90/02/25
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَعَلَيْهَا وَعَلَي الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ﴾ ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ﴾ ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلاَئِكَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ﴾ ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّي حِينٍ﴾ ﴿قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ﴾ ﴿فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ﴾
﴿وَعَلَيْهَا وَعَلَي الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ﴾ فرمود ما اين حيوانات را براي شما خلق كرديم كشتي را هم آفريديم تا سفرهاي خشكي و درياييِ شما تأمين بشود.
جريان فُلك، قصّه ي حضرت نوح(سلام الله عليه) را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ﴾ يعني بعد از مسئله توحيد، مسئله ي وحي و نبوّت را تشريح ميكند. مشركان حجاز و ساير مناطق درباره ي وحي و نبوّت چندين شبهه داشتند بخشي از آن شبهات را در سوره ي مباركه ي «اعراف» بخشي هم در سوره ي «هود» بخشي هم در اين سوره بخشي هم در موارد ديگر ذكر ميكند. حالا اين شبهات متعدد براي يك گروه است يا براي چند گروه، در يك زمان است يا در فرصتهاي مختلف. اينچنين نيست كه همه ي اين شبهات و اشكالات براي يك گروه باشد يا براي يك زمان باشد.
جريان وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) هم همين طور است چندين اهانت يا شبهه درباره ي آن حضرت روا داشتند گفتند كاذب است، گفتند شاعر است، گفتند كاهن است، گفتند ساحر است، گفتند مجنون است، گفتند جاهطلب است و مانند آن، اگر تهمت شعر بود يا سِحر بود يا فريه بود يا كذب بود يا جاهطلبي بود همه ي اين تهمتها و شبهات براي يك گروه نبود اقوام و قبايل هر كدام يك بهانهاي داشتند يا در فرصتهاي مناسب و متعدّد اين تهمتها را روا ميداشتند در جريان حضرت نوح هم بشرح ايضاً ببيند چهار پنج اشكال اينجا ذكر كردند كه بخشي از اين اشكالات مربوط به طليعه ي دعوت آن حضرت است بخشي از آن شبهات مربوط به بخش پاياني دعوت آن حضرت است. فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا﴾ كه «لام» آن جواب قسم است يعني «اُقسم بالله» كه ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ﴾ كه اين قصّه در او ترديدي نيست. وقتي وجود مبارك نوح مبعوث شد به قوم خودش چنين فرمود: ﴿يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ آنها را به توحيد ربوبي دعوت كرد فرمود: ﴿مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ﴾ غير از الله كه فطرت و دلپذير است و معقول و مقبول است هيچ ربّي و الهي نيست چرا پرهيزكار نيستيد ﴿أَفَلاَ تَتَّقُونَ﴾.
سوره ي مباركه ي «اعراف» مشابه اين گذشت در سوره ي مباركه ي «يونس» و «هود» هم مشابه اين گذشت. در سوره ي مباركه ي «اعراف» آيه ي 59 اين بود ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ ﴿قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ﴾ كه بعد تهمت آنها ذكر ميشود. در سوره ي مباركه ي «هود» به اين صورت ذكر فرموده است آيه ي 26 به بعد سوره ي مباركه ي «هود» اين است ﴿وَلَقَدْ أَرْسْلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾ ﴿أَن لاَ تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ﴾ ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَراً﴾ آن ملأ، آن اشراف، آن مُترفين و مُسرفين و مرفّهين آنها شبههاي داشتند هميشه ذكر ميكردند حالا يا اين غفلت بود يا تغافل بود، جهل بود يا تجاهل بود هميشه اين شبهه را داشتند كه بشر نميتواند پيغمبر باشد. در آيه محلّ بحث هم مشابه همين شبهه آمده است. فرمود وقتي وجود مبارك نوح اين مطلب را بيان كرد ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾ بشر است بشر نميتواند پيغمبر باشد (يك) اگر بشر پيغمبر بشود خب مثل شماست شما هم ميتوانيد وحي دريافت كنيد (اين دو)، چون شما هيچ وحيي دريافت نميكنيد فرشته بر شما نازل نميشود معلوم ميشود كه او هم پيامبر نيست چون «حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» اين دو برهان، دو برهان يعني دو برهان است تعدّد برهان به تعدّد حدّ وسط است اگر حدّ وسط يكي بود ولو با تقريرهاي گوناگون ميشود يك برهان، اگر حدّ وسط دوتا بود ميشود دو برهان چون بشر پيغمبر نميشود پيغمبر بايد فرشته باشد (اين يك). آن راه حلّي