90/02/21
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ ﴿ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ﴾ ﴿ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾ ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ﴾ ﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَي ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ ﴿فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾ ﴿وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاءَ تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ﴾ ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾
سوره ي مباركه ي «مؤمنون» در مكه نازل شد عناصر محوري اين سوَر همان معارف اصلي دين به اضافه ي خطوط كلي اخلاق و حقوق است. جريان خلقت را گاهي درباره ي انسان گاهي درباره ي جهان گاهي نظم بين انسان و جهان ذكر ميكند و آنچه در اين گونه از آيات محلّ بحث است دو عنوان است يكي نظمِ حكيمانه ي اين خلقت، يكي حق بودنِ اينها. قرآن كريم هم روي نظمِ حكيمانه ي اينها تكيه ميكند هم روي حق بودن، حق در مقابل باطل است اگر دنيا پايان راه باشد و اگر مرگ، پوسيدن باشد و اگر بعد از مرگ خبري نباشد اين ساختار، ساختار باطل است زيرا انسان زندگي ميكند بخورد بياشامد هر كس هر چه دستش در آمد بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي﴾ عمل بكند حساب و كتابي نباشد ميشود باطل. اينكه فرمود ما عالَم را باطل خلق نكرديم ما بازيگر نيستيم ﴿وَمَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ﴾، ﴿مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾، ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ نشانه ي هدفمند بودن عالم خلقت است. اينكه فرمود سلاله ي طين را نطفه كرديم نطفه را علقه كرديم علقه را مضغه كرديم مضغه را عظام كرديم عظام را لحم پوشانديم روح را به او عطا كرديم او را به روحانيت رسانديم اين نظم را ميرساند.
مسئله ي حق را بالصراحه ذكر ميكند نظير سوره ي «صافات» و «صاد» كه ميفرمايد ما بازيگر نيستيم ما لاعب نيستيم ما باطل خلق نكرديم ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ كه اين همان حقّ مخلوقٌبه است نشانه ي آن است كه اين هدف دارد. آن هدفمند بودن را با ﴿بِالْحَقِّ﴾ ذكر ميكند اين نظم حكيمانه را با تطوّرات علمي ارائه ميكند منتها گاهي آن هدف را بالصراحه به عنوان ﴿مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ ذكر ميكند گاهي هم به اين صورت ﴿ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ﴾ ﴿ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾ تا حق و باطل روشن بشود، عدل و ظلم روشن بشود، پاداش و كيفر مشخص بشود.
مطلب بعدي آن است كه در ذيل اين آيه ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ چندين روايت است كه لابد در كنزالدقائق ملاحظه فرموديد. بخشي از اين روايات عهدهدار حكم فقهي است كه اگر كسي نطفهاي كه در شُرف بستن است او را سِقط كند بيست دينار ديه دارد و اگر علقه را چهل دينار و اگر مضغه را شصت دينار و اگر عظام و امثال ذلك را هشتاد دينار و اگر ساختار تمام را سقط صد دينار و اگر روح در او دميده شد كه اگر سقط كرد كه دِيه كامل است كه اينها احكام فقهي است كه براي اين مراتب ششگانه بيان كرده پنجگانهاش هر كدام بيست دينار اضافه ميشود وقتي خلقِ آخر يافت و روح در او دميده شد ديه كامل دارد اين احكام فقهي است. ولي بعضي از روايات نشان ميدهد كه ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ يعني «نفخنا فيه روحاً» آن وقت اين «نفختُ فيه روحاً» همين است كه ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ در ميآيد به استناد اينكه اين خلقِ آخر همان نفخِ روح است معلوم ميشود كه آن ﴿نفخت فيه روح﴾ هم برابر آيه ي سوره ي مباركه ي «مؤمنون» معنا ميشود كه جسمانيةالحدوث و روحانيةالبقاء است اما البته در حدّ يك استظهار است اينها هيچ كدام برهان عقلي نيست.
