90/07/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيات 102 تا 111 سوره مومنون
﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ﴿وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ﴾ ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ﴾ ﴿أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَي عَلَيْكُمْ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ﴾ ﴿قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْماً ضَالِّينَ﴾ ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ﴾ ﴿قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلاَ تُكَلِّمُونِ﴾ ﴿إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ﴾ ﴿اتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيّاً حَتَّي أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ﴾ ﴿إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾
بعد از بيان عناصر اصول دين يعني توحيد و وحي و نبوّت ثمرهٴ تلخ الحاد و انكار را از يك طرف و ميوهٴ شيرين اقرار و اعتراف را از طرف ديگر ذكر ميكنند.
ميفرمايد ما در صحنهٴ قيامت تنها سخن از گفتگو و محاجّه نيست كه سخني بگوييم آنها پاسخ بدهند سخن از محاكمهٴ دنيايي و شبيه محاكم دنيا نيست متن عمل را حاضر ميكنند ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ﴾ ﴿وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾ (اين يك).
ترازويي از سنخ همان وزن و ميزان حاضر ميكنند (اين دو) وزن را حق تشكيل ميدهد آنها حق را مشاهده ميكنند چون روز، روز حق است ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ﴾ آن روز، روز حق است كه اصلاً باطل در آنجا راه ندارد شك در آنجا راه ندارد روز، روز حق است اگر روز، روز حق است ميزان، ميزان قِسط است وزن، حق است ديگر جا براي انكار نميماند و انسان هم اعمال خود را پرونده خود را به همراه ميآورد اين طور نيست كه پرونده را ديگران از جاي ديگر بياورند تا اين شخص بگويد شما در پرونده دستكاري كرديد اين طور نيست براي اينكه درست است كه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً﴾ اما چه كسي پرونده را ميآورد فرشتهها پرونده را ميآورند تا معاذ الله اين شخص بگويد فرشتهها كم و زياد كردند يا خود شخص ميآورد؟ فرمود: ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ خب اگر پرونده همراه خود آدم است هيچ كسي در اين پرونده دخل و تصرّف ندارد آن وقت آن روز ميشود روز حق.
درست است كه همه فرشتهها به اذن خدا اعمال ما را ميدانند آن كرام كاتبين ميداند اما وقتي پرونده با خود آدم است تمام سطور پرونده را انسان به همراه خود ميآورد ﴿اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً﴾ آن وقت جا براي شك و ترديد و اعتراض نيست كه همه صحنه حق است ترازو حق است وزن حق است پرونده را خود انسان به همراه ميآورد ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ آن وقت آن روز ميشود حق، چاره جز اعتراف نيست.
مطلب بعدي آن است كه اين گفتگوهاي بعدي در قبال آن صحنه يك وضع مضاعفي است كه اينها حتي توهّمِ عذرخواهي هم نكنند اينكه اينها اعتراف ميكنند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾ اين اعتراف و اين اقرار در دنيا وسيلهٴ خوبي است نعمت خوبي است توسّل به اقرار هم از بهترين توسّلات است در ادعيه هم به ما آموختند بگوييد خدايا! «وجعلتُ الاقرار بذنبه إليك وسيلتي» گاهي «توسّلت اليك بربوبيّتك» من خداييِ تو را وسيله قرار ميدهم ولايت اهل بيت را وسيله قرار ميدهم عظمت قرآن را وسيله قرار ميدهم اينكه «توسّلت اليك بربوبيّتك» از قويترين وسيله شروع ميكند تا به وسايل بعدي بعد ميفرمايد: «وجعلتُ الاقرار بذنبه إليك وسيلتي» خب من اقرار ميكنم شما فرموديد: ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ من هم يكي از بهترين وسايل من اين است كه من اقرار ميكنم بعداً خب اين در دنيا حسنه است قابل بخشش است خدا ميپذيرد اين اقرار است اين اعتراف است «وَ كَفيٰ بالندْم التوبة» اما وقتي بين انسان و عمل اين اراده قفل شد آن اقرار ظهور همين مَلكات كاذبه دنياست ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾ اما ﴿فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾ اين چه اقراري است امروز در محكمه آدم دارد ميكند وقتي حين محكمه شد كه اقرار فايدهاي ندارد كه بنابراين اقرارهايي كه در اين گونه از آيات مطرح است يك اقرار ثمربخش نيست فرمود در صحنه قيامت جا براي انكار و شكّ و شبهه و اعتراض نيست براي اينكه خود روز، روز حق است همان طوري كه فرمود: ﴿لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾ اين نفي جنس است اصلاً آن روز، روز ظلم نيست چون روز عدل است روز، روز باطل نيست روز حق است گذشته از اين همهٴ مجاري پرونده را خود شخص ميآورد اصلاً كسي كار ندارد با او چه كسي به درون انسان ميزند جاسازي ميكند بله بيرون باشد ممكن است دستكاري بشود اما در درون كه باشد ﴿وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُور﴾ خب اين كتاب را از كجا خارج ميكنند از كتابخانه ميآورند از بايگاني پروندهها ميآورند يا به خود انسان ميگويند آن پروندهها را از درون خودت در بياور ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ﴾، ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾، ﴿تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ﴾ همه پروندهها را خودش دارد به همراه خودش ميآورد بنابراين اين صحنه جا براي انكار نيست خداي سبحان ميفرمايد اين گروه كه همه مجاري حق برايشان روشن شد اينها ساليان متمادي ياوه گفتند و بيهوده خوردند و بيهوده رفتند چنين افرادي كه ﴿خَفَّتْ مَوَازِينُهُ﴾ اينها سه چهار خطر را بايد ادراك كنند: (يك) ﴿خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾ سرمايه را باختند (دو) در جهنم مخلّدند (سه) ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ﴾ آتش مثل اين تيغهاي شمشير به طرف صورتهايشان حمله ميكند خب اين اگر تيغههاي تند شمشير به صورت بخورد اين صورت را برش برش ميدهد و ميسوزاند صورت را آتش چنين كاري ميكند با صورت تبهكاران ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ﴾ گروهي هستند كه صورتهاي اينها برشته شده داغ شده بريده بريده شده كه راهي براي درمانش نيست هم كالحاند هم اين نار ﴿لا تُبقي ولا تزر﴾ است آنگاه در صحنه قيامت اين احتجاج است ذات اقدس الهي به اينها ميفرمايد شما چند كار كرديد هم خودتان بيراهه رفتيد (يك) هم عدّهاي را به بيراهه كشانديد (دو) هم آنها كه در راه بودند مسخره كرديد (سه) اين اشتغال دائم شما به مسخره كردن طوري بود كه شما را از ياد من هم برد اصلاً به فكر من نبوديد (چهار) ﴿أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَي عَلَيْكُمْ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ﴾ شما كه خودتان تكذيب ميكرديد.
در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ اينها هم نائياند هم ناهي، نائي يعني دور اينكه ميگويند حجّ تمتّع براي نائي است حجّ قِران و اِفراد براي كساني كه نزديك باشند همين است يعني كساني كه از مكّه دورند منطقههاي دورتر زندگي ميكنند حجّ تمتّع بايد انجام بدهند نائي يعني دور «نَآء» يعني «بَعُدَ» ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾ يعني هم دورند هم دور نگه ميدارند ديگران را از معروف نهي ميكنند كه اينها هم نائياند هم ناهي اين گروه همان بودند خب.
بعد عدّهاي هم كه مردان الهي بودند و راه حق را طي ميكردند اينها آنها را مسخره ميكردند كه فرمود عدّهاي بودند آنها ميگفتند: ﴿رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ﴾ ﴿اتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيّاً﴾ شما اينها را ابزار دست قرار داديد اصلاً سِخريّ يعني مسخره كردن، سُخريّ يعني مسخَّر كردن گرچه برخيها هر دو را به يك معنا دانستند لكن آنچه در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» هست سُخري است يعني آيه 32 سورهٴ مباركهٴ «زخرف» اين است ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً﴾ ما براي اينكه نظام جامعه به كمال خود برسد همه را يكسان خلق نكرديم خب اگر همه عالِم بودند يا همه مهندس بودند يا همه طبيب بودند يا همه كشاورز بودند كه زندگي فلج ميشد بايد شئون گوناگون داشته باشند اين مطلب اول. حالا اگر كسي بگويد چرا زيد در فلان حدّ قرار گرفت عمرو در فلان حد بسيار خب، اگر ما به عكس بكنيم باز هم اين سؤال است عمرو در حدّ زيد باشد زيد در حدّ عمرو.