است، اگر بشر پيغمبر بشود چون «حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» شما هم بشريد بر شما هم بايد وحي نازل بشود چون نميشود معلوم ميشود بشر پيغمبر نيست (اين دو). اين حرف را و اين دوتا شبهه را غالباً اين ملأ داشتند ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هذَا إِلَّا بَشَرٌ﴾ (اين يك) در سوره ي مباركه ي «انعام» گذشت بشر كه نميتواند پيامبر باشد دو ﴿مِّثْلُكُمْ﴾ چون «حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» اگر بشر او هم چون مثل شماست اگر او به پيامبري رسيد شما هم بايد بتوانيد وحي دريافت كنيد چون تالي باطل است «فالمقدّم مثله» چون شما پيامبر نيستيد وحي بر شما نازل نميشود معلوم ميشود كه بر او هم نازل نميشود اين شبهه ي بعضيها. آنهايي كه شَمّ سياسي داشتند يا شمّ اجتماعي داشتند نه شمّ كلامي ميگفتند: ﴿يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ﴾ اينها جاهطلباند مقامطلباند حكومت ميخواهند كه مشابه اين در بخشي از آيات است چه اينكه درباره ي وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليه) گفته شد كه اينها جاهطلباند و همانند شما بشرند و ميخواهند بر شما مسلّط بشوند آيه ي 78 سوره ي مباركه ي «يونس» اين است كه آنهايي كه گرفتار مسائل سياسي بودند ميگفتند: ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آباءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ﴾ اين ملأ فرعوني به وجود مبارك موسي و هارون(سلام الله عليهما) ميگفتند شما حكومت ميخواهيد، ميخواهيد بر ما مسلّط بشويد. پس آنها كه شبهه ي كلامي داشتند ميگفتند كه بشر نميتواند پيامبر باشد اينها كه گرفتار سياست بودند ميگفتند كه ﴿تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ﴾ در آيه محلّ بحث هم همين گروه ميگفتند: ﴿يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ﴾ بنابراين گرچه اين سهتا اشكالي كه اينجا ذكر شد در كنار هم ذكر شد ولي مستَشكِلانشان يك گروه نيستند آن اشكال اول، اشكال دوم شبهه ي كلامي است اين سوم شبهه ي سياسي و اجتماعي است گروههاي مختلفي اين حرفها را داشتند. همان گروهي كه شبهه ي كلامي داشتند ميگفتند: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلاَئِكَةً﴾ اگر خدا خواست ما را هدايت كند خب فرشته نازل ميكرد.
بيان لطيف زمخشري در كشّاف دارد ميگويد كه اينها «ما رَضوا للنبوّة ببشرٍ و قد رَضوا للإلهيّة بحَجر» اينها حاضر نشدند كه بگويند يك بشر ميتواند پيغمبر باشد اما يك حَجر را خدا دانستند خب شما وقتي كه اين كارهايد در برابر سنگ خضوع ميكنيد خب چطور بشر پيغمبر نباشد اين جواب را زمخشري دارند. به هر تقدير فرمود: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلاَئِكَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ﴾ اين را در طليعه ي امر ميگفتند نه بعد از گذشت نُه قرن چون جريان كشتيسازي بعد از گذشت نُه قرن بود يعني بعد از اينكه وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) كه از انبياي اولواالعزم است از پنج انبياي اولواالعزم به شمار ميرود در پايان مأموريتش دستور يافت كه كشتي بسازد قصّه ي ﴿وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا﴾ نازل شد، اما در طيّ اين هشت نُه قرن خب ساليان متمادي اينها همين حرف را ميشنيدند اما اين گروه كه گفتند ما اين حرف برايمان بدعت است تازگي دارد معلوم ميشود اين در طليعه ي امر بود اوّلين باري كه از وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) دعوت توحيد را شنيدند گفتند اين دعوت بدعت است اين حرف بدعت است براي اينكه پدران ما سابقه نداشتند ما تا حال اين حرف را نشنيديم. اين هم يك تهمت و فريه است هرگز ذات اقدس الهي نظام بشري را از اوليا و انبيا و ائمه معصوم خالي نگذاشته بود مكرّر فرمود: ﴿أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ﴾ فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ فرمود: ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ اين سه طايفه از آيات نشان ميدهد كه اين حرفهاي انبيا متواصِل است چون فرمود: ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ سلسله ي انبيا متواترند چون فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ اگر اين وسطها قطع بشود كه ديگر تواتر نيست تواتر يعني وَتْر، وَتْر، وَتْر، وَتْر مثل دانههاي تسبيح كنار هم باشند اگر وسطها خالي باشد