مطلب بعدي آن است كه كلمه ي بركت آن خيرِ كثير است خيري كه ميماند چيزي كه خير نباشد بركت نيست و اگر اندك باشد هم بركت نيست بِركه را همان آبي كه يك جا جمع ميشود و ميماند ميگويند بركه و اين قسمت موهاي جلوي سينه ي شتر را كه يك مقدار بيش از جاي ديگر نَرم است به آن ميگويند بَرَك كه اينها مَبارِك اِبل است اينها را ميگويند بَرَك پارچههاي بَرَكي براي همين قسمت جلوي سينه ي شتر است. خب، بركت آن خيرِ كثير است در قرآن بركت به اصطلاح از اسماي تشبيهيه خداست سبّوح و قدّوس از اسماي تنزيهيه خداست به اصطلاح، آنجا كه سخن از بركت است سخن از عالَم مُلك است ﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾ مطرح است. آنجا كه سخن از ملكوت است سخن از تسبيح و قدّوس و سبّوح است كه در بخش پاياني سوره ي مباركه ي «يس» دارد ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ ملكوت با سبّوح هماهنگ است مُلك با تبارك، لكن اين تبارك را در قرآن كريم گاهي به صورت عام ذكر ميكند وقتي كلّ خلقت را مطرح ميكند ميفرمايد: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾ كه ﴿أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾ گاهي مربوط به نعمتهاي خاص است نظير قرآن، نظير انسان كه بعد از نازل كردن و جريان نازل كردن قرآن ميفرمايد: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ يا درباره ي حقيقت انسان فرمود: ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾. ميبينيد كاملاً اين عمومها با آن خصوص خيلي فرق ميكند در سوره ي مباركه ي «اعراف» آيه ي 54 به اين صورت ذكر فرمود كه ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾ اين ديگر به نحو عام است لكن آنچه در سوره ي مباركه ي «فرقان» آمده به نحو خاص است آيه ي اول سوره ي «فرقان» اين است ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ همان تبارك كه براي ربّالعالمين است درباره ي خصوص قرآن به كار رفته ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ و همان تبارك كه براي كلّ عالم است و به طور خصوص درباره ي قرآن ذكر شده است در محلّ بحث براي آفرينش انسان ياد شد ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾:
سرّش اين است كه وقتي موجودي انسان ميشود كه با قرآن هماهنگ باشد اين نمونه چندين بار ذكر شده كه چرا ذات اقدس الهي در اول سوره ي مباركه ي «الرحمن» بعد از اينكه فرمود: ﴿الرَّحْمنُ﴾ ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾ ﴿عَلَّمَهُ الْبَيَانَ﴾ ذكر ميكند فرمود خداي رحمان معلّمِ قرآن است همان خدا كه معلّم قرآن است انسان را خلق كرد و به انسان بيان آموخت خب اگر انسان خلق نشود خدا قرآن را به چه كسي تعليم ميكند؟ چطور ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ بر ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾ مقدّم شد اين را الآن ششصد هفتصد سال است كه اين آقايان گفتند و گفتند و گفتند تا به ماها رسيده فرمودند اگر كسي شاگرد قرآن نبود از قرآن استفاده نكرد اهل قرآن نبود همين ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ﴾ بود انسان نيست آنكه انسان ميسازد قرآن است پس اول تعليم قرآن بعد آفرينش انسان، آنكه خلق شده ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اگر بخواهد انسان بشود بايد قرآني بشود لذا ﴿الرَّحْمنُ﴾ ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ وقتي كسي شاگرد قرآن شد ميشود انسان ﴿خَلَقَ الْإِنسَانِ﴾ اگر انسان شد حرفِ او ميشود بيان، خب ميفهمد چه ميگويد، اگر انسان نشد مُبهمگوست و از اين جهت كه بَهيمه است حرف او مبهم است بهيمه را چرا بهيمه ميگويند؟ براي اينكه معلوم نيست چه ميگويد كه، چون حرفش مبهم است بهيمه است آنكه حرفي براي گفتن ندارد فقط درباره ي اجوفين سخن ميگويد و همين ميانديشد ميشود بهيمه ديگر. ﴿ذرع يأكل ويتمتع و يلهمهم العمر﴾ اين ديگر اهل بيان نيست.
