درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

90/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

الموضوع: آيات 10 تا 11 سوره مومنون

 

﴿أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ﴾ ﴿الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾

اوصاف مهمّ مؤمنان را بعد از اينكه ذكر فرمود، پاداشي كه براي آنها ذكر مي‌كند اين است كه اينها وارث بهشت‌اند نه تنها اهل بهشت. برخي از نكاتي كه مانده است درباره ي اين چند آيه اين است كه در غالب اين آيات آن فعل يا آن وصف قبل از آن فاعل و موصوف ذكر شده است مثلاً فرمود: ﴿الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ نه «خاشعون في صلاتهم» يا ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾ نه «معرضون علي اللغو» و همچنين ساير اوصاف. تقديم اين مفعولها براي اهتمام به اينهاست گذشته از اينكه رعايت فواصل را هم در بردارد كه همه ي اينها با نون ختم مي‌شود تقديم آن متعلِّق براي اهتمام به آن تعلّق است.

مطلب بعدي آن است كه در جريان ازدواج مستحضريد كه اين ازدواج مثل غذا خوردن براي حفظ انسان است انسان هم بايد شخصاً بماند هم بايد نوعاً محفوظ باشد حفظ شخصِ انسان با غذاست حفظ نوع انسان با نكاح است و هر دو را ذات اقدس الهي به عنوان ضروري مطرح كردند و چون تحمّل اين كارها دشوار است يا آسان نيست يك سلسله لذايذي را در هويّت انسان تأمين كرد تا انسان براي رسيدن به آن لذّت تن به اين كار بدهد اينها در حقيقت مُزد كار است نه هدف. انسان اگر غذا نخورد مي‌ميرد انسان اگر نكاح نداشته باشد منقرض مي‌شود انسان مثل فرشته نيست كه بدون غذا بماند و غذاي او ذكر خدا باشد انسان مثل فرشته نيست كه نياز به نكاح نداشته باشد و محفوظ باشد هم به غذا محتاج است براي حفظ شخص هم به نكاح محتاج است براي حفظ نوع چون اين كارها دشوار است تأمين غذا و تهيّه غذا سخت است زيرا انسان مثل حيوان نيست كه غذاي او در سفره ي طبيعت حاضر باشد او علف‌خوار نيست او نياز به پخت و پَز و دستگاه تغذيه دارد بنابراين اين كار دشوار است براي اينكه او اين دشواري را تحمّل كند لذّتي در فضاي كام او پيدا مي‌شود و همچنين نكاح براي حفظ نسل است اين كار ضروري است نظير مسئله ي غذا و چون اين كار دشوار است تأمين خانواده، تأمين هزينه ي آنها، تربيت فرزند مشكل است چند كار را ذات اقدس الهي به عنوان پاداش اين كار دشوار قرار داد يكي لذّت نكاح است و يكي محبّت اولاد.

انسان خيال مي‌كند كه اين لذّت هدف است يا آن محبّت هدف است در حالي كه اگر پدر و مادر به كودك علاقه نداشته باشند تمام مشكلات او را تحمّل نمي‌كنند اين مُزد آن كار است انسان خيال مي‌كند كه محبّت اولاد چيزي است براي او يك اصل است يا لذّت نكاح براي او اصل است در حالي كه اين مُزد آن كار است اين لذّت غذا خوردن مُزد تحمّل اين دشواري است و چون اين افراد عادي نمي‌دانند كه اين لذّت مُزد آن كار است تا مي‌توانند مي‌خورند و اكثر بيماريها هم مستحضريد كه بيماري گوارشي است حالا اين سالها بيماري تصادفي و تصادفات و اينها هم پيدا شده وگرنه هشتاد درصد بيماري در اثر بدخوري و پرخوري است اين دين دستور داده تا اشتها به غذا نداريد كنار سفره نرويد، يك مقداري مانده كه سير بشويد از كنار سفره برخيزيد و هيچ انسانِ پرخوري خوش‌استعداد و خوش‌فهم نخواهد بود.