ديگر تواتر نيست تمام اين سلسله بايد مرتبط باشد تك تك اينها بايد در كنار هم صف ببندند اگر اين وَتر وترها منقطع بشوند ديگر تواتر نيست فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ «أي متواتراً» پس هم ﴿أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً﴾ أو ﴿قُرُوناً آخَرِينَ﴾ است هم ﴿وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ است هم ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ است و جريان «لولا الحجّة لصاخت الأرض» كه در بعضي از روايات ماست هم تأييد ميكند منتها حجّتِ قبل از پيامبر ما، انبياي ديگر بودند اولياي ديگر بودند معصومين ديگر بودند و مانند آن، هرگز خداي سبحان جامعه ي بشري را از رهبران الهي خالي نگذاشته است منتها كسي كه رابطه با انبيا ندارد ميگويد اين حرف بيسابقه است خب شما نرفتي ببيني و گوش بدهي وگرنه اين حرف در جامعه مطرح بود. اينكه گفتند: ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ نه يعني نبود، ما گوش نداديم ما نشنيديم خب بله شما رابطه نداشتيد تا بشنويد ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ﴾ پس جريان بدعت هست، جريان اينكه بشر نميتواند پيغمبر بشود هست، جريان «حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز» هست و تهمت سياسي و اجتماعي هست سرانجام ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ﴾ هم هست ميگويند اينها مرتجعاند اينها مجنوناند اينها ديوانهاند ديوانه يعني ديوزده يعني جنزده اجنّه كه قبلاً هم عنايت فرموديد جمع جَنين است نه جمع جن ﴿وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ﴾ يعني همه ي شما اجنّه بوديد يعني جَنين بوديد جمع جِن نيست جمع جِن «جِنَّة» است اينجا فرمود يا ديوانهاند و جنزدهاند يا اگر واقعاً جنزده نيست فكرِ سياسي دارد يا تهمتگذاري كرده براي رشد اجتماعياش و مانند آن ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّي حِينٍ﴾ درباره ي مجنون گفته شد كه «رُفِع القلم عن ثلاث» يكي «النائم حتّي يَستيقظ» يكي «الصبيّ» يكي هم از «مجنون حتّي يُفيق» تا افاقه حاصل بشود حالش خوب بشود اينها هم ميگويند تا حالش خوب بشود فعلاً كه جنزده است حالا چه موقع حالش خوب بشود آن وقتي كه مثل ما فكر بكند مثلاً ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّي حِينٍ﴾ آن حيني كه افاقه حاصل شده و مثل ما فكر كرده.
سوره ي مباركه ي «هود» تهمت ضلالت بود به حضرت نوح(سلام الله عليه) چه اينكه تهمت سفاهت بود به حضرت هود اينها ميگفتند شما سفيهيد اينها ميگفتند شما در ضلالتيد همين تعبيراتي كه اكنون برخيها هم ميگويند اينها مرتجعاند عقبافتادهاند و مانند آن. در سوره ي مباركه ي «هود» آيه ي 26 به بعد اين بود كه آنها گفتند شما در ضلالتيد وجود مبارك نوح ميفرمود ما در ضلالت نيستيم چه اينكه در سوره ي مباركه ي «اعراف» هم مشابه اين گذشت آيه ي 61 سوره ي مباركه ي «اعراف» اين بود آنها ﴿قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ﴾ آنگاه وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) با آن عظمت و جلالش فرمود: ﴿قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ﴾ اينكه در قرآن به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) فقط يك جا سلامِ جهاني دارد و آن درباره ي حضرت نوح است همين است ﴿سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ﴾ داريم، ﴿سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ﴾ داريم، سلام علي كذا و كذا كه خدا سلام دارد داريم، اما سلامِ جهاني فقط يك جاست آن هم مخصوص حضرت نوح است كه فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ﴾ اين مخصوص آن حضرت است خب نُه قرن و نيم تلاش و كوشش يك سلام جهاني هم ميطلبد ديگر. اين بزرگوار در برابر آن اهانت كه گفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ ٭ قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ﴾ من در ضلالت نيستم. چه اينكه وجود مبارك هود هم به همين سرنوشت تلخ مبتلا شد در همان سوره ي مباركه ي «اعراف» آيه ي 65 به بعد دارد كه ﴿وَإِلَي عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ٭ قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ﴾ به نظر ما شفا سفيهي، لكن خداي سبحان از اين انبيا دفاع كرده فرمود: ﴿مَن يَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ آنها در حقيقت سفيهاند.