فتحصّل معلّم، الرّحمان است محور تعليم، قرآن است بعد از تعلّمِ قرآن، شخص ميشود انسان وقتي انسان شد دهن باز كرد ميشود بيان، اگر انسان نشد هر چه بگويد مبهم است براي اينكه معلوم نيست چه دارند ميگويند كه. خب، پس ﴿تَبَارَكَ﴾ در قرآن كريم موارد گوناگوني استعمال شده يك بخش عمومي دارد كه در سوره ي «اعراف» و غير «اعراف» به كار رفت يك بخش خصوصي دارد كه در سوره ي مباركه ي «فرقان» آمده يك بخش خصوصي ديگر هم دارد كه در سوره ي مباركه ي «مؤمنون» آمده آنكه در سوره ي «مؤمنون» و «فرقان» آمده يكي درباره ي قرآن است يكي درباره ي انسان و قرآن، شناسنامه ي انسان است اگر كسي هويّت قرآني نگرفت ديگر انسان نيست. خب، فرمود: ﴿فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾ ﴿ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ﴾ ﴿ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ﴾ بعد ميفرمايد براي اينكه ربوبيّت شما تنها در اين نيست كه ما شما را آفريديم و بخواهيم رها كنيم آسماني كه بالاي سر شماست براي شما آفريديم با نظمِ خاص، زميني كه زير پاي شماست براي شما خلق كرديم با نظم مخصوص، هوا و فضايي كه بين شما و آسمان است براي شماست با نظم خاص فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ هفت راه، حالا اينها راهند براي كواكب كه يكي از محتملات است زيرا ستاره را و كوكب را ميگويند طارق.
سوره ي مباركه ي «طارق» آمده است ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ﴾ ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ﴾ ﴿النَّجْمُ الثَّاقِبُ﴾ كوكب، طارق است تطرّق ميكند طريق را، راه را ميپيمايد رهنوردِ اين راه، رهپوي اين راه همان كواكباند. خب، اگر يك سلسله آسمانهاي ديگر هم داشتيم كه اين درش بسته است فقط به روي مؤمنين باز ميشود آن وقت آن طرائق است براي طارقانِ ملكوتي اگر فرمود اين آسمانها به روي كفّار باز نميشود ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ معلوم ميشود غير از اين آسمانهاي عادي كه رياضي و نجوم و هيئت به سراغ آن ميرود يك آسمان ديگري هم هست براي اينكه اين آسمانهاي ظاهري كه الآن ترمينال شده براي آنها اينكه در قرآن فرمود درهاي آسمان به روي كفّار باز نميشود اينها كه الآن سفينههاي باسرنشين و بيسرنشين به همه ي اين قسمتها بردند اين كدام آسمان است كه درش به روي كفّار باز نميشود فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ اين همان آسماني است كه ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ اين همان آسماني است.
بيان نوراني امام مجتبي(سلام الله عليه) در محضر اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) مشخص كرده. كسي از شام آمده سؤالاتي را رديف كرده از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) سؤال كرده كه «كَن بين الأرض والسماء» حضرت اشاره كرده به وجود مبارك امام مجتبي كه شما جواب بدهيد. آنها تعجّب كردند كه چگونه مثلاً از يك كودكي يا مثلاً نوجواني اين سؤال جواب متوقّع است. وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) در محضر حضرت امير(سلام الله عليه) در جواب آن سؤال كه گفت «كَم بين الأرض والسماء» فرمود: «مَدّ البصر و دعوة المظلوم» سيدناالاستاد ذيل اين روايت فرمود اين از غرر روايات ماست براي اينكه وجود مبارك امام مجتبي بين سمائين جمع كرده. ما سمائي داريم كه فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ﴾ سمائي هم داريم كه درش بسته است فقط به روي مؤمنين باز ميشود به روي كفّار باز نميشود ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ سمائي هست كه وحيگيرنده در او مستقرّند كه ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ سمائي است كه ﴿وَفِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ﴾ ﴿فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ﴾ پس ما چنين سمائي هم داريم. وجود مبارك امام مجتبي فرمود: «مدّ البصر و دعوة المظلوم» يعني اگر منظور آسمانِ ظاهر است تا چشم ميبيند آسمان است ديگر نميشود براي او متر و كمّيت مشخص كرد، اگر منظور آسمانِ باطن است آهِ مظلوم، آه مظلوم تا آنجا ميرسد «مدّ البصر» براي آسمان ظاهري است «دعوة المظلوم» دعا و آه مظلوم آن براي آسماني است كه درِ آن به روي كفّار باز نميشود، بنابراين اينكه فرمود: ﴿طَرَائِقَ﴾ اختصاصي به ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ﴾ ندارد هر كه بتواند، هر آهي بتواند آنجا برود جزء طارقِ آن طريق است چه كسي اهل آن آه باشد اهل آن راه باشد آن راه را تطرّق كند و مانند آن، بنابراين هر دو معنا را ميتوان از اين كريمه استفاده كرد. پس بنابراين اختصاصي به طارقِ به معناي كوكب ندارد كه فرمود: ﴿وَالسَّماءِ وَالطَّارِقِ﴾ ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ﴾ ﴿النَّجْمُ الثَّاقِبُ﴾ بلكه هر دو قِسم را شامل ميشود. بعد براي اينكه روشن كند خداي سبحان به بشر خيلي عنايت دارد اسم ظاهر را به جاي ضمير ذكر كرده، اگر ميفرمود «ولقد خلقنا فوقكم سبع طرائق و ما كنّا عنكم غافلين» مطلب تأديه ميشد اما اسم ظاهر آورده به جاي ضمير فرمود: ﴿وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ﴾:
خلق يعني مخلوق، يعني شما از آن جهت كه مخلوق هستيد و محتاج به عنايت خالقيد از شما غفلت نداريم، پس آسمانها را براي شما آفريديم كه فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ الآن هم با پيشرفتهترين صنايعي كه بشر در اختيار دارد با كمك ستارهها جابهجا ميشود به كمك قطبها جابهجا ميشود به كمك استوا جابهجا ميشود يعني تنظيم حركات هوايي هواپيماها، دريايي كشتيها به وسيله ي همين ستارههاست و قطبها و جهات چندگانه ديگر به همين وسيله هدايت ميشوند. خب، فرمود اين براي آسمانها. ﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَرٍ﴾ همه ي اين قطرات باران اندازهشده است (يك) ﴿فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ﴾ (اين دو) ﴿وَإِنَّا عَلَي ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ (اين سه). در نوبت ديروز اشاره شد كه اين با آيه ي پاياني سوره ي مباركه ي «ملك» هماهنگ است كه ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾:
جناب زمخشري ميگويد اين در تحديد در ايعاد در وعيد خيلي قويتر از آيه ي پاياني سوره ي «ملك» است (يك) هجده جهت را برخيها شمردند دوازده جهت را ديگران اضافه كردند سي نكته ي ادبي در اين ﴿وَإِنَّا عَلَي ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ هست كه در آيه ي ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾ نيست هر دو در معرض تحديد است اما آن سي نكته ي تحديدي بيشتر دارد. اين تحديد گاهي درباره ي خود انسانهاست گاهي درباره ي نعمتهايي كه خداي سبحان به انسان داده است. درباره ي خود انسانها فرمود خداوند شما را آفريد اگر بخواهد شما را ميبرد آيه ي 133 سوره ي مباركه ي «انعام» اين بود ﴿وَرَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُم مَا يَشَاءُ﴾ چه اينكه در آيات ديگر دارد ﴿وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِينَ﴾ دير بجنبيد شما را ميبرد ديگري را ميآورد خب ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ﴾ معنايش اين نيست كه شما ميميريد گروه ديگر ميآيند خب بله بشر همين طور است ديگر تا بود چنين بود يك عدّه ميميرند