بيانات نوراني حضرت امير كه بارها خوانده شد فرمود: «وَ لاَ تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ» «لن تجتمع الفتنة والبطنة» پرخوري با فِتانَت، بَطين بودن با فَتِن بودن جمع نمي‌شود هيچ آدم پرخوري مُلاّ نخواهد شد هيچ آدم بدخوري هم خردمند نمي‌شود به مقداري كه بدن نياز دارد آدم بايد غذا بخورد. خب اين را گفتند آن كه نمي‌فهمد بشر چرا بايد غذا بخورد پرخوري مي‌كند آن كه نمي‌فهمد بشر چرا محتاج به نكاح است دنبال هرزه‌گي است فرمود شما مواظب غذايتان باشيد مواظب اندام تناسلي‌تان باشيد اين هم يك مطلب و مبادا خيال بكنيد اين نكاح براي آن است كه شما لذّت ببريد اين نكاح براي آن است كه نسل بشر محفوظ بماند همان طوري كه در پرخوري و بدخوري اينها خيال مي‌كنند كه انسان براي لذّت غذا مي‌خورد نه براي ماندن، لذا به ماندنِ خودشان آسيب مي‌رسانند كه به لذّت برسند در جريان نكاح هم همين طور است براي اينكه اين نكاح، اساس خانواده را حفظ بكند (يك) و فرزند صالح تربيت بكند (دو) چون اگر خانواده حفظ نشود و فرزند صالح تربيت نشود ما امّت اسلامي، جامعه ي اسلامي، جامعه ي متمدّن نخواهيم داشت زيرا جوامع را خانواده‌ها تشكيل مي‌دهند و عواطف در همان دوران خردسالي است متمّم قانون همان عاطفه و اخلاق است جايي كه عاطفه نباشد اخلاق نباشد قانون هر چه كامل باشد نمي‌تواند مشكلات جامعه را حل كند لذا قرآن كريم براي خانواده خيلي حرمت قائل است خيلي تأكيد مي‌كند همان طوري كه براي عقل، حرمت قائل است هم‌زمان با نزول وحي دو چيز را پشت سر هم با تعبيرهاي گوناگون تحريم كرده يكي خَمر يكي زنا. فرمود اين كارها را نكنيد چه در سوَر مكّي چه در سوَر مدني گاهي به صورت نهي گاهي به صورت اينكه اينها مذموم‌اند گاهي به صورت اينكه اينها فحشاي‌اند گاهي به صورت اينكه اينها منكرند گاهي به صورت اينكه اينها مورد ملامت‌اند گاهي به صورت اينكه اينها عدوان و تعدّي و تجاوزند چه در سور‌ه‌هاي مكّي چه در سور‌ه‌هاي مدني پشت سر هم درباره ي حرمت زنا و حرمت خمر با تعبيرهاي گوناگون سخن گفته براي اينكه نه مي‌گذارند خانواده سامان بپذيرند نه مي‌گذارند جامعه شكل بگيرد.

سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) ملاحظه فرموديد در الميزان بعد از آن بحث ايمان كه ايمان از چه سنخ است وارد مسئله ي اجتماعي شدند كه اين آيات مسائل اجتماعي را خوب تفهيم مي‌كند و براي اينكه پاسخ المنار و امثال المنار را هم بدهد مي‌فرمايد شما مستحضريد كه همه ي انسانها و همه ي افراد بخواهند نكاح دائم داشته باشند مقدورشان نيست نه مي‌شود جلوي غريزه را گرفت (يك) نه مي‌شود جلوي ضرورت نسل را گرفت (دو) و نه مي‌شود براي همه ي جوانها زندگي دائم و ازدواج دائم فراهم كرد (سه)، لذا قرآن كريم هم ازدواج دائم را هم ازدواج موقّت را ترسيم كرده است منتها فرهنگ عمومي بايد طوري باشد كه وقتي گفتند ازدواج موقّت يعني آن جوان متديّني كه مقدورش نيست ازدواج موقّت كند نه كسي كه متأهّل است خب اين به هم زدن اساس دين است به دست همين متديّنين سوري، نفرمودند شما كه متأهّل هستي باز به دنبال نكاح موقّت برو كه، گفتند آن جواني كه مقدورش نيست او به دنبال نكاح موقّت برود كه هم آلوده نشود و هم خانواده بتواند تشكيل بدهد موقّتاً هم فرزنددار بشود همه ي اينها هست. يك بحث مبسوطي ايشان دارند كه مسئولان قانون‌گزاري با هماهنگي فرهنگ عمومي مردم اين ازدواجها را سامان ببخشند وگرنه همين كه مي‌بينيد يا بياباني يا خياباني در مي‌آيد و رفتند جلوي ازدواج موقّت را بگيرند زنا را ترويج كردند فرمود اين خطر هست و اينكه قرآن كريم چه در سوره ي مباركه ي «نساء» چه در آيات ديگر ﴿مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ را ذكر كرده براي همين است روايات فراواني در ذيل همين آيه است كه ائمه(عليهم السلام) فرمودند:

ازدواج و نكاح در اسلام دو قِسم است در صدر اسلام در زمان خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عدّه‌اي از همين راه ازدواج موقّت داشتند منتها تا گفتند ازدواج موقّت يك انسان بوالهوس متأهّل هم راه مي‌افتد خب اين امانتِ الهي است اينكه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾ اين دين، امانت است به دست ما، بگذاريم آن جوان متديّني كه راه ندارد اين از اين راه استفاده كند تو كه متأهّل هستي چرا به دنبال او مي‌روي. خب بنابراين خود همينها جزء تضييع‌كنندگان دين‌اند اينكه مي‌بينيد درباره ي نماز اول و آخر از نماز سخن گفته است آن هم با فعلِ باب مفاعله كه براي مبالغه است نه براي طرفين براي همين جهت است اول فرمود: ﴿الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ بعد هم فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ﴾ خب مستحضريد «محافظه» باب مفاعله است اين گونه از موارد كه طرفيني نيست اين گونه از موارد براي مبالغه است يعني خيلي مواظب نماز خودشان هستند چون خيلي مواظب نمازشان هستند مواظب عهد الهي‌اند مواظب دين الهي‌اند مواظب قانون الهي‌اند بالأخره اين قانون اگر بخواهد برطرف بشود گرچه پليس اين كار را بايد بكند موظّف هم است ولي تنها با پليس ساخته نيست كه بتواند خيابانيها را برطرف كند اين ادبِ ديني مردم است خب لذا اين بحث مبسوط را سيدناالاستاد به عنوان بحث حقوقي در ذيل بحث ازدواج مطرح مي‌كنند كه هم آن مسئله ي فقهي مخالفان ازدواج موقّت را جواب بدهند هم ضرورت قانون‌گذاري را. فرمود ارباب تَقنين، مسئولين تقنين يك راه‌حلّي براي اين پيدا كنند خب.

 

پرسش: استاد ببخشيد اين مجموعه صفاتي كه به مؤمنين نسبت داد اينها اهل خشوع‌اند، مواظبت در نماز مي‌كنند بعد مي‌فرمود كه اهل زنا نيستند ولي اينها با هم زندگي ندارند؟

پاسخ: بله خب ديگر.

 

پرسش: امر بديهي است؟

پاسخ: نه بديهي نيست، بديهي نيست براي اينكه اين خيابانيها را چه كسي تأمين مي‌كند همين مؤمنين‌اند ديگر همين مسلمانها هستند ديگر. اينها هم يك وقت هستند زير سقف مسجد اعظم بحث مي‌كند يك وقت از خيابان و بيابان دارد سخن مي‌گويد همين مؤمنين‌اند ديگر همين مردم‌اند ديگر.