ميماند مطلب سوم و آن اين است كه خصوصيات افراد يا مربوط به اصول خانوادگي است يا مربوط به اوضاع اجتماعي است يا مربوط به قَهر و مِهر سرمايهداران و امثال ذلك است و مانند آن، امور جزئي قابل تغيير و تبديل است ولي آن دو اصل كلّي تغييرناپذير است و حق است يعني حتماً بايد افراد مختلف باشند و دوم اينكه حالا اگر كسي بگويد چرا زيد اين سِمت را دارد عمرو آن سِمت را ميگوييم بسيار خب، اگر عكس بشود هم باز همين سؤال است.
سوم خصوصيت اينها به امور داخلي برميگردد فرمود ما اين كار را كرديم افراد را در شئون گوناگون آفريديم استعدادها فرق ميكند گرايشها فرق ميكند همهٴ علوم لازم است همه يك رشته را نميپذيرند اين ذات اقدس الهي با نظم خلق كرده رشتههاي مختلف لازم است (يك) استعدادهاي افراد هم متفاوت است (دو) اين استعدادهاي متفاوت براي آن رشتههاي گوناگون است (سه) اين ميشود نظم الهي اما حالا چرا زيد اين نظم را دارد استعداد را دارد عمرو آنها را اينها امور خانوادگي، تربيت محيط و مانند آن است. فرمود ما اين كار را كرديم براي اينكه ﴿لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً﴾ برخي بعضي را مسخَّر كنند آن گروه اين گروه را در رشته خودشان مسخّر ميكنند اين گروه آن گروه را در رشته خودشان تسخير ميكنند و نظام ميگردد مسخّر كردن، تسخير متقابل نعمت و رحمت است اما تسخير يكجانبه يك عدّه مستكبر يك عدّه مستضعف يك عدّه كارفرما يك عدّه كارگر براي هميشه آنها اينها را مسخّر بكنند اين تسخير متقابل نيست تسخيري محمود و ممدوح است كه متقابل باشد اما اين سِخري است يعني اين گروه مؤمنين را براي مسخره كردن ابزار دست قرار دادن اتّخاذ كردند به قدري اين كار براي آنها حرفه شده است كه حتي ﴿أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ﴾ شما در محفلهايتان اينها را به بازي ميگرفتيد مسخره ميكرديد ميخنديد آن قدر اين مسخره كردنِ آنها براي شما شغلِ شاغل شد كه اصلاً خدا را فراموش كرديد اينها گفتگويي است كه در صحنهٴ قيامت با همين تبهكاراني كه ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ﴾ در ميان ميآيد اما آنچه ميگويند آنها در پاسخ عرض ميكنند كه ﴿رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا﴾ نه شَقا و شقاوت بر ما پيروز شد شقاوتِ ما بر ما پيروز شد ما قبول داريم كه اين شقاوت براي خود ما بود ما كسب كرديم نه اينكه شقاوتي هست و اين شقاوت بر ما غالب شد كه بشود جبر نه خير، در اثر سوء اختيار ما، ما خودمان به طرف شقاوت رفتيم و شقي شديم اين شقوت و شقاوت در هنگام تصميمگيري بر ما غالب شد ما به طرف تباهي رفتيم.