يك عدّه زنده ميشوند اينكه تهديد نيست همواره ذات اقدس الهي نسلي را ميبرد يك نسل ديگر را ميآورد اينكه تهديد نيست تهديد اين است كه شما را ذليلانه به مقصد نرسيده از مركب پياده ميكند و به گور ميفرستد اينكه فرمود: ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ يا ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُم مَا يَشَاءُ﴾ اگر خدا بخواهد شما را ميبرد ديگري را ميآورد خدا هر روز دارد اين كار را ميكند كه هر روز شما سري به بيمارستان ميزنيد يك عدّهاي نوزادند هر روز سري به گورستان ميزنيد ميبينيد كه آنجا هم بگو «لا اله الاّ الله» اين ديگر امر عادي است ديگر اين ديگر جاي تهديد نيست كه خدا بفرمايد اگر خدا بخواهد شما را ميبرد خب هر روز دارد اين كار را ميكند پس يك وقت طبيعي است آن تهديد نيست يك وقت است نه، شما كه سواره هستيد هنوز به مقصد نرسيديد شما را پياده ميكند ديگري را سوار ميكند آن آيهاي كه دارد ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾ بيانگر اين است فرمود دير بجنبيد شما را پياده ميكند يك عدّه را سواره ميكند نميگذارد با اسلام اين طور باز بكنيد اين يك حرف است ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾ نه اينكه شما را ميبرد عدّهاي را ميآورد نه، شما را ميبرد بهتر از شما را ميآورد اين دينش را حفظ ميكند بنابراين اينكه فرمود ﴿ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ ميخواهد بگويد خَلَقي نميماند اين خشكسالي است آن تَرسالي را گرفتيم خشكسالي داديم ديگر باران نميآيد براي شما ﴿وَإِنَّا عَلَي ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ مثل اينكه در آيه ي سوره ي مباركه ي «انعام» و مانند آن ميفرمايد شما هنوز به مقصد نرسيده شما را پياده ميكنند يك عدّه ديگر ميآورد بنابراين دو گونه بردن و آوردن است يك طور به طور طبيعي است كه هر روز خدا يك عدّه را ميبرد يك عدّه را دارد ميآورد اين عذاب نيست يك عدّه عمر خوبي كردند بابركت زندگي كردند مرفّه بودند متنعّم بودند مؤمنانه زندگي كردند رحلت كردند اعقابي هم خدا نصيب آنها كرده اينكه هر روز است، اما اين گونه از آيات كه فرمود اگر بخواهد شما را ميبرد يك عدّه ديگر ميآرود اين تهديد است اين ﴿يُذْهِبْكُمْ﴾ كه در سوره ي مباركه ي «انعام» است و مانند آن تهديد است چه اينكه ﴿وَإِنَّا عَلَي ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ كه محلّ بحث ماست در سوره ي «مؤمنون» آن هم تهديد است ﴿وَإِنَّا عَلَي ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ﴾ ميبريم خب اين باران را ميبريم. حالا قبل از اينكه اين باران را ببريم اين باران در چند مقطع كارآيي دارد مقداري كه نزديك به سطح زمين است براي رشد اين گياهان و خوشهها، مقداري كه فاصله دارد براي درختها، مقداري كه فاصله بيشتري دارد براي كند و كاو چاه و قنات و چشمهها و اگر دير بجنبيد ما دستور ميدهيم اينها قدري پايينتر بروند كه در دسترس شما نباشند ﴿فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ﴾ باغهايي ﴿مِن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ﴾ كه اينها صبغه ي غذايي دارد گذشته از اينكه صبغه ي غذايي دارد ﴿لَّكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾ هم ميوه است براي شما هم غذا، اما ﴿وَشَجَرَةً﴾ كه ﴿تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاءَ﴾:
جريان طور سينا آنجا چند تعبير است كه اگر ما اين را مكسور خوانديم معلوم ميشود اسم مكان است و اگر مكسور نخوانديم غير منصرف بود نام ديگري دارد آيا خود سَينا به معناي زيتون است طور يعني جَبل چون در آن جبل آن محدوده ي كوهستاني اين درخت بيش از جاي ديگر و بهتر از جاي ديگر رشد ميكند جهاتي است كه هم در ذيل اين آيه گفته شد هم در ذيل آيه ﴿وَطُورِ سِينِينَ﴾ كه ﴿تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ﴾ هم روغنِ زيتون براي شما نافع است هم وسيلهاي است براي غذا خوردن كه خورشتِ غذاي شماست ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا﴾ درباره ي حيوانات هم سوره ي مباركه ي «نحل» آنجا تا حدودي مبسوطاً بيان شده كه حيواناتي كه ذات اقدس الهي خلق ميكند انواع و اقسامي دارد شيري كه از آنها نصيب انسان ميشود در بخشهايي آمده است كه ﴿مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾ آيه ي 66 سوره ي مباركه ي «نحل» اين بود ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِينَ﴾ از بين جدار خون و جدار مدفوع اين لبنِ طيّب و طاهر و شفاف بيرون ميآيد الآن شما اين چشمههايي كه در دامنه ي كوه البرز يا غير البرز است ميبينيد اين صدها سال است دارد ميجوشد از لجن بيرون ميآيد ديگر، اينجا ديگر لولهكشي نيست كه از وسط گِل و لاي بيرون ميآيد ديگر هر چه شما بكَنيد گل است و لاي و يك مقدار لجن از اين لجنها آبِ شفاف در ميآيد نه آن لجن مجاز است كه به اين آب بچسبد نه آب مجاز است كه خود را آلوده كند اين بايد شفاف و صاف در بيايد قدري شما بخواهيد با كلنگ بكِنيد ميبينيد لجن است اما در اين لجن اين همه آبِ شفاف و زلال در آوردن كارِ ربّالعالمين است شما مسيرِ شير و پستان شيردهيِ گوسفند و گاو را كه بشكافي جلوتر بروي ميبيني يك ديواره مدفوع است يك ديواره خون، بين خون و مدفوع اين لبنِ شفاف در ميآيد كه اين در سوره ي مباركه ي «نحل» آيه ي 66 مشخص شد فرمود اين وسيله ي عبرت است براي شما ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِينَ﴾ بعد ﴿وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ﴾ گاهي در قرآن مسئله ي دامداري قبل از كشاورزي ذكر ميشود گاهي هم به عكس در محلّ بحث ما كشاورزي قبل از جريان دامداري ذكر شده فرمود: ﴿وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا﴾ كه شرحش در آيه ي 66 سوره ي «نحل» گذشت ﴿وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ﴾ كه دامداري شما و لبنيات شما از اين راه تأمين ميشود ﴿وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾ اما درباره ي اينكه اشكال شده بود كه اگر انسان در بدأ پيدايشش مجرّد باشد چگونه برابر سوره ي «نحل» ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ كسي بپرسد كه خب ممكن است مجرّد باشد و چيزي نداند و بعد ياد بگيرد نظير اينكه ملائكه مجرّدند و اسماي الهي را از وجود مبارك آدم طبق ﴿أَنْبِئْهُمْ﴾ ياد گرفتند. اين براي آن است كه فرشتگان صدها مسئله ي الهي را ميدانستند از قبل عالِم بودند از بدأ عالِم بودند منتها علمي روي علم آمده نه اينكه هيچ چيزي را ندانستند. از همان اول عرض كردند ﴿أتَجْعَلُ فِيهَا﴾ ما ميخواهيم سؤال بكنيم بفهميم ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾ اينها را عالِم بودند اهل تسبيح بودند اهل تقديس بودند منتها چيزهاي ديگري را به وسيله ي انسان كامل آگاه شدند اين نشان آن نيست كه چيزي مجرّد باشد و هيچ چيزي را نداند بنابراين آنها با اينكه مجرّد بودند خيلي از چيزها را بعداً ياد گرفتند گذشته از اينكه در همان اول سوره ي مباركه ي «بقره» جريان حضرت آدم و حضرات ملائكه و كيفيت تعليمشان با بساط دنيايي هماهنگ نبود آن نشئه، يك نشئه ي خاصّي است كه قبل از هبوط وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) به دنيا نه به زمين به اين دنيا آن مرحله برقرار شد لذا بايد اين سؤال و جواب را مناسب با آن نشئه با آن مرحله ارزيابي كرد خب.