وقت انسان ميگذرد يك وقت صفحه خاطرات را برميگرداند اصولاً در اين صفحه چيز ديگر نيست كه صفح بالاتر از عفو است. خب چرا اينها كوتاهي نكنند براي اينكه اگر شما نسبت به ديگران احسان كرديد ايتاء كرديد عفو كرديد صفح كرديد، صفح روا داشتيد ذات اقدس الهي لغزشهاي شما را هم ميبخشد ﴿أَلاَ تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ اين دو صفت ممتاز براي خدا هست خداي سبحان اگر بخواهد از لغزشهاي شما بگذرد شما هم از لغزشهاي ديگران بگذريد بسياري از مفسّران اهل سنّت گفتند اين دربارهٴ ابيبكر نازل شده است ابيبكر هم از اين به بعد گفت من دوست دارم خداي سبحان نسبت به ما محبت و لطف روا بدارد من هم از اين بسته ما كه در اين قصّه افك دستي داشت گذشتم نسبت به او آن كمكهايي كه روا ميداشتم الآن روا ميدارم.
دو نكته حسّاس و مهم است يكي اينكه در اين بخشها ملاحظه فرموديد آياتي هم كه بعد ميآيد از همين قبيل است اين ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ هم همين طور است يكي درباره عايشه است يكي دربارهٴ ابيبكر همه اين تعبيرات جمع كه گفته شد كه فرمود محصنات را افك ميكنند از آيات قبل داشتيم اين آيه بعد هم داريم يا دربارهٴ ﴿لاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ﴾ كه دربارهٴ ابيبكر است اين دو جريان آياتي است كه با جمع مذكّر سالم دربارهٴ ابيبكر آمده با جمع مؤنث سالم دربارهٴ عايشه آمده. لفظ جمع، مفهوم جمع دارد (يك) معناي جمع در آن معنا و مفهوم جامع به كار ميرود (اين دو) اين هيئت جمع الف و لامش اين هيئت جمعش در آن مفهوم، لفظ در مفهوم استعمال ميشود اين دو بعد از اينكه لفظ در مفهوم استعمال شد بر مصداق منطبق ميشود و مصداق تحت او مندرج ميشود لفظ در مصداق خارجي استعمال نميشود (اين سه) خب همه اينها جمع است جريان ابيبكر يك نفر بود جريان افك عايشه يك نفر است اينجا كه شد اشكال نميكنند كه چگونه جمع آورده اما آيه ولايت و آيه زكات مكرّر اشكال ميكنند كه خب ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ اينها جمع است در حالي كه علي بن ابي طالب(سلام الله عليه) يك نفر بود آنجا مرتب اشكال ميكنند اما آنجا دو مورد، دو مورد يعني دو مورد شما اينجا چطور حل ميكنيد شما ميگوييد درباره ابيبكر نازل شد ما هم قبول ميكنيم شم ميگوييد دربارهٴ عايشه نازل شد ما هم قبول ميكنيم اما همهاش جمع است مگر لفظ در مصداق خارجي استعمال ميشود تا شما اشكال بكنيد لفظ در مفهوم جامع استعمال ميشود حالا مصداق قَلّ أو كَثُر يكي بود يكي نبود يك مصداق داشت يكي كم مصداق بود يكي بيشتر مصداق داشت در جريان افك غير از عايشه كس ديگري نبود در جريان ﴿وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾
غير از حضرت امير كس ديگري نبود در جريان قسم خوردن اينكه ديگر چيزي به اين شخصي كه افك را دامن ميزد غير از ابيبكر كس ديگر نبود خب ما كه حرفي نداريم لفظ در مفهوم استعمال ميشود نه در مصداق خارجي چه مصداق داشته باشد چه نداشته باشد حالا كه مصداق دارد چه كم چه زياد اگر شما در اين مورد اشكال نداريد چه اينكه ما هم اشكال نداريم آنجا هم نبايد اشكال كرد براي اينكه جا براي اشكال ادبي نيست اگر لفظ در مصداق استعمال ميشد كه مطلب بيّنالغيّاي است خب اشكال شما وارد ما هم ميپذيريم اما لفظ در مفهوم استعمال ميشود ميخواهد مصداق داشته باشد ميخواهد نداشته باشد ميخواهد مصداقش كم باشد ميخواهد زياد باشد خب اين همه كه ﴿الْمُؤْمِنَاتِ﴾ است ﴿الْمُحْصَنَاتِ﴾