خب فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ﴾ اين نبايد نگاه بكند تا اين نگاه چون «النَّظْرةُ سَهمٌ مِن سهام ابليس» بعد به آنجا مي‌كشد ديگر.

 

پرسش: الآن مي‌گويند اجازه ي پدر چون لازم است حتي در عقد موقّت، جوانها مي‌خواهند سبك بشوند يعني كاري اصلاً به ازدواج موقّت و اينها ندارند؟

پاسخ: خب حالا پدرها را هم، اولاً ازدواج وقتي سامان بپذيرد.

بيان حضرت نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در ذيل آيه ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾ كه در سوره ي مباركه ي «نحل» گذشت فرمود حيات طيّبه «هي القناعة» اگر طرفيت قانع باشند پدر و مادر زير بال و پر بچه‌ها را بگيرند به ازدواج دائم مي‌رسند آنهايي هم كه در معرض ازدواج موقّت‌اند آنها بيوه‌اند آنها ديگر نيازي به اذن نمي‌خواهند هم آن راه باز است هم اين راه، منتها تا مجلس يا امثال مجلس مي‌خواهند راهي باز كنند اول متأهّلان جلو مي‌افتند خب اين دينداري مشكل است ديگر.

 

پرسش: آنجا كه مي‌فرمايد: ﴿مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ پدر و مادر؟

پاسخ: بله، اين براي اينكه حدّاقل كند اما در بخش ديگر در ذيل همان سوره ي مباركه ي «نساء» گذشت كه در ذيل همان آيه است ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً﴾ در ذيل همان در سوره ي مباركه ي «نساء» بحث گذشت فرمود اگر نمي‌توانيد عدالت را رفتار كنيد بيش از يكي نه، خب در ذيل همان آيه هم اين حديث از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خوانده شد كه اگر كسي دو همسر داشته باشد و عدالت را بين آنها رعايت نكند «جاء يوم القيامة بأحد الشكلين» اين نيم‌تنه مي‌آيد در قيامت يعني با يك چشم، با يك گوش، با يك دست محشور مي‌شود اين روايت در ذيل همان آيه خوانده شد ديگر.

اين‌چنين نيست كه بفرمايد: ﴿مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ و رها كند كه، فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً﴾ خب اگر كسي نتواند بين دو همسر عدالت برقرار كند چه اينكه بسيار شاقّ است خب يكي، راه را باز گذاشته براي عدول عندالضروره و راه براي غير عادل بسته است. به هر تقدير اگر نظام بخواهد پا بگيرد تنها مسئولان قضايي يا مسئولان قانوني يا مسئولان اجرايي نمي‌توانند اداره كنند همه ي مردم بايد همكاري كنند تا دينِ خدا پياده بشود كه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾ خب اينها احكام شرعي، امانات الهي است ديگر.

درباره ي وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) بود چون جنگها شده بود و كسي با اين بيوه‌ها ازدواج نمي‌كرد همين كه نام مبارك امام مجتبي روي او بود بعد مي‌توانست صاحب خانه بشود اين كار را مي‌كردند آن شبانه‌روز چند ركعت نمازشان خدماتشان را در نظر بگيريد بعد بگوييد چقدر به زن و بچه‌شان مي‌رسند اينها هم بود البته، درباره ي شخص پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) كه مستحضريد براي تنظيم روابط سياسي با قبايل ازدواج مي‌كردند.