وجود مبارك هود فرمود: ﴿يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ وَلكِنِّي رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ در اين بخش هم وقتي آن اهانت را كردند به وجود مبارك حضرت نوح، وجود مباركش اين جواب را داد فرمود مبدأيي جز ذات اقدس الهي نيست و بايد از او اطاعت كنيد و حرفشنوي داشته باشيد و او را بپرستيد. اين بخش كه در جريان ساختن كشتي است مربوط به بخش پاياني رسالت حضرت نوح(سلام الله عليه) است. ﴿قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ﴾ خب اين را بعد از نُه قرن فرمود، اوايل كه عرض نكرد خدايا كمك بكن من مشكلم را با اينها حل كنم صبر و استقامت و بردباري بود ﴿فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا﴾ ما وحي فرستاديم كه كشتي بساز به رهبريِ ما به دستور ما به كمك ما، ما هم كمكِ علمي ميكنيم هم كمكِ عملي تا وسايل كشتيسازي فراهم بشود كه آنها هم ﴿وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ﴾، ﴿أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا﴾ هم به كمك ما هم به تعليم ما خب معلوم ميشود كه ياد دادن اينكه چگونه كشتي بساز حالا تهيه وسايل يك مطلب است اين علم را علم كشتيسازي را ذات اقدس الهي به وجود مبارك نوح آموخت چه اينكه علم زِرهبافي را به حضرت داوود آموخت فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ﴾ كه اين تعليم است اينجا هم فرمود با وحيِ ما كيفيت كشتيسازي را ياد ميگيري.
جريان زرهبافي حضرت داود(سلام الله عليه) آنجا يك علم بود كه قابل انتقال به ديگري است يك كرامت و معجزه بود ديگر قابل انتقال به ديگري نيست چگونه زره ببافند اين علم است و قابل يادگيري كه فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ﴾ اما چگونه اين آهنِ سخت و نَرم را مثل يك موم نرم بكنند اين ديگر علم نيست اين نه جزء علوم قَريبه است نه جزء علوم غريبه است علوم قريبه يك موضوع دارد محمول دارد مسئله است مبادي دارد فكر دارد راه تعليم و تعلّم دارد حالا يا حرام است يا حلال يا سخت است يا آسان، ولي بالأخره علم است نظير علوم ديگر هم علومِ قريبه مثل علوم غريبه اينها را دارند راهِ فكري دارند يعني ممكن است كسي اين راه حرام را طي كند درس بخواند سِحر ياد بگيرد شعبده ياد بگيرد جادو ياد بگيرد ارتباط با جن ياد بگيرد اينها همه علم است، اما مسئله ي معجزه نه جزء علوم قريبه است نه جزء علوم غريبه آن به قداست روح وابسته است كسي حالا درس بخواند كاري بكند كه عصا را بتواند اژدها بكند اين ممكن نيست چون اين راه فكري ندارد تا كسي بگويد آقا شما چه كار كردي عصا اين طور شد اين به قداست روح برميگردد قداست روح هم اينچنين نيست كه با تحصيلِ هر كسي حاصل بشود بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ دست ميآيد بنابراين معجزه نه جزء علوم قريبه است نه جزء علوم غريبه است موضوع داشته باشد محمول داشته باشد راه فكري داشته باشد كه آدم درس بخواند معجزه بياورد نيست، اگر روح طيّب و طاهر شد خليفةالله شد مظهر ﴿كُن فَيَكُونُ﴾ ميشود ﴿فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونَ طَيْراً بِإِذْنِي﴾ و مانند آن، نشد هرگز معجزه نميآورد لذا هيچ علمي در برابر معجزه مقاومت نميكند ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾ هيچ مرتاضي در برابر پيغمبر، هيچ صاحب علم غريب در برابر پيغمبر توان مقاومت ندارد ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾ و شكستناپذيري از خصايص اوّلي معجزه است لذا درباره ي حضرت داوود آن بخش زرهبافي كه علم است تعبير كرده فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ﴾ اما بخشي كه مربوط به معجزه است فرمود: ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾ نه «علّمناه إلانة الحديد» نه اينكه ما يادش داديم چگونه آهن را نرم بكند بلكه ما آهن را در دست او نرم كرديم همان طوري كه ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾ اينجا هم درباره ي حضرت داوود است «و ما ألنت إذ ألنت ولكنّ الله ألانَ» ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾ جريان كشتي هم همين طور است يك بخشاش مربوط به علم است كه اين علم كشتيسازي است و فرمود آن كار را بكن، يك بخشاش در جريان طوفان مربوط به معجزه است خب بالأخره از چاه آب در آوردن، از چشمه آب در آوردن، از قنات آب در آوردن، از نهر و بحر آب در آوردن، از زمين عادي آب در آوردن اينها راههاي علمي دارد اما از تنوري كه جاي آتش است مَهد آتش است از آنجا آب جوشاندن كار عادي نيست فرمود وقتي تنور جوشيد خب خيلي جاها ميتوانست آب در بيايد اما وقتي ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾ اينجا كه جاي آتش است من از همينجا آب در ميآورم با اينكه سابقه نداشت جا براي آب در آوردن نبود اينها فرمود ميشود صبغه ي اعجازي و صبغه ي خَرق عادت. فرمود: ﴿فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا﴾ آن امري كه ﴿إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾ گرچه فَوران تنور را بر همان بامداد تطبيق كردند ولي طبق رواياتي كه هست اين است كه ﴿فَارَ التَّنُّورُ﴾ يعني اين تنوري كه جاي آتش است جاي آب بشود ديگر ﴿وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ﴾ اين «سَلَك» چون متعدّي است يعني «أدخل» مثل ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ﴾ يا ﴿فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ﴾ اين «سَلَك» متعدّي است ﴿فَاسْلُكْ﴾ يعني «فأدخل» ﴿فِيهَا﴾ در آن سفينه، فُلك به اعتبار سفينه ﴿مِن كُلِّ﴾ از هر گروهي از جنّ و انس ﴿زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾ كه نسل قطع نشود از هر پرنده از هر دو پا از چهارپا و مانند آن ﴿مِن كُلِّ﴾ «أدخل» ﴿زَوْجَيْنِ﴾ كه اين زوجين دوتا هماهنگ هستند همه ي اينها را وارد كشتي بكن ﴿وَأَهْلَكَ﴾ يعني «أدخل أهلك الاّ مَن سَبَق عليه القول منهم» در بين اعضاي خانواده ي تو كساني هستند كه غضبِ الهي بر اينها روا داده شد اين «سَبَق» گاهي با «لام» استعمال ميشود ميگويند ﴿سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي﴾ اين ﴿سَبَقَتْ لَهُم﴾ يعني رحمت الهي شامل حال اينها شده است، گاهي با «عليٰ» استعمال ميشود نظير همينجا كه فرمود: ﴿سَبَقَ عَلَيْهِ﴾ خب اگر در سوره ي مباركه ي «انبياء» و مانند آن دارد ﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي﴾ نشان آن است كه آن براي نفع است در اينجا براي ضرر آيه ي 101 سوره ي مباركه ي «انبياء» اين است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنَي﴾ يعني از گذشته دستور رحمت به اينها داديم در اثر اينكه اينها را آزموديدم ديديم شايسته ي رحمتاند اما در اينجا فرمود: ﴿سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ﴾ براي اينكه اينها امتحانِ بدي دادند و ديديم كه ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾، ﴿وَأَهْلَكَ﴾ يعني «أدخل أهلك» ﴿إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ﴾ از همين گروه چه مربوط به اهل چه مربوط به ﴿كُلِّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾ اختصاصي به اهل ندارد ﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ چون خيليها مجاز نيستند كه سوار اين كشتي بشوند.