﴿الْغَافِلاَتِ﴾ است همه اينها درباره عايشه است اين هفت هشت جمعي كه در ﴿لاَ يَأْتَلِ﴾ آمده همهاش دربارهٴ ابيبكر است ﴿أُولُوا﴾ يك، ﴿يُؤْتُوا﴾ دو، ﴿وَلْيَعْفُوا﴾ سه، ﴿وَلْيَصْفَحُوا﴾ چهار، ﴿تُحِبُّونَ﴾ پنج، ﴿لَكُمْ﴾ شش، خب شش ضمير جمع اعم از ظاهر و غايب درباره ابيبكر آمده درباره آن كسي كه اين افك را دامن ميزد او هم چند جمع آمده ﴿أُولِي الْقُرْبَي﴾ آمده يك، ﴿الْمَسَاكِينَ﴾ آمده دو، ﴿الْمُهَاجِرِينَ﴾ آمده سه او هم يك نفر بود خب چطور آنجاها شما دهنتان بسته است اينجا ميآييد درباره ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ اشكال ميكنيد غرض آن است كه هر دو جا درست است حالا براي ما فرق نميكند كه اين شأن نزولي كه شما گفتيد فلان شخص بود يا نبود ما هم داعي نداريم بگوييم كه نبود خب جزء بستگان او بود و اين هم احساس كرد كه اين جزء اولواالقرباي اوست جزء بستگان اوست چرا درباره دخترش چنين كاري كرده جاي گِله هم داشته البته اين دو مطلب مهمّي است كه بايد در اذهان شريفتان باشد.
پرسش: ابيبكر جزء اولواالفضل آورده چيست؟
پاسخ: فضل است نه فضيلت، از اين فضلها زياد است ديگر اولواالفضل يعني مازاد.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، يعني كساني كه ميبخشيدند ديگر.
پرسش:...
پاسخ: آن براي خداي سبحان است ﴿وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴾
اين سوگند ياد كرده كه ديگر چيزي به اين فاميلش ندهد فرمود شما مگر نميخواهيد خدا از لغزشهاي شما بگذرد خب شما هم از لغزشهاي او بگذريد اينكه فضيلت نيست اين فضل است اولواالفضل والسّعه يك وقت است رحمت با فضل همراه است يك وقت سِعه با فضل همراه است آنها كه وضع ماليشان خوب است سفرهٴ پهني دارند اينها محروم نكنند بستگان فقيرشان را اينكه فضليت نيست.
پرسش:...
پاسخ: بله خب كسي كه گناهي كرده بعد توبه كرده ذات اقدس الهي از او ميگذرد وگرنه وجود مبارك حضرت نسبت به او حد جاري ميكرد به آن حد نرسيده بود او چيزي شنيده گفته و ابابكر از فاميلش توقّع نداشت كه چيزي را كه شنيده بگويد او كه دسيسه اوّلي را نداشت دسيسه اوّلي يك عدّه منافقين بودند اين ميگويد جزء بستگان شماست اين منتها غفلت كرده آگاه نبوده مواظب زبانش نبوده چيزي را شنيده او هم گفته شما حالا چرا با او درگير ميشويد مگر نميخواهيد خدا از لغزشهاي شما بگذرد اگر ميخواهيد از لغزشهاي شما بگذرد شما هم از لغزشهاي آنها بگذريد اما حالا آنهايي كه دامنزنان اين فتنه بودند ملاحظه بكنيد خدا لعنت دنيا و لعنت آخرت را بر آنها كرده اين معلوم ميشود اينكه از بستگان ابيبكر بود جزء آن گروه نبود. ملاحظه فرموديد فرمود آنهايي كه قذف كردند حدّ شرعيشان اين است عذاب دنيويشان اين است اين يك. بعد هم فرمود اينها ﴿لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظيمٌ﴾ اين عذاب كلامي حكم كلاميشان اين است حكم فقهيشان هم آن است چيزي را فروگذار نكرده حالا اگر در بين اين جمعيت يك نفر هم مواظب زبانش نبود اين آن طور نبايد ابيبكر و امثال ابيبكر او را گرسنه بگذارند خب.