غرض اين است كه اين بحث خوبي است سيدناالاستاد ذيل اين عنوان دارد و بحث بدون هماهنگي دولت و ملّت، مردم و مسئولين سامان نمي‌پذيرد. ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ﴾ در تعبير به اين ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ﴾ هم مستحضريد كه نه آن روز اين كلمه به آن عضو تناسلي گفته مي‌شد نه امروز، هر دو كنايه است الآن شما مي‌بينيد در بسياري از موارد همين كلمه ي فروج به كار مي‌رود اين براي آن است كه براي آن عضو تناسلي نيست ادب را قرآن كريم حفظ كرده است دورترين كنايه را رعايت كرده، اما در جريان مِلك يمين كه اسلام بساطش بر آزادي بود مستحضريد بيش از پنجاه كتاب به نام مبارك كتاب فقه مطرح است هيچ كدام از آنها كتاب الرِق نيست ما در اسلام كتاب العِتق داريم نه كتاب الرّق اين عِتق براي آن است كه دستور آزادي مي‌دهند اما الآن هم اگر جنگي بشود كفار حمله بكنند و مسلمانها پيروز بشوند وليّ مسلمين مي‌تواند برده بگيرد، اما اين برده گرفتن در اسلام در حقيقت مثل آن است كه انسان اين حيوانات را بگيرد در باغ وحش تربيت كند بعد رها كند الآن اينها واقعاً حيوان‌اند يعني اينها كه نه اصول انساني دارند نه اصول اسلامي دارند الآن شما ببينيد شصت سال است زن و بچه‌ مردم را در اردوگاه‌هاي فلسطين آواره كردند خب اگر اينها گيرِ حكومت اسلامي بشوند چاره نيست مگر اينكه اينها را برده كنند يك جايي تربيت كنند بعد آزاد كنند نمي‌شود اينها را فرمود يا استرغاب يا مَنع و فداء وليّ مسلمين حالا مي‌داند اينها را مي‌تواند آزاد كند يا نه، اگر يك كِلاب هِراشي گير كسي آمد اين را بند كند بعد تربيت كند بعد رها كند فرمود: «إمّا مَنّا و إمّا فداءً»:

استرغاق در صورتي است كه اگر اينها را رها بكنيد همين وضع را مي‌بينيد شما مي‌بينيد كسي به عنوان خليفه ي مسلمين به عنوان خادم حرمين لشگركشي مي‌كند از راه دور مي‌آيد مسجد شيعه‌ها را قرآني كه خودش چاپ مي‌كند مي‌سوزاند شما چطور مي‌خواهيد اين را تربيت كنيد مگر اينكه چند روزي به عنوان برده داشته باشي آدم بكني رها بكني اين‌چنين نيست كه بردگي نظير خَمرخوري يا نظير زِنا ذاتاً حرام باشد اين با آزاديِ بشر سازگار است اما اينها ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ خب از يك طرف قرآن چاپ مي‌كنيد از طرفي از راه دور لشگركشي مي‌كنيد و يقين داريد اين مسجد پُر از قرآن است همين طور مرتّب مي‌سوزانيد آخر اين با كدام منطق هماهنگ در مي‌آيد اگر اين را كسي بگيرد بايد چند روزي به عنوان برده داشته باشد آدم بكند ولي مستحضريد هيچ كاري در اسلام نسبت به برده‌ها كه با حيثيّت او هماهنگ نباشد تجويز نشده فحش دادن، بدگويي كردن، غيبت كردن، اهانت كردن، مگر غيبت بده جايز است؟ مگر اهانت برده جايز است؟ مگر تحقيق برده جايز است؟ ولو مولايش هم باشد بر او حرام است كه غيبت كند نسبت به برده، تحقير كند او را اينها هست ديگر در احكام اسلامي ما. خب حالا اگر كسي واقعاً اين‌چنين نيست كه در بحثهاي قبل هم داشتيم كه قرآن تحقير نكرده كسي را، تحقيق كرده فرمود: ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ آخر شما ببينيد با هيچ منطق هماهنگ در نمي‌آيد اينها تمام مساجدشان دو ماه محرّم و صفر «يا حسين، يا حسين» با كسي كاري ندارند اين بحرينيها. شما اين طور لشگركشي كرديد از آن طرف آمديد داريد مسجد اينها را مي‌سوزانيد زن و مرد را همه را مي‌كُشي به اعدام هم تهديد كردند اخيراً پاكستان و اينها خب اينها اگر يك وقت حكومت اسلامي پيروز بشود وليّ مسلمين درباره ي اينها چه تصميم مي‌گيرد اينها را رها مي‌كند يا مي‌گويد اينها مدّتي بايد باشند آدم بشوند نه اينكه اينها را بزند اينها را مي‌خواهد عاقل كند بعد رها كند، اگر استرقاء الي يوم القيامه هست براي همين موضوع است ديگر. خب، فرمود اينها ﴿أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ٭ فَمَنِ ابْتَغَي وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ﴾ خب ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾ هم امانتهاي الهي هم امانتهاي مردمي هم تعهّدهاي الهي هم تعهّد مردمي.