سوره ي مباركه ي «صافات» و امثال آن آمده است كه ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ﴾ يعني در جريان طوفان نوح كه رخ داد آنها همهشان هلاك شدند فقط ذريّه ي نوح همين گروه مخصوص ماندند كه بقيه آنچه ماندند انسانهاي بعدي ذَراري نوح محسوب ميشوند ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ﴾ اين گروه وارد كشتي شدند و محفوظ ماندند. فرمود درباره ي غير اينها كه ظالماند و مستحقّ عذاباند با من گفتگو نكن ﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ براي اينكه اينها محكومِ به غرقاند اين ﴿إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ﴾ خبري است كه فرمان الهي را هم به همراه دارد يعني ما اراده كرديم كه اينها به هلاكت برسند. بعد فرمود وقتي كه خودت با اين همراهان وارد كشتي شديد ﴿فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَي الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ مستحضريد يكي از دستورهايي كه در اسلام است اگر كسي سوار اسب شد ذكري بايد بگويد اين در بحث كيفيت استفاده ي از دوابّ در روايات ما هست كه مستحب است اگر كسي سوار اسب شد بگويد «الحمد لله الذي سَخَّر لنا هذا وما كنّا له مقرنين وإنّا إلي ربّنا لَمُنْقَلِبون» آن روايات اين دعا را از آن آيه ي مخصوص گرفتند فرمود ما انعام را و حيوانات را براي شما خلق كرديم مسخّر شما قرار داديم ﴿لِتَسْتَوُوا عَلَي وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ﴾ براي اينكه سوار بشويد و بگوييد آن روايات اين دعا را از اين آيه استفاده كردند فرمود ما اين انعام را مسخّر كرديم تا سوار بشويد وقتي سوار شديد بگوييد ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ﴾ بعد هم غفلت نكنيد روزي هم سواره شما را جاي ديگر ميبرند ﴿وَإِنَّا إِلَي رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾ آن روزي كه سوار تابوت كردند جاي ديگر ميبرند آن روز يادتان نرود خب اين دو جمله را در هنگام سوار شدن بر اسب انسان بايد بگويد فرقي هم نميكند برهان مسئله درباره ي سيّاره بود، طيّاره و انعام يكي است سوار كشتي هم بشود آدم همين طور است سوار هواپيما بشود همين طور است سوار اتومبيل بشود همين طور است سوار اسب هم بشود همين طور است اين استحباب هست كه ﴿سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ﴾ ﴿وَإِنَّا إِلَي رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾ چون در سوره ي مباركه ي «نحل» بعد از اينكه فرمود انعام را خلق كرديم فرمود: ﴿وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خيلي از چيزهاست كه بعداً به بازار عرضه ميشود ولي فعلاً شما نميدانيد مسئله ي هواپيما و اتومبيل و اينها هم از همين قبيل است ديگر آن روز فرمود اين انعام را كه ميبينيد ما براي شما خلق كرديم اينها آخرين محصول ما نيستند خيلي از چيزهاست كه بعد به بازار ميآيد اصلِ كلّي استحبابِ اين دعا درباره ي همه ي اين مركوبهاست. ﴿فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَي الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ ما را از اينها نجات داده براي اينكه ما اگر با اينها بوديم ممكن بود ـ معاذ الله ـ گرفتار همفكري اينها بشويم يا وظيفهمان را ترك كنيم.
سوره ي مباركه ي «هود» يك بحث مبسوطي درباره ي اينكه طوفان آن حضرت عالَمي بود يا منطقهاي بود آنجا سيدناالاستاد بحث مبسوطي دارند آن روزها با بعضي از زمينشناسان كه اقليمِ خاصّ خاورميانه را كاملاً ارزيابي كرده بودند گفتگوي فراواني داشتند كه عصاره ي آن گفتگوها در الميزان در ذيل تفسير آيات سوره ي مباركه ي «هود» هست كه برخي از زمينشناسان نظر دادند شواهدي نشان ميدهد كه بخش وسيعي از خاورميانه يك مدّتي زير آب بود اگر كوهي زير آب باشد يا تپّه ماهوري زير آب باشد يا خاكي زير آب باشد بعد خشك بشود اين نشانههاي علمياش هست بايد عنايت كنيم كه اصطلاح هر عصر و مصري با اصطلاح عصر ديگر فرق ميكند آنچه در بحث ديروز اشاره شد مربوط به شبيهسازي است اصطلاح هزار سال قبل با اصطلاح فعلي فرق ميكند آن روز وقتي ميگفتند شبيهسازي يعني نطفهها را در بيرون به صورتي در ميآورند كه انسان بشود، ميشود شبيهسازي اما الآن سلولِ خاص و تخمگذاري مخصوص را ميگويند شبيهسازي، شبيهسازيِ مفهوم عام و جامعي كه براي قبل از هزار سال و براي هزار سال و براي فعلي را شامل بشود مطلق شبيهسازي است نه شبيهسازي خاص. خب، فرمود: ﴿فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ بعد وقتي هم كه ميخواهيد پياده بشوي هم اين را بگو ﴿وَقُل رَبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلاً مُّبَارَكاً وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ﴾ الآن هم اگر كسي بخواهد از هواپيما پياده بشود يا اتومبيل پياده بشود ذكر اين جزء مستحبّات نزول است.