بنابراين اين قسمتها كاملاً از هم جداست. مطلب ديگر اينكه دربارهٴ اين حد كه آيا وجود مبارك حضرت حد جاري كرد يا نه بعضي ميگويند جاري كرد بعضي ميگويند جاري نكرد اگر واقعاً اين تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) احكام قذف قبلاً نازل شده بود خب چطور وجود مبارك پيغمبر اين حد را جاري نكرد اينها كه قذف كردند بايد در محكمه چهار شاهد بياورند اگر نياوردند لعان مربوط به زن و شوهر است نه مربوط به قذف بيگانه بايد حد جاري بشود ديگر لذا اگر در بعضي از روايات دارد كه قذف حد جاري نشده شايد براي همين باشد كه اين آيات حدّ قذف بعداً نازل شده همان طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» گذشت كه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ در اوايل سورهٴ «مائده» است ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾ در اواسط اين سوره است در حالي كه اين ﴿بَلِّغْ﴾ خيلي قبل از ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ نازل شده ترتيب آيات به ترتيب نزول نيست چه اينكه ترتيب سوَر هم به ترتيب نزول نيست اگر حدّ قذف قبلاً نازل شده بود خب وجود مبارك پيامبر حد جاري ميكرد چه اينكه برخيها نقل كردند كه حضرت عدّهاي را حد زده اما آنهايي كه ميگويند رسول خدا حد جاري نكرد براي آن است كه آيه قذف و حدّ قذف بعد از جريان افك نازل شده. مطلب ديگر اينكه در آيه چهارم همين سورهٴ مباركهٴ «نور» فرمود: ﴿أُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ ممكن است كه كسي درست باشد يعني كسي ديده ولي چهار شاهد نبود و نميدانست كه بايد چهار شاهد بياورد اين قذف را كرده و از ارائه چهار شاهد مانده است اين فاسق است ولو واقعاً صادق باشد منتها در فضاي شريعت محكوم به قِسط است براي اينكه بايد مواظب زبانش بود با آبروي افراد بيجهت بازي نكند اما در جريان افك چون واقعاً دروغ بود لذا فرمود اينها كاذباند قدر متيقّن در مقام تخاطب هم همين بود كه اينها كاذب بودند هم كذب خبري بود هم كذب مُخبري لذا فرمود: ﴿أُولئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذبُونَ﴾ تفاوت آيه سيزده و آيه چهارده هم در همين بخش است. خب فرمود: ﴿وَلاَ يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَي وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ اين را چه درباره ابيبكر باشد چه درباره غير ابيبكر باشد مطلبي است حق فضيلتي براي آنها نيست خب.
پرسش:...
پاسخ: نه خب ديگر، غفران درجاتي دارد اصلِ خود غفران يعني پوشاندن اين مِغْفَر را كلاهخود را كه ميگويند مغفر براي اينكه سر را ميپوشاند آن مسئله بخشش نهايي با مغفرت حاصل نيست ستّار بودنِ خدا به يك مرحله است غفّار بودن خدا به يك مرحله است عفوّ بودن خدا به يك مرحله است و ذوالفضل بودن او به مرحله ديگر اين طور نيست كه همهٴ مراحل براي همه افراد باشد البته تا تمام اين مراحل به پايان نرسد كسي وارد بهشت نميشود حالا يا در برزخ مشكلاتش حل ميشود يا در ساهره قيامت يا در دالان ورودي بالأخره بعد از اينكه تطهير كامل شد وارد بهشت ميشود آنجا ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾ آنجا ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ آنجا هيچ يادي از گناه نيست الآن ما يعني بشر هر قدر توانمند باشد نميتواند كاري بكند كه لغزشهاي تائب برطرف بشود اگر كسي نسبت به يك انسان كامل و شريفي بد كرده باشد او حدّاكثر ميتواند عفو كند صفح كند كاري به او نداشته باشد گِلهاي هم نكند نام او را به زشتي نبرد (يك) بعد نسبت به او احسان هم بكند او را در كنار سفرهاش بنشاند (دو) همين كارها را ميكند اما هر چه احسان اين شخص بيشتر ميشود او در درون خود شرمندهتر خواهد شد اين شخصي كه نسبت به او بد شده بخواهد آن مشكل دروني آن تبهكار را برطرف كند مقدورش نيست چه كار بكند اما ذات اقدس الهي اين كار را ميكند يعني صفحه قلب را شستشو ميكند كسي كه تبهكار بود توبه كرد مشرك بود بتپرست بود توبه كرد و در صدر اسلام مشركين توبه ميكردند و موحد ميشدند اصلاً اينها يادشان نيست كه در برابر بت سجده ميكردند وگرنه شرمنده بودند در بهشت جا براي شرمندگي نيست.
پرسش:...
پاسخ: حضرت حرّ(سلام الله عليه) يادش نيست كه آن جنايت را كرده وگرنه بدترين عذاب بود براي او، او اصلاً در بهشت يادش نيست كه اين كار خلاف را كرده اگر يادش باشد كه عذاب اليم است براي او اين كار فقط از خدا برميآيد اين مقلّبالقلوب است شستشو ميكند انساء ميكندگاهي، تذكره دارد گاهي، صحنهٴ قلب را آن قدر تطهير ميكند كه اصلاً يك تبهكار يادش نيست گناه ميكرد آن بتپرست يادش نيست بتفروشي و بتسازي و بتكده را رواج ميداد وگرنه در بهشت در عذاب اليم بود اگر ﴿نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ است «نزعنا ما في صدورهم» از خاطرات بد از افكار بد از نيّات بد از سابقهٴ بد اين تطهير كامل ميشود وارد بهشت خواهد شد اگر هم سخت باشد مشكلاتش را بايد تحمل كند حالا يا در برزخ است يا در ساهره قيامت است اين پنجاه هزار سال بودن به همين مناسبت است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر هيچ حزني ما نداريم الآن اينجا هيچ حزني نداريم.
پرسش:...
پاسخ: بله، گذشته كه در دنيا چه كرديم هست اما الآن يادش نيست كه چه خلافي كردند الآن اينجا هيچ حزني نداريم آن هم در طليعه ورود ميگويند حزنش اين بود كه آيا وارد بهشت ميشوند يا نميشوند بعد دارد ﴿نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ﴾
﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ﴾
پرسش:...
پاسخ: حاليتان بشود غبطه براي اينجا نيست مثل سمع و بصر ده بار يعني ده بار اين مسائل گفته شد فرشتهها درجاتي دارد ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾
﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾
﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ اينها همه درباره عايشه است اين جمع است در جمع استعمال شده منتها مصداقش يكي است البته مصاديق ديگري هم پيدا بشود همين طور است ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ يك، ﴿الْغَافِلاَتِ﴾ دو ﴿الْمُؤْمِنَاتِ﴾ سه. دو مطلب است كه زمخشري در كشاف دارد يك مطلبش اين است كه شما چند بار قرآن را دور بزنيد هيچ جايي به عظمت قصّه افك ذات اقدس الهي تهديد نكرده چندين آيه پشت سر هم لعن دنيا لعن آخرت حدّ قذف همه اينها را ذكر كرده اين براي آن است كه حريم نبوي را حفظ بكند اين ادّعا ميكند كه من در هيچ بخشي از بخشهاي قرآن كريم درباره ملحدان، مشركان، كفار، منافقين اين طور ده دوازده آيه پشت سر هم ببينم كه بخواهد عدّهاي را بكوبد نسبت به دنيا نسبت به آخرت تعبيرات فراوان داشته باشد براي اينكه حريم پيغمبر محفوظ بماند اين يك تعبير ايشان است در كشاف تعبير ديگر همان مطلب لطيفي است كه مرحوم خواجه طوسي در شرح اشارات بوعلي هم دارد كه «أكثر أهل الجنّة البُهْل» نه البلهاء بُهل جمع أبله است «أكثر اهل الجنّة البهل» بهل نه يعني سفيه نه يعني كمخِرَد يعني انسان سليمالصدر انساني كه اصلاً به فكر دسيسه و وسوسه و كينه و فتنه و دغلبازي و اين بازيگريها نيست يك انسان وارسته و خردمدار و عاقلي است اين را ميگويند ابله، ابله يعني سليمالصدر نه يعني نابخرد اين تفسير مرحوم خواجه است در اشارات و تنبيهات در آن نمط نهم و اينها قبل از مرحوم خواجه جناب زمخشري در كشاف دارد همين اين ﴿الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ﴾
پرسش:...
پاسخ: اكثر اهل الجنّة اين طور هستند اقلّشان كسانياند كه ميتوانند اما سعي ميكنند خودشان را حفظ بكنند اما اكثر كساني هستند كه اصلاً به فكر اينها نيستند.
پرسش:...
پاسخ: سليمالصدرند نه اينكه ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾
﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ را، اگر كسي محصنهاي را رَمْي بكند نشان مظلوميّت اوست دو ﴿الْغَافِلاَتِ﴾ كسي كه سليمالصدر است اصلاً در اين فضاها نيست كه بگويد من فلان كار را بكنم بعد بگويد «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» اصلاً در اين فضاها نيست ﴿الْمُؤْمِنَاتِ﴾ با ايماناند خب اين سه وصف بر عايشه يا يك همسر ديگر پيامبر قابل تطبيق است اين سه دليل بر مظلوميّت است كساني كه اين گروه را قذف ميكنند گذشته از آن جريان حدّ قذف كه مسئله فقهي است مسئله كلاميشان اين است كه ﴿لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظيمٌ﴾ از اينكه چطور درباره عايشه كه يك نفر است جمع آورده شده زمخشري ميگويد اين درباره ازواج نبي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است لذا جمع آوردند يا عايشه چون اُمّالمؤمنين و المؤمنات است به اين مناسبت جمع آورده شده ولي نيازي به هيچ كدام از آن جواب نيست جواب اساسي آن است كه لفظ در معناي جامع خود به كار ميرود مصداقش قلّ أو كَثُرَ. بعد فرمود تمام نشده هنوز قصّه افك اينها در محكمه الهي محكمه دنيا كه حكمش حدّ قذف بود مشخص است ﴿ثَمَانِينَ جَلْدَةً﴾ در محكمه الهي اينها اعضا و جوارحشان عليه اينها شهادت ميدهد تا ميروند انكار بكنند حرفي كه زدند زبان شهادت ميدهد كاري كه كردند دست شهادت ميدهد جايي كه نبايد ميرفتند رفتند پا شهادت ميدهد اين دو تعبير قرآني نشان ميدهد كه مسئول، جان آدم است نه تن آدم يكي اينكه اين اعضا و جوارح را شاهد معرفي ميكند نه معترِف و مُقرّ اگر تبهكاري كاري را كرده باشد و آن كار را پذيرفته باشد ميگويند اقرار كرد نميگويند شهادت داد اگر دستي كه سيلي زد زباني كه دروغ گفت يا قذف كرد پايي كه به جايي رفت كه نبايد ميرفت اگر پا گناه كرده باشد دست گناه كرده باشد دست گناه كرده باشد زبان گناه كرده باشد بايد گفته ميشد كه اينها اقرار كردند در حالي كه دارد اينها شهادت ميدهند شهادت براي بيگانه است يعني آن گنهكار كسي است شاهد ديگري است معلوم ميشود اعضا و جوارح ابزار كارند فاعل و آن عامل و آن مسئول نفس است اين يك قرينه، قرينه ديگر هم بالصراحه فرمود: ﴿بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ يعني عمل براي خود شخص است زبان او، دست او، پاي او ابزار كار اوست او با زبان دروغ گفت ولي او دروغ گفت نه زبان او با دست سيلي زد يا حرام گرفت ولي او حرام گرفت نه دست اگر دست گناه كرده بود ميفرمود دست اقرار كرده اگر زبان گناه كرده بود ميفرمود زبان اقرار كرده در حالي كه دارد زبان شهادت ميدهد دست شهادت ميدهد پا شهادت ميدهد معلوم ميشود گنهكار نفسِ انساني است گذشته از اينكه بالصراحه فرمود: ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ﴾ عليه اينها شهادت ميدهند ﴿أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين دو يعني دو مطلب و قرينه جداست حالا گاهي در بعضي از آيات دارد كه ما دهن اينها را مُهر ميكنيم ﴿نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ﴾ كه با اين بايد جمع بشود چگونه دهنِ مُهرشده حرف ميزند آيا موقف فرق ميكند يا راهي را كه امينالاسلام و ديگران ارائه كردند آن راه رفتني است.