سوره ي مباركه ي «توبه» خوانديم فرمود شما با كفّار بجنگيد يعني مثل صهيونيست مثل استكبار و امثال ذلك نه براي اينكه كافرند با بسياري از كفّاري كه روي زمين زندگي مي‌كنند يك زندگي مسالمت‌آميز داريد آن آيه ي هفت و هشت سوره ي «ممتحنه» اين معيارِ قانوني اساسي ماست قبلاً هم گذشت كه در مقدمه ي قانون اساسي همين آيه ي هفت و هشت سوره ي مباركه ي «ممتحنه» هم آمده كه خدا مي‌فرمايد كفّاري كه با شما كاري ندارند روابط خوب داشته باشيد ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ﴾ اينها كه ﴿لَمْ يُخْرِجُوكُم﴾، ﴿وَظَاهَرُوا عَلَي إِخْرَاجِكُمْ﴾، ﴿أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ﴾ با اينها عادلانه رفتار كنيد قانون اساسي ما هم اين است. اما درباره ي يك عدّه‌اي كه فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَيْمَانَ لَهُمْ﴾ نه «لا اِيمان لهم» اين در سوره ي مباركه ي «مائده» و اينها گذشت فرمود با اينها بجنگيد نه براي اينكه ايمان ندارند و كافرند خب خيليها هستند كه كافرند ولي شما با اينها زندگي مسالمت‌آميز داريد اينها اَيمان ندارند نه اِيمان يعني قطع‌نامه، كنوانسيون پيمان عهدنامه تفاهم هيچ چيزي را رعايت نمي‌كنند خب شما با كسي كه اصلاً اَيمان يعني عهدنامه، امضاء، تفاهم هيچ چيزي را رعايت نمي‌كند زير پا مي‌گذارد چطور مي‌خواهي با او زندگي كني. فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾ اين همه قطع‌نامه را شوراي امنيت عليه صهيونيست امضاء كرده هيچ كدامش را آمريكا رعايت نكرده چطور مي‌خواهي با او زندگي كني؟! اگر بر او مسلّط بشوي اين را رها مي‌كني براي اينكه بردگي ممنوع است خب بردگي انسان ممنوع است اين برهان قرآن كريم است فرمود شما با چه كسي مي‌خواهي زندگي كني كه هيچ امضائي را محترم نمي‌شمارد هيچ عهدي را محترم نمي‌شمارد همين صدّام آن عهد را آن عهد الجزاير را آورده در برابر تلويزيون پاره كرده ديگر، اين ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾ نشان مي‌دهد دين با كسي مي‌جنگد كه ﴿لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾ نه «لا اِيمان له» قرآن فرمود با كفّار مي‌توانيد زندگي مسالمت‌آميز داشته باشيد ما با خيلي از كفار رابطه ي حَسنه داريم كاري با ما ندارند ما هم با آنها كاري نداريم، اما كسي كه هيچ تعهّدي را رعايت نمي‌كند.

جريان انرژی هسته‌اي بوشهر چندين سال است كه اين را تعهّد كردند عمل نمي‌كنند حالا قدرت دست آنهاست آخر با اينها چطور شما مي‌خواهيد زندگي كنيد بله، بردگي ممنوع است براي انسان ممنوع است اما اينها كه هيچ اصلي از اصول انساني را رعايت نمي‌كنند چطوري مي‌خواهيد با آنها زندگي كنيد ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾ اين قرآن بوسيدن دارد. خب، فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ﴾ اين در بحث ﴿حافِظُوا عَلَي الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاَةِ الْوُسْطَي﴾ آنجا گذشت كه باب مفاعله در همين ﴿حافِظُوا عَلَي الصَّلَوَاتِ﴾ همين قبيل است ديگر كه مواظب نمازتان باشيد. خب ﴿أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ﴾ اين ﴿أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ﴾ براي آن است كه بگويد اينها شما را بهشت نمي‌برد. درست است كه ما گفتيم معامله‌اي هست ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾ اما همه ي اينها تشويقي است چيزي شما نداريد كه بدهيد و بهشت بخريد بهشت خريد و فروش نيست بهشت با كسب به دست نمي‌آيد با ارث به دست مي‌آيد شما تلاش و كوشش را بكنيد همه ي اين كارها براي اين است كه شناسنامه پيدا كنيد به جايي مرتبط بشويد وقتي مرتبط شديد اثر آن رابطه ارث است ديگر آدم وقتي با كسي پيوند دارد از او ارث مي‌برد حالا صدها سال درس بخواند زحمت بكشد كه از فلان شخص ميّت ارث نمي‌برد كه اين اگر بخواهد از فلان شخص ارث ببرد بايد رابطه داشته باشد با او فرمود اين كارهاي شما، شما را نزديك مي‌كند به اهل بيت نزديك مي‌كند به خدا نزديك مي‌كند وقتي نزديك شديد از سهم‌الوراثه بهره مي‌بريد ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ﴾ چه ارضِ دنيا چه ارضِ آخرت، بهشتيها وقتي وارد سرزمين بهشت شدند مي‌گويند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ﴾ ما اين را به ارث برديم نه به كسب.

 

پرسش:؟

پاسخ: خب بله، مورِّث خود ذات اقدس الهي است بر اساس تفضّل ديگر كسب نيست تعبير كسب كه فرمود: ﴿تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَا كَسَبْتُمْ﴾ يا ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي﴾ همه ي اينها تعبير تشويقي است ما چه چيزي داريم كه بفروشيم اگر فرمود همه ي ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ و فرمود درست است كه من اصلِ مالكيّت را امضاء كردم اما مالكيّت نسبت به خود شما، هر كسي كار كرده كسب كرده مالك است مِلك طلق اوست اما نسبت به خدا چطور؟ يعني شخصي كه كاسب است يا كشاورزي يا دامداري كه مال فراهم كرده در برابر خدا مي‌تواند بگويد كه اين مال من است من كسب كردم مستقلّم به نظر خودم بايد عمل بكنم يا مال نسبت به ذات اقدس الهي ايتاء الهي است كه فرمود: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾ بله، نسبت به ديگران ما مالكيم اصل مالكيّت امضاء شده است اما نسبت به ذات اقدس الهي كه كسي حق ندارد بگويد كه ذات اقدس الهي كه كسي حق ندارد بگويد كه من اين را خودم كسب كردم مالكم. فرمود: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾ پس نسبت به خداي سبحان ما مالك نيستيم هر چه او دستور داد بايد عمل بكنيم و چون جان و مال ما، مِلك اوست چيزي نداريم كه بفروشيم اين تعبيرات تشويقي است، اگر به فرمان او عمل كرديم به او نزديك مي‌شويم رابطه برقرار مي‌كنيم رابطه برقرار كرديم به ما چيزي عطا مي‌كند مي‌شود ارث. فرمود: ﴿تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ درست است كار كرديم اما اين كار به عنوان كسب نيست به عنوان پيوند است وقتي پيوندتان محفوظ شد ارث مي‌بريد.

بهشتيها هم وقتي كه وارد سرزمين بهشت شدند حق‌شناس‌اند حق‌شناسي مي‌كنند مي‌گويند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ﴾ او را به ما ارث داد ما چيزي را كار نكرديم كه از راه كار ببريم، بنابراين اينكه در بعضي از روايات دارد كه ﴿يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ چون هر كسي براي او جايي در بهشت معيّن شده عدّه‌اي خودشان را محروم كردند سهم آنها به اينها مي‌رسد اين بايد توجيه بشود خب سهمِ خود اينها كه به اينها مي‌رسد چطور؟ همه كه از راه ديگري نيست سهم خود اين مؤمن هم كه به اين مي‌رسد ارث است. فرمود: ﴿تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ اين ﴿بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ براي ايجاد پيوند است لذا آنها مي‌گويند خدا را شكر مي‌كنيم كه ما را وارث خود قرار داد. در بخش پاياني بحث ديروز رسيديم به اينكه «العلماء ورثة الأنبياء» حالا العلماء، المؤمنون اينها هم ورثه ي انبيايند هم قدري بالاتر ورثةالله‌اند وارثان خدايند وارثان خدا در بحثهاي ديروز هم اشاره شد كه در ارثهاي ملكوتي وارث بايد بميرد نه مورِّث. در ارثهاي مُلكي تا مورِّث نميرد چيزي به وارث نمي‌رسد در ارثهاي ملكوتي تا وارث نميرد چيزي به او نمي‌دهند نه مرگِ طبيعي آن مرگِ ارادي در روايات ما هم هست كه «حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا» «زِنوا قبل أن توزنوا» «موتوا قبل أن تموتوا» اين چند چيز در روايات در بيانات نوراني پيغمبر در بيانات نوراني حضرت امير و ائمه(عليهم السلام) هست قبل از اينكه بميرانند، بميريد قبل از اينكه شما را به محاسبه دعوت كنند حسابرس خود باشيد قبل از اينكه شما را وزن كنند خود را توزين كنيد خب اينكه فرمودند: «موتوا قبل أن تموتوا» همين است بعدها علماي ما گفتند «مات زيدٌ زيد اگر فاعل بُدي» يعني اين مرگ طبيعي كه اجازه ي دفن مي‌دهند اين مفعول است نه فاعل، اگر كسي به «موتوا قبل أن تموتوا» عمل بكند بله، اينجا مي‌شود گفت «مات زيدٌ»، «مات» فعل «زيد» فاعل، اما آن كه نَفَسش تمام شده اجازه ي دفن مي‌دهند كه او مفعول است «أماته الله» نه اينكه او بميرد و بشود فاعلِ اين فعل «مات زيدٌ زيد اگر فاعه بُدي» از سابق مي‌گفتند «مات زيدٌ زيد اگر فاعل بُدي كِي ز مرگ خويشتن غافل بُدي» به هر تقدير كسي ارث مي‌برد كه با موتِ ارادي بميرد البته موت ارادي براي همه هست كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾، ﴿الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾:

فردوس را به چند معنا ذكر كردند در سوره ي مباركه ي «اسراء» گذشت اقسام فردوس، احكام فردوس، آيا فردوس آن مرحله ي عاليه بهشت است يا وسط بهشت را مي‌گويند فردوس آن بحبوحه ي فردوس. در يكي از دعاهاي روزهاي ماه مبارك رمضان اين است كه «و أسْكني في بحبوحاة جنّات» بحبوحه يعني وسط، آن وسط از هر خطري محفوظ‌تر است يك وقت يك وسط است كه شرفي نمي‌آورد يك وقت كه معتدل است يك وقت است نه آن هسته ي مركزي را مي‌گويند وسط، اگر اين باشد خب خصوصيّتي را فردوس دارد كه ساير بخشها ندارد فرمود: ﴿الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ چون اين اوصاف را دارند اگر يك وقت مثلاً آسيبي در زندگي اينها مشهود باشد اينها يا در دنيا درمان مي‌شوند يا عندالاحتضار يا در برزخ يا در ساهره ي قيامت يا عندالأرض يا عندالحساب يا عندالصراط بالأخره تطهير مي‌شوند ولي وقتي وارد فردوس شدند ديگر ﴿هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