﴿رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا﴾ (يك) ﴿وَكُنَّا قَوْماً ضَالِّينَ﴾ ما هم گُمكرده بوديم گُمشده بوديم اين را ميپذيريم كه گُمشده بوديم و راه را گُم كرديم (اين دو) الآن خواستهٴ ما اين است كه ما را برگرداني به دنيا تا عمل صالح انجام بدهيم اگر دوباره مثل وضع فعلي بود معلوم ميشود ما ظالميم (اين سه) ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا﴾ از اين نار ما را خارج كني ﴿فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ﴾ پس اقرار دارند كه اگر اين خلاف را بكنند ظالماند اقرار دارند كه ضالّين و گمراه بودند اقرار دارند كه اين شقاوت اينها بر اينها مسلّط شده است نه شقاوت مطلق اينها اهل شقاوت بودند در تصميمگيري آن جبههٴ شقاوتشان بر اينها غالب شد. آنگاه ذات اقدس الهي در جواب اين گروه ميفرمايد: ﴿اخْسَئُوا فِيهَا وَلاَ تُكَلِّمُونِ﴾ اين طوايف ششگانهاي كه برخيها مخصوصاً زمخشري نقل كردند و بخش قابل توجّهي از اينها در بحث ديروز گذشت كه اينها درخواست تأخير ميكنند درخواست ترخيص ميكنند درخواست تخفيف ميكنند در همهٴ اين موارد ششگانه پاسخ منفي ميشنوند اين آخرين پاسخ است آنكه مرحوم شيخ طوسي در تبيان نقل ميكند از برخيها ميگويند اين آخرين مرحله است كه خدا فرمود خاموش باشيد ديگر حرف نزنيد ديگر از آن به بعد كسي حرف نزند ﴿اخْسَئُوا فِيهَا﴾ اين «إخْسأ» را به كلب ميگويند كه اين تَبعيد با توهين است يك وقت كسي را ميرانند دور ميكنند يك وقت با اهانت دور ميكنند اين كلمهٴ «إخسأ» در عربي به كلب گفته ميشود لأمرين: يكي براي دور داشتن او يكي هم براي تحقير او اين «اخسأ» اين بار را دارد.
در سورهٴ مباركهٴ «بقره» در جريان آن اسرائيليهاي تبهكار آيهٴ 65 به اين صورت آمده بود كه اين مضمون آنجا هم گذشت آيهٴ 65 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ﴾ آن خاسيء سورهٴ مباركهٴ «علق» با همين ﴿اخْسَئُوا﴾ سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» از يك خانواده است خب ﴿قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلاَ تُكَلِّمُونِ﴾ ديگر با من حرف نزنيد خب درست است خداي سبحان با كسي سخن نميگويد در قيامت مگر تشريفاً و تكريماً ولي عدّهاي ميگويند: ﴿رَبَّنَا﴾ حالا يا اثر دارد يا اثر ندارد ميگويند: ﴿رَبَّنَا﴾ درخواست ميكنند اين گروه حقّ ﴿رَبَّنَا﴾ گفتن هم ندارند.
در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» فرمود خدا با يك عدّه حرف نميزند يك عدّه را هم نگاه نميكند آيهٴ 77 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين بود فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ﴾ بهرهاي در قيامت ندارند ﴿وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ﴾ اين ﴿لاَ يُكَلِّمُهُمُ﴾ كلام تشريفي است كه خدا با آنها سخن نميگويد البته با عدّهاي از اهل قيامت كه مؤمناند سخن ميگويد و آنها را نگاه نميكند با اينكه خدا «بكلّ شيء بصير» است چطور ميشود آنها را نگاه نكند اين نظر، نظر تشريفي است با تكريم و با اجلال خدا به اينها نمينگرد و با اينها هم حرف نميزند از اينكه فرمود: ﴿اخْسَئُوا فِيهَا وَلاَ تُكَلِّمُونِ﴾ اين گفتند آخرين تَشري بود كه ذات اقدس الهي به اينها زده اينها ديگر از اين به بعد ساكت شدند.
استدلال حقتعالي اين است كه شما تكذيب ميكرديد (يك) خودتان اقرار داريد به شقاوت (دو) اقرار داريد به ضلالت (سه) اقرار داريد كه اگر برگرديد دوباره اين كار را انجام بدهيد اين كار ظلم است (چهار) و عدّهاي از بندگان صالح مرا هم مرتّب مسخره ميكرديد ﴿إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ﴾ ﴿اتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيّاً﴾ ذات اقدس الهي ﴿خَيْرُ الرَّاحِمِينَ﴾ است ﴿أَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ﴾ است ﴿خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾ است ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است اما در مسئلهٴ انتقام «أشدّ المعاقبين» در روايات، در دعاي افتتاح آمده ولي در آيهاي از آيات قرآن بگويد كه او مثلاً «اشدّ الباطشين» است «أشدّ المنتقمين» است اينها نيامده از آن طرف ﴿خَيْرُ الرَّاحِمِينَ﴾ است ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است در رحمت آمده اگر در جايي از جاهاي جهان امكان رحمت ميبينيد خدا ﴿خَيْرُ الرَّاحِمِينَ﴾ است ﴿أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾ است در طرف فضايل اثباتي كلمهٴ خير و افعل تفضيل به كار رفته ولي در طرف عذاب و انتقام و بَطش اينها به كار نرفته فقط فرمود: ﴿إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ﴾ در دعاي افتتاح البته آمده كه «أشدّ المعاقبين في موضع النّكال والنقمة» و مانند آن.
خب پس اين اعترافها براي آنها از سنخ اعتراف دنيا نيست نظير اينكه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه اينها دروغ ميگويند اما سنخ دروغ آنها از سنخ ظهور ملكات دنياي اينهاست در صحنهٴ قيامت همين مشركيني كه اهل بتپرستي بودند اينها ميگويند كه ما بتپرست نبوديم خداي سبحان ميفرمايد: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 22 به بعد اين است كه ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ ﴿ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَاللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ سوگند هم ياد ميكنند آنگاه ذات اقدس الهي به رسولش ميفرمايد: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ اينها با اينكه متن عمل را به همراه آوردند پروندهٴ شركآلود را به همراه آوردند و خودشان ميدانند كه در دنيا مشرك بودند الآن دارند دروغ ميگويند اين يك دروغ عمدي نيست.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر الآن همين بحث ميكرديم اين ظهور ملكات دنياست در دنيا اينها چه كار ميكردند؟ هر وقت گير ميافتادند دروغ ميگفتند الآن همان ملكات در قيامت ظهور ميكند ميبينيد آدم بددهنِ فحّاش در خواب هم كه حرف ميزند فحش ميدهد اينكه در خواب فحش ميدهد اينكه فعل اختياري نيست كه معصيت باشد كه اين ظهور ملكات بيداري اوست حالا اگر در عالم خواب كسي حرف ميزند و دارد فحش ميدهد اينچنين نيست كه سيّئهاي به حال او بنويسند كه اينكه فعل اختياري نيست اين ظهور ملكات بيداري اوست در آخرت هم بشرح ايضاً اين مبسوطاً در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه ظهور ملكات دنياست وگرنه آنجا صدق و كذب راه ندارد براي اينكه متن عمل را مشاهده ميكنند نه تنها اينها دروغ نميگويند اصلاً دروغ گفتن ممكن نيست جِدّ كسي به كذبِ مُخبري و خبري مُتمشّي نميشود در دنيا هم همين طور است در دنيا الآن در اين مسجد اينجا كه ديگر الآن در اين فصل بخاري روشن نيست ما بخواهيم يكي از ماها به ديگري خبر دروغ بدهيم بگوييم كه در مسجد اعظم فلان روز بخاري روشن بود اين جِدّ ما متمشّي نميشود براي اينكه او خودش ميداند كه بخاري نيست يعني چه؟! در صحنهٴ آخرت وقتي كلّ اعمال و عقايد و اخلاق براي همگان حاضر شده است خود عمل ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾ اين شرك را ميبيند پرونده را خودش آورده ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾، ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ﴾ همه ميبينند كه اين چه چيزي آورده اين چگونه ميتواند دروغ بگويد كه شركي نبود جِدّ متمشّي نميشود منتها ظهور ملكات دنياست در دنيا كار او هر وقت گير ميكرد دروغ ميگفت الآن همين طور است مثل آدم نائم اين آدم نائمي كه در بيداري به فحّاشي اُنس گرفته در خواب هم كه حرف ميزند بد و بيراه ميگويد اين حرف بد و بيراه او روي جدّ كه نيست معصيت نيست در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» هم مشابه همين مطلب است آيهٴ هجده سورهٴ مباركهٴ «مجادله» هم همين است ﴿يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْ﴾ در قيامت براي او سوگند ياد ميكنند همان طور كه در دنيا براي شما سوگند ميخورند اين سوگند دنيا مَلكه كاذبه است كه ظهورش در آخرت روشن ميشود وگرنه در آخرت جِدّ كسي متمشّي نميشود كه دروغ بگويد بله اگر كسي حالا از اين سالن يا از اين شبستان مسجد بيرون رفت نسبت به ديگري كه در صحنه نبود اين ممكن است كذب خبري داشته باشد البته كذب مُخبري همچنان اشكالش باقي است اين ميتواند به او بگويد كه در فلان روز در مسجد اعظم مثلاً بخاري روشن بود اين ميتواند چنين دروغي بگويد اما در حضور يكديگر دروغ ممكن نيست در آنجا هم كذب خبري ممكن است ولي كذب مخبري هم نيست اصلاً چگونه كذب مخبري شكل ميگيرد بحثي است كه در اصول از مرحوم آقا شيخ عبدالكريم(رضوان الله عليه) ديگران هم داشتند منتها ايشان به صورت تَجَزُّم نه جزم يك تجزّم جعلي را ايشان تصوير كردند ولي بالأخره كذب خبري آنجا ممكن است لكن در صحنهٴ حضور و شهود طرفين نه كذب خبري ممكن است نه كذب مخبري.
پرسش:...
پاسخ: همان ظهور ملكات نفس است مثل آدم نائم ديگر آدم نائم كه فحش ميدهد چه كار ميكند ظهور ملكات است ديگر.
﴿يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَي شَيءٍ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْكَاذِبُونَ﴾﴿اسْتَحْوَذَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» داشت كه ﴿لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ﴾ اصلاً ترفند آنها اين است خب پس در اينجا با اين محاجّه فرمود شما از چند جهت استحقاق اين كيفر تلخ را داريد لذا جا براي عذرخواهي شما هم نيست و بايد اين عذاب را تحمل بكنيد ﴿قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا ...﴾ ﴿اتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيّاً حَتَّي أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ﴾ اما آن مؤمنون كه جزء ﴿مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ﴾ هستند ﴿إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾ آنهايي كه ﴿مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ﴾ هستند به فوز ميرسند و شما كه جزء ﴿خَفَّتْ مَوَازِينُهُ﴾ هستيد به ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ﴾ گرفتار ميشويد حالا چند روايت از روايات نوراني اين كتاب شريف كنزالدقائق بخوانيم تشبيه چون ايشان شاگرد مرحوم فيض بود بعد از مرحوم فيض بود غالب مطالب صافي مرحوم فيض در اين تفسير هست اگر جايي يك مطلب علمي دارد قبلاً مرحوم فيض گفته عين آن عبارت مرحوم فيض در اين كنزالدقائق آمده لكن خصوصيّت اين كتاب اين است كه روايات فراواني را جمع كرده از نورالثقلين خيلي بيشتر است از صافي كه خيلي بيشتر است روايات فراواني جمع كرده ما چند روايت را تبرّكا بخوانيم اين را حتماً يعني حتماً تقريباً هجده نوزده صفحه است اين را مطالعه بفرماييد براي اينكه اين روايات براي همه ما آموزنده است با سرشت و سرنوشت ما كار دارد ما روزانه به اين طرف داريم ميرويم چه بخواهيم چه نخواهيم اگر نرفتيم ما را ميبرند بالأخره.
براي جريان علميِ او نيست براي اينكه علمي او بالأخره در بحثهاي ديگر بود و در آيات ديگر است اما براي جنبهٴ عملي اوست كه اين هر روز بالأخره با ما جدّي حرف ميزند اينها ـ معاذ الله ـ افسانه نيست تشبيه نيست هر روز آن قبرِ انسان سه بار ميگويد «أنا بيت الوحشة، أنا بيت الغربة» خب گفتند شيخ بهايي در قبرستان اين صدا را شنيده عدّهاي ميشنوند بالأخره اينها نه بيراهه ميروند نه راه كسي را ميبندند يك سر و گردن هم از ديگران بلندترند و ميدانند اينجا جاي رفاه نيست آن كسي كه اينجا را ساخته قسم خورده كه اينجا جاي سختي است حالا اگر كسي جايي را بسازد او حكيم باشد عالِم باشد عاقل باشد معصوم باشد همه اين كارها دست او باشد و او كه اينجا را ساخته قسم خورده كه اينجا جاي بدي است و آن خداست فرمود اين ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾ اين «لام»، «لام» قسم است ديگر فرمود قسم ياد ميكنم كه انسان در فشار و در منگنه است بالأخره همين، كسي خيال بكند كه اينجا جاي راحتي است يا فلان سِمت را پيدا كند راحت ميشود خير هر روز امتحان الهي است ديگر تا ما زندهايم در كلاس آزمونيم اگر اين جريان كنكور براي دانشگاهها دائمي بود هميشه در استرس بودند ديگر ما هم هميشه همين طوريم منتها كساني كه غافلاند آينده را فراموش ميكنند به دنبال يك رفاه نسبياند بنابراين اينجا جاي آسايش نيست اينجا جاي امتحان است هر لحظه هم جاي آزمون است چيزي را به عنوان پاداش به ما نميدهند اگر يك وقت يك جا گفتند صلّ عليٰ اين امتحان است اگر جايي براي كسي صلوات فرستادند اين امتحان است همهاش آزمون است آنكه اصل است اين است كه سه بار قبر هر كسي به انسان ميگويد: «أنا بيت الوحدة، أنا بيت الغربة، أنا بيت التربة» اين صدا را بايد بشنويم حالا كجا ما را دفن ميكنند كه روشن نيست ما لااقل صداي قبر ديگران را بشنويم اينكه نميگويد من براي زيدم كه هر جا كه قبر كسي است او هميشه اين سه حرف را دارد حالا اگر قبر ما بود، بود قبر ديگري بود، بود بالأخره اين صدا را بايد بشنويم ديگر اين «أنا بيت الوحدة، أنا بيت الغربة، أنا بيت التربة» چند روايت نوراني است كه ايشان در اين قسمتها نقل كردند يعني جلد نهم صفحهٴ 212 تا صفحهٴ 230 اين هجده صفحه همين روايات نوراني را دارد تفسير كنزالدقائق مشهدي است.
خب در روايت دارد كه ﴿إِنَّهَا كَلِمَةٌ﴾ كه خب بعضي از روايات را در بحث ديروز خوانديم. از وجود مبارك امام سجاد هست كه قبر «إمّا روضةٌ مِن رياض الجَنّة أو حُفرة مِن حُفَرِ النيران»[1]
در همانجا از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل شد كه «البرزخ القبر» ما ديگر چهار عالم داشته باشيم دنيا قبر برزخ قيامت نيست دنيا برزخ قيامت، قبر در روايات ما در آيات ما همان برزخ است برزخ همان قبر است اينكه فرمود: ﴿أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ﴾ خدا اِماته كرده حيات را گرفته و او را به قبر برده يعني وارد برزخ كرده بحثهاي فقهي ما جداست كه فلان قبرستان است فلان جا بايد برويم قبر را بايد به اين صورت اين خاك را بايد به اين صورت تنظيم بكنيم اينها دستورات فقهي ماست وگرنه قبر، عالَم قبر همين عالم برزخ است.
پرسش: جناب استاد ببخشيد عالَم زر محسوب نميشود جزء عوالم؟
پاسخ: آن براي قبل است، قبل از اين دنياست ما از اين به بعد سه عالم را در پيش داريم عوالم فراواني را پشتسر گذاشتيم البته.
خب فرمود: ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ فرمود اين «هو القبر» است اين روايت ديگري است البته و همين آيه را حضرت قرائت فرمود.
اما مطلب ديگر كه جزء بشارتهاست اينها غالب اينها را از مرحوم كليني نقل كرده غالب اين روايات را بعد راوي از حضرت سؤال ميكند كه از وجود مبارك امام صادق سؤال ميكند كه برزخ چه موقع است؟ فرمود: «القبر مُنذ حين موته إلي يوم القيامة» در همين روايت كه مرحوم كليني نقل كرده راوي به امام صادق(سلام الله عليه) عرض ميكند كه من شنيدم كه شما گفتيد همه شيعيان ما در بهشتاند فرمود بله، اين كسي به شما گزارش داد درست است من گفتم كه همه شيعيان ما در بهشتاند «كُلُّهم وَالله في الجنّة» سائل عرض ميكند كه «إنّ الذُنُبَ كثيرةٌ» خيليها گناهان بد دارند گناهان بزرگ دارند شما چگونه ميفرماييد همهٴ اينها در بهشتاند فرمود: «أمّا في القيامة فَكُلُّكم في الجنّة» همه شيعيان در بهشتاند البته «بشفاعة النبيّ المطاع أو وصيّ النبيّ(عليهم الصلاة و عليهم السلام) و لكنّني أتخوّف عليكم في البرزخ» تا پاك نشويد در قيامت وارد بهشت ميشويد البته، آن جهنمِ محض كه ﴿تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ﴾ جاي شيعه نيست اما خطر در برزخ است برزخ «حُفرة مِن حُفَر النيران» حالا چند سال طول ميكشد اين را خدا ميداند يك لحظهاش قابل تحمل نيست.
«أمّا في القيامة فَكُلُّكم في الجنّة. قلت و ما البرزخ؟ فقال القبر مُنذ حين موته إلي يوم القيامه و لكنّني أتخوّف عليكم في البرزخ» حالا چون دارند اذان ميگويند ما اين روايات را به خود شما آقايان ارجاع ميدهيم ولي اين روايت را تبرّكاً بخوانيم كه نور چشم همهٴ ماست و آن روايت كه در صفحه 221 آمده از مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) است اين است كه به يونس ميفرمايد: «إذا كان ذلك» هنگام احتضار كه شد «أطافُ محمّدٌ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و عليٌّ(عليه السلام) و فاطمة(عليها السلام)» در بعضي از نصوص همان طوري كه مرحوم كليني نقل كرد فرمود اين قسمت را براي همه نقل نكنيد براي اينكه آنها كه متوجه نيستند كه آن عالم چه حكمي دارد كه بعد ممكن است سؤال بكنند اشكال بكنند كه خب اينها كه ميآيند فاطمه زهرا(صلوات الله عليها) ميآيد و اين حضرت را ميبينند اين نامحرم است چطور ميبينند فرمود اين را براي افرادي كه آگاه نيست نقل نكنيد خيال ميكنند آن صحنه هم مثل صحنهٴ دنياست اين مرحوم كليني در بعضي از رواياتش هست حضرت ميآيد «والحسن والحسين» الآن تمام فخر ما اين است كه يك گوشهاي از تربت را ببينيم چه رسد به حالا خود حضرت بيايد اين است كه مرحوم كليني در آن بخش كه جلد پنج كافي است كه فرمود هيچ يعني هيچ لذّتي براي مؤمن به اندازه لذّت مرگ نيست خب اينها ميآيند به بالين آدم ديگر چطور ميشود اين ما كه تمام شرفمان اين است كه آن قبر را زيارت بكنيم گوشهاي از تربيت را ببينم خود حضرت ميآيد بالاي سر آدم خب يعني چه؟ «و الحسن و الحسين و الملائكة المقرّبون(عليهم السلام) فإذا قَبَضه الله عزّ و جلّ سَيَّرت الكرّ في القالبٍ كقالبه في الدنيا» انشاءالله او را وارد بهشت برزخي بكنند.