درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

90/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 11 تا 18 سوره نور

 

﴿إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنكُمْ لاَ تَحْسَبُوهُ شَرّاً لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُم مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّي كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ ﴿لَوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْراً وَقَالُوا هذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ﴾ ﴿لَوْلاَ جَاؤُوا وعَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذبُونَ﴾ ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ ﴿إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ﴾ ﴿وَلَوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهذَا سُبْحَانَكَ هذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ﴾ ﴿يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ﴾ ﴿وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾

 

يكي از نكاتي كه در صدر اين سور‌ه تعبير شده است كه ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ اهميت همين جريان اِفك است كه مربوط به حريم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رخ داد.

مستحضريد كه طبق نقل مفسّران و مورّخان شيعه و سنّي وجود مبارك حضرت به يكي از اين غزوه‌ها و سفرها مسافرت كردند و قرعه‌اي برقرار مي‌كردند در انتخاب همسر و همراه در اين سفر برخيها گفتند عايشه خدمت حضرت بودند وقتي پيروزمندانه حضرت از سفر برگشتند در بين راه خب در شب تار عايشه يا همسر ديگر براي قضاي حاجت فاصله گرفت و موقع برگشتن چيزي را گُم كرده بود براي پيدا كردن آن گم‌شده شبِ تار بود رفت به سراغ آن، قافله هم حركت كرد طبق اين نقل.

وقتي كه او برگشت گم‌شده‌اش را پيدا كرد برگشت ديد قافله رفت يكي از اعضاي قافله كه پشت سر اين قافله بود رسيد و او را شناخت و سوار بر مركب كرد و او را به قافله رساند از اينكه او عايشه بود يا امّ‌ماريه بين مورّخان اختلاف است.

به هر تقدير آن اصلِ مشترك اين است كه به حريم پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رابطه داشت.

منافقان كه گروهي دسيسه‌باز بودند از اين فرصت سوء استفاده كردند كسي تهمتي را جعل كرد عدّه‌اي هم اين را رواج دادند اينها گروهي بودند كه در جريان ترور رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ناكام ماندند در كوشش و سعي فراواني خواستند نظام اسلامي به مقصد نرسد كه در جنگ احد يك سوم جمعيّت تقريباً منافقانه برگشتند و حضرت را همراهي نكردند در هيچ كدام از اين صحنه‌ها موفق نشدند اخيراً به پَست‌ترين وصف انساني دست زدند و آن متّهم كردن حريم رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود اينها گروهي بودند كه قرآن از اينها به عنوان عُصْبِه ياد مي‌كند و اينها مسئولي داشتند و زيرمجموعه‌اي آن زيرمجموعه داراي دركات گوناگون بودند آن مسئول كه متولّي كِبر و بزرگي اين اتّهام و برترين قسمت اتّهام را به عهده داشت او عذاب اليم دامنگيرش مي‌شد آنها كه دركات مياني يا نازل داشتند هر كدام گرفتار گناه خاصّ خودشان شدند اين گروه سعي كردند كه حريم حضرت را مسلوب‌الحيثيه كنند بعد از جريان قذف خداي سبحان اين داستان را ذكر كرد قذف اگر بين زن و شوهر باشد كه حكمش لِعان و بهال بود كه گذشت و اگر بين زن و شوهر نباشد آن مقذوفه سه حال دارد يا مُحصَنه است كه حكمش همان ﴿ثَمَانِينَ جَلْدَةً﴾ است حكم قاذف كه گذشت يا غير محصَنه و غير عفيفه است غير عفيفه دو گروه‌اند برخيها عفيف نيستند ولي مشهور به بزهكاري هم نيستند آنها كه غير عفيفه‌اند ولي مشهور به بزهكاري نيستند حد براي قذف آنها نيست فقط تعزير است آنها كه مشهوره به بزهكاري‌اند باكشان نيست از گفتن و شنيدن اين حرفها اگر كسي قذفي كرد آنها را متّهم كرد به بزهكاري نه حد دارد و نه تعزير، پس آن مقذوفه يا عفيفه است يا غير عفيفه، غير عفيفه هم دو گروه‌اند اگر محصنه بود و عفيف بود كه حدّ قذف همان ﴿ثَمَانِينَ جَلْدَةً﴾ است و اگر غير عفيف بود ولي مشهوره به بزهكاري نبود قذف با تعزير همراه است سومي كه غير عفيفه است و مشهوره به بزهكاري است قذفش نه حد دارد و نه تعزير. پس اين مسائل چهارگانه كه يكي مربوط به لعان است بين زن و شوهر و آن سه مسئله مربوط به قذف غير زن و شوهر است اينها همه مقدمه بود براي مسئله اِفك.

در جريان افك قرآن كريم اين آيات فراوان را براي تبرئه حريم نبوّت ذكر كرده چون انبيا با آبرو زندگي مي‌كنند ممكن است همسر پيغمبر كافره باشد ولي كفرِ همسر باعث مسلوب‌الحيثيه شدن آن خاندان نيست جريان نوح اين طور بود جريان لوط اين طور بود ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ﴾ كه ﴿كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ﴾ و هر دو هم كافره بودند قرآن بالصراحه مي‌گويد همسر نوح كافره بود همسر لوط كافره بود و اين ننگ نيست براي اينكه حرف در او اثر نكرد اما اگر آلوده باشد اين به حريم نبوّت و اصول خانوادگي آسيب مي‌رساند هيچ پيامبري گرفتار حريم آلوده نبوده و نخواهد بود خب.

لذا اين مسئلهٴ آلودگي را اين گروهي به دامن زدند لذا قرآن فرمود اينها گروهي بودند كه اين كار را كردند آنكه متولّي كبر و بزرگي اين اتّهام بود عذاب اليم دارد آنهايي كه مسئوليّت مياني را قبول كردند عذاب مياني دارند آنها كه مسئوليت ضعيف‌تري را قبول كردند عذاب كمتري دارند.

بعد از اين جريان وجود مبارك پيامبر نقل كردند كه عدّه‌اي را حدّ قذف زده است.

مهم‌ترين حادثه‌اي كه وجود مبارك حضرت امير اين را به اجمال بيان مي‌كند و سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در يكي از مجلّدات گذشته الميزان اين را باز كرد و تشريح كرد اين است كه در صدر اسلام منافقين حضور فعّال داشتند و عدد اينها كم نبود زيرا در جريان جنگ احد تقريباً يك سوم جمعيّت برگشتند اينها همانهايي بودند كه با نفاق زندگي مي‌كردند يعني هزار نفر كه براي مبارزه با مشركين در جنگ احد شركت كردند سيصد و اندي در راه برگشتند حاضر نشدند كه به صحنه احد بيايند خب.

اين گروه پس رقمشان كم نبود سورهٴ مباركهٴ «منافقون» هم درباره اينهاست كه اينها كارشكني مي‌كردند تحريم مي‌كردند مي‌گفتند: ﴿لا تنفوا عند رسول الله ينفذ﴾

خداي سبحان فرمود تحريم اينها اثر ندارد ﴿وَلِلّهِ مِيرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ و مخازن الهي نامتناهي است و مانند آن.

پس رقم اينها كم نبود (يك) توطئه نظامي و جنگ عليه اسلام و كفر را اينها نقشه مي‌كشيدند (دو) رابطه مرموزانه با مشركان مكه هم داشتند (سه) در جريان ترور و رماندن شتر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آن شب سهم بسزايي داشتند ولي موفق نشدند (اين چهار) آخرين فتنه و بدنامي اينها همان جريان اِفك بود (پنج).

تحليلي وجود مبارك حضرت امير دارد آن تحليل، متن است آن متن را سيدناالاستاد در يكي از مجلّدات تفسيريشان شرح كرده حضرت فرمود اينها با شرح سيدناالاستاد اين است كه اين گروه كجا رفتند رقمشان كه كم نبود يك سوم مردم مدينه بودند توطئه ترور هم كه توطئه مشئوم و سنگيني بود داشتند آخرين توطئه هم كه آلوده كردن حريم حضرت بود هم كه اِبا نداشتند اينها با پيغمبر نساختند در سورهٴ مباركهٴ «منافقون» هم براي افشاگري آمده بعد فرمود وقتي حضرت امير را خانه‌نشين كردند غدير را پوشاندند و سقيفه را به بار آوردند همه اينها ديگر دست از كارشكني برداشتند ديگر منافعي نداشتند.

كار از اين سه حال بيرون نيست يا همه اين جمعيت يك دفعه مُردند اينكه نبود يا همه اينها برگشتند مثل سلمان و اباذر توبه كردند اين هم كه نبود يا با حكومت سقفي ساختند «و هو الحق» اين تحليل است منتها حضرت امير متنش را ذكر كرده سيدناالاستاد در يكي از مجلّدات الميزان كه بحثهاي سابق گذشت اين را باز كرده و شرح كرده خب بالأخره يك سوم مردم مدينه اين‌كاره بودند ديگر چطور وقتي سقيفه تشكيل شد هيچ سخن از كارشكني نبود هيچ منافقي حضور نداشت هيچ كارشكني نبود آن را وجود مبارك حضرت امير در خطبه 210 بعد از اينكه كسي از حضرت سؤال كرد احاديث بدأ و ما فيه أيدي الناس من اختلاف چيست؟ حضرت فرمود: «إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلاً وَصِدْقاً وَ كَذِباً و نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَعَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً» كه اينها را بايد با اجتهاد بررسي كرد بعد فرمود: «رَجُلٌ مُنَافِقُ مُظْهِرٌ لِلْإِيمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلاَمِ لاَ يَتَأَثَّمُ وَ لاَ يَتَحَرَّجُ يَكْذِبُ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ‌صلي الله عليه وآله وسلم مُتَعَمِّداً» علناً دروغ به پيغمبر مي‌بندند «فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كاذِبٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ» اگر مردم بدانند كه او منافق است كه حرفش را نمي‌پذيرند «وَ لَمْ يُصَدِّقُوا قَوْلَهُ وَ لكِنَّهُمْ قَالُوا صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ‌صلي الله عليه وآله وسلم رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ لَقِفَ عَنْهُ فَيَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ» اينها مي‌گويند خب اين شخص پيغمبر را ديد در زمان پيغمبر بود از او نقل مي‌كند لابد راست مي‌گويد تا به اينجا مي‌رسد مي‌فرمايد اينها يك عدّه كه روي كار آمدند اينها را ابزار خودشان قرار دادند «فَأَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا وَ إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا» آن اديبي كه گفت «الناس علي دين ملوكهم» را از همين جمله حضرت امير گرفته فرمود: «إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللَّهُ» مگر كسي خدا او را حفظ بكند وگرنه مردم اكثريشان به دنبال دنيايند اين متن را سيدناالاستاد به صورت دقيق شرح كرده كه منافق يك نفر و دو نفر هم نبودند يك سوم مردم مدينه بودند و كارهاي اينها در همهٴ مواقع روشن بود كه دارند چه كار مي‌كنند و آن تحريم اقتصادي و امثال ذلك هم كه مشخص بود در رماندن شتر پيامبر كه حزيفه و امثال حزيفه آگاه شده بودند به تعليم رسول خدا اينها دست داشتند.

آخرين بار هم مسلوب‌الحيثيه كردن حريم حضرت بود كه بدترين و پَست‌ترين كار انساني است چنين گروهي است.

بعد از اينكه حضرت امير خانه‌نشين شد همهٴ اينها فروكش كردند.

تحليل سيدناالاستاد اين است كه يكي از اين سه حال بايد باشد يا بايد بگوييم همه اينها از بين رفتند اينكه نيست يا همه اينها برگشتند مثل سلمان و اباذر شدند آدم صالح شدند كه نيست يا با حكومت وقت ساختند «كما هو الحق» «إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا».

 

پرسش:...

پاسخ: دو سوم ديگر كه بودند دو سوم ديگر ضعيف‌الايمان بودند يك عدّه هم كه يا تبعيد شدند يا كشته شدند آن دو سوم ديگر مثل اباذر و اينها بودند كه تبعيد شدند تا آخر ايستادند ديگر.

 

پرسش:...

پاسخ: بله خب يك عدّه زيادي تبعيد شدند يك عدّه زيادي هم ضعيف‌الايمان بودند.

اين هم چندين بار گفته شد كه اين مجموعه كنزالقواعد كراجكي اين رساله هست اين رساله را آن بزرگوار نوشته رساله عنوان العجب يا التّعجّب است يعني همان طوري كه قوانين مرحوم ميرزا قانون دارد يا فصول صاحب فصول فصلٌ فصلٌ دارد اين كتاب عجبٌ عجبٌ دارد يك سلسله مطالب را نقل مي‌كند بعد مي‌گويد عجبٌ يا التّعجب.

فصلهاي او معلّق به عجب است اين رساله به نام التّعجب يا عجب است.

مي‌گويد دختر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه به عظمت او همه آگاهي داشتند چندين شب و روز عدّهٴ زيادي را دعوت كرد و در خانه آنها مي‌رفت كه بياييد علي بن ابي طالب را ياري كنيد اين يك زن بود يك زن ديگري از همين مدينه برخاست عدّه‌اي را دعوت كرد براي كشتن علي بن ابي طالب صدها نفر يا هزاران نفر صف كشيدند «عجبا» اصلاً اين رساله به نام رساله عجب است همان طوري كه فصلٌ فصلٌ يا اصلٌ اصلٌ دارد اين تعجّب است كه چطور دختر پيغمبر(صلوات الله عليهما) دعوت مي‌كند نمي‌آيند، زني مردم را براي كشتن وجود مبارك حضرت امير دعوت مي‌كند صدها نفر صف مي‌كشند «إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا» قليل از آنها جزء اوحدي از مسلمانها بودند آنها يا تبعيد مي‌شدند يا محروميّت داشتند يا شلاق خوردند و مانند آن.

بنابراين آنها كارشكن نبودند گرچه كارگشا نبودند ولي اينها كه كارشكن بودند بعد از جريان سقيفه همه آرام شدند «إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا».

 

پرسش:...

پاسخ: بله ساخته ديگر همانهايي كه فهيم شدند شاهكار حضرت بود اما آنها كه مشرك بودند همچنان به سوء اوّليه‌شان باقي بودند ديگر نشانه‌اش هم همين است ديگر طوري نكشيد كه غدير را به سقيفه تغيير كردند.

اينكه در صدر اين سور‌ه با اين هيمنه وارد شد ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ﴾ اين است خب.

اما اينكه گفته شد كه در جريان آن آيه قبلي كه ﴿وَلاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَداً﴾ چون مستحضريد «تأبيد كلّ شيء بحسبه» اگر گفتند ابدا يعني مادامي كه اين عنوان است اين با اوست مثلاً درباره زمين گفتند اين زمين وقف است خب وقف عبارت از حبس ابد است ديگر «تحبيس الأصل و تسبيل الثمره» حالا اگر اين زمين در اثر رانش كوه و اينها از بين رفت خب وقفش هم از بين مي‌رود يا خانه‌اي خراب شد خانه را مي‌شود وقف كرد درخت را مي‌شود وقف كرد يك عصا را مي‌شود وقف كرد ابديّت كلّ شيء بحسبه در اين روستاها و اينها وقف درخت گردو و امثال اينها اصلاً رواج داشت فلان درخت گردو را وقف مي‌كردند چه اينكه وقف خانه هم است با اينكه وقف، حبس ابدي است ابديّت كلّ شيء بحسبه در اينجا كه فرمود: ﴿وَلاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَداً﴾ يعني «مادام كونهم فسّاقا» چند روايت هست كه وقتي اگر كسي حد خورد و عادل شد و توبه كرد و اصلاح كرد شهادت او مقبول است بعضيها از ائمه(عليهم السلام) نقل كردند حكم فقهي اينها كه جمع‌بندي آيات و روايات بود از يك سو، نظر فقها بود از سوي ديگر طبق بيان مرحوم صاحب جواهر خوانده شد كه فقهاي بعدي هم همان راه را رفتند.

در تفسير كنزالدقائق جلد نُه صفحهٴ 251 اين دو روايت هست وقتي از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) سؤال مي‌شود كه اگر كسي قذف كرد و حدّ قذف بر او جاري شد و توبه كرد «ولا يُعلم منه الا خيرا أتجول شهادته جواز نفوس» آيا شهادت او نافذ است «قال(عليه السلام) نعم» بعد فرمود: «ما يُقال عندكم» نزد شما آنها چه مي‌گويند فقهاي ديگر چه مي‌گويند «قلتُ يقولون توبته فيما بينه و بين الله و لا تُقبل شهادته ابدا» اينها مي‌گويند توبهٴ او عذاب اخروي را برطرف مي‌كند ولي اين حكم فقهي همچنان باز است شهادت او مقبول نيست «فقال(عليه السلام) بئس ما قالوا» چه حرفي است مي‌زنند؟! پدرم يعني امام باقر مي‌فرمود: «إذا تالوا و لم يُعلم منه الاّ خيرا جازت شهادته» يعني ما اهل بيت مي‌گوييم شهادت او مقبول است.

حديث دوم كه از مجمع‌البيان مرحوم طبرسي است در ذيل ﴿وَلاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَداً وَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ ﴿إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا﴾ اين چنين آمده است اينجا دو وجه است اين استثنا دو وجه است يكي اينكه «يرجع إلي الفسق» دوم اينكه استثناي «يرجع الي الأمرين: فإذا تاب قُبلت شهادته حُدّ أم لم يُحد عن ابن عباس إلي قومه و هو قول أبي جعفرٍ(عليهما السلام) و أبي عبدالله(عليه السلام)» قول امام باقر و امام صادق(سلام الله عليهما) اين است كه اگر كسي توبه كرده همين قاذف شهادت او نافذ است پس بنابراين ابديّت كلّ شيء بحسب عنوان آن شيء است وقتي عنوان عوض شد ابديّت هم رخت برمي‌بندد و كسي كه حدّ قذف بر او جاري شده او هم توبه كرده و ﴿أَصْلَحُوا﴾ هم شامل حال او بود اين توبهٴ او مقبول است «بينه و بين الله» اين حكم كلامي، حكم فقهي هم اين است كه شهادت او نافذ است.

همه اين بحثها مقدمه بود براي جريان افك كه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنكُمْ﴾ يك نفر اين توطئه را راه نينداخت ولي بدانيد اين يك آزمون الهي است اين كار، كار خير است وضع نفاق و منافق روشن مي‌شود آنها رسوا خواهند شد طهارت همسران پيغمبر مشخص مي‌شود حدّ الهي نسبت به قاذفين جاري مي‌شود شما نفاق و منافق را مي‌شناسيد كه نفاق يعني چه؟ منافقان يعني چه؟ تا كجا حاضرند اينها هتّاكي كنند ﴿لاَ تَحْسَبُوهُ شَرّاً لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ﴾ همان ﴿عَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ است مبادا شما اين را شرّ تلقّي كنيد براي شما خير است آن گاه فضاي اجتماع را در ضمن اين آيات مشخص مي‌كند كه جامعه اسلامي يك فضاي امنيّتي دارد نه تنها امنيّت نظامي و مالي، امنيّت حيثيتي دارد همه بايد آبروي يكديگر را حفظ بكنند چيزي را كه شنيدند فوراً منتشر نكنند و چيزي را كه شنيدند تا مي‌توانند كتمان كنند و اصلاح كنند تا امنيّت حيثيت و آبروي مردم در جامعه محفوظ بماند كارِ خدا را به خدا واگذار كنيد دير هم نشده ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ آتش جهنّم هم منتظر تبهكاران است ولي در دنيا كه زندگي مي‌كنيد با يك خيال جمع و آبروي حفظ‌شده زندگي كنيد محكمه‌اي هست هيچ چيزي هم فوت نمي‌شود روزي است كه بر خدا چيزي مخفي نخواهد بود چه اينكه امروز هم مخفي نيست.

بعد فرمود اينها گروهي‌اند اينها دو سه دركه دارند دو سه مرتبه دارند ﴿لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُم مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ﴾ هر كدام از اينها دركه‌بندي است يا درجه‌بندي است گناه خاصّ خودشان را دارند اين «لام»، «لام» اختصاص است نه «لام» منفعت لذا با آن آيه ﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ﴾ معارض نيست آنجا «لام»، «لام» ضرر است كه در مقابل هم است فرمود: ﴿تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَا كَسَبْتُمْ﴾ آنجا لام در برابر عليٰ است اينجا كه مي‌فرمايد: ﴿لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُم مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ﴾ لام لام اختصاص است نظير آ‌نچه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت كه ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ اين لها براي مشاكله نيست چون لام در اين‌گونه از موارد وقتي اختصاص است يعني عمل مخصوص عامل است چه زشت چه زيبا نه اينكه براي مشاكله گفته شد ﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ اينجا با اينكه سخن از مشاكله نيست فرمود: ﴿لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُم مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ﴾ يعني هر گناهي مختصّ به خود گناه است اما ﴿وَالَّذِي تَوَلَّي كِبْرَهُ مِنْهُمْ﴾ آنكه بزرگ‌ترين اين توطئه را به عهده گرفته گذشته از اينكه حدّ قذف و امثال ذلك دامنگير اوست ﴿لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ اينها كساني بودند كه ﴿يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ﴾ كه آيه نوزده همين سوره است كه خواهد آمد اينها جعل كردند در بين چند نفر منتشر كردند به جامعه منتقل كردند چون ﴿يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ﴾ اينها اين طور بودند.

 

پرسش:...

پاسخ: اينها خير نيستند يعني اين كار، اين توطئه به سود شماست براي اينكه آنها رسوا مي‌شوند طهارت حريم پيغمبر مشخص مي‌شود براي آنها خير نيست چون فرمود: ﴿لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُم مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ﴾ و براي رهبر آنها هم عذاب عظيم است چه اينكه عذاب اخروي را هم مشخص كرده در آيه 23 همين سوره كه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظيمٌ﴾ مي‌بينيد عذاب دنيا را دارد مكرّر دارد طردشان مي‌كند حدّ قذف برايشان بار مي‌كند مسلوب‌الحيثيه‌شان مي‌كند اهل اِثم مي‌داند تقريباً يك صفحه و نصف اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «نور» در همين زمينه است تا امنيت اجتماعي حفظ بشود و آبرو (يك) و حريم نبوّت هم مصون بماند (دو).

 

پرسش:...

پاسخ: تساهل و تسامح مرزش گذشت اصل بر ستّار بودن است حُسن ظن است نه تسامح، تسامح آن است كه در احكام خدا شما مسامحه كنيد كه بحثش گذشت كه ﴿وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾ سه فصل بود در دين خدا و احكام خدا جا براي تساهل و تسامح نيست ﴿وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾ در حقوق متقابل قانون بر اساس عدل است ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ فصل سوم يعني فصل سوم، فصل سوم مسئله اخلاق بود كه متمّم قانون است كه انسان بالاتر از عدل عمل كند يعني بالاتر از عدل كه احسان است جامعه را اداره كند اينجاست كه فرمود: ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾ اگر ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾ باشد ديگر پرونده‌ها اين قدر انباشته نمي‌شود اگر ﴿فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾ باشد قانون است عدل است ولي وضع همين است كه مي‌بينيد خب.

فرمود: ﴿وَالَّذِي تَوَلَّي كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ ﴿لَوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْراً﴾ شما يك روحيد نفرمود نسبت به ديگر فرمود يك روز مثل ﴿لاَ تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ﴾ يا ﴿فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَي أَنفُسِكُمْ﴾ اصلش در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» به اين صورت آمده است آيه ده سورهٴ «حجرات» ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ از اين بالاتر همان آيه سورهٴ مباركهٴ «نور» است كه ﴿سَلِّمُوا عَلَي أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ گرچه در بعضي از نصوص وارد شده كه اگر كسي وارد اتاق شد وارد منزل شد كسي در منزل نبود بگويد «السلام علينا و رحمة الله و بركاته» ولي اگر بود سلام بكند اين سلام بر ديگري را سلام بر خود مي‌داند جامعه يك روح است در حقيقت اگر جامعه يك روح است فرمود زنها و مردها چرا نسبت به خودشان حُسن ظن ندارند نسبت به خودشان يعني آبروي ديگري آبروي شماست آبروي شما آبروي ديگري است به منزلهٴ برادريد در يك مرحله، به منزله نفس واحديد در مرحلهٴ ديگر.

فرمود چرا يا كار را نكردند با اينكه اينها يك نفس‌اند ﴿لَوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ﴾ آن افك را افك يعني از حق به باطل رفتن، از صدق به كذب رفتن، از خير به شرّ رفتن، از حسن به قبيح رفتند مصروف داشتن بيجا را مي‌گويند افك فرمود چرا اينها وقتي اين افك را شنيدند به خودشان حسن ظن نداشتند يعني آبروي ديگري آبروي شماست چرا نسبت به خودتان حسن ظن نداريد نفرمود نسبت به ديگري ﴿لَوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْراً﴾ مثل ﴿سَلِّمُوا عَلَي أَنفُسِكُمْ﴾ شما يك روحيد اگر يك روحيد خب به خودتان سلام بكنيد وقتي وارد اتاق شديد با اينكه انسان دارد به ديگري سلام مي‌كند و چرا نگفتيد اين افكِ مُبين است چرا جلوي اين تهمت را نگرفتيد ﴿لَوْلاَ جَاؤُوا وعَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ﴾ اينها كه تهمت زدند چرا چهار شاهد نياوردند ﴿فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذبُونَ﴾ اينها نزد خدا دروغگويند براي تأمين حيثيت جامعه اگر كسي واقعاً آگاه بود ولي چهار شاهد نداشت حق ندارد كسي را متّهم بكند براي اينكه اين شخص ولو در مقام ثبوت صادق است ولي در مقام اثبات چون توان اثبات ندارد حدّ قذف بر او جاري مي‌شود كاذب است با اينكه عادل است و درست گفته ديده ولي امنيّت حيثي جامعه بايد محفوظ بماند و كار خدا را بايد به خدا واگذار كرد ﴿فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذبُونَ﴾